امام شناسي

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند...
نام سوره و شماره آيه  در مورد امامت و ولايت فقيه در قرآن را نياز دارم؟

پاسخ:
امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و بحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :
بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)
مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.
براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:
ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)
 ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .
َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)
آن ها را كتاب بياموزد .
وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:
وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)
چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!
قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)
سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.
همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.
معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.
بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.
اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .
ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.
همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم.
اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:
من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)
هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.
نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 213.
2. نحل (16) آيه 44.
3. بقره ، آيه 129.
4. آل عمران (3) آيه 101.
5. مائده (5) آيه 55.
6. نساء (4) آيه 59.
7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67.
 

آیه هایی مربوط به ولایت امام علی (علیه السلام) است، کدامند؟

پاسخ:
آياتي كه بر ولايت و جانشيني امام علي دلالت دارند، فراوان مي باشند از جمله آيه "ولايت":
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (1)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
اين آيه به صراحت وليّ، سرپرست و اداره كنندگان مؤمنان را كه حق امر و نهي دارند و بايد مؤمنان ولايت آنان را پذيرفته و مطيعشان باشند را معرفي كرده كه عبارتند از خدا و رسول و مؤمناني كه نماز را بر پا داشته و در ركوع زكات مي دهند و بنا بر روايات فراوان و صحيح تنها كسي كه اين صفات را داشت و قبل از نزول آيه در ركوع نماز زكات داده بود، علي بن ابي طالب بود.
آيه "اولي الامر":
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم (2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.
اين آيه هم ما را به اطاعت مطلق از خدا و رسول و صاحبان امر دعوت و امر مي كند و همچنان كه خدا و رسول حق محض مي باشند، صاحبان امر هم بايد حق محض باشند و شناسايي افرادي كه حق محض هستند جز به وحي و معرفي پيامبر ممكن نيست و پيامبر امام علي و فرزندانش را به عنوان مصداق هاي اولي الامر معرفي كرده است.
آيه "تطهير":
ُإِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (3)
خداوند فقط مى‏ خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
اين آيه صراحت دارد كه اهل بيت رسول خدا كه طهارت جو هستند، مورد عنايت خاص خدا قرار گرفته و خدا مدافع طهارت و پاكي آنها شده و رجس و پليدي را از آنان كه فراري از رجس و پليدي هستند، دور كرده و به بالاترين درجه طهارت رسانده است و معلوم است كه با وجود آنان كه در بالاترين درجه توحيد و علم و عمل و طهارت هستند، ديگري حق تصدي رهبري جامعه اسلامي را ندارد و مصداق هاي اين اهل بيت را فقط بايد پيامبر معرفي كند كه به اراده و معرفي خدا آنان را مي شناسد و پيامبر امام علي و فرزندانش را مصداق هاي اين اهل بيت شمرده كه جانشينان او بعد از وي مي باشند.
آياتي كه بر جانشيني امام علي دلالت دارند فراوانند كه بايد به آيات ولايت و امامت در قرآن مراجعه كنيد و اين چند مورد، از باب نمونه بود.
حتما با سايت ولي عصر زير نظر آيت الله حسيني قزويني مراجعه بفرماييد. سايتي است بسيار جالب و جامع كه به تمام شبهات اهل تسنن جواب داده است.

پي نوشت ها:
1. مائده (5) آيه 55.
2. نساء (4) آيه 59.
3. احزاب (33) آيه 33.
موفق باشید.

به نام خدا با سلام، همانطور که مستحضرید بر اساس اعتقاد ما شیعیان پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات الله علیهم از مقام عصمت برخوردار می باشند، بدین معنی که ایشان از گناه و حتی اشتباه مصون هستند و به همین دلیل است که قول و فعل و تقریرشان حتی در امور عادی زندگی روزمره برای ما حجت است. به عبارت دیگر به اعتقاد ما شیعیان، هیچگاه اشتباه و به طریق اولی گناهی نیز از پیامبراکرم و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم سر نزده است و هرچه آنها انجام داده اند کاملاً درست بوده و عاری از هرگونه خطا و اشتباهی می باشد. از دیگر سو خداوند متعال در آیه اول سوره تحریم خطاب به پیامبر اکرم می فرماید:ای پیامبر چرا برای کسب خشنودی همسرانت چیزی را که خدا برای تو حلال کرده حرام می کنی؟ و خداوند آمرزنده مهربان است. صرف نظر از شان نزول این آیه شریفه، آنچه بطور کلی از این آیه برداشت می شود، اینست که پیامبر اکرم عملی را انجام دادند که نباید. و حلالی را بر خود حرام نمودند که نمی باست اینکار را می کردند. بعد از آن خداوند متعال با نزول آیه ای اعلام فرمود که نباید این کا را انجام می دادی! و در ادامه می فرماید خداوند آمرزنده و مهربان است!!! حال سؤال بنده این است که عصمت پیامبر اکرم صلوات الله علیه چطور با آیه شریفه که ذکر آن رفت جمع می شود؟ با تشکر و آرزوی توفیق.

پاسخ:
تشريع و قانونگذاري كار خداست و غير خدا حق ندارد در اين حوزه دخالت كند.
خداوند مي فرمايد:
قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُه‏(1)
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، پيكار كنيد.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين‏(2)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزهاى پاكيزه را كه خداوند براى شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد.
در دو آيه فوق سخن از حرام نشمردن حرام خدا(يعني حلال شمردن آن) و حرام شمردن حلال خداست كه هر دو ظلم بزرگ و تجاوز به حدود خداست كه اولي(حرام نشمردن حرام خدا) ويژگي كافراني است كه بايد با آنان جنگيد و دومي(تحريم حلال ها) اقدام مؤمناني است كه جاهلانه كاسه داغ تر از آش شده اند و هر دو زشت و ناپسند است و حاشا كه رسول خدا از اين زمره باشد.
اما آنچه پيامبر انجام داد، قسم بر ترك حلال براي جلب رضاي همسرانش بود. ايشان عملا حلالي را بر خود حرام كرد نه به عنوان عبادت و بندگي و براي جلب رضاي خدا( آن گونه كه بعضي مؤمنان داغ انجام دادند و آيه 87 مائده نازل شد و كارشان را محكوم كرد و تجاوزگري ناميد). بلكه حرام را با قسم بر خود حلال كرد تا همسران را راضي كند و خداوند اين مشقت و محروميت را بر ايشان روا ندانست و پايبندي به اين قسم را لازم نشمرد و راه نجات از اين قسم را با دادن كفاره قسم به ايشان نماياند و وعده داد كه پيامدهاي ناگواري كه براي اين شكستن قسم ممكن است تصور شود. را جبران خواهد كرد و تدارك خواهد نمود.
بنا بر اين نهي در اينجا نهي ارشادي است نه نهي مولوي و كاري كه انجام شده بود گناه نبود. بلكه اقدامي بود كه پيآمدهاي سخت براي پيامبر داشت و او را از حلالي محروم مي نمود.
به آيه مربوط به كار رسول خدا توجه كنيد:
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ(3)
اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.
اين كه از رسول خدا هم با عنوان "النبي" ياد مي كند براي اين است كه ايشان را اكرام كرده باشد و خطاب نسبت به ايشان، خطاب از سر دلسوزي و براي رعايت جانب ايشان و در حقيقت براي توبيخ همسراني است كه با ايشان به نحوي سختگيرانه برخورد مي كردند كه ايشان براي جلب رضايت آنان بر خود سخت مي گرفت و با قسم حلال خدا را بر خود عملا حرام مي كرد تا آنان را راضي سازد. (4)
آيات بعد نيز شاهد آن است كه زنان آن حضرت در حق ايشان ظالم و سخت گير بوده و ايشان مي خواسته با محروم كردن خود از بعض حقوقش رضايت آنان را كسب كند و خدا در صدد دفاع از ايشان در مقابل آنان برآمده و با نهي از اين اقدام، آنان را توبيخ كرده است.
اين خطاب شبيه خطاب در آيه زير است:
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ(5)
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)
در اينجا گر چه به ظاهر توبيخ پيامبر است. ولي در واقع توبيخ منافقان است كه براي توجيه فرار خود از جبهه مي خواستند ظاهر اجازه گرفتن به آن بدهند.
بنا بر اين آن تحريمي كه گناه عظيم است، تحريم عملي حلال خدا به عنوان عبادت و براي كسب رضاي خداست و اقدام پيامبر اصلا اين گونه نبود و در اينجا گر چه ظاهر آيه نهي و توبيخ پيامبر است. ولي در واقع براي دفاع از پيامبر و رعايت جانب او و توبيخ همسران ظالم اوست و از پيامبر اقدام خلاف شرعي سر نزده تا با عصمت ايشان منافات داشته باشد.
پي نوشت ها:
1. توبه(9)آيه29.
2. مائده(5)آيه87.
3. تحريم(66)آيه1.
4. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط، بيروت، دار الفكر، 1420 ق، ج10، ص207.
5. توبه(9)آيه43.

موفق و موید باشید

چرا در آیه ولایت (انما ولیکم الله و.....) الذین (کسانی که) آمده است؟ در حالی که به اعتقاد شیعیان این آیه در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. چرا از الذی (کسی که ) استفاده نشده است؟

پاسخ:
در آيه فوق اوصاف كساني كه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ولايت دارند به صورت كلي بيان شده است و به اين جهت چون اين مفهوم كلي است از لفظ جمع براي آن استفاده شده است. گرچه ممكن است در خارج فقط يك مصداق داشته باشد.
در زمان رسول خدا (ص) اين سؤال در ذهن جامعه بوده و بارها و به صورت هاي مختلف اين سؤال را از محضر آن حضرت مطرح كرده اند، از جمله در ذيل همين آيه وارد شده كه جمعي از يهود ايمان آورده و به محضر رسول خدا مشرف شده و اعلام كردند كه حضرت موسي وصي و جانشين خود را معرفي كرد و يوشع بن نون را به عنوان جانشين شناساند و شما هم حتما وصي و جانشيناني داريد كه بعد از شما حق تصدي ولايت را دارد، آنان كيانند؟
آيه فوق در جواب آنان نازل شد و جانشين رسول خدا به وصف معرفي گرديد. مخاطبان هنوز نمي دانستند مصداق اين آيه كيانند. رسول خدا برخاست و با آنان به سوي مسجد روانه شد و وقت رسيدن به مسجد، سائلي را در حال خارج شدن ديدند. حضرت از او در حضور جمع يهود تازه مسلمان شده و ديگران پرسيد كه كسي به تو كمك كرده؟ گفت آري: پرسيد: چه كسي؟ او علي را نشان داد. حضرت پرسيد چه چيز به تو بخشيده است؟ او گفت انگشترش را در حالي كه در ركوع بود به من داد. رسول خدا وقتي اين سخنان را شنيد، تكبير گفت و آيه را تلاوت كرد و ولايت امام را به يهود مسلمان شده و ديگر مسلمانان اعلام كرد. (1)
پس در اين آيه مومناني كه شايستگي و حق تصدي ولايت دارند به وصف معين شده اند و بيان اين مفهوم كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد، با لفظ جمع هيچ منعي ندارد و در قران هم سابقه دارد كه مفهومي كه مي تواند مصداق هاي متعدد داشته باشد با لفظ جمع بيان شده در حالي كه در خارج بيش از يك مصداق نداشته است. مثلا قرآن مي گويد:
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم (2)
بنا بر روايات فراوان گوينده فقط نعيم بن مسعود اشجعي بود.
موارد اين گونه در قرآن و ادبيات عرب فراوان است و علماي عرب وجوهي براي آن ذكر كرده اند. (3)

پي نوشت:
1. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج2، ص318.
2. آل عمران(3)، آيه 173.
3. سيد عبد الحسين شرف الدين، رهبري امام علي در قرآن و سنت، ترجمه محمد جعفر امامي، قم، انتشارات اسلامي، ص283-287.
موفق و موید باشید.

چرا نام امام علی (علیه السلام) به صراحت درقرآن نیامده؟

پاسخ:
خداوند حكيم نازل كننده قرآن است كه همه كارهايش از روي حكمت مي باشد و ما كوچكتر از آنيم كه به حكمت كارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين كه خداوند حكيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فروگذار نكرده است و تعيين و معرفي امام يكي از اين اقدام هاي لازم است كه هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام كرده است.
اما اين كه چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يكي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يكي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشكار گردند.
يكي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستكاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند كه از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان كرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در كتاب خدا ذكر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و كتمان كتاب خدا اقدام كنند؛ اما اگر اين مسائل در كتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف كتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذكر مي كنيم.
در كتاب خدا آيات فراواني آمده كه تكليف جانشيني را معلوم مي كند از جمله آيه ولايت: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة هم راكعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون " را ذكر مي كرد و مي فرمود " انما وليكم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز كتمان اين آيه نمي ديدند. ولي وقتي اوصاف ذكر شد، انان مي توانند توجيه كنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود كه اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا"(2)، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذكر مي كرد، مخالفان براي كنار زدن انان و... چاره اي جز كتمان اين آيه نمي ديدند. ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه كرد و آنان را كنار زد.
اما براي اينكه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را ماموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن كند و توضيح دهد و اعلام كرده كه رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه كرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي كنند.
يك نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي كند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند كه رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود كه در منا و در غدير خم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم كه تا بدان دو متمسك باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود كه سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي كساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت كلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد كه اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و كتمان آيات يا انكار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريك مي كرد كه آن آيات را كتمان كنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است كه به ذهن مي رسد و حكمت اصلي را فقط خدا مي داند.
اما اين كه امامان در طول دوران خلفا چيزي (در مورد استحقاق خود نسبت به خلافت و جانشيني ) نگفتند، حرف نادرستي است. البته بعد از پيامبر (ص) مخالفان امامان حاكم شدند و حكومت اجازه عرض اندام به امامان نداد و اعتراض ها را خفه كرد و پوشاند. ولي آنان در همان حد محدودي كه توانستند و فرصت يافتند، بر استحقاق خود اصرار ورزيدند و هر وقت فرصتي دست داد اين استحقاق منحصر به فرد را يادآوري كردند.
در دوران خلفا، امام علي به صورت هاي مختلف اعلام مخالفت مي كرد. به اتفاق همه مورخان حضرت تا مدتها از بيعت خودداري ورزيده و اعتراض هم كرده و صلاحيت منحصر به فرد خود را بارها اعلام فرموده است كه متاسفانه نگذاشته اند در تاريخ ثبت شود. ولي خوشبختانه در زواياي تاريخ نشانه هايي از اين اعتراضات باقي مانده است.
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و احمد بن طاهر در تاريخ بغداد از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت: روزي خليفه دوم احوال پسرعمويم را از من پرسيد و من گمان كردم منظورش عبد الله بن جعفر است. وقتي جواب دادم خليفه گفت: منظورم بزرگ شما اهل بيت،علي است، بعد ادامه داد: آيا هنوز آرزوي خلافت در دلش هست؟آيا مي پندارد كه رسول خدا تصريح كرده كه او خليفه باشد؟ ابن عباس گويد: به او گفتم من از پدرم (عباس بن عبد المطلب عموي پيامبر) در مورد ادعاي نص و تصريح رسول خدا بر خلافت علي پرسيدم و پدرم گفت: علي راست مي گويد. خليفه گفت: پيامبر در گفته هايش مقام بلندي را براي او قائل بود اما اين ها موجب اثبات حجتي يا قطع عذري نبود.(3)
وقتي فرستادگان خليفه اول براي بردن امام به مسجد براي بيعت به در خانه ايشان آمدند، حضرت زهرا خطاب به آنان گفت: چرا حكومت خود را بر ما تحميل مي كنيد و خلافت را كه حق ماست، به ما باز نمي گردانيد؟(4)
البته موارد اعتراض امام علي و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و ديگر افراد اهل بيت بسيار فراوان است و در كتب شيعه ثبت شده، ولي در اينجا فقط به بعض موارد كه در كتب اهل سنت ثبت شده، اكتفا شد.

پي نوشت ها:
1. مائده (5)، آيه55.
2. احزاب (33)، آيه 33.
3. رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)، ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج3، ص97.
4. فروغ ولايت، ص182 به نقل از الامامة و السيسة، ج1، ص12.
موفق و موید باشید

آیه ولایت درباره ی چه کسی نازل شده و در کدام سوره قرآن قرار دارد؟ لطفا معنای آیه را بنویسید و درباره شأن نزول آن توضیح دهید.

پاسخ:
آیه 55 سوره مائده که ولی و سرپرست مؤمنان را برای همیشه معین کرده، به آیه ولایت معروف است و متن آن به شرح زیر است:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏ اند همان ها كه نماز را برپا مى‏ دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.
این آیه ولی مطلق و واجب الاطاعه برای مؤمنان را فقط خدا و رسول و مؤمنانی می داند که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند و با توجه به این وصف و این که این آیه بعد از آیاتی نازل شده که ولایت یهود و نصارا بر مؤمنان را نفی می کند، معلوم می شود که آیه در صدد معرفی کسانی است که بر مؤمنان ولایت دارند و بعد از خدا و رسول، "مؤمنان نماز گذاری که در حال رکوع زکات می دهند"، را به عنوان ولی معین کرده است و معلوم می شود این وصف تعیین کننده است و مسلمانان باید ببینند زمان نزول این آیه کدام مسلمان یا مسلمانانی در حال رکوع نماز برای رضای خدا زکات داده اند. پس این آیه ناظر به شخص معینی است که در حال رکوع زکات داده و با توجه به روایات (1)، منظور امام علی (علیه السلام) می باشد که غیر از ایشان و فرزندان معصوم وی، ولی مطلق واجب الاطاعه نداریم و اگر کسی هم به اذن اینان متصدی امر ولایت گردد، تا زمانی که در خط مستقیم اینان باشد، اطاعت از او واجب است و اگر از راه حق منحرف شد، اطاعت از او مجاز نمی باشد.

پی نوشت ها:
1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 2، ص 318.

چرا در قرآن نام امام علی (علیه السلام) آورده نشده تا دیگر بحث ولایت ایشان زیر سؤال نرود؟

پاسخ:
خداوند حکيم نازل کننده قرآن است که همه کارهايش از روي حکمت مي باشد و ما نمی توانیم به حکمت برخی از کارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين که خداوند حکيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فروگذار نکرده است و تعيين و معرفي امام يکي از اين اقدام هاي لازم است که هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده، انجام داده و حجت را تمام کرده است.
اما اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يکي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يکي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشکار گردند.
يکي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قرآن از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند؛ اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف کتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم.
در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند از جمله آيه ولايت: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر مي کرد و مي فرمود " انما وليکم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند، ولي وقتي اوصاف ذکر شد، آنان مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2)، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد، مخالفان براي کنار زدن آنان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد.
اما براي اينکه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود، خداوند رسولش را مأموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد و اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند.
يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تأييد مي کند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود : "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گيری ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسد. چون همين چند روز پيش بود که در منا و در غديرخم فرموده بود: من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود. ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.(3)
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند.
خلاصه آن که آیات راجع به ائمه در قرآن بسیار زیاد است و نیامدن نامشان به صراحت دلیل بر نبودن آیات راجع به آنان نیست.

پي نوشت ها:
1- مائده (5)،آيه55.
2-احزاب (33)،آيه 33.
3- رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص97.

چه آیه ای، عصمت اهل بیت را اثبات می کند؟

پاسخ:
آیات زیادی بر عصمت اهل بیت دلالت دارد؛ اما در این میان دلالت آیه تطهیر از همه وضوح و روشنی بیشتری دارد. آیه تطهیر به شرح زیر است:
این آیه دارای حرف حصر "انما" است و به صراحت اعلام کرده که خدا فقط اراده کرده که اهل بیت مطهر باشند در حالی که در آیه 5 مائده خطاب به همه مؤمنان در مورد فلسفه تشریع احکام می فرماید:
«یرید لیطهرکم و یتم نعمته علیکم»
بنابراین اراده تشریعی خدا بر تطهیر، اراده ای است عمومی در حالی که این اراده خاص است و بر افرادی خاص تعلق گرفته است و وقتی اراده تشریعی نشد، پس اراده تکوینی است که تخلف ناپذیر است و کسانی که مورد این اراده باشند، پاک و معصوم هستند؛ زیرا محال است اراده خدا بر تطهیر کسی باشد و لوث و رجس و پلیدی به او رو آورد.
افرادی که نمی خواهند این آیه را در شأن اهل بیت بدانند، آیه را این گونه تفسیر کرده اند که ای همسران پیامبر اگر خدا به شما سخت گرفته و تکلیف سنگین بار کرده و وعده و وعید خاص (دو برابری عذاب و ثواب ) داده است و...، همه و همه به خاطر این است که می خواهد شما پاک شوید. این تفسیر هم راستا و هم معنا با آيه 6 مائده مي شود . در آنجا هم خداوند بعد از بيان احکام وضو و غسل و تيمم مي فرمايد:
«ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليطهرکم » (1)
خدا از تشريع اين احکام و دستورات اراده اش اين است که شما را پاک کند.
بنا بر این تفسیر، اراده اي که در آيه آمده اراده تشريعي است و با توجه بدان ديگر "انما" و حصر زائد است زيرا از تشريع و امر و نهي جز پاک کردن هدف ديگري متصور نيست و معنا ندارد در اینجا بگوید از این تشدید امر و نهی جز پاک شدن شما هدف دیگری نداشتم . زیرا از امر و نهی و تشدید در تکلیف جر طاهر و پاک شدن، هدف دیگری وجود ندارد تا با انما آنها خارج شده و هدف منحصر در پاک شدن گردد.
هدف امر و نهي فقط پاک کردن و اذهاب رجس است و براي بيان اين انحصار احتياج به انما نيست. براي معنا پيدا کردن حصر بايد چند هدف موجود باشد تا با آوردن انما فقط در يکي حصر شود. پس حصری که در آیه با تاکید بیان شده، بی معنا می شود و این صحیح نیست.
با اين تفسير آيه هيچ فضيلتي براي "اهل بيت" اثبات نمي کند فقط اراده و حکمي که براي همه وجود دارد و امر و نهيي که براي همه است و براي پاک شدن آنان مي باشد، براي آن ها تاکيد شده است. به عبارت ديگر در مورد همه فرموده شما را امر و نهي مي کنم تا پاک شويد.
و در مورد اهل بيت مي فرمايد به شما امر و نهي غليظ و شديد مي کنم و وعده پاداش دو برابر و وعيد عقاب دو برابر مي دهم تا پاک شويد.
همچنان که آيه اول براي کسي فضيلتي ايجاد نمي کند، اين آيه هم براي اهل بيت فضيلتي ايجاد نمي کند. فضيلت بعد از عمل آنان به اوامر و خودداري آنها از نواهي حاصل مي شود در حالي که همه قبول دارند و واضح و روشن است که آيه در مقام مدح اهل بيت و مدال فضيلت است. همین که از صدر اسلام تا به امروز این همه در باره مصداق اهل بیت بحث شده، نشان از آن دارد که این آیه مدح و مدال فضیلت می باشد و گر نه اگر مدح و مدال فضیلت نبود، دیگر شناسایی مصداق ها اهمیتی نمی یافت.
اگراراده در آيه، اراده تشريعي باشد، دليل بر تحقق اين اراده وجود ندارد تا مدح آور باشد زيرا اراده تشريعي تخلف پذير است. آنچه حتمي و تخلف ناپذير است، اراده تکويني مي باشد.بنا بر این اراده در این آیه اراده تکوینی خداست که قطعا تحقق می یابد و اهل بیت به اراده خدا مطهر و معصومند.
مطلبی که اینجا در ذهن خلجان می کند این که وقتی اراده تکوینی و تخلف ناپذیر خدا بر عصمت تعلق گرفته باشد، دیگر آنها خواه ناخواه معصومند و این فضیلت نیست.
اشکال کنندگان توجه نکرده اند که اولا اراده خدا بر تطهیر چه کسانی تعلق می گیرد و ثانیا این تطهیر به چه معناست؟ آیا به معنای این است که آنها را از گناه باز می دارد و مثلا آنان را لجام می زند و نمی گذارد به طرف گناه بروند و یا مثلا گرایش به گناه و غریزه را در آنها می میراند یا نه، آنها از گناه فراری هستند و جز خدا در دل آنان حکومت ندارد و جز به سوی خدا نمی روند و اصلا به سوی گناه نمی روند تا لازم باشد آنان را از گناه بگردانند. بلکه خدا از آن فراریان از گناه به سوی خودش دفاع می کند و گناه و فسق و رجس را از آنان دور می سازد.
اگر به آیات قرآن دقت کنیم می بینیم اراده خدا بر تطهیر و اصفا و اجتبا و برگزیدن مخلَصان و عباد صالح است. به آیات زیر توجه کنید:
«اجتباه و هداه الي صراط مستقيم» (2)
«اجتبيناهم و هديناهم الي صراط مستقيم» (3)
«و ممن هدينا و اجتبينا » (4)
کسي که عبد محض خدا شود و به خدا پناه ببرد و خدا او را پناه دهد و هدايت کند و راه ببرد، چگونه شيطان مي تواند در او تصرف کند و او را گمراه سازد و بلغزاند؟
آيا نعوذ بالله خدا از شيطان ضعيف تر و شيطان از خدا قوي تر است که حتي بتواند پناه يافتگان به خدا را هم از چنگ او درآورد و با خود ببرد و خدا نتواند آنان را از شر وي در امان بدارد؟
حاشا و کلا! مگر خود شیطان اعتراف نمی کند که در بندگان مخلَص خدا تصرفی ندارد:
ِ«لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ اِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين ؛ ‏(5) همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را».
و مگر خدا همین بندگان را استثنا نمی کند:
«إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ » (6)
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون‏» (7)
انسان وقتي راه بندگي و فطرت پيش گرفت و تابع عقل و دل شد و به فقر و نياز خود صادقانه اعتراف کرد و خود را به خدا سپرد، خدا که نيت پاک و صادقانه او را مي بيند ، او را مي پذيرد و در پناه مي گيرد و مدافع او مي شود و همه سوء و فحشاء ها را از او دور مي سازد. اين سنت خداست و اين است معناي بر گزيده شدن:
«کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين» (8)
ما برهان خود را به او نمايانديم تا سوء و فحشاء را از او دور سازيم.
یوسف (ع) بنده خدا و محب خدا بود و دلش به نور ايمان روشن بود و به سوي سوء و فحشاء نمي رفت و لازم نبود او را بر گردانيم؛ بلکه ما برهان خود را به او نمايانديم تا سوء و فحشاء را از او دور سازيم. توجه کنيد که نفرمود: «لنصرفه عن السوء و الفحشاء»؛ نشان دادن برهان رب براي اين نبود که او را از سوء و فحشاء منصرف کنيم؛ زيرا او به سوي آن ها نمي رفت تا منصرفش کنيم؛ بلکه اين سوء و فحشاء بود که به سوي او مي آمد و ما آن ها را بر گردانديم و اين است دفاع خدا از مخلَصان.
«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»
در اينجا هم سخن از اين نيست که خدا مي خواهد شما را از رجس و پليدي دور کند؛ زيرا آنان از پليدي دور بودند؛ بلکه مي فرمايد: خدا مي خواهد پليدي را از ساحت شما دور سازد .
بنا بر اين با توجه به اين آيات مخلَصان بندگان خاص خدايند که به مراتب نهايي بندگي رسيده و خدا آنان را در کنف حمايت خود گرفته و نه خودشان به گناه تمايلي دارند و نه خدا اجازه مي دهد شيطان در آنان که به او پناهنده شده اند ، تصرفي کند و اين همان عصمت است.

پی نوشت ها:
1. مائده (5) آیه 6.
2. نحل (16) آیه 121.
3. انعام (6) آیه 87.
4. مریم (19) آیه 58.
5. حجر (15) آیه 39-40.
6. همان ، آیه 42 . اسراء (17) آیه 65.
7. نحل (16) آیه 99.
8. یوسف (12) آیه 24.

در مائده آیه 54 آمده است «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» معنا: تنها سرپرست شما خدا و رسول خدا و آنهایی هستند که ایمان آورده اند; آنان که نماز را بر پا داشته و در حالی که رکوع می کنند زکات می دهند.

مگر دراین (.الذین .یقیمون. راکعون ) جمع است اما حضرت علی که یک نفر بوده است؟

پاسخ:
استعمال لفظ جمع براي مفاهیمی که مصداق خارجي اش مفرد و یکی است، در ادبيات عرب بسيار فراوان می باشد؛ مثلاً قرآن مي گويد: «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم».(1)
بنا بر روايات فراوان، گوينده فقط نعيم بن مسعود اشجعي بود؛ اما تعبیر آیه به صورت جمع آمده است.
در آیه مباهله نیز سخن از "انفس، نساء و ابناء" است که هر سه جمع هستند. جمع بر حداقل سه نفر گفته می شود و حال آن که مراد از "انفس" فقط علی بن ابی طالب (علیه السلام) و مراد از "ابناء" فقط حسن و حسین و مراد از "نساء" فقط فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود.
موارد اين گونه در قرآن و ادبيات عرب فراوان است و علماي عرب، وجوهي براي آن ذکر کرده اند.(2)

پی نوشت ها:
1. آل عمران(3) آیه 173.
2. رهبري امام علي(ع) در قرآن و سنت، ص283-287.

آیا در قرآن کریم آیاتی در خصوص اثبات ولایت فقیه غیر معصوم و رجوع به مرجعیت غیر معصوم وجود دار؟ (باتشکر)

پاسخ:
چند نکته بايد مورد توجه قرار گيرد:
اول. قرآن منبع اصلي معارف و احکام اسلام است.
دوم. پيامبر مفسر، مبيّن و معلّم قرآن است(1). تفصيل جزئيات احکام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره) بايد يافت. اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.
سوم. عقل نور خدايي و پيامبر باطني است(2). دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست.
بنا بر اين با توجه به توضيحات بالا منبع احکام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نبايد انتظار داشت همه احکام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.
لزوم حکومت از نگاه عقل بديهي است. قرآن شرايط حاکم را بيان کرده از جمله:
شرط اول: اسلام و ايمان.
خداوند مي فرمايد:
لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا"؛(3) خداوند هرگز كافران را بر مومنان سلطه نمي دهد،
لايتخذ المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي؛(4) مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان ولي و سرپرست خود بگيرند. هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است.
شرط دوم: عدالت.
ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛(5) به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد،
ركون در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است،
قال اني جاعلك للناس اماما"(6) قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛
خدا فرمود: تو را پيشواي مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمي رسد.
شرط سوم: فقاهت.
حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا كند و اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر (صلی الله علیه وآله) و امام معصوم (علیه السلام) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است. در زمان غيبت امام معصوم (ع) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.
قرآن درباره شرط علم مي فرمايد:
افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون؛(7)
آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند، سزاوارتر است. از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد، مگر آن كه راه برده شود، شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي كنيد؟
فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد. بايد اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد.
فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حکم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به کسي سپرد که صلاحيت بيش تري دارد. فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.
قرآن مي فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها؛(8) خدا امر مي کند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.
کسي که مي خواهد در رأس حکومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد. اگر واجدين اين شرايط متعدد هستند، به حکم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.
بنابراين در قرآن واژه "ولايت فقيه" نيامده و تفصيل اين امر به بيان امامان واگذار شده است.

پي نوشت ها:
1. نحل (16) آيه 44.
2. کافي ،ج1 ،ص 25.
3. نساء (4) آيه 141.
4. آل عمران (3) آيه 28.
5. هود (11) آيه 124.
6. بقره (2) آيه 35.
7. يونس (10) آيه 35.
8. نساء (4) آيه 58.

صفحه‌ها