امام حسين (ع)

سؤالی درباره جنگ حضرت علي اكبر (ع) است كه بعد از جنگي نمايان و سخت به صوي پدر باز مي گردد و تقاضای آب مي كند، آيا در مقاتل حضرت علي اكبر (ع) به صوي پدر باز مي گردد و تقاضای آب مي كند؟

پاسخ:
این مطلب در برخی از منابع، مانند لهوف (1)، مثیران الاحزان (2) و بحارالانوار (3) آمده است. در لهوف می خوانیم: بعد از آن که علی اکبر (ع) با دشمنان جنگید، به سوی خیمه گاه برگشت و گفت: "يا أبت! العطش قد قتلنى، و ثقل الحديد قد اجهدنى، فهل الى شربة ماء من سبيل؛ اى بابا! شدّت تشنگى جانم را به لب رسانده، سنگينى اسلحه، مرا خسته نموده است، آیا راهی وجود دارد که مقدار آب به من برسد؟
علت اینکه علی اکبر از امام حسین (علیهما السلام) آب خواست نمی دانیم. در کربلا رخدادهایی اتفاق افتاده‌اند که علل و عوامل آن ها معلوم نیست. شاید با گذشت زمان و آگاهی بیش تر و رشد فکری مردم معلوم شود. در عین حال در خصوص آب خواستن علی‌اکبر احتمالات متعددی داده شده است. از جمله اینکه هدف اصلی برگشت علی اکبر به سوی خیمه گاه ملاقات با امام بود. در ضمن ملاقات مسأله آب را مطرح کرد.
برخی احتمال داده‌اند علی‌اکبر از آن جهت آب خواست تا به دنیا اعلام نماید که دشمن آب را به روی خاندان پیامبر بست. در روز عاشورا آب وجود نداشت. علی‌اکبر با طرح آب خواست بفهماند که دشمنان از هیچ جنایتی علیه امام و خاندان وی دریغ نکردند، به گونه‌ای که در روز عاشورا کودکان و زنان تشنه بودند و آب وجود نداشت. گفتگوی امام با فرزندش علی‌اکبر مبنی بر نبود آب در تاریخ ثبت شد.
احتمال دیگر آن است که هدف علی‌اکبر آن بود که اگر آب به وی برسد، بهتر با دشمنان مبارزه می‌نمود. نبود آب توان و قدرت را از او گرفته بود. در جملات معروف علی‌اکبر ( یا ابه...) نیز به این مطلب اشاره شده است. علی‌اکبر خطاب به پدر گفت: تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن تاب را برده است. اگر آب بود، قدرت می‌گرفتم. حضرت نیز زبان خود را به دهان علی‌اکبر گذاشت و دعا کرد که وی از دست جدش رسول خدا سیراب شود.(4)
بیان علی اکبر به صورت شرطی بود، یعنی اگر آب باشد، بهتر می توانم بجنگم.
بعضی دیگر این احتمال را مطرح کرده اند که علی‌اکبر با طرح آب نهایت وفاداری خود به امام را اعلام نمود. بدین معنا که اگر علی‌اکبر توان مبارزه را ندارد، جهتش آن است: وی بسیار تشنه است و این امر توان مبارزه را از وی گرفته است. اگر آب وجود داشت، بهتر و بیشتر جهاد می کرد.

پی نوشت ها :
1.اللهوف على قتلى الطفوف ابن طاوس‏، ص، 113-114،جهان‏.
2.مثير الأحزان، حلى‏ ،ص 69 ،مدرسه امام مهدى‏(ع).
3.بحار الانوار، ج45 ،ص 43.
4. ترجمه نفس المهموم، ص 325 ـ 326.

چرا در کربلا امام حسین (علیه السلام) به حضرت عباس اذن جهاد ندادند و فقط اذن سقایی داده شد؟

پاسخ:
اگر چه در منابع و نوشته هاي متأخرين موضوع سقايي عباس بن علي به شكل پررنگي مطرح گشته است و مرحوم شيخ عباس قمي نيز آن را نقل نموده اند. اما مي توان منشأ آن را گفتار مرحوم مجلسي دانست كه مي فرمايند:
في بعض تأليفات أصحابنا أن العباس لما رأى وحدته أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي .فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. َقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء؛
در برخي از تأليفات شيعه است كه عباس بن علي هنگامي كه تنهايي برادرش امام حسين (ع) را ديد، به ايشان عرض كرد: آيا رخصت ميدان رفتن به من مي دهيد؟ امام شديد گريست و فرمود: تو پرچمدار لشكر مني. اگر تو بروي، لشكر من متفرق خواهند شد!
عباس بن علي گفت: سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سيرم. اجازه دهيد انتقام خون هاي ريخته شده را از اين منافقين بستانم.
دراين لحظه امام فرمود: اكنون براي اطفال كه تشنه اند آب بياور و ...(1)
روشن است که مرحوم مجلسي اين جريان را به گونه ترديد بيان مي كند (در كتاب شيعه است ). اگر اين روايت مستند بود، مانند ديگر روايات سند را نيز مي آورد.
با مراجعه اي كه به متون معتبر اوليه و پيشين داشتيم، اين جريان به اين شكل گزارش نشده، بلكه متفاوت است. در متون اوليه آمده وقتي عباس فراواني كشته هاي ياران امام حسين (ع) را ديد، به برادران خود يعني فرزندان ام البنين گفت: پيش برويد تا ببينم كه براي خدا و رسول او نصيحت كرديد. پس از آن همراه با حسين بن علي (ع) به سمت فرات رفتند تا آب بردارند كه سپاه عمر بن سعد مانع آنان شدند. اين جا بود كه يكي از كوفيان تيري انداخت و به دهان امام حسين اصابت كرد. امام با دست خود آن تير را بيرون كشيد. خونش را به آسمان پرتاب كرد و در حق دشمن نفرين كرد. در اين وقت دشمن عباس را محاصره و از امام حسين جدا كردند. عباس يك تنه مي جنگيد تا زماني كه افتاد. به دليل جراحات نتوانست حركت كند. زيد بن ورقاء و حكيم بن طفيل او را كشتند.(2)
اينكه امام حسين به حضرت عباس اجازه ميدان رفتن و جنگيدن نداده، چندان معتبر نيست. بلكه طبق سند معتبر امام به همراه عباس در مسير شريعه فرات براي برداشتن آب رفتند و هر دو بزگوار جنگيدند و عباس در آن مرحله كه دشمن او را از امام جدا كرده بود، به شهادت رسيد.
البته بر فرض صحت گزارشي كه مرحوم مجلسي از برخي تأليفات شيعه مي كند، مانعي ندارد كه امام حسين به برادرش عباس بفرمايد كه قبل از جنگيدن براي اطفال آب بياور. سپس به ميدان برو و به جنگ بپرداز. اين جمله به آن معنا نيست كه اصلا اجازه ميدان رفتن و جنگيدن به او نداده، بلكه ضرورت رفع تشنگي كودكان مقدم بوده، افزون بر آن طبق اين گزارش آن بزرگوار در اين مسير نيز جنگيدند و به شهادت رسيدند.

پي نوشت ها:
1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص 41 ناشر :اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏.
2. ارشاد شيخ مفيد ،ج 2 ،ص113انتشارات علميه اسلاميه ،بي تا ؛
إعلام الورى بأعلام الهدى‏ ،شيخ طبرسى‏ ،ناشر: اسلاميه‏،مكان چاپ: تهران‏،سال چاپ: 1390 ق‏؛
الأخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى (م 282)، تحقيق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدين شيال،قم، منشورات الرضى، 1368شُ؛
تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چ الثانية، 1387/1967؛
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چ الأولى، 1410/1990.

با توجه به تقویت واهمیت وحدت در بین مسلمانان چرا در سالگرد واقعه عاشورا بجای برجسته نمودن نهضت حق طلبانه امام حسین در منابر و دسته جات اختلافات آباء و اجداد فردی نمود بیشتری دارد و بیشتر بر فرم نمایشی این نهضت تمرکز دارید؟ چون یک واقعه حتی بطور مثال فرض کنید از دست دادن فردی از اقوام به علت قتل را زیادی در سالگرد آن فرد دائماً یادآوری کنید کینه بین خانواده قاتل و مقتول هر سال شدیدتر می شود. پس بخشش اسلام کجاست؟ مگر نه اینکه دائماً بر بخشش برادران و دیگران در اسلام تأکید شده، پس چرا این عمل در تاسوعا و عاشورا هر ساله انجام نمی شود و فقط کینه بین حکومت های اسلامی دائما به مردم یادآوری می شود تا تخم جاهلیت برکنده نشود؟

پاسخ:
این گونه نیست که در سالگرد عاشورا -در همه منابر- سخن از مسایل اختلافی باشد تا با وحدت جهان اسلام منافات داشته باشد، بلکه در این ایام، به موضوعات اسلامی و همه ابعاد زندگی امام حسین (علیه السلام)، مانند عفو، فداکاری، دین مداری، عزت مندی و ظلم ستیزی حضرت پرداخته می شود، که این ها عوامل وحدت اسلامی و استقلال جهان اسلام هستند. از سوی دیگر در ایام عاشورا ازعلل و اهداف قیام امام حسین (ع) بحث می شود که این اهداف نیز مورد توجه همه مسلمانان می باشد. عامل اختلاف و کینه توزی نیستند. این اهداف عبارتند:
1. زنده كردن اسلام.
2. آگاه ساختن مسلمانان و افشاي ماهيت امويان.
3. احياي سنّت نبوي.
4. اصلاح جامعه و بيدار كردن امت.
5. از بين بردن سلطه استبدادي سلطه بني اميه.
6. آزادسازي اراده ملّت از محكوميت سلطه و زور.
7. حاكم ساختن حق و نيرو بخشدن به حق پرستان.
8. تأمين قسط و عدل اجتماعي و اجراي قانون شرع.
9. از بين بردن بدعت ها و كجروي ها.
10. تأسيس يك مكتب عالي تربيتي و شخصيت بخشيدن به جامعه.
11. زنده كردن سنّت مهمّ فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر.(1) .
سخن گفتن از جنایات امویان از جمله یزید به وحدت اسلامی لطمه نمی زند، زیرا یزید به خاطر جنایات، دین ستیزی و به شهادت رساندن امام حسین (ع) از چهره های منفور محسوب می شود. حتی برخی از عالمان اهل سنت لعن وی را جایز دانسته اند. (2)
ابن جوزی (م659ق) از دانشمندان اهل سنت برای کفر و جواز لعن یزید دلایل متعدد ارائه داده است (3). امام حسین (ع) نیز از یزید به عنوان انسان فاجر و فاسق و شرابخوار یاد نمود.(4) آیا سخن گفتن از چنین انسانی باز هم با وحدت و آموزه های آن منافات دارد؟
بحث در باره ابعاد قیام امام حسین (ع) سخن از کینه توزی از دو شخص، دو قوم و قبیله، و بحث از قاتل و مقتول نیست، بلکه سخن از دو فرهنگ و دو جریان حق و باطل و عدالت و ظلم است. سخن از خط امام حسین (ع) است که پرچمدار همه خوبی ها است. خط یزید که پرچمدار همه بدی ها است. در حادثه عاشورا سخن از امویان دین ستیز و ظالمان تاریخ و سخن از خاندان رسول خدا است که همیشه پرجمدار حفظ دین بودند.
همچنین سخن از عاشورا سخن از امر به معروف و نهی از منکر است که طبق آیات و روایات این امر وظیفه همگانی است. امام حسین یکی از اهداف قیام خود را حفظ اسلام و احیای سنت رسول خدا، اقامه حق و از بین بردن باطل و امر به معروف و نهی از منکر بیان نمود:
" الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه، ليرغب المؤمن فى لقاء الله، فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما (5) ... انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير لبسيرة جدى و ابى على بن ابى طالب‏».
حضرت در نامه خود به بزرگان بصره نوشت:
...انا ادعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه، فان‏ السنة قد اميتت و البدعة قد احييت فان تسمعوا قولى اهدكم سبيل الرشاد». همچنین امام در نامه‏ اى كه همراه مسلم بن عقيل به كوفيان نوشت، رسالت امامت را اين گونه ترسيم‏ فرمود:«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس‏ نفسه على ذات الله، و السلام‏».(6)
سخن از امر به معروف و مبارزه با رهبر ظالم و احیای سنت رسول خدا (ص) بحث از دو فرد یا دو قبیله است یا سخن از مصالح جامعه اسلامی است که همه مسلمانان دوست دارند این گونه مسایل بازگو شود؟ مهم تر از همه اینکه معصومین (ع) برای امام حسین (ع) عزاداری نمودند و در عزاداری ها همه ابعاد قیام امام مطرح می شد. امامان معصوم علی رغم این که در دوران امامت خویش در محدودیت های شدیدی به سر می بردند و حاکمان مستبد اموی و عباسی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، ولی با اتخاذ صحیح ترین تصمیم ها و موضع گیری های مناسب و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایسته پاسداری کنند و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشند. این امر نشان می دهد که سخن گفتن از ابعاد قیام امام حسین مورد توجه معصومان بوده و منافی وحدت اسلامی نبوده است .
بله ما هم باور داریم که در ایام عاشورا سخن از عفو و گذشت هم باید باشد. اتفاقا در ایام عاشورا از عفو و گذشت هم سخن به میان می آید، یعنی سخنرانان و مداحان همان طور که مباحث مربوط به امام حسین و اسلام را مطرح می کنند، از عفو و گذشت هم سخن می گویند، ولی معنایش این نیست که از دیگر موضوعات نهضت امام حسین سخن به میان نیاید.
چنين تصوري كه زنده نگاه داشتن قيام امام حسين حس انتقامجويي را بين حاكمان و حتي انسان ها نسبت به دشمنان شان تقويت مي كند و اتحاد مسلمانان را تحت الشعاع قرار مي دهد، سخني ناصواب است.

پی نوشت ها:
1.جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 62، نشر معروف ،قم،1387 ش .
2. نگاهی نو به جریان عاشورا ، ص 241، بوستان کتاب ، 1388 .
3.همان ، ص243، به نقل ازتذکره الخواص ،ص 290-292 .
4.بحار الا نوار، ج44 ،ص325 .
5.همان، 387 .
6 .همان ،ص387 ؛فرهنگ عاشورا ، جواد محدثی ،ص62-63.

در واقعه عاشورا چرا ایرانیان با امام حسین (علیه السلام) همراه و به ایشان کمک نکردند؟

پاسخ:
اسلام هيچ گاه خواهان جنگ نيست و امام حسين نيز خواستار جنگ نبود. اصلا به قصد جنگ سرزمين مکه را به سوي عراق ترک نکرد. تا آن که به همراه لشکرياني از اطراف و اکناف عربستان و عراق وارد سرزمين کوفه گردد، تاريخ گواه بر اين است که امام حسين نه به قصد جنگ بلکه براي اجابت دعوت کوفيان که نامه‌هاي بسياري نوشته و فرستاده‌هايي نزد امام حسين گسيل داده بودند و دست ياري به سوي امام دراز کرده بودند که با حضرت بيعت کنند، مکه را به سوي عراق ترک کرد.
طبيعي است که در چنين شرايطي به قشون کشي و گرد آوري همرزم نه نيازي هست و نه اصلا شايسته مي‌باشد. پس بناي امام بر اين نبوده که با لشکري که داراي آرايش نظامي و جنگي است به سوي عراق حرکت کند. تا اين سوال پيش آيد چرا ايرانيان به کمک امام حسين نشتافتند.
حضرت از مکه با خانواده خود و چند تن از دوستداران و مواليان خويش به سمت عراق سفر کردند بدون آن که قصد جنگ داشته باشند حتي پيشاپيش پسر عموي خويش مسلم بن عقيل را راهي کوفه نموده تا چنانچه کوفيان بر عهد و پيمان خويش باشند، او را با خبر کند. اين موارد همگي گواه هايي است که امام حسين به قصد جنگيدن سفر را آغاز نکرده بود اما در نزديکي کوفه با بي‌وفايي کوفيان مواجه شد ،درحالي كه مسير را بر آن ها بسته بودند ، و آن ها را درحلقه محاصره محبوس كرده بودند. در چنين شرايطي باز هم آن حضرت مايل به آغاز جنگ نبود، و کوفيان آغازگر جنگ بودند.
نتيجه آنکه اگر ايرانيان به همراه امام حسين نبودند،به اين جهت است كه اولا دعوتي از سوي امام حسين مبني بر همراهي ايرانيان با حضرت به عمل نيامده بود زيرا كه سفر حضرت جنگي نبود.
ثانيا: ايرانيان حاظر در مدينه و مکه عمدتا برده بودند و اختياري از خود نداشتند تا به همراه حضرت حرکت کنند. ايرانيان مقيم در ايران هم در بي خبري به سر مي بردند. امکان حضور و همراهي با امام را نداشتند.
ايرانيان از دير باز در زمره مواليان اهل البيت بوده وخوش درخشيدند . بنا به گفته دينوري اکثر سپاه همراه مختار در نبرد با شاميان، که به خونخواهي امام حسين به پا خواسته بودند، ايراني بودند. که اين نيز مدال افتخاري است براي ايرانيان. (1)

پي‌نوشت‌:
1- اخبار الطوال، دينوري، ص 293، چاپ اول، سال چاپ 1960، ناشر: دار احياء الکتب العربي.

 

امام علي عليه السلام: توبه ، دل‏ها را پاك مى‏كند و گناهان را مى‏شويد . غرر الحكم و درر الكلم 1355

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

1

امام حسین(ع) - شهادت - گریه

ba salam mikhastam beporsam ke chera majaraye ashora va emam hosein ba khon va tike tike shodan badane onha hamrah hast dar vaghe manzorr aslim ine ke chera baraye gerye andakhtan mardom az in jor harf ha estefade mishavad ba tashakor

پرسش: 1شرح
چرا ماجراي عاشورا و امام حسين با خون و تيکه تيکه شدن بدن آن ها همراه هست؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اينكه چرا چنين چيزهايي هست، براي آن است كه چنين چيزهايي در تاريخ اتفاق افتاده است. بودن يا نبودن آن در اختيار ما نيست، اما مي توان از علت وقوع چنين حوادث تلخي سوال كرد . پاسخ آن نيز نياز به مراجعه به علل و عوامل اين حادثه در صدر اسلام دارد.
حادثه عاشورا تنها کشته شدن و خونريزي نيست. در اين جريان فداکاري‌ها، حماسه‌ها، شجاعت ها و شهامت ها نيز وجود دارد. البته درآن سوي اين حادثه ظلم، جنايت و خونريزي‌ها نيز وجود دارد که از سوي دشمنان ظهور وبروز نمود.
اما اينكه چرا بر اين گونه حوادث در عزاداري ها تأكيد مي شود، ما نيز تا اندازه اي موافق هستيم كه تأكيد زياد روي اين حوادث و غفلت از حقايق و واقعيت هاي ديگري كه به وجود آمد، چندان صحيح نيست، اما نبايد از نقش احساس و عواطف در برانگيختن مردم و شور ديني غافل بود.
در سفارش هاي ديني آمده كه در عزاداري‌ از فدارکاري، شجاعت و رشادت امام حسين (ع) و ياران او سخن به ميان آيد. اگر چه بيان اين امور، بيان ظلم و جنايت‌هاي دشمنان را نيز در پي دارد که بيان آن نيز بايسته است. تا در تاريخ هم فداکاري‌هاي امام حسين (ع) و هم جنايت دشمنان ثبت و ضبط گردد. همچنين اسلام با عزاداري‌ که توام با تحريف و اهداف غير مشروع باشد، مخالف است. از عزاداري‌هايي که سبب اهانت به اسلام و معصومان مي گردد نهي نموده است. بر اين اساس انتظار مي رود مداحان از بيان مطالب غير واقعي و اهانت آميز پرهيز و به بهانه گرياندن مردم جريان عاشورا را تحريف نکنند .مطمئن باشند ميزان تاثيرگذاري بيان واقعيت‌هاي حادثه کربلا، به مراتب بيش تر از تاثيرگذاري بيان مطالب غير واقع مي‌باشد.

 

پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم: بدترين مردم كسى است كه آخرت خود را به دنيا بفروشد. مكارم الأخلاق، ص 433.

 

پرسش 1:
لطفا منابعي معتبر براي آشنايي بيشتر با کيفيت جنگ حضرت علي اکبر معرفي نماييد شرح
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
به منابع زير مراجع نماييد:
1ـ فرهنگ عاشورا، از جواد محدثي.
2ـ دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، تحقيق و ترجمه علامه شعراني، ص 321 ـ‌.
3ـ منتهى الآمال، ج 1، ص 689 ـ 694.
4ـ نگاهي نو به جريان عاشورا،‌جمعي از پژوهشگران از پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي، ص 89 ـ 91.
5ـ سکينه، علي‌اکبر و مسلم، سيدعبدالرزاق مقرم.
6. ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 109 ـ 110.
7ـ لهوف سيد بن طاووس.
8ـ تأملي در نهضرت عاشورا، از رسول جعفريان، ص 133 ـ‌.
9ـ تاريخ طبري، ج 5، ص 446.
10ـ فتوح ابن اعثم کوفي، ج 5، ص 209.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها