پرسش وپاسخ

زمانی که ازادرار منی خارج شود حکمش چیست-- دربرخی از اوقات زمانی که ادرار از بدن خارج می شود همراه آن مایع دیگری شبیه منی با آن خارج می شود آیا آن مایع حکم منی دارد وباید غسل کرد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آنچه در هنگام ادرار يا بعد از ادرار خارج مي شود و شبيه مني مي باشد، اما نشانه هاي مني را ندارد، حکم مني را ندارد و غسل لازم ندارد.
در اصطلاح فقه به اين مايع «ودّي» گفته مي شود که سفيد رنگ و کمي چسبناک مي باشد. اگر بول به آن نرسيده باشد، پاك است. چنانچه انسان بعد از بول استبرا كند و«ودّي» خارج شود پاک است . غسل هم ندارد. وضو را هم باطل نمي کند.(1)
پي نوشت:
1. ايت الله مکارم، توضيح المسائل، مسأله 79.

 

امام علي عليه السلام: گفتنِ «نمى‏دانم» ، نيمى از دانش است . غرر الحكم و درر الكلم 6758

 

پرسش 1:
سوال در قيامت شرح چرا در آخرت سوال مي کنند که مثلا اموالت را از چه راهي و در چه راهي خرج کرده اي در حالي که خدا همه چيز را مي داند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي؛ با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان

سوال از مال و ديگر موارد در قيامت از طرف خداي متعال نه براي اين است كه خدا از اعمال بندگان آگاه شود و با بررسي آنها حقيقت ماجرا براي او روشن شود . چرا كه عالم مطلق به همه عالم است . مي داند كه چه كسي ،چه كاري را كي و به چه هدف ونيتي و چگونه انجام داده است . حتي قبل از عمل به آن عمل و نحوه عمل علم دارد . اما فلسفه پرسش در قيامت از بندگان نسبت به اعمال و اموالي كه جمع كرده اند چيست ؟
سوال و جواب در قيامت براي الزام خود شخص است كه با اعتراف خود نزد خداي عالم به همه امور و با اين آگاهي كه در محضر اونمي تواند دروغ بگويد و يا عمل ناصواب خود را توجيه كند ، مجبور به قبول حكم حق خدا شود و حكم را مخالف حق خود نداند . درست است كه حكم در آن جا فقط براي خداست و كسي را ياراي مخالفت با‌ آن نيست لكن اين كه شخص عملكرد خود را خويش بازگو كند و با ديدن مدارك و شواهد متقن نتواند حقيقت را پنهان كند ،اگر حكمي عليه اش صادر شود ، ملزم به قبول آن مي شود و ديگر جائي براي اعتراض نخواهد داشت . جاي چون و چرا باقي نخواهد ماند .
بازگوئي عمل در بسياري از مواقع روشن كننده مواضع خطا و صواب آن مي باشد، مخصوصا كه اين بازگوئي و اعتراف در محضر عالم مطلق، يعني خدا و حضور ملائكه ،نويسنده اعمال و شاهدان اعمال ،يعني پيامبران و امامان و شهدا اتفاق بيافتد كه بدانيم هر چه بگوئيم ،صدها شاهد بر صدق يا كذب آن در مجلس حضور دارد ، با اين اوصاف مجبور به راستگوئي شده و ديگر توان فرار از حكم را نخواهد داشت .

پرسش 1: شق القمر شرح .نظر به اينکه نام حضرت محمد(ص) در آيه هاي 1 و 2 سوره قمر، نيامده است، از کجا مي شود اين آيه در مورد معجزه حضرت محمد است؟ پاسخ: اولاً: نيامد

 

امام علي عليه السلام: توكّل ، سامان‏دهنده عبادت است . غرر الحكم و درر الكلم 5802

 

پرسش 1: شق القمر شرح .نظر به اينکه نام حضرت محمد(ص) در آيه هاي 1 و 2 سوره قمر، نيامده است، از کجا مي شود اين آيه در مورد معجزه حضرت محمد است؟ پاسخ: اولاً: نيامدن نام مبارک پيامبر در آن سوره دليل بر نفي مسئله نمي‌شود، زيرا در موارد ديگر نيز اسم پيامبر در آيه نيست ولي با قراين، شواهد، دلايل عقلي و شواهد روايي مطلب روشن مي‌شود. مثلاً در سورة اسراء نامي از پيامبر نيامده و تعبير «عبد» آمده ،ولي ترديدي نيست که آيه اول سوره اسراء مربوط به جريان معراج پيامبر است . شواهد روايي، اين مطلب را به آساني ثابت مي‌کند. آيه دوم سوره قمر تا حد زيادي روشن مي كند كه آيه اول بايد مربوط به اعجاز باشد. چون از آيه و نشانه بودن آن سخن گفته ، و روي برگرداني برخي از آن . اينها نشانه معجزه بودن شق القمر مي شود ، نه قيامت كه جاي انكار ندارد و هيچ انساني با ديدن آن نمي گويد سحر و جادوي هميشگي است. دوم: بايد در فهم آيات به شأن نزول و رواياتي كه در مورد آن آمده مراجعه كنيم . سخن متخصصان و كارشناسان را كه مفسران قرآن هستند ، جستجو نماييم. مفسرين شيعه و سني با کمال قاطعيت و صراحت مي‌گويند: آيات اول سورة قمر مربوط به شق‌القمر و شکافته شدن ماه به عنوان معجزه در زمان رسول اکرم(ص) مي‌باشد . در کتاب‌هاي تفسير معتبري نظير: تفسير البيان، تفسير مجمع البيان، تفسير ابوالفتوح رازي، تفسير منهج الصادقين، تفسير صافي،‌تفسير نور الثقلين، الميزان. از تفاسير اهل سنت: تفسير طبري، در المنثور، کشاف، تفسير کبير فخر رازي، في ظلال القرآن، متفق‌اند بر اين که آيات سوره قمر مربوط به جريان شق‌القمر است. فخر رازي از اهل سنت و طبرسي از شيعه تأکيد نموده‌اند که آيات ياد شده در صدد بيان شق‌القمر است که در زمان پيامبر(ص) رخ داده است. از اين گذشته در منابع روايي شيعي و سني بيش از 40 حديث درباره شق‌القمر آمده و تصريح گرديده که آيات ياد شده مربوط به شق‌القمر است.(1) بر اساس تحقيق برخي دانشمندان در کتاب تاريخي «تاريخ فرشته» آمده: در عهد رسول الله اهل ميلبار هندوستان شق‌القمر را ديدند و در نوشته‌هاي خود ثبت کردند . حاکم آن شهر پس از آن که تحقيقاتي در اين زمينه به عمل آورد، براي او ثابت شد که اين موضوع در اثر اعجاز پيامبر تحقق يافته است، و دين اسلام را پذيرفت.(2) در نتيجه معلوم مي‌شود که به دلايل شواهد روايي و تاريخي آيات اول سوره قمر ناظر به جريان شق‌القمر است. پي‌نوشت‌ها: 1. پاسخ به پرسش‌هاي مذهبي، ص 178. 2. همان، ص 182. پرسش 2: اگر اين آيه هاي 1و2 از سوره قمر به اعجاز حضرت محمد اشاره مي کنند، آيا اين آيه با آياتي که درخواست معجزه از سوي کفار را رد مي کند، همخواني ندارد؟ پاسخ: در ساختار عالم بنا بر اين نيست كه كارها و اتفاقات و حوادث برخلاف روند عادي طبيعت رخ دهد. معمولا همه امور در ظاهر بر اساس روابط شناخته شده علٌي و معلولي رخ مي دهد ؛ در نتيجه معجزه كه امري خارق العاده و فراتر از روابط عادي بين اجزاي عالم است ، در حد نياز و ضرورت رخ مي دهد . در فرهنگ ديني ما اظهار معجزه بهترين راهي بود كه مي توانست ارتباط مدعي نبوت با عالم غيب را به اثبات برساند ؛ تاييد و اثبات ادعاهاي متعدد انبيا در صورتي ممكن بود و از جانب مردم قابل قبول محسوب مي شد كه قدرت بر انجام كارهاي فوق بشري و انجام معجزاتي كه به صورت ناگهاني از ايشان درخواست مي شد ،نشان بدهد كه اين بزرگواران داراي ارتباطي خاص وغير قابل انكار با عالم غيب هستند . هركجا كه چنين ضرورتي اقتضا مي كرد و تا حد ممكن اتمام حجت بر مردم نشده بود و نوع درخواست ها قابل اجابت بود، معجزه رخ مي داد و عملي مي شد ؛ در نتيجه در مي يابيم موارد خاصي كه در آن پيامبران از اظهار معجزه خودداري مي نمودند ،مواردي بوده كه استفاده از اين امر خارق العاده هيچ نتيجه و ثمره اي در مسير اثبات نبوت انبيا، نه براي مطالبه كنندگان و نه براي توده مردم نداشته است ؛ يا گاهي چيزي طلب مي كردند كه امكان آن وجود نداشت ، يا بر خلاف قوانين و سنت هاي الهي در جامعه انساني و در جهان هستي بود. اصولا پيامبر يك فرد خارق‏العاده‏گر نيست كه در جايى بنشيند و هر كسى از در وارد شود ،پيشنهاد اعجازى به ميل خود كند و اگر نپسنديدند، پيشنهاد ديگرى مطرح نمايد، و قوانين و سنن آفرينش را به بازى بگيرد، و بعد از اين همه نيز اگر مايل بود ،بپذيرد و اگر ميلش اقتضا نكرد ، با بهانه‏اى شانه خالى كند ؛ وظيفه پيامبر اثبات ارتباط خود به خدا از طريق آوردن معجزه است. هر گاه به قدر كافى معجزه نشان دهد ،ديگر هيچ گونه وظيفه‏اى در اين رابطه ندارد ؛ او حتى زمان نزول معجزات را ممكن است نتواند پيش بينى كند و در جايى از خداوند تقاضاى معجزه مى‏كند كه بداند خدا به اين امر راضى است. بر اساس همين تحليل در مي يابيم شق القمر از مواردي بوده كه به واسطه زمان و مكان خاص درخواست اين امر و فضاي به وجود آمده ، آوردن اين معجزه لازم بود . رد اين درخواست مي توانست بيانگر ناتواني رسول خدا در آوردن معجزه يا ترديد در ارتباط ايشان با عالم غيب باشد. اين درخواست به ظاهر بعيد وغير قابل انجام به اعجاز الهي انجام شد . همانند بسياري از معجزات ديگر پيامبر صورت عملي يافت . معجزه كار خدا است و به اذن الهي هر جا كه صلاح بداند ، به دست پيامبر صورت مي گيرد ؛ آن جا كه طلب اعجاز را رد مي كند ، بنابر حكمت و مصلحت الهي است . آن جا كه صورت مي گيرد ، باز به اذن الهي است ، اما در هر حال لازم بود كه پيامبر نيز اعجاز يا اعجازهايي همانند پيامبران گذشته داشته باشد .‌آيا درست است انسانى دعوى پيامبرى نمايد و حتى خود را خاتم پيامبران بداند و براى انبياى گذشته در كتاب آسمانيش هر گونه معجزات ذكر كند ، خود از آوردن معجزه سر باز زند؟! آيا مردم نخواهند گفت چگونه پيامبرى هستى كه نمى‏توانى هيچ يك از معجزاتى را كه خودت براى ديگران قائلى بياورى؟ اگر پيامبر در اين آيات تسليم پيشنهادهاى آنها نشده ،حتما پيشنهادهاى بى پايه و بهانه‏ جوئي هاى بى اساسى بوده و گرنه در برابر پيشنهاد منطقى و معقول تسليم بوده است. (1) پي نوشت: 1. تفسير نمونه، ج‏12، ص: 289. پرسش 3: در مورد نظر مفسريني که با توجه به کلمه ساعه اين آيه را مربوط به قيامت مي دانند و فعل انشق را تأويل به مستقبل مي کنند، چه پاسخي وجود دارد؟ پاسخ: در خصوص پاسخ به اين عده در تفاسير گوناگون پاسخ هاي مختلفي ارائه شده كه به برخي اشاره مي شود : 1- ذكر اين موضوع به صورت" فعل ماضى" (انشق القمر) نشان مى‏دهد" شق القمر" واقع شده ، همان گونه كه نزديكى رستاخيز(اقتربت الساعه) با ظهور آخرين پيامبر نيز تحقق يافته است. 2- اگر سخن از معجزه نباشد ، تناسبى با نسبت سحر به پيامبر 0 كه در آيه بعد آمده است ندارد، 3- ذكر " و كذبوا و اتبعوا اهوائهم" كه خبر از تكذيب مشركان نسبت به اين واقعه مى‏دهد، بيانگر حادثه اي صورت گرفته است . 4- روايات فراوانى در كتب اسلامى در زمينه وقوع اين اعجاز نقل شده كه در حد شهرت يا تواتر است و قابل انكار نمى‏باشد . 5- نقل تاريخي كه اشاره دارد" حذيفه" صحابى مشهور داستان شق القمر را در حضور جمع كثيرى در مسجد مدائن نقل كرد و هيچ كس بر او ايراد نگرفت، با اينكه بسيارى از حاضران عصر پيامبر را درك كرده بودند (اين حديث را درالمنثور و قرطبى در ذيل آيه مورد بحث آورده‏اند).(1) 6- رد دليل مخالفان به اين بيان كه اين افراد اصل امكان تحقق چنين معجزه اي را محال مي دانند ، در حالي كه عقل و تجربه تحقق چنين امري را محال نمي داند ؛ از نظر عقل انجام چنين حادثه اي ناممكن نيست .البته از آن جا كه اين امر حقيقتي خارق العاده واعجاز بوده و به قدرت خداوند انجام شده ، تبعات و آثار منفي احتمالي آنبرداشته شده است . 7- تحقيقاتي كه از برخي منابع فعال در حوزه نجوم نقل شده و حاكي از وجود آثاري در سطح ماه است كه تحقق چنين شكافي را در چند صد سال پيش تاييد مي كند ؛ در برخي از منابع خبري اعلام شد كه سازمان فضانوردي " ناسا " به دو نيم شدن کره ماه و سپس پيوند خوردن اين دو نيمه به يکديگر پي برد. پايگاه اينترنتي روزنامه ي عربي " الوطن " چاپ آمريکا به نقل از يک محقق اردني علوم فلکي در اين زمينه نوشت: سفينه فضايي آمريکايي " کلمنتاين " که سال ها در مدار کره ماه کار تحقيقاتي انجام مي دهد، به اين نتيجه رسيده است که کره ماه صدها سال پيش به دو نيمه متساوي تقسيم شده و دوباره به يکديگر متصل شدند. اين محقق اردني با ارسال گزارشي به ناسا آنان را نسبت به اين موضوع مطلع ساخت که مسلمانان، اين پديده را متعلق به 1400 سال پيش مي دانند و مرتبط به معجزه اي از پيامبر به نام " شق القمر" است. ناسا هيچ تفسيري براي کشف خود نيافته زيرا اين اتفاق نادر تا کنون براي هيچ جرم آسماني به وقوع نپيوسته است.(2) مهم ترين دليل ما بر اينكه مساله مورد توجه در اين آيه معجزه اي از نبي اعظم بوده ،وجود روايات متعدد در اين زمينه است كه هر احتمال ديگري را منتفي مي سازد. پي نوشت ها : 1. تفسير نمونه، ج‏23، ص: 13 2. روزنامه جمهوري اسلامي ،شماره 7608 ، 23 مهر 1384 ،ص 5 پرسش 4: آيا ماجراي شق القمر در اسناد تاريخي متواتر است؟ پاسخ: در تفاسير متعدد از شهرت كامل و در حد تواتر اين مساله با سندهاي گوناگون نام برده شده ؛ در اين گونه موارد ، هر روايت معتبر يا نقل قابل توجه از صحابه يا تابعين و علما و مفسرين مي تواند كاركردي همانند كاركرد يك منبع تاريخي داشته باشد كه از اين جهت مي توان گفت كه شواهد و قرائن تاريخي اين امر بسيار زياد است ؛ به تحقيق جامع علامه طباطبايي در تفسير الميزان اشاره مي كنيم : « اين آيه به معجزه شق القمر كه خدا به دست رسول خدا (ص) در مكه و قبل از هجرت و به دنبال پيشنهاد مشركين مكه جاري ساخت اشاره مى‏كند. روايات اين داستان هم بسيار است، به طورى كه گفته شده همه اهل حديث و مفسرين بر قبول آن أحاديث اتفاق دارند،(1) كسى از ايشان مخالفت نكرده جز حسن، عطا و بلخى كه گفته‏اند: معناى اينكه فرمود:" انْشَقَّ الْقَمَرُ" اين است كه به زودى در هنگام قيام قيامت قمر دو نيم مى‏شود، و اگر فرموده: دو نيم شده، از باب اين است كه بفهماند حتما واقع مى‏شود. اين معنا بسيار بى‏پايه است، و دلالت آيه بعدى كه مى‏فرمايد:" وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ" آن را رد مى‏كند، براى اينكه سياق آن آيه روشن‏ترين شاهد است بر اينكه منظور از" آية" معجزه به قول مطلق است، كه شامل دو نيم كردن قمر هم مى‏شود، يعنى حتى اگر دو نيم شدن قمر را هم ببينند ،مى‏گويند سحر است . معلوم است كه روز قيامت روز پرده‏پوشى نيست، روزى است كه همه حقايق ظهور مى‏كند، و در آن روز همه دنبال معرفت مى‏گردند، تا به آن پناهنده شوند. معنا ندارد در چنين روزى هم بعد از ديدن شق القمر باز بگويند سحر است ، پس هيچ چاره‏اى نيست جز اينكه بگوييم شق القمر آيت و معجزه‏اى بوده كه واقع شده تا مردم را به سوى حق و صدق دلالت كند... . در تفسير قمى در معناى" اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ" آمده: يعنى قيامت نزديك شد، چون بعد از پيامبر ديگر پيامبرى تا قيامت نخواهد آمد، و طومار نبوت و رسالت برچيده شد ؛ در معناى" انْشَقَّ الْقَمَرُ" آمده كه قريش از رسول خدا (ص) خواست تا معجزه‏اى برايشان بياورد، رسول خدا دعا كرد، و از خدا خواست قرص قمر را برايش دو نيم كند، خدا اين كار را كرد، طورى كه مشركين آن را ديدند، و دوباره آن دو قسمت به هم چسبيدند، با اين حال گفتند: سحرى است مستمر يعنى صحيح (2). در امالى شيخ به سند خود از عبيد اللَّه بن على از حضرت رضا از آباي گرامى‏اش از على (ع) روايت آورده : در مكه قرص قمر دو نيم شد، رسول خدا (ص) فرمود:" شاهد باشيد، شاهد باشيد" (3). پي نوشت ها : 1. مجمع البيان، ج 9، ص 186. 2. تفسير قمى، ج 2، ص 340. 3. امالى شيخ طوسى، ج 1، ص 351. الدر المنثور، ج 6، ص 132. روح المعانى، ج 27، ص 74. ترجمه الميزان، ج‏19، ص95-97

عمل به استخاره لازم است؟

 

امام علي عليه السلام: بسيارىِ بخل ، جوان‏مردى را زشت و برادرى را تباه مى‏كند . غرر الحكم و درر الكلم 5508

 

پرسش 1:
ازدواج شرح دختري هستم که مي خواهم با پسري ازدواج کنم که 4 سال است همديگر را خوب مي شناسيم و در يک سطح فرهنگي و عقيدتي و مالي هستيم. مادرش قبل از خواستگاري از من و بدون اينکه مرا بشناسد ، استخاره کرده و بد آمده است.
پاسخ:
پرسشگر گرامي؛ با عرض سلام و تشکر از ارتباط و اعتمادتان.
شرعا عمل طبق استخاره لازم نسيت، يعني اگر كسي استخاره نمود و استخاره بد آمد ، باز مي تواند با توكل بر خدا و انجام عمل خير مانند پرداخت صدقات ، برخلاف استخاره اقدام كند.
استخاره به معناى طلب خير است؛ يعنى انسان از خداوند بخواهد كه او را به نيكى و خير برساند و اين به معناي دعا كردن و طلب خير كردن است، اما استخاره بعدها به تفأل بر قرآن و انجام با تسبيح يا به نحو ديگر (استخاره ذات الرقاع ) مصطلح شده است. مردم از استخاره، تفأل را مى‌فهمند و متأسفانه بسيارى از مردم نمى‌دانند كه استخاره چيست و در چه مواقعى مى بايست استخاره كرد! آيا اگر استخاره، خوب يا بد آمد، الزام‌آور است يا خير؟ يعنى اگر كسى برخلاف استخاره عمل كرد ،بايد منتظر عواقب آن باشد يا آن كه عواقبى در پى نخواهد داشت؟
خداوند انسان را عاقل آفريد كه با كمك عقل بتواند از گمراهى و ظلمت نجات پيدا كند.
عقل در تمام ابعاد زندگى چون چراغ هدايتى است كه نورافشانى كرده و جهالت را از بين مى‌برد.
عاقل مى بايست در هنگام تصميم بر هر كارى ابتدا عقل خود را حاكم كرده و از آن نظر بخواهد، مثلاً براى ازدواج، عقل مى گويد: فردى را براى همسرى برگزين كه داراى اصالت خانوادگى بوده و از اخلاق و ايمان برخوردار باشد.
فهم اين موضوع همگانى است. كيست كه نداند؟
پس انسان ابتدا به عقل مراجعه مي كند. عقل آن اندازه اهميت دارد كه در شرع يكى از منابع استنباط احكام به شمار آمده است و رابطه نزديكى با شرع و دين دارد.
عامل ديگرى كه همسو با عقل است، مشورت است كه مى تواند تأثير بسيارى در رفع اضطراب و شك بگذارد. قرآن مى فرمايد: «و شاورهم فى الامر؛ اى پيامبر! در كارها با آنان مشورت كن».(1)
حال اگر عقل و مشاوره راه به جايى نبرد و هنوز زاويه‌هايى وجود دارد كه ناشناخته مانده است، در اين صورت براى اطمينان خاطر و نجات از سردرگمى، به شخص عالمى مراجعه كرده و از او مى خواهند كه استخاره كند تا با راهنمايى كتاب آسمانى، از حيرت و اضطراب بيرون آيد. بنابراين استخاره تنها براى آن است كه انسان را از ترديد و دو دلى بيرون بياورد و اشاره به خير و شر بودن ندارد.
در انجام كار خير نيازي به استخاره نيست ، زيرا انسان نبايد در انجام كار خير ترديد و شك نمايد. اين گفته معروف كاملا صحيح است كه : كار خير نياز به استخاره ندارد . اما گاهي اصل كار، خير است ، ولي مورد ازدواج ، پس از مشاوره و بررسي عقلي اگر ترديد بود ، مي تواند براي رفع ترديد و تحير با قرآن يا با تسبيح استخاره كند .
امام خميني (ره)در پاسخ اين سؤال كه وقتى در عمل چيزى استخاره كرديم ، بد آمد، آيا استخاره ملاك عمل است ؟ فرمود: استخاره از اصول اعتقادي نيست كه اعتقاد به آن لازم باشد و در مورد تحيّر مانع ندارد.(2)
همان طور كه از فتواى فوق استفاده مى شود، عمل طبق استخاره لازم نيست و نياز به استخاره مجدد ندارد . بنابراين اگر با هم سازگاري و تفاهم اخلاقي و... داريد ، مي توانيد زندگي موفقي را پايه ريزي كنيد و از خداوند كمك بخواهيد. رضايت خانواده مهم است . پسر سعي كند كه رضايت مادر خود را نيز كسب كند. استخاره مادر هر چه بود ، مربوط به قبل از خواستگاري بود و صرفاً براي بيرون آمدن از ترديد .حال كه خواستگاري آمدند ، ديگر جايي براي ترديد كردن و دنبال استخاره رفتن نيست.
موفق باشيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3 ) آيه 159.
2. استفتاآت ، ج 2 ،ص 28 ،مسئله 74.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 

امام علي عليه السلام: از خود راضى بودن آدمى ، دليل سَبُك عقلىِ اوست . غرر الحكم و درر الكلم 5441

 

پرسش 1:
آرامش شرح
براي تقاضاي آرامش قلبي از خداوند در قنوت نماز چه دعايي بخوانيم؟

پاسخ:

پرسشگر گرامي؛ با عرض سلام و تشکر از ارتباط و اعتمادتان.
بزرگان دين آرامش را در ايمان بالا ويقين قلبي دانسته اند .ائمه معصومين براي رسيدن به يقين اين دعا را به ما ياد داده اند :
اللَّهـُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي و يـَقـِيـنـاً حَتّي أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يُصِيبُنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي بِمَا قَسَمْتَ لِي حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ ،يَا حَيُّ يـَا قـَيُّومُ ،بـِرَحـْمـَتـِكَ أَسْتَغِيثُ ،أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي ،طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ؛
خداوندا از تو ايماني مي خواهم که همراه قلبم باشد .يقيني که بدانم آنچه به من مي رسد ، جز آنچه برايم نوشته اي نيست . مرا به قسمت خودم خشنود گردان تا سريع انجام يافتن آنچه را به تعويق انداخته اي وعقب انداختن آنچه را به پيش انداخته اي ، نخواهم . اي زنده پاينده، به رحمتت پناه مي برم .تمام امور را اصلاح گردان .مرا چشم زدني به حال خودم وا مگذار . درود خدا بر محمد و خاندان او باد . (1)
در بعضي از متون دعايي چنين آورده اند که جهت آرامش قلب اين آيه را دائم بخواند :الا بذكر اللّه تطمئن القلوب .(2)

پي نوشت ها :
1. اصول كافى ، ج 4 ، ص 294 ، ج 10.
2. گنج هاي معنوي ، دعا جهت آرامش قلب.

 

امام علي عليه السلام: به خوارى تن داده است آن كه پريشانى خويش را براى ديگرى آشكار كند . غرر الحكم و درر الكلم 5414

 

پرسش 1:
مذهبي شرح علت مجرد بودن دخترهاي امام موسي كاظم (ع) چيست؟

پاسخ:
در مورد علت عدم ازدواج دختران امام کاظم (ع) نظرياتي چند وجود دارد :
1. در تاريخ يعقوبي آمده است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) وصيت كرده بود كه دخترانش شوهر نكنند . براي همين هيچ يك از دختران شوهر نكردند ،جز يكي از دخترانش به نام ام سلمه كه در مصر به همسري قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد . ازدواج بدين جهت بود که قاسم مي خواست با او محرم شود و او را به حج ببرد. (1)
اين نظريه را نمي توان به اين آساني پذيرفت، چون در اصول كافي آمده است كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) توليت ازدواج دخترانش را به پسرش حضرت امام رضا واگذار كرد و فرمود : اگر علي خواست، آنان را شوهر مي دهد . اگر نخواست ،شوهر نمي دهد. جز پسرم علي هيچ كس حق ندارد دخترانم را شوهر بدهد . نه برادران ديگرشان، نه عموهايشان و نه سلطان وقت ،هيچ كدام حق ندارند در امر ازدواج دخترانم دخالت كنند. (2)بر اساس اين روايت، نمي توان گفت كه امام موسي بن جعفر(ع) وصيت به عدم ازدواج كرده، بلكه وصيت كرده كه امر ازدواج دخترانش به امام رضا (ع) مربوط است و ديگران حق دخالت ندارند.
2. از ديدگاه برخي، خفقان شديد هارون­الرشيد باعث شد كه دختران امام موسي بن جعفر(ع) نتوانند ازدواج كنند . در عصر هارون خفقان و استبداد و ستم به جايي رسيده بود كه كسي جرأت نداشت به خانه امام موسي بن جعفر رفت و آمد كند . اگر كسي نتواند به خانه امام رفت و آمد داشته باشد، نمي تواند خيال دامادي حضرت را در سر بپروراند. (3)
3. به نظر برخي، علت عدم ازدواج، نبودن همتا و كفو است . اگر همتا مي يافتند، ازدواج مي كردند.

پي نوشت ها:
1- تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 2، ص 421 .
2- اصول كافي ، ج1 ، ص 316، حديث 15.
3- زندگاني كريمه اهلبيت ، مهدي پور، ص 150.

 

امام علي عليه السلام: پيش از عمل بينديش تا از لغزش‏ها نجات يابى . غرر الحكم و درر الكلم 5401

 

پرسش 1:
استفاده از اينترنت در محل کار شرح آيا استفاده از اينترنت در محل کار ، مواقع بيکاري از نظر شرعي اشکال دارد ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با اين مرکز
استفاده شخصي از امکانات عمومي و اينترنت اداره بستگي به مقررات دولت دارد . اگر مسئول اداره اختيار قانوني داشته باشد که به افراد اداره اجازه استفاده از اينترنت در زمان هاي بيکاري را بدهد و اجازه دهد، اشکال ندارد . اگر استفاده از اينترنت در محل کار هر چند در مواقع بيکاري بر خلاف قانون و مقررات باشد، درحکم غصب است و جايز نيست و استفاده از آن موجب ضمان مي باشد.(1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1. رهبري، استفتاءات، سؤال 1966.

 

امام علي عليه السلام: بسا سخنى كه نعمتى را برُبايد . غرر الحكم و درر الكلم 5282

 

پرسش 1:
عقد و محرميت موقتي شرح با توجه به زمان کنوني و ممانعت هايي که براي ازدواج وجود دارد، آيا پسر و دختري باکره مي توانند به دليل عدم ارتکاب گناه با توجه به رفت و آمد هاي روزانه با هم و امکان تماس و صحبت بدون روابط ديگر، بدون اجازه پدر صيغه عقد موقت را بخوانند؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اکثر مراجع مي فرمايند اگر دختر باکره بخواهد ازدواج دائم يا موقت کند ، بايد پدر يا جد پدري او اجازه بدهد . بدون اجازه و عقد شرعي هر نوع لذت جنسي دختر و پسر از همديگر حرام مي باشد و اگر آميزش صورت بگيرد، زنا خواهد بود . بدون صيغه عقد با شرائط آن محرميت حاصل نمي شود . (1)
نوع رابطه ( داشتن رابطه زناشويي يا عدم آن) فرقي در اصل عقد و شرايط آن نمي كند. دو نفر با عقد موقت زن و شوهر محسوب مي شوند ، چه بخواهند روابط ساده داشته باشند ، يا رابطه زناشويي داشته باشند.
پي نوشت:
1. توضيح المسئل مراجع ،مسئله 2376.
لطفا در ارتباط هاي بعدي نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد .

 

امام علي عليه السلام: سرآمدِ فضيلت‏ها در دست داشتنِ زمام خشم و ميراندن خواهش نفس است . غرر الحكم و درر الكلم 5237

 

پرسش 1:
سطح و علم علما و دانشمندان در علوم ديني چگونه سنجيده مي شود؟ شرح

پاسخ:
سطح‌بندي علوم و علما در حوزه‌ها به حسب شرايط زمان متفاوت مي‌باشد، بدين معنا که در زمان‌هاي قديم معيار خاصي براي سنجش علوم و علما وجود نداشته است. در آن زمان برخي از کتاب‌ها تدريس و علوم ديني آن ها را مي‌خوانده‌اند. هر کدام بهتر و بيشتر در عرصه تعليم ظهور و نمود پيدا مي‌کرد و خود را بهتر نشان مي‌داد، زودتر و بيشتر معروف و مشهور و جايگاه خاص خود را پيدا مي کرد . البته در ظهور و بروز استعداد ، قابليت‌ها و شيوه تعليم نقش اساسي داشته‌اند؛ مثلاً اگر کسي استعداد خوب داشت و نزد اساتيد برجسته درس مي‌خواند ،زود تر مراحل علمي را طي مي‌کرد؛ ولي آخرين مرحله اي علمي براي يک طلبه و روحاني ،کسب اجازه اجتهاد از مجتهدين بود،، بدين معنا که يک طلبه بعد از درس خواندن و تدريس به مرحله اي مي‌رسيد که توان استنباط احکام را از منابع اجتهاد پيدا مي‌کرد. يکي از مراجع ، به او اجازه اجتهاد مي‌داد. اين امر جايگاه و مقام علمي شخص را مشخص مي کرد.
اما امروزه در حوزه ها معيارها و شرايط خاصي براي سطح‌بندي طلاب و علما وجود دارد. بدين معنا که متون درسي حوزه در چند سطح تدوين يافته‌اند. هر کدام از طلاب با خواندن متون درسي مشخص يک سطح از حوزه گذرانده ، ميزان و مراحل تحصيل او بستگي به خواندن آن متون دارد، مِثلاً دوره مقدماتي، به دوره اي گفته مي‌شود که طلاب با ورود به حوزه متون خاصي را مي‌خوانند. به عبارت ديگر : تحصيل در حوزه ها به سه دوره مقدمات، سطح و خارج تقسيم مي‏شود:
دوره مقدمات:
سال هاي اوليه طلبگي (اول تا سوم) را سال هاي مقدمات و دروس مربوط به اين دوره را دروس مقدمات مي‏نامند. طلاب در اين سال ها بيشتر به علوم صرف و نحو و معاني و بيان و منطق مي‏پردازند . از اين طريق براي فهم و فقه و اصول، قرآن و حديث و ورود به مراحل سطح و خارج آماده مي‏شوند.
دوره سطح:
دوره سطح معمولا به پايه‏هاي چهارم تا دهم گفته مي‏شود که خود نيز به دو قسمت ‏سطح يک و دو تقسيم مي‏شود .در اين مرحله طلاب به تفصيل با همه مباحث فقهي و اصولي آشنا شده و يک دوره کامل فقه و نيمه استدلالي را مي‏گذارنند .کتاب هايي که براي اين مرحله از تحصيل طلاب نوشته شده‏اند، حاصل تلاش فقها و متخصصان علوم فقه و اصول است . با الهام از مکتب غني اهل بيت ،مباني استوار و ژرف فقهي، اصولي، کلاس و فلسفي را به يادگار گذاشته‏اند.
علوم قرآن، تفسير، و حديث و کلام از جمله مباحث ديگري است که در اين مرحله تدريس مي‏شوند.
دوره خارج:
اين مرحله معمولا بعد از گذاراندن حداقل ده سال تحصيلي در حوزه است. طلاب در اين مرحله به شکل عميق و گسترده و به صورت کاملا استدلالي مباحث فقه و اصول را مورد بحث قرار داده ،پايه‏هاي علمي خود را جهت نيل به قله رفيع اجتهاد پرورش مي‏دهند.
تفصيل کتاب ها در سه مرحله تحصيل در حوزه به شرح زير است:
کتاب هاي درسي در علم صرف.
کتاب هاي درسي در علم نحو.
کتاب هاي درسي در علوم بلاغت.
کتاب هاي درسي در علم منطق.
کتاب هاي درسي در علم کلام.
کتاب هاي درسي در علم فلسفه اسلامي.
کتاب هاي درسي در علم عرفان اسلامي.
کتاب هاي درسي در علم هيئت و رياضيات.
کتاب هاي درسي در علم اصول.
کتاب هاي درسي در علم فقه.
کتاب هاي درسي در درس خارج.
به طلاب بعد از طي اين مراحل و دوره‌ها مدرک داده مي‌شود که از آنها به عنوان سطح 1 (معادل فوق ديپلم) سطح 2، (معادل کار شناسي ) سطح 3 ( معادل کار شناسي ارشد ) سطح 4(معادل دکترا ) ياد مي‌شود که هر کدام از اين سطوح جايگاه علمي طلاب را مشخص مي کند .

صفحه‌ها