قرآن

آيت الكرسي از جمله آيات معارفي قرآن است كه ناظر به واقعه يا بيان حكم موضوعي خاص نيست تا شأن نزول خاصي داشته باشد.

قرآن كتاب هدايت به معارف حق در باب خدا شناسي و معاد شناسي و بيان اخلاق متعالي انساني است و در ضمن براي اداره صحيح زندگي فردي و اجتماعي انسان ها، احكام حياتبخش ارائه كرده است. خداوند هدايتش را با مبعوث كردن پيامبر به تدريج نازل كرده و براي نزول اين هدايت، دنبال شأن نزول و اتفاق خاص نبوده است و به همين جهت غالب آيات و سوره ها شأن نزول ندارند و فقط معدودي از آيات احكام يا تاريخ در مناسبت هاي خاص يا براي بيان حكم واقعه خاص نازل شده اند و شأن نزول دارند.

آيت الكرسي از جمله آيات معارفي قرآن است كه ناظر به واقعه يا بيان حكم موضوعي خاص نيست تا شأن نزول خاصي داشته باشد. بلكه بيان گر معارف بلندي است كه خداوند با وحي به بشر القا كرده است. 

شان يعني منزلت ، حقيقت ، واقع ،آنچه هست

شان يعني  منزلت ، حقيقت ، واقع ،آنچه هست. هرگاه به مناسبت جرياني در باره شخص يا حادثه اي خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره وجوب احكام آيه يا آياتي نازل شود ، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند ،مثلا مي گويند فلان آيه در باره عصمت پيامبران يا عصمت فرشتگان يا حضرت ابراهيم يا نوح يا آدم عليهم السلام  نازل شده است . تمامي اين ها را شان نزول مي نامند.  (1)

پي نوشت:

1. آية الله معرفت ،علوم قرآن، ص 87 ؛

 معارف و معاريف، ج 6،ص 428.

جمعي از مفسران گفته‏ اند كه شأن نزول اين آيه "عوف بن مالك" از ياران پيامبر (ص) بود

دشمنان اسلام فرزندش را اسير كردند، او به محضر پيامبر (ص) آمد و از اين ماجرا و فقر و تنگدستي شكايت كرد، فرمود: تقواي را پيشه كن و شكيبا باش و بسيار ذكر «لا حول و لا قوة الا باللَّه» را بگو، او اين كار را انجام داد، ناگهان در حالي كه در خانه‏اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد كه از يك لحظه غفلت دشمن استفاده كرده و فرار نموده، و حتي شتري از دشمن را نيز با خود آورده است. (اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و از گشايش مشكل اين فرد با تقوي و روزي از جايي كه انتظارش را نداشت خبر داد).

ذكر اين مطلب نيز لازم است كه هرگز مفهوم آيه، اين نيست كه انسان تلاش و كوشش براي زندگي را به دست فراموشي بسپارد، و بگويد در خانه مي‏نشينم و تقوا پيشه مي‏كنم و ذكر" لا حول و لا قوة الا باللَّه" مي‏گويم تا از آنجا كه گمان ندارم به من روزي مي‏رسد، نه هرگز مفهوم آيه چنين نيست، هدف تقوي و پرهيزكاري توأم با تلاش و كوشش است، اگر با اين حال درها به روي انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمين فرموده است.

و لذا در حديثي مي‏خوانيم كه امام صادق(ع) فرمود: جمعي از ياران رسول خدا (ص)  وقتي آيه وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" نازل شد درها را به روي خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند:" خداوند روزي ما را عهده‏دار شده"! اين جريان به گوش پيامبر (ص) رسيد، كسي را نزد آنها فرستاد كه چرا چنين كرده‏ايد؟ گفتند: اي رسول خدا (ص) چون خداوند روزي ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت شديم، پيامبر (ص) فرمود: انه من فعل ذلك لم يستجب له، عليكم بالطلب!:" هر كس چنين كند دعايش مستجاب نمي‏شود، بر شما باد كه تلاش و طلب كنيد".( 1)

2- روح توكل:

منظور از توكل بر خدا، اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به او واگذارد و حل مشكلات خويش را از او بخواهد، خدايي كه از تمام نيازهاي او آگاه است، خدايي كه نسبت به او، رحيم و مهربان است، و خدايي كه قدرت به حل هر مشكلي دارد.

كسي كه داراي روح توكل است، هرگز ياس و نوميدي را به خود راه نمي‏دهد، در برابر مشكلات احساس ضعف و زبوني نمي‏كند، در برابر حوادث سخت، مقاوم است، و همين فرهنگ و عقيده چنان قدرت رواني به او مي دهد كه مي‏تواند بر مشكلات پيروز شود، و از سوي ديگر امدادهاي غيبي كه به متوكلان نويد داده شده است به ياري او مي‏آيد، و او را شكست و ناتواني رهايي مي‏بخشد.

در حديثي از پيامبر گرامي اسلام (ص) آمده است كه فرمود: از جبرائيل، پرسيدم: توكل چيست؟ گفت: العلم بان المخلوق لا يضر و لا ينفع، و لا يعطي و لا يمنع، و استعمال الياس من الخلق، فاذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوي اللَّه، و لم يرج و لم يخف سوي اللَّه، و لم يطمع في احد سوي اللَّه فهذا هو التوكل: حقيقت توكل اين است كه انسان بداند: مخلوق، نه زيان مي‏رساند، و نه نفع، و نه عطا مي‏كند و نه منع، چشم اميد از خلق برداشتن (و به خالق دوختن) هنگامي كه چنين شود، انسان جز براي خدا كار نمي‏كند، به غير او اميد ندارد، از غير او نمي‏ترسد، و دل به كسي جز او نمي‏بندد، اين روح توكل است" .

" توكل" با اين محتواي عميق، شخصيت تازه‏اي به انسان مي‏بخشد، و در تمام اعمال او اثر مي‏گذارد، لذا در حديثي مي‏خوانيم كه پيغمبر اكرم (ص) در شب معراج از پيشگاه خداوند سؤال كرد: پروردگارا! اي الاعمال افضل، قال ليس شي‏ء عندي افضل من التوكل علي و الرضا بما قسمت: چه عملي از همه اعمال برتر است".خداوند متعال فرمود :" چيزي در نزد من افضل و برتر از توكل بر من، و خشنودي به آنچه قسمت كرده‏ام نيست".

بديهي است توكل به اين معني هميشه توأم با جهاد و تلاش و كوشش است، نه تنبلي و فرار از مسئوليتها.(2)

در حديثي پيامبر فرمود:

إنّي لأعلم آية لو أخذ بها النّاس لكفتهم وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً فما زال يقولها و يعيدها.(3)

آيه اي در كتاب خدا سراغ دارم كه اگر همه مردم به آن پناه ببرند، همه را كفايت مي كند و آن آيه "و من يتق الله يجعل له مخرجا" هست و پيامبر پيوسته اين آيه را تلاوت مي كرد و تكرار مي نمود.

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، نوبت اول، ج‏24، ص 236

2. همان، ج‏24، ص 239.

3. مشهدي، كنزالدقائق، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1368ش، ج13، ص306. 

قرآن كتاب هدايت است نه كتاب تاريخ يا قصه...

1. قرآن كتاب هدايت است نه كتاب تاريخ يا قصه يا ... از اين رو نظم قرآن با نظم كتاب هاي قصه، تاريخ يا ... همساني ندارد و نظم منحصر به فردي است كه قابل تقليد نيست و خداوند در راستاي هدايتگري آيات و سوره ها را با نظم خاصي كه خودش مي داند، نازل كرده است. در اين كتاب در راستاي هدايتگري به مسائل اخلاقي، سياسي، اجتماعي، تاريخي و ... گريزهايي زده و در هر گريزي هدفي منظور بوده كه در گريز ديگر منظور نبوده است از اين رو نظم خاصي يافته است.

2. غالب سوره هاي قرآن بدون شأن نزول خاص از جانب خدا بر قلب پيامبر نازل شده اند تا بر مردم تلاوت كند و آنان را به بينش و اخلاق و رفتار مورد نظر خدا تربيت نمايد و فقط مقدار كمي از آيات احكام و آيات سياسي - اجتماعي و ... شأن نزول دارند كه در كتاب هايي همه اين شأن نزول ها جمع آوري شده است. 

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي ...

تأكيد و سفارش قرآن نسبت به صلاه وسطي (1) ( طبق اين فرض كه مراد نماز ظهر است) چنانكه از شأن نزول آن استفاده مي شود تأكيد بر عدم سهل انگاري در انجام نماز ظهر است.

در شأن نزول اين آيه نقل شده كه: «جمعي از منافقان گرمي هوا را بهانه براي ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمي‏كردند و به دنبال آنها بعضي از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خودداري كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت، پيغمبر اكرم (ص) از اين جهت ناراحت بود حتي آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثي از «زيد بن ثابت» نقل شده كه پيامبر (ص) در گرماي فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مي‏گذارد و اين نماز براي اصحاب و ياران سخت‏ترين نماز بود، به طوري كه گاه پشت سر پيامبر (ص) يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفته‏ ام خانه كساني را كه در نماز ما شركت نمي‏كنند بسوزانم، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تاكيد كرد.(2)

پي نوشت ها:

1. «حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ»(بقره(2) آيه 238) «در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطي [نماز ظهر] كوشا باشيد! و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا بپاخيزيد».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏2، ص 205.

 

 

سبب نزول در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآني واقعه يا رويداد يا پرسشي است كه در زمان نزول آيات رخ داده يا مطرح شده و آيه، آيات يا سوره‏اي از قرآن كريم همزمان يا در پي آن نازل شود.

سبب نزول علت تامه براي نزول قرآن نيست بلكه زمينه ساز نزول است.

بنابراين وقوع يك حادثه يا يك سوال خاص، موقعيت مناسب براي نزول آياتي را كه مي بايست نازل شود و در لوح محفوظ بود، فراهم مي ساخت.

البته همه آيات قرآن اين گونه نيست كه به سبب وقوع يك حادثه يا سؤال نازل شده باشد، زيرا بسياري از حوادث و پرسش ها در زمان پيامبر رخ داده، ولي آيه اي در خصوص آن نازل نشده و غالب آيات و سوره ها ابتدا از جانب خدا بر پيامبر براي ابلاغ به امت نازل شده بدون اين كه حادثه خاص يا سؤال معيني پيش آمده باشد.

بنا بر اين نبايد بگوييم اگر حوادث زمان پيامبر(ص) بيش تر بود يا عمر پيامبر كم و زياد مي شد، آيات قرآن هم كم و زياد مي شد، زيرا اين گونه نبوده كه براي هر حادثه اي آيه اي نازل شده باشد.

اين گونه نبود كه در تمام لحظات عمر پيامبر، قرآن و آيه اي بر وي نازل شده باشد، بلكه خداوند معارف خود را ابتداءا يا در پس حوادث و سؤالاتي كه پيش مي آمد و طبق حكمت و مصلحت خود مناسب مي ديد، نازل نموده است. هر آنچه مورد نياز بشر بوده و در سعادت وي نقش داشته، در قرآن كريم نازل شده است. اگر پيامبر مدت بيش تري هم زنده مي ماند و يا حوادث بيش تري هم در زمان پيامبر اتفاق مي افتاد، باعث كم يا زياد شدن آيات قرآن نمي شد زيرا عمر پيامبر يا وقوع يك حادثه، علت تامه براي نزول قرآن نبود و خداوند ميزان آيات و زمان آن ها را انتخاب مي نمود.

وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ(1)

آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحي شده، تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمي‏سازد.

زمينه ساز بودن يك حادثه يا واقعه براي نزول يك آيه، نه در تضاد با لوح محفوظ است و نه در تضاد با اختيار انسان، زيرا آنچه در لوح محفوظ ثبت شده، نشأت گرفته از علم نامحدود الهي به افعال اختياري انسان ها است، مثلا خداوند مي‌دانست كه ابولهب در آينده با اختيار خود اين كارها را انجام مي‌دهد. ابولهب را مصداق بارز و قالب مناسبي براي بيان عاقبت شرك و كفر دانسته و در اين قالب معارف خود را نازل كرده است. اين منافاتي با اختيار انسان ندارد چون آنچه در لوح محفوظ است، سبب انجام فعل، توسط انسان نيست، بلكه همچون خبر دادن از فعل است، منتهي خبري كه قبل از وقوع حادثه است، نه بعد از آن. علت آن هم علم نامحدود الهي است، چرا كه علم خداوند مانند علم ما انسان ها محدود به زمان يا مكان خاصي نيست.

بنابراين مجبور بودن كافران زماني معنا دارد كه آنچه در لوح محفوظ بوده، علت انجام افعال توسط كافران باشد، در حالي كه آنچه در لوح محفوظ بوده، خبر دادن از انجام افعالي است كه كافران در آينده با اختيار خود انجام مي دهند. اگر كافران هم مؤمن مي شدند، آنچه در لوح محفوظ بود، ايمان اين افراد بود.

پي‌نوشت‌ها:

1. انعام(6) آيه 19.

ظاهرا مراد شما آيه 11 سوره نور است (1) كه به آيه افك معروف شده است.

مسئله إفك در آيات11 تا 16 سوره نور بيان شده و از ظاهر اين آيات و قراين و شواهد استفاده مي‏شود كه در عصر پيامبر (ص) تهمت ناروايي (در مورد عمل منافي عفت) به شخصي زده شده بود كه در جامعه‏ آن روز مدينه آبروي او از اهميت ويژه‏اي برخوردار بوده است به طوري كه گروهي از منافقان تلاش كردند به اين تهمت و شايعه دامن بزنند و به نفع خويش و به زيان جامعه‏ اسلامي از آن بهره ببرند.

مفسران قرآن در مورد اين آيات شأن نزول‏هايي حكايت كرده و گفته‏اند اين تهمت به يكي از زنان پيامبر (ص) وارد شده بود. معمولًا اهل سنت اين حكايت را در مورد عايشه حكايت مي‏كنند به اين صورت كه وي در جنگ بني المصطلق همراه پيامبر (ص) بود و از لشكريان جدا افتاد و روز بعد به همراه يك نفر به لشگرگاه رسيد و منافقان هم‏چون عبداللَّه بن ابي‏سلول در اين مورد شايعاتي ساختند و سبب ناراحتي پيامبر(ص) و اختلاف در جامعه شدند و عايشه بيمار شد و در نهايت اين آيات فرود آمد و او را مبرا دانست.(2)

 و در برخي احاديث شيعه نيز آمده است كه اين آيات در مورد ماريه‏ي قبطيه است كه عايشه در مورد فرزندش ابراهيم گفت كه اين فرزند از جريح قبطي است و پيامبر (ص) علي (ع) را به سراغ او فرستاد و معلوم شد كه جريح آلت مردانگي ندارد.(3)

 البته متن هر دو شأن نزول اشكالاتي دارد كه با شأن پيامبر (ص) و عصمت او ناسازگار است. (4)

در هر صورت و بر فرض كه اين تهمت به عايشه زده شده باشد باز هم اين آيه فضيلتي را براي عايشه اثبات نمي كند. زيرا آيات فوق مي گويد كه عايشه زنا نكرده است. آيا اين امتيازي براي وي به حساب مي آيد؟

 مگر ساير همسران پيامبر  به اين گناه آلوده بودند كه آلوده نبودن عايشه براي او امتيازي محسوب شود؟!

از سوي ديگر وي همسر پيامبر اسلام (ص) بوده و به سبب لزوم حفظ شان پيامبر (ص) لازم بوده كه اين آيات نازل شود و از انتساب اين تهمت هاي ناروا به بيت پيامبر (ص) جلوگيري شود چرا كه حفظ آبروي پيامبر (ص) حفظ آبروي اسلام در طول تاريخ است.

به مناسبت اين بحث لازم است متذكر شويم كه دشمنان اسلام و حاميان تفرقه همانطوري كه هميشه نيت شان به هم زدن وحدت مسلمين و در نتيجه از بين بردن اسلام بوده است، در اين داستان نيز سعي نموده اند كه با ساخته و پرداخته نمودن تهمتي، اجتماع مسلمين را بر هم زنند و شيعيان را متهم كنند به اينكه العياذ بالله به عايشه همسر پيامبر نسبت زنا مي دهند. در حالي كه در هيچ كتابي از كتب معتبر شيعه چنين چيزي به چشم نمي خورد و اين حرف دروغي  بيش نيست چنانچه آلوسي از مفسرين معروف اهل سنت از اين حقيقت پرده برمي دارد و مي نويسد:

« ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك اشد الانكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا اثر اصلا.»(5)

«به شيعه نسبت مي دهند كه به عايشه تهمت فحشا مي زنند در حالي كه شيعيان اين امر را شديدا انكارمي كنند و چنين نسبتي را قبول ندارند و كوچكترين اثري از چنين تهمتهايي ( نسبت به عايشه و... ) در كتب معتبر و مورد قبول شيعه يافت نمي شود.»

پي نوشت ها:

1. «إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ» «مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند و از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظيمي براي اوست.»

2. ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج‏5، ص 24.

3. ر.ك: بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏4، ص 52 .

4. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏14، ص391.

5. آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق، ج‏9، ص 318.

قطعا در زمان خود پيامبر همه سوره ها نام و شناسه داشته اند.

قرآن داراي آيه و سوره است . سوره مجموعه اي از آيات است كه هدف و غرضي دارد و به هم پيوستگي دارند. تحدي قرآن هم به سوره، يعني همين مجموعه آيات هم راستا و غرضمند تعلق گرفته است.

طبيعي است كه اين مجموعه آيات بايد داراي نام باشند. قطعا در زمان خود پيامبر همه سوره ها نام و شناسه داشته اند. حالا يا اين نام ها را شخص پيامبر به وحي تعيين كرده يا با توجه به محتوا و فراز هاي مهم سوره از جانب مسلمانان به آن نام معروف شده است.

دكتر سيد محمد باقر حجتي از قرآن پژوهان محقق مي نويسد:

هر سوره اي از قرآن همزمان با حيات رسول خدا داراي نام و عنوان يا نام ها و عناويني بوده است. از طريق وحي معين و مشخص گرديده و پس از وفات پيامبر هم به مرور زمان از جانب عالمان و مسلمانان به سوره ها و حتي آيات قرآن با توجه به خصوصيات و محتوا و مضامين آن ها، عنوان ها و نام هايي ديگر هم اطلاق شده است.(1)

نام بسياري از سوره ها در روايات پيامبر موجود است (2)كه نشان مي دهد نام ها توسط خود ايشان بر سوره ها نهاده شده، ولي نمي توان گفت كه همه نام ها از جانب پيامبر است.

اما ترتيب فعلي سوره ها در قرآن قطعا با ترتيب نزول تفاوت دارد ،چون بسياري از سوره هاي مدني در ابتدا و بسياري از سوره هاي مكي در انتها آمده اند . حال آن كه سوره هاي مكي قبل از سوره هاي مدني نازل شده اند.

در مورد ترتيب فعلي سوره ها بحث است. غالب قرآن پژوهان آن را طبق دستور رسول خدا مي دانند. در مقابل گروه ديگري بر اين نظر هستند كه حداقل ترتيب بعضي سوره ها حاصل اجتهاد صحابه است. (3)

اما ترتيب آيه در سوره ها كاملا توقيفي و طبق دستور پيامبر است. غالب سوره ها به ترتيب و از ابتدا تا انتها نازل شده اند . بعد از تمام شدن نزول سوره اي نوبت به نزول سوره بعد رسيده است . آيات محدود معدودي هستند كه در مقاطعي نازل شده و مطابق دستور پيامبر در جاي معيني از سوره اي كه قبلا نازل شده بود، قرار داده شدند.(4)

پي نوشت ها:

1. سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1377 ش، ص 98.

2. همان ، ص 102.

3.  سيد محمد باقر حجتي، همان، ص 86 - 93.

4. همان ، ص 66 ؛ جلالي نائيني، تاريخ جمع قرآن كريم، تهران، نشر نقره ، 1365 ش،ص124.

براي روشن شدن مطلب و اين كه هيچ گونه اختلافي ميان اين دو آيه وجود ندارد و هر كدام از اين دو آيه براي مقصودي نازل شده است، مناسب مي باشد هر دو آيه را ذكر و از هر كدام تحليلي كوتاه ارائه و در مورد نكته مورد سوال مطلبي بيان كنيم.

خداي متعال در سوره بقره فرمود:

1."وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرينَ" (1) سوره بقره،آيه 155

قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!

و در سوره مائده فرمود:

2."إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ"(2) سوره مائده،آيه 69

آنها كه ايمان آورده‏اند، و يهود و صابئان و مسيحيان، هر گاه به خداوند يگانه و روز جزا، ايمان بياورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آن ها است، و نه غمگين خواهند شد و اما در مورد آيه اول مطابق با شان نزول و تفاسير مربوطه بايد گفت، مخاطبين آيه همه مسلمانان خصوصا مومنان هستند و اين آيه اولا  مربوط به آزمايش مسلمانان هنگام برخورد با سختي ها  و ابلاغ تكليف به ايشان است كه  در اين جا آيه شريفه ناظر به  جنگ و مشكلات خاص آن مي شود كه هنگام جنگ با كافران بسياري از چيزها از دست مي رود اما به جاي آن بايد صبر كرد تا خداي متعال پاداش صبر را به شيريني بدهد.

(خداي متعال)در اين آيه به مساله" آزمايش به طور كلى" و چهره‏هاى گوناگون آن اشاره مى‏كند و به عنوان يك امر قطعى و تخلف‏ ناپذير مى ‏فرمايد:" به طور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ‏ها آزمايش مى‏كنيم" وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ".

و از آنجا كه پيروزى در اين امتحانات جز در سايه مقاومت و پايدارى ممكن نيست در پايان آيه مى‏فرمايد:" و بشارت ده صابران و پايداران را" وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ".

آن ها هستند كه از عهده اين آزمايش هاى سخت به خوبى بر مى‏آيند و بشارت پيروزى متعلق به آن ها است، اما سست عهدان بى استقامت، از بوته اين آزمايش ها سيه‏ روى درمى‏آيند.(1)

در اين آيه شريفه خداي متعال به صابران در مقابل بلايا و سختي ها، مژده داده است مژده اي كه پاسخ آن را هم در دنيا كه همان آرامش روحي است مشاهده و هم در آخرت سعادت و آرامش ابدي را دريافت كرد.

و البته چنين است كه خداي متعال انسان هاي مومن را از براي دادن پاداش و جزاي بيشتر به انواع امتحان هاي سخت مي آزمايد تا آبديده تر و خالص تر شوند اين مطابق با مفاد آيه سوره بقره است، اما مي دانيم كه نتيجه چنين امتحان براي مومن و محصول آن، ترس نيست، بلكه مقاومت و بردباري و نيز اميد بيشتري است و مژده به صابران به همين معنا است.

و اما در آيه مربوط به سوره مائده ملاحظه كنيم كه اين آيه در وصف مومناني است كه وقتي عمل صالح انجام مي دهند و به خدا و روز جزاء ايمان دارند در نتيجه از هيچ چيزي جز خداي متعال نمي ترسند و ترس از خدا هم ترس از خدا نيست بلكه ترس از مواجهه با حق متعال با حالت شرمندگي از انجام گناه و سياه رويي است.

 و اين مطابق با مفاد سوره مائده است و همه مي دانيم انسان هايي كه مومن واقعي اند در دنيا به انواع امتحان ها آزموده مي شوند و آناني كه در اين گونه امتحان ها سر بلند بيرون مي آيند از غير خدا نمي ترسند و اگر ترسي هم دارند از ترس غلبه هواي نفس و معصيتي است كه ممكن است در اثر نسيان و غفلت انجام دهند و آناني كه عمل صالح انجام مي دهند دلي پر اميد دارند و خداي متعال آنان را در مقابل مشكلات توانا كرده و ترس و غم را از دل هاشان مي زدايد.

در نتيجه مفاد آيه سوره  بقره، رويا رويي انسان با امتحان هاي سخت الهي است كه هنگام مواجهه با سختي ها، تكليف انسان صبر و برد باري است  و مفاد آيه سوره مائده  عدم ترس است كه آن هم از  نتيجه ايمان و تقويت آن در باور دروني ناشي مي شود ،يعني مومني كه از عهده امتحان هاي الهي سر بلند بيرون آمد، اين مومن با ايمانش كه خداي متعال به او داده در مقابل حوادث دنيا مقاوم شده نه غمي او را مي گيرد و نه از چيزي مي ترسد چون به ايمانش اميد دارد و مي داند كه هنگام ترس ايمانش به دادش خواهد رسيد.

و اما اين كه آرامش دنيا فقط براي مومنان صالح است بايد بگوييم آري آرامش واقعي مختص مومنان صالح است و البته اين آرامش مطابق با درجات ايمان،بيشتر و كمتر مي شود و مطابق با وعده الهي آرامش و آسايشي كه در آيه مد نظر است، نصيب مومن صالح مي شود، اما همين آسايش مراتب و درجاتي دارد.

اين يك واقعيت است و به تجربه در همين دنيا هم ثابت شده است كه در مسير زندگي هر مقدار تلاش كنيم، نصيب بيشتري از بهره دنيا خواهيم برد و به همين نسبت انسان هاي مومن در پي بهره آخرت اند، بهره اي ابدي اگر چه در در پرتو ايمان در همين دنيا هم به نوعي آرامش خواهند رسيد كه از هيچ چيز جز خدا نخواهند ترسيد.

انسان مومن با تمسك به ايمان و عمل صالح، براي رسيدن به هدف الهي هر سختي را به  جان مي خرد تا به آرامش و رفاهي كه در مقصد وجود دارد برسد خصوصا آرامشي كه ابدي و الهي باشد، پس در اين راه طبق وعده الهي هيچ ترسي به خود راه نمي دهد و مثل انساني است كه با چراغ در شبي تاريك راه بيابان به پيش مي گيرد و هر مقدار نور چراغ بيشتر باشد، چون محيط بيشتري را روشن مي كند در نتيجه ترس صاحبش كمتر و آرامشش بيشتر خواهد شد و اين آرامش او را در مسير يافتن و رسيدن به هدف  ياري مي كند. ايمان همان چراغ است و مومن صالح هر مقدار نور ايمانش بيشتر باشد، به همان اندازه آرامشش بيشتر خواهد شد اين پيام و وعده الهي است.

نتيجه اين كه دريافت آرامش روحي و رحمت خدا امري نسبي است و به اندازه درجات ايمان و عمل، آرامش نصيب انسان مي شود و اين معناي عدل خداوندي است.

پي نوشت:

1.مكارم شيرازي، تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، سال 1374 ه.ش، چاپ اول، ج‏1، ص 525.

 

به نظر مي رسد منظور سوال كننده مساله افك در سوره نور باشد:

:«إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالْافْكِ عُصْبَةٌ مِّنكمُ‏ْ  لَا تحَْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم  بَلْ هُوَ خَيرٌْ لَّكمُ‏ْ  لِكلُ‏ِّ امْرِيٍ مِّنهُْم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْاثْمِ  وَ الَّذِي تَوَليَ‏ كِبرَْهُ مِنهُْمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيم» سوره نور،آيه11«إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون» سوره نور،آيه19.

قرآن به مؤمناني كه از بروز چنين اتهامي نسبت به شخص پاكدامني سخت ناراحت شده بودند دلداري مي‏دهد كه" گمان نكنيد اين ماجرا براي شما شر است بلكه براي شما خير بود" (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).

چرا كه پرده از روي نيات پليد جمعي از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه خوب است كه محك تجربه به ميان آيد تا آنان كه غش دارند سيه‏رو شوند، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها هم چنان ناشناخته مي‏ماندند در آينده ضربه سخت‏تر و خطرناكتري مي‏زدند.(تفسير نمونه، ج‏14، ص: 395)

" كساني كه دوست مي‏دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكي در دنيا و آخرت دارند (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

قابل توجه اينكه نمي‏گويد كساني كه اشاعه فحشاء دهند، بلكه مي‏گويد" دوست دارند كه چنين كاري را انجام دهند" و اين نهايت تاكيد در اين زمينه است.

به تعبير ديگر مبادا تصور شود كه اين همه اصرار و تاكيد به خاطر اين بوده كه همسر پيامبر ص يا شخص ديگري در پايه او، متهم شده است، بلكه در مورد هر كس و هر فرد با ايمان چنين برنامه‏اي پيش آيد تمام آن تاكيدات و اصرارها در مورد او صادق است، چرا كه جنبه شخصي و خصوصي ندارد، هر چند ممكن است بر حسب موارد جنبه‏هاي ديگري بر آن افزوده شود.(تفسير نمونه، ج‏14، ص: 403)

 

صفحه‌ها