پرسش وپاسخ
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۲:۱۲ شناسه مطلب: 13458
سلام! آیا هنگام قنوت دستها باید مقابل صورت باشند، نمیتوان دستها را کمی بالاتر از پیشانی برد و سر را پایین انداخت؟ آیا میتوانم از مرجع خود را از میان مراجعی که در قید حیات نیستند انتخاب کنم(مثلا آیت الله بهجت)؟
پرسش: قنوت شرح سلام!آيا هنگام قنوت دستها بايد مقابل صورت باشند، نميتوان دستها را کمي بالاتر از پيشاني برد و سر را پايين انداخت؟
پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
مسأله 1118 توضيح المسايل مراجع آمده است : اگر نمازگزار بخواهد قنوت بخواند، به احتياط واجب بايد (و به فتواي برخي از مراجع ، مستحبّ است) دست ها را بلند كند . مستحب است دست ها را تا مقابل صورت بلند نمايد . كف دست ها را رو به آسمان قرار دهد . به قصد رجا، انگشتان دست ها را به جز ابهام(انگشت شصت) به هم بچسباند . هر دو كف دست ها را پهلوى هم متّصل به هم قرار دهد . نگاهش هنگام قنوت به كف دست هايش باشد. (1) اگر كسي به اين صورت عمل نكند ، نمازش اشكال ندارد.
پي نوشت:
1 . توضيح المسائل (محشى امام خميني)، ج1، ص: 604 م 1118 و ذيل آن .
پرسش: آيا ميتوانم از مرجع خود را از ميان مراجعي که در قيد حيات نيستند انتخاب کنم(مثلا آيت الله بهجت)؟
پاسخ:
در رسالههاي توضيح المسائل مراجع آمده است: تقليد از مجتهدي جايز است كه علاوه بر مرد بودن، بالغ و حلال زاده و شيعة دوازده امامي باشد و شرايط زير را نيز داشته باشد چنين مرجعي را بايد براي تبعيت انتخاب كرد:
1- زنده باشد؛ بنابراين ابتدائاً نميشود از مجتهدي که از دنيا رفته تقليد كرد، ولي اگر از مجتهد زندهاي تقليد كند، سپس آن مرجع از دنيا برود، اگر وي اعلم از مجتهدان زنده باشد، بايد به تقليد او باقي بماند و در صورت مساوي بودن، با اجازة مجتهدان زنده ميتوان به تقليد از مجتهد مرده باقي بماند.
2- عادل باشد؛ منظور از عدالت، ملكة نفسانيه يا تقوا و حالت خداترسي باطني است كه انسان را به انجام واجبات وادار كند و از ارتكاب گناهان كبيره يا اصرار بر گناه صغيره باز دارد.
3- حريص به مال، قدرت و رياست دنيا نباشد.
4- در فهميدن حكم خدا از همة مجتهدان عصر خويش عالِمتر باشد و يا لااقل با آنها مساوي باشد.(1)
بنابر اين اگر قبلااز ايت اله بهجت تقليد کرده ايد مي توانيد بر تقليد خود باقي باشيد .
پـينوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، مسئله 2.
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۲:۰۷ شناسه مطلب: 13457
آیا این مطلب که: هنگامی که فرشتگان از علت سجده به آدم و قرار دادن خلیفه بر روی زمین به جای فرشتگان سوال کردند پس از پاسخ دادن خداوند آنها را به اندازه 7هزار سال عبادت دور گردانید، پس از توبه به درگاه خداوند ندا آمد که بروید و هفت مرتبه کعبه را طواف کنید که با هر بار طواف آن هزار سال به من نزدیک میشوید و... صحت دارد، لطفا داستان را به صورت کامل بیان کنید. 2-آیا منظور از کعبه ههین کهبه در مکه است؟
پرسش: طواف کعبه
شرح آيا اين مطلب که: هنگامي که فرشتگان از علت سجده به آدم و قرار دادن خليفه بر روي زمين به جاي فرشتگان سوال کردند، پس از پاسخ دادن خداوند آن ها را به اندازه 7هزار سال عبادت دور گردانيد، پس از توبه به درگاه خداوند ندا آمد که برويد و هفت مرتبه کعبه را طواف کنيد که با هر بار طواف آن هزار سال به من نزديک مي شويد و...
صحت دارد، لطفا داستان را به صورت کامل بيان کنيد.
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در روايت به نقل از ابو حمزه ثمالي آمده که از امام سجاد پرسيد:
چرا طواف هفت دور شده است؟
امام فرمود:وقتي خداوند به ملائکه فرمود که مي خواهد موجودي زميني را خليفه خود قرار دهد، ملائکه (در شبه اعتراضي) عرض کردند:آيا کسي را خليفه قرار مي دهي که در زمين فساد مي کند و خون مي ريزد؟
خداوند فرمود: چيزي مي دانم که نمي دانيد.
تا آن زمان حجابي بين ملائکه و نور خدا نبود . از آن به بعد(به کيفر اين شبه اعتراض) به مدت هفت هزار سال از نور خدا در حجاب واقع شدند. آنان در اين مدت به عرش خدا پناه بردند . خدا بعد از اين مدت به آنان رحم آورد . بيت المعمور را در آسمان چهارم محل اجتماع و عبادت آنان و کعبه را به محاذات و مقابل آن در زمين محل اجتماع و عبادت و امنيت آدميان قرار داد . ملائکه به ازاي هر هزار سال در حجاب بودن يک دور طواف کردند . بر آدميان هم به تبع آنان هفت بار طواف واجب شد. (1)
پي نوشت :
1.وسائل الشيعه،ج13،ص332.
پرسش: آيا منظور از کعبه همين كعبه در مکه است؟
پاسخ:
مراد همين کعبه است.
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۱:۲۸ شناسه مطلب: 13456
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۱:۱۲ شناسه مطلب: 13455
با سلام پسری 17 ساله هستم وقتی که شهوت انگیز می شوم ( با دیدن زنان نا محرم و فیلم های سینمایی خارجی ) ویا فکر می کنم ماده ای بی رنگ و چسبناک از مجرای ادراری ام خارج می شود . آیا این ماده منی است و حکم آن را دارد ؟ اگر نیست چیست ؟ نجس است ؟ باید غسل شود ؟ تو رو خدا زود تر جواب بدید منتطرم ممنون
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مني مايعي است كه همراه با شهوت و با جستن بيرون مي آيد و بعد از آن غالباً بدن سست مي شود. اگر اين مشخصه ها را نداشته باشد ، مني نيست.
درتوضيح المسائل درباره نشانه هاي مني آمده:
اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير اين ها چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرون آمدن آن بدن سست شده ، آن رطوبت حكم منى دارد ، اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از اين ها را نداشته باشد ، حكم منى ندارد . ولى در زن و مريض لازم نيست آن آب با جستن بيرون آيد ، بلكه اگر با شهوت بيرون آيد، در حكم منى است و لازم نيست بدن سست شود .(1)
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، مسئله 346.
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۱:۰۴ شناسه مطلب: 13454
۱۳۸۹/۰۴/۰۹ ۰۰:۲۸ شناسه مطلب: 13453
لطفا درباره جمله زیر توضیح دهید: عزت نفس خود را آزاد کن اما جلوی هوای نفست را بگیر.
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
تو پاي در راه نه و هيچ مترس خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
اگر آيينه دل از زنگار گناه و شرك و ريا پاك گردد،نورحقيقت حق تعالي در آن تجلي مييابد و نفس مغلوب مي گردد. گام اول براي تحقق اين منظور، بيداري دل از خواب غفلت و توجه کردن به غافل بودن خويش ميباشدکه عارفان از آن به «يقظه»تعبير مي کنند ، که اين بيداري الحمد لله در شما پديد آمده است . آن چه که شما را نگران ساخته ،چگونگي حفظ و حراست آن و ضعف قدرت تصميم گيري و ايستادن در برابر خواسته هاي نفس است . عرفا براي کساني که «دل شان»از حالت غفلت خارج شده و به مرحله« آگاهي و بيداري » رسيده اند ، مراحلي را جهت غلبه بر هواي نفس و خود سازي ، و وصال به قرب الهي، معرفي كردهاند كه اشاره مي کنيم :
1- طلب واراده:
اساسي ترين و مشکل ترين گام در مسير خود سازي جهت غلبه بر نفس « خواستن» و داشتن « عزم و اراده » قوي و استوار است .انسان تشنه و گرسنه تا رمق دارد ، دنبال آب و غذا مي دوَد . چون نقش و اهميت آن را در حيات و هستي خويش مي داند.انسان تشنه کمال و انسانيت ، و گرسنه محبت و قرب الهي نيز مي داند همه حيات و هستي معنوي و بقاي ابدي او، در غلبه بر هواي نفس و حرکت در مسير عبوديت و بندگي خدا نهفته است .
بر اساس آموزه هاي قرآن کريم ، تمام عمر و اعمال انسان بر باد فنا است جز عملي که بر اي ذات پروردگار انجام شده باشد و منتسب به او باشد(1) . تقويت عزم و اراده مرحله اي است که بايد به تدريج و با صبر و حوصله حاصل شود، و حاصل نمي شود مگر با افزايش "خويشتن شناسي" و معرفت نسبت به خدا و صفات جمال وجلال او و آگاهي از نعمت هاي بيکران به ويژه نعمت هاي معنوي و هدايتگري هايي که به انسان ارزاني داشته است.
تا ميوه هاي اين معرفت- که مهم ترين آن نهادينه شدن ذکر خدا در روح و قلب و تقويت اراده و شوق و علاقه لازم به خود سازي است - در انسان پديد نيايد، تا شوق و علاقه به خود سازي در انسان پيدا نشود و آدمي در طلب آن مجاهدت نکند ،درهاي « وصال » و « قرب الهي » به روي او باز نمي گردد.
پس بايد با استمرار مطالعه درجهت شناخت خدا و آگاهي يافتن از حال و کار خود و« هدف خلقت » و مسئوليتي که دراين گنبد دوار دارد، در جستجوي رسيدن به حقيقت باشد.
. کم ترين ثمره آن تصميم بر ترک گناه و حرکت در راستاي رضايت پروردگار است. ذکر خدا در دل هم باعث تقويت بصيرت و بينش فرد مي شود . چراغ نور و حکمت را در درونش روشن مي کند. قدرت تشخيص حق و باطل به او مي بخشد. باعث فزوني قدرت اراده و تصميم گيري مي گردد. در اين صورت او هميشه تابع خواست خداوند بوده و همواره درصدد انجام تكاليف الهي است. هر قدمي كه بر ميدارد و هر سخني كه ميگويد و هر برنامهاي كه دارد ،نخست مي بيند آيا رضاي خداوند در آن هست .
تقيد به نماز اول وقت به ويژه نماز صبح و مداومت به خواندن نماز شب ،تلاوت قرآن و تدبر در آن ،شما را در رسيدن به هدف ومقصد نهايي کمک مي کند.
2 - مشارطه:
شرط نمودن و عهد و پيمان بستن با خويشتن براي اطاعت فرمان الهي و پرهيز از گناه، که اگر غفلت و تخلفي صورت گرفت ،زود توبه کند و نفس خويش را جريمه نمايد. بهترين وقت آن بعد از نماز صبح است.البته در طول روز بايد نفس خويش را به آن شرط و پيمان متذکر شود.
3- مراقبه:
به معناي مواظبت و زير نظر گرفتن عملکردها ،رابطه ها ،نگاه ها ،خواسته ها و بالاخره پاكي خويش است. کسي که قلبش آگاه به اين است كه جهان هستي مخلوق خدا و همه عالم محضر اوست ، انسان کجا و در کدامين مکان و زمان مي تواندحضور داشته باشد که خدا آن جا نباشد و يا او را نبيند، فرشتگان الهي در همه جا و همه حال مراقب اعمال او هستند; "و إنّ عليكم لحـَفظين;(2) بيشك حافظان و مراقباني بر شما گمارده شده است."،قدرت اراده و ايمانش در کنترل نفس افزايش مي يابد.
4- محاسبه:
هر كسي در پايان هر روز،هفته،ماه،و سال ، به محاسبه كارهاي خويشتن بپردازد، عملكرد خود را در زمينه خوبيها و بديها، خداپرستي و هواپرستي دقيقاً مورد محاسبه قرار دهد، بداند كه قبل از او خدا او را محاسبه كرده است;
اگر آنچه را در دل داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را محاسبه ميفرمايد: "و إن تبدواْ مَا فيَّ أنفسكمْ أوتخفوهُ يحاسبْكم بهِ اللَّه (3) "
براي تقويت برنامه خود سازي و پيروي نکردن از خواسته هاي نفس، لازم است از همنشيني با اهل دنيا و دور از معنويت،پرهيز شود،. خداوند درقرآن کريم ميفرمايد:
«فاعرض عن من تولي عن ذكرنا ولم يردالا الحيوه الدنيا (4) ؛از كساني كه از ياد ما روي گرداندند و جز زندگي دنيا را نخواستند ،روي بگردان».
براي هر مرحله از تقوا و تهذيب نفس، تکلف ويژه اي است که رعايت آن در هر مرحلهاي، زمينه ساز درك بيش تر و توفيق افزونتر و توجه و تقرب خواهد شد.
«يا ايها الذين آمنوا ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و الله ذوالفضل العظيم ؛ (5) اي اهل ايمان! اگر پرهيزگار بوده و تقواي الهي پيشه كنيد ،خداوند براي شما نيروي تشخيص حق از باطل قرار داده ، بديهاي شما را پوشانده ،شما را بيامرزد و خداوند داراي فضل و رحمت بزرگ است».
تذکرات:
در خودسازي و جهاد با نفس به چند نکته اساسي بايد توجه نمود:
1 - همان گونه که در تربيت و سلامت بدن، رياضت و ورزش لازم است، در خود سازي و تهذيب نفس نيز رياضت و مبارزه و جهاد با نفس ضرورت دارد.
2 - همان گونه که در پرورش اندام، از نرمش و فعاليتهاي ساده و اندک آغاز ميشود و به تدريج به ورزشهاي سنگينتر وارد ميشوند، در تربيت روح نيز بايد از اندک شروع کرد و به تدريج به مراحل بالاتر رسيد.
3 - همان طور که در ورزش بدني، تداوم و استمرار لازم است، در رياضت نفساني نيز تداوم، شرط رسيدن به مقصد است. قرآن ميفرمايد: "به يقين کساني که گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل ميشوند که نترسيد و غمگين مباشيد".(6)
علي(ع) ميفرمايد: "قليلٌ مدوم عليه خير من کثير مملول منه؛(7) عمل اندکي که پيوسته باشد، بهتر است از بسياري که تو را خسته و وامانده سازد".
در حديث ديگري امام باقر(ع) ميفرمايد: "احب الاعمال الي اللَّه عز وجل ماداوم عليه العبد و ان قل؛ (8) محبوبترين کار نزد خدا، آن است که انسان بر آن مداومت کند ،هر چند اندک و ناچيز باشد".
4 - چنان که در سلامت جسم، فعل و ترک (دارو و پرهيز) هر دو با هم مؤثر است، در سلامت و تهذيب روح نيز فعل و ترک هر دو لازم است، مانند اداي واجبات و ترک گناهان و محرمات و تولي و تبري.
5 - مهمترين چيزي که درجميع مراحل بايد رعايت شود، نيت و حضور قلب و اخلاص است. خداوند در قرآن بر اين نکته تأکيد دارد که در مسير دين و پرستش بايستي اخلاص داشته باشيد: "به آنها دستوري داده نشده بود جز اين که خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند".(9)
6 - يکي از مشکلترين کارها تهذيب نفس و خود سازي است. به تغبير قرآن: راه فلاح و رستگاري هميناست. "قد افلح من تزکي(10)؛ هر کس خود را تزکيه کرد، رستگار شد" و "قد أفلح من زکاها و قد خاب من دسّاها(11)؛همانا رستگار شد کسي که خود را تزکيه و زيان کرد کسي که فريب نفس خود را خورد".
عالمان علم اخلاق ميگويند: براي خودسازي ابتدا بايد رذائل اخلاقي و اخلاق بد را از خود دور کرد، سپس درخت پاکي نشاند. ديو چو بيرون رود ، فرشته در آيد .
با وجود صفاتي مانند حسد و کبر و خودپسندي و خودخواهي و شهوت راني،دسترسي به صفات پسنديده و انجام اعمال خير و غلبه بر هواي نفس، بسيار مشکل خواهد بود.
اخلاق بد در وجود انسان به منزله بيماريي است که مفاسدي به دنبال دارد.
مرحوم نراقي ميگويد: "زنهار اي جان برادر! تا حديث بيماري روح را سهل نگيري و معالجه آن را بازيچه نشماري و مفاسد اخلاق را اندک نداني... مسامحه در معالجه آن ها آدمي را به هلاکت دائم و شقاوت ابدي ميرساند . صحت روح و اتصاف آن به محاسن اخلاق باعث زندگاني ابدي و حيات حقيقي ميشود . بعد از آنکه ساحت نفس از اخلاق ناپسند پاک و آراسته گردد، مستعد قبول فيضهاي الهي ميگردد(12)".
پيامبر(ص) فرمود: "لا تدخل الملائکه بيتاً فيه کلب؛(13)ملائکه داخل خانهاي که در آن سگ باشد، نميشوند". پس چگونه ملائکه در خانه دلي داخل شوند، که مملوّ از صفات رذيله و سگان درنده وجود آدمي هستند ؟!
7 - عادت دادن نفس بر عادات خوب و پسنديده، گر چه بر نفس انساني شايد مشکل باشد، وليچارهاي از آن نيست. عادات خوب مانند: خواندن نماز در اول وقت و با جماعت، خواندن مناجات و راز و نياز باخدا، قرائت قرآن، خواندن نماز شب، کمک و دلسوزي نسبت به مستضعفان و بينوايان احترام به بزرگان، امر به معروف و نهي از منکر.
بايد با خواسته هاي نفساني مبارزه کرد اما در اين راستا نبايد کاري کرد که با عزت نفس منافات داشته باشد. رياضتي مورد قبول اسلام است كه اولاً با بدعت توأم نباشد .ثانياً با عزت نفس و كرامت انساني منافات نداشته باشد. قرآن مجيد يكي از رياضت هاي مسيحيان را كه رهبانيت و ترك دنيا به منظور گريز از مسئوليت هاي زندگي است، به شدت نكوهش كرده و آن را بدعتي مي داند كه ريشه وحياني نداشته است.(14)اسلام رهبانيت مسيحيان را با فرمان جهاد از پيش پاي مسلمانان برداشت. پيامبر اكرم(ص) در اين باره ميفرمايد: "رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است".(15)
يكي از رياضت هايي كه در مكتب تصوف معمول بوده، روش ملامتي است. اين افراد براي اين كه مردم به آنان عقيده پيدا نكنند، تظاهر به بدي مي كنند. استاد مطهري ميگويد:
"اين ها مبارزه با نفس است، اما [يك نوع] جهاد با نفسي است كه اسلام آن را اجازه نمي دهد".(16)زيرا با عزت نفس منافات دارد. ترك دنيا و رهبانيت هندوها و پيروان كليسا و يا چله نشيني و عزلت صوفيان و اصحاب خانقاه از رياضت هاي نامشروع محسوب ميشود. امام خميني(ره) از قول استادش مرز ميان رياضت باطل و رياضت صحيح را بيان داشته و فرموده اند:
"ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعي صحيح، قَدَم نفس و قَدَم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و رياضت او براي پيدايش قواي نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، رياضت باطل [است] و سلوك آن منجر به سوء عاقبت ميباشد و دعوي هاي باطله نوعاً از همين اشخاص بروز ميكند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حق و شرعي است".(17)
اگر منظور از رياضت را مهار نفس و كنترل غرايز دروني و تقويت اراده بدانيم، كدام رياضت بهتر از ترك محرّمات و لذّات نفساني و انجام واجبات است؟ نفس انسان به منزلة اسب سركش و چموشي است كه آدمي را از طريق پيروي از نفس به ورطه سقوط ميكشاند. دشمن غدّار كه نفس اماره نام دارد، بسيار نيرومند ظاهر مي گردد كه جز با رياضت رام نمي گردد. از طرفي واجبات الهي توأم با رنج و مشقت است مانند روزه گرفتن در تابستان، وضو با آب سرد در هواي سرد، واجبات مالي مانند خمس و زكات، جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، حج و غيره.
پينوشتها:
1. قصص(28) آيه 88.
2. انفطار(82)آيه 10.
3. بقره (2)آيه 284.
4.نجم (53)آيه 29.
5. انفال(8) آيه 29.
6. فصلت (41) آيه 30.
7. صبحي صالح، نهج البلاغه، حکمت 444.
8. محمد رضا مهدوي کني، نقطههاي آغاز در اخلاق عملي، ص 41.
9. بينه (98) آيه 5.
10. اعلي (87) آيه 14.
11. شمس (91) آيه 9.
12. معراج السعاده، ص 13.
13. بحارالانوار، ج 62، ص 54.
14 . حديد (57) آيه 27.
15 . بحارالانوار، ج67، ص 114.
16. استاد مطهري، انسان کامل، ص 233.
17 . امام خميني، چهل حديث، ص 45.
۱۳۸۹/۰۴/۰۸ ۲۲:۵۷ شناسه مطلب: 13452
ایا قبل از غسل جنابت باید سر با اب و شامپو شسته شود یا شستن سر با اب تنها کفایت میکند
پرسش 1:
غسل شرح
قبل از غسل جنابت بايد سر با آب و شامپو شسته شود ؟
پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
در غسل آنچه لازم است، رسيدن آب به همه جاي بدن است . شستن با ليف و صابون الزامي نيست. اگر زير دوش حمام غسل مي کنيد، با رفتن زير دوش اگر مانعي يا نجاستي در عضو نباشد، همين مقدار که آب به تمام جاهاي سرو گردن برسد، کفايت مي کند . نياز نيست حتي دست کشيده شود. (1)بعد از سر وگردن بايد طرف راست وسپس طرف چپ شسته شود.
پي نوشت:
1.امام خميني،توضيح المسائل،س 377.
۱۳۸۹/۰۴/۰۸ ۲۱:۲۷ شناسه مطلب: 13451
انواع آبی که از مرد بیرون می آید چند نوع است و کدام یک نجس است؟
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر .
مني
نشانه هاي خروج مني در مردان سه تا است:
1- باجستن و پرش خارج مي شود.
2- همراه بالذت و شهوت خارج مي شود.
3- همراه باسستي بدن است. ولى در زن و مريض لازم نيست آن آب با جستن بيرون آمده باشد، بلكه اگر با شهوت بيرون آمده باشد، در حكم منى است و لازم نيست بدن او سست شود.
اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير اينها، اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از اينها را نداشته باشد، حكم منى را ندارد، غسل هم ندارد و لباس و بدن را هم نجس نمي کند و وضو را هم باطل نمي کند.
«مذي» آبي است که گاهي بعد از بازي کردن باهمسر و پس از تحريک جنسي خارج مي شود و نشانه هاي مني را ندارد . «مذي» پاک است.
«وذي» آبي است که گاهي بعد از خارج شدن مني ، از انسان بيرون مي آيد . اگر به واسطه برخورد با مني نجس نشده باشد پاک است و غسل هم ندارد.
«ودي» آبي است که گاهي بعد از بول بيرون مي آيد و از نظر ظاهر شبيه مني است اما حکم مني را ندارد . نشانه هاي خارج شدن مني را هم ندارد . اگر بول به آن نرسيده باشد پاک است.
اگر انسان بعد از بول استبرا کرده باشد و رطوبتي از او خارج شود و شک کند که بول است يا يکي از اين سه آب. آن رطوبت پاک مي باشد و غسل هم ندارد.
۱۳۸۹/۰۴/۰۸ ۲۰:۴۵ شناسه مطلب: 13450
با سلام. يک سوال براي يکي از دوستان بنده پيش اومده که نتونستم جوابش رو بدم. ۱ آيا اين عدل است که حضرت آدم اشتباه کرده ما عذاب آن را متحمل شويم و در اين دنيا زندگي کنيم. مگر جاي ما بهشت نبوده است؟؟ ۲ آيا اين عدل است که پدر و مادر گناهي مرتکب شوند و در عوض فرزندي ناقص پيدا کنند که اين نقص باعث عذاب آن فرزند است. گناه آنان به فرزند چه ربطي دارد؟؟ ممنون از شما.
پرسش: آيا اين عدل است که حضرت آدم اشتباه کرده، ما عذاب آن را متحمل شويم و در دنيا زندگي کنيم. مگر جاي ما بهشت نبوده است؟؟
پاسخ: با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
براي رفع شبهة پيش آمده بايد ديد تعريف و معناي عدالت چيست تا ببينيم مسئله همان طور كه گفتهايد ميباشد؟
دو تعريف براي عدالت ذكر كردهاند :
اول: حق را به صاحب حق دادن[1]
اگر در بهشت بودن حق ما بود و خداوند آن را به ما نميداد، برخلاف عدالت بود. امّا وقتي هنوز وجود نداريم، چه جور حق براي مان ثابت ميشود؟ چيزي كه نيست و وجود ندارد، حقي هم ندارد. پس قبل از آن كه آفريده شويم ،وجود نداشتيم . در نتيجه حقي نداشتيم كه بگوييم حق مان اين بود كه در بهشت باشيم، نه در زمين.
در اين مسئله با يك فرض ميتوان عدم عدالت را تصور كرد و آن اين كه :
ما و آدم در بهشت بوديم . بعد هيچ خطا و اشتباهي نداشتيم . فقط آدم بود كه اشتباه ميكرد . ما را به خاطر اشتباه آدم همراه او از بهشت خارج ميكردند، امّا ميبينيم كه اين فقط يك فرض است چون همراه آدم در بهشت نبوديم، از وجود ما خبري نبود.
تعريف دوم: هر چيزي را در جايگاه مناسب خودش قرار بدهيم[2]
اين تعريف با تعريف حكمت تقريباً يكي است[3] يعني هر چيزي را مناسب با هدفي كه براي او در نظر گرفتهايم، قرار بدهيم.
بودن ما روي زمين و با سختيهاي آن مواجه شدن، به جا بوده است يا نا به جا؟ آيا خدا ما را براي بهشت و راحتي خلق كرده بود تا آمدن ما به روي زمين و سختي كشيدن ، برخلاف حكمت و عدالت او باشد؟ هدف خلقت انسان چه بود؟ خداوند ميفرمايد:
«جن و انس را نيافريدم مگر اين كه مرا پرستش كنند».[4]
در آيات ديگري به امتحان اشاره شده است:
«او كسي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد . عرش او بر آب قرار داشت تا شما را آزمايش كند، تا كدام يك عمل تان بهتر است».[5] هدف خلقت آسمان ها و زمين را آزمايش انسان ها ميداند. آيه اول هم هدف را عبوديت ذكر كرد. عبوديت اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود و تسليم شدن در برابر ذات پاك اوست.[6]
با اين هدف چه چيز مناسبتر است؟ راحتي و خوشي، انسان را در عبوديت موفق ميسازد يا خوشي و نعمت در كنار سختيها و سلب نعمتها؟ كدام يك از سختي و خوشي در بروز عبوديت انسان و تسليم بودن او در برابر خدا نقش دارد؟ همه ما قبول داريم كه انسان در سختيها بيش تر به خدا توجه دارد. پس سختيها با هدف خلقت انسان كه توجه به خدا و تسليم بودن در برابر اوست، تناسب بيش تري دارد. خداوند نيز به امتحان انسان ها با سختيها اشاره ميكند :
«قطعاً همة شما را با ترس، گرسنگي، كاهش در مال ها و جان ها و ميوهها آزمايش ميكنيم...»[7]
در زمين بودن و با سختيها ورنج ها و يا با خوشيهاي آميخته به رنجها، نعمتهاي توأم با كمبودها مواجه بودن و زندگي كردن، با هدف خلقت انسان ها بيش تر همخواني و تناسب دارد يا آن جا كه آدم ـ عليه السلام ـ بود و در آن از سختيها خبري نبود:
« در آن (بهشت) گرسنه و برهنه نخواهي شد و در آن تشنه نميشوي، و حرارت آفتاب آزارت نميدهد.»[8]
خداوند وقتي اراده كرد انسان را بيافريند و قصد خود را با فرشتگان مطرح كرد گفت: « ميخواهم در زمين خليفه قرار دهم»[9] پس حتي قبل از آن كه آدم آفريده شود و از او خطايي سرزند ،خدا قصد داشت كه انسان در زمين زندگي كند، پس اين كه ما هم در زمين زندگي ميكنيم و با سختيهاي زندگي دنيا و عالم ماده دست و پنجه نرم ميكنيم، ربطي به خطاي آدم ندارد.
اگر انسان را براي زندگي در دنيا و آزمايش شدن در آن آفريد ،پس چرا خداوند آدم را به بهشت برد؟
مراد از بهشت ،بهشت اخروي نيست، چرا كه اگر بهشت اخروي بود ، آدم از آن نبايد خارج ميشد ،چون در اوصاف بهشت آخرت، از خلود به معناي جاودانگي نامبرده شده : «بشارت ده كه باغ هايي از بهشت براي آن ها است كه نهرها از زير درختانش جاري است و ... جاودانه در آن خواهند بود.»[10]
در روايات نيز به اين مسئله كه بهشت آدم از باغ هاي دنيا بود، اشاره شده است.[11]
بخش دوم سوال :
دوران سكونت آدم در بهشت، دوران آزمايشي بود براي آماده شدن جهت زندگي در دنيا و پذيرش مسئوليت تكاليف.[12] نيز براي اين بود كه از اين طريق طبيعت بشري را آزمون و معلوم كند كه بشر جز به اين كه زندگي دنيا را طي كرده و در محيط امر و نهي و تكليف قرار گيرد، ممكن نيست به سعادت و بهشت ابدي برسد.[13]
اين سؤال را بايد كسي بكند كه بداند مقام او از مقام آدم ـ عليه السلام ـ كه پيامبري معصوم بود، بالاتر است، امّا افرادي مثل ما كه دچار خطا ميشويم، اگر در بهشت آدم بوديم ، آيا خطايي كه آدم كرد ،مرتكب نميشديم يا بلكه بدتر از آن را هم مرتكب ميشديم؟ انصاف را در مورد خود رعايت كنيم و با نگاهي منصفانه به اعمال خود و خطاي آدم ـ عليه السلام ـ در مورد عدالت خدا بيانديشيم.
براي مطالعه بيش تر ميتوانيد به: الميزان، ج 1370، ص 166 و 171 مراجعه كنيد.
پي نوشت ها:
1. مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، چ 1، 1365، ص 192.
2 . همان.
3 . همان.
4 . ذاريات(51)آيه56.
5 . هود(11)آيه 7.
6 . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، چ 17، 1378، ج 22، ص 387.
7 . بقره(2)آيه 155.
8. طه(20)آيه 118 و 119.
9. بقره،آيه 30.
10 . همان،آيه 25.
11. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه ناصر مكارم شيرازي، بنياد علمي فرهنگي علامه، 1370، ج 1، ص 182.
12. تفسير نمونه، ج 13، ص 318.
13. الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي، چ 1370، ج 8، ص 51.
پرسش: آيا اين عدل است که پدر و مادر گناهي مرتکب شوند و در عوض فرزندي ناقص پيدا کنند که نقص باعث عذاب فرزند است. گناه آنان به فرزند چه ربطي دارد؟
پاسخ: با توجه به اين كه خداوند كمال مطلق و غني مطلق است و هيچ نقصي نسبت به ساحتش تصور ندارد، ميفهميم كه خدا عادل است، چرا كه سرچشمه ظلم، يا جهل است و يا نياز كه اين هر دو نقص است كه در خدا تصوّر ندارد.
وقتي يقين داريم خدا عادل و مهربان است، مييابيم آن چه از تفاوتها در خلقت مشاهده ميشود، از ناحيه خدا نيست، يعني اين گونه نيست كه خدا آدم فلج را در حالي كه امكان و قابليت صحيح بودن را داشت، از روي ظلم و بي مهري فلج آفريده باشد، بلكه فلج بودن او عامل ديگري دارد، و آن خصوصيت مربوط به جهان ماده و عالم طبيعت است.
جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم، جهان ماده است، يعني هر چيزي در شرايط خاص و با علل و اسباب خاص خود به وجود ميآيد و تدريجاً كامل ميگردد. اگر شرايط و حدود آن مراعات نشود، موجودي ناقص و بي فايده و احياناً مضر به دست ميآيد.
ميوه درخت در موقعي به صورت كامل به دست ميآيد كه باغبان آن را به موقع آب و كود دهد و به كليه اصول رشد توجه داشته باشد و آنها را فراهم آورد. در غير اين صورت ميوه درخت به صورت كامل به دست نميآيد،
زيرا جهان مادي و طبيعي اين طور نيست كه در هر شرايطي موجودات سالم و كامل تحويل دهد.
پس براي به دست آمدن ميوه سالم و كامل، باغبان بايد آن چه را در پرورش و تكامل آن لازم است، مراعات كند.
همچنين براي نوزاد سالم ضرورت دارد پدر و مادر، آن چه را در پرورش و تكامل او لازم و مفيد است، بدانند و آنها را هميشه مراعات كنند.
ما هستيم كه در بسياري از موارد در اثر مراعات نكردن شرايط زناشويي و بهداشت، كودكان ناسالم به وجود ميآوريم.
پس در اين گونه موارد نبايد آن را تقصير دستگاه آفرينش بگذاريم، زيرا خداوند براي تكامل هر موجودي شرايط خاصي قرار داده است. كه اگر آنها مراعات شود، هر چيزي نيكو و مفيد به وجود خواهد آمد.
به عبارت ديگر: سالم و ناقص به دنيا آمدن، علل و اسباب مادي خاص خود را دارد. طبعاً هر معلول و پديدهاي از
علت خاص خود صادر ميشود.
بنابر اين هر نوع نقصي كه در موجودات جهان وجود دارد از ناحيه موجودات است نه خداوند و به تعبير ديگر فيض از طرف خداوند تمام است و نقص از طرف دريافت كننده فيض است.
هنگامي كه علت و اسباب و شرايط به وجود آمدن نوزادي ناقص باشد، يا از نظر ژنتيكي( که بسياري از جهات آن هنوز شناخته نشده) ، نوزاد ناقص به دنيا ميآيد.
جهان آفرينش شرايطي دارد كه اگر كسي آنها را مراعات نكند، در نتيجه نواقصي به بار آيد، تقصير از خود او است و ربطي به عالم آفرينش ندارد.(1)
بوعلي سينا سخني دارد.او ميگويد: خدا زردآلو را زردآلو نكرده بلكه زردآلو را ايجاد كرده است.
زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشيا را آفريده و آنها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجيد اين مطلب را با يك تمثيل بيان كرده و فرموده است:
«خدا از آسمان آبي فرود آورد و هر رودخانهاي به قدر ظرفيت خودش سيلان يافت».(2) يعني رحمت فيض پروردگار هيچ موجود مستعدي را محروم نميسازد و براي همه يكسان است، ولي استعداد و ظرفيت موجودات يكسان نيست. استعدادها مختلف است. هر ظرفي به قدري كه گنجايش دارد، از رحمت خدا لبريز ميگردد. پس هر موجودي، حق خود را كه امكان داشته دريافت دارد، دريافت كرده است».(3)
بنابراين نبايد تصور كرد كه خداوند يكي را كه ممكن بود زيبا باشد، زشت قرار داد و ديگري را كه ممكن بود زشت باشد، زيبا قرار داد و با قيد قرعه و يا يك اراده تبعيضآميز هر يك از آنها را انتخاب كرد، بلكه هر جزء از اجزاي جهان تنها به همين جور كه هست، امكان وجود داشته و خدا همان آفرينش را به آن داده است. اگر بخواهيم از ديدگاه علمي سخن گوييم، اين گونه ميتوان گفت كه هر ماده با توجه به ويژگي و شرايط خود از وجود و كمالات وجود برخوردار ميشود. تفاوتهايي كه در جهان مادي و طبيعي وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادي است، مثلاً كسي كه از نظر زيبايي يا زشتي، شكل و وضعي خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتيكي و عوامل محيطي و مادي وراثت و... است كه هزاران مورد شناخته شده و يا ناشناخته در طبيعت در آنها دخالت دارد و يا حتي امور غير مادي مانند نحوه آميزش يا مواد و غذاهايي كه پدر و مادر قبل از آميزش، يا مادر بعد از آن در دوران جنيني تغذيه ميكنند يا مانند تأثير الكل و مواد اعتيادزا در شكل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشي و استعداد كودك كه امروزه بدون ترديد شناخته شده است.
طبق اين سخن فيض الهي از ناحيه خدا تمام است و او در حق هيچ موجودي تبعيض روا نميدارد، بلكه موجودات هستند كه به فراخور شأن و جايگاه و مرتبه خود و عوامل ديگر قبول فيض ميكنند و به اندازه استحقاق، در مرتبهاي از عالم هستي جا ميدارند. در جهان خلقت آنچه كه وجود دارد تبعيض نيست، بلكه تفاوت است، همان طور كه ظرف يك ليتري نسبت به ظرف پنج ليتري مقدار كمتري آب در خود جاي ميدهد. آري هر موجودي در نظام هستي به ميزان ظرفيت خود دريافت فيض ميكند.
اين نكته را نيز اضافه ميكنيم كه درست است نوزاد ناقص الخلقه به خاطر شرايط پدر و مادر يا محيط و... چنين به دنيا آمده، اما از طرفي خداوند نسبت به معلولان ملاحظاتي نموده كه لطف بزرگي است، از جمله اين كه تكاليف شرعي آنان را آسان گرفته و پاداش عبادت آنان را بزرگتر قرار داده و اداره زندگي آنان را(در صورتي كه قادر به اداره آن نباشند) بر عهده حكومت اسلامي گذاشته است. در نهايت آن چه را ملاك برتري است، در اختيار همه قرار داده است كه همه افراد بشر(حتي معلولين و ناقصها) ميتوانند داشته باشند و آن عبارت است از تقوا و پرهيزكاري. قرآن فرمود: «گراميترين شما پيش خدا با تقواترين شما است». چه بسا در جهان ديگر، بسياري از ضعف هايي كه ناخواسته بر نوزاد و فرزند تحميل شده است، جبران شود. در نتيجه: آنچه در جهان هستي و آفرينش وجود دارد، تفاوتها است، نه تبعيضها. تفاوتها نيز معلول اعمال و اسباب است و خداوند به هر موجودي به اندازهاي كه قابليت و استعداد دارد و شرايط و اسباب آن اقتضا ميكند، وجود و هستي ميبخشد.
پينوشتها:
1. مؤسسه در راه حق، بيست پاسخ، ص 28.
2. رعد(13) آيه 17.
3. استاد مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 172 - 171، با تلخيص.