قرآن

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي، خواه در گذشته يا حال...

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه تبت يدا ابي لهب و تب در سوره مسد راجع به ابولهب نازل شده است.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است .

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، موجب نزول گرديده است.(1)

اما به اين نكته توجه داشته باشيد كه غالب سوره هاي قرآن بدون شأن نزول خاص از جانب خدا بر قلب پيامبر نازل شده اند تا بر مردم تلاوت كند و آنان را به بينش و اخلاق و رفتار مورد نظر خدا تربيت نمايد. بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول يا سبب نزول دارد. بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي رفتاري اخلاقي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطعي بدان اشاره كرده است.

اگر بگوئيم تفسير قرآن فقط به وسيله شان نزول صورت مي گيرد به يقين با نبود شان نزول خيلي از قرآن از تفسير و تبيين خالي خواهد بود پس چاره كار چيست و قرآن چگونه براي مردم تفهيم و تبيين و تفسير گردد؟

در اين كه قرآن كتابي قابل فهم است و به زبان عربي روشن بيان شده و يادآور فطريات و عقليات است و با بيان موعظه گونه و نصيحت وار و با وعده و وعيد به هدايت آدميان همت گمارده، هيچ شكي نيست.

قرآن كتاب معما نيست كه فقط معما شناسان بتوانند آن را بفهمند و كتاب تخصصي علمي هم نيست كه عموم مردم و غير متخصصان با مراجعه مستقيم به او هيچ بهره اي نگيرند و جز مراجعه به اهل تخصص براي فهم آن راهي نداشته باشند.

قرآن براي هدايت عموم مردم نازل شده و عموم مردم مي توانند با مراجعه مستقيم به آن، از سفره گسترده معارفش بهره گيرند و به بسياري از پيام هاي هدايتي اش آگاه شوند و اين گونه نيست كه بهره عموم فقط تلاوت آيات و ثواب بردن باشد بدون اين كه با آياتش ارتباط برقرار كرده و چيزي بفهمند.

اما اين به اين معنا نيست كه همه انسانها همه مطالب قران را بفهمند ،قرآن كتاب معارف است و داراي معارفي بالا ست كه فهم آن معارف بالا كار همگان نيست و فهم آن براي عده خاصي است كه ديگران از روزنه وجودي آنها به معارف قرآن دسترسي مي يابند چه اين كه خود نيز مي توانند با تلاش و كوشش و بالا بردن سطح علم و معنوي خود جزء خواص گشته و از اين كتاب آسماني بهره بيشتري ببرند.

مگر خدا نفرموده آيات قرآن دو دسته اند: آيات محكم و متشابه، آيا همه افراد توان ارجاع محكمات به متشابهات و درك معناي صحيح متشابهات را دارند؟

مگر قرآن داراي آيات ناسخ و منسوخ نيست؟ آيا همه افراد توان درك و شناخت آيات ناسخ و منسوخ را دارند؟

آيا قرآن داراي مطلق و مقيد نيست و همه افراد توان شناخت اين ها را دارند؟

خداوند مي فرمايد:"«كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللّه‏ِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛ (2)  چگونه كفر مي‏ورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت مي‏شود و رسول خدا در بين شماست؟».

به همين خاطر است كه خداوند در كنار نزول قرآن پيامبر(ص) را براي تفسير و تبيين قرآن مبعوث كرده است تا علاوه بر ارسال قرآن براي مردم وظيفه تبين و تفسير آن را هم به دوش بگيرد و از اين محضر استفاده مردم از قرآن كامل گردد.

در اين آيه دو عامل براي هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهي معرفي شده است: يكي  آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت مي‏شود و دوم رسول خدا كه در بين آن هاست و مضمون وحي را تبيين مي‏كند. از ظهور كلام فهميده مي‏شود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر و به تنهايي براي در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافي نيست؛ زيرا ممكن است مضمون وحي را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.

«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ؛ (3) اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».

در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفي شده است اين ربطي به شان نزول ندارد و چه بسا برخي شان نزولها اعتبار و سند معتبري هم ندارند .

در آيات متعددي رسول خدا، معلم كتاب معرفي شده است:

«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛ (4) در ميان شما فرستاده‏اي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مي‏خواند و شما را پاك مي‏گرداند».

«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛ (5) پروردگارا در ميان آنان فرستاده‏اي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند وكتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاكشان گرداند».

معلوم است كه منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است؛ زيرا آنان عرب بودند و هم معاني ظاهري الفاظ قرآن را مي‏فهميدند و هم باسوادهاي آنان مي‏توانستند نوشته‏هاي قرآن را تلاوت كنند و تعليم خواندن و نوشتن به بي سوادهاي آنان هم، تعليم قرآن نبود؛ بلكه تعليم خواندن و نوشتن بود. پس منظور از تعليم كتاب، يعني تبيين مضامين و پيام‏هاي قرآن و تفسير آيات آن.

و مگر رسول خدا هنگام وفات نفرمود:

من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث مي‏گذارم و اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم.(6)

اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهي را كتاب خدا و رسول خدا معرفي كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگري دلالت دارد.

بنا بر اين قرآن به زبان عربي مبين و براي هدايت عموم نازل شده و فهم آن در هيچ دسته و گروهي منحصر نشده و همه مي توانند با كسب مقدمات لازم از سفره مواهب بيكران قرآن طعام هاي معرفتي و هدايتي بگيرند. ولي چون افراد در معرض بدفهمي و غلط فهمي هستند و چون درك همه معارف قرآن از توان غالب انسان ها خارج است، خداوند پيامبر و اهل بيتش را به بيان و تفسير قرآن گمارده و ما بايد فهم خود را به آنان ارجاع داده و در صورت تاييد آن ها، به فهممان عمل كنيم و براي فهم معاني متعالي قرآن بايد از پيامبر و اهل بيت و شاگردان مكتب آن ها كمك بگيريم.

شما مي توانيد در اين زمينه از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. بسيار مناسب است. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد:

1- اسباب النزول ،نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.  2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

پي نوشت ها:

1. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص87.

2. آل عمران (3) آيه 101.

3. نحل(16)آيه 44.

4. بقره(2)آيه 151.

5. همان، آيه 129.

6. محمد قمي، حديث ثقلين، مصر دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.

آياتي از قرآن كريم که شخص پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، أقسام مختلفي دارند:

1. آياتي كه پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده و حكم آيه مختص پيامبر(ص) است و شامل ساير افراد نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

"يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتي‏ آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ. . . . "(1) "اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‏اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنايمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏اي و. . . "

در اين آيه موارد هفتگانه ‏اي كه ازدواج با آنها براي پيامبر(ص) مجاز بوده، شرح داده شده است و روشن است كه گرچه برخي از اين موارد عمومي است و براي ساير مسلمانان نيز جايز است. اما برخي از اين موارد هفتگانه مختص پيامبر(ص) است كه اين موارد طبق مصلحت هاي سياسي و تبليغي براي پيامبر(ص) مجاز شده است.

2. آياتي كه گرچه در ظاهر پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده، اما در واقع مخاطب آن پيروان پيامبر(ص) و مسلمانان هستند و قطعا شامل خود پيامبر(ص) نمي شود مانند اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

" فَإِنْ كُنْتَ في‏ شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرين"(2)

" و اگر در آنچه بر تو نازل كرده ‏ايم ترديدي داري، از كساني كه پيش از تو كتاب آسماني را مي‏خواندند بپرس، به يقين، "حق" از طرف پروردگارت به تو رسيده است بنا بر اين، هرگز از ترديدكنندگان مباش"

ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه آيه حكايت از اين دارد كه پيامبر(ص) در حقانيت آياتي كه بر او نازل مي‏شد، ترديد داشت و خداوند از طريق فوق ترديد او را زايل كرد ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) مساله وحي را با شهود و مشاهده دريافته بود، چنان كه آيات قرآن حاكي از همين معنا است، شك و ترديد در اين مورد معنا نداشت، به علاوه اين تعبير رائج است كه براي تنبيه دور دستان، افراد نزديك را مخاطب مي‏كنند و سخني را القا مي‏نمايند، اين همان است كه عرب با ضرب المثل معروف "اياك اعني و اسمعي يا جاره"(بتو مي‏گويم ولي همسايه تو بشنو) از آن ياد مي‏كند كه نظير آن را نيز در فارسي داريم، و اين گونه سخن در بسياري از موارد تاثيرش از خطاب صريح بيشتر است.(3)

3. آياتي كه گرچه در خصوص پيامبر(ص) نازل شده و قطعا مخاطب اصلي آن پيامبر(ص) است، اما محتواي آن به گونه اي است كه قابليت شامل شدن نسبت به همه مؤمنان را دارد مانند آيات سوره انشراح. در اين سوره گرچه از إعطاء شرح صدر به پيامبر(ص) و رفع بار سنگين از دوش ايشان سخن به ميان آمده، اما اين إعطاء شرح صدر مختص به پيامبر(ص) نيست. بلكه ساير مؤمنان نيز با تسليم در مقابل اوامر و دستورات الهي، شرح صدر مي يابند چنانكه در يكي از آيات قرآن مي خوانيم:

" فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ"(4) "آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‏اش را براي(پذيرش) اسلام، گشاده مي سازد و آن كس را كه بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سينه‏اش را آن چنان تنگ مي‏كند كه گويا مي‏خواهد به آسمان بالا برود اين گونه خداوند پليدي را بر افرادي كه ايمان نمي‏آورند قرار مي‏دهد. "

پي نوشت ها:

1. أحزاب(33) آيه 50.

2. يونس(10) آيه 94.

3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏8، ص 382.

4. أنعام(6) آيه 125.

بسياري از مردم معتقدند در بعضي چشم­ها اثر مخصوصي است ...

بسياري از مردم معتقدند در بعضي چشم­ها اثر مخصوصي است كه وقتي با اعجاب به چيزي بنگرند، ممكن است در آن تحولاتي منفي و مخرّب ايجاد كند. گر چه اين مسئله از نظر عقلي امر محالي نيست، ولي توجيه علمي معتبري تا كنون براي آن ذكر نشده . البته روايت " العين حق"  گر چه در كتب درجه يك حديثي نيامده ولي در كلمات قصار امير مؤمنان در نهج البلاغه و در بعض كتب روايي ديگر هم آمده (1) و روايات ديگري به اين مضمون كه همه مي تواند به اين معنا حمل شود كه چشم زخم زدن افراد حسود حق است زيرا وقتي زيبايي و نعمت و خوبي ديگري را ببينند ، نمي توانند تحمل كنند و حسد و كينه و عداوتشان آنان را به توطئه چيني وامي دارد كه چه بسا تا ريشه كني فرد پيش مي روند و اين حقيقتي است انكار ناپذير و به همين جهت هم دعا و تعويذ و استعاذه براي اين موارد به وفور وارد شده است اما اين روايات دلالت صريح و قطعي بر تاثير خود چشم و نيروي فوق العاده و ضربه زننده در بعض چشم ها ندارند.

در روايتي آمده: جبرئيل "رقيه" و تعويذي براي رسول خدا آورد كه اين جمله بود: "بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيك"= به نام خدا تو را در پناه خدا قرار مي دهم از شر هر چشم حسود تا خدا از آن شفا و امنت بدهد. (2)‏

رسول خدا فرمود : استعينوا علي اموركم بالكتمان فان كل ذي نعمه محسود (3)با كتمان و پوشاندن نعمت هايتان (از آدم هاي بي ظرفيت و كم ظرفيت) كارتان را پيش بريد زيرا هر نعمت  داري مورد حسادت است.

حضرت يعقوب به تعليم خدايي مي دانست وقتي افراد بخصوص آدميان كم ظرفيت 11 برادر قوي هيكل و خوش فرم و...را با هم ببينند ، حسادتشان گل مي كند و آنها را چشم زخم مي زنند و براي از بين بردن وحدت و اجتماع آنها توطئه مي نمايند و... از اين رو فرزندان را سفارش كرد كه به گونه اي عمل كنند كه از اين مهلكه در امان باشند.

محسود بودن فرد نعمت دار و مورد توطئه و حقد قرار گرفتن او ، در روايات تصريح شده و به پناه بردن به خدا و تلاوت سوره هاي "معوذتين"(قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) و ذكر هاي "لا حول و لا قوه الا بالله"  و دعاهايي ديگر توصيه شده است(4).

نوشتن اين اذكار و سوره ها و همراه داشتن آنها نيز مؤثر است (5)

در بعض روايات اهل سنت  آمده كه افرادي مي خواستند پيامبر را چشم كنند و از كساني كه به چشم كردن معروف بودند براي اين مقصود كمك بگيرند كه آيه " و ان يكاد ..." نازل شد و پيامبر را امان داد (6).

با توجه به اين روايات و روايات گذشته ، چه چشم زخم به معناي مشهور (تأثير مرموز چشم ها)وجود داشته باشد و چشم هايي بتوانند چنين ضررهايي بزنند يا نه ، معنايش چشم هاي حسود باشد كه به توطئه چيني مي پردازند ، در هر دو حال نوشتن اين آيه و همراه داشتن آن براي در امان ماندن از چشم زخم معمول شده است و اگر با اعتقاد به قرآن و توسل به آن باشد ، خوب مي باشد .

پي نوشت ها:

1.سيد رضي ، نهج البلاغه ، اول ، قم ، هجرت ، 1414 ق ، ص 546 ؛ طبرسي ، مكارم الأخلاق ، چهارم ، شريف رضي ، 1370 ش ، ص 386 ؛ ابن سابور زيّات ، طب الأئمة ، دوم ، قم ، امير ، 1411 ق ،  ص 121.

2. علامه مجلسي ، بحار الانوار ، هشتم ، بيروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج‏60، ص: 7

3. ابن شعبه حراني ، تحف العقول ، دوم ، قم ، انتشارات اسلامي ، 1404 ق ، ص 48.

4. علامه مجلسي، همان ، ج6 ، ص 18 - 26.

5. همان ، ج 60 ، ص 26.

6.بيضاوي ، أنوار التنزيل و أسرار التأويل ، اول ، بيروت ف دار احياء التراث ، 1418 ق ، ج ‏5 ، ص 238.

در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتين" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردي حاصل شد...

در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتين" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردي حاصل شد و جبرئيل به ايشان خبر داد كه مردي يهودي شما را سحر كرده و سحر او در فلان چاه است و رسول خدا علي بن ابي طالب را در پي آن سحر فرستاد و آن سحر كه در قوس مانندي بود كه يازده گره داشت و به دستور خدا آيات دو سوره فلق و ناس را بر آن خواندند و با هر آيه يك گره باز شد و كسالت رسول خدا دفع گرديد. (1)

علامه طباطبايي رواياتي بر اين معنا از درالمنثور سيوطي و از طب الائمه نقل مي كند و ادامه مي دهد:

به اين دسته روايات اشكالي كرده‏اند كه با مصونيت رسول خدا (ص) از تاثير سحر نمي‏سازد، و چگونه سحر ساحران در آن جناب مؤثر مي‏شده با اينكه قرآن كريم مسحور شدن آن جناب را انكار نموده، فرموده:" وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا" (2)؛ ليكن اين اشكال وارد نيست، براي اينكه منظور مشركين از اينكه آن جناب را مسحور خواندند اين بوده كه آن جناب بي عقل و ديوانه است. آيه شريفه هم اين معنا را رد مي‏كند و اما تاثير سحر در اينكه مرضي در بدن آن جناب پديد آيد و يا اثر ديگري نظير آن داشته باشد، هيچ دليلي بر مصونيت آن جناب از چنين تاثيري در دست نيست. (3)

در بعض نقل ها دارد كه علاوه بر امام علي زبير و عمار را هم با امام فرستاده است. (4) اما جايي صحبت از سلمان نشده است.

صاحب مجمع البيان هم مي نويسد:

سحر رسول خدا از جانب شياطين ممكن نيست. زيرا وقتي كسي مسحور خوانده مي شود بدين معنا است كه عقلش گرفته شده و تعادل فكري خود را از دست داده و خدا اين را از پيامبر نفي مي كند. بله ممكن است كه آن فرد يهودي به خيال خود در مقام سحر رسول خدا برآمده و تلاش خود را كرده و طلسم را به خيال خود در جايي دست نايافتني پنهان ساخته، ولي نتوانسته رسول خدا را تسخير كند و فكر و عقل او را در اختيار بگيرد و خدا از جايگاه طلسم او را خبر داده تا آن را بيرون كشيده و نشان از صداقت پيامبرش باشد. اگر ساحران جن و انس مي توانستند پيامبر را مريض كنند و ... ، با توجه به دشمني شديدي كه با پيامبر و پيروانش دارند ، پيامبر و مسلمانان را مي كشتند و ... . (5)

اين خبري بود كه در مورد سحر رسول خدا وارد شده، اما روايتي كه از سحر رسول خدا خبر داده باشد كه ايشان 15 روز در بستر بوده اند و حضرت علي و سلمان در آن دخالت داشته و به قبرستان يهود رفته باشند و ... ، چنين خبري نيافتيم.

پي نوشت ها:

1. بحراني،  البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق ، ج‏5، ص 814.

2. اسراء (17) آيه 47-48.

3. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ، ج‏20، ص 683.

4. طباطبايي، همان.

5. طبرسي، مجمع البيان، بيروت، اعلمي ، 1415 ق ، ج 10، ص 492.

 

در مورد شان نزول سوره تحريم اختلاف است.

بعضي گفته اند كه رسول خدا با كنيزش (ماريه قبطيه) خلوت كرده بود و حفصه ديد. رسول خدا براي اين كه به اطلاع عايشه نرساند و غيرت عايشه را تحريك نكند، از او قول گرفت كه اگر به كسي نگويد، ماريه بر او حرام باشد و ديگر با او همبستر نشود.

يا گفته اند ايشان در منزل يكي از همسرانش با شربتي از عسل پذيرايي مي شد  و بعضي ديگر خوش نداشتند كه ايشان به همسران ديگر علاقه مند شود. از اين رو كاري كردند كه ايشان نوشيدن اين شربت را بر خود حرام كرد و ... . (1)

البته با توجه به اين كه اين سوره  دامن دو نفر از همسران پيامبر را مي گيرد و بر آنان تعريض هاي تندي دارد، دو همسري كه بعد ها در جامعه مورد توجه خاص واقع شدند و بخصوص يكي از آن ها از اركان مذهب حاكم (مذهب اهل سنت) شد و مبناي بسياري از باورها و احكام آن ها، رواياتي گرديد كه از طريق ايشان نقل شده بود، با توجه به اين مطلب در شأن نزول ها  به احتمال زياد دست برده شده و كم و زياد گرديده و شأن نزول سازي شده و اختلاف موجود در شأن نزول اين سوره، نتيجه همين دست بردن ها است.

ولي قدر جامع همه شأن نزول هاي نقل شده اين است كه پيامبر كار حلالي را انجام مي داده و از نعمتي كه خدا بر وي حلال كرده،استفاده مي نموده، اين كار به دلايلي غير منطقي و از سر خودخواهي و ظلم به مذاق بعضي همسران خوش نمي آمده است و اظهار ناراحتي مي كرده اند.

رسول خدا كه به خاطر مصلحت هايي سعي بليغ در جلب رضايت همسرانش داشته، با حرام كردن عمل حلالي بر خود با قسم (كه اين كار هم جايز است و ممنوع و حرام نمي باشد)، سعي در جلب رضايت آنان داشته؛ خدا هم  ظلم همسران در حق رسولش را نپسنديده و به دفاع از رسولش برخاسته، او را امر كرده كه قسم خود را بشكند و كفاره قسم بدهد و از حلال خدا استفاده كند.

بنا بر اين آنچه پيامبر انجام داد ( هر چه بوده چه همبستري با كنيزش يا خوردن عسل در خانه يكي از همسران و ...) و در پي آن سوره تحريم نازل شد، قسم بر ترك حلال براي جلب رضاي همسرانش بود كه كاري جايز مي باشد.

خلاصه آن كه اولا  اين قضيه يك مساله كاملا شخصي بوده و مربوط به دين و شريعت نبوده تا رسول خدا حلالي را در شريعت اسلام حرام كنند.

ثانيا : اگر ما نظري كوتاه بر آيات قرآن داشته باشيم ده ها آيه بيان مي كند رسول اكرم (ص) معصوم بودند، تابع هوي و هوس كسي نبودند، كار لغو و بيهوده انجام نمي داند؛ مصلحت حقيقي و رضاي الهي را فداي رضايت افراد نمي كردند. پس در اين كار هم حتما مصلحت و رضايت الهي بوده است.

ثالثا: پيامبر به خاطر اخلاق بزرگي كه داشت بنا نداشت تا خلافي را از ديگران ديدند برملا كنند و آبروي شخص را ببرند؛ مخصوصا در اينجا كه آشكار كردن اين قضيه باعث كدورت و كينه ميان همسران مي شد. از اين رو صبر مي كردند تا زمان افشاي آن فرا رسد. لذا در اين اينجا هم بعد از مدتي كه آيه نازل گرديد، دسيسه پنهان اين همسران بر ملا شد. و ... .

پي نوشت ها:

1. اسباب النزول، واحدي، 459 - 462.

 

در تفسير عياشي، از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:

در تفسير عياشي، از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:  أبوذر پرسيد: يا رسول الله ما أفضل ما أنزل عليك؟ قال: آية الكرسي، ما السماوات السبع و الأرضون السبع في الكرسي إلا كحلقة ملقاة بأرض فلاة ثم قال: و إن فضل العرش علي الكرسي كفضل الفلاة علي الحلقة (1):يا رسول اللَّه، مهم‏ترين و پر فضيلت‏ترين آيه‏ اي كه بر تو نازل شده كدام است؟ فرمود: آيت الكرسي، و آسمانهاي هفتگانه در مقابل كرسي، در مقام مقايسه بيش از حلقه ‏اي نيست كه در سرزميني افتاده باشد، آن گاه فرمود: و برتري عرش بر كرسي مانند برتري بياباني است بر همان حلقه‏اي كه در گوشه ‏اي از آن افتاده است.

1. علامه طباطبائي، سيد محمد حسين ،الميزان في تفسير القرآن، انتشارات اسلامي، ج‏2، ص 337.

در مورد بعضي سوره ها و آيه ها ادعاي نزول دو بار شده است

در مورد بعضي سوره ها و آيه ها ادعاي نزول دو بار شده است از جمله:

1. سوره حمد كه مشهور است دو بار نازل شده است. در غالب تفاسير به اين دو بار نازل شدن اشاره شده است.

2. سوره كوثر ؛(1)

3. توبه آيه 113 (ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبي‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ )؛ (2)

4. آل عمران آيه 64 (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ و ...)؛ (3)

5. اسراء آيه 85 ( وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا)؛ (4)

ولي هيچ كدام اين موارد دليل قطعي بر دو بار نزول ندارند. آيت الله خويي در مورد دوبار نازل شدن سوره حمد كه مشهورترين مورد است، مي نويسد:

"و هذا القول محتمل في نفسه و إن لم يثبت بدليل‏ = دو بار نازل شدن اين سوره گر چه به خودي خود ممكن است ولي با دليل ثابت نشده است." (5)

اما آيه در يك حادثه نازل مي شد؛ ولي چون حوادث مشابهي پيش مي آمد و رسول خدا آن آيه را تلاوت مي كرد ، شنوندگان كه از نزول آن در واقعه مشابه قبل با خبر نبودند ، گمان مي كردند آيه تازه نازل شده است؛ از اين رو براي بعض  آيات چند شآن نزول نوشته شده است.

 

براي تكميل بحث مطلب ذيل را اضافه مي كنيم:

 [اسباب نزول متعدد، و نازل واحد، و بعكس‏]

اوّل- اسباب نزول متعدد و نازل واحد:

در باب معني سبب نزول گفتيم كه: گاه جرياني پيش مي‏آمد كه سبب نزول يك يا چند آيه مي‏شد. و گاهي هم خود اين سبب در بيشتر مكانها يا در مورد بيشتر افراد و موارد تكرار مي‏گشت، و آن سبب وحي را بصورت جواب ايجاب مي‏كرد ... اين وضع را تعدّد اسباب وحي و نازل واحد مي‏نامند. [گاه نزول مطلبي بيش از يك مرتبه براي بزرگداشت شأن و منزلت موضوع مورد بحث است، و گاه يادآوري مجدّدي است در هنگام وقوع سبب، كه مبادا فراموش گردد]  بنا براين گاهي ممكن است تعدّد اسباب نزول اقتضاي تعدد نزول را نمايد اگر چه آيه يا آيات نازلشده واحد باشد. چنانكه سوره اخلاص عينا در دو نوبت نازل شد : يك بار در مكّه به عنوان جواب به مشركان اهل مكّه و بار ديگر در مدينه به عنوان جواب به اهل كتاب در آن شهر، و اين پس از هجرت مبارك به مدينه بود. لذا مي‏بينيم كه در اين مورد تعدد اسباب و تعدد نزول وجود داشته ولي نازل واحد بوده است .

دوّم- سبب نزول واحد و نازل متعدّد ممكن است نازل متعدد باشد و سبب نزول واحد. چنانكه ام سلمه به پيامبر عرض كرد: اي رسول خدا نمي‏شنوم كه خدا در خصوص هجرت يادي از زنان كرده باشد؟! خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود: فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ. وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي، وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا، لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ، وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ ، خداي سبحان در اين معني آيه ديگري نيز نازل فرموده است: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ. وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.

به اين ترتيب سبب نزول كه همان سؤال ام سلمه است واحد است و نزول بصورت متعدد يعني دو آيه فوق از دو سوره آل عمران و احزاب مي‏باشد.

نتيجه: بر اساس مطالبي كه ذكر نموديم اگر رواياتي نقل شود كه مثلا بگويد آيه: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ، به اين سبب نازل شده، و روايات ديگري نقل شود كه بگويد آيه مذكور به سبب ديگري نازل گرديده است نبايد بگوئيم تعارضي در كار است. زيرا ممكن است نزول اين آيه در مورد زيادتر از يك سبب بوده است.(6)

 

پي نوشت ها :

1. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، اول ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1374 ش،  ج 27 ، ص 368.

2. همان ، ج8 ، ص 158 .

3. ابن كثير دمشقي ، تفسير القرآن العظيم ، اول ، بيروت ، دار الكتب العلميه ، 1419 ق ، ج2 ، ص 48.

4. آلوسي بغدادي ، روح المعاني ، اول ، بيروت ، دار الكتب العلميه ، 1415 ق ، ج‏8، ص 145.

5. خويي ابوالقاسم ، البيان ، ص 421.

6.رادمنش سيد محمد، آشنايي با علوم قرآني، ص 119-120.

إِنَّ اللَّهَ لا يَستَحْي أَن يَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضهً فَمَا فَوْقَهَا

توجه به شأن نزول اين آيه مي تواند راهگشاي ما در دريافت پاسخ مناسب به اين سؤال باشد.

 در شأن نزول اين آيه آمده كه هنگامي كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براي آن ها بيان كرد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً». (1)  و «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ». (2) منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايي بزند، و از اين راه در وحي بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آن ها پاسخ گفت. بعضي ديگر گفته‏ اند:

هنگامي كه در آيات قرآن، مثل هايي به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعي از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحي آسماني است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مي‏گويد؟ آيه فوق نازل شد و به آنها جواب داد. (3)

با توجه به شأن نزول فوق بايد بگوييم كه يكي از روش‏هاي تعليم و تربيت، استفاده از مثال‏هاي مناسب است.

قرآن كريم مكرر از اين روش براي بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.

مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:

اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد، و نيز مطالب علمي پيچيده را براي عموم مردم ساده مي‏سازد.

دوم آن‏كه مثال‏هاي جالب و زيبا تأثير زيادي بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق مي‏كند و گاهي بهانه ‏تراشي‏هاي افراد لجوج را خاموش مي‏سازد.

قرآن كريم، براي نشان دادن ناتواني مشركان از مثال مگس، و براي نشان دادن ضعف تكيه‏گاه‏هاي بت‏پرستان از مثال خانه‏ي عنكبوت استفاده كرده  و براي نشان دادن حيرت و سرگرداني منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است و ...

از اين روست كه در آيه‏ي فوق مي‏فرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالي بزند و حتي به حيوان كوچكي مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ‏ تر از آن، تا حقايق را روشن سازد.

آري بيان حقايق به وسيله‏ي مثال‏هاي حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعي هنرنمايي در سخن گفتن است.

در اين آيه بيان شده كه مؤمنان مي‏دانند مثال‏هاي الهي، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به‏ خوبي روشن‏ مي‏سازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق مي‏رساند.

مثال‏هاي قرآن جلوه‏اي از «ربوبيت» خداست؛ يعني وسيله‏اي براي پرورش و هدايت و راه‏نمايي انسان‏هاست.

اما كافران كه افرادي بهانه‏جو و بهانه‏تراش‏اند، به جاي آن‏كه در مثال‏هاي حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد مي‏گيرند و ترديد مي‏كنند و مي‏گويند: مقصود خدا از اين مثال‏ها چيست؟ اين مثال‏ها براي گروهي هدايت‏گر و براي گروهي گمراه كننده است.

در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهي به خود انسان و مسيري كه انتخاب مي‏كند بستگي دارد؛ يعني كردار و عقايد و مسير فكري و عملي انسان زمينه‏ساز پذيرش هدايت يا گمراهي است وگرنه كسي در پيمودن راه گمراهي مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيش‏تري مي‏يابد ولي اگر نافرماني نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيش‏تر آيات الهي را بشنود لجاجت بيش‏تري مي‏كند و گمراه‏تر مي‏شود. (4)

چنانكه شاعر مي گويد:

          باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست             در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

بنا بر اين معناي اينكه خداوند متعال فاسقان را گمراه مي كند اين نيست كه خداوند متعال از ابتدا اراده گمراه نمودن آن ها را داشته باشد؛ بلكه اراده اوليه خداوند بر هدايت همه موجودات تعلق گرفته است؛ اما اگر كسي خودش را از صراط مستقيم  گمراه نمود و با لجاجت و تكبر راه فسق و فجور را در پيش گرفت، خداوند متعال هم به عنوان مجازات وي، توفيق نجات و هدايت را از وي سلب مي نمايد و رحمت خود را از وي قطع مي كند و شخص فاسق در فسق و فجور خود غرق مي شود (5) چنانكه در يكي ديگر از آيات خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم؛ (6) پس چون [از حق‏] برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد».

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 17.

2. همان، آيه 19.

3. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏1، ص 145.

4. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران‏ ، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات  تفسير و علوم قرآن، 1387ش، ج1، ص 207.

5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏12، ص 53.

6. صف (61) آيه 5.

خداوند متعال در سوره بقره مي فرمايد:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ»(1)

« اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد، نگوييد: «راعنا»، و بگوييد: «انظرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه‏] كافران را عذابي دردناك است.»

درباره شأن نزول اين آيه «ابن عباس» مفسر معروف نقل مي‏كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامي كه پيامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهي مي‏كرد گاهي از او مي‏خواستند كمي با تأني سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواسته ‏هاي خود را نيز مطرح نمايند، براي اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده «الرعي» به معناي مهلت دادن است به كار مي‏بردند.

ولي يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معناي كودني و حماقت است استعمال مي‏كردند در صورت اول مفهومش اين است « به ما مهلت بده» ولي در صورت دوم اين است كه «ما را أحمق و نادان بدان»

در اينجا براي يهود دستاويزي پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏ اي كه مسلمانان مي‏گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.

آيه فوق نازل شد و براي جلوگيري از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاي جمله «راعنا»، جمله «انظرنا» را به كار برند كه همان مفهوم را مي‏رساند، و دستاويزي براي دشمن لجوج نيست.

البته بعضي ديگر از مفسران گفته ‏اند كه جمله «راعنا» در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود «بشنو كه هرگز نشنوي» اين جمله را تكرار مي‏كردند و مي‏خنديدند!.

بعضي از مفسران نيز نقل كرده‏ اند كه يهود به جاي «راعنا»، «راعينا» مي‏گفتند كه معنايش «چوپان ما» است، و پيامبر اسلام (ص) را مخاطب قرار مي‏دادند و از اين راه استهزا مي‏كردند.(2)

اما نكته اي كه درباره اينگونه دستورات و توصيه هاي خداوند متعال در قرآن كريم لازم به ذكر است اين است كه گرچه خصوص مورد  مذكور در قرآن ممكن است براي در عصر امروزي كاربرد نداشته باشد اما مشابه آن مسئله امكان وقوع براي  همه مسلمانان دارد و قرآن كريم در صدد بيان حكم همان مورد خاص نيست بلكه آن مورد خاص را به عنوان نمونه بيان مي كند تا مسلمانها در امور مشابه با توجه به قاعده كلي و عمومي كه از خصوص آن مورد استفاده مي كنند رفتار نمايند.

بنابراين ممكن است مسلمانان در گفتار خود از عباراتي استفاده كنند كه مورد سوء استفاده دشمن قرار بگيرد و قاعده كلي كه از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود اين است كه مسلمانان بايد در برنامه‏هاي خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتي از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه‏اي براي سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند، قرآن با صراحت براي جلوگيري از سوء استفاده مخالفان به مؤمنان توصيه مي‏كند كه حتي از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از آن معناي ديگري قصد كند و به تضعيف روحيه مؤمنان بپردازد پرهيز كنند.(3)

پي نوشت ها:

1. بقره(2) آيه 104.

2. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ، 1374ش، ج‏1، ص 383.

3.  همان، ص 385.

اين سلام مربوط به سوره اي است كه در باره شب نزول قرآن مي باشد

ظاهرا منظور شما سلامي باشد كه در سوره قدر نازل شده و مربوط به شب قدر يعني شب نزول قرآن است. (1)  چون نام آن سوره  "قدر" است ؛ پس اين سلام مربوط به سوره اي است كه در باره شب نزول قرآن مي باشد:

«سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ؛ (1) شبي است سرشار از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع سپيده».

پي نوشت ها:

1. قدر (97) آيه 1.

2. همان آيه 5. 

صفحه‌ها