پرسش وپاسخ

با سلام اگر کسي نداند استمنا در ماه رمضان روزه را باطل مي کند و استمنا کند حکمش چيست؟

با سلام اگر کسي نداند استمنا در ماه رمضان روزه را باطل مي کند و استمنا کند حکمش چيست؟

پرسش 1:
استمنا شرح با سلام اگر کسي نداند استمنا در ماه رمضان روزه را باطل مي کند و استمنا کند حکمش چيست؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي اعمال.
اگر مي دانست استمنا حرام است، ولي نمي دانست روزه را باطل مي کند،قضا وکفاره به گردنش آمده است، مگر به فتواي آيت الله سيستاني که مي فرمايد:کفاره واجب نيست .اگرجهل به حدي بوده که احتمال باطل شدن روزه را نمي داده، قضا هم واجب نيست. به نظر آيت الله خامنه اي فقط قضا لازم است . به نظر آيت الله مکارم بنا براحتياط قضا وکفاره لازم است.
اگر نمي دانست استمنا حرام است ونيز نمي دانست روزه را باطل مي کند، قضاي روزه لازم است ،ولي کفاره لازم نيست. آيت الله سيستاني مي فرمايد:کفاره واجب نيست .اگرجهل به حدي بوده که احتمال باطل شدن روزه را نمي داده، قضا هم واجب نيست.(1)
پي نوشت:
1. پرسش ها وپاسخ هاي دانشجويي ،شماره 17(احکام روزه) ص62و63 ،سوال 83و85
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم

 

امام صادق عليه‏السلام : هر چيزى زكاتى دارد و زكات دانش اين است كه آن را به اهلش بياموزى . بحار الأنوار : 78 / 247 / 77 منتخب ميزان الحكمة : 246

 

پرسش 1:
روزه-نماز شرح من24 ساله هستم. متاسفانه در كذشته خود ارضايي مي كردم.چند سال قبل فهميدم كه گناه است و سعي در ترك آن كردم كه به لطف خدا مدتي است آن را ترك كرده ام.ولي تازه در همين سايت شما يك روز مانده به آخر ماه رمضان قبل از سحر فهميدم كه بر كسي كه اين عمل را انجام داده ،غسل جنابت واجب است و من نمي دانستم.آن روز تا فهميدم اذان شد ،من هم كه شوكه شده بودم ،نمي دانستم چه كار كنم.ظهر غسل كردم.(روزه ي آن روز كه فهميدم و به غسل نرسيدم كفاره دارد؟(نمي دانستم مي توانم تيمم بكنم)).مي دانم كه بايد نمازهايم را قضا كنم ،من هم شروع كردم به قضا كردن آنها.فقط از وقتي كه يادم مي آيد(البته دست بالا گرفتم)كه اين كار را شروع كردم تا الان را 12 سال حساب كردم كه مي خواهم نمازهايش را قضا كنم.ولي روزه هايم را نمي دانم چه كنم؟

پاسخ:

زن دردو صورت جنب مي شود :
1-آميزش جنسي، که اگر دخول ازعقب يا جلو به اندازه ختنه گاه يا بيشتر انجام شود، زن ومرد هردو جنب مي شوند ،گرچه مني بيرون نيامده باشد.
2-خارج شدن مني.که اگر زن به وسيله تحريک هاي جنسي به اندازه اي شهوي شود که به اوج لذت جنسي برسد(حالتي که معمولا بعد ازآن زن ارضا مي شود وحالت شهوتش تمام مي شود) ودرآن حال مايعي ازاو خارج شود، دراين صورت زن جنب مي شود وبايد غسل کند. اگر شک کند که به مرحله اوج لذت رسيده ويا شک کند مايع خارج شده ، جنب محسوب نمي شود وغسل لازم نيست.
ترشحا تي که درغير از حالت اوج لذت جنسي از زن خارج مي شود، گرچه مقداري هم لذت بخش باشد ،پاک است ونياز به غسل ندارد و وضو را باطل نمي کند.(1)
پس اگر جنب نشده باشي ،همه اعمالت اعم از نماز وروزه و عمره وحج صحيح است ونياز به قضا ندارد. اما برفرض اين که جنب شده باشي ، اگرغسل حيض کرده اي و نيتت اين بوده است:غسلي که فعلا وظيفه ام است انجام مي دهم،اعمال بعد از اين غسل صحيح است.
اگر غسل حيض نکرده اي ،چنانچه مي دانستي جنب شده اي ولي نمي دانستي غسل لازم است، نماز ها وروزه هارا بايد قضا کني واعمال مکه ات صحيح است ،ولي بايد طواف ها ونماز طواف ها را اعاده کني .اگر خودت نمي تواني به مکه بروي ،نايب بگير تا برايت انجام دهد. چنانچه اصلا نمي دانستي جنابت چيست ،نماز ها قضا دارد، ولي روزه ها قضا ندارد و طواف ونماز طواف را بايد قضا کني يا نايب بگيري.
درمورد اعمال عمره وحج نبايد نگران باشي ،چون برفرض اين که درحال اعمال جنب بوده اي ،فقط طواف ونماز طواف اشکال پيدا مي کند که آن هم اگر خودت نتواني بروي، نايب مي گري ونايب طواف ها ونماز طواف ها را انجام مي دهد(درعمره دو طواف است: يکي طواف عمره که بعدش نماز طواف عمره خوانده مي شود .دومي طواف نسا ونماز طواف نسا. وقتي به وسيله خودت يا نايب طواف ونماز انجام گرفت ،مي تواني ازدواج کني). (2)
مي تواني با سازمان شهر خودت يا سازمان حج تهران تماس بگيري تا آن ها در عرض چند روز مشکلت را حل کنند ،چون مي توانند به مکه زنگ بزنند ويکي از کارمندان بعثه مقام معظم رهبري در مکه به نيابت از تو طواف ونماز طواف را انجام دهد.
مي تواني باکسي که به مکه مي رود وقرائت نمازش صحيح است ،مانند روحاني کاروان يا مدير کاروان تماس بگيري تا او برايت نيابت انجام دهد.
مي تواني دراين مسئله :عدول از مرجع تقليد مساوي( دراعلم بودن )به مرجع تقليد مساوي ديگر جايز است ، ازآيت الله خامنه اي به آيت الله سيستاني عدول کني. بعد ازاين که دراين مسئله عدول کردي (چون آيت الله سيستاني عدول از مساوي به مساوي را جايز مي داند) درمسئله کفايت غسل حيض وغسل جمعه وغسل احرام وغسل ورود به مسجد پيغمبر(ص) و غسل زيارت خانه کعبه ازغسل جنابت از آيت الله سيستاني تقليد کن .
دراين صورت اگر يکي از اين غسل ها را قبل از اعمال مکه انجام داده باشي، اعمال مکه ات صحيح است ونياز به انجام طواف ونماز ش را نداري. مثلا اگر درمدينه قبل از محرم شدن غسل احرام کرده باشي يا غسل ورود به مسجد پيغمبر(ص) يا غسل حيض يا غسل جمعه کرده باشي، اعمالت صحيح است.(3)
هم چنين ازوقتي که بعد از جنابت(برفرض جنب شدن)اگرغسل واجب مثل غسل حيض يا غسل استحاضه کثيره يا يک غسل مستحب مثل غسل جمعه وغسل احرام انجام داده باشي ،بعد ازآن غسل نماز وروزه ات هم صحيح است ونياز به قضا ندارد.

اگر دراين مسئله: اگر کسي جنب باشد ولي جنابت را نداند ويا جنابت را بداند اما نداند که غسل لازم دارد ،حکم اعمالش چيست، به آيت الله سيستاني عدول کني ،درصورتي که احتمال هم نمي دادي که جنابت غسل مي خواهد ،روزه هايت قضا ندارد، ولي نمازها رابايد قضا کني.(4) البته اين درصورتي است که (برفرض جنب شدن ) هيچ غسلي مانند يک غسل واجب يا مستحب نکرده باشي ،چون اگر غسلي واجب يامستحب انجام داده باشي، کفايت ازغسل جنابت مي کند واعمالت صحيح است.
اميد واريم توانسته باشيم دررفع مشکل ونگرانيت کمک کرده باشيم.
پي نوشت ها:
1. آيت الله خامنه اي، استفتاات ،سوال 171.
2.مناسک حج ،امام خميني (با حاشيه مراجع)مسئله677.
3. آيت الله سيستاني ،توضيح المسائل ،مسئله389و634.
4 سوال تلفني(02517836565)از دفتر آيت الله سيستاني.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : پرسش نيمى از دانش است . كنزالعمّال : 29260 منتخب ميزان الحكمة : 260

 

پرسش 1:
آيا دريافت قرض/هديه مصداق تصرف در مال هست؟ شرح با اجازه آيت الله شيخ علي آقاي صافي گلپايگاني بر تفليد از آيت الله بهجت (رحمه الله) باقي مانده ام.
1. آيا دريافت قرض الحسنه -از کسي که معتقد به پرداخت خمس نباشد- مصداق تصرف در مال است که اگر مبلغ مورد نظر متعلق خمس بود ،خمسش بر قرض گيرنده واجب گردد (چه سال خمسي بر آن بگذرد و چه نگذرد)؟
پاسخ:
سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛

1. دريافت قرض يا هديه مصداق تصرف در مال مي باشد ،ولي در فرض مزبور اگر ندانيد که داخل پول قرض گرفته شده ، پول حرام يا خمس هست ، تصرف در آن بر شما حلال است(1)
2. همچنين دادن خمس پولي که قرض گرفته مي شود واجب نيست. (2)
پي نوشت ها:
1. آيت ا... بهجت ، استفتاءات ، ج 3 ، سوال 3680
2. همان ، سوال 3676
پرسش 2:
آيا دريافت هديه -از کسي که معتقد به پرداخت خمس نباشد- مصداق تصرف در مال است که اگر مبلغ مورد نظر متعلق خمس بود خمسش بر هديه گيرنده واجب گردد (جداي از مازاد بر مؤؤنه در پايان سال خمسي که خمسش احتياطاً واجب است)؟
پاسخ:

گرفتن هديه مصداق تصرف در مال است. بنا به نظرمرحوم آيت ا... بهجت اگر هديه از راه حرا م باشد ،هديه گيرنده نبايد آن را بگيرد ،مگر اين که مال حرام را به صاحبش برگرداند و خمس مال متعلق خمس را بپردازد(1)
اما اگر علم و اطمينان به بودن خمس در مال مورد ابتلا ندارد ،تصرف در آنها مانعي ندارد(2)
پي نوشت ها:
1. آيت ا... بهجت ، استفتاءات ، ج 3 ، سوال 3579
2. همان، سوال3745

پرسش 3:
اگر از شخصي پولي را به عنوان قرض الحسنه بگيريم و آن شخص معتقد به پرداخت خمس نباشد، و به طور خاص بدانيم که در مال مورد ابتلا خمس هم وجود دارد، آيا گيرنده ي قرض حق استفاده از اين مبلغ را دارد؟ اگر ندارد آيا مي تواند 4 سهم از 5 سهم آن را مصرف کند و يک سهم باقي مانده را خمس دهد و در زمان بازپرداخت قرض تمام 5 سهم را به قرض دهنده پس دهد؟ يا آيا مي توان تمام را خرج کند و هر چه خرج کرد و بعداً به قرض دهنده پس داد ،نسبت 1 به 4 آن را به عنوان خمس بدهد (همان موقع که قرض گرفت يا وقتي داشت قرضش را پس مي داد)؟ اگر نمي شود چه بايد کرد ،وقتي به آن پول نياز داريم؟
پاسخ:

1- در صورتي که يقين نداشته باشد در خصوص پولي که قرض گرفته ، خمس تعلق گرفته است و نداند که در خصوص اين مورد خمس تعلق گرفته ، دادن خمس لازم نيست ،هرچند شخص قرض دهنده اهل خمس نباشد، اما ممکن است از درآمد سال يا پولي که هنوز متعلق خمس نشده است، قرض داده باشد ، مي تواند قرض بگيرد و در پول مذکور تصرف کند..
2- در صورتي که احتمال بدهيد پولي که پدر به شما قرض مي دهد ياهديه است ،در اين پول خمس واجب نشده باشد و از درآمد بين سال که هنوز متعلق خمس نشده ، به شما پول داده است، تصرف درآن اشکال ندارد . اگر يقين داريد از پولي که به آن خمس تعلق گرفته، از عين همان پول به شما قرض يا هبه داده ، پيش از دادن خمس نمي توانيد در آن تصرف کنيد . بايد خمس آن را پرداخت کنيدو يا با اجازه مرجع تقليد خود در آن تصرف کنيد .هر وقت توان مالي پيدا کرديد ،خمس آن را بدهيد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 

امام على عليه‏السلام : دانش ، شريفترين شرافت خانوادگى است . كنز الفوائد للكراجكيّ : 1 / 319 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1:
تاريخ پيامبر شرح چرا پيامبر پس از شهادت جناب رقيه توسط عثمان دختر دوم خود را به عثمان داد؟

پاسخ:
سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
رقيه به شهادت نرسيد و در اثر بيماري از دنيا رفت و پيامبر(ص) او را در بقيع دفن کرد..
مورخان نوشته‌اند که رقيه همراه شوهرش عثمان، از مکه به حبشه هجرت کرد . در آن جا فرزندي به نام عبدالله به دنيا آورد. رقيه بعد از بازگشت از حبشه، در سال دوم هجري، در اثر بيماري درگذشت .سپس عثمان با خواهر کوچک تر او ام کلثوم ازدواج کرد. شايد يکي از علل ازدواج ام کلثوم با عثمان، سرپرستي از فرزند خواهرش عبدالله باشد.
نسبت به ساير افراد، دلسوزي و مراقبت بيشتري نسبت به فرزند خواهر خود مي‌تواند داشته باشد. افزون بر اين تا آن زمان خلافي از عثمان سر نزده بود که سبب شود پيامبر دختر خود را به او ندهد. (1)

پي نوشت:
معارف ومعاريف،ج5،ص690،تاريخ پيامبر ،ص272-273 ، دکتر آيتي

پرسش 1: سوال شرح 1غيبت چيست؟ پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ غيبت آن است که عيب پنهاني کسي را پشت سر او بگوي

 

امام على عليه ‏السلام : دانش ، گمشده مؤمن است . عيون أخبار الرِّضا عليه‏السلام : 2 / 66 / 295 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1: سوال شرح 1غيبت چيست؟ پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ غيبت آن است که عيب پنهاني کسي را پشت سر او بگويند ( 1) پي نوشت: 1. آيت الله مکارم، استفتاآت ،ج1 ،سوال 552. پرسش 2: ايا غيبت انسان فاسق رواست؟ پاسخ: غيبت از آدم فاسق كه فسق او علني باشد (مثلاً شراب خوري او علني باشد.) تنها در مورد موارد علني و گناه اشكال ندارد. پرسش 3: معاد حيوانات چگونه است؟ پاسخ: بر اساس آنچه از آيات قرآني استنتاج مي شود ،حيوانات نيز مانند همه موجودات و همه ذرّات وجود، به سوي معاد در حركت بوده ، همگام با همه نظام وجود و به عنوان قطعه از نظام هستى، در سير و حركت اند . حركت و سير آنها هم به آن جايي كه همه حركت ها منتهي خواهد شد، منتهي مي گردد. حيوانات هم مانند هر موجود ديگرى، داراي جهاز خاص وجودي بوده ، داراي مسيرها و طريق هاي مختلف و متنوع و در عين حال حساب شده و منظم مي باشند . آنها نيز مانند هر موجود ديگرى، طبق راه و مسيري كه در پيش دارند و در پيش مي گيرند؛ به نقطه اي كه همه وجود به سوي آن در حركت است ،يعني به سوي مبدأ متعال و روز معاد و قيامت در حركت اند . در آن روز، به نتيجه حركت خود و مسير و راهي كه در پيش دارند، خواهند رسيد. در قرآن كريم بعضي از آيات وجود دارد كه با صراحت به سير و حركت حيوانات و همه جنبنده ها و پرنده ها به سوي معادو قيامت اشاره مي كند: وَ ما منْ دابّة في الأرضِ وَ لا طائرٍ يطيرُ بجَناحيه إلّا أمم أمثالكُم مَا فرّطنا في الكتابِ من شَيء ثمّ إلي ربّهمْ يحشَرونَ. [1]«نيست هيچ جنبده اي در زمين و نيست هيچ پرنده اي كه با دوبال خود پرواز مي كند، مگر اينكه همه آنها مانند شما انسان ها، امت ها و هستند و ما در كتاب تكوين، چيزي را بي حساب به وجود نياورده ايم. سپس همه اين جنبنده ها و پرنده ها، به سوي پروردگارشان محشور مي شوند». اين آيه با صراحت كامل، همه جنبنده ها و پرنده ها را كه شامل تمامي اصناف، انواع و طبقات حيوانات مي گردد ،حساب شده و داراي اجتماعات و مقررات و نظم خاص حاكم در اجتماعات آنها و نيز شعور و اراده و همچنين حركت و سير به سوي معاد و به سوي مبدأ متعال مي داند . با وجود صراحت خاص اين آيه در حشر همه حيوانات كه از جمله «ثمّ إلي ربّهمْ يحشرونَ »برمي آيد ،هيچ گونه شبهه و ترديدى، در اصل حركت حيوان به سوي معاد باقي نمي ماند. قرآن همچنين مي فرمايد: وَ اذا الوُحوشُ حشرَت. [2] گرچه اين آيه دلالت خاصي دارد و دلالت بر حشر وحوش مي كند؛ اما براي متدبر اين حقيقت را مي رساند كه غير وحوش نيز محشور خواهند بود. بنابراين وقتي مي گوييم همه موجودات، بدون استثنا به مقتضاي آيات قرآني به سوي مبدأ متعال و به سوي معاد، برگشت نموده و حركت مي كنند و به مبدأ متعال مي رسند و نتيجه حركت خود را مي بينند؛ نبايد از اين جملات معناي ناصحيح برداشت نمود و چنين فكر كرد كه در روز قيامت، رسيدن موجودات به مبدأ متعال به يك معني بوده و رسيدن موجودات به او معناي واحدي دارد؛ بلكه بايد توجه داشت كه رسيدن به مبدأ متعال در خصوص هر موجودى، به معناي خاصي است؛ مثلا رسيدن انسان به مبدأ متعال، با رسيدن موجودات ديگر به او فرق دارد. همچنين رسيدن هر موجودى، غير از رسيدن موجود ديگر است . نيز نتيجه حركت و راه و روش هر كدام از موجودات كه در معاد ظاهر مي گردد ،نتيجه مخصوصي بوده و غير از نتيجه حركت و راه و روش موجود ديگري است. اگر به شما گفته شود: در فصل بهار، همه خاك ها به حركت درمي آيند و نتايج حركت ها در فصل تابستان ظاهر مي گردد، آيا از اين جمله، مي فهميد كه همه حركت ها نتيجه واحدي خواهد داد و نتيجه ها يك نتيجه است؟! اگر گفته شود: دانه ها در اين فصل، حركت آغاز مي كنند و نتيجه ها در فصل تابستان به ظهور مي رسد، آيا برداشت مي كنيد كه نتيجه ها در تابستان همه يكي خواهد بود؟ اگر گفته شود: همه نطفه ها در رحم ها، حركت هاي خود را شروع مي كنند و بعد از مدتي نتيجه ها ظاهر مي شود، آيا تصور مي كنيد كه نتيجه ها يكي خواهد بود؟ اگر گفته شود: همه موجودات، به سوي نقطه اي كه «معاد» ناميده مي شود ،حركت مي كنند و همه در آن روز، نتايج حركت ها را خواهند يافت و همه به مبدأ متعال خواهند رسيد، آيا چنين خواهيد فهميد كه نتيجه يكي بوده و همه، به يكي نحو به معناي واحد به او خواهند رسيد؟! خيلي هستند كه متأسفانه وقتي چنين مي شنوند، چنان فكر مي كنند و سپس با تعجب مي پرسند: آيا همه موجودات، مانند انسان به او مي رسند و همه موجودات مانند انسان، نتيجه و جزاي اعمالشان را مي بينند و به بهشت و جهنم مي روند و...؟(3) پي نوشت ها: 1.انعام (6) آيه 38 2. تكوير(81) آيه 5 3. شجاعى، معاد يا بازگشت به سوي خدا، ج 1، ص 53 . پرسش 4: معاد ومحاسبه انسان هاي معلول ورواني چگونه است(اگر به بهشت بروند چرا واگر جهنم چرا؟) پاسخ: ظاهرا منظور شما از افراد معلول ، معلولين ذهني است . افراد معلول جسمي بسته به ميزان توانايي هايشان تكاليف ومسئوليت هاي خود را دارند كه معين است ؛ اما در خصوص افراد داراي معلوليت ذهني يا ديوانگان و حتي كودكاني كه قبل از سن بلوغ از دنيا مي روند،سرنوشت اينها در قيامت چگونه است و چگونه و به چه قاعده اي براي آنها جايگاه و مقام آخرتي تعيين مي گردد ؟ از نظر عقل و نقل اين گونه افراد چون از ادراك متناسب وقابل قبول كه شرط هر تكليف ومسئوليتي است بي بهره اند ، در دنيا هم تكليفي برعهده آنان نيست، در نتيجه گناهي براي آنان ثبت نمي‏شود و عقوبت و مجازات هم نمي‏شوند. حال اگر از خانواده‏اي مسلمان باشند، به دنبال پدر و مادر خويش- شايد به عنوان پاداش ومايه خوشحالي ايشان_ به بهشت خواهند رفت. اما اگر وابسته به كفار و ظالمان باشند، به واسطه قصور ادراكي خود در دنيا عذاب نخواهند شد؛ اما اينكه چه سرنوشتي در انتظارشان است ؛ برخي گفته‏اند در جايي بين بهشت و دوزخ هستند و شايد مشمول عفو و رحمت الهي شده و داخل بهشت شوند. در كتاب شريف كافي رواياتي درباره اطفال و ديوانگان آمده، در بعضي آمده است: "اطفال مؤمنان و كفار ملحق به پدران خويش خواهند شد". در برخي آمده است : "علم آن را به خدا واگذاريد" يعني درباره آن سؤال نكنيد؛ خدا بهتر مي‏داند با آنها چكار كند. (1) در برخي روايات درباره اطفال شيعيان آمده است كه در عالم برزخ فاطمه زهرا(س) آنان را تربيت مي‏كند. (2) حكم ديوانگان مانند اطفال است. (3)البته در پاره اي از روايات ذكر شده كه اين افراد به شكل خاصي در قيامت مورد آزمون قرار مي گيرند تا وضعيت تسليم يا متمرد بودن آنها در برابر تكاليف الهي معين باشد . بعيد نيست متناسب با وضعيت آخرت وميزان ادراكات آنها در آن جهان آزموني از ايشان گرفته شود. زراره از امام باقر(ع)نقل مي‌كند: «وقتي قيامت مي‌شود، خداوند با پنج دسته محاجّه مي‌كند: طفل، كسي كه در دوران فترت بميرد، كسي كه در زمان پيامبر ابله باشد (سبك عقل )، ديوانه­اي كه عقل نداشته باشد و بالأخره كر و لال. همه آنها بر خدا اعتراض مي‌كنند و يا عرض مي‌كنند تقصيري نداشتيم. اگر حجت ‌داشتيم، اطاعت مي‌كرديم. خداوند فرشته­اي را مي‌فرستد و آتشي آماده مي‌كند؛ سپس به آن پنج گروه مي‌گويد: خداوند به شما امر فرموده است داخل آتش شويد. هر كدام از آنها پذيرفتند و داخل آتش شدند، خداوند آتش را بر آن‌ها سرد و خنك مي‌كند و از سوختن نجاتشان مي‌دهد، ولي عده اي كه نپذيرفتند، به سوي آتش جهنّم سوق داده مي‌شوند».(4) عذاب آنها در قيامت بدون دليل وحجت نمي باشد . بر خلاف حكم عقل وعدالت با هيچ كسي در قيامت برخورد نخواهد شد و اندك ظلمي بر كسي روا نخواهد گشت . پي‏نوشت‏ها: 1 - كليني، كافي، ج 3، ص 248. 2 - همان، ج 5، ص 289 و ج 6، ص 229؛ تفسير قمي، ج 2، ص 332. 3 - كافي، ج 3، ص 248. پرسش 5: هدف از خلقت عالم خصوصا انسان چيست؟ پاسخ: در موضوع هدف الهي از خلقت جهان هستي، دو نظريه اصلي وجود دارد: 1- عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديده‏ها ظهور و تجلى است.(1) 2- فلاسفه اسلامى گفته‏اند: چون خداوند واجد همه كمالات است و هيچ نقصى در او نبوده و بى نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودى ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودى از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فيّاض و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشى و بخشندگى كند، در نتيجه بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(2) اما در واقع هر دو به يک نتيجه ختم مي­شود و آن اين که آفرينش جهان هستي لازمه صفاتي مانند علم، قدرت، حکمت، رحمت و فياضيت الهي است. يعني همان گونه که علت به صورت ضروري، وجود معلول را اقتضا مي کند، صفات الهي نيز علت وجود جهان هستي است و چون علت وجود دارد ( صفات کمالي خداوند ) معلول نيز وجود خواهد داشت (جهان هستي با همه زيبايي ها و کمالات). جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .هر «بود»ي، «نمود»ي دارد؛ نمي شود روغن باشد اما چربي نداشته باشد . رحمت باشد، اما بخشش و فيض وجود نداشته باشد! بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است. خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود، خداوند آن را آفريد. از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است که سپاس گزار خدا و قدر شناس او باشيم. خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد، جهان و انسان را آفريده ، لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند، ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد. در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند، ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است . از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي امکان وجود دارد و همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود. اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند، فراهم نمي كرد ،باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند ؛ زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است. پى‌نوشت‏ها: 1. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، ص 115 و 114. 2. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.

آيا اسلام موافق برده داري است ؟

 

امام على عليه‏السلام : دانش ، چه نيكو راهنمايى است . غرر الحكم : 837 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1: آيا اسلام موافق برده داري است ؟ پاسخ: اسلام برده داري را با محدوديت هاي متعدد، به مصالحي به رسميت شناخت .براي اين که موضع اسلام در برابر برده داري و حقانيت آن، روشن شود ،لازم است نيم نگاهي به تاريخ برده داري بيندازيم: در قديم از سه راه انسان ها به بردگي گرفته مي شدند: 1. زور و قلدري: مثلاً رئيس قبيله به زور مي توانست ديگران را به بردگي بگيرد يا يک قبيله بدون دليل به قبيله ديگري شبيخون زده و هجوم برده و افراد قبيله ديگر از زن و مرد و کودک را به اسيري بگيرد. 2. داشتن ولايت ارث و شوهري، و غيره; به عنوان مثال: پدر مي توانست فرزند خود را بفروشد. 3. جنگ ؛ برده گيري در جنگ هاي دفاعي حتي در بين ملل داراي تمدن نظير روم، هند، يونان، ايران; نيز معمول بوده است. ابتدا اين گونه بود كه قبيلة پيروز در جنگ خواه مهاجم يا مدافع، تا آخرين نفر از طرف مغلوب را مي كشت; امّا در طول زمان، و نيز از باب نوع دوستي، بنا را بر اين گذاشتند كه اسيران جنگي را به عنوان غنيمت تملك كنند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مي كرد و رومي ها و يوناني ها سختگيرتر بودند.(1) دين اسلام قانوني به نام برده داري تأسيس نكرد; بلكه از سه روش فوق; دو روش زور و ارث را ردّ و روش سوم يعني جنگ دفاعي را تحت شرايطي امضا كرد تا به مرور زمان و با شرايطي كه قرار داده است، زمينه هاي آن نوع برده داري را هم از بين ببرد. اما اينكه چرا اسلام راه سوم برده گيري را مردود ندانست; بلكه محدوديت هايي در آن ايجاد كرد؟ بدان خاطر بود كه : 1. اصلاح عادات غلط به زمان نيازمند است; 2. در آن زمان بردگان فراواني وجود داشتند و گاهي بخش عظيمي از جامعه را بردگان تشكيل مي دادند، و اگر از ابتدا بردگي به طور كلّي ملغا مي شد، خود رهايي بردگان باعث نابودي آنان و خانواده هايشان مي شد; زيرا بردگان در آن زمان نه كسب و كار مستقلي داشتند و نه زندگي مستقلي.(2) حداقل اثر سوء آزاد كردن اين جمعيت انبوه، مختل كردن امنيت جامعه بود. بررسي اين نكته نشان ميدهد كه برخورد ضربتي و دفعي با مسألة برده داري، امري غير حكيمانه، بلكه غير ممكن است; از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسأله ـ چنان كه در مورد "شراب" عمل كرد ـ به اصلاح تدريجي پرداخت. 3. بندگان در آغاز اسلام، منبع اقتصادي و نيروي نظامي نيرومندي براي مشركان و حتي مسلمانان بودند. مشركان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاي جنگ به كار مي گرفتند; چنانچه اسلام در همان ابتدا دستور آزادي بردگان را مي داد، بديهي بود كه تنها مسلمانان به آن عمل كنند; چرا كه مشركان به آن اعتقادي نداشتند. اين شيوه رفتار، پيامدهاي بسيار ناخوشايند و ضربه مهلكي براي جامعه اسلامي نوپا در پي داشت. از جمله: الف: مسلمانان به يكباره از نيروي اقتصادي و نظامي عظيمي محروم مي شدند و اين ضربه مهلك اقتصادي به آنان بود. ب: بندگاني كه به اسيري گرفته مي شدند، چنانچه آزاد مي شدند، چون جا و مكان و درآمد مناسبي نداشتند، به ناچار به پيش مشرکان باز مي گشتند و آنان ، از اينها هم براي تقويت بنيه اقتصادي و نيروي نظامي استفاده مي كردند. حاصل آن بود كه آزادي بندگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادي و نظامي مسلمانان شد. 4. به طور كلي، دشمن محارب در صدد نابود ساختن است و فطرت بشر چنين فردي را محكوم به فنا دانسته و دست كم به بردگي گرفتن او را تجويز مي كند. 5. علاوه بر حكم فطري، تا آنجا كه تاريخ نشان داده است، انسان ها دشمنان خود را به عنوان غنيمت اسير مي گرفته اند.(3) برده گيري كه اسلام معتبر دانسته حقي است كه با فطرت بشر مطابقت دارد كه همان برده گيري دشمنان اساس دين و مجتمع اسلامي است، و چنين كساني به حكم اجبار، به داخل جامعه جذب مي شوند و در لباس بردگي درمي آيند تا به تربيت صالح ديني تربيت يافته و بتدريج آزاد شوند همانند مريضي كه طبيب آزادي عمل او را تحت كنترل در مي آورد تا به سلامتي برسد. جهان متمدن هر چند بظاهر، نظام برده داري را ملغا اعلام كرد، امّا هنوز هم همان نظام به شكلي ديگر در جهان معمول است. با نگاهي كوتاه به جنگ جهاني دوم و قيموميت بر ملل محروم و مغلوب ، مي بينيد كه چه فجايعي به بار آوردند. هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قيموميتي غلط هستند.(4) اسلام نه تنها برده داري را تأسيس نكرده; بلكه براي حل تدريجي آن راه حلهايي را ارائه داده است كه در محورهاي زير آنها را مورد توجه قرار مي دهيم: الف) بستن سرچشمه بردگي: اسلام از بين سه راه معمول برده گيري در آن زمان، دو راه را ردّ كرد و نپذيرفت (زور و قلدري، ولايت شوهر، ارث و غيره) و به عللي كه گذشت، براي از بين بردن راه سوم (راه برده گيري در جنگ) تضييقاتي ايجاد كرد، حتي در صورت پيروزي در جنگ هم گرفتن برده الزامي نبوده ، بلكه دستور اسلام در اين مورد اين است كه بعد از خاتمة جنگ با كفار، افرادي كه اسير مي شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود: ـ از آنان فديه گرفته شده، آزاد شوند; ـ با اسيران مسلمان مبادله شوند; ـ و در نهايت، در مواردي كه دو راه قبلي صلاح نبود، به جاي اين كه آنها را بكشند، اسيرشان كرده و براي خدمت، به كار بگمارند و بين مردم تقسيم كنند.(5) انتخاب راه برخورد توسط امام و به تناسب مصلحت جامعه اسلامي صورت مي گيرد. ب) گشودن دريچة آزادي: اسلام، تمهيداتي ديگر براي آزادي بردگان انديشيده است، از جمله ـ آزادي اسير را يكي از كفارات قرار داده است(6) ـ با ازدواج زني كه برده است با يك انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع ميشود تا از سهمية ارث فرزندش آزاد شود.(7) ـ سهمي از زكات براي خريد برده ها و آزاد كردن آنان قرار داده شد كه بدين ترتيب يك بودجة دايمي براي اين كار از بيت المال در نظر گرفته شده و تا آزادي كامل همة بردگان ادامه خواهد يافت.(8) ـ آزادي بردگان يكي از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيش قدم بوده اند تا آن جا كه گفته شده حضرت علي بن ابي طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد كرد.(9) ـ هر كس سهم خود از بردة مشترك را آزاد كند، سهم شريك ديگر به طور قهري آزاد مي شود.(10) ـ هرگاه كسي مالك يكي از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايي، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزادة خود شود، آنها فوراً آزاد مي شوند.(11) ـ در برخي موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازات هاي سختي انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد.(12 ) و... ج) احياي شخصيت بردگان: در دوراني كه بناست بردگان بتدريج آزاد شوند; دين مبين اسلام براي اِحياي حقوق آنان اقدامات وسيعي كرده است; به طوري كه هيچ فرقي بين بردگان و آزادها قرار نميدهد; جزء به تقوا و پرهيزكاري; به بردگان اجازه مي دهد همه گونه پُست هاي اجتماعي را عهده دار شوند و از فرماندهي گرفته تا پست هاي حساس ديگر كه به عنوان نمونه سلمان، بلال و قنبر را مي توان نام برد.(13) د) رفتار انساني با بردگان، در اسلام دستورهاي زيادي در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله: ـ پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر براي آزادي برده سفارش كرد كه من فكر كردم براي آزادي برده مهلت معيني مقرر گرديد.(14) رواياتي داريم كه در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح كرده اند و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنيد.(15) حضرت امام صادق مي فرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستوري مي داد و ملاحظه مي كرد كه آن كار، سخت است خودش بسم الله مي گفت و كمك مي كرد.(16) خوشرفتاري نسبت به بردگان در اين دوران انتقالي، به حدي است كه حتي بيگانگان نيز از آن تمجيد كرده اند; به عنوان نمونه، جرجي زيدان مي گويد: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پيامبر اين دين در مورد بردگان سفارش بسيار نموده است; به عنوان مثال: "كاري كه برده تاب آن را ندارد، به او واگذار نكنيد" يا "هرچه خودتان مي خوريد به او بدهيد"(17) بنا بر اين اسلام در آن زمان که برده داري وجود داشت ،وجود آن را تا حدودي تجويز کرد تا با يک برنامه حساب شده و موفق به مبارزه با آن پردازد . به هيچ وجه اسلام اين قانون را ايجاد نکرد . طريقي هم که اسلام براي مبارزه برگزيد ،طريق تدريجي بود و با موفقيت قرين شد، در حالي که اگر طريق مبارزه يکباره را پيش مي گرفت ، علاوه بر اينکه زيان بزرگي به جامعه نوپاي اسلامي مي زد ، با موفقيت هم قرين نمي شد. اتفاقا در تاريخ مبارزه با بردگي توسط غربيان، با مبارزه قاطع و يکباره مواجهيم که به شکست انجاميد . پي نوشت ها: 1) الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 6، ص 544، نشر رجأ. 2) همان 3) همان، ص 549 4) همان، ص 561 ـ 566. 5) همان، ج 18، ص 337 ـ 341، جامعه مدرسين. 6) تحريرالوسيله، امام خميني، ج 2، ص 110 ـ 117، جامعه مدرسين. 7) مكاسب، شيخ انصاري، ص 175، سطر 14، دارالحكمة. 8) تفسير نمونه، مكارم، ج 12، ص 418، اسلامية تهران. 9) بحارالانوار، مجلسي، ج 41، ص 43، اسلاميه تهران. 10) جواهرالكلام، شيخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چاپ بيروت 11) تفسير نمونه، مكارم، ج 21، ص 42، اسلاميه تهران. 12) وسائل الشيعه، ج 16، ص 26(20 جلدي) 13) تفسير نمونه، همان، ج 21، ص 421 14) وسائل الشيعه، همان 15) وسائل الشيعه، همان. 16) بحارالانوار مجلسي، ج 74، ص 142، ح 13، چاپ ـ اسلاميه تهران. 17) تاريخ تمدن، جرجي زيدان، ج 4، ص 54 جهت اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد. 1ـ ترجمه تفسير الميزان، ج 6، ص 494 ـ 497، چاپ جامعه مدرسين. 2ـ بحارالانوار ، ج 74، ص 1141، چاپ اسلاميه تهران. 3ـ مناظرة دكتر و پير، شهيد هاشمي نژاد، ص 159 ـ 178. 4ـ تفسير نمونه، ج 14، ص 451 ـ 467. پرسش 2: سوال دوم - آيا تغيير دين از اسلام به مسحيت مجازات آن اعدام مي باشد؟ من نظريات خودم را براي شما مي نويسم و از شما خواهش مي کنم که بدون هيچ تعصبي به سوال من پاسخ دهيد . پاسخ: سوالتان تکراري است. ما نيز تقاضا داريم جواب ما را با دقت بخوانيد ودر مورد آن قضاوت كرده ،در صورتي كه اشكالي بر آن داريد با ما در ميان بگذاريد ؛ اين كه در شناسنامه افراد، مذهب يا دين ثبت مي شود، و يا به تبعيت از والدين ديني براي آنها فرض مي شود ،مربوط به قوانين و مقررات اجتماعي است كه مي تواند در جامعه اي وجود داشته باشد و در جامعه ديگر نباشد ، اما اين مسئله ربطي به اعتقاد ديني ندارد و نمي توان ازآن نتيجه گرفت كه افراد در انتخاب دين آزادي دارند ، يا ندارند ؛ زيرا اعتقاد و عدم اعتقاد به يك دين ، مربوط به خود انسان وعقل و دل او است . درست است كه از نظر فقهى بچه‏هاى پدر و مادر مسلمان به تبعيت از والدين‏شان مسلمان هستند. از نظر حقوقى مسلمان محسوب مى‏شوند . از مزاياى اجتماعى در جامعه به عنوان يك مسلمان برخوردار هستند اما اين موضوع، غير از اعتقاد به اسلام است. اعتقاد به اسلام، نمى‏تواند سنتى و تقليدى باشد؛ بنابراين وقتى به مرحله رشد عقلى و تكليف رسيدند، پذيرش اسلام‏شان بايد به سبب دليل باشد، نه از روى تبعيت. از اين رو تمام مراجع تقليد در اول توضيح‏المسائل مى‏نويسند: تقليد در اصول دين جايز نيست. بنابراين فرزندان مسلمانان، دين را خود انتخاب مى‏كنند. دين و ايمان به آن كه يك اعتقاد قلبى و درونى است، ممكن نيست تحميلى باشد. از اين رو قرآن مى‏فرمايد: «لا اكراه فى الدين؛ در قبول دين اجباري نيست». سپس مي افزايد: راه راست، انديشه راستين و آيين درست و نجات بخش، از انديشه دروغين و آيين باطل واضح و روشن است ( قد تبين الرشد من الغي). (1) حال اگر راه درست و دين حق، از راه نادرست نمايان است، پس چه دليلي براي تحميل و اجبار است؟! ؛ اصولا بسياري از افراد در تفسير و معناي درست اين آيه دچار اشتباه مي شوند و آن را به نوعي اين گونه معنا مي كنند: «در دين اكراه واجباري نبايد باشد» يا به صورت نهي : « در دين اجبار نكنيد» و تعابيري مانند اين ، در حالي كه منظور از اين آيه بيان يك حقيقت تكويني است ، يعني در دين نمي تواند اكراه و اجباري باشد ، زيرا دين يك حقيقت دروني است كه اجبار پذير نيست ؛ از نظر جهان بيني اسلامي همه انسان ها از آزادي، اختيار و قدرت بر تصميم گيري برخوردارند و خودشان سرنوشت خويش را رقم مي زنند.اسلام از راه هاي گوناگون مي كوشد انديشه بشر را از اسارت باطل برهاند و آدمي با ديد باز و وسعت نظر بيانديشد و داوري كند و دين و آيين حق را برگزيند. اين سخن قرآن است : «به بندگاني مژده باد كه همه سخنان را مي شنوند و بهترين را برمي گزينند».(2) « چون به ايشان گفته شود كه از آن چه از سوي خدا فرود آمده است، پيروي كنيد، گويند: نه، به همان راهي مي رويم كه پدران ما مي رفتند. حتي اگر پدرانشان بي خرد و گمراه بوده اند!»(3) آيه اخير، انسان ها را توبيخ مي كند كه چگونه به راه پدران و تقليد از آنان رفتند ، شايد پدران آنها درك نمي كردند . پس تقليد در دين از نظر قرآن محكوم است. در روايات تصريح شده که تقليد در دين، نه فقط از پدر و مادر مردود است ، حتي تقليد در عقايد از شخصيت هاي بزرگ هم جايز نيست.(4) البته اين بدان معنا نيست كه بايد ديني غير از دين پدران انتخاب نمود ، بلكه چه بسا راه و دين پدران حق باشد، اما در هر دو صورت بايد با انتخاب و تحقيق خود انسان باشد. پس ديدگاه اسلام در مورد انتخاب دين روشن شد ؛ حال مي پرسيم : اگر دين امري انتخابي است ، پس حکم ارتداد براي چيست؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت : ارتداد اصلاً مسئله اي اعتقادي نيست ، بلکه يک موضوع سياسي و اجتماعي است . براي فهم اين كه مسلمان مي تواند به آئين ديگر در آيد يا نه و موضوع ارتداد و شرايط آن چيست، بايد خاستگاه وضع اين حكم از ديدگاه قرآن بررسي شود. قرآن حقيقت اين مساله را اينگونه نقل مي نمايد: "جمعي از اهل كتاب (يهود) گفتند (برويد ظاهراً) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد و (باز گرديد) شايد آن‏ها (از دين خود) باز گردند".(5) دوازده نفر از دانشمندان يهود خيبر و نقاط ديگر، نقشه‏اي ماهرانه براي متزلزل ساختن باور و ايمان بعضي از مؤمنان طرح نموده و با يكديگر تباني كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر برسند و در ظاهر ايمان بياورند، ولي در آخر روز از آيين برگردند. هنگامي كه از علت كارشان سؤال شد بگويند: ما صفات محمّد را از نزديك مشاهده كرديم و هنگامي كه به كتب ديني خود مراجعه نموده يا با دانشمندان ديني خود مشورت كرديم، ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است، تطبيق نمي كند و از اين رو برگشتيم. اين موضوع سبب مي شود كه عده‏اي بگويند اين‏ها كه به كتب آسماني از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‏اند راست مي گويند و به اين وسيله ايمان مسلمانان متزلزل مي گردد.(6) مكر و نيرنگ كفار به وسيله خداوند آشكار گرديد و خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. بايد توجه داشت كه اين ترفند مختص زمان رسول خدا(ص) نمي باشد، بلكه در همه زمان‏ها امكان اجراي آن وجود دارد. اسلام با وضع چنين حكمي جلوي مفاسد احتمالي را (كه برخي نيز به وقوع پيوسته) گرفته است كه در زير به نمونه هايي از اين مفاسد اشاره مي كنيم: 1- همه مسلمانان از نظر اعتقاد و ايمان دروني در سطح بالا نيستند، بلكه برخي افراد در ايمانشان سست هستند. اين گونه تبليغات، افراد سست ايمان را تحت تأثير قرار مي دهد و آن‏ها را از مسير حق باز مي دارد. حدّ و حكم شرعي ارتداد مي تواند افراد را از انحراف باز دارد. 2- اگر اسلام جلوي اين روند را نمي گرفت، نوعي جنگ رواني عليه دين صورت مي گرفت و كفار با تبليغات شديد عليه اسلام، علاوه بر اين كه مسلمانان را دلسرد مي كردند، باعث دلسرد شدن افرادي كه گرايش به اسلام داشتند مي شدند. 3- مهم‏ترين مسئله ارتداد، پيامدهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن است. در جامعه اسلامي كه احكام و قوانين آن پايه براي رفتارهاي فردي و اجتماعي و روابط خانوادگي مي باشد، نيز تعيين كننده رفتار انسان‏ها با يكديگر و ارزش‏هاي اخلاقي جامعه است، هر گونه اختلالي در ايمان و اعتقاد انسان‏ها با توجه به همسنگ نبودن آگاهي‏ها، در رفتارها تأثير گذاشته ، پاي بندي به احكام و قوانين ديني واجتماعي را سست مي كند ، نيز اركان جامعه را مورد تهديد جدّي قرار مي دهد. همچنين گسترش افكار انحرافي در جامعه كه توسط افراد مرتد ايجاد مي شود، نيروي مسلمانان را از جهت كمّي و كيفي مورد تهديد قرار مي دهد، از اين جهت هر گونه برنامه ريزي بر اساس نيروهاي اسلامي در جامعه، غير ممكن خواهد بود. با توجه به موارد برشمرده مشخّص مي شود حكم ارتداد، يك حكم اجتماعي و سياسي است، هم چنين آنچه در روايات در مورد حكم ارتداد بيان شده، در زماني است كه انكار دين اسلام "جاحدانه " و مغرضانه باشد، يعني شخصي به رغم حقانيّت دين اسلام، به جهت انگيزه‏هاي نادرست، از دين اسلام خارج شده و در مقابل آن موضع‏گيري نمايد؛ بنابراين اگر كسي دين ديگري غير از اسلام را (آن هم پس از بررسي و به دور از هر گونه دوستي و دشمني و مشكلات ديگر) انتخاب نمايد، اين عقيده براي او محترم است، تا زماني كه به صورت موضع‏گيري در مقابل اسلام در نيايد ، يا به صورت سخنراني و تحريك ديگران در مقابل اسلام جبهه گيري نكند. نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه حكم ارتداد در اديان آسماني ديگر نيز بيان شده و طبيعي است كه هر ديني براي پاسداري از كيان خود، راهكارهايي را براي وحدت پيروان انديشيده باشد.همان گونه كه دين يهود در زمان خود اجازه ارتداد نمي‏داد و با شدّت برخورد مي‏كرد،(7) نيز در زمان حقانيت دين حضرت عيسي(ع) قانون ارتداد وجود داشت.(8) آري پذيرش دين به عنوان يک مسئله فردي امري انتخابي است و انسان در انتخاب آن آزاد است و اين نکته اي است که در قرآن نيز مورد تأييد و تأکيد قرار گرفته ، اما انسان حق ندارد از آزادي سوءاستفاده كند و به بهانه آزادي، اعتقادات جامعه را متزلزل نمايد و امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را سست و مختل كند. حكم ارتداد براي چنين موردي است و روشن است كه اين سخن مورد پذيرش عقل و عرف است. در نتيجه اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد دين اسلام بر حق نيست، مي‏تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه‏اي كه براساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين و رفتارهاي اجتماعي و فردي، نيز گرايش ها و آرزوهاي انسان‏ها و ارزش‏هاي اخلاقي شكل گرفته (كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد) حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيري نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سري شرايط، اسلام با مرتد برخورد مي‏كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و عقيده‏اش نزد خودش محترم است. اين كه خدا با او چگونه برخورد مي‏كند، تنها خدا مي‏داند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. بنابراين تغيير دين‌ بدون اعلام ، تبليغ ، يا موضع گيري در مقابل اسلام و تخريب آن ، حكم اعدام ندارد. براي اطلاع بيشتر در موضوع ارتداد، به كتاب احكام مرتد از ديدگاه اسلام و حقوق بشر، تأليف سيف الله صرامي مراجعه فرماييد. اما در مورد ديدگاه قرآن وكيفيت مجازات مرتد بايد گفت هرچند در آيات متعدد قرآن صراحتا يا تلويحا به مساله ارتداد پرداخته شده تا جايي كه محققان آيات مربوط به ارتداد را در 8 دسته تقسيم بندي مي نمايند ، اما در مجموع همه اين آيات تصريحي بر چگونگي مجازات مرتد وحكم اعدام براي او نيامده واين جزييات را فقها به پشتوانه روايات معصومين استفاده كرده اند ؛ هرچند برخي از افراد پاره اي از آيات را خالي از اشاره به اين حكم ندانسته اند مثلا در آيه : «...ومن يرتدد منکم عن دينه فيمت وهو کافر فاولئک حبط اعمالهم في الدنيا والآخره واولئک اصحاب النار هم فيها خالدون؛ (9)کساني از شما که از دين خود بر گردند ودر حال کفر بميرند آنان کردارهايشان در دنيا وآخرت تباه مي شود وايشان اهل آتشند ودر آن ماندگار خواهند بود » . برخي از مفسران ،حبط اعمال در دنيا را که در عبارت«حبطت اعمالهم في الدنيا» آمده است به اجراي احکام ومجازات هاي مرتد تفسير کرده اند. اين گروه بر اين باورند که حبط اعمال مرتد در دنيا همان کشتن وقطع حيات اوست. (10) اگر چنين تفسيري را بپذيريم در حقيقت از اين ادعا که در قرآن ،احکام مرتد و مجازات قتل او نيامده دست برداشته ايم ،اما آيه شريفه در اين معنا صراحت ندارد زيرا کلمه حبط در لغت به معناي باطل گشتن واز بازدهي افتادن آمده است وبطلان اعمال وبي اثرگشتن ان به هر معنايي که باشد (11) هيچ ملازمه عقلي يا عرفي با چنين مجازاتي براي صاحب آن اعمال ندارد. در مورد كافر هم نظر اكثر مراجع كه منطبق بر آيات متعدد قرآن مي باشد اين است كه « مراد از كافر هر كسي است كه توحيد يا نبوت نبي اكرم يا يكي از ضروريات دين را قبول نداشته باشد »(12 )؛ در نتيجه همه افرادي كه به نوعي اسلام وپيامبر آن را قبول ندارند ، كافر محسوب مي شوند ؛ البته ناگفته نماند حكم كافر ذمي با كافر حربي متفاوت است واسلام تحت شرايط خاصي جان ومال و ناموس كافران را نيز محترم مي داند . اما در مورد اينكه گفتيد اگر اصل توحيد ونبوت ومعاد مورد توافق همه اديان است ، پس چرا بايد كسي كه به اين امورمعتقد است را كشت ؛ بايد بگوييم اولا ما معتقد به كشتن هر فردي كه به اسلام ومباني آن معتقد نيست نيستيم وتنها در مورد مرتد يعني كسي كه كسي كه مسلمان بوده و از اسلام خارج شده و علاوه بر روي گرداني از اسلام ،در مقام مواجهه عملي با اسلام برآمده حكم اعدام را آن هم در شرايط خاصي ثابت مي دانيم . ثانيا : اگر اشتراك در اين امور باعث حقانيت مطلق همه اديان آسماني است ، اصولا دليل بعثت پيامبر جديد وانزال كتاب وشريعت تازه با آنهمه آثار وتبعات و هزينه گزاف مادي ومعنوي چه بود؟ اگرمي شد كماكان بر دين انبياء گذشته باقي ماند ، پس چرا اسلام علاوه بر تصديق وتعظيم انبياء گذشته و تجليل از ياران و مومنان به آنها در همان زمان به تحريفات در آنها اشاره كرده و با مبارزه با عقايد نادرست و غلط آنان فرمان مي دهد ؟ اصولا حق دانستن اديان متعددي در عرض هم كه علاوه بر اختلافات آشكار در عقايد وباورهاي خاص، حتي در اصول و عقايد بنيادين دچار اختلاف وحتي تناقضات عقيدتي هستند ، معقول ومنطقي به نظر مي آيد ؟ هيچ عقل سليمي نمي پذيرد كه دين سراپا توحيد اسلام حقانيت باور فردي كه به سه خدا معتقد است را قبول داشته باشد و يا الوهيت انساني چون عيسي مسيح را ؛ همه اين حقايق به ما مي فهماند كه هرچند اديان گذشته حتي اديان غير آسماني بهره هايي از حقيقت دارند، اما در مجموع عقيده مند شدن به مجموعه اين باورها وپيروي از اين اديان نوعي انحراف عميق از حقيقت و محور اديان كه همان تسليم در برابر فرامين الهي باشد محسوب مي گردد و قابل پذيرش نيست . در نتيجه هرچند در نظرما پيروان اديان آسماني وكساني كه به خداوند متعال وانبياء الهي معتقدند داراي ارزش واعتبار بيشتري نسبت به منكرين اين حقايق هستند اما همينكه نبوت پيامبراكرم را نپذيرفته كماكان بر تبعيت از شريعت هاي منقضي شده اصرار دارند در حكم كافر هستند چه در برابر پيامبر اسلام موضع خاصي نگيرند يا حتي با احترام وتكريم از ايشان ياد كنند و يا به انكار و اهانت بپردازند . پى‏نوشت‏ها: 1. بقره (2) آيه 256. 2. زمر (39) آيه 18. 3. بقره ، آيه 170 - مائده، آيه 104. 4. ميزان الحکمه، ح 6296 ؛ بحارالانوار، ج 23، ص 103. 5. آل عمران (3) آيه 73. 6. تفسير نمونه، ج 2، ص 466. 7. كتاب مقدس، تورات، سفر تثنيه، فصل 13. 8 .عهد جديد (انجيل)، نامه‏اي به مسيحيان عبراني، بند 10. 9. سوره بقره، آيه 217 10. روح المعاني،بيروت دارالحياء 1405-1980،ج1ص335،فخررازي،تفسيرکبير،بيروت دارالحياء بي تا ج6ص38 11. الميزان ،ج2،ص235 ،ذيل همين آيه 12. توضيح المسائل ،مساله 106 پرسش 3: سوال سوم - آيا اگر فردي پس از تغير دين به تبليغ آن ديني که بعدا به آن گرايش پيدا کرد بپردازد ، حکمش چيست؟ پاسخ: چنانچه تبليغ او به منزله مقابله با دين اسلام باشد ، حكم ارتداد بر او ثابت مي شود. تفصيل پاسخ اين سوال در سوال دو

آیا علم خداوند با اهل بیت ع یکسان است؟

 

امام على عليه‏ السلام : دانش ، چراغ خرد است . غرر الحكم : 536 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1:
احكام و عقائد شرح 1. اگر كسي بگويد كه قبول ندارم هر چه خدا دارد ، اهلبيت دارند و فقط خداوند خالق است و ايشان مخلوق كافر است،از لحاظ اعتقادي و فقهي نجس است؟

پاسخ:
صورت اول اعتقاد درست است ، يعني نمي توان گفت كه هر چه خداوند علم دارد ، اهل بيت نيز از آن برخوردار هستند ، چون در برخي روايات از علم اختصاصي خداوند نيز سخن به ميان‌آمده است.
بنابراين نه تنها چنين عقيده اي موجب نجاست و... نمي شود ، بلكه اعتقادي صحيح است.
اما اگر كسي خدا و اهل بيت را يكي محسوب كند ، دچار عقيده كفر آميز غلو شده است.
اما اينكه روايتي است كه فرق خدا و پيامبر و اهل بيت در مخلوقيت و عبوديت آنها است و ديگر تفاوتي نيست‌، بايد معناي صحيح آن نيز فهميده شود ، در همين يك فرق چيزهاي بسيار است كه يكي از آن نيز مي تواند تفاوت در علم باشد.

پرسش 1: احكام و عقائد شرح 1. اگر كسي بگويد كه قبول ندارم هر چه خدا دارد ، اهلبيت دارند و فقط خداوند خالق است و ايشان مخلوق كافر است،از لحاظ اعتقادي و فقهي نجس

 

امام على عليه ‏السلام : دانش ، چراغ خرد است . غرر الحكم : 536 منتخب ميزان الحكمة : 396

 

پرسش 1:
احكام و عقائد شرح 1. اگر كسي بگويد كه قبول ندارم هر چه خدا دارد ، اهلبيت دارند و فقط خداوند خالق است و ايشان مخلوق كافر است،از لحاظ اعتقادي و فقهي نجس است؟

پاسخ:
صورت اول اعتقاد درست است ، يعني نمي توان گفت كه هر چه خداوند علم دارد ، اهل بيت نيز از آن برخوردار هستند ، چون در برخي روايات از علم اختصاصي خداوند نيز سخن به ميان‌آمده است.
بنابراين نه تنها چنين عقيده اي موجب نجاست و... نمي شود ، بلكه اعتقادي صحيح است.
اما اگر كسي خدا و اهل بيت را يكي محسوب كند ، دچار عقيده كفر آميز غلو شده است.
اما اينكه روايتي است كه فرق خدا و پيامبر و اهل بيت در مخلوقيت و عبوديت آنها است و ديگر تفاوتي نيست‌، بايد معناي صحيح آن نيز فهميده شود ، در همين يك فرق چيزهاي بسيار است كه يكي از آن نيز مي تواند تفاوت در علم باشد.

پرسش 1: چگونه مي توان اشتباهات گذشته را فراموش کرد؟؟؟ شرح پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ برادر گرامي باسلام

 

امام صادق عليه ‏السلام : براى شيطان ، مرگ هيچ مؤمنى خوشايندتر از مرگ يك فقيه نيست. الكافي : 1 / 38 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 454

 

پرسش 1: چگونه مي توان اشتباهات گذشته را فراموش کرد؟؟؟ شرح پاسخ: سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛ برادر گرامي باسلام واحترام : خداوند متعال راه توبه و برگشت را به روي انسان ها گشوده است . آنان مي توانند با توبه و استغفار، گناهان واشتباهات گذشتة خود را جبران كنند . پس از توبه و انابه به درگاه خدا ديگر بار راه تقوا و عبادت را پيش گيرند. به اين جهت قرآن مجيد و روايات اهل بيت(ع) مردم را به توبه دعوت و تشويق نموده اند. خداوند در يكي از آيات فرموده است: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [1] بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد ،از رحمت‏خدا نوميد مشويد .‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه آمرزنده مهربان است. آيات ديگر هست كه همگي دلالت بر غفران و بخشش و عفو الهي دارند. غفران و عفو در لغت به معناي پاك كردن و محو كردن آثار (گناه) است.[2] در روايات از پيامبر(ص) نقل شده است: "التائب من الذنب كمن لا ذنب له؛ كسي كه از گناه توبه كند، مثل كسي است كه گناهي نكرده است".[3] بنابراين توبه كردن از گناهان باعث زدودن و گناه و پاك شدن مي شود . در روز قيامت از گناه بازخواست نمي شود ، امّا تذكر چند نكته لازم است : 1ـ توبه بايد واقعي و حقيقي باشد. چه بسا افرادي كه استغفار مي كنند، باز به گناه آلوده مي شوند. هيچ گونه تصميم جدّي بر ترك گناه نمي گيرند. كار اين گونه افراد با اين گونه استغفار و توبه،‌شبيه استهزا و مسخره كردن خدا است! اميرالمؤمنين(ع) در مورد كسي كه استغفار لفظي و ظاهري داشت فرمود: "آيا مي داني توبه و استغفار به چه معنايي است؟ استغفار مقام بلند مرتنبگان است و شش معنا و مرحله دارد، كه اولين مرحلة آن پشيماني جدّي از كرده هاي زشت است".[4] 2ـ پذيرفته شدن توبه بسيار مهم است. انجام دادن گناه بسيار آسان است امّا توبه كردن و قبول شدن توبه مشكل است، مخصوصاً توبه از برخي گناهان نياز به گريه و انابة فراوان به درگاه خدا دارد. 3ـ اگر حق النّاس را ضايع كرده است، ابتدا بايد آنان راضي شوند، سپس توبه و استغفار به درگاه خدا پذيرفته شود.تضييع حق ديگران گاهي جنبه مالي دارد. گاهي جنبه آبرويي .حق الناس اگر مربوطه به مال باشد، به هر ترتيبي باشد ،بايد به صاحبش برگشت داده شود، گرچه از طريق پست وانداختن درخانه.اگر مربوط به غير مال باشد ،مانند غيبت وتهمت ،در صورت امكان لازم است حلاليت طلبيده شود ،ولي اگر حلاليت خواهي مفسده اي داشته باشد، مثلاً باعث كدورت وناراحتي بيشتر شود ،لازم نيست حلاليت خواهي شود ،بلكه بايد انسان توبه كند وبراي صاحب حق دعا واستغفار كند . بهتر است كاري انجام دهد وثوابش را به او هديه نمايد. يکي از شروط پذيرش توبه اداي حق الناس است . پس از انجام توبه هيچ حالت انتظاري براي قبولي توبه نيست. امام علي (ع) مي فرمايد: به هركس چهار چيز اعطا شد از چهار چيز محروم نگردد: هركس دعا كرد ،از اجابت محروم نشد .هركس توبه كرد، از قبولي آن محروم نگرديد . هركس استغفار كرد، از بخشش محروم نشد .هركس شكر فرستاد ،از افزون شدن محروم نخواهد شد. (5) از چند طريق انسان مى‏تواند تا حدودى دريابد كه توبه او مورد پذيرش واقع گرديده است: الف) احساس بهجت و آرامش خاصى كه پس از دعا و توبه به انسان دست مى‏دهد يا احساس سبكى از گناهان وآلودگى‏ها. ب ) هر قدر انسان از گناهان پشيمان شده و با تضرع و التجاى بيشترى خدا را بخواند، توبه او مقبول‏تر است. بنا براين ميزان انقلاب روحى انسان در حال استغفار نيز مى‏تواند به عنوان علامت به كار آيد. ج ) ميزان اعتماد به وعده‏هاى نيكوى الهى قابليت و عنايات الهى را افزون مى‏سازد. بنابر اين هر اندازه خدا باورى و توكل و اعتماد به وعده‏هاى اورا در خود افزون يافتيم ، مى‏توانيم بيشتر اميد يابيم كه ما را پذيرا گشته است. د ) هر قدر آثار واقعى توبه در اعمال و كنش‏هاى ما بيشتر هويدا گردد. يعنى رغبت كمترى به گناه و اراده و عزم راسخ‏ترى در اطاعت پروردگار يابيم ،نشان مى‏دهد كه توبه ما توبه واقعى‏ بود و به همين نسبت مقبول‏ واقع گرديده است. امام امت (ره) ‏فرمود: اگر بعد از ماه مبارك رمضان تغييرى در حالات خود يافتيد ،به همان نسبت وارد ضيافت‏الله شده‏ايد ، ولى اگر دگرگونى در شما پديد نيامد، از آن بى‏بهره مانديد. اشک نريختن ممکن است نشانه قساوت قلب ، يا بر اثر گناه ايجاد شده است. البته با توبه اثرآن از بين خواهد رفت. پي نوشت ها: 1. زمر(39) آية‌. 2. المنجد ،مادة غفر و عفو. 3. بحار الانوار، ج 16 ،ص 75 4. نهج البلاغه (فيض الاسلام)، حكمت 409 5. نهج البلاغه ،قصار 130

صفحه‌ها