فهم و تفسير قرآن

آياتي از قرآن كريم که شخص پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، أقسام مختلفي دارند:

1. آياتي كه پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده و حكم آيه مختص پيامبر(ص) است و شامل ساير افراد نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

"يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي‏ آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ. . . . "(1) "اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‏اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏اي و. . . "

در اين آيه موارد هفتگانه ‏اي كه ازدواج با آنها براي پيامبر(ص) مجاز بوده، شرح داده شده است و روشن است كه گرچه برخي از اين موارد عمومي است و براي ساير مسلمانان نيز جايز است. اما برخي از اين موارد هفتگانه مختص پيامبر(ص) است كه اين موارد طبق مصلحت هاي سياسي و تبليغي براي پيامبر(ص) مجاز شده است.

2. آياتي كه گرچه در ظاهر پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، اما در واقع مخاطب آن پيروان پيامبر(ص) و مسلمانان هستند و قطعا شامل خود پيامبر(ص) نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

" فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرين"(2)

" و اگر در آنچه بر تو نازل كرده ‏ايم ترديدي داري، از كساني كه پيش از تو كتاب آسماني را مي‏خواندند بپرس، به يقين، "حق" از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش"

ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه آيه حكايت از اين دارد كه پيامبر(ص) در حقانيت آياتي كه بر او نازل مي‏شد، ترديد داشت و خداوند از طريق فوق ترديد او را زايل كرد ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) مساله وحي را با شهود و مشاهده دريافته بود، چنان كه آيات قرآن حاكي از همين معنا است، شك و ترديد در اين مورد معنا نداشت، به علاوه اين تعبير رائج است كه براي تنبيه دور دستان، افراد نزديك را مخاطب مي‏كنند و سخني را القا مي‏نمايند، اين همان است كه عرب با ضرب المثل معروف "اياك اعني و اسمعي يا جاره"(بتو مي‏گويم ولي همسايه تو بشنو) از آن ياد مي‏كند كه نظير آن را نيز در فارسي داريم، و اين گونه سخن در بسياري از موارد تاثيرش از خطاب صريح بيشتر است.(3)

3. آياتي كه گرچه در خصوص پيامبر(ص) نازل شده و قطعا مخاطب اصلي آن پيامبر(ص) است، اما محتواي آن به گونه اي است كه قابليت شامل شدن نسبت به همه مؤمنان را دارد مانند آيات سوره انشراح. در اين سوره گرچه از إعطاء شرح صدر به پيامبر(ص) و رفع بار سنگين از دوش ايشان سخن به ميان آمده، اما اين إعطاء شرح صدر مختص به پيامبر(ص) نيست. بلكه ساير مؤمنان نيز با تسليم در مقابل اوامر و دستورات الهي، شرح صدر مي يابند چنانكه در يكي از آيات قرآن مي خوانيم:

" فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ"(4) "آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‏اش را براي(پذيرش) اسلام، گشاده مي سازد و آن كس را كه بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سينه‏اش را آن چنان تنگ مي‏كند كه گويا مي‏خواهد به آسمان بالا برود اين گونه خداوند پليدي را بر افرادي كه ايمان نمي‏آورند قرار مي‏دهد. "

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 50.

2. يونس(10) آيه 94.

3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏8، ص 382.

4. أنعام(6) آيه 125.

بسياري از مردم معتقدند در بعضي چشم­ها اثر مخصوصي است ...

بسياري از مردم معتقدند در بعضي چشم­ها اثر مخصوصي است كه وقتي با اعجاب به چيزي بنگرند، ممكن است در آن تحولاتي منفي و مخرّب ايجاد كند. گر چه اين مسئله از نظر عقلي امر محالي نيست، ولي توجيه علمي معتبري تا كنون براي آن ذكر نشده . البته روايت " العين حق"  گر چه در كتب درجه يك حديثي نيامده ولي در كلمات قصار امير مؤمنان در نهج البلاغه و در بعض كتب روايي ديگر هم آمده (1) و روايات ديگري به اين مضمون كه همه مي تواند به اين معنا حمل شود كه چشم زخم زدن افراد حسود حق است زيرا وقتي زيبايي و نعمت و خوبي ديگري را ببينند ، نمي توانند تحمل كنند و حسد و كينه و عداوتشان آنان را به توطئه چيني وامي دارد كه چه بسا تا ريشه كني فرد پيش مي روند و اين حقيقتي است انكار ناپذير و به همين جهت هم دعا و تعويذ و استعاذه براي اين موارد به وفور وارد شده است اما اين روايات دلالت صريح و قطعي بر تاثير خود چشم و نيروي فوق العاده و ضربه زننده در بعض چشم ها ندارند.

در روايتي آمده: جبرئيل "رقيه" و تعويذي براي رسول خدا آورد كه اين جمله بود: "بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيك"= به نام خدا تو را در پناه خدا قرار مي دهم از شر هر چشم حسود تا خدا از آن شفا و امنت بدهد. (2)‏

رسول خدا فرمود : استعينوا علي اموركم بالكتمان فان كل ذي نعمه محسود (3)با كتمان و پوشاندن نعمت هايتان (از آدم هاي بي ظرفيت و كم ظرفيت) كارتان را پيش بريد زيرا هر نعمت  داري مورد حسادت است.

حضرت يعقوب به تعليم خدايي مي دانست وقتي افراد بخصوص آدميان كم ظرفيت 11 برادر قوي هيكل و خوش فرم و...را با هم ببينند ، حسادتشان گل مي كند و آنها را چشم زخم مي زنند و براي از بين بردن وحدت و اجتماع آنها توطئه مي نمايند و... از اين رو فرزندان را سفارش كرد كه به گونه اي عمل كنند كه از اين مهلكه در امان باشند.

محسود بودن فرد نعمت دار و مورد توطئه و حقد قرار گرفتن او ، در روايات تصريح شده و به پناه بردن به خدا و تلاوت سوره هاي "معوذتين"(قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) و ذكر هاي "لا حول و لا قوه الا بالله"  و دعاهايي ديگر توصيه شده است(4).

نوشتن اين اذكار و سوره ها و همراه داشتن آنها نيز مؤثر است (5)

در بعض روايات اهل سنت  آمده كه افرادي مي خواستند پيامبر را چشم كنند و از كساني كه به چشم كردن معروف بودند براي اين مقصود كمك بگيرند كه آيه " و ان يكاد ..." نازل شد و پيامبر را امان داد (6).

با توجه به اين روايات و روايات گذشته ، چه چشم زخم به معناي مشهور (تأثير مرموز چشم ها)وجود داشته باشد و چشم هايي بتوانند چنين ضررهايي بزنند يا نه ، معنايش چشم هاي حسود باشد كه به توطئه چيني مي پردازند ، در هر دو حال نوشتن اين آيه و همراه داشتن آن براي در امان ماندن از چشم زخم معمول شده است و اگر با اعتقاد به قرآن و توسل به آن باشد ، خوب مي باشد .

پي نوشت ها:

1.سيد رضي ، نهج البلاغه ، اول ، قم ، هجرت ، 1414 ق ، ص 546 ؛ طبرسي ، مكارم الأخلاق ، چهارم ، شريف رضي ، 1370 ش ، ص 386 ؛ ابن سابور زيّات ، طب الأئمة ، دوم ، قم ، امير ، 1411 ق ،  ص 121.

2. علامه مجلسي ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج‏60، ص: 7

3. ابن شعبه حراني ، تحف العقول ، دوم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1404 ق ، ص 48.

4. علامه مجلسي، همان ، ج6 ، ص 18 - 26.

5. همان ، ج 60 ، ص 26.

6.بيضاوي ، أنوار التنزيل و أسرار التأويل ، اول ، بيروت ف دار احياء التراث ، 1418 ق ، ج ‏5 ، ص 238.

در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتين" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردي حاصل شد...

در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتين" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردي حاصل شد و جبرئيل به ايشان خبر داد كه مردي يهودي شما را سحر كرده و سحر او در فلان چاه است و رسول خدا علي بن ابي طالب را در پي آن سحر فرستاد و آن سحر كه در قوس مانندي بود كه يازده گره داشت و به دستور خدا آيات دو سوره فلق و ناس را بر آن خواندند و با هر آيه يك گره باز شد و كسالت رسول خدا دفع گرديد. (1)

علامه طباطبايي رواياتي بر اين معنا از درالمنثور سيوطي و از طب الائمه نقل مي كند و ادامه مي دهد:

به اين دسته روايات اشكالي كرده‏اند كه با مصونيت رسول خدا (ص) از تاثير سحر نمي‏سازد، و چگونه سحر ساحران در آن جناب مؤثر مي‏شده با اينكه قرآن كريم مسحور شدن آن جناب را انكار نموده، فرموده:" وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا" (2)؛ ليكن اين اشكال وارد نيست، براي اينكه منظور مشركين از اينكه آن جناب را مسحور خواندند اين بوده كه آن جناب بي عقل و ديوانه است. آيه شريفه هم اين معنا را رد مي‏كند و اما تاثير سحر در اينكه مرضي در بدن آن جناب پديد آيد و يا اثر ديگري نظير آن داشته باشد، هيچ دليلي بر مصونيت آن جناب از چنين تاثيري در دست نيست. (3)

در بعض نقل ها دارد كه علاوه بر امام علي زبير و عمار را هم با امام فرستاده است. (4) اما جايي صحبت از سلمان نشده است.

صاحب مجمع البيان هم مي نويسد:

سحر رسول خدا از جانب شياطين ممكن نيست. زيرا وقتي كسي مسحور خوانده مي شود بدين معنا است كه عقلش گرفته شده و تعادل فكري خود را از دست داده و خدا اين را از پيامبر نفي مي كند. بله ممكن است كه آن فرد يهودي به خيال خود در مقام سحر رسول خدا برآمده و تلاش خود را كرده و طلسم را به خيال خود در جايي دست نايافتني پنهان ساخته، ولي نتوانسته رسول خدا را تسخير كند و فكر و عقل او را در اختيار بگيرد و خدا از جايگاه طلسم او را خبر داده تا آن را بيرون كشيده و نشان از صداقت پيامبرش باشد. اگر ساحران جن و انس مي توانستند پيامبر را مريض كنند و ... ، با توجه به دشمني شديدي كه با پيامبر و پيروانش دارند ، پيامبر و مسلمانان را مي كشتند و ... . (5)

اين خبري بود كه در مورد سحر رسول خدا وارد شده، اما روايتي كه از سحر رسول خدا خبر داده باشد كه ايشان 15 روز در بستر بوده اند و حضرت علي و سلمان در آن دخالت داشته و به قبرستان يهود رفته باشند و ... ، چنين خبري نيافتيم.

پي نوشت ها:

1. بحراني،  البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق ، ج‏5، ص 814.

2. اسراء (17) آيه 47-48.

3. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ، ج‏20، ص 683.

4. طباطبايي، همان.

5. طبرسي، مجمع البيان، بيروت، اعلمي ، 1415 ق ، ج 10، ص 492.

 

در مورد شان نزول سوره تحريم اختلاف است.

بعضي گفته اند كه رسول خدا با كنيزش (ماريه قبطيه) خلوت كرده بود و حفصه ديد. رسول خدا براي اين كه به اطلاع عايشه نرساند و غيرت عايشه را تحريك نكند، از او قول گرفت كه اگر به كسي نگويد، ماريه بر او حرام باشد و ديگر با او همبستر نشود.

يا گفته اند ايشان در منزل يكي از همسرانش با شربتي از عسل پذيرايي مي شد  و بعضي ديگر خوش نداشتند كه ايشان به همسران ديگر علاقه مند شود. از اين رو كاري كردند كه ايشان نوشيدن اين شربت را بر خود حرام كرد و ... . (1)

البته با توجه به اين كه اين سوره  دامن دو نفر از همسران پيامبر را مي گيرد و بر آنان تعريض هاي تندي دارد، دو همسري كه بعد ها در جامعه مورد توجه خاص واقع شدند و بخصوص يكي از آن ها از اركان مذهب حاكم (مذهب اهل سنت) شد و مبناي بسياري از باورها و احكام آن ها، رواياتي گرديد كه از طريق ايشان نقل شده بود، با توجه به اين مطلب در شأن نزول ها  به احتمال زياد دست برده شده و كم و زياد گرديده و شأن نزول سازي شده و اختلاف موجود در شأن نزول اين سوره، نتيجه همين دست بردن ها است.

ولي قدر جامع همه شأن نزول هاي نقل شده اين است كه پيامبر كار حلالي را انجام مي داده و از نعمتي كه خدا بر وي حلال كرده،استفاده مي نموده، اين كار به دلايلي غير منطقي و از سر خودخواهي و ظلم به مذاق بعضي همسران خوش نمي آمده است و اظهار ناراحتي مي كرده اند.

رسول خدا كه به خاطر مصلحت هايي سعي بليغ در جلب رضايت همسرانش داشته، با حرام كردن عمل حلالي بر خود با قسم (كه اين كار هم جايز است و ممنوع و حرام نمي باشد)، سعي در جلب رضايت آنان داشته؛ خدا هم  ظلم همسران در حق رسولش را نپسنديده و به دفاع از رسولش برخاسته، او را امر كرده كه قسم خود را بشكند و كفاره قسم بدهد و از حلال خدا استفاده كند.

بنا بر اين آنچه پيامبر انجام داد ( هر چه بوده چه همبستري با كنيزش يا خوردن عسل در خانه يكي از همسران و ...) و در پي آن سوره تحريم نازل شد، قسم بر ترك حلال براي جلب رضاي همسرانش بود كه كاري جايز مي باشد.

خلاصه آن كه اولا  اين قضيه يك مساله كاملا شخصي بوده و مربوط به دين و شريعت نبوده تا رسول خدا حلالي را در شريعت اسلام حرام كنند.

ثانيا : اگر ما نظري كوتاه بر آيات قرآن داشته باشيم ده ها آيه بيان مي كند رسول اكرم (ص) معصوم بودند، تابع هوي و هوس كسي نبودند، كار لغو و بيهوده انجام نمي داند؛ مصلحت حقيقي و رضاي الهي را فداي رضايت افراد نمي كردند. پس در اين كار هم حتما مصلحت و رضايت الهي بوده است.

ثالثا: پيامبر به خاطر اخلاق بزرگي كه داشت بنا نداشت تا خلافي را از ديگران ديدند برملا كنند و آبروي شخص را ببرند؛ مخصوصا در اينجا كه آشكار كردن اين قضيه باعث كدورت و كينه ميان همسران مي شد. از اين رو صبر مي كردند تا زمان افشاي آن فرا رسد. لذا در اين اينجا هم بعد از مدتي كه آيه نازل گرديد، دسيسه پنهان اين همسران بر ملا شد. و ... .

پي نوشت ها:

1. اسباب النزول، واحدي، 459 - 462.

 

إِنَّ اللَّهَ لا يَستَحْي أَن يَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضهً فَمَا فَوْقَهَا

توجه به شأن نزول اين آيه مي تواند راهگشاي ما در دريافت پاسخ مناسب به اين سؤال باشد.

 در شأن نزول اين آيه آمده كه هنگامي كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براي آن ها بيان كرد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً». (1)  و «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ». (2) منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايي بزند، و از اين راه در وحي بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آن ها پاسخ گفت. بعضي ديگر گفته‏ اند:

هنگامي كه در آيات قرآن، مثل هايي به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعي از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحي آسماني است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مي‏گويد؟ آيه فوق نازل شد و به آنها جواب داد. (3)

با توجه به شأن نزول فوق بايد بگوييم كه يكي از روش‏هاي تعليم و تربيت، استفاده از مثال‏هاي مناسب است.

قرآن كريم مكرر از اين روش براي بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.

مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:

اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد، و نيز مطالب علمي پيچيده را براي عموم مردم ساده مي‏سازد.

دوم آن‏كه مثال‏هاي جالب و زيبا تأثير زيادي بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق مي‏كند و گاهي بهانه ‏تراشي‏هاي افراد لجوج را خاموش مي‏سازد.

قرآن كريم، براي نشان دادن ناتواني مشركان از مثال مگس، و براي نشان دادن ضعف تكيه‏گاه‏هاي بت‏پرستان از مثال خانه‏ي عنكبوت استفاده كرده  و براي نشان دادن حيرت و سرگرداني منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است و ...

از اين روست كه در آيه‏ي فوق مي‏فرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالي بزند و حتي به حيوان كوچكي مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ‏ تر از آن، تا حقايق را روشن سازد.

آري بيان حقايق به وسيله‏ي مثال‏هاي حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعي هنرنمايي در سخن گفتن است.

در اين آيه بيان شده كه مؤمنان مي‏دانند مثال‏هاي الهي، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به‏ خوبي روشن‏ مي‏سازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق مي‏رساند.

مثال‏هاي قرآن جلوه‏اي از «ربوبيت» خداست؛ يعني وسيله‏اي براي پرورش و هدايت و راه‏نمايي انسان‏هاست.

اما كافران كه افرادي بهانه‏جو و بهانه‏تراش‏اند، به جاي آن‏كه در مثال‏هاي حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد مي‏گيرند و ترديد مي‏كنند و مي‏گويند: مقصود خدا از اين مثال‏ها چيست؟ اين مثال‏ها براي گروهي هدايت‏گر و براي گروهي گمراه كننده است.

در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهي به خود انسان و مسيري كه انتخاب مي‏كند بستگي دارد؛ يعني كردار و عقايد و مسير فكري و عملي انسان زمينه‏ساز پذيرش هدايت يا گمراهي است وگرنه كسي در پيمودن راه گمراهي مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيش‏تري مي‏يابد ولي اگر نافرماني نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيش‏تر آيات الهي را بشنود لجاجت بيش‏تري مي‏كند و گمراه‏تر مي‏شود. (4)

چنانكه شاعر مي گويد:

          باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست             در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

بنا بر اين معناي اينكه خداوند متعال فاسقان را گمراه مي كند اين نيست كه خداوند متعال از ابتدا اراده گمراه نمودن آن ها را داشته باشد؛ بلكه اراده اوليه خداوند بر هدايت همه موجودات تعلق گرفته است؛ اما اگر كسي خودش را از صراط مستقيم  گمراه نمود و با لجاجت و تكبر راه فسق و فجور را در پيش گرفت، خداوند متعال هم به عنوان مجازات وي، توفيق نجات و هدايت را از وي سلب مي نمايد و رحمت خود را از وي قطع مي كند و شخص فاسق در فسق و فجور خود غرق مي شود (5) چنانكه در يكي ديگر از آيات خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم؛ (6) پس چون [از حق‏] برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد».

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 17.

2. همان، آيه 19.

3. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏1، ص 145.

4. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران‏ ، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات  تفسير و علوم قرآن، 1387ش، ج1، ص 207.

5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏12، ص 53.

6. صف (61) آيه 5.

در ابتداء فرق و معناي شان نزول و سبب نزول را براي شما عرض مي كنيم سپس به اصل پاسخ مي پردازيم:

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي ، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام ، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم(ع) يا نوح(ع)  يا آدم(ع)  نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است.

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، باعث و موجب نزول گرديده است. (1)

هر آيه اي از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصي نازل نشده، بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول دارد . بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده ، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطع به قسمتي كه پيام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره كرده است.

قرآن كتاب هدايتي است كه از جانب خدا براي هدايت مردم بر قلب پيامبر نازل شده و توسط ايشان بر مردم تلاوت گرديده است و غالب سوره ها و آيات آن ابتداءا و بدون اين كه ناظر به واقعه اي باشد، نازل شده اند و شأن نزول ندارند و تعداد كمي از آيات، آن هم غالبا آيات سياسي - اجتماعي و يا  در پي واقعه اي خاص و ناظر به مطلبي معين نازل شده اند .

نمي شود به اين سادگي به تعداد شان نزول آيات قرآن اشاره كرد و اين نيازمند فرصت بسيار زيادي است و از طرفي برخي از شان نزول ها از جايگاه صحيح برخوردار نيستند. لذا مي توانيد از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد :

1- اسباب النزول، نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.

2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

3- نزول القرآن، واحدي علي بن احمد، اسباب اول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411 ق.

 4- شأن نزول آيات، اسلامي محمد جعفر، اول، تهران، نشر ني، 1383 ش.

و مي توانيد به نرم افزار "جامع التفاسير" مركز كامپيوتري علوم اسلامي نور مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. معرفت محمد هادي،  علوم قرآني، موسسه فرهنگي تمهيد، چاپ ياران قم، چاپ 6، سال1384، ص87 .

آيات مورد نظر: أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهي‏ عَبْداً إِذا صَلَّي؛

به من خبر ده آيا كسي كه نهي مي‏كند بنده‏ اي را هنگامي كه نماز مي‏خواند (آيا مستحق عذاب الهي نيست)؟

 معناي آيات مورد بحث :

مرا خبر ده از كسي كه نهي مي‏كرد بنده ‏اي را كه نماز مي‏خواند، و خدا را عبادت مي‏كرد و مي‏داند كه خدا عمل او را مي‏بيند، و از حال او خبر دارد، نيز مرا خبر ده از نهي كننده به فرضي كه بنده نمازگزار بر طريق هدايت باشد، و به تقوا عمل كند، او چه حالي خواهد داشت، با اينكه مي‏داند خدا او را مي‏بيند، باز مرا خبر ده از نهي كننده، كه اگر نهيش تكذيب حق و اعراض از ايمان به حق باشد، و با اين حال نمازگزار را از نماز نهي مي‏كند، و با اينكه مي‏داند خدا مي‏بيند، آيا جز عذاب استحقاق جزايي دارد؟ (1)

در اين آيات نهي كننده و بنده اي كه از نماز نهي مي شود ، مورد نظر نيستند . هر فرد كافر مستكبري مي تواند مصداق نهي كننده باشد، هم چنان كه هر فرد مؤمن نمازگزاري مي تواند مصداق نهي شونده باشد. در اين جا نظر آيه  روي عمل نهي كننده است كه با اين كه مي داند خدا شاهد عبادت نمازگزار و بدان راضي است، او را نهي مي كند.

 آيات در شأن رسول خدا نازل شده كه از جانب سران مشركان از نماز ، بندگي و عبادت خداي يگانه نهي مي شد. نهي كننده ابوجهل (2) يا وليد بن مغيره (3) معرفي شده است.

پي نوشت ها :

1. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي ، 1374 ش، ج 20، ص 552. 

2. محمد بن حبيب الله، ارشاد الاذهان،چ اول، بيروت، دار التعارف ، 1419 ق، ص 602.

3. فيض كاشاني، اصفي،چ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق ، ج 2 ، ص 1460. 

يكي از ويژگي هاي قرآن، نظم منحصر به فرد آن است

قرآن چون كتاب آموزشي، علمي، تاريخي، سياسي و ... و بالاخره بشري نيست ، نظم هيچ كدام از كتاب هاي فوق را ندارد. معمولا كتاب هاي علمي و آموزشي فصل بندي هستند و در هر فصل راجع به يك موضوع به تفصيل بحث كرده و آن را از همه جوانب بررسي مي نمايند و در فصل بعد به موضوع بعد مي پردازند و ... .

در كتاب هاي تاريخي به زمان و مكان و افراد حاضر در هر حادثه به تفصيل و با دقت و موشكافي تصريح مي شود و نظم تاريخي در بيان حوادث رعايت مي شود و ... .

ولي قرآن مطابق هيچ كدام از اين روش ها نيست و شايد يكي از جهاتي كه ديگران در آوردن حتي سوره اي مانند آن عاجز بوده اند، همين نظم منحصر به فرد باشد.

هم در نزول اين كتاب و هم در چينش فعلي آن كه بنا به نظر غالب اسلام شناسان طبق دستور پيامبر صورت گرفته است، اين بي سابقه گي را مي بينيم.

وجه اين چينش نيز غالب اوقات براي ما قابل فهم نيست گر چه قرآن شناسان در توجيه اين چينش و ارتباط و تناسب آيات و سوره هاي كنار هم، سخنان ارزشمند بسيار گفته اند و به حكمت هاي زيبايي از اين نظم پي برده اند، با اين وجود حكمت نهايي را فقط خدا مي داند.

يكي از مفسران نوشته:

در قرآن براي بيان مطالب لازم نيست بين آن ها ارتباط وجود داشته باشد؛ زيرا اين كتاب درس و آموزش نيست تا باب بندي باشد و مسائل آن بر اساس اصل و فرع ، سازماندهي شده باشد. (1)

غالب مفسران گفته اند چون در آيات قبل و بعد سخن از احكام ازدواج و اولاد و طلاق و ... بود، براي اين كه اشتغال به اين مسائل آنان را از ياد خدا باز ندارد ، به مساله مهم نماز پرداخته است. (2)

پي نوشت ها:

1. ابن عاشور، التحرير و التنوير ،ج 2 ، ص 443.

2. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت ، دار احياء التراث العربي، 1418 ق، ج 1 ، ص 147.

 

آیا حدیثی که در مورد آیات سوره اسراء پیرامون فسادهای یهود است و مضمون آن شهادت حضرت علی (ع) و زخمی شدن امام حسن (ع) و بروز واقعه کربلا است، سندیت دارد؟ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَ طَعْنُ الْحَسَنِ علیه السلام- وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ علیه السلام- الكافي، ج‏8، ص: 207 عبد اللَّه بن قاسم بطل در باره آيه شريفه: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ ... «3» از امام صادق عليه السّلام روايت مى‏ كند كه فرمود: اين آيه به كشتن على بن ابى طالب عليه السّلام و نيزه زدن به حسن عليه السّلام نظر دارد، و ... وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً «4» حاكى از كشته شدن امام حسين عليه السّلام است.

پاسخ:
علاوه بر اينكه مرحوم كليني روايت مذكور را در كتاب شريف «كافي»(1) نقل نموده مفسران نيز در تفاسيري همچون تفسير عياشي، (2) البرهان(3)، نورالثقلين (4) و ...نقل كرده اند.
البته چنانكه علامه طباطبايي در تفسير الميزان متذكر شده بايد بدانيم كه «روايت مذكور و روايات مشابه در مقام تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى‏شود و در ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است، و در حقيقت در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش ‏بينى كرده و فرموده بود: اين امت به زودى همان كارهايي كه بنى اسرائيل مرتكب شدند را دقيقا و طابق النعل بالنعل مرتكب خواهند شد، حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد اين امت نيز خواهد رفت، پس اين روايات را نبايد جزو رواياتى شمرد كه آيه مورد بحث (5) را تفسير مى‏ كند بلكه تنها در مقام تطبيق است. چرا كه مى‏ بينيم هر كدام از اين روايت ها آيه را به گونه‏ اى تطبيق كرده‏ اند.»(6)

پي نوشت ها:
1. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية‌، 1407 ه‍ ق‌، ج 8، ص 206.
2. عياشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق، ج‏2، ص 281.
3. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏3، ص 502.
4. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏3، ص 138.
5. «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا» (إسراء(17) آيه 4) «ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دو بار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى‏جويى بزرگى خواهيد نمود.»
6. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج‏13، ص 43.
موفق و موید باشید

با سلام با توجه به آيه 72 سوره الاسرا(هرکه در این دنیا کور دل باشد در آخرت هم کور دل و گمراه تر خواهد بود)/و آیه 38سوره مبارکه مریم (در آن روز که نزد ما می آیند چه گوشهای شنوا و چشمهای بینایی پیدا می کنند ولی این ستمکاران امروز در گمراهی آشکاری هستند) چگونه می توان تناقض بین این دو آیه شریف را توجیه نمود؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز؛
آيه 72 اسراء به اين شرح است:
وَ مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلا؛
اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده ، در آخرت نيز نابينا و گمراه تر است!
و آيه 38 مريم به شرح زير است:
أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ؛
در آن روز كه نزد ما مى‏آيند، چه گوش هاى شنوا و چه چشم هاى بينايى پيدا مى‏كنند! ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند!
کور در اصطلاح قرآن کسي است که حقايق را نمي بيند و نمي پذيرد . تسليم نمي شود و عبرت نمي گيرد. اين کور، چشم سر دارد و حقايق را مي بيند، ولي چشم دلش آن ها را نمي پذيرد و تسليم نمي شود.
به بيان آيه اول کساني که در دنيا حقايق را نمي بينند و تسليم نمي شوند و نمي پذيرند، در آخرت هم از ديدن راه نجات و بهشت و صراط مستقيم کورند . در گمر اهي و ضلالت و جهنم سرگردانند و نمي توانند خود را نجات دهند.
بنا بر اين کورهاي دنيا حقيقت را مي بينند و مي فهمند، ولي نمي پذيرند و تسليم نمي شوند ، مانند آن که نمي بينند و نمي فهمند. اين در قيامت هم مي بينند که نجات در چيست و عاقبت شان کجاست ،ولي نمي توانند راه نجات را بروند مانند کور که نمي تواند برود و در جهنم باقي مي مانند.
آيه دوم هم همين حقيقت را بيان مي کند که آن ها از دنيا تيز بين تر شده اند . عاقبت ايمان و عاقبت شر را به وضوح کامل مي بينند، ولي باز هم نمي توانند خود را نجات دهند و از رفتن راه حق و نجات عاجزند و به کور ناتوان مي مانند.
آخرت ملکوت دنيا است . هر کس اين جا از رفتن راه حق خود را به کوري زده، در آخرت از ديدن راه نجات کور است .از رفتن عاجز. در آن جا ديگر پرده اي نيست. اگر در دنيا مي دانست که راهي که مي رود ،به جهنم است و راهي که ترک کرده، به بهشت است، در آن دنيا مي بيند راهي که رفته ،به جهنم است و راهي که نرفته، به بهشت، ولي از رفتن راه بهشت کور و ناتوان است. براي رفتن نمي بيند و کور است، ولي براي حسرت خوردن و عذاب کشيدن مي بيند.
بنا بر اين دو آيه مزبور هيچ منافات و اختلافي ندارند.

صفحه‌ها