قرآن

جمع آوری قرآن به صورت كنونی را اولین بار چه كسی انجاام داد
قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و رسول خدا خود اولین حافظ قرآن بود كه همه آیات را در قلب خود و در امان از تصرف شیطان و...

جمع آوری قرآن به صورت كنونی را اولین بار چه كسی انجاام داد و آیا این اتفاق در زمان پیامبر رخ داده یا بعد از ایشان؟

قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و رسول خدا خود اولین حافظ قرآن بود كه همه آیات را در قلب خود و در امان از تصرف شیطان و فراموشی و سهو و اشتباه داشت و هر سال جبرئیل همه قرآن نازل شده را یك بار بر ایشان عرضه می كرد و سلامت آن را از دستبرد هر شیطانی اعلام می نمود .

 رسول خدا به امر خدا قران را بر مردم تلاوت می كرد و آنان مستقیم به گوش خود  قرآن و نحوه خواندن آن را از زبان رسول خدا می شنیدند و حفظ می كردند و در زمان رسول خدا همه مسلمانان حافظ همه یا قسمت هایی از قرآن بودند بخصوص كه در حجاز خواندن و نوشتن مرسوم نبود و بیشتر اتكای مردم به قوه حافظه شان بود.

 رسول خدا افرادی را كه قرآن را به خوبی حفظ داشتند و تلاوت می كردند به عنوان قاری معین كرده بود كه وظیفه آموزش قرآن به مردم را داشتند و اینان كه حافظ قرآن در قلب خود و از لحاظ ایمان و خداترسی و راستگویی امتحان شده بودند، زیر نظر خود پیامبر به مردم خواندن صحیح قرآن را آموزش می دادند.

به امر پیامبر تعدادی از افراد كه نوشتن بلد بودند، وظیفه داشتند آیات قرآن را بر نوشت افزار های مرسوم آن روز بنویسند و همه قرآن در لوح های گلی و سنگی و...نوشته شده و در همیانی پشت منبر رسول خدا نگهداری می شد. علاوه این كه افرادی نیز برای خود قرآن را به طور كامل یا قسمت هایی از آن را نوشته و در خانه خود داشتند. 

 ترتیب آیات و سوره ها به امر رسول خدا بود و معمولا سوره ها یكجا نازل می شد و بعد از تمام شدن، سوره بعد نازل می گردید و نزول بسم الله جدید علامت تمام شدم سوره قبلی و شروع سوره بعدی بود و گاهی نیز آیات نازل شده در اثنای آیاتی كه قبلا نازل شده بود، به امر رسول خدا درج می گردید و خلاصه نظم آیات به اتفاق همه عالمان اسلام و نظم سوره ها به نظر غالب عالمان همان نظمی است كه پیامبر دستور داده است.

تا زمانی كه رسول خدا زنده بود ، نزول ادامه داشت و چند روز قبل از وفات رسول خدا آخرین آیات نازل شد از این رو در زمان ایشان نمی شد ( بنابر نظر برخي علماء نه همه ) قرآن را به صورت كتابی كه بین دو جلد قرار گرفته و تمام شده، جمع آوری كرد و تحویل جامعه داد . بدین جهت امام علی به امر رسول خدا و بعضی از اصحاب به امر خلیفه اول در فاصله كمی بعد از وفات رسول خدا طبق دستور های ایشان، قرآن را به صورت كتابی بین دو جلد تنظیم و به جامعه ارائه كردند. این كار در كمترین فاصله از وفات رسول خدا انجام شد و هنوز همه مردم دستور ها و بیانات رسول خدا در مورد قرآن را به یاد داشتند و علاوه بر این كه داعیه ای بر تحریف نبود، كسی هم جرات نمی كرد و جامعه هم اجازه نمی داد از این رو همه مسلمانان با وجود اختلافاتی كه بعد از رسول خدا به وجود آمد، در صحت و سلامت قرآن جمع آوری شده اتفاق داشتند.

علاوه بر قرآن جمع آوری شده توسط خلیفه اول كه مورد اتفاق بود، بسیاری از اصحاب هم خودشان برای تلاوت شخصی، نسخه هایی كامل یا ناقص از قران داشتند كه گاهی در لابلای آیات كلمات توضیحی كه از رسول خدا شنیده بودند ، نوشته بودند كه فهم مراد آیه برایشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به این نسخه ها و تفاوت لهجه افرادی كه به اسلام وارد می شدند و قرآن را تلاوت می كردند و تفاوت لغات قبایل مختلف قریش ، تغییرات جزیی در نسخه های قرآن پدیدار شد كه گر چه به معنای كلی آیات ضرر نمی زد ولی در صورت ادامه یافتن خطرناك می نمود و از این رو خلیفه سوم دستور داده شد همه نسخه های دیگر جمع آوری و معدوم شود و فقط از روی نسخه جمع آوری شده توسط خلیفه اول، نسخه هایی تكثیر شده و به عنوان نسخه های مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود و بدین وسیله سلامت قرآن در گذر زمان تضمین شد.

بنا بر این قرآن كنونی مطابق دستور های رسول خدا و به فاصله بسیار كمی بعد از وفات پیامبر توسط هیأتی كه از جانب خلیفه اول منصوب شده بودند ، با نظارت امير المومنين (ع) تدوین و در یك جلد مرتب شد و همین قرآن تدوین شده زمان خلیفه اول  زمان عثمان ابن عفان (خلیفه سوم) تكثیر و به سراسر جهان اسلام فرستاده شد.

البته در آخر متذكر ميشويم برخي از بزرگان و مفسران بر اين عقيده اند كه قرآن كنوني در زمان پيامبر جمع آوري شده است و برخي از كساني هم كه مي گويند جمع آوري بعد از ايشان جمع آوري شده منظورشان جمع آوري سوره هاست وگرنه جاي آيات را پيامبر مشخص كرده بودند .

جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به اين منابع مراجعه كنيد:

تاريخ قرآن(راميار)، متن، ص: 211

آیا فقط قرآن كتاب كامل است؟
همه كتاب های آسمانی در زمان نزول خود كامل بوده اند و آنچه از معارف و احكام تا آن زمان برای هدایت بشر لازم بوده ...

آیا فقط قرآن كتاب كامل است و هیچ كتاب كامل دیگری وجود ندارد؟

همه كتاب های آسمانی در زمان نزول خود كامل بوده اند و آنچه از معارف و احكام تا آن زمان برای هدایت بشر لازم بوده در آنها آمده بود. قرآن در مورد تورات می نویسد:

ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ تَماماً عَلَي الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُون (1)

سپس به موسي كتاب (آسماني) داديم (و نعمت خود را) بر آنها كه نيكوكار بودند، كامل كرديم و همه چيز را (كه مورد نياز آنها بود، در آن) روشن ساختيم كتابي كه مايه هدايت و رحمت بود شايد به لقاي پروردگارشان (و روز رستاخيز)، ايمان بياورند!

در این آیه تصریح شده كه تفصیل آنچه برای آن مردم لازم بود از معارف و احكام در تورات بوده است و همین گونه بوده كتاب های آسمانی دیگر و قرآن حاوی معارف همه كتب پیشین بوده به اضافه معرفی كه بشر از آن عصر به بعد با توجه به رشد فكری و اجتماعی بدان نیاز یافته و تا ابد بدان نیاز می یابد.

اگر كتاب آسمانی نازل شده برای هدایت بشر در بیان معارف و دستور العمل های لازم نقصان داشته باشد ، این نقصان یا از جهل خداست یا از بخل خدا یا مانعی نگذاشته خدا كتاب كامل بفرستد و همه اینها در حق خدا محال است زیرا خدا فیاض مطلق است و هیچ مانعی در برابر اراده او نیست.

قرآن آخرین كتاب آسمانی است كه همه معارف حق كتب پیشین و همه احكام مورد نیاز بشر برای هدایت از زمان نزولش تا آخر حیات بشر را باید داشته باشد تا بتواند وحی نهایی و آخرین باشد از این رو خداوند در باره قرآن می فرماید:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ  (2)

و اين كتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالي كه كتب پيشين را تصديق مي‏كند و مهیمن (دارای تفوق و برتری و هیمنه و احاطه) بر آنها است.

و می فرماید:

نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء(3)

قرآن را بر تو نازل كردیم كه در آن هر چیز (كه مورد نیاز هدایتی بشر بوده)بیان شده است.

بنا بر این همه كتاب های آسمانی در زمان نزول خود كامل بوده اند ولی با پیشرفت علمی بشر ، مسائلی مطرح شده كه معارف و احكام آن برای بشر بیان نشده بود چون بشر بدان محتاج نبود ؛ نه این كه كتاب آسمانی قبلی ناقص بوده است. كتاب ناقص كتابی است كه در زمان نزول جوابگوی صد در صد نیاز بشر نباشد كه خدا چنین كتابی را اصلا نازل نمی كند . بله جوابگویی به نیازهای آینده بشر در كتابی ، قبل از این كه بشر بدان نیاز یابد ، ضروری نیست و تا باب وحی باز است ، لازم نیست قبل از نیاز معارف نازل شود.

2. خداوند یكتا و بی نظیر است از این رو شرك به معنای دو یا چند خدای یكسان وجود ندارد. حتی دوگانه پرستان هم اهریمن را همسان یزدان نمی دانند. بلكه اهریمن را مخلوق یزدان می دانند كه طغیان كرده و خالق شرور شده و ... .

دیگر مشركان هم برای خدا در خدایی شریك می تراشند یعنی خدا را "رب الارباب" و خدای خدایان می دانند كه برتر از آن است كه مورد معرفت و عبادت بندگان واقع شود و زیر مجموعه و مخلوق او خدایان دیگری فرض می كنند كه در عین این كه مخلوق اویند، ولی در خدایی شریك اویند یعنی باید عبادت شوند یا برای آنان قدرت مستقل قائل هستند.

خداوند هم، خالق یگانه است هم معبود یگانه، هم مؤثر یگانه و غیر خدا در هیچ صفتی از صفات خدایی، كسی با او شریك نیست.

غیر خدا همه مخلوق، عبد، فقیر و محتاج می باشند كه اگر به مراتبی هم رسیده اند، به بندگی رسیده اند نه این كه از بندگی خارج شده و در مرتبه الوهیت وارد شده باشند.

انكارهای قرآن نسبت به مشركان رد این توهمات غلط است. توجه كنید: 

َ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ (5)

بعضي از مردم خدا را همتاياني اختيار مي‏كنند و آنها را چنان دوست مي‏دارند كه خدا را.

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليم (6)

بگو: آيا جز اللَّه خداي ديگري را كه براي شما مالك هيچ سود و زياني نيست مي‏پرستيد و حال آنكه اللَّه شنوا و داناست؟

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَسْتَطيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي‏ لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (7)

آيا شريك خدا مي‏سازند چيزهايي را كه نمي‏توانند هيچ چيز بيافرينند و خود مخلوق هستند؟ نه مي‏توانند ياريشان كنند و نه مي‏توانند به ياري خود برخيزند. اگر آنها را به راه هدايت بخواني، از شما پيروي نخواهند كرد. برايتان يكسان است چه دعوتشان كنيد و چه خاموشي پيشه سازيد. آنهايي كه جز اللَّه به خدايي مي‏خوانيد، بندگاني چون شمايند. اگر راست مي‏گوييد، آنها را بخوانيد، بايد شما را اجابت كنند.

 

پی نوشت ها:

1. انعام (6) آیه 154.

2. مائده (5) آیه 248.

3. نحل (16) آیه 89.

4. بقره (2) آیه 116.

5. همان ،آیه 165.

6. مائده (5) آیه 76.

7. اعراف (7) آیه 191-194.

قرآن كلام خداست يا برداشت شخصي پيامبر صل الله عليه و آله و سلم؟
براي ثابت شدن اين مسئله، اعتقاد به سه نكته ضروري است:

آيا قرآن كلام خداست يا برداشت شخصي پيامبر صل الله عليه و آله و سلم؟

براي ثابت شدن اين مسئله، اعتقاد به سه نكته ضروري است:

نكته اول شناخت اين مسئله كه قرآن مشتمل بر معارف بلندي است كه در قالب فصيح ترين و بليغ ترين الفاظ بيان شده است.

نكته دوم شناخت پيامبر(ص) و اينكه ايشان طبق گواهي اخبار متواتر تاريخي، شخص درس نخوانده اي بوده است، كه قرآن نيز بدين امر اشاره دارد.(1)

نكته سوم اينكه هيچ امري در عالم اتفاقي صورت نمي گيرد و هر معلولي داراي علت خاص خود مي باشد. بين علت و معلول سنخيت وجود دارد.

با كنار هم قرار دادن اين سه مقدمه بايد بگوييم كتابي كه مشتمل بر معارفي عميق و الفاظي دقيق است، محال است كه مؤلف آن درس نخوانده باشد، در حالي كه پيامبر(ص) به گواهي تاريخ و معاصران(اعم از مسلمانان و مشركان) درس نخوانده بوده، ممكن نيست چنين كتابي و چنين الفاظي اثر چنين شخصي باشد.

از سوي ديگر انسان هاي ديگر نيز از انجام چنين كاري عاجز هستند. اگر كسي هم مدعي شود كه سحر و جادو است، بايد بتواند كتابي مانند قرآن بياورد. قرآن نيز اين مسئله را مطرح نموده و فرموده كه اگر در آسماني بودن و حقانيت قرآن شك داريد، مثل آن(2) و يا مثل ده سوره آن(3) و بلكه حتي يك سوره(4) بياوريد. هيچ انساني حتي آن هايي كه بهره وافر از سواد دارند و يا تبحر در سحر و جادو دارند، نتوانسته اند سوره اي مانند سوره هاي قرآن بياورند و اين خود نشان دهنده اعجاز قرآن و آسماني بودن اين كتاب مي باشد.

پي نوشت ها:

1. عنكبوت(29) آيه48.

2. اسراء(17) آيه 88.

3. هود(11) آيه 13.

4. يونس(10) آيه 38

قلم در قران و وظايف ان در نزد خداوند
چنانكه در تفسير نمونه (1) آمده با اينكه پيامبر (ص) اُمّي و درس نخوانده بود، و محيط حجاز را يكپارچه محيط جهل و ناداني فرا گرفته بود ...

قلم در قران و وظايف ان در نزد خداوند چيست ؟

چنانكه در تفسير نمونه (1) آمده با اينكه پيامبر (ص) اُمّي و درس نخوانده بود، و محيط حجاز را يكپارچه محيط جهل و ناداني فرا گرفته بود، نخستين آيات وحي تكيه بر مساله «علم» و «قلم» دارد. آن روز كه آيات ابتدايي سوره علق نازل مي‏شد نه تنها در محيط حجاز كه محيط جهل بود كسي ارزشي براي قلم قائل نبود در دنياي متمدن آن زمان نيز قلم از اهميت كمي برخوردار بود.

اما امروز مي‏دانيم كه تمام تمدنها و علوم و دانشها و پيشرفت هايي كه در هر زمينه نصيب بشر شده بر محور قلم دور مي‏زند، و به راستي «مداد علماء» بر «دماء شهداء» پيشي گرفته، چرا كه هم زير بناي خون شهيد، و هم پشتوانه آن مركب هاي قلم هاي دانشمندان است، و اصولا سرنوشت اجتماعات انساني در درجه اول به نيش قلمها بسته است.

بي جهت نيست كه قرآن مجيد به قلم و آنچه با قلم مي‏نويسند سوگند ياد كرده، يعني هم به« ابزار» و هم به «محصول» آن ابزار، آنجا كه مي‏فرمايد: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ»(2)

در بعضي از روايات آمده كه:« إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَم‏ »(3) « نخستين چيزي را كه خدا آفريد قلم بود.»

و در حديث ديگري آمده است:«أول ما خلق الله جوهرة »(4)«نخستين چيزي را كه خدا آفريد گوهري بود»

 و در بعضي از اخبار نيز آمده:« ان اول ما خلق اللَّه العقل»(5) «نخستين چيزي را كه خدا آفريد عقل و خرد بود.»

توجه به پيوند ويژه‏اي كه در ميان «گوهر» و «قلم» و «عقل» است. مفهوم «اول بودن» همه آنها را روشن مي‏كند.

در ذيل حديثي كه در بالا از امام صادق (ع) نقل كرديم آمده است كه خداوند بعد از آفرينش قلم به او فرمود: بنويس! و او آنچه را بوده و خواهد بود تا روز قيامت نوشت! گرچه قلم در اين روايت اشاره به قلم تقدير و قضا و قدر است، ولي هر چه هست نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدرات او روشن مي‏سازد

----------------------------.

پيشوايان اسلام در احاديث متعددي به ياران خود تاكيد مي‏كردند كه به حافظه خود قناعت نكنند، و احاديث اسلامي و علوم الهي را به رشته تحرير درآورند، و براي آيندگان به يادگار بگذارند.(6)

بعضي از دانشمندان گفته‏اند: البيان بيانان: بيان اللسان، و بيان البنان و بيان اللسان تدرسه الاعوام، و بيان الاقلام باق علي مر الايام.»(7)

«بيان دو گونه است: بيان زبان، و بيان قلم، بيان زبان با گذشت زمان كهنه مي‏شود و از بين مي‏رود، ولي بيان قلمها تا ابد باقي است.»

 و نيز گفته‏اند: «ان قوام امور الدين و الدنيا بشيئين القلم و السيف و السيف تحت القلم»(8) « پايه امور دين و دنيا بر دو چيز است: «قلم» و «شمشير» و شمشير زير پوشش قلم قرار دارد»

اكنونكهجايگاه، شرافت، قداستو اهميتقلمو اربابقلمروشنشد، مسئلهو موضوعمهم، پاسدارياز اينحرمتو كرامتو شرافت، و آلودهنكردنآنبا اميالنفسانيو سليقههايشخصيو تمايلاتجناحيمطرح مي شود.

چنانچهقلم ها آلودهشدند و در جهتآلودگيو انحرافو آلودهسازيقلمزدهشد، بههماننسبتاز ارزش هايآنها كاستهميشود، و قلمِ خادم، بهقلم هايديگر تبديلميشود.

در اينباره، حديثيمنقولدر كتاب«كنز العمال»استكهميفرمايد:«يؤتيبصاحبالقلميومالقيامهفيتابوتمننار يقفلعليهباقفالمننار. فينظر قلمهفيما اجرا. فانكاناجراهفيطاعةانهو رضوانهفكعنهالتابوت. و انكاناجراهفيمعصيةاللههويفيالتابوتسبعينخريفا...»(9) « روز قيامتصاحبقلمرا در تابوتياز آتشميآورند، در حاليكهبر آنقفل هايياز آتشزدهشدهاست. پس، در حالقلماو نگريستهميشود، كهآنرا چگونهبهكار بستهاست. اگر آنرا در طاعتو رضايتخداوند بهكار بردهاست، قفل ها باز ميشود و او آزاد ميگردد. و اگر آنرا در معصيتخداوند بهكار گرفتهباشد، در تابوت، هفتاد سال(يا هفتاد عمر؛ يا مدتيطولاني) خواهد ماند، ...»

گرچه اين بحث بسيار دامنه‏دار است. ولي سخن را در همين جا به پايان مي رسانيم و براي مطالعه بيشتر مي توانيد به مقاله « گفتاري درباره قلم» تأليف «حجه الاسلام دري نجف آبادي» منتشر شده در فصلنامه «اصحاب قلم» شماره1 تابستان 84 مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏27، ص 159.

2. قلم(68) آيه 1.

3. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ق، ج‏5، ص 389.

4. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق، ، ج‏54، ص 363.

5. همان، ص362.

6. ر.ك: همان، ج‏2، ص 144.

7. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏10، ص 499.

8. همان.

9. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج6، ص 86

غالب آيات و سوره هاي قرآن ابتدا و بدون اين كه واقعه خاصي اتفاق افتاده باشد، بر پيامبر نازل شده اند...

چون خداوند پيامبر را مبعوث كرد تا وحي خود را براي هدايت بشر بر او نازل كند و او هم وحي خداوند را بر مردم تلاوت كند.

اما بعض آيات و سوره ها در پي واقعه خاصي نازل شده يا در باره و راجع به شخص، قبليه يا جريان خاصي است كه به اينها اسباب نزول (يعني واقعه اي كه سبب شده آيه نازل شود) يا شأن نزول (يعني آيه در شأن او و راجع به او است) گفته مي شود. (1)

در مورد شان و سبب نزول اين آيه ، واحدي از عالمان اهل سنت چند قول آورده:

1. صهيب رومي از اصحاب رسول خدا براي هجرت به سوي مدينه  رهسپار شد كه چند نفر از قريش به پي او آمدند كه مانع شوند و صهيب از مركب پياده شد و كمان برگرفت و تيرها را جلوي خود گذاشت و خطاب به آنان گفت: مي دانيد كه من در تيراندازي مهارت فوق العاده دارم و اگر بخواهيد ادامه دهيد با شما مي جنگم و قبل از اين كه به من برسيد ، همه شما را از پا در مي آورم و با ضرب شمشير به درك واصل مي سازم و تا جان دارم با شما مي جنگم. ديگر خود دانيد. آنان گفتند مال و خانه ات در مكه را به ما بده تا ما هم دست از تو برداريم و بر اين با هم پيمان بستند و خانه و مال را به آنان نشان داد و خود جان سالم به در برد و وقتي به محضر پيامبر رسيد، حضرت خطاب به او فرمود: در معامله سود كردي و اين آيه در شأن او نازل شد. (2)

2. بنا به نقل ديگر مشركان صهيب را به شكنجه گرفتند و او به آنان گفت: من پير مردي هستم كه براي شما ضرري ندارم  و با شما يا بر شما بودنم يكسان است و قبول داريد مال مرا بگيريد و مرا با دينم رها كنيد؟ آنان قبول كردند و شرط كرده بودند مركب و هزينه راه به او بدهند و او هم به طرف مدينه رهسپار شد و هنگام ورود به مدينه ابوبكر و عمر را با افرادي ملاقات كرد و ابوبكر او را به معامله اش با مشركان تبريك گفت و خبر داد كه اين آيه در شأن او نازل شده است. (3)

3. در مورد مسلماني كه با مشركي مواجه شده و او را به اسلام دعوت كند و كافر ايمان نياورد  پس با او بجنگد و جان خود را به خدا بفروشد و در اين قتال كشته شود. (4) 

4. گفته شده در مورد كسي نازل شده كه به امر به معروف و نهي از منكر قيام كند و در اين راه كشته شود. (5)

5. غالب شيعيان و جمعي از اهل سنت اين آيه را در شأن امام علي مي دانند كه در شب هجرت در بستر پيامبر خوابيد و خود را در معرض كشته شدن قرار داد و جان خود را براي محفوظ ماندن پيامبر به خطر انداخت. (6)

البته منافاتي ندارد كه اين آيه ابتدا در شأن علي بن ابي طالب نازل شده باشد و بعد آمر به معروف و ناهي از منكر و افرادي كه براي رسيدن به خدا و پيامبر از مال و زندگي خود گذشته اند، مصداق اين آيه شمرده شوند.

متاسفانه با اين كه اقدام امام علي در خوابيدن در بستر پيامبر برترين مصداق جانفشاني و فروش جان به خداست و اين آيه ابتدا در شأن ايشان نازل شده، ولي غالب عالمان اهل سنت اين حقيقت را كتمان كرده اند و اصلا از آن سخني به ميان نياورده اند.

ابوحيان اندلسي اين را به عنوان يك احتمال ذكر كرده است. (7)

حاكم حسكاني در شواهد التنزيل نزول اين آيه در شأن علي بن ابيطالب را بر اساس روايات اهل سنت نقل مي كند. (8)

فخر رازي نزول اين آيه در شأن امام علي را به عنوان روايت سوم نقل مي كند. (9)

و از تاسف اين كه نه تنها نزول اين آيه در شأن علي بن ابيطالب را كتمان كردند كه سعي نمودند اين آيه را در شأن ابن ملجم يعني قاتل علي و آيه قبل را كه در مذمت منافقان بود : "و من الناس من يعجبك قوله في الحياه الدنيا..." در شأن علي معرفي كنند. صاحب الغارات از ابن ابي الحديد نقل مي كند كه معاويه به سمره بن جندب آن قدر پول داد تا روايت بر مضمون بالا جعل كند. (10) و ازارقه از خوارج هم اين عقيده را دارند. (11)

خود ابن ابي الحديد تصريح مي كند كه همه مفسران نزول اين آيه را در شأن علي بن ابي طالب روايت كرده اند. (12)

پي نوشت ها:

1. راميار، تاريخ قرآن، تهران، امير كبير، 1369، ص 625. در اين كه سبب نزول و شأن نزول به يك معنا است يا تفاوت دارد، غالبا آنها را هم معنا دانسته اند ولي بعضي شأن نزول را عام گرفته و سبب نزول را خاص دانسته اند و گفته اند هر گاه به مناسبت جرياني در باره شخص يا حادثه اي در گذشته، حال يا آينده آيه يا آياتي نازل شده باشد ، آن را شأن نزول گويند مثلا فلان آيه در شأن فلان كس يا در شآن فلان گروه است و سبب نزول حادثه اي است كه سبب شده متعاقب آن آيه يا آياتي نازل شود . (معرفت، علوم قرآني، قم، تمهيد، 1384 ش، ص 87)

2. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411 ق، ص 67.

3. همان.

4. همان. 

5. همان، ص 68؛ فيض كاشان، الاصفي، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1418 ق، ج 1، ص 100 (بنا بر يك روايت)

6. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج 1، ص 442- 445.

7. ابوحيان اندلسي، البحر المحيط ، بيروت، دار الفكر، 1420 ق، ج 2، ص 334. 

8. حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411 ق، ج 1، ص 122- 132.

9. فخر رازي، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420 ق، ج 5، ص 350.

10. ثقفي، الغارات، ج 2، ص 840؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، اسماعيليان، ج 4، ص 73.

11. ايجي، مواقف، بيروت، دار الجيل، 1417ق، ج3، ص 398.

12. ابن ابي الحديد، همان، ص 262.

ايشان حلال خدا را اعتقادا حرام نشمرد و به عنوان عبادت و براي رسيدن به قرب خدا، استفاده از حلال خدا را بر خود حرام نكرد

ايشان حلال خدا را اعتقادا حرام نشمرد و به عنوان عبادت و براي رسيدن به قرب خدا، استفاده از حلال خدا را بر خود حرام نكرد؛ ( آن گونه كه بعضي مؤمنان داغ انجام دادند و آيه 87 مائده نازل شد و كارشان را محكوم كرده و تجاوزگري به حريم تشريع كه مختص خداست، ناميد) بلكه عملا حلالي را بر خود حرام كرد و قسم خورد از آن حلال استفاده نكند تا همسرانش را راضي كند و دل آن ها را كه به ناحق از ايشان كدورت يافته بودند، به دست آورد. (تبتغي مرضاه ازواجك)خداوند هم اين مشقت و محروميت را بر ايشان روا ندانست و پايبندي به اين قسم را لازم نشمرد و  راه نجات از اين قسم را با دادن كفاره قسم، به ايشان نماياند و  وعده داد كه پيامدهاي ناگواري كه براي اين شكستن قسم ممكن است تصور شود. جبران و تدارك خواهد نمود.

بنا بر اين نهي در اين جا نهي ارشادي است، نه نهي مولوي. كاري كه انجام شده بود (قسم بر ترك حلال)، گناه نبود. بلكه اقدامي بود كه پيآمد ناگواري براي پيامبر داشت و او را از حلالي محروم مي نمود.

دقت كنيد كه بر اساس ده ها آيه قرآن پيامبر معصوم بودند، كار لغو را انجام نمي دادند چرا كه قرآن مي فرمايد: مومنان كساني هستند كه از كارهاي لغو پرهيز مي كنند (1) و مصداق اكمل اين آيه خود رسول خداست، او رضايت الهي را فداي رضايت اشخاص نمي كرد،و ... پس در اين قضيه هم حتما حكمتي نهفته بوده است.

پي نوشت:

1. سوره مومنون (23) آيه 3.

 

چه تناسبي بين مسأله ولايت و امامت و جانشيني پيامبر (ص)، با مسأله گوشتهاي حرام و حكم اضطرار و ضرورت وجود دارد؟

گاه پرسيده مي شود ابتداي آيه سوم سوره مائده پيرامون گوشتهاي حرام  و در انتهاي آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حكم آن سخن مي‏گويد  و در وسط اين دو مطلب، سخن از ولايت و امامت به ميان آمده است. چه تناسبي بين مسأله ولايت و امامت و جانشيني پيامبر (ص)، با مسأله گوشتهاي حرام و حكم اضطرار و ضرورت وجود دارد؟ آيا اين خود شاهدي نمي‏شود كه جملات مورد بحث از آيه، ارتباطي به بحث ولايت نداشته و مطلب ديگري را تعقيب مي‏نمايد؟

پاسخ اين است كه آيات قرآن مجيد به صورت يك كتاب كلاسيك تنظيم نشده است، بلكه به همان شكلي كه نازل مي‏گشت  به دستور پيامبر (ص). ثبت مي‏شد، بنابراين ممكن است صدر آيه مورد بحث در پاسخ به سؤالاتي كه از پيامبر اكرم (ص) در مورد گوشتهاي حرام شده، و پيش از واقعه غدير نازل شده باشد، و پس از مدّتي واقعه غدير پيش آمده و آيه مورد بحث نازل گشته و كُتّاب و نويسندگان وحي آن را به دنبال حكم گوشتهاي حرام ثبت كرده باشند.

سپس مسأله اضطرار يا مصداقي از مصاديق آن رخ داده و به دنبالش حكم آن نازل شده و ذيل آيه را كه حاوي حكم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آيه ثبت كرده باشند، بنابراين،، لازم نيست آيات تناسب خاصّي با هم داشته باشند (1)و ممكن است هر قسمت از آيه در بر دارنده حكم خاص و مستقلي باشد.

علامه طباطبائي ره مي نويسد:

در باره جمله اليوم ....روايات زيادي هست كه متعرض شان نزول جمله مورد بحث شده و نامي از اصل آيه نياورده و اين مويد آن است كه جمله اليوم ... مستقل و جداي از صدر و ذيل آيه نازل شده و قرار گرفتن آن در وسط آيه مذكور يا به دستور رسول خدا بوده و يا به تاليف مولفين بعد از رحلت آن حضرت .

چنان كه از شعبي نقل شده كه گفت : وقتي كه آيه شريفه اليوم ...بر پيامبر ص نازل شد آن جناب در عرفه بود و چون آن حضرت از هر آيه اي كه خوشش مي آمد دستور مي داد در آغاز سوره اش جاي دهند، اين آيه را در اول سوره قرار دادند . شعبي مي افزايد : جبرئيل به آن جناب مي آموخت كه هر آيه را در كجا جاي دهد. (2)

پي نوشت ها :

1. آيات ولايت در قرآن، آيت الله مكارم، ص 61 .

2. علامه طباطبائي، ترجمه الميزان، انتشارات اسلامي، ج 5، ص 272.

                   

 

اين آيه مشتمل بر دو بخش است كه بخش اول مربوط به زنان پبامبر (ص) ...

اين آيه مشتمل بر دو بخش است كه بخش اول مربوط به زنان پبامبر (ص) و بخش دوم كه به آيه تطهير مشهور شده گرچه در لابلاي آيات مربوط به همسران پيامبر(ص) آمده، اما دلايل و شواهدي كه در خود آيه وجود دارد و رواياتي كه در شأن نزول اين آيه وارد شده دلالت بر اين دارد كه آيه تطهير در شأن زنان پيامبر (ص)‌نازل نشده است.

از جمله دلايلي كه از خود آيه مي توان استفاده نمود به موارد زير مي توان اشاره نمود:

1. ضمايري كه در آيه تطهير بكار برده شده به صورت جمع مذكر ذكر شده (عنكم، يطهركم) در حالي كه اگر ادامه آيات مربوط به زنان پيامبر (ص) بود بايد همانند آن آيات (وَ قَرْنَ،‏ بُيُوتِكُنَّ،َ لا تَبَرَّجْنَ، أَقِمْنَ، آتينَ، أَطِعْنَ) ضمايرش به صورت جمع مونث ذكر مي شد. بنابراين اين تغيير سياق به همراه قراين روايي حكايت از جدايي اين بخش از بخش هاي ديگر دارد. به همين دليل حتي كساني كه آيه را مخصوص به پيامبر (ص) و علي و فاطمه و حسن و حسين (ع) ندانسته‏اند معناي وسيعي براي آن قائل شده‏اند كه هم اين بزرگواران را شامل مي‏شود و هم همسران پيامبر (ص) را.

2. تعبير به «انما» كه در ابتداي آيه تطهير بكار برده شده دلالت براي حصر و اختصاص دارد و استعمال اين كلمه در اينجا،  دليل بر اين است كه اين موهبتي ويژه اهل بيت مذكور در آيه است و روشن است كه از حيث تشريع و قانون گذاري، خداوند متعال اراده نكرده كه فقط اهل بيت پاك باشند بلكه اراده تشريعي خداوند بر طهارت همه انسان ها تعلق گرفته است. بنابراين منظور از اراده طهارت در اين آيه، اراده تكويني و در اصل خلقت اهل بيت است كه خداوند متعال به سبب آگاهي نسبت به لياقت ايشان، آنها را معصوم و پاك قرار داده است.

بنابراين اهل بيت مورد نظر در آيه به صورت تكويني و در اصل خلقت (به سبب لياقتي كه خداوند متعال از آن خبر داشت) معصوم هستند در حالي كه برخي از همسران پيامبر (ص) در طول زندگي خود به كارهايي دست زدند كه هرگز با مقام معصوم بودن سازگار نيست، مانند ماجراي جنگ جمل كه قيامي بود بر ضد امام وقت و سبب خونريزي  افراد فراواني گرديد و به گفته بعضي از مورخان تعداد كشتگان اين جنگ به هفده هزار نفر بالغ مي‏شد.

علاوه بر اين دلايل و شواهدي كه از خود آيه برداشت مي شود و بيانگر جدايي آيه تطهير از آيات قبل و بعد دارد شواهد و قرائي روائي متعددي در دست داريم كه نشان مي‏دهد آيه مخصوص پنج تن آل عباست، و همسران پيامبر(ص) مشمول حكم اين آيه نيستند.

 اينك به بخشي از آن روايات اشاره مي كنيم.

الف: رواياتي كه از خود همسران پيامبر (ص) نقل شده و مي‏گويد:

هنگامي كه پيامبر (ص) سخن از اين آيه شريفه مي‏گفت، ما از او سؤال كرديم كه جزء آن هستيم فرمود: شما خوبيد اما مشمول اين آيه نيستيد!

از آن جمله روايتي است كه «ثعلبي» در تفسير خود(1) از «ام سلمه» نقل كرده كه پيامبر (ص) در خانه خود بود كه فاطمه (س) پارچه حريري نزد آن حضرت آورد، پيامبر (ص) فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسين را صدا كن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پيامبر (ص) عبايي بر آنها افكند و گفت:

«اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا»

«خداوندا اينها خاندان منند، پليدي را از آنها دور كن، و از هر آلودگي پاكشان گردان»

 و در اينجا آيه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ» نازل شد ... من گفتم آيا من هم با شما هستم اي رسول خدا!، فرمود: «انك الي خير» «تو بر خير و نيكي هستي» (كنايه از اينكه در زمره اين گروه نيستي)

ب: روايات بسيار فراواني در مورد حديث كساء به طور اجمال وارد شده كه از همه آنها استفاده مي‏شود، پيامبر (ص) علي و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند- و يا به خدمت او آمدند- پيامبر (ص) عبايي بر آنها افكند، و گفت:

خداوندا! اينها خاندان منند، رجس و آلودگي را از آنها دور كن، در اين هنگام آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ نازل گرديد.

دانشمند معروف حاكم حسكاني نيشابوري در «شواهد التنزيل» اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفي گرد آوري كرده است.(2)

ج: در روايات فراوان ديگري مي‏خوانيم: بعد از نزول آيه فوق، پيامبر (ص) مدت شش ماه، هنگامي كه براي نماز صبح از كنار خانه فاطمه (سلام اللَّه عليها) مي‏گذشت صدا مي‏زد:

«الصلاة يا اهل البيت؛ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»(3)

«هنگام نماز است اي اهل بيت؛ خداوند مي‏خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك سازد»

چنانكه ملاحظه مي نمائيد ما شيعيان مطابق شواهد و قرائني كه در خود آيه وجود دارد و روايات متعددي كه خود اهل سنت نيز نقل نموده اند معتقديم كه آيه تطهير درشأن پنج تن آل عبا نازل شده است.

در پايان سؤالي كه قابل طرح است اين است كه چرا آيه‏ي تطهير در لابه‏لاي آيات مربوط به زنان پيامبر قرار گرفته است و به وسيله‏ي ضماير و روايات از جملات قبل و بعد متمايز شده است؟

مفسران در پاسخ به اين پرسش چند مطلب بيان كرده‏اند:

الف) به گفته‏ي تفسير مجمع البيان، رسم فصيحان و شاعران و اديبان عرب اين بوده كه در لابلاي مطالب معمولي حرف جديد و مهمّي مطرح مي‏كنند تا تأثيرش بيشتر باشد. چنان كه در ميان اخبار صدا و سيما، اگر گوينده يك مرتبه بگويد: به خبري كه هم اكنون به دستم رسيد توجّه فرماييد، اين گونه سخن گفتن يك شوك رواني و تبليغاتي ايجاد مي‏كند.(4)

ب) قرآن با بيان «آيه‏ي تطهير» مي‏خواهد به زنان پيامبر گوش‏زد كند كه شما در كنار افرادي معصوم قرار داريد؛ پس مراقب اعمال خود باشيد؛ به عبارت ديگر عصمت اهل بيت پيامبر را به رخ همسران پيامبر مي‏كشد، تا آنان را براي پذيرش دستورات قبل و بعد اين آيه بيش‏تر آماده كند، و لازمه‏ي اين مطلب آن بوده كه آيه‏ي تطهير در كنار آيات مربوط به همسران پيامبر(ص) آورده شود.(5)

ج: مفسر بزرگ علامه طباطبائي در تفسير الميزان پاسخ ديگري بر آن افزوده كه خلاصه‏اش چنين است: ما هيچ دليلي در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ... همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبي استفاده مي‏شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، امام به هنگام جمع آوري و تأليف آيات قرآن در عصر پيامبر يا بعد از آن در كنار اين آيات قرار داده شده است.(6)

پي نوشت ها:

1. ثعلبي، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1422ق، ج‏8، ص 42.

2. حسكاني عبيد الله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1411ق، ج‏2، ص 18.

3.  همان.

4.  قرائتي، محسن، تفسير نور، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1383ش، ج‏9، ص362.

5. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، سال 1374، ج‏17، ص 295.

6. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج‏16، ص 311.

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه ...

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند. زيرا عشق و ارادت آنان به بندگي به درجه اي است كه آنان را از ارتكاب آنچه خدا نمي پسندد، در امان مي دارد و به كسب رضاي خدا مشغول مي دارد.

اين پيامد درجه ايماني و معرفتي آنها است و كاملا طبيعي است. هر كس در پي كسب رضاي محبوب مي باشد و از آنچه محبوب نمي پسندد، دوري مي كد و هر چه اين عشق و محبت شديدتر باشد، رضايت طلبي هم شديدتر است و دوري او از موجبات سخط محبوب بيشتر مي باشد.

اما در باره سوره عبس:

اين كه آيات اول اين سوره عتاب است، شكي نيست و قطعا عتاب به كسي است كه از آمدن مسلمان نابيناي مستضعف چهره در هم كشيده و او را حقير و بي اهميت شمرده و به جذب كافران متكبر، خودخواه و متمكن رغبت فراوان داشته و بدان اهميت مي داده است. علامه مي گويد:

اين آيات (آيه اول تا دهم) عتاب كسي است كه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين  مؤمن مقدم مي‏دارد، اهل دنيا را احترام مي‏كند و اهل آخرت را خوار مي‏شمارد.(1)

اما اين فرد مورد عتاب چه كسي است؟ بنا بر روايات اهل سنت و بعضي رواياتي كه در كتب روايي شيعه وارد شده، مورد عتاب رسول خداست. بنا بر روايات مورد اشاره، اين آيات درباره ابن ام مكتوم نابينا نازل شد كه روزي بر رسول خدا (ص) وارد شد. در حالي كه جمعي از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان درباره اسلام سخنان سري داشتند، رسول خدا  از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد، خداي تعالي او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردي تهي‏دست چهره در هم كردي؟

كساني كه آيات را ناظر به رفتار رسول خدا مي دانند، براي توجيه آن گفته اند كه  چهره در هم كشيدن و روگرداندن در حدّ ترك اولي است و منافاتي با عصمت ندارد، چرا كه معناي ترك اولي اين است كه در اين جا بهتر بود اين عمل را انجام نمي‏داد، ولي انجامش به هيچ وجه معصيت الهي نمي‏باشد. علاوه اين كه:

پيامبر هدفي جز نفوذ در سران قريش و گسترش دعوت اسلام نداشت.

چهره درهم كشيدن در برابر نابينا مشكلي ايجاد نمي‏كند،

عبدالله بن ام‏مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود، ولي چون خداوند اهميت فوق‏العاده‏اي به محبت و ملاطفت كردن به مؤمنان مستضعف قائل است، همين مقدار بي‏اعتنايي را در برابر مؤمن از پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد.

اما از امامان شيعه رواياتي وارد شده كه اين آيات در مورد فردي از بني اميه (كه ظاهرا در زمره مؤمنان به رسول خدا بوده) نازل شده. مضمون و محتواي روايات اين است كه آن فرد براي سران شرك و ايمان آوردن آن ها اهميت بسيار قائل بوده، فردي مانند ابن مكتوم مؤمن در نظرش اهميت چنداني نداشته، وقتي ام مكتوم  وارد مجلس شده و از رسول خدا با اصرار پاسخ سوال خود را طلبيده و رعايت مجلس را نكرده، او ناراحت شده كه چرا اين فرد اين قدر به خود جرات مي دهد. چرا رسول خدا به او ميدان مي دهد و چرا او را رد نمي كند و الان سران شرك مي گويند همه ايمان آورندگان به پيامبر، كوران و بندگان و افراد بي اهميت هستنتد. وقتي او ناراحت شده و چهره در هم كشيده و رو گردانده، خدا چهره ترش كردن و روگرداندن او را يادآوري نموده ، بعد خطاب به پيامبر بر اهميت مؤمنان مستضعف و بي اهميتي كافران توانمند تاكيد كرده است.(2)

اگر توجه كنيم كه چرا چهره در هم كشيده شده و روگردانده، آن وقت خواهيم فهميد كه اصولا آيا چنين عملي از رسول خدا سر مي زند يا نه؟

اگر به خود آيات دقت شود معلوم مي شود كه علت عبوس شدن و روگرداندن اين بوده كه:

1. براي افرادي كه احساس استغنا و بي نيازي مي كردند ، اهميت قائل بوده و به ايمان آوردن آن ها اهميت فوق العاده مي داده، ولي براي ايمان آوردن و جذب افراد مستضعف اهميتي قائل نبوده است.

2. با اين كه مراجعه كننده نابينا بوده و قرآن هم بر نابينايي او تاييد كرده تا برساند كه بايد بيش تر مورد توجه واقع مي شد، ولي به جهت نداشتن مقام و ثروت مورد توجه واقع نشده و از او روگردانده و به خاطر ورودش، روترش كرده است.(3)

گر چه مخاطب شخص رسول خداست، ولي با توجه به آيات قران و روايات فراوان شان رسول خدا برتر از آن است كه براي ايمان آوردن سران شرك چنين اهميتي قائل باشد و از آمدن مؤمني نابينا در جلسه اش با مشركان چهره در هم كشد و رو بگرداند. بلكه چهره ترش كردن و روگرداندن از شخص ديگري سرزده، خداوند رسولش را مخاطب عتاب ساخته تا اهميت مطلب را برساند. نامي از كسي كه روترش كرده و چهره برگردانده نبرده تا بي اهميتي و ناچيزي او را اعلام كند. در قرآن سابقه دارد كه رسول خدا به خاطر كار ناكرده و به خاطر عملي كه از بعض پيروان ايشان سر زده، عتاب شده تا اهميت موضوع بيان شود و اين از باب مثل معروف "به در بگو تا ديوار بشنود"، است.

اگر رو ترش كردن و چهره برگرداندن از رسول خدا سرزده بود، مناسب تر اين بود كه در قرآن با خطاب(مثل بقيه آيات اين جريان) به ايشان نسبت داده شود، نه اينكه با صيغه غايب بگويد" رو ترش كرد و چهره بر گرداند" بعد بفرمايد:"و تو چه مي داني شايد ..."

همين كه فاعل را غايب و نامشخص گرفته، نشان مي دهد كه خواسته بگويد فاعل پيامبر نيست، بلكه فردي است كه ارزش نامبردن ندارد، ولي عملش به حدي بد است كه بايد ذكر شود و سرزنش گردد و پيامبر به خاطر وقوع اين عمل در زير مجموعه اش، عتاب شود.

آيات قرآن حاكي است كه پيامبران چنين اخلاقي نداشتند. مؤمنان مستضعف در نظر آنان حقير نبودند. سران شرك در نظر آنان ابهتي نداشتند. اين كلام خدا در باره نوح پيامبر است:

وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين؛‏(4)

و نمي‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آن ها مي‏نگريد، خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دل هاي آنه است آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود.

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمي‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اِِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلي‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ؛ (5)

گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ گفت: دانش من به كارهايي كه مي‏كنند نمي‏رسد. اگر مي‏فهميد، حساب شان تنها با پروردگار من است و من مؤمنان را طرد نمي‏كنم.

از طرف ديگر خداوند در همان اوان بعثت بر خلق عظيم و ارزشمند و فوق العاده ايشان تصريح كرده و فرموده:

انك لعلي خلق عظيم؛(6)

تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري!

و هيچ گاه از او عبوس و ترشرويي نسبت به مؤمنان و حتي كافران روايت نشده است.

از طرف ديگر در سوره شعرا كه از سوره هاي مكي است، نسبت به رسول خدا سفارش شده:

و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛(7)

و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر!

و در سوره حجر باز به او تاكيد كرده:

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"(8)

هرگز چشم خود را به نعمت هايي كه به گروه‏هايي از آن ها (كفار) داديم. ميفكن و به خاطر آنچه آن ها دارند ،غمگين مباش و بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آر.

و در ادامه فرموده:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين؛‏(9)

به آنچه امر شده اي ،قيام كن و از مشركان رو بگردان.

اگر كسي  بگويد اين دستور ها بعد از جريان ابن مكتوم نازل شده، گوييم اولا دليلي بر اين نيست.

 ثانيا اين رفتارها به حكم عقل ناپسند است. محال است صاحب خلق عظيم مرتكب آن ها شود حتي اگر نهي هم نرسيده باشد.

اگر كسي بگويد فاعل "عبس و تولّي" خود رسول الله است و بدين جهت خدا با صيغه غايب به او اشاره كرده تا بگويد. گويا از آن جناب سر نزده و ديگري مرتكب شده و اگر بعد با خطاب با ايشان سخن گفته تا بگويد اقبال بعد از اعراض نشانه بزرگداشت مخاطب است(10) مي گوييم: اين حرف صحيح نيست. زيرا عتاب در آيات بعد اگر شديدتر نباشد، خفيف تر نيست. به آيات خطاب توجه كنيد:

وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْري‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْني‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّي وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّي وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعي‏ وَ هُوَ يَخْشي‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّي؛(11)

چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوا پيشه كند. يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد! امّا آن كس كه توانگر است، تو به او روي مي‏آوري در حالي كه اگر او خود را پاك نسازد، چيزي بر تو نيست! امّا كسي كه به سراغ تو مي‏آيد و كوشش مي‏كند و از خدا ترسان است، تو از او غافل مي‏شوي‏.

عتاب در اين آيات كاملا مشهود و ظاهر و حتي شديدتر از آيه اول و دوم است.

بنا بر اين اصلا قابل قبول نيست كه ترش كننده رو و برگرداننده چهره از ابن ام مكتوم رسول خدا  باشد.

پي نوشت ها:

1. ترجمه الميزان، ج20، ص324.

2. تفسير قمي، ج 2، ص 404؛ البرهان، ج5، ص582-583.

3. ترجمه الميزان، ج20، ص325-327.

4. هود(11)آيه31.

5. شعراء(26)آيه111-114.

6. قلم(68)آيه4.

7. شعراء، آيه215.

8. حجر(15)آيه88.

9. همان،آيه94.

10. روح المعاني، ج30، ص39.

11. عبس(80)آيه4-10.

البرهان، ج5، ص582-583.

اهل تسنن ركوع در آيه را به خضوع و خشوع معنا كرده و آيه را اين گونه معنا مي كنند:

اولياي شما فقط خدا و رسول و مؤمناني هستند كه نماز را اقامه مي كنند و در حال خشوع و خضوع زكات مي دهند. (1)

در ميان اهل سنت مفسراني اين آيه را در مورد حضرت علي(عليه السلام) بيان كردند.

از حاكم حسكاني بنابر روايتي كه از ابن عباس نقل مي كند مي گويد اين آيه در مورد علي(عليه السلام) نازل شد.(2)

پي نوشت ها:

1. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث، 1418ق، ج2، ص132. 

1. حاكم حسكاني،شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص: 209

صفحه‌ها