قرآن

 

«فصيح و بليغ بودن يك كتاب» غير از «عاميانه بودن» آن است. و اگر مي گوييم قرآن كريم در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد به معناي عاميانه بودن بيان قرآن نيست. سبك بيان قرآن با سبك بيان عاميانه و آنچه در محاورات روزمره‏ي مردم استفاده مي‏شود متفاوت است، همان طور كه سبك بيان شعرا و ادبا در اشعار و آثارشان با سبك بيان عاميانه فرق مي‏كند، در عين حال كه آن‏ها نيز از كلمات اصيل و فصيح در زبان خود استفاده كرده‏اند و بسياري از مطالبشان از مردم و براي مردم است. به طور مثال، سعدي و حافظ در اشعارشان از كلمات اصيل و فصيح فارسي استفاده مي‏كرده‏اند، امّا مردم عادي همه‏ي واژه‏هاي به كار رفته در آن‏ها را نمي‏فهمند، لذا بايد واژه‏هاي به‏كار رفته را شرح نمود تا مقصود شاعر را به ذهن عامّه نزديك كرد.

بايد به اين نكته هم توجه داشت كه در قرآن كريم عالي‏ترين معارف مربوط به ذات و صفات حق تعالي و نظام هستي به بشر عرضه شده است و اين همه را خداوند با استفاده از كلمات رايج در زبان عرب براي مردم بيان كرده است، كلماتي كه قبلا عموما در معاني حسّي و مادي به كار مي‏رفته است، لذا بيان مراد خداوند از اين واژه‏ها و تقريب به ذهن كردن آن‏ها احتياج به شرح و تفسير دارد.(1)

قرآن كريم در آن حد كه بخواهد متناسب با فهم و درك افراد نقش هدايت گري داشته باشد مبين وآشكار است و اگر آيات متشابهي وجود دارد يا بخشي از معارف قرآن نياز به تفسير دارد به مبين و آشكار بودن قرآن ضرري نمي زند. زيرا ممكن است خيلي از امور روشن و مبين باشند. ولي فردي كه بايد آن روشني را درك كند در حجاب و پرده باشد و بخشي از نور آن را درك كند و تفسير هم چيزي جز بر گرفتن غبارها و نقاب ها از چهره و حقيقت قرآن نيست.

پي نوشت ها:

1. شاكر، محمد كاظم، مباني و روش هاي تفسيري‏، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1382ش، ص 69.

 

قرآن كتاب معرفت و معارف مربوط به مبدأ و معاد است...

آيات بر دو نوع است :

محكم كه آنان را "آيات مرجع " و "ام الكتاب" (1)گويند و معناي شان صريح و روشن و قطعي است.

آيات متشابه كه در نگاه اول دو يا چند معناي ناهمگون از آن ها به ذهن مي رسد، ولي با دقت و با ارجاع آن ها به آيات محكم معلوم مي شود يكي معناي واقعي آيه است و بقيه معناي آيه نيستند.

اما چرا بعضي آيات متشابه هستند؟

قرآن كتاب معرفت و معارف مربوط به مبدأ و معاد است؛ يعني حقايق بلند مرتبه اي كه از درك و فهم بشر فراتر است. با چشم ديده نشده و با گوش شنيده نشده و به ذهن كسي خطور نكرده است.

 معارف را بايد با زبان و كلام و واژه هايي بيان كند كه براي عموم بشر قابل فهم باشد. پس بايد مفاهيم بلند مرتبه را در قالب زبان و با  واژه هايي كه براي بيان مفاهيم مادي و ديدني و لمس شدني وضع شده اند، بيان كند.طبيعي است كه بشر انس گرفته با معاني مادي و ديدني فوري با شنيدن اين الفاظ ،ذهن و فكرش به امور پست مادي متوجه مي شود. خداوند براي متوجه ساختن او به معاني حقيقي و منصرف نمودن از معاني مادي پست، قرينه ها و نشانه ها را ضميمه مي كند. اصول و محكماتي اعلام مي كند تا ذهن ها و فكرها با شنيدن آيات و واژه ها نتوانند به سوي معاني پست مادي متوجه شوند.

خدا مي خواهد از حقيقتي به نام "ميزان" (2)در قيامت سخن بگويد. براي بيان اين حقيقت براي مردم از واژه ميزان كمك مي گيرد. عموم مردم فوري با شنيدن واژه ميزان ذهن شان به وسيله اي متوجه مي شود كه دو كفه دارد و زبانه هايي كه دو شيء را در  كفه ها قرار مي دهند. هنگام هموزن بودن  كفه ها، زبانه ها روبروي هم واقع مي شوند . فوري تصور مي كنند كه در قيامت  چنين وسايلي هست كه گناهان فرد را در يك كفه و ثواب هاي او را در كفه ديگر قرار مي دهند. اگر ثواب ها سنگين تر شد، بهشتي و اگر سبك تر شد ،جهنمي مي گردد، در حالي كه واقعيت اين نيست.

ميزان در قيامت، انسان تراز اسلام و مطلوب خدا است، يعني علي بن ابي طالب كه معيار و ميزان است. ديگران در عقايد و اخلاق و رفتار با او سنجيده مي شوند. هر چه به او همساني بيش تر داشته باشند ، درجه بالاتري خواهند داشت. هر چه از او دورتر باشند، از قرب خدا دور مي گردند.

بنا بر اين براي بيان حقايق بلند غير مادي مربوط به مبدأ و معاد براي بشر چاره اي جز استفاده از همين واژگان وضع شده براي معاني مادي و پست و ديدني و شنيدني نيست. براي اين كه ذهن ها از  معاني پست منصرف شده و به معاني متعالي سوق يابد، با آوردن آيات محكم ، سدها و مانع هاي منصرف كننده از معاني پست و سوق دهنده به معاني متعالي نصب مي گردد.

خداوند با آوردن آيه « لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار ؛ چشم ها او را نمي‏بينند، ولي او همه چشم ها را مي‏بيند» (3) مانع مي شود كه با شنيدن آيات: « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه‏ ؛ اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت مي‏روي و او را ملاقات خواهي كرد! »(4) و  «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ  ؛در آن روز صورت هايي شاداب و مسرور است و به پروردگارش مي‏نگرد»(5) ذهن ها به ديدن خدا با چشن سر و مادي پنداشتن خدا حكم كنند . آن ها را از   معناي پست مادي منصرف مي كند و به معنايي متعالي براي   ملاقات و نظر سوق مي دهد كه مناسب خداي برتر از ماده و مكان و زمان باشد.

پس چون بيان حقايق متعالي مربوط به مبدأ و معاد در قالب   الفاظ وضع شده براي معاني مادي و محسوس و پست ، غلط انداز است، براي منصرف ساختن ذهن ها از   معاني پست و سوق آن ها به سوي   معاني بلند، آيات محكم نازل شده اند تا راهنما به سوي تعالي و مانع از غلطيدن در معاني پست مادي باشند.(6)

پي نوشت ها:

1. انعام(6)آيه50.

2. هود(11)آيه31.

3. انعام(6)آيه103.

4. انشقاق(84)آيه6.

5. قيامت(75)آيه23.

6. براي اطلاع بيش تر به ترجمه الميزان، ج3،ص33 به بعد مراجعه كنيد. 

چنانكه در تفسير نمونه آمده كلمه «مكر» در لغت عرب با آنچه در فارسي امروز از آن مي‏فهميم تفاوت بسيار دارد. در فارسي امروز مكر به نقشه‏ هاي شيطاني و زيان بخش گفته مي‏شود، در حالي كه در لغت عرب هر نوع چاره ‏انديشي را «مكر» مي‏گويند كه گاهي خوب و گاهي زيان ‏آور است.(1)

با روشن شدن معناي كلمه «مكر» درباره كلمه «كيد» بايد بگوييم كه اين كلمه با كلمه «مكر» از اين جهت كه در هر دو تفكر و تدبر براي چاره انديشي وجود دارد مشترك است با اين تفاوت كه «كيد» از «مكر» قوي تر و شديدتر است.(2)

 پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص566.

2. عسكري، ابوهلال، الفروق اللغويه، قاهره، دار العلم والثقافة، بي تا، ص 259.

 

آيات محكم آياتي هستند كه صريح و متقن مي باشند و هيچ تشابهي در آنها نيست...

آيات محكم آياتي هستند كه صريح و متقن مي باشند و هيچ تشابهي در آنها نيست و خواننده بدون ترديد و اشتباه به معناي آيه پي مي برد و اين آيات "ام الكتاب" يعني مرجع آيات متشابه بوده و معناي واقعي آيات متشابه با ارجاع به آنها معلوم مي باشد . (1)

در مقابل آيات محكم متشابهات هستند يعني آياتي كه معناي واقعي آنها براي مخاطب در ابتدا روشن نيست و مخاطب بين دو يا چند معنا متحير مي شود و براي يافتن معناي مورد نظر متكلم بايد آنها را به آيات محكم ارجاع دهد و بدين طريق معناي واقعي و منظور را به دست آورد.

علامه طباطبايي مي نويسد:

آيات متشابه طوري است كه مقصود از آن براي شنونده روشن نيست و چنان نيست كه شنونده به مجرد شنيدن آن، مراد از آن را درك كند بلكه در اين كه منظور فلان معنا است يا آن معناي ديگر ، ترديد مي‏كند و ترديدش بر طرف نمي‏شود تا آن كه به آيات محكم رجوع نموده و به كمك آنها معناي آيات متشابه را مشخص كند، و در نتيجه همان آيات متشابه نيز محكم شود، پس آيات محكم به خودي خود محكم است، و آيات متشابه به وسيله آيات محكم، محكم مي‏شود مثلا آيه شريفه:" الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي‏" (2) آيه متشابه است، چون معلوم نيست منظور از برقرار شدن خدا بر عرش چيست؟ شنونده در اولين لحظه كه آن را مي‏شنود  ، در معنايش ترديد مي‏كند ولي وقتي مراجعه به آيه " لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ" (3) مي‏كند مي‏فهمد كه قرار گرفتن خدا مانند قرار گرفتن ساير موجودات نيست و منظور از كلمه "استوا " تسلط بر ملك و احاطه بر خلق است نه روي تخت نشستن و بر مكاني تكيه دادن، كه كار موجودات جسماني است، و چنين چيزي از خداي سبحان محال است. (4)

اين آيه محكم است ولي از مجملات قرآن است. در قرآن بسياري از احكام و قصص و داستان ها به نحو اجمال بيان شده اند و بيان ريزه كاري هاي آن به عهده پيامبر است .

براي دست يافتن به جزئيات وضو، آيه اي به عنوان مرجع نيست تا اين آيه را به آن ارجاع دهيم و معنايش روشن شود و بگوييم اين آيه متشابه است و بايد به محكم ارجاع داده شود.

براي رفع اجمال از اين آيه فقط بايد به محضر پيامبر رجوع كرد و از او پرسيد زيرا او مبين و مفسر وحي است.

اين كه "الي المرافق" يعني دست ها را تا مرفق بشوييد يا دست ها را به سوي مرفق بشوييد و اين كه "و ارجلكم الي الكعبين" عطف بر مفعول "فاغسلوا" است يا عطف بر مفعول "فامسحوا" است ، اجمالي است كه در آيه موجود مي باشد و راه حل آن فقط مراجعه به بيان رسول خداست. 

پس مفهوم اين آيه كه دستور وضو براي نماز است ، روشن و واضح است و تشابه و ترديدي در آن نيست و به معناي ديگري قابل حمل نيست پس از محكمات است گر چه اجمالي دارد و براي رفع آن اجمال و دانستن طريق صحيح وضو بايد به پيامبر مراجعه كرد. 

پي نوشت ها:

1. طباطبايي ، الميزان ، ترجمه موسوي همداني ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1374 ش ، ج 3 ، ص 29-30.

2. طه (20) آيه 5.

3. شوري (42) ايه 11.

4. طباطبايي ، همان ، ص 31.

 

براي رسيدن به پاسخ مناسب ابتدا لازم است توضيحاتي درباره معناي واژه تحريف و اقسام آن بيان كنيم.

واژه تحريف از ريشه «حرف» به معناي لبه، كناره و مرز يك چيز گرفته شده و در لغت، به معناي مايل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است،  و تحريف سخن، به معناي ايجاد نوعي دگرگوني و انحراف در آن است.(1)

در يك تقسيم‏بندي كلي، تحريف هر سخني و از جمله تحريف قرآن را مي‏توان به دو نوع: تحريف معنوي و تحريف لفظي تقسيم كرد.

مقصود از تحريف معنوي، برداشت انحرافي و تفسير و توجيه سخن، بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف، قطعا در قرآن رخ داده است. حضرت علي (ع) از وقوع چنين تحريفي در زمان خويش، به خدا شكوه مي‏برد(2) و از وقوع آن در آينده نيز خبر مي‏دهد. (3) قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف در كتاب‏هاي آسماني گذشته ياد كرده است.

نقطه مقابل تحريف معنوي ، تحريف لفظي آن است. تحريف لفظي خود اقسامي دارد كه عبارتند از:

1- تحريف به زياده و نقيصه در اعراب و بنا و حروف كه اين نوع تحريف نيز يقينا در قرآن واقع شده است؛ زيرا با توجه به اختلاف قرائات قرّاء و پذيرش اين جهت كه قرائت همه صحيح و قرآن است، چاره‏اي جز اين نيست. مگر اينكه بپذيريم تحريف در اعراب و بنا و حروف بر قرآن وارد شده است؛ چون به عنوان مثال در «مالك يوم الدّين» و «ملك يوم الدّين» و در: «يطّهّرن و يطهرن» در واقع و لوح محفوظ يكي از اين دو قرائت صحيح است، اگر «مالك يوم الدّين» صحيح باشد، پس در قرائت «ملك يوم الدّين» نقص وارد شده و اگر به عكس باشد، در «مالك يوم الدّين» زياده وارد شده است.

البته ناگفته نماند اينكه همه قرائات، قرآن باشند، طبق حديث نزول قرآن «علي سبعة أحرف» (يعني قرآن تا هفت لغت و زبان هم بخوانند صحيح باشد) است و طبق نظر شيعه باطل است و شيعه خلاف آن را از ائمه اهل بيت (ع) نقل كرده كه قرآن بر حرف واحد و از طرف شخص واحد نازل شده است و لذا اختلاف قرائات به اختلاف خود قراء بر مي گردد و ربطي به اصل قرآن ندارد.

قرائت يكي از وجوه احتمالي در نص قرآن كريم است كه به وسيله يكي از قرّاء ارائه شده است. قرائات قرآن به خود قرآن ربطي ندارد و دو امر متغايرند. زيرا بستر قرآن، بستر نص و تواتر مسلمانان است، در حالي كه بستر قرائات قرآن، اختيارات و استنباطات قراء در قرائات قرآن است و داراي تواتر و حجيت نيست.(4)

 2- تحريف به زياده در آيات و سور قرآن، يعني در قرآن فعلي آيات يا سور و يا يك سوره‏اي وجود داشته باشد كه قرآن واقعي نباشد حال آن زياده از سوي پيغمبر و اوصياي او اضافه شده باشد يا به وسيله مخالفين و يا مسلمين، اين نوع زياده و تحريف طبق عقيده فريقين در قرآن واقع نشده است؛ زيرا درست بر خلاف آيات تحدي است كه در درس پيشين ثابت شد كه قرآن معجزه است و جنّ و انس از آوردن همانند آن عاجز و ناتوانند؛ زيرا اگر شخصي (و لو پيغمبر) مي‏توانست چند آيه يا يك سوره مانند قرآن را بياورد و بر آن اضافه نمايد، قهرا قرآن ديگر نمي‏توانست تحدي نمايد و يا سند نبوت پيامبر اسلام (ص) باشد.

3- تحريف به نقيصه كه قرآن فعلي كمتر از آن قرآن واقعي باشد كه بر پيامبر (ص) نازل شده بود. يعني بخشي از آيات و سور و يا كلمات قرآن حذف و ساقط شده باشد.

اكثر علماي شيعه و سني منكر اين نوع تحريف در قرآن هستند جز عده اندكي كه با توجه به دلايل نارسا و باطل قائل به اين نوع تحريف شده اند.

با توجه به توضيحات مذكور بايد بگوييم كه منظور از مصونيّت قرآن شريف از تحريف اين نيست كه هر جا كتابي بنام قرآن يافت شود قرآن كامل و محفوظ از اشتباهات كتابتي يا قرائتي باشد و يا هيچگونه تفسير غلط و تحريف معنوي درباره آن، امكان نداشته باشد و يا آيات و سوره هاي آن به ترتيب نزول، تنظيم شده باشد، بلكه منظور اين است كه قرآن كريم چنان در ميان بشر باقي بماند كه طالبان حقيقت، امكان دسترسي به همه آيات آن بدان گونه كه نازل شده است داشته باشند. بنابراين، ناقص بودن يا غلط داشتن بعضي از نسخه هاي قرآن، يا اختلاف قرائت ها، يا تنظيم آيات و سوره هاي آن برخلاف ترتيب نزول، يا وجود تحريف هاي معنوي و انواع تفسير بِه رأي، منافاتي با مصونيّت قرآن كريم از تحريف مورد بحث ندارد.(5) زيرا تحريف مورد بحث تحريف به زياده يا نقيصه در آيات و سور قرآن است و اينگونه تحريف نفي شده است.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، قم، موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 191.

2.« الي اللّه اشكو من معشر يعيشون جهّالا و يموتون ضلّالا ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعة اتفق بيعا و لا اغلي ثمنا من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه»« به خدا شكوه مي‏برم از گروهي كه با جهالت زندگي مي‏كنند و با گمراهي مي‏ميرند. در ميان آنان كالايي كسادتر از قرآن، آن‏گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‏تر و گرانبهاتر از قرآن، آن‏گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد.»( نهج البلاغه، خطبه 17).

3. «و انّه سيأتي عليكم من بعدي زمان ... ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرّف عن مواضعه» « براستي كه بر شما پس از من زماني خواهد آمد كه ... نزد مردم آن دوران كالايي كسادتر از قرآن، آن‏گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‏تر از قرآن، آن گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد.» (نهج البلاغه، خطبه 147).

4. آيت الله معرفت، التمهيد، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ اول، 1411ق، ج 2، ص 98.

5. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، ‌شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 274.

 

در بحث اختلاف قرائات سه اصطلاح عمده وجود دارد: 1. قرائت 2. روايت 3. طريق

قرائت: هر اختلافي كه منسوب به يكي از ائمه قرائت باشد كه روات آن بر آن‏ اجماع دارند، قرائت نام دارد و صاحب آن امام ناميده مي‏شود؛ مانند قرائت عاصم.

روايت: هر اختلافي كه منسوب به راوي امام قرائت است، روايت شمرده شده و صاحبش را راوي مي‏نامند؛ مانند روايت حفص از عاصم.

طريق: هر اختلافي كه منسوب به كسي است كه از راوي گرفته، طريق ناميده شده است (1) مانند قصر مد منفصل به روايت حفص از طريق عمرو بن الصّباح و يا از طريق طيبة النّشر و عدم قصر مد منفصل از طريق عبيد بن الصّباح و شاطبيه‏

بعد از توضيح مذكور، درباره «شاطبيه» و «الدره» بايد بگوييم كه اين دو تعبير اشاره به دو كتابي دارند كه در خصوص إختلاف قرائات و تجويد نوشته شده است.

 «شاطبيه» إشاره به كتاب «حرزالاماني و وجه‌ التهاني» تأليف «ابوالقاسم شاطبي» (متوفاي 590) دارد. اين كتاب كه مشتمل بر بيش از هزار بيت است، اثر مهم ابو عمر داني «التيسر في القراءآت السبع» را به نظم كشيده است‏ و لذا به «قصيده‏ شاطبيه» نيز شهرت دارد.

از قرن چهارم به بعد، كتب زيادي در علم قرائات تدوين گرديد. درخشان‏ترين اثري كه تا كنون نيز مورد استفاده استادان و قاريان قرآن قرار گرفته است و مدرسين‏ دانشگاههاي قرائت در كشورهاي اسلامي آن را تدريس مي‏نمايند، همين قصيده «حرز الاماني و وجه التهاني» است. اين اثر، شامل همه مسائل قرائات هفتگانه مي‏باشد. بخشي از اين اثر نيز به مخارج و صفات حروف اختصاص داده شده است. تا كنون شرح‏هاي زيادي بر اين اثر نوشته شده است.(2)

«الدره» نيز به كتاب « الدرة المضيئة في قرائات الائمة الثلاثة» تأليف «ابن جزري»(متوفاي 833) اشاره دارد. اين منظومه در واقع مكمّل «حرز الأماني» است. در اين منظومه از قرائت‏هاي سه تن از قاريان: ابو محمد خلف بن هشام بزار بغدادي و ابو جعفر يزيد بن قعقاع مخزومي مدني قاري و ابو محمد يعقوب بن اسحاق حضرمي بصري سخن به ميان آمده است.(3)

اما درباره «عراقيين» بايد بگوييم كه اين تعبير به معناي عراقي هاست و همانطور كه ساير مناطق إسلامي در خصوص قرائت قرآن و تجويد آن داراي قاري و راوي و ناقلان از آنها بوده اند و اين مناطق اختلافاتي نيز با ساير مناطق داشته اند عراقي ها نيز داراي قاريان و روايان و ناقلان بوده اند و لذا از آنها به «عراقيين» تعبير شده است.

پي نوشت ها:

1. مؤدب، سيد رضا، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم، دفتر تبليغات اسلامي‏، 1378، ص 188.

2. ستوده نيا، محمد رضا، بررسي تطبيقي ميان تجويد و آواشناسي، تهران، رايزن، 1378، ص 15.

3. مهدوي راد، محمد علي، سير نگارشهاي علوم قرآني، تهران، هستي نما، 1384، ص140.

 

كمي بعد از وفات رسول خدا به دلايلي، تفاوت هاي مختصري در قرائت ها پيدا شد...

مدت كمي بعد از وفات رسول خدا به دلايلي كه در جاي خود توضيح داده شده، تفاوت هاي مختصري در قرائت ها پيدا شد؛ تفاوت هايي كه معناي كلي و اصلي آيات را تغيير نمي داد حالا يا در آيه يك يا چند كلمه توضيحي اضافه شده بود يا كلمه اي با كلمه مرادف و هم معنا جايگزين شده بود يا از لحاظ اعرابي تفاوت مختصري داشت. ولي در همه موارد معناي كلي يكي بود و تفاوت مهم و قابل اعتنايي پيش نمي آورد. خوشبختانه تمام موارد اختلاف قرائت در قرائت هاي مختلف ثبت و ضبط شد و مكتوب گرديد و به سرعت باب اختلاف قرائت هم بسته شد. 

با توجه به اين كه قاريان شناخته شده در بعض جزئيات با هم تفاوت يافتند ، قرائت هفت نفر مورد توجه و اطمينان بيشتر قرار گرفت كه به "قاريان هفت گانه" مشهور شدند و از اين هفت قرائت هم فقط دو قرائت مورد عنايت خاص واقع شد و ماندگارگرديد؛ يكي قرائت عاصم كه در غالب جهان اسلام، قرآن مطابق اين قرائت خوانده و چاپ مي شود و دوم قرائت  "نافع بن عبد الرحمان بن ابي نعيم"  به نقل از "علمان بن سعيد" معروف به "ورش" كه قرآن به اين قرائت در كشورهاي اسلامي شمال آفريقا چاپ و منتشر مي گردد.

"عاصم بن ابي النّجود بن بهدلة اسدي كوفي‏" با كنيه "ابوبكر" فرزند "ابي النجوداسدي" از آزادشدگان خاندان اسد بود. او قرائت قرآن را از "ابوعبد الرحمن سلمي" ياد گرفته و قرائت خود را به  "زر بن حبيش و ابو عمرو شيباني" هم عرضه كرده و از آنان هم بر صحت آن تاييد گرفته است و "ابوعمرو سلمي" هم در قرائت، شاگرد مستقيم علي بن ابي طالب بوده است (1) و به همين جهت قرائت "حفص" مورد قبول اكثر عالمان اسلام در طول تاريخ واقع شده و امروز هم غالب قرآن هايي كه در جهان اسلام چاپ مي شود، مطابق اين قرائت است.

حفص بن سليمان كه ربيب يعني فرزند همسر عاصم بوده و  "ابوبكر بن عياش حنّاط اسدي كوفي" راويان قرائت عاصم هستند (2) كه روايت حفص مورد عنايت بيشتر قرار گرفته و قرآن هاي موجود به روايت حفص از عاصم هستند.

پي نوشت ها:

1. آيت الله خويي، البيان، ترجمه محمد صادق نجمي و هاشم زاده هريسي، پنجم، خوي، دانشگاه آزاد، 1375 ش، ج 1، ص 185.

2. همان.

 

                

علماي اسلام و قاريان قرآن به سبب ویژگي هاي خاصي كه اين قرائت داشته ،آن را برگزيده و رواج داده اند كه ما به مهم ترين ويژگي هاي آن اشاره مي كنيم:

قرائت حفص از عاصم يگانه قرائتي است كه داراي سندي صحيح و با پشتوانه قرائت اكثريت مسلمانان استحكام يافته است. اين قرائت در طيّ قرون پي ‏در پي تا امروز همواره ميان مسلمانان متداول بوده و هست و تداول آن به چند سبب برمي‏گردد:

1.  قرائت حفص  قرائت عامه مسلمانان است، زيرا حفص و استاد او عاصم شديدا به آنچه كه با قرائت عامّه و روايت صحيح و متواتر ميان مسلمانان موافق بود، پاي‏بند بودند. اين قرائت را عاصم از شيخ خود ابو عبدالرحمان سلمي و او از امام «امير المؤمنين» (ع) اخذ كرده است . حضرت علي (ع)  به هيچ قرائتي جز آنچه با نصّ اصلي وحي كه ميان مسلمانان از پيامبر (ص) متواتر بوده، قرائت نمي‏ كرده است. اين قرائت را عاصم به شاگرد خود حفص آموخته است. از اين رو در تمامي ادوار تاريخ مورد اعتماد مسلمانان قرار گرفت.  اعتماد عمومي صرفا براي اين  بود كه با نصّ اصلي و قرائت متداول بين مسلمانان، توافق و تطابق داشته است تا جايي كه گفته شد قرائت حفص، قرائت عامه مسلمانان نيست، بلكه قرائت عامه مسلمانان، قرائت حفص است.

 چرا اين قرائت را به حفص نسبت دادند؟!

 نسبت قرائت به حفص، به اين معنا نيست كه مبتني بر اجتهاد حفص است، بلكه  نسبت رمزي است براي تشخيص اين قرائت . قبول قرائت حفص به معناي قبول قرائتي است كه حفص اختيار كرده و پذيرفته ؛ زيرا اين قرائت از اول بين مسلمانان متواتر بوده است.

2. عاصم در بين قراي معروف به خصوصيات و خصائلي ممتاز بوده كه به او شخصيتي قابل توجه بخشيده است. ضابطي بي‏نهايت استوار و در اخذ قرآن از ديگران محتاط تر بوده است . قرائت را از كسي غير از ابو عبدالرحمن السلمي كه از علي عليه السّلام فرا گرفته بود اخذ نمي‏كرد . آن را به زر بن حبيش كه قرائت را از ابن مسعود آموخته بود عرضه مي‏كرد. در تمام دوره‏هاي تاريخ، قرائت عاصم، قرائتي بوده كه بر همه  قرائت ها، ترجيح داشته و بين عامه مسلمانان، رواج داشته و همگان بدان توجه داشتند .(1)

پي نوشت :

1.  آيت الله معرفت، علوم قرآني، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1381، ص 235؛

 آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق، ج‏2، ص 245

 

1- عبد اللّه بن عامر اليحصبي: قاري شام، متوفاي 118

2- عبد اللّه بن كثير الدّاري: قاري مكه، متوفاي 120

3- عاصم بن ابي النّجود الاسدي: قاري كوفه، متوفاي 128  و دو راوي او عبارتند از: حفص بن سليمان و شعبه ابو بكر بن عياش.

قرائت متداول بين مسلمانان قرائتي است كه منطبق با قرائت عاصم به روايت حفص است‏.

4- ابو عمرو بن علاء المازني: قاري بصره ، متوفاي 154

5- حمزة بن حبيب الزيات: قاري كوفه، متوفاي 156

6- نافع بن عبد الرحمن الليثي: قاري مدينه، متوفاي 169

7- علي بن حمزة الكسائي: قاري كوفه، متوفاي 189 (1)

پي نوشت ها:

1. ر.ك طاهري، حبيب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج‏1، ص 385.

آيت الله معرفت در كتاب التمهيد متذكر شده كه:« مصحفنا اليوم يتوافق- أكثريّا- مع مصحف الكوفة سوي مواضع نرمز إليها في الجدول التالي»(1)

«مصحف كنوني ما، در بيشتر موارد با مصحف كوفه هماهنگ است جز مواردي كه در جدول ذيل، مشخص مي‏كنيم.»

طبق جستجويي كه در منابع علوم قرآني داشتيم به علت اين هماهنگي تصريح نشده است. اما ممكن است علت آن اين امر باشد كه عثمان براي ايجاد وحدت قرائت با هر قرآني كه به شهرها مي‏فرستاد يك قاري آشنا به قرائت اصلي قرآن، همراه مي‏كرد كه اين قاري همان كار علائم اعراب را انجام مي‏داد. با قرآن كوفه عبد الرحمن بن سلمي، را همراه نمود. عبدالرحمن سلمي كه خودش شاگرد حضرت علي (ع) است استاد عاصم (يكي از قراء سبعه ) است. و  قرائت رايج كنوني قرائت عاصم به روايت حفص است‏. و لذا ممكن است علت هماهنگي مصحف كنوني با مصحف كوفه هماهنگي قرائت كنوني با قرائت قاري مصحف كوفه باشد.

با پذيرش اين احتمال وجه برتري مصحف كوفه نيز روشن مي شود. زيرا قرائت مصحف كنوني با قرائت قاري مصحف كوفه منطبق است. قاري كوفه و شاگردان وي نيز التزام به قرائت روايت متواتر بين مسلمانان داشتند.

اما درباره اينكه اختلافات در مصاحف عثماني آيا دلالت بر اختلافات مسلمانان صدر اسلام بر سر قرآن دارد يا نه؟ بايد بگوييم كه گرچه مسلمانان از ابتدا در برخي از مسائل مربوط به قرآن اختلاف داشتند و اساسا همين اختلافات انگيزه اي براي توحيد و يكسان سازي مصاحف توسط عثمان شد. اما اختلاف مصاحف عثماني، ربطي به اختلاف مسلمانان ندارد. زيرا هدف عثمان، توحيد مصاحف بود و قصد داشت از اين يك مصحف واحد، نسخه هايي را به مراكز مهم اسلامي همچون شام و كوفه و ...بفرستد و لذا اختلافاتي هم كه وجود دارد به سبب  سهو و اشتباه كاتبان و عدم مقابله دقيق نسخه ها است.

البته علمايي از اهل سنت معتقدند كه اين اختلافات امري حساب شده بوده و نبايد آن را معلول اشتباه كاتبان قرآن در دوره عثمان دانست. به عنوان مثال زرقاني در توجيه اختلافات مي‏نويسد:

 «مصاحفي كه عثمان به نقاط مختلف فرستاد مشتمل بر حروف هفتگانه- به همانگونه كه نازل شده بود- در نسخه‏هاي مختلف نوشته شد، زيرا در هيچ روايتي وارد نشده كه عثمان به نويسندگان دستور بدهد كه قرآن را براساس يك حرف بنويسند و شش وجه ديگر را فرو گذارند» (3)

اما در نقد اين ديدگاه بايد گفت: اين مطالب از ادعاهايي است كه در اثبات آنها دلائل محكمي وجود ندارد و به عكس در نقض آنها شواهد متعددي در كتب علوم قرآني وارد شده است كه نشان مي‏دهد نسخه‏هاي مصاحف عثمان قبل از تصحيح نهايي و مقابله با يكديگر به مراكز مختلف فرستاده گشت.

در اين مورد ابن ابي داود از قول مغيره نوشته است:

«برخي از شاميان مي‏گفتند: مصحف ما و مصحف اهل بصره از مصحف كوفيان صحيح تر است، زيرا وقتي عثمان دستور داد كه مصحفها را بنويسند، مصحفي كه براي كوفه تهيه كرده بودند برمبناي قرائت عبد الله بود و قبل از آنكه اين مصحف با ساير نسخه‏ها مقابله شود براي آنها فرستاده شد. اما مصاحفي كه براي شام و بصره تهيه شده بود، پس از مقابله فرستاده شد.»(4)

با اين تجزيه و تحليل روشن مي‏گردد كه:«اختلاف بين مصحف هاي شهرهاي مختلف دليل بر سهل‏انگاري در امر مقابله نسخ و حصول اطمينان از صحت آنهاست»(5)

پي نوشت ها:

1. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏، 1415ق، ج‏1، ص 400.

2. « أنّ مصحف البصرة كان أدقّ من سائر المصاحف‏» همان منبع.

3. زرقاني، محمد عبد العظيم‏، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، دار احياء التراث العرب، بي تا، ج‏1، ص 392.

4. سجستاني‏، ابو بكر بن ابي داود، كتاب المصاحف، قاهره، الفاروق الحديثه للطباعه والنشر، 1423ق، ص 135.

5. ر.ك: آيت الله معرفت، تاريخ قرآن، تهران، سمت، 1382ش، ص 105.

 

صفحه‌ها