معارف قرآن

باسلام، طبق تفسیرآیه 256 سوره بقره در قرآن حکیم که نوشته شده (اصولا اسلام یا هر مذهب حقی...) منظور از هر مذهب حقی فقط اسلام است یا شامل ادیان دیگری مثل مسیحیت و...هم می شود؟

پاسخ:
مقصود از هر مذهب حق، ادياني چون مسيحيت و يهوديت در زمان خود نيز مي باشد، زيرا چنين ادياني در زمان خود و براي مردم آن روزگار حجت و دين حق بودند.

سني ها مي گويند چرا پيامبر در مکه علي را به عنوان جانشين خود معرفي نکرد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
اين كه دقيقا علت اين مسأله چه بود، از حوزه فهم و دانش ما بيرون است . پيامبر(ص) هم در اين باره از خود اختياري نداشت . به فرمان الهي در همان نقطه ‏اي كه مأمور به ابلاغ آن شده بود، انجام وظيفه كرد. در واقع پيامبر به چيزي كه مأمور بود، ابلاغ كرد. در عين حال جايگاهي كه براي ابلاغ پيام مزبور انتخاب شده بود، نقطه‏ اي بود كه غير از اهل مكه همه حجاج از آن عبورمي‏كردند و در آن جا همه حجاج وجود داشتند.
ممکن است چند مسئله در خصوص عنوان شدن ولايت علي (ع) در غدير خم دخالت داشته باشد:
1. شايد طرح مسئله در مكه مخالفت جدي در پي مي داشت ، زيرا حضرت علي بسياري از سران قريش و اهل مكه را به دست خود كشته بود . اعلان ولايت و پذيرش در آن جا دشوار مي نمود . خوف فتنه مي رفت . اين مسئله مي تواند از فحواي قسمت پاياني آيه ابلاغ"... والله يعصمك من الناس" (1) (خداوند تو را از (شر) مردم حفظ خواهد كرد )، نيز به دست آيد.
2. شايد انتخاب آن مكان به آن دليل باشد كه اگر در ضمن اعمال حج، اين عمل انجام مي ‏شد ، برجستگي لازم را پيدا نمي ‏كرد . شكوه تاريخي آن محو مي‏ گرديد. از همين‏ رو مكان مستقل و زماني جدا از ديگر اعمال انتخاب شد كه در عين امكان اجتماع عظيم مسلمانان، اين مطلب به عنوان خبري كاملاً تازه و نو، توسط حجاج به بلاد مختلف اسلامي پخش شود ، تا برجستگي و شكوه و طراوت آن بهتر حفظ گردد.
3. در اين جا مي توانست شواهد و قرائني جمع شود كه اين مسئله را برجسته نمايد، مانند اعلان تنها يك واقعه ، نه چيز ديگر ، نگه داشتن مردم در زير آفتاب سوزناك ، برگرداندن كساني كه به جلو رفتند و منتظر ماندن براي كساني كه عقب ماندند ، فرصت كافي براي اعلان و بيعت كردن ديگران با علي (ع) ، در حالي كه در ايام حج در مكه در روزهاي اول كه فرصت كافي وجود داشت ، حضرت علي در يمن بود و در مكه حضور نداشت . در روز هاي آخر به مكه مي رسد كه اعمال حج به صورت فشرده بوده است.
البته ما در تاريخ ديديم كه چگونه با اين همه تمهيدات ، اصل مسئله از مسير خود منحرف شد . كساني اين مسئله را انكار كردند كه در آن جمعيت حضور داشتند ، پس اگر حتي در مكه نيز انجام مي شد ، فرقي در اصل مسئله نداشت ؟ در حالي كه امروز مي بينيم با توجيهاتي چون "ولايت" به معناي دوستي است و مانند آن ، حقانيت ولايت و امامت حضرت علي را انكار مي كنند، پس براي كساني كه نخواهند حقيقت را قبول نمايند ، اين توجيهات ، در صورت اعلان در مكه نيز وجود داشت .

پي نوشت:
1. مائده(5) آيه67.

فرق ازدواج موقت با زنا چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
زنا عبارت است از مباشرت و نزديكي مرد و زن نامحرم، بدون عقد ازدواج دائم يا غير دائم. اما ازدواج که آثار حقوقي و تعهداتي بين طرفين ايجاد مي کند بايستي طبق ضوابطي انجام گيرد تا آن آثار بر آن بار شود. نيز امکان حمايت قانوني از آن در صورتي که يکي از طرفين عمدا يا ناخواسته قصور ورزد يا تخلف کند بر آن مترتب شود و اين در قالب واژه‏ ها (که به آن عقد ازدواج مي گويند) اعلان مي شود.
واژه ‏ها بيانگر اراده واقعي طرفين است که با توجه به نوع عقد متفاوتند. براي استحکام بخشيدن به اين تعهدات طبق آنچه که ذکر شد. و بر اساس آيات و روايات بايستي صيغه عقد خوانده شود . اگر اجرا نشود و همين طور با هم زناشويي داشته باشند. زناکار محسوب خواهند شد . البته اين امري است اعتباري که در هر سيستم حقوقي، شکل و قالب خاصي دارد.
در شرع مقدس اسلام، پذيرش زوجيت و اعلام انتخاب دو طرف براي زندگي مشترک، با عقد ازدواج صورت مي‏گيرد.
براي ترتب آثار شرعي و حقوقي تصميم به ازدواج کافي نيست. طرفين تا از طريق عقد ازدواج معتبر دائم يا موقت، با يکديگر پيوند برقرار نکنند، نسبت به همديگر نامحرمند. اين امر تنها مختص پيوند زناشويي نيست، بلکه اگر قصد خريد منزلي را هم داشته باشند قبل از خريد منزل و پيش از وقوع معامله ، آثار خريد و فروش از جمله تخليه مسکن و... صورت نمي‏گيرد. اين مسأله درباره‏ پيوند زناشويي به لحاظ ويژگي‏هاي خود تأکيد و تشديد شده، چون شرافت و حيثيت انساني، به مراتب ارزشمندتر است و با مال مادي قابل قياس نيست.
در هر صورت ازدواج موقت نوعي ازدواج است که قرآن کريم آن را جايز دانسته و روايات در فضيلت آن نيز وارد شده است.

با سلام.آیا در زمان پیامبر حجاب بر برده ها واجب نبوده؟ این سوال را با توجه به آیه 59 سوره احزاب می پرسم. و اگر نبوده چرا واجب نبوده؟ مگر حجاب برای حفظ سلامتی جامعه نیست؟ در صورتی که برده های آن زمان زیباتر از زنان عرب بودند.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در باره عدم وجوب حجاب براي بردگان بايد گفت : بردگان به طور کلي در احکام ، وظايف ، حقوق و کيفر با افراد آزاد فرق داشتند، حکمت هايي وجود داشته که شايد ما به خيلي از آن ها آگاهي نيابيم . بايد تابع دستورات قرآن، پيامبر و امامان باشيم.
شايد يکي از علت هاي عدم وجوب حجاب براي بردگان اين باشد که آنان - معمولا- خدمت مي نمودند .ازاين رو لازم بود آزادي بيش تر داشته باشند. استاد شهيد مطهري نيز علت عدم وجوب حجاب براي بردگان را خدمتکار بودن آنان دانسته است (1)، يعني چون معمولا بردگان کارهاي داخل و خارج از خانه را انجام مي دادند ومرتب در فعاليت بودند ، براي اينکه در اين زمينه راحت تر باشند، تکليف از آنان برداشته شده است، البته معناي اينکه وجوب پوشش سر برداشته شده، اين نيست که بردگان ملزم به بي حجابي باشند، مي توانستند سرخود را به پوشانند ومي توانستند نپوشانند.
شايد يکي از علل عدم وجوب حجاب براي بردگان اين باشد که اين امر با فلسفه حجاب منافات ندارد ، زيرا يکي از فلسفه هاي حجاب اين است که جلوي خودنمايي و جلوه گري زن را بگيرد .از آن جايي که کنيزان معمولا کار مي کردند و به سرو صورت خودرسيدگي نمي کردند، باز بودن سرشان چندان نقشي در جلب توجه مردان نداشت ،از اين رو حجاب براي آن ها واجب نبود.
پي نوشت :
1. مجموعه آثار ، ج 19 ص 489 .

کدام پیامبر ترازو را اختراع کرد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در برخي متون آمده است اولين کسي که کيل و وزن را (ترازو) اختراع نمود، حضرت شعيب (ع) بود (1)
پي نوشت:
1.معارف ومعارف ،ج ،ص505-506.

باسلام میخواهم بدانم حوض کوثر یعنی چه

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
معني‌ و تفسير لفظ‌ كوثر
شيخ‌ طبرسي‌ در تفسير کوثر‌ گفته‌: خداوند در مقام‌ شمارش‌ و بيان‌ نعمت‌هائي‌ كه‌ به‌ پيغمبرش‌ داده‌ ‌، او را مخاطب‌ ساخته‌ و گفته‌ است‌: «إِنَّآ أَعْطَيْنَـ'كَ الْكَوْثَرَ».
از عبدالله‌ بن‌ عمر و عائشه‌ روايت‌ شده‌ ‌: كوثر نهري‌ است‌ در بهشت‌.
ابن‌ عبّاس‌ گويد: چون‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا بر منبر بالا رفت‌ و آن‌ را بر مردم‌ قرائت‌ كرد. چون‌ از منبر فرود آمد، مردم‌ گفتند: ‌ كوثري‌ كه‌ خدا به‌ تو عنايت‌ كرده‌ چيست‌؟!
رسول‌ الله‌ فرمود: نهري‌ است‌ در بهشت‌ كه‌ از شير سفيدتر است‌، از قَدح‌ محكم تر و استوارتر؛ در كنار اين‌ نهر قبّه ‌ها و سقف‌ هاي‌ مدوّر و مقعّري‌ است‌ از دُرّ و ياقوت‌؛ در آن‌ نهر وارد مي‌شوند پرندگان‌ سبز رنگي‌ كه‌ گردن هاي‌ معتدل‌ و كشيده‌ همچون‌ گردن‌ شترهاي‌ بُخاتي‌ دارند.
گفتند: چقدر آن‌ پرندگان‌ در خوشي‌ و ناز و نعمت‌ هستند!
فرمود: آيا مي خواهيد شما را به‌ خوش تر و بهتر از آن ها آگاه‌ كنم‌؟!
گفتند: آري‌! فرمود: خوش تر و متنعّم‌تر از آن‌ پرندگان، كسي‌ است‌ كه‌ آن ها را بخورد، از ‌ آب‌ كوثر بياشامد، به‌ رضوان‌ خداوند‌ دست يابد.
از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ شده‌: كوثر نهري‌ است‌ در بهشت‌، خداوند آن‌ را به‌ پيغمبر در عوض‌ پسري‌ كه‌ از او فوت‌ شده‌ بود، عنايت‌ كرد.
عَطاء گفته‌ ‌: كوثر حوض‌ رسول‌ الله‌ است‌، كه‌ مردم‌ در روز قيامت‌ بر آن‌ و بر گرداگرد آن‌ اجتماع‌ مي‌كنند.
اَنَس‌ گويد: روزي‌ رسول‌ الله‌ نزد ما بود.ناگهان‌ او را چرت‌ و پينكي‌ فرا گرفت‌؛ سپس‌ با شادي‌، سر خود را بلند كرد. عرض‌ كردم‌: سبب‌ خنده‌ شما چيست‌؟!
فرمود: همين‌ الان‌ براي‌ من‌ سوره‌اي‌ نازل‌ شد و سورة‌ كوثر را قرائت‌ كرد.
سپس فرمود:آيا مي دانيد كوثر چيست‌؟! كوثر نهري‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ من‌ وعده‌ فرموده‌، در آن‌ خير بسياري‌ است‌. كوثر حوضي‌ است‌ كه‌ امّت‌ من‌ در روز قيامت‌ دور آن‌ گرد‌ مي‌شوند؛ تعداد كاسه‌ها و قدح‌هائي‌ كه‌ در اطراف‌ حوض‌ است‌ و با آن‌ آب‌ بر مي دارند، به‌ شمار ستارگان‌ آسمان‌ است‌. چه‌ بسا أفرادي‌ سرشناس‌ را از كنار حوض‌، مي‌ربايند و دور مي‌كنند، و من‌ مي گويم‌: پروردگار من‌! اين ها از امّت‌ من‌ هستند! در جواب‌ من‌ گفته‌ مي‌شود: نمي داني‌ بعد از رحلت‌ تو چه‌ كارهائي‌ كرده‌ و چه‌ وقايع‌ و حوادثي‌ پيش‌ آورده‌اند!
اين‌ حديث‌ را مسلم‌ در «صحيح‌» آورده‌ است‌.
ابن‌ عبّاس‌ و ابن‌ جُبَير و مجاهد ‌: كوثر خير كثير است‌ .
عِكْرمَه‌ : مراد از كوثر نبوّت‌ و كتاب‌ است‌.
حَسَن‌ ‌: مراد قرآن‌ است‌.
أبي‌بكر بن‌ عيّاش‌ ‌: مراد فزوني اصحاب‌ و پيروان‌ است‌.
بعضي‌ گفته‌اند: مراد فزوني ذرّيّه‌ و نَسل‌ است‌؛ آن قدر از نسل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها خداوند، ذرّيّه‌ و نسل‌ به‌ رسول‌ الله‌ داده‌ كه‌ عدد آنان‌ به‌ شمارش‌ در نمي‌آيد، امتداد آن‌ تا روز قيامت‌ كشيده‌ است‌.
از حضرت‌ صادق‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ مراد شفاعت‌ است‌.
لفظ‌ كوثر قابليّت‌ تمام‌ اين‌ معاني‌ را دارد، بنا بر اين‌ لازم‌ است‌ كه‌ بر تمام‌ اين‌ معاني‌ حمل‌ شود؛ زيرا خداوند در دنيا به‌ رسول‌ الله‌ خير كثير مرحمت‌ كرده‌، در آخرت‌ نيز وعدة‌ خير كثير داده‌ است‌.
تمام‌ اين‌ اقوال‌، تفصيل‌كلمة‌ كوثر است‌ كه‌ به‌ معناي‌ خير كثير در دنيا و آخرت‌ است‌(1).
‌ إمام ‌محمّد باقر عليه‌السّلام‌ فرمود:
چون‌ روز قيامت‌ برپا شود، خداوند همة‌ مردم ‌را عريان‌ و پا برهنه ‌در زمين‌ همواري‌ جمع‌ مي كند؛ آن ها را در راه‌ محشر به قدري‌ نگه‌ مي دارند كه‌ همگي‌ عرق‌ بسياري ‌مي‌كنند. نفَس‌هاي‌ آنان‌ به‌ شدّت‌ مي زند. به‌ قدري ‌كه ‌خداوند اراده‌كرده‌ است ‌درنگ‌ مي ‌كنند؛ و اين است‌ معناي‌ گفتار خدا‌: « فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا(2) ؛ در آن ‌وقت‌(اي‌پيامبر) نمي ‌شنوي ‌مگر صداي‌ آرام‌ و بدون‌ صوت‌ را.»
در اين حال ‌منادي ‌از عرش ‌ندا مي كند: كجاست‌ پيامبر اُمّي‌؟
خلائق‌ مي گويند: صداي‌ تو به‌ همه‌ رسيد و همه ‌شنيدند، پيامبر را با اسمش‌ صدا كن‌!
منادي ‌ندا مي دهد: كجاست ‌پيامبر رحمت‌: محمّد بن‌عبدالله‌؟
رسول ‌الله مي ‌ايستد، از همة‌ مردم‌ جلوتر مي ‌آيد تا اينكه‌ مي ‌رسد به ‌حوضي ‌كه ‌طول ‌آن‌ به‌ قدر مسافت‌ بين‌ أيْلَة‌ و صَنْعَاء مي‌ باشد، در كنار حوض ‌مي ‌ايستد.
پس‌ از آن ‌صاحب ‌شما(رهبر و امام) را ندا مي ‌كنند؛ او هم‌‌ جلو مي ‌آيد، و در برابر مردم‌ با رسول ‌الله‌ مي ايستد.
سپس ‌به ‌مردم‌اجازه‌ داده‌ مي ‌شود، آنان‌ به ‌حركت ‌در مي ‌آيند. در آن ‌وقت‌، مردم‌ به‌ دو دسته ‌تقسيم ‌مي ‌شوند: جماعتي ‌بر حوض‌ وارد مي شوند، و جماعتي‌را از حوض ‌دور مي ‌كنند.
چون‌رسول ‌الله ‌ببيند كه‌ از محبّان ‌ما أهل‌ بيت ‌كسي ‌را از حوض ‌دور كنند، گريه‌ مي كند و مي گويد: پروردگار من‌! شيعة ‌عليّ!
در اين‌ حال‌ خداوند فرشته‌ اي ‌را مي ‌گمارد كه ‌از ‌حضرت ‌بپرسد: اي ‌محمّد! سبب ‌گريه ‌تو چيست‌؟!
رسول ‌الله ‌مي گويد: چگونه ‌نگريم‌ بر جماعتي‌ كه ‌از شيعيان‌ برادرم‌ عليّ بن‌أبي‌طالب ‌هستند، ‌آنان ‌را از حوض ‌دور‌كرده‌، و به‌ جانب ‌أصحاب‌ دوزخ‌ روان‌ ساخته ‌اند؟!
خدا مي گويد: اي ‌محمّد! من‌از گناهان‌ آن ها گذشتم‌، همه را به‌ تو بخشيدم‌. آنان ‌را به ‌تو و به ‌كساني ‌كه ‌از ذرّيّة‌ تو هستند، و آنان ‌آن ‌ذرّيّه ‌را دوست ‌دارند و ولايت ‌آن ها را بر عهده‌ گرفته ‌اند، ملحق ‌ساختم‌. آن ها را از زمره‌ تو قرار دادم‌. بر حوض‌ تو وارد كردم‌. شفاعت‌ تو را در بارة‌ آنان ‌پذيرفتم‌. تو را بدين ‌جهت‌ گرامي ‌داشتم‌. (3)
حوض‌كوثر اختصاص ‌به‌عليّ بن‌أبي‌طالب ‌عليه‌السّلام‌ دارد
چون‌ بر رسول‌ خدا آية «إِنَّآ أَعْطَيْنَـ'كَ الْكَوْثَرَ» نازل‌ شد، عليّ بن‌أبي‌طالب‌ پرسيدند: كوثر چيست‌؟
حضرت ‌فرمود: نهري‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ جهت ‌بزرگداشت ‌و گرامي داشت‌، به ‌من ‌عنايت ‌كرده ‌است‌.
أميرالمؤمنين ‌گفتند: اين ‌نهر، نهر شريفي‌است‌! صفات ‌و خصوصيّات ‌آن ‌را براي ‌ما بيان‌ كنيد!
حضرت ‌فرمود: كوثر نهري‌ است ‌كه ‌از زير عرش‌ خدا جاري‌ است‌. آبش ‌از شير سفيد تر، از عسل‌ شيرين‌ تر، از كره‌ نرم‌ تر. ريگ‌ هاي ‌درونش ‌از زبرجد و ياقوت ‌و مرجان‌ است‌، علَف ‌هاي ‌اطراف ‌آن ‌از زعفران ‌است‌، خاكش ‌از مشك ‌خوشبو است‌. پايه ‌هايش ‌در زير عرش ‌خداوند است‌.
در اين ‌حال ‌رسول ‌خدا دست ‌خود را به ‌پهلوي ‌أميرالمؤمنين‌ زد و فرمود: اي ‌عليّ! اين ‌نهر از براي ‌من‌ و تو و‌ محبّان ‌توست كه‌ بعد از من‌ مي‌آيند.(4)

پي نوشت ها:
1. مجمع‌البيان‌، چ صيدا، ج 5، ص‌549 .
2 . آية‌108 طه‌.
3 . بشارة‌المصطفي‌، چ نجف‌، ص‌3؛
مجالس‌مفيد، مجلس‌34، ص‌170 و 171؛
أمالي‌طوسي‌، چ‌سنگي‌، ص‌41 ؛
تفسير قمّي‌، چ سنگي‌، ص‌423 .
4 . مجالس‌مفيد، مجلس‌35، ص‌173؛
أمالي‌طوسي‌، ص‌43؛
بشارة‌المصطفي‌، ص‌5 و 6؛
بحار، ج‌8، ص‌18 ،؛
عيون‌أخبار الرّضا، چ‌سنگي‌، ص‌91؛
أمالي‌صدوق‌، مجلس‌2، چ ‌سنگي‌، ص‌5 و مجلس‌14، ص‌37؛
همين‌روايت‌را صدوق‌در «عيون‌أخبار الرّضا» در باب‌28، ص‌191 از چ سنگي‌، با همين‌سند آورده‌است‌.
نيز بحار الانوار» ج‌8، ص‌19؛
معاد شناسي ،ج 9 ،مجلس شصت و ششم .

با عرض سلام ما زن و شوهری هستیم که یکدیگر را دوست داریم و سعی می کنیم نسبت به تمامی مسائل دینی و شرعی در زندگی مان پایبند باشیم. سوال ما این است که آیا با این عشق و علاقه ای که بین ما وجود دارد آیا ما در قیامت با هم می توانیم باشیم یا خیر؟ اگر یکی از ما بهشتی و دیگری خدایی ناکرده جهنمی باشد، آن وقت چطور؟ ممنون

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
قيامت در واقع دو مرحله دارد :يکي مرحله‌اي است که از آن به روز قيامت ياد مي‌شود، مرحله دوم مربوط به اسکان آدميان در بهشت و جهنم است.
در مرحله اول شرايط به گونه‌اي است که قران کريم از آن چنين ياد نموده: «يوم يضر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بينه؛ (1) آن روز که هر کس از برادرش مي‌گريزد و از مادر و پدرش، و از زن و فرزندانش هم مي گريزد‍».
بر اساس اين آيه در روز محشر واقعا محشر است . هر کس به گونه‌اي گرفتار اعمال و نگران سرنوشت خود‌است که از همه بستگانش فرار مي کند .مي‌خواهد آن ها را نبيند و يا نشناسد .در اين مرحله عشق و علاقه ها افراد نسبت به همديگر فراموش خواهد شد و اثري هم ندارد، فقط يک عشق اثر دارد وآن همان است که حافظ شيرين سخن گفته است:
در آن غوغا که کس، کسي را نپرسد من از پير مغان منت پذيرم
مراد امام علي است که عشق و محبت او به داد عاشقانش مي رسد، ساير عشق و پيوندها از هم گسسته خواهد شد. از اين رو قرآن کريم فرمود: «فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون؛ (2) پس آن گاه که در صور دميده شود، ديگر ميان شان نسبت خويشاوندي نماند، و از حال يکديگر نپرسيدند». در تفسير اين آيه گفته شده: مراد اين است که در آن روز انساب خاصيتي ندارد، چون روز قيامت ظرف پاداش عمل است. همه اسباب که يکي از آن ها انساب است، از کار مي افتد و اثري ندارد، از اين رو از حال همديگر نمي‌پرسد. (3)
بنابراين در روز محشر جايي براي اين گونه امور نيست.
اما در مرحله دوم حيات اخروي بعد از پايان حساب و کتاب و استقرار مومنان در بهشت ممکن است جاي اظهار و ظهور اين گونه محبت ها باشد، چون در قرآن کريم تصريح شده که در بهشت مومنان از حال همديگر جويا مي شود: «فاقبل بعضهم علي بعض يتساءلون قال قايل منهم اني کان لي قرين؛ (4) پس بعضي به بعضي ديگر روي آورده و از يکديگر پرسش مي کنند، يکي از آن ميان مي پرسد من رفيقي داشتم».
در تفسير اين آيه گفته شده: اين جمله گفتگويي را که بين اهل بهشت رخ مي دهد، حکايت کرده و مي فرمايد :بعضي از ايشان احوال بعضي ديگر را مي‌پرسند و بعضي آنچه در دنيا بر سرش آمده ، براي ديگران حکايت مي کند. يکي از اهل بهشت به ديگران مي‌گويد: من در دنيا رفيقي داشتم که از بين مردم تنها او را انتخاب کرده بودم و او تنها مرا رفيق خود گرفته بود. (5)
طبق اين بيان معلوم مي شود که آرزوي پرسشگر محترم ممکن است در بهشت برآورده شود، البته اين در صورتي است که زن و شوهر هر دو اهل بهشت و به لحاظ درجه و مقام در بهشت همسان باشد، يا از طريق شفاعت به همديگر برسند. اگر يکي اهل بهشت و ديگر اهل دوزخ باشد ،آن که بهشتي است ،در آسايش و از مواهب بهشتي بهره‌مند است . آن که اهل دوزخ است، گرفتار عذاب دردناک خواهد بود .بهشتي نه تنها عشق و علاقه نسبت به همسر دوزخي خود ندارد ، بلکه متنفر است.
پي نوشت‌ها:
1. عبس (80) آيه 34- 36.
2. مومنون (23) آيه 101.
3. الميزان ج 15 ص 98- 99.
4. صافات (37) آيه 50-51.
5. الميزان، ج 17 ص 207- 208.

آیا در قرآن کریم آیه ای در خصوص اثبات نبوت حضرت یوسف (ع) وجود دارد؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در سوره غافر خدا از زبان مؤمن آل فرعون مي گويدـ
وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في‏ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ؛(1)
پيش از اين يوسف دلايل روشن براى شما آورد، ولى شما همچنان در آنچه او براى شما آورده بود ترديد داشتيد تا زمانى كه از دنيا رفت، گفتيد: هرگز خداوند بعد از او پيامبرى مبعوث نخواهد كرد! اين گونه خداوند هر اسرافكار ترديدكننده‏اى را گمراه مى‏سازد!
اين آيه صراحت دارد که حضرت يوسف رسول و پيامبر بوده ، فرعونيان را به توحيد و يکتاپرستي دعوت کرده و بر آنان آيات بينات آورده است.
در سوره يوسف هم خدا از قول حضرت يعقوب خطاب به يوسف در تعبير خوابش مي گويد:
وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى‏ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ ؛(2)
اين گونه پروردگارت تو را برمى‏گزيند و از تعبير خواب ها به تو مى‏آموزد . نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام و كامل مى‏كند، همان‏گونه كه پيش از اين، بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد به يقين، پروردگار تو دانا و حكيم است!
در آيه ديگر مي فرمايد:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين‏؛(3)
هنگامى كه به بلوغ و قوّت رسيد، ما «حكم» [نبوّت‏] و «علم» به او داديم و چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم‏.
اين آيات هم دلات دارد که ايشان از برگزيدگان خدا بود و به ايشان حکم داده شد . معمولا در قرآن حکم به نبوت اطلاق شده است.
در آيه ديگر مي فرمايد:
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ؛(4)
اسحاق و يعقوب را به او [ابراهيم‏] بخشيديم . هر دو را هدايت كرديم . نوح را (نيز) پيش از آن هدايت نموديم . از فرزندان او، داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) .اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم!
در اين آيه هم ايشان در رديف فرزندان و نوادگان حضرت ابراهيم که نبوت داشته اند ،ذکر شده و معلوم مي شود از آن زمره و نبي و رسول بوده است.
پي نوشت ها:
1. غافر(40)آيه34.
2. يوسف(12)آيه6.
3. همان،آيه22.
4. انعام(6)آيه84.

چرا با وجود اينكه پيامبر اسلام براي خود اجر و مزدي نخواسته است، (طبق نص قرآن)، به ايشان خمس و انفال و ... تعلق مي گيرد؟ آيا اين بازي با كلمات نيست؟ اين مثل اين است كه شما يك خدمتي را رايگان اعلام كنيد و بعد به بهانه هاي مختلف هزينه ي آن را از استفاده كننده بگيريد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
طبق مفاد صريح همان آيات پيامبر گرامي اسلام تقاضاي مزد کرده ، ولي اختيار در مسئله خمس و انفال و امثال آن به عنوان مزد رسالت به پيامبر داده نشده است تا نقض غرض و ايجاد شبهه پيش آيد .
اولا در فقه عنواني وجود دارد كه اجرت بر واجبات حرام است ،مثل تعليم احكام و هدايت و ارشاد جاهل و...... انبيا در دعوت خود، اولا گوشزد امت مى‏كنند، كه ما مطالبه اجرت از شما نمى‏كنيم . نكته اين است كه دعات باطله و علماي يهود و كشيش هاى نصارى اجرت مى‏گيرند، آن هم چه اندازه، انبيا و اوليا و علما حقه به امت مى‏گويند كه اجرت حرام و ما اجرت نمى‏خواهيم. (1)
ثانيا مسئله خمس و انفال كه براى پيغمبر معين شده، اجرت نيست (و ارتباطي با اجرت ندارد) مثل زكات و صله رحم و صدقات و نذر و غير اين ها از عبادات مالي.
در عين حال مسئله خمس و انفال و قطايع ملوك حقّى است كه خداوند براى حاكم قرار داده ،يا مثل زكات كه حق فقرا است .نيز مثل يك سهم خمس كه حق خود قرار داده، هيچ كدام اين ها به عنوان اجر نيست ويا حق واجب النّفقه و حق ميراث و باب كفّارات و امثال اين ها كه به عنوان اجر نيست.(2)
بارها در قرآن اين سخن به ميان آمده كه انبيا از مردم مزد و پاداشى نمى‏خواستند، در سوره‏ شعرا از آيه 100 تا 180 اين مطلب از قول پيامبران مختلف تكرار شده است، امّا پيامبر اسلام در دو مورد تقاضاى اجر و مزد كرده است: يك بار فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏؛ مزدى جز مودّتِ اهل بيتم از شما نمى‏خواهم». بار ديگر در آيه 57 سوره‏ فرقان فرمود: «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا؛ براى رسالتم از شما مزدى نمى‏خواهم، جز آن كه مى‏خواهد راهى به سوى خدا انتخاب كند».
جمع بين آيات فوق است كه پيامبر مى‏خواهد اعلام كند: اگر‏ از شما مزدى درخواست مى‏كنم و مى‏گويم اهل بيتم را دوست بداريد، به خاطر آن است كه فايده‏ مزد به خود شما بر مى‏گردد. «فَهُوَ لَكُمْ» زيرا كسى كه به اهل بيت علاقمند باشد، از آنان پيروى مى‏كند . هر كس از رهبران معصوم پيروى كند ،از راه خدا پيروى كرده است. «إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا»، پس فايده اين مزد به خود ما برمى‏گردد مثل معلّمى كه به شاگردش بگويد : مزدى از شما نمى‏خواهم جز آن كه درس مرا خوب بخوانيد كه فايده اين امر به خود شاگرد بر مى‏گردد.(3)
آيات الهي بازي با کلمات نيست، بلکه اين آيات در مسير هدايت و تعالي بشر آمده است.
پي نوشت ها:
1.أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 62.
2.همان، ج‏11، ص 60 .
3. تفسير نور، ج‏9، ص 462.

با سلام. مگر از نظر اسلام زن و مرد همسان نیستند پس چرا در آیه 34 نساء مرد بر زن تسلط دارد؟ و می توان او را تنبیه بدنی کند؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
آيه مورد نظر شما به شرح زير است:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً ؛
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى‏كنند. زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند، در غياب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏كنند. (امّا) آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفت شان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! ( اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آن ها دورى نماييد! (اگر هيچ راهى جز شدت عمل، براى وادار كردن آن ها به انجام وظايف شان نبود،) آن ها را تنبيه كنيد! اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدّى بر آن ها نجوييد! (بدانيد) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترين قدرت هاست.)
اين آيه مربوط به خانواده و زن و شوهر است و دو حکم را بيان مي کند:
1. تعيين سرپرست و مدير خانواده؛
زن و مرد با ازدواج، يک اجتماع دو نفره تشکيل مي دهند . در هر اجتماعي بايد نظام و قانون حاکم باشد تا هرج و مرج ايجاد نشود . نيروها هرز و هدر نرود . با اين که زن و مرد بايد مبناي شان بر تعاون و همکاري و گذشت و ايثار باشد، با اين وجود بودن قانون و نظام لازم است .آيه فوق مرد را به عنوان مدير و ادراه کننده و سرپرست خانواده معين مي کند . براي اين تعيين دو دليل مي شمارد:
اول. مرد در تصميم گيري ها و رفتارها، عقلاني تر است . براي به عهده گرفتن مديريت خانواده که به عقل و تدبير بيش تر احتياج دارد، مناسب تر است .
دوم مسؤوليت تامين هزينه زندگي و معاش زن بر عهده مرد است . چون هر جا تکليفي هست، در قبالش بايد حقي هم باشد، پس مديريت را هم مناسب است به مرد واگذار کنند تا تعادل حاصل بين حق و تکليف حاصل شود.
مطلب دومي که در آيه مطرح شده، نشوز زن است.
نشوز آن است كه زن از اداي تکليف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد.
اگر زنى از انجام كارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند، شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در اين موارد قرار نداده و مرد نمى‏تواند در اين موارد واكنش نشان دهد و همسرش را مورد اذيت و آزار قرار دهد و او را بر انجام کارهاي منزل وادارد. البته اسلام زن را به همکاري در خانواده و کمک به شوهر براي برداشتن بار زندگي دعوت کرده ، براي اين کار وعده پاداش عظيم داده، ولي اين را به عنوان تکليفي واجب بر زن و حقى براى مرد قرار نداده است.
تنها موردي كه زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده ، تسليم در برابر تقاضاي جنسي همسر است .زن در اين مورد موظف به اجابت است مگر اين که عذر شرعي داشته باشد. حالا اگر زني از انجام اين وظيفه و مقدمات آن( مثل سکونت در منزلي که مرد تهيه مي کند و امکان آمد و شد شوهر به آن منزل هست و خارج نشدن بدون اجازه و هماهنگي از منزل ) سرپيچي کند و به شوهر بگويد که نه تنها در بستر با تو حاضر نمي شوم ،بلکه غير تو را هم به اين بستر مي آورم، در اين جا شوهر بايد او را نصيحت کند.
حال اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج پايدارى ورزيد، چه بايد كرد؟
در اين جا خداوند راه دومى را قرار داده است كه از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد. حال اگر مشكل حل شد ،ديگر كسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد ،چه بايد كرد؟
در اين جا چند راه قابل تصور است:
أ) در مقابل نشوز زن به کلي ساکت بود ؛يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.
چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچ يك از نظام‌هاى حقوقى جهان نمى‏توان صاحب حقى را مجبور كرد در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند. از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى‏توان چنين توصيه‏اى نمود ،ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط كرد.
ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى‏دهد و براى گرفتن حق، روش‌هاى معيّنى وضع نموده، زيرا در غير اين صورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى‏ نفوذ ديگر، حقوق خود را بگيرد.
د) راه ديگر آن است كه مرد اندكى قاطعانه‏تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه، مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته اين مسأله نيز حدودى دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى‏شود، سازگارى ندارد.
درباره حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است كه «والضرب بالسواك و شبهه ضرباً رقيقاً؛ زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواك و امثال آن باشد» آن‌هم با مدارا و ملايمت. ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه «ضرب» بايد در پايين‏ترين حد ممكن باشد. هرگز نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله‏اى كه در اين روايت اشاره شده ،چوبى بسيار نازك، سبك و كم ضربه است.
نكته ديگرى كه از آيه به دست مي‌آيد ،اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مى‏رود:
يكى آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مى‏فرمايد:
فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛ اگر به اطاعت درآمدند، بر آن ها ستم روا مداريد.
اگر زن در برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته است ،تسليم شد ،ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختى نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى نمايد، در اين‌باره در آيه بعد فرموده است:
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً؛
اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد ،داوري و داوري از بستگان زن برگزينيد. اگر از پى آن خواستار صلاح باشند ،خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.
خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مى‏شود:
1 - حکم زدن زن اختصاص به مورد سرپيچى زن از تكليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى كه با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.
2 - در راستاى حل مشكل در داخل خانه و خوددارى از بردن آن به خارج از منزل وضع شده؛
3 - سومين مرحله، حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.
4- حد آن نازل‌ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كم ترين آسيبى بر بدن زن شود؛
5- موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت يامنفى باشد، بايد زود از آن دست كشيد.
البته اجازه زدن خفيف در خصوص مساله نشوز و عدم تمکين زن از شوهر در امر جنسي ، آن هم بعد از مفيد واقع نشدن موعظه و قهر از بستر، قول مشهور است که "ضرب" را به معناي زدن گرفته است ،ولي در مقابل قول مشهور، قول ديگري ضرب را به قطع يعني قطع ارتباط و نفقه و قهر از خانه تفسير کرده که شديدتر از قهر از بستر است . اگر اين مرحله هم مفيد نيفتاد، بايد به دادگاه مراجعه کرده و اقامه دعوا کند.
قانون مدني جمهوري اسلامي نيز ظاهرا بر مبناي اين تفسير است زيرا نفقه زن ناشزه را بر مرد واجب ندانسته، ولي در جايي به مرد اجازه زدن نداده است.
بنا بر اين يکسان بودن زن و مرد در انسانيت ، به اين معنا نيست که در همه حقوق و تکاليف شبيه باشند. بالاخره زن و مرد دو صنف هستند با ويژگي هاي متفاوت .هر کدام نقاط قوت و ضعفي دارند.با ازدواج و کنار هم قرار گرفتن کامل مي شوند .با توجه به ضعف و قوت ها و ويژگي هاي روحي و جسمي و جنسي مختلف ، احکام و حقوق متفاوت دارند ،ولي دو نکته مهم در اين قانونگذاري رعايت شده است:
1. هر کدام حقي دارد، در قبالش تکليفي هم دارد و بالعکس.
2. حقوق و تکالف متناسب با روحيات و ويژگي هاي شان است. در مجموع هر دو به يک نگاه همسان مورد تکليف و حق واقع شده اند. اين گونه نيست که يکي حقوق بيش تر و تکاليف کم تر و ديگري عکس باشد. هر کدام مجموعه اي از حقوق و مجموعه اي از تکاليف دارند و برآيند هر دو يکسان است.

صفحه‌ها