یزید

با سلام،

1: دلیل اصلی و واقعی حادثه عاشورا چی هست؟

2: چرا یزید اصرار داشته که حتما امام حسین (علیه السلام) را بکشد؟ چه سند و مدارک معتبری مبنی بر دلایل اصلی این حادثه وجود دارد؟

پاسخ1:
واقعه كربلا ازجمله وقايع بسيار مهمي است كه دهها حديث معتبر درباره آن وجود دارد و آيات متعدد بر آن تاويل گرديده است، همچنين كتاب هاي متعدد معتبر -اعم از كتاب هاي تاريخي و مقتل- اين نهضت را گزارش كرده اند. استاد مطهري مي نويسد:
"...اتفاقاً در ميان وقايع تاريخى، كمتر واقعه‏ اى است كه از نظر نقل هاى معتبر به اندازه حادثه كربلا غنى باشد. من در سابق خيال مى‏ كردم كه اساساً علت اينكه اين همه دروغ اينجا پيدا شده است اين بوده كه وقايع راستين را كسى نمى‏ داند چه بوده است؟ بعد كه مطالعه كردم، ديدم اتفاقاً هيچ قضيه‏ اى در تاريخ‏ -در تاريخ هاى دور دست مربوط به مثلًا سيزده يا چهارده قرن پيش -به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد. معتبرين مورخين اسلامى از همان قرن اول و دوم قضايا را با سندهاى معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به هم نزديك است؛ و قضايايى در كار بوده است كه سبب شده است جزئيات اين تاريخ بماند. يكى از چيزهايى كه سبب شده كه متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته بشود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده است.خطبه در آن عصرها حكم اعلاميه را در اين عصر داشت. همين طورى كه در اين عصر در وقايع، مخصوصاً در جنگ ها، اعلاميه‏ هاى رسمى بهترين چيز است براى اينكه متن تاريخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه چنين بوده است. خطبه زياد است، چه قبل از حادثه كربلا چه در خلال حادثه كربلا و چه خطبه‏ هايى كه بعد اهل بيت در كوفه، در شام و در جاهاى ديگر ايراد كردند و اصلًا هدف آنها از اين خطبه‏ ها اين بود كه مى‏ خواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود؟ اين يكى از منابع؛ يعنى خودش انگيزه‏ اى بوده است كه قضايا نقل شود. در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است. همين ها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان مى‏ دهد. در خود كربلا رجز زياد خوانده شده است، مخصوصاً شخص اباعبداللَّه. ماهيت قضيه را همان رجزها مى‏ تواند نشان بدهد. در قضيه كربلا، در قبل و بعد از قضيه، نامه‏ هاى زيادى مبادله شده است، نامه‏ هايى كه ميان‏ امام و اهل كوفه مبادله شده است، نامه‏ هايى كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه‏ هايى كه خود امام قبلًا براى معاويه نوشته است، كه از آنجا معلوم مى‏ شود كه امام خودش را براى قيام بعد از معاويه آماده مى‏ كرده است، نامه‏ هايى كه خود دشمنان براى يكديگر نوشته‏ اند، يزيد براى ابن زياد، ابن زياد براى يزيد، ابن زياد براى عمر سعد، عمر سعد براى ابن زياد. متن اينها در تاريخ اسلام مضبوط است. قضاياى كربلا قضاياى روشنى است و سراسر اين قضايا هم افتخار آميز است."(1)
درباره علت قيام امام حسين (ع) مي توان گفت :در اين حاثه علل متعدد نقش داشتند، ولي علت اصلي اين قيام امر به معروف ونهي از منكر مي باشد. امر به معروف و نهي از منكر يكي از اصول عملي اسلام است ، كه از مهم ترين و عالي ترين واجبات است.
قرآن مي‌فرمايد: «كنتم خير امة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله؛(2) مسلمانان بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنيد و ايمان به خدا داريد. علي (ع) مي‌فرمايد: " تمام كارهاي نيك و (حتي) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهي از منكر، همچون آب دهان در برابر درياي پهناور است".(3)
امام صادق(ع) فرمود: "امر به معروف از منكر، روش پيامبران و شيوه صالحان و فريضه بزرگ الهي است، كه ساير واجبات به وسيله آن بر پا مي‌شوند»"؛(4) اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،‌ حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود. شهيد مطهري مي‌فرمايد: ارزش امر به معروف و نهي از منكر بالاتر از اين‌ها است. البته با توجه به موردش. ببين امر به معروف و نهي از منكر را براي چه مي‌خواهي بكني؟ در چه موضوعي مي‌خواهي امر به معروف و نهي از منكر كني؟ يك وقت موضوع كوچكي است،‌مثلاً كسي كوچه را كثيف مي‌كند، پوست خربزه را مي‌اندازد در كوچه،‌ اين جا بايد نهي از منكر كنيد،‌ حال اگر بدانيد اگر او را نهي كنيد، ‌يك فحش ناموس به شما مي‌دهد، اين كار اين قدر ارزش ندارد كه يك فحش ناموسي بشنويد. يك وقت هست موضوعي است كه اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. مي‌بينيد قرآن به خطر افتاده است، ‌اصول قرآني به خطر افتاده است، ‌آيا اين جا مي‌گويي: امر به معروف نكن،‌نهي از منكر نكن، كه اگر اين را بگويم،‌جانم، آبرويم، در خطر است؟ اجتماع نمي‌پسندد و...».(5) امام خميني(ره) مي‌فرمايد: «امر به معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است». (6) امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود. اباعبدالله الحسين(ع) ديد اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده مي‌شود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده و جان فشاني شهيداني كه خونشان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،‌ گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند. يك روز پيش از حركت امام حسين(ع) از مدينه به طرف مكه مروان بن حكم حضرت را در كوچه ديد و گفت: يا اباعبدالله! تو را نصيحت مي‌كنم به اين كه با يزيد بيعت كني كه خير دين و دنيايت در بيعت با يزيد است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الأسلام السلام اذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد؛ (7) وقتي فردي مانند يزيد حاكم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است». بنابراين معلوم است كه در آن زمان و موقعيت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جاي ديگر فرمود: «ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،‌ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛ (8) آيا نمي‌بيند به حق عمل نمي‌شود؟ آيا نمي‌بيند قوانين الهي پايمال مي‌شود؟ آيا نمي‌بيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي‌كند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد همچنين امام در وصيت نامه خود يادآورشد كه هدف قيام وي امر به معروف .نهي از منكر مي باشد و او درصدد است كه جامعه را اصلاح كند (9)، اين وصيت نامه نشان مي دهد كه جامعه نياز به اصلاح دارد ويكي از راه هاي اصلاح قيام مي باشد.
در شكل‌گيري اين قيام غير نهي از منكر، عوامل زير هر كدام به نحوي نقش داشته است:
1ـ يزيد بعد از به قدرت رسيدن به استاندار مدينه نامه نوشت كه از حسين (ع) براي او بيعت بگيرد. اگر بيعت نكرد، او را به قتل برساند. پس اگر امام قيام نمي‌كرد، باز هم در خطر بود. خون او اين تأثير كه بقاي اسلام را براي هميشه تأمين كند، نمي‌داشت.
2ـ مردم كوفه براي امام نامه نوشتند. اگر امام به دعوت آن ها پاسخ مثبت نمي‌داد، حجت بر آن ها تمام نبود. امام حسين (ع) به عنوان امام زمان آن عصر وظيفه داشت براي رهبري قيام كند و به سوي عراق بيايد و سفير خود را بدان جا فرستد تا حجت بر آن ها تمام گردد و عذري در قيامت نداشته باشند.
3ـ مهم‌ترين عامل كه آن را علت كامل و يا علت تكميل كننده ساير عوامل مي توان تلقي كرد، همان است كه در زيارت نوراني اربعين آمده: "وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة"(10) جانش را در راه تو فدا كرد تا بندگانت را از ناداني و حيرت گمراهي نجات دهد.

پي‌نوشت‌ها:
1. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، قم، صدرا، ج‏17، ص79.
2. آل عمران(3) آيه 109.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج97، ص89.
4. شيخ حرعاملي، وسائل الشيعه، بيروت، دار الاحيا التراث العربي، ج11، ص 395.
5. شهيدمطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا، 1378 ش، ج17، ص 267.
6. امام خميني، تحريرالوسيله، نشر آثار امام خميني، 1379 ش، ج1، ص 472.
7. سيد ابن طاوس‏، اللهوف على قتلى الطفوف‏،ناشر: جهان‏، ص24.
8. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دارالاحيا التراث العربي، 1403 ق. ‌ج42، ص 192.
9. همان، ج44، ص 329.
10. ابن قولويه‏ ،كامل الزيارات‏، ناشر مرتضوى‏، ص228.
-------------------------------

پاسخ2:
كاملا روشن است كه تصميم ابتدايي يزيد، كشتن امام حسين نبوده، قطعا وي در صورت بيعت امام حسين(ع)، با او كاري نداشت و اگر مانع رفتن آن حضرت مي شود دليلش بيعت نكردن ايشان است. طبيعي است كه به هر وسيله اي متوسل شود تا حسين (ع) را از از رفتن به كوفه و ايجاد درگيري باز دارد.
هر حكومت ظالمي هم كه امروزه باشد براي بقاي خود به مذاكره با مخالفان مي پردازد تا آنان را تحت سيطره خود در آورد.
منابع تاريخي گزارش از آن دارد كه يزيد در برابر مقاومت امام حسين تصميم به قتل او مي گيرد و دستور قتل وي را صادر مي كند.
هنگامي كه يزيد ابن زياد را حاكم كوفه قرار داد در نامه اي به او نوشت: «... قَدْ بَلَغنِي أنّ اهل الكوفة قد كتبوا إلي الحسين في القدوم عليهم ...
به من خبر رسيده كه اهل كوفه به حسين(ع)، نامه نوشته اند [مبني بر دعوت و] براي اينكه نزد آنان آيد، و او نيز به قصد اجابت دعوت از مكه به سوي آنان [و مردم كوفه] حركت كرده است و به راستي شهر و (محل حكومت) تو از بين شهرها و ايام تو از بين ايام، به اين امتحان مبتلا شده است. اگر او را كشتي (كه مقصود حاصل است) وگرنه [اعلام مي كنم كه تو پدر و مادر درستي نداري و] نسبت را به پدرت عبيد برمي گردانم (و نسب سابقت را كه ولدالزنا هستي به گوش همگان مي رسانم). بترس از اينكه فرصت را از دست دهي [و حسين (ع)، جان سالم به در برد].(1)
بلاذري نيز شبيه اين نامه را نقل كرده است.(2)
اقرار ابن زياد خود ابن زياد به صراحت گفت كه قتل امام حسين(ع) به دستور يزيد بوده است:
«وَ أمّا قتلي الحسين، فإنّه أشار إليٌ يزيد بقتله أو قتلي فاخترت قتله؛(3) اما كشتن حسين به دست من، براي اشاره يزيد بود كه به من دستور داد [و مرا مخير گذاشت بين] به كشتن او (حسين) و يا كشته شدن خودم. پس من قتل حسين(ع) را برگزيدم.»
كيفيت شهادت امام حسين در بيشتر منابع تاريخي وجود دارد مي توانيد به تاريخ طبري و يا الكامل ابن اثير رجوع نماييد.

پي نوشت ها:
1. تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، شريف رضي، 1414 ق، چاپ اول، ج 2، ص 241.
2. انساب الاشراف، احمد بلاذري، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، ج 3، ص 160.
3. الكامل في التاريخ، علي بن محمد بن اثير جزري، دار صادر، بيروت، 1385 ق، ج 4، ص 140.
موفق باشید.

در بعضی منابع تاریخی آمده که امام حسین (علیه السلام) در برخورد با سپاه عمرسعد، سه پیشنهاد مطرح کرد: «یکی اینکه مرا بگذاری تا برگردم، یا به مرزی از مرزهای اسلام بروم، و یا اینکه به شام پیش یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم». آیا این موضوع صحت دارد؟ اگر صحت داشته باشد، آیا با هدف قیام امام حسین (ع) که مبارزه با شخص یزید بوده در تعارض نیست؟ اگر صحت ندارد، آیا سند معتبری برای رد این ادعا وجود دارد؟ ممنون می‌شوم اگر آدرس منبع را بفرمایید.

پاسخ:
امام حسین (ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود، که -متاسفانه- نصایح امام، در وی اثر نکرد، اما در این گفتگو بیعت با یزید مطرح نشده است. اگر در برخی منابع هم چنین مطلبی باشد، باید آن را تحلیل و توجیه نمود، زیرا این امر با اهداف، گفتار و رفتار امام همسویی ندارد. امام از آغاز قیام از عدم بیعت با یزید و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفت. بارها اعلام نمود که به هیج عنوان با یزید بیعت نمی کند(1). تا آخرین لحظه زندگی نیز از این هدف دست بر نداشت. اتفاقا بیشتر خطابه و سخنان عزت مندی و عزت گرایی امام در روز عاشورا و در برابر دشمن ایراد شده است. روز عاشورا خطاب به نيروهاى ابن سعد فرمود:
الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين، بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة... ".
کسی که در آخرین لحظه زندگی این گونه سخن می گوید، چگونه به حکومت پیشنهاد بیعت می دهد؟ البته امام در گفتگوی با حر و عمر سعد فرمود: به جهت اینکه مردم کوفه از من دعوت کرده اند آمدم، حال اگر به این امر وفا دار نیستند بر می گردم، اما حرف امام معنایش این نیست که دست از اهداف خود برمی دارد، دیگر امر به معروف نمی کند و در برابر حکومت سکوت می نماید. امام در برابر دشمن چنین جوابی را داد و این جواب هم منطقی بود، زیرا کوفیان بودند که امام را دعوت کرده بودند. امام آنان را سرزنش نمود. مهم تر از همه اینکه خطابه و سخنان پرشور امام که در شب و روز عاشورا بیان شده است، حاکی از ادامه روحیه ستم ستیزی امام دارد. از سوی دیگر امام بیعت با یزید را مساوی با از بین رفتن اسلام خواند.(2) از او به عنوان انسان فاجر، فاسق و ظالم یاد کرد و حکومت وی را غیرمشروع دانست،(3) با این وضع چگونه امام بیعت با یزید را پیشنهاد می نماید؟
روز عاشورا فرستاده، نامه ابن سعد را به امام تقديم نمود و عرض كرد:
چرا به ديار ما آمده‏ اى؟ امام فرمود: اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت كرده‏ اند. اگر از آمدن من ناخشنودند، باز خواهم گشت، سپس امام به فرستاده عمربن سعد فرمود: از طرف من به اميرت بگو: خود به اين ديار نيامده‏ ام، بلكه مردم اين ديار مرا دعوت كردند تا به نزدشان بيايم و با من بيعت كنند و مرا از دشمنانم بازدارند و ياريم نمايند، پس اگر ناخشنودند، از راهى كه آمده‏ ام باز مى‏ گردم.
وقتى فرستاده عمربن سعد بازگشت و او را از جريان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: اميدوارم كه خداوند مرا از جنگ با حسين برهاند. آن گاه خواسته امام را به اطّلاع «ابن زياد» رساند، ولى او در پاسخ نوشت: از حسين بن على بخواه او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند. اگر چنين كرد، ما نظر خود را خواهيم نوشت.
چون نامه ابن زياد به دست ابن سعد رسيد، گفت: تصوّر من اين است كه عبيداللَّه بن زياد، خواهان عافيت و صلح نيست. عمر بن سعد، متن نامه عبيداللَّه بن زياد را نزد امام فرستاد. امام فرمود: هرگز به نامه ابن زياد پاسخ نخواهم داد. آيا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنين مرگى.
امام قاصدى نزد عمر بن سعد روانه ساخت كه مى‏ خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشيم. چون شب فرا رسيد، ابن سعد با بيست نفر از يارانش و امام حسین (ع) نيز با بيست تن از ياران خود در محلّ موعود حضور يافتند. امام به ياران خود دستور داد تا دور شوند. تنها عبّاس برادرش و على اكبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همين طور ابن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيّه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام آغاز سخن كرد و فرمود: واى بر تو، اى پسر سعد، آيا از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آيا با من مى‏ جنگى در حالى كه مى‏ دانى من پسر چه كسى هستم؟ اين گروه را رها كن و با ما باش كه اين موجب نزديكى تو به خداست. ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم، مى‏ ترسم خانه‏ ام را ويران كنند.
امام فرمود: آن را براى تو مى‏ سازم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده‏ ام بيمناكم. مى‏ ترسم ابن زياد بر آنان خشم گيرد و همه را از دم شمشير بگذراند. امام هنگامى كه مشاهده كرد ابن سعد از تصميم خود باز نمى‏ گردد، سكوت كرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند. در حالى كه از جا بر مى‏ خاست، فرمود: تو را چه مى‏ شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگيرد و تو را در روز رستاخيز نيامرزد. به خدا سوگند! من اميدوارم كه از گندم عراق، جز مقدار ناچيزى، نخورى.(4)
همان طور که ملاحظه می نمایید در این نامه و گفتگو سخن از بیعت امام با یزید نیست.

پی نوشت ها:
1. فتوح، ابن اعثم ، ج5 ،ص 31.
2.بحارالانوار،ج1، ص184 .
3.همان، ج44، 325 .
4. عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد ، ص 395-398، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)،قم،1384 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.