امام شناسي

اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (عج) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان(عج) عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است....
قرآن

اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (ع) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است و خدا اين عذاب را به تاخير مي اندازد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند ، از صلب آنان خارج شوند و ديگر مؤمني در صلب كافران نباشد و به بيان حضرت نوح :

رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً (1)

پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روي زمين باقي مگذار! چرا كه اگر آنها را باقي بگذاري ، بندگانت را گمراه مي‏كنند و جز نسلي فاجر و كافر به وجود نمي‏آورند!

آن گاه امام زمان(ع)  ظهور كرده و اين كافران ظالم و سد كننده راه خدا را عذاب مي كند و از بين مي برد و زمينه رشد انسان ها را فراهم مي سازد.

كامل  آيه  به شرح زير است.

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً (2)

و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي‏شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏خواهد در رحمت خود وارد كند و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا مي‏شدند، كافران را عذاب دردناكي مي‏كرديم!

آيه فوق ناظر به صلح حديبيه است كه پيامبر و يارانش براي زيارت خانه خدا به سوي مكه حركت كردند و قريش هم كه دشمن ترين گروه با مسلمانان بودند ، با همه همپيمانان راه را بر آنان سد كردند و بهانه جويي براي جنگ كردند ، پيامبر  هم كه با بهانه جويي هاي قريش براي جنگ مواجه شد ، با يارنش بر جنگ و مقاومت تا مرگ پيمان بست ( بيعت شجره و رضوان)  و دو گروه بر جمگ مصمم شدند ولي خدا مسلمانمان را كه به محدوده مكه وارد شده و اين خود پيروزي بزرگي بود، را از جنگ با مشركان و آنان را از جنگ با مسلمانان منصرف كرد:

وَ هُوَ الَّذي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً (3)

او كسي است كه دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مي‏دهيد بيناست‏.

بعد خدا در آيه بالا فلسفه اين اراده اش را بيان مي فرمايد كه اگر شما دو طرف را از جنگ منصرف كردم بدان جهت بود كه مؤمنان زيادي در مكه و در بين مشركان ناشناخته بودند و اگر جنگ مي شد ، احتمال مي رفت آنان در جنگ به دست مسلمانان كشته شوند و مسلمانان ناآگاهانه به برادر كشي مبتلا گردند :

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ (4)

و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي‏شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏خواهد در رحمت خود وارد كند.

خداوند مي خواست اين مؤمنان ناشناخته در بين كافران و يا مؤمنان در صلب كافران ، به رحمت او نايل گردند. (5)

بعد ادامه مي دهد:

لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً

و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا بودند ، كافران را عذاب دردناكي مي‏كرديم!

اگر مؤمنان ناشناخته در مكه نبودند يا اگر مؤمنان متولد نشده در صلب كافران نبودند ، و كافران از مؤمنان جدا بودند و ضربه خوردن مسلمانان منتفي بود، ما كافران را به عذاب خود يا به دست انتقام شما مي كوبيديم و خوار و ذليل مي كرديم.

بنا بر اين اگر در روز فتح حديبيه خدا اراده كرد كه بين مسلمانان و كافران جنگ در نگيرد با اين كه هر دو گروه عازم به جنگ شده بودند، اين بود كه مؤمناني كه در صلب كافران بودند، از آنها متولد شوند و بنا بر روايات اين آيه دلالت دارد كه ظهور امام زمان هم به تأخير مي افتد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند ، متولد شوند و وقتي ديگر مؤمني در صلب كافري نماند ، خدا به امام زمان اجازه ظهور و ريشه كني كافران را مي دهد. (6)

پي نوشت ها:

1. نوح (71) آيه 26-27.

2. فتح (48) آيه 25.

3. همان ، آيه 24.

4. همان ، آيه 25.

5. طيب سيد عبد الحسين ، اطيب البيان ، دوم ، تهران ، انتشارات اسلام ف 1378 ش ، ج12 ، ص 215.

6. بحراني ، البرهان ، اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ، ج5 ، ص 90.

آياتي از قرآن حكايت دارد كه اراده خدا بر حاكميت حق و عدل است و روزي زمين به حاكميت مستضعفان صالح كه به ناحق از امامت محروم شده اند، در خواهد آمد.

آياتي از قرآن حكايت دارد كه اراده خدا بر حاكميت حق و عدل است و روزي زمين به حاكميت مستضعفان صالح كه به ناحق از امامت محروم شده اند،  در خواهد آمد. از جمله آيات زير:

«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ؛(1) ما مي‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم!».

امامت صالحان و وراثت بر زمين گر چه تا به حال نسبت به اقوامي مؤمن كم و بيش محقق شده؛ ولي تحقق كامل و تمام آن در زمان ظهور امام دوازدهم است و به اين مطلب علاوه بر شيعه ، بسياري از اهل سنت باور دارند. (2)

«أن الارض لله يرثها عبادي الصالحون؛ (3)بندگان شايسته‏ ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!».

تا به حال اين وراثت به طور كامل محقق نشده و عالمان اسلام تحقق آن را در زمان ظهور مهدي (عج) و نزول عيسي (ع) مي دانند. (4)

«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏ ؛ (5) او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!

اين غلبه كامل بر اديان هم در زمان ظهور محقق مي شود».

آيات بسيار ديگري هم بر حاكميت كامل مؤمنان و موحدان بر زمين و غلبه كامل اسلام  دلالت دارد. بنا بر روايات ، اين حاكميت و غلبه كامل به دست مهدي آل محمد است كه فرزند امام عسكري (ع) است.

اما در قرآن حاكميت امام زمان به دلايلي كه خدا مي داند، به نام ذكر نشده است و ما نبايد براي خدا تعيين تكليف كنيم كه حتما بايد اين مطلب را به صراحت در قرآن گفته باشد و گر نه ما نمي پذيريم. خداوند براي دينش دو منبع مهم معرفي كرده است:

قرآن و سنت قولي و عملي پيامبر و اهل بيت و ما به آنچه از معارف و اخلاق و احكام در اين دو منبع آمده، بايد پايبند باشيم و گر نه در پيشگاه خدا مؤاخذه خواهيم شد. ما هيچ گاه به عنوان يك مسلمان نبايد بگوييم من فقط اين مطلب را اگر در قرآن آمده باشد ، مي پذيرم. اين كلام يعني دست رد زدن به سينه پيامبر و عترت كه خدا آنان را سخنگويان خود معرفي كرده و اطاعت آنان را عين اطاعت خود شمرده است.

 

 پي نوشت ها:

1. قصص (28) آيه 5.

2. ابن ابي الحديد معتزلي ، شرح نهج البلاغه ، اول ف بيروت ، دار احيائ الكتب العربيه ، 1378 ق ، ج19 ، ص 29. 

3. انبياء (21) آيه 105.

4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ف بيروت ، دار الكتب العربي ، 1415 ق ، ج17 ، ص 195.

5. توبه (9) آيه 33.

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند،همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است

امامت و ولايت فقيه از اعتقادات و مباحث كلامي هستند كه بايد با ادله محكم و برهان عقلي و نقلي مبتني بر عقل ثابت شوند، همچنان كه نبوت مساله اي اعتقادي است كه بايد با برهان و استدلال عقلي ثابت شود . نقل در اين موارد يا خود برهاني است يا از باب تاييد است. بنا بر اين اثبات امامت و ولايت فقيه با نقل صرف نمي شود.
برهان نبوت كه در قرآن هم ذكر شده ، عبارت است از :بشر محتاج هدايت است . با وجودي كه عقل را كه نور و هدايتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف مي شود كه يا ناشي از تفاوت برداشت است ( كه يك برداشت حق و برداشت هاي ديگر باطل است) يا ناشي از جهل و ناتواني در درك حقايق ؛  اين جاست كه خدا براي رفع اختلاف وحي و كتاب نازل مي كند:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ؛  (1)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد . اختلافات و تضادهايي در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند . كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.

براي اين كه در خود قرآن مردم به اختلاف نيفتند ، خداوند پيامبرش را به تبيين و تفسير و تعليم كتاب خدا مأموريت داد:

ِوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏؛ (2)

  ذكر را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است ، براي آن ها روشن سازي‏ .

َ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)

آن ها را كتاب بياموزد .

 وجود پيامبر در كنار كتاب را قاطع عذر منكران و كافران و منحرفان ناميد كه با وجود كتاب و پيامبر به عنوان مفسر و مبين كتاب ، ديگر عذري براي گمراهي نيست:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4)

 چگونه كفر مي ورزيد در حالي كه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود، و پيامبر او در ميان شماست؟!

 قرآن با تفسير و تبيين پيامبر ، هدايتگر به حق و مانع گمراهي است . بعد از پيامبر بايد مفسر و مبين معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدايتگر باشد تا مردم با تمسك به تفسير و تبيين امام ، هدايت يابند . از گمراهي در امان باشند . از اين رو در قرآن مردم به اطاعت از ولايت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاري كه در ركوع صدقه مي دهند ، دعوت مي شوند:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏؛ (5)

سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آن ها كه ايمان آورده‏اند. همان ها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند.

همچنين به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولي الامر دعوت مي شوند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏؛ (6)

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را.

معلوم مي شود  "اولي الامر" بايد معصوم باشد . شناسايي معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممكن است . آنان بايد مصداق اولي الامر را معرفي كنند . پيامبر در روز غدير و در حديث متواتر ثقلين امام علي و فرزندان معصوم ايشان را به عنوان جانشينان خود و هدايتگران و امامان امت و تفسير و تبيين كنندگان قرآن، معرفي نمود.

بنا بر اين اصل امامت مانند نبوت بر برهان محكم عقلي تكيه دارد .آيات قرآن با بيان برهاني ما را به اطاعت از هدايت يافتگاني كه مي توانند هدايتگر باشند و خدا اين وظيفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق مي دهند.

اگر بخواهيم همه آيات و رواياتي را كه با بيان برهاني بر امامت دلالت دارند ، يادآوري كنيم، جواب خيلي طولاني مي شود .

ولايت فقيه  مانند امامت از عقايد و مسائل كلامي است.

همان گونه كه در نبود پيامبر بايد دين خود را از امام بگيريم و اداره دنياي خود را به او بسپاريم ، در دوران غيبت هم بايد احكام دين را از مجتهدان عادل كه نايبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگيريم . اداره دنياي خود را به مجتهدي عادل و توانمند كه بهتر از بقيه مجتهدان توان اداره كشور را دارد،  بسپاريم. 

اين حكم عقل و شرع است . روايات زيادي از امامان بر اين مطلب دلالت دارد، از جمله روايت زير:

من كان منكم ممن قد روي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله . (7)

هر كس از شما  كه حديث ما را روايت مي كند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احكام را مي شناسد ، به حكومتش رضايت دهيد ،كه او را بر شما حاكم كردم .اگر كسي حكم او را كه به حكم ما حكم كرده ، نپذيرد ، حكم خدا را نپذيرفته و خفيف كرده ؛ حكم ما را رد كرده ؛ رد كننده ما ، رد كننده حكم خدا است . چنين كسي در رديف مشركان است.

نبوت و امامت و ولايت فقيه همه در يك راستا و از مباحث اعتقادي و متكي به برهان محكم عقلي و نقلي و از مسائل روشن و بديهي هستند.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 213.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره ، آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. مائده (5) آيه 55.

6. نساء (4) آيه 59.

7. كليني ، كافي ، پنجم ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67

ولايت فقيه به معناي اين است كه در زمان غيبت امام مهدي(عج الله) فقيهان و اسلام شناسان با داشتن يك سري شرايط و ويژگي ها و لياقت ها امور سياسي ...
آيه و روايتي درباره ضرورت ولايت فقيه وجود دارد؟

پرسش:
آيه و روايتي درباره ضرورت ولايت فقيه وجود دارد؟

پاسخ:
پرسشگر محترم سوال شما را بعد از ذكر يك مقدمه كوتاه در دو قسمت پاسخ مي دهيم:
ولايت فقيه به معناي اين است كه در زمان غيبت امام مهدي(عج الله) فقيهان و اسلام شناسان با داشتن يك سري شرايط و ويژگي ها و لياقت ها امور سياسي و رهبري امت مسلمان را برعهده بگيرند. ولايت به معناي حكومت و تصدّي امر و سرپرستي و صاحب اختياري كاري است.(1) حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامي، حكومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اكرم (ص)گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.(2)
امام خميني مي فرمايد: حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين، تابع آراي اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم معيّن گشته است. مجموعه شرط، همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. لذا آن چه كه براي اثبات اين نظريه گرفته­اند، بيانگر ضرورت آن مي باشد. در اين راستا به بيان نظريه و دليل ولايت فقيه از منظر قرآن وروايت مي پردازيم
اول : اثبات ولايت فقيه از آيات  قرآن:
قرآن منبع اصلي معارف و احكام اسلام است و پيامبر مفسر، مبين و معلم قرآن است (3). تفصيل جزئيات احكام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره)بايد يافت. اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.
عقل نور خدايي و پيامبر باطني است (4). دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست.
بنا بر اين با توجه به اين توضيحات ، منبع احكام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نبايد انتظار داشت همه احكام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.
لزوم حكومت از نگاه عقل بديهي است. قرآن شرايط حاكم را بيان كرده از جمله:
شرط اول : اسلام و ايمان.
لايتخذ المومنون الكافرين اولياء  من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛(5) مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان  ولي و سرپرست خود بگيرند. هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است .
شرط دوم : عدالت.
ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛(6) به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد.
ركون در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است.
قال اني جاعلك للناس اماما"قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛(7) خدا فرمود :  تو را پيشواي مردم گماردم گفت: و از فرزندان من ؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمي رسد.
شرط سوم: فقاهت.
حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا كند و اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است. در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.
قرآن درباره شرط علم مي فرمايد:
افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛ (8)
آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند ، سزاوارتر است . از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد ، مگر آن كه راه برده شود ، شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي كنيد؟
فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد. بايد  اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد.
فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حكم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به كسي سپرد كه صلاحيت بيش تري دارد. فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.
قرآن مي فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي‏ أَهْلِها؛ (9) خدا امر مي كند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.
كسي كه مي خواهد در راس حكومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد. اگر واجدين اين شرايط متعدد هستند ، به حكم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.
اما دوم : روايات در قرآن:
تعداد رواياتي كه براي اثبات ولايت فقيه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اي است كه نيازمند تدوين كتاب و يا مقاله اي گسترده است(10). در اين مجال، امكان پرداختن به اين مبحث وسيع وجود ندارد. تنها براي آشنايي كلّي با برخي، نخست تعدادي را به صورت مختصر نقل مي كنيم:
1. در روايت معتبري، سكوني از امام صادق(ع)و ايشان از پيامبر اكرم (ص)روايت مي كنند:
الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا في الدُّنْيا;(11) فقيهان تا زماني كه دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند.
2. شيخ كليني، از امام هفتم(عليه السلام)نقل كرده است كه در قسمتي از سخنان خود در باره  منزلت دانشمندان ديني فرمود:
الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ كَحِصْنِ سُورِ المَدينَهِ لَها;(12) فقيهان دژهاي مستحكم اسلام هستند، همچون دژهاي شهر كه حفاظت از آن را بر عهده دارند.
3. شيخ صدوق، توقيع شريفي(13) را از امام زمان نقل مي كند; در آن توقيع، حضرت نگاشته اند:و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلي رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم؛(14) امّا حوادث جديدي كه اتفاق مي افتد، درباره آن ها به راويان حديث (علماء) ما رجوع كنيد; زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم.
4 در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است:از امام ششم پرسيدم: در صورتي كه دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اي مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مي توانند براي داوري به حاكم و قاضي دستگاه خلافت رجوع كنند؟  فرمود:نزاع را نزد طاغوت مطرح كرده اند. هر آنچه كه به نفع آنان حكم كند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حكم طاغوت ستانده اند، درحالي كه، خداوند در قرآن كريم، فرمان داده است كه به طاغوت كفر ورزند. پرسيدم: پس چه كنند؟ فرمود:يُنْظُرانِ اِلي مَنْ كانَ مِنْكُمْ، قَد رَوي حَديثِنا وَ نَظَرَ في حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَكَماً فَاِنّي قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً، فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَي اللّهِ فَهُوَ عَلي حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ؛(15) از ميان خود كسي را پيدا كنند كه راوي حديث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حكم خود را به او واگذار كنند، تا ميان ايشان داوري نمايد؛ چرا كه من، چنين شخصي را بر شما حاكم قرار داده ام . هرگاه او به حكم ما داوري نمود و حكم او پذيرفته نشد، يقيناً حكم خداوند را كوچك شمرده و ما را انكار كرده اند. كسي كه ما را انكار كند و نپذيرد ،خدا را انكار كرده ، و اين در حدّ شركِ به خداست.

پي نوشت:
1. امام خميني، ولايت فقيه، ص 40.
2. همان، ص 34.
3. نحل (16) آيه 44.
4. كافي، ج1، ص 25.
5. آل عمران (3) آيه 28.
6. هود (11) آيه 124.
7. بقره (2) آيه 35.
8. يونس (10) آيه 35.
9. نساء (4) آيه 58.
10. محقّق نراقي، عوائد الايّام، چاپ اول، 1417 - 1375 م، مركز نشر وابسته به مكتب الإعلام الإسلامي، ص 532.
11. شيخ كليني،كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران، ج 1، ص 147.
12. شيخ كليني، كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران ، ج 1، ص38  .
13. اصطلاح توقيع، مخصوص نامه ها و پاسخ هايي است كه امام زمان (عج) در اوايل غيبت براي نوّاب و ياران نزديك خود مي فرستاد.
14. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة ،محرم الحرام 1405 - 1363 ش، مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ، ص 485.
15. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة موسسه آل البيت قم،سال 1409ق ج 1، ص 34.

 

 

مدت زماني كه با ولادت پيامبر اسلام (ص) آغاز مي شود و با شروع رستاخيز بزرگ پايان مي يابد و از اينرو آن پيامبر رحمت را، پيامبر آخرالزمان نيز ناميده اند.
ويژگي آخر زمان از ديدگاه قرآن و عترت چيست؟

پرسش:
ويژگي آخر زمان از ديدگاه قرآن و عترت چيست؟

پاسخ:
اصطلاح «آخر الزمان» در معارف اسلامي داراي دو كاربرد مي باشد:
1.مدت زماني كه با ولادت پيامبر اسلام (ص) آغاز مي شود و با شروع رستاخيز بزرگ پايان مي يابد و از اينرو آن پيامبر رحمت را، پيامبر آخرالزمان نيز ناميده اند.
|2. مدت زماني كه با ولادت حضرت مهدي (عج) آغاز مي شود و همة اتفاقات عصر غيبت و عصر ظهور را در دل خود دارد و سپس با شروع قيامت پايان پيدا مي كند. خود اين قسم نيز داراي دو مرحله مي باشد:
الف: دوران نخست كه انسان به مراحل پاياني انحطاط اخلاقي رسيده، فساد اخلاقي و ستم همه جوامع بشري را فرا مي گيرد و به تعبير روايات جهان پر از ظلم و جور مي شود.
بعضي از ويژگي هاي اين دوره طبق روايات (1) چنين است:
وضع حكومت ها: افراد، فاسد و ظالمند و حكومت ها، ضعيف، استبدادي، زود گذر و متزلزل  هستند.
وضع دين: از اسلام و قرآن، فقط اسمي مي ماند و مساجد، زيبا؛ امّا بدون جمعيّت است و مردم از دين خارج مي شوند.
وضع اخلاق: عواطف انساني ضعيف مي شود و ترحم به يك ديگر وجود ندارد. انواع فسادهاي اخلاقي، علني و بدون نهي و جلوگيري در جامعه انجام مي شود.
وضع امنيت: ترس و اضطراب، فراگير و راه ها ناامن است. جنايت هاي هولناك صورت مي گيرد و مردم، آرزوي مرگ مي كنند. مرگ هاي ناگهاني، زلزله، جنگ، فتنه، بيماري و مرگ زياد مي شود.
وضع اقتصاد: باران و محصولات كشاورزي كم مي گردد و رودها و چشمه ها خشك مي شوند. گراني، فقر، گرسنگي و عدم رونق تجارت و بازار، غوغا مي كند.
البته ناگفته نماند كه در همين دوران هم مشاهده مي كنيم كه افراد شايسته اي وجود دارند كه از ايمان راسخي بهره مند هستند چنانكه در روايتي آمده كه :« يَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَي بَيَاض‏»(2) « اي علي! عجيب ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين، گروهي هستند كه در آخرالزمان هستند، پيامبر را نديده اند، امام آنان نيز در غيبت است و آنان بوسيله سياه هاي بر روي سفيد (نوشته اي كه بر روي كاغذ است) ايمان مي آورند.»
ب: دوران دوم وعده الهي تحقق پيدا مي كند و آن منجي اعظم ظهور مي كند و حكومتي جهاني تشكيل مي دهد و به كفر ستيزي و ظلم ستيزي مي پردازد و هستي را از عدالت پر مي كند.
قرآن كريم نيز در آيات متعددي به اين مرحله از زندگي بشر اشاره نموده چنانكه فرموده:« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (3) « در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»
و در جاي ديگر فرموده:« وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) « خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏ اند وعده مي‏ دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏ دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‏ كند، آن چنان كه تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت. و كساني كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.»

پي نوشت ها:
1. ر.ك: علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ج‏18، ص: 146و همان، ج‏22، ص: 452.
2. شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1404ق، ج‏4، ص: 366.
3. أنبياء (21) آيه 105.
4. نور(24) آيه 55.
 

 

آياتي از قرآن اشاره به قيام حضرت مهدي (ع ) دارد، از جمله: در سوره انبياء آمده است:"ولقد كتبنا في الز بور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون
در كدام يك از سوره ها و آيات قران به امام زمان اشاره شده است؟

پرسش:
در كدام يك از سوره ها و آيات قران به امام زمان اشاره شده است؟

پاسخ:
آياتي از قرآن اشاره به قيام حضرت مهدي (ع ) دارد، از جمله: در سوره انبياء آمده است:"ولقد كتبنا في الز بور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون؛ در زبور بعد از ذكر (تورات ) مقرر داشتيم كه بندگان صالح من حكومت زمين را به ارث مي برند.(1) در ذيل اين آيه رواياتي آمده است كه "هم اصحاب المهدي في آخر الزمان، آنان ياران مهدي (ع ) در آخر الزمان هستند".
در سوره نور آمده است: "وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ،(2) خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده داده است كه آنان را خليفه روي زمين كند، آن گونه كه پيشينيان را خلافت بخشيد و دين و آئيني را كه براي آنان پسنديده است، پا بر جا و ريشه دار سازد و بيم و ترس آنان را به امنيت مبدل كند. آن چنان مي شود كه تنها مرا مي پرستند وچيزي را شريك من نخواهند كرد و كساني كه بعد از آن كافر شوند، از فاسقان‌اند".
آيه ديگر اشاره به قائم حضرت مهدي دارد، آيه ظهور حق در سوره توبه است : " هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون ".(3) شبيه اين آيه در سوره فتح آمده است : "هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كله ".(4)اين آيات بر اساس رواياتي كه ذيل و تفسير آن‌ها آمده،، بر حضرت مهدي (ع ) تطبيق شده است. (5)
هم چنين آيات: 86 هود؛ 5 قصص؛ 148 بقره، و....

پي‌نوشت‌ها:
1. انبياء (21) آيه 15.            
2. نور (24) آيه 55 .
3. توبه (9) آيه 33.                         
4. فتح (48) آيه 28.
5. پيام قرآن، ج 9، با تلخيص.
 

 

سوره يا آيه اي كه در آن به نام و شخص حضرت مهدي (عج) تصريح شده باشد، در قرآن نيامده است.اما آيات متعددي وجود دارد...
چه سوره ها و آياتي از قرآن كريم به ظهور امام زمان(عج) مربوط مي شوند؟

پرسش:
چه سوره ها و آياتي از قرآن كريم به ظهور امام زمان عج مربوط مي شوند وتفسيرش چيست؟

پاسخ:
سوره يا آيه اي كه در آن به نام و شخص حضرت مهدي (عج) تصريح شده باشد، در قرآن نيامده است.اما آيات متعددي وجود دارد كه مطابق با تفسير روايات، شخص حضرت مهدي (عج) يا قيام ايشان را مصداق حقيقي آن دانسته است.
از جمله آياتي كه مطابق روايات، حضرت مهدي (عج) مصداق حقيقي آن شمرده شده  :
" أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ"(1) سوره نمل،آيه 62
يا [كيست‏] آن كس كه مضطر را- چون وي را بخواند- اجابت مي ‏كند، و گرفتاري را برطرف مي‏ گرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مي‏ دهد؟ آيا معبودي با خداست؟ چه كم پند مي‏ پذيريد.
در حديثي از امام صادق (ع) چنين آمده:
" نزلت في القائم من آل محمد عليهم السلام هو و اللَّه المضطر اذا صلي في المقام ركعتين و دعا الي اللَّه عز و جل فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة في الارض"(2)
آيه در مورد مهدي  آل محمد نازل شده، به خدا سوگند ! مضطر او است، هنگامي كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز به جا مي‏ آورد . دست به درگاه خداوند متعال بر مي‏ دارد . دعاي او را اجابت مي‏ كند، ناراحتي‏ها را بر طرف مي‏ كند، و او را خليفه روي زمين قرار مي‏ دهد».
آيه ديگري كه مفسران مطابق روايات وارده درباره قيام حضرت مهدي (عج) دانسته اند، آيه 105 سوره انبيا است :
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏؛ در زبور بعد از ذكر (تورات ) مقرر داشتيم كه بندگان صالح من حكومت زمين را به ارث مي برند».
در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر (ع)  مي‏ خوانيم :هم اصحاب المهدي في آخر الزمان؛(3)  بندگان صالحي را كه خداوند در اين آيه به عنوان وارثان زمين ياد مي‏ كند ، ياران مهدي در آخر الزمان هستند».
در تفسير قمي نيز در ذيل اين آيه آمده است:
" أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ، قال القائم و اصحابه؛(4) منظور از اينكه زمين را بندگان صالح خدا به ارث مي‏ برند ،مهدي قائم و ياران او هستند».
در قرآن كريم آيات متعدد ديگري به چشم مي خورد كه مطابق روايات وارده، حضرت مهدي و اصحابش مصداق حقيقي آن شمرده شده كه از جمله آن ها آيات زير را مي توان نام برد:
1. سوره نور، آيه 55 «وعدالله الذين آمنوا...».
2. سوره نساء، آيه 59 «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و...».
3 . سوره توبه، آيه 33 «هو الذي اَرسل رسوله بالهدي و...».
4 . سوره حج، آيه 41 «الذين إن مَكَنّاهم في الارض...».
5 .سوره قصص، آيه 5 «و نُريد أن نَمُنَّ علي الذين استضعفوا...».
6 .سوره اعراف، آيه 128 «إنَّ الارضَ لِلّهِ يورثُها من يشاء...».
براي بررسي تفصيلي آيات، مي توانيد به كتاب «سيماي‏ حضرت مهدي‏ عليه السلام در قرآن» ترجمه كتاب «المَحَجَّةُ فِيما نَزَلَ فِي القائِمِ الحُجَّةِ»، اثر ارزنده سيد هاشم ‏بن بحراني (معاصر علامه مجلسي‏)  كه به وسيله سيد مهدي حائري قزويني به فارسي ترجمه شده است، مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:
1.سوره نمل،آيه 62.
2.عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين،قم،انتشارات اسماعيليان،چاپ چهارم،سال 1415 هجري قمري، ج‏4، ص 94.
3.طبرسي فضل بن حسن،مجمع البيان في تفسير القرآن،تهران،انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، سال 1372 هجري شمسي، ج‏7، ص 106.
4.قمي علي بن ابراهيم، تفسير القمي،قم، انتشارات دار الكتاب، چاپ چهارم،سال 1367 هجري شمسي، ج‏2، ص 77.
 

در برخي كتب روايي آمده كه مادر امام عصر (عج) (نرجس) از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود، و از طرف مادر، نوه «شمعون» بود.
آيا حديثي است كه جد امام عصر به حضرت يوسف هم مي رسد؟

پرسش:
آيا حديثي است كه جد امام عصر به حضرت يوسف هم مي رسد؟ جد امام از طرف مادر به شمعون مي رسه ....
پاسخ:
در برخي كتب روايي آمده كه مادر امام عصر (عج) (نرجس)  از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود، و از طرف مادر، نوه «شمعون» بود. شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي (ع) و وصيّ او بود.(1)
 

پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، اسلاميه، 1395ق، ج‏2، ص 420.

خداوند در قرآن از دو نوع پيروي ياد كرده و يكي را تقبيح كرده و پويندگانش را ملامت كرده و ديگري را تحسين كرده و بدان فراخوانده است.
چگونه مي توان با قرآن ثابت كرد كه ما نياز به مرجع تقليد داريم؟

پرسش:
چگونه مي توان با قرآن ثابت كرد كه ما نياز به مرجع تقليد داريم

پاسخ:
خداوند در قرآن از دو نوع پيروي ياد كرده و يكي را تقبيح كرده و پويندگانش را ملامت كرده و ديگري را تحسين كرده و بدان فراخوانده است.
تقليد مذموم:
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون (1)
چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، گويند: نه، ما به همان راهي مي‏ رويم كه پدرانمان مي‏ رفتند. حتي اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بوده‏ اند.
قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون (2)
آن آييني كه پدران خود را بدان معتقد يافته‏ ايم ما را بس است. حتي اگر پدرانشان هيچ نمي‏ دانسته ‏اند و راه هدايت نيافته بوده‏ اند؟
تقليد ممدوح:
يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني‏ مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْني‏ أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (3)
اي پدر، مرا دانشي داده ‏اند كه به تو نداده‏ اند. پس، از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم .
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (4)
اگر خود نمي‏ دانيد، از اهل كتاب بپرسيد.
آياتي كه تقليد را لازم مي شمرد، فراوان است و نياز به مرجع يك حكم فطري است. زيرا همه مردم عالم به احكام دين نيستند و فرصت و توان مراجعه و استنباط احكام را از كتاب و سنت ندارند و براي فهميدن حكم خدا ، چاره اي جز مراجعه به عالمان دين و قرآن و حديث شناس ندارند. قرآن و روايات همين حكم فطري عقل را يادآوري كرده و به تقليد از عالم عادل فراخوانده و از تقليد از فاسقان كه علم ندارند و ادعاي علم مي كنند يا علم دارند. ولي فاسقند و در حكم خدا دست مي برند ، نهي كرده است.

 پي نوشت ها:
1. بقره (2) آيه 170.
2. مائده (5) آيه 104.
3. مريم (19) آيه 43.
4. نحل (16) آيه 43.
 

 

اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (ع) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است و خدا اين عذاب را به تاخير مي اندازد...
آیه كريمه ي لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا چه ارتباطي با امام زمان عج دارد؟

پرسش:
آیه كريمه ي لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا چه ارتباطي با امام زمان عج دارد؟

پاسخ:
اين آيه را بيان كننده فلسفه غيبت امام زمان (ع) شمرده اند بدين معنا كه امام زمان عذاب خدا براي كافران مستكبر و ظالم است و خدا اين عذاب را به تاخير مي اندازد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند، از صلب آنان خارج شوند و ديگر مؤمني در صلب كافران نباشد و به بيان حضرت نوح :
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً (1)
پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روي زمين باقي مگذار! چرا كه اگر آنها را باقي بگذاري ، بندگانت را گمراه مي‏ كنند و جز نسلي فاجر و كافر به وجود نمي‏ آورند!
آن گاه امام زمان(ع)  ظهور كرده و اين كافران ظالم و سد كننده راه خدا را عذاب مي كند و از بين مي برد و زمينه رشد انسان ها را فراهم مي سازد.
كامل  آيه  به شرح زير است.
وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً (2)
و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏ رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي ‏شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏خواهد در رحمت خود وارد كند و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا مي‏ شدند، كافران را عذاب دردناكي مي‏ كرديم!
آيه فوق ناظر به صلح حديبيه است كه پيامبر و يارانش براي زيارت خانه خدا به سوي مكه حركت كردند و قريش هم كه دشمن ترين گروه با مسلمانان بودند ، با همه همپيمانان راه را بر آنان سد كردند و بهانه جويي براي جنگ كردند ، پيامبر  هم كه با بهانه جويي هاي قريش براي جنگ مواجه شد ، با يارانش بر جنگ و مقاومت تا مرگ پيمان بست ( بيعت شجره و رضوان)  و دو گروه بر جمگ مصمم شدند ولي خدا مسلمانمان را كه به محدوده مكه وارد شده و اين خود پيروزي بزرگي بود، را از جنگ با مشركان و آنان را از جنگ با مسلمانان منصرف كرد:
وَ هُوَ الَّذي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً (3)
او كسي است كه دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مكّه كوتاه كرد، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مي‏ دهيد بيناست‏.
بعد خدا در آيه بالا فلسفه اين اراده اش را بيان مي فرمايد كه اگر شما دو طرف را از جنگ منصرف كردم بدان جهت بود كه مؤمنان زيادي در مكه و در بين مشركان ناشناخته بودند و اگر جنگ مي شد ، احتمال مي رفت آنان در جنگ به دست مسلمانان كشته شوند و مسلمانان ناآگاهانه به برادر كشي مبتلا گردند :
وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ (4)
و هر گاه مردان و زنان با ايماني در اين ميان بدون آگاهي شما، زير دست و پا، از بين نمي‏رفتند كه از اين راه عيب و عاري ناآگاهانه به شما مي‏ رسيد، (خداوند هرگز مانع اين جنگ نمي‏ شد)! هدف اين بود كه خدا هر كس را مي‏ خواهد در رحمت خود وارد كند.
خداوند مي خواست اين مؤمنان ناشناخته در بين كافران و يا مؤمنان در صلب كافران ، به رحمت او نايل گردند. (5)
بعد ادامه مي دهد:
لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَليماً
و اگر مؤمنان و كفّار (در مكه) از هم جدا بودند ، كافران را عذاب دردناكي مي‏ كرديم!
اگر مؤمنان ناشناخته در مكه نبودند يا اگر مؤمنان متولد نشده در صلب كافران نبودند ، و كافران از مؤمنان جدا بودند و ضربه خوردن مسلمانان منتفي بود، ما كافران را به عذاب خود يا به دست انتقام شما مي كوبيديم و خوار و ذليل مي كرديم.
بنا براين اگر در روز فتح حديبيه خدا اراده كرد كه بين مسلمانان و كافران جنگ در نگيرد با اين كه هر دو گروه عازم به جنگ شده بودند، اين بود كه مؤمناني كه در صلب كافران بودند، از آنها متولد شوند و بنا بر روايات اين آيه دلالت دارد كه ظهور امام زمان هم به تأخير مي افتد تا تمام مؤمناني كه در صلب كافران هستند ، متولد شوند و وقتي ديگر مؤمني در صلب كافري نماند ، خدا به امام زمان اجازه ظهور و ريشه كني كافران را مي دهد. (6)

پي نوشت ها:
1. نوح (71) آيه 26-27.
2. فتح (48) آيه 25.
3. همان ، آيه 24.
4. همان ، آيه 25.
5. طيب سيد عبد الحسين ، اطيب البيان ، دوم ، تهران ، انتشارات اسلام ف 1378 ش ، ج12 ، ص 215.
6. بحراني ، البرهان ، اول ، تهران ، بنياد بعثت ، 1416 ق ، ج5 ، ص 90.
 

 

صفحه‌ها