پرسش وپاسخ

به نام خدا با سلام بنده ضعف ايمان دارم و خداوند را آن طور كه شايسته است نمي شناسم و فقط واجبات را انجام ومحرمات را انجام نمي دهم و آن طور كه خداوند را ولي و سرپرست خود بدانم نمي دانم بايد چه كار كنم مممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در بعضي از آيات از حقيقت ايمان به عنوان شناخت و اعتقاد قلبي به خداوند و پيامبران و هر آنچه آن ها آورده‌اند، ياد شده ، از بعضي آيات ديگر استفاده مي‌شود ايمان عبارت است از: شناخت، همراه با اذعان، تسليم و پايبندي(1)
براين اساس انسان بايد تمام تلاش خود را به ياد گيري آموزه هاي اساسي دين و معرفت پيدا کردن به آن ها محدود کند.البته هرچه معرفت انسان افزايش يابد ، طبعا هم بر ايمان او افزوده مي شود ودر اعمال او نيز تأثير خواهد گذاشت و به معناي واقعي کلمه معناي ولايت را درک خواهد کرد.
بالا بردن سطح شناخت و آگاهي‏هاي ديني مهم ترين راه براي دستيابي به معرفت خداوند است . در اين زمينه گسترش مطالعات و تحقيقات ديني با برنامه‏ريزي‏هاي هدايت شده و منظم بسيار ضروري است. بنابراين در پاسخ به سوال شما گفت :
در گام اول لازم است که مطالعات ديني خود را افزايش دهيد. تا هم بر آگاهي تان افزوده گردد و هم ثمرات آن به خواست الهي درافزايش ايمان تان موثر باشد.
گفته ايد:" واجبات را انجام ومحرمات را انجام نمي دهم. آن طور كه خداوند را ولي و سرپرست خود بدانم نمي دانم. "
مايه خرسندي است که موفق به انجام واجبات و ترک محرمات هستيد و اين نشانه آن است که معناي ولايت خداوند را به خوبي درک نموده ايد وگر نه چه معنايي دارد از اوامر و نواهي کسي که او را به عنوان ولي و سرپرست خود نمي دانيم و يا نمي شناسيم اطاعت کنيم ؟در حقيقت شناخت واجبات و محرمات و رعايت آن از ضروريات معرفت نسبت به خدا و ولايت او نسبت به ماست . معرفت ناب و حقيقي جز در پرتو علم حضوري و ارتباط آگاهانه با خداوند حاصل نمي گردد.
با اين همه سعي کنيد با مطالعه کتاب هاي اعتقادي ، سطح آگاهي هاي خود را بالا ببريد. اگر در اين باب زمينه ي مطالعاتي نداريد از كتاب‏هاي اعتقادي آقاي محسن قرائتي آغاز كنيد و سپس از كتاب‏هاي استاد شهيد مطهري. كتاب‏هاي شهيد مطهري مثل: «توحيد»، «نبوّت»، «اصل عدل در اسلام»، «امامت و رهبري»، «معاد». (اين چند كتاب مجموعا در جلد چهارم مجموعه آثار شهيد مي‏باشد.) كتاب «عدل الهي» آن شهيد هم مفيد است. كتاب «آموزش عقايد»اثر استاد مصباح هم در سير مطالعاتي اصول عقايد مفيد و لازم است.
بعد از اين مرحله (انجام واجبات و ترك گناهان) ، انجام دادن مستحبات مانند نافله هاي يوميه مخصوصا نافلة شب و تهجّد و مناجات با خدا موجب قرب الهي مي شود.پيامبر (ص) فرمود: «خدا مي فرمايد: «با انجام نوافل به سوي من تقرب پيدا كنيد تا شما را دوست بدارم. اگر شما را دوست بدارم، اگر دعا كنيد اجابت مي كنم و اگر درخواستي داشتيد ، عطا مي كنم».(2)
سپس گام در مرحله بعد که رعايت تقوا و انجام تکاليف الهى در هر حال است ، بنهيد که زمينه‌ساز درک بيش تر و توفيق افزون‏تر و توجه و تقرب والاترى به خدا خواهد بود: «يا أيّها الذين آمنوا إن تتّقوا الله يجعل لکم فرقاناً ويکفّر عنکم سيّئاتکم و يغفر لکم والله ذو الفضل العظيم؛(3)
اى اهل ايمان! اگر پرهيزگار بوده و تقواى الهى پيشه کنيد ،خداوند براى شما نيروى تشخيص حق از باطل قرار داده ، بدى‏هاى شما را پوشانده و شما را بيامرزد .خداوند داراى فضل ورحمت بزرگ است».
قرآن مجيد راه رسيدن به يقين که بالاترين درجه ايمان است را عبادت مي‌داند: " واعبد ربّک حتي يأتيک اليقين؛ پروردگارت را عبادت کن تا به يقين برسي".(3) بدون عبادت ممکن نيست کسي به ايمان نائل آيد. منظور از عبادت،‌ حرکات و سکنات ظاهري نيست بلکه حقيقت عبادت و بندگي خدا است که مشتمل بر تمام مستحبات و ساير کار هاي خداپسندانه و از جمله خدمت به مردم و .... است . نکته مهم اين جاست که رسيدن به اين حقيقت جز با ترک گناه و فرار از رذايل اخلاقي امکان پذير نيست. از اين رو رسول خدا(ص) فرمود :" اگر نبود شياطيني که اطراف دل‌هاي بني آدم را احاطه کرده اند، آن‌ها حقايق ملکوت آسمان‌ها و زمين را مشاهده مي‌نمودند"؛(4) يعني گناه و رذايل اخلاقي مانع رسيدن به مقامات معنوي مي‌شود.
همچنين رسيدن به حقيقت ايمان جز با اخلاص امكان پذير نيست . و اخلاص روح عبوديت و بندگي است و روح عبادت و بندگي ترک نافرماني مولي است . چرا که از نظر اسلام عملي صحيح و همراه با اخلاص است که بر اساس حکم خدا و پيامبر و امامان باشد که از آن به صراط مستقيم ياد مي‌شود .پر واضح است که نافرماني و عصيان، از دايره عمل منطبق بر حکم خدا و رسول و اهل بيتش خارج است .

پى نوشت‏ها:
1. عزالدين حسيني زنجاني، راه رستگاري، ص 17.
2. سفينه البحار، ج 2، ص 110
3. انفال (8) آيه 29.
4. معراج السعاده، ص 78.

به نام خدا با سلام آيا دين اسلام دين نيازمند هاست زيرا افراد نياز مند زياد دارد؟ اين سوالات را مي پرسم كه ايمانم بيشتر شود و شناخت بيشتري پيدا كنم خيلي ممنون

با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
متأسفانه يكي از آسيب هاي دين شناسي آن است كه برخي خاستگاه چالش ها و نارسايي هاي مربوط به مسلمانان را دين و آموزه هاي آن مي دانند، حال آن كه عقب ماندگي و مشكلات مسلمانان مربوط به خود آنان بوده و اسلام چيزي است و مسلمان بودن چيزي ديگر.(1)
در اسلام مسلمانان به فعاليت هاي اقتصادي فرا خوانده شده ، از فقر و هر گونه تن پروري و بيكاري نهي شده اند، تا آن جا كه كار در راه تأمين هزينه زندگي اعضاي خانواده، ارزش جهاد در راه خدا را پيدا كرده است. (الكاد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله). (2)
يكي از نويسندگان در ذيل تفسير آية 20 مزمل مي نويسد: "در آيه تلاش براي زندگي در كنار "جهاد في سبيل الله" قرار داده شده ، اين نشان مي دهد كه اسلام براي اين موضوع اهميت زيادي قائل است. چرا چنين نباشد، در حالي كه يك ملّت فقير و گرسنه و محتاج به بيگانه، هرگز استقلال و عظمت و سربلندي نخواهد يافت؟! اصولاً "جهاد اقتصادي" بخشي از "جهاد با دشمن" است.(3)
امام صادق(ع) در خصوص اهميت كسب روزي فرمود: "لا تكسلوا في طلب معايشكم فأنّ آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها؛(4) در تحصيل روزي تنبلي نكنيد، زيرا پدران ما در اين راه مي كوشيدند و روزي را طلب مي كردند".
بر اين اساس، اسلام مسلمانان را نه تنها به دوري از فقر فرا خوانده، بلكه آن را مانند جهاد دانسته است. اما فقر مسلمانان ريشه در عوامل ديگر دارد. يكي از علل مهم، سياست هايي است كه در طول تاريخ توسط حاكمان ستمگر به كار گرفته شده و دشمنان نيز از آن حمايت مي كردند. دشمنان مي دانند كه استقلال اقتصادي مسلمانان، با منافع آنان در تضاد است.
آنان ذلت و وابستگي جهان اسلام را مي خواهند.
داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه يكي از وابستگي هايي كه شديداً جامعه اسلامي را آسيب پذير نمود، وابستگي اقتصادي به كشورهاي استعمار گر است.
علل گسترش فقر در جهان اسلام عبارتند از :
1-برداشت هاي انحرافي از دين:
يكي از علل گسترش فقر در جهان اسلام برداشت هاي انحرافي از دين مي باشد. برخي تصور مي كنند كه دين انسان ها را به آخرت فرا خوانده و از تلاش و فعاليت در دنيا بر حذر داشته، كه غلط بودن اين پندار كاملاً روشن است.
در برخي از روايات يكي از مؤلفه هاي جامعة آرماني امام زمان(عج) پيشرفت هاي اقتصادي و علمي بيان شده است. اين نشان مي دهد كه يكي از اهداف مهم اسلام فقر زدايي و فرا خواني به فن آوري و پيشرفت هاي اقتصادي است. پيامبر اسلام و ائمه به فعاليت هاي اقتصادي مي پرداختند و در صدد تشكيل جامعة بدون فقر بودند. امام علي(ع) يكي از وظايف حاكمان را فقر زدايي دانست.(5)
البته در اسلام همان گونه كه به فعاليت هاي اقتصادي سفارش شده، به تقوا و معنويت گرايي نيز سفارش شده است، زيرا همه خوشبختي ها در داشتن مال و ثروت ظهور نمي كند.
اين كه تصور مي شود ملت هاي فاقد ايمان و پرهيزگاري، غرق در ناز و نعمت هستند، اشتباره بزرگي است؛ زيرا اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم، دردهاي جانكاهي (كه روح و جسم آن ها را درهم مي كوبد) مي بينيم و قبول خواهيم كرد كه بسياري از آن ها از بيچاره ترين مردم روي زمين هستند،(6) زيرا معنويت مهم ترين سرمايه زندگي است.
اگر در اسلام از درآمدها و ثروت اندوزي غير مشروع نهي شده، بدين جهت است كه مردم از معنويت فاصله نگيرند و عدالت اجتماعي گسترش يابد.
2-خود باختگي :
يكي از علل مهم فقر جوامع اسلامي خود باختگي است، بدين معنا كه امروزه مسلمانان توانايي ها و قابليت هاي خويش را فراموش كرده و تصور مي كنند فقط ديگران توان اقتصادي و خلاقيت هاي علمي دارند. روحيه خود باختگي موجب شده است كه در جوامع اسلامي از نيروهاي انساني كشورهاي بيگانه استفاده شده و اين رويكرد فقر اقتصادي و وابستگي را در پي دارد.
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه، ج 6، ص 270.
2. وسائل الشيعه، ج 12، ص 43
3. تفسير نمونه، ج 25، ص 200.
4. وسائل الشيعه، ج 12، ص 28.
5. نهج البلاغه، نامة 53.
6. تفسير نمونه، ج 6، ص 268.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

به نام خدا با سلام مي خواستم بدانم آيا دين اسلامي ديني احساسي است؟؟ ممنون

با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
دين اسلام دين كاملي است . تمام مسائل و نيازهاي بشري در آن لحاظ شده ، به تمام ابعاد انساني توجه كرده است. بنابراين دين اسلام هم عقلاني است و هم احساسي. زيرا عقل و احساس هر دو جنبه از بشر هستند و دين اسلام منطبق با فطرت بشري است.
در برخي موارد به ما توصيه مي كند كه تعقل كنيم و از فكر و انديشه خود استفاده كنيم مثلاً در مورد شناخت دين اسلام و مبدأ و معاد به ما توصيه كرده است كه با عقل و انديشه خود آن ها را فراگيريد. اسلام عقل را موهبت الهي مي‌داند . براي آن ارزش زيادي قائل است. اسلام دين احساسات و عواطف است چرا كه انسان داراي احساسات و عواطف است، بنابراين اسلام به اين بُعد انساني هم توجه كرده، مثلاً توصيه كرده است كه كانون خانواده، كانون عواطف باشد. زن به شوهر محبت كند . علائق و احساسات او را احترام بگذارد. همچنين به مرد هم توصيه مي كند به زن خود محبت كرده و بيش تر از توان او چيزي نخواهد. اسلام به عواطف و احساسات مادر نسبت به فرزند و برعكس ارزش زيادي قائل است.
اسلام ميان عقل و احساسات مرز قائل است، يعني اينكه در مواردي توصيه كرده است كه احساسات نبايد مانع از تعقل و فكر و انديشه شود و بر عكس. مثلاً قرآن مي گويد وقتي مجرمي را به خاطر جرمش تأديب مي كنند، احساساتي نشويد و نسبت به او رأفت نشان ندهيد.

در این آیات ادعای یهود در مورد تخفیف در مجازات آنها بخواطر مذهبشان رد شده است و بیان شده که هر کس را به آنچه کسب کرده است پاداش میدهیم حال آیا با توجه به َاین آیات میتوان نتیجه گرفت که ادعای بعضی شیعیان در مورد تخفیف مجازات شیعیان نیز اشتباه میباشد؟ با تشکر.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
شخص پرسشگر بر مبناي آيات متعدد در پاسخ، سوال خود را مطرح كرده، يعني اين‌ آيات را مي داند و قبول دارد و سوال از تطبيق ادعاي شيعه با اين آيات است. بنابراين ضرورتي به بيان دوباره آن همه آيات نيست.
در واقع پاسخ اصلي همان پاراگراف آخر است كه به اختصار آمده و ابعاد مختلف آن به خوبي تشريح نشده، مانند صفت مغفرت و رحمت خدا كه تخفيف مجازات(مورد اصلي سوال) بر اساس آن صفت جريان مي يابد . توبه، شفاعت، توسل و... همه در دايره اين صفت است.
خداي متعال با کسي قوم و خويش نيست . ملاک پاداش يا عقوبت؛ ايمان و عمل است ،چه شخص شيعه باشد يا سني و يا اهل کتاب فرقي نمي کند.
در قرآن فرموده:
لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً .(1)
ملاک ثواب و عذاب گمان ها و آرزو ها و تمنيات شما و اهل کتاب نيست بلکه هر که کار بد کند ( هر کسي باشد) کيفر آن را خواهد ديد و هيچ کسي را جز خدا يار و ياور نخواهد ديد .
اين خود يک قانون کلي است که خدا در هميشه تاريخ براي مؤمنان به توحيد و نبوت و معاد قرار داده و اختصاص به مسلمانان يا شيعيان ندارد.
در واقع اين موضوع تجلي صفت عدل الهي است كه به هر كسي به اندازه ايمان و عمل نيك او پاداش مي دهد، اما علاوه بر آن خداوند داراي صفت رحمت است . اين صفت الهي طبق مباني خاص خود جريان دارد و براي آن نيز آيات متعدد بيان شده است.
مثلاً خداوند از پذيرش توبه بندگان سخن گفته و اين بدان معنا است كه حتي بر فرض عمل گناه و نادرست، اين عمل مي تواند مورد مواخذه نباشد و صاحب آن عذاب نشود، در صورتي كه توبه نمايد. هم چنين موارد ديگري كه به عنوان تخفيف مجازات يا رفع مجازات در آيات قرآن مطرح مي شود كه بر اساس قاعده و قانون خاص الهي جريان مي يابد.
بر همين اساس توبه و تکفير و پوشاندن گناهان با اعمال صالح و امثال آن همه قانون عمومي اند و اختصاص به شيعيان يا مسلمانان ندارد.
بله متاسفانه بعضي از عوام شيعه و روحانيون عوام زده خيال مي کنند همين که ادعاي شيعه بودن دارند و دوستدار اسمي امامان و علي بن ابي طالب هستند و مثلا در عزاي اهل بيت شرکت مي کنند و اشکي مي ريزند ، ديگر از هفت دولت آزادند و شفاعت شامل حال شان مي شود و گناهان شان آمرزيده مي گردد و ...
در حالي که علاوه بر آيات قرآن، روايات امامان صراحت دارد که شفاعت يک راه فرار و پارتي بازي بيجا نيست . افراد در گرو اعمال شان هستند و شفاعت نصيب هر محب ادعايي نمي شود . محبت علامت هايي دارد از جمله همرنگي با محبوب و... که با توجه به آن آيات و روايات معلوم مي گردد اين خوش خيالي ها از سنخ همان خوش خيالي هاي اهل کتاب و از تسويلات(فريب) شيطان براي گمراه کردن آدميان است.
شيعيان نيز مانند بقيه انسان ها حساب و کتاب دارند، ولي طبيعي است کساني که به يگانگي خدا ايمان آورده و نبوت رسول را پذيرفته اند . به امر رسول خدا محب و مطيع و پيرو اهل بيت شده ، جان و مال خود را براي صرف در راه مرام آنان در طبق اخلاص نهاده اند ، محبوب خدايند و خدا از لغزش هاي گاه و بيگاه آنان به آساني مي گذرد . اين جزيي از پاداش آنان به خاطر تسليم خدا و رسول خدا بودن در امر محبت و ولايت اهل بيت است . کساني که به اهل بيت عداوت نورزيده ،ولي به خاطر جهل و ناداني و...( نه عداوت و انکار) تسليم اين خاندان نبوده ، محبت و ولايت آنان را سرلوحه عمر و عمل خود قرار نداده اند، از اين امتياز و پاداش محرومند.
پي نوشت:
1.نساء(4)آيه 123.

سلام، من اشتباهی کردم که خیلی پشیمانم... من چند روز پیش مشروب الکلی خوردم و بعد از آن خیلی پشیمان شدم و توبه کردم... البته این بار اولم نبود ولی این بار توبه کردم و خیلی پشیمانم... من نمیدانستم که به ایام مبارک ماه رمضان نزدیک میشویم و من تا 40 روز نا پاک هستم... آیا من میتوانم در ماه رمضان نماز بخوانم و روزه بگیرم؟ من خیلی پشیمانم و توبه هم کردم و امیدوارم مورد آمرزش خداوند قرار بگیرم. ممنون میشم پاسخمو بدید تا از این دلهره و اضطراب خارج بشوم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
شراب خوري از گناهان بزرگ است، اما شما براي نماز و روزه مشكلي نداريد. اين تصور که شرابخوار تا چهل روز نماز ندارد و يا نماز خواندن هيچ ‌فايده‌اي ندارد، صحيح نيست، بلکه آنچه در روايات آمده، اين است که تا چهل روز نماز شرابخوار مورد قبول الهي قرار نمي‌گيرد . بين نماز صحيح و نماز (مورد قبول خداوند) فرق است .
کسي که شراب خورده، موظف است که نمازش را بخواند، همان گونه که اگر مرتکب گناه ديگري مانند غيبت و تهمت شده باشد، مانع از آن نيست که عبادات ديگر را انجام دهد . البته چنانچه جايي از بدن يا لباسش به واسطه شراب نجس شده باشد، بايد پيش از نماز بشويد .
اثر روحي و رواني شرابخواري تا مدّت‌ها باقي مي‌ماند. با خوردن شراب روح انسان پاکي خود را از دست مي دهد . شرابخواري موجب عدم قبولي نماز مي‌شود، اگر چه در ظاهر نماز صحيح است و واجب شرعي خود را انجام داده است ، مگر اينکه توبه نمايد و اثر گناه را از روان خود پاک کند.
بنابراين اگر توبه نماييد نه تنها نمازتان صحيح است، بلكه مي تواند مورد قبول خداوند نيز قرار گيرد، زيرا توبه گناه و‌آثار گناه را مي شويد و پاك مي كند.
علي‌(ع‌) فرمود: من‌شرب‌المسکر لم‌ تقبل‌ صلوته ‌أربعين ‌يوماً و ليلهً؛ کسي ‌که‌ مست‌ کننده‌ بنوشد، تا چهل ‌شبانه‌ روز نمازش ‌قبول‌ نمي‌شود. (1)
پيامبر(ص‌) فرمود: اگر در آن‌ چهل‌ روز بدون‌ توبه‌ بميرد، خداوند او را از آب هاي‌ جوشان‌ جهنم‌ خواهد نوشانيد . (2)
از ديدگاه‌ اسلام‌ حتي‌ نشستن‌ بر سفره‌اي ‌که‌ در آن ‌شراب ‌نوشيده‌ شود، حرام‌است‌ ، علي‌(ع‌) فرمود: لا تجلسوا علي‌مائده ‌تشرب‌ عليها الخمر ؛ بر سر سفره‌(يا ميزي‌) که‌ در آن‌ شراب‌ نوشيده مي‌شود ننشينيد . (3)
رسول‌اللّه‌(ص‌) فرمود: ملعون‌است‌ ، ملعون‌است‌ کسي‌ که‌ بر سفره‌اي‌ که‌ در آن‌ شراب ‌نوشيده‌ شود بنشيند. (4)
گناه از هر نوع كه باشد‌، مانع قبولي اعمال انسان مي شود . در مورد شراب كه تا 40 روز بيان شده‌ ، شايد به خاطر آن است كه تأثير آن در روح و روان انسان تا 40 روز باقي مي ماند. در اين چهل روز اگر چه خواندن نماز و گرفتن روزه و عبادات ديگر از او رفع تكليف مي كند و از گردن او ساقط مي شود، اما مانع قبولي و ثواب و پاداش براي اعمال او مي شود. مگر اينكه توبه نماييد و اثر آن گناه را با توبه از بين ببرد.
بسياري از گناهان مي تواند مانع قبولي اعمال انسان شوند.بهترين چيزي كه مي تواند اثر گناه را پاك كند، توبه به درگاه خدا و لطف و رحمت و بخشايش خدا است.
موفق و سربلند باشيد.
پي‌نوشت‌ها :
1 . بحارالانوار ، ج79، ص 138 .
2 . همان ‌، ص‌131 .
3 . همان‌ ، ص ‌128 .
4 . همان‌ ، ص‌141 .

ضمن عرض سلام و خسته نباشید در آیه20 ال عمران به پیامبر دستور به ترک ستیز و مجادله داده میشود در صورتی که در جای دیگر قرآن داریم که با مخالفانت به روش نیکو مجادله کن. علت این تفاوت دستور چیست و تفاوت این دو شرایط در چیست؟ با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در آيات 19 تا 20 سوره آل عمران درباره اهل کتابي صحبت به ميان آمده که حق براي آن ها روشن شده اما نمي خواهند آن را بپذيرند . تنها براي فرافکني محاجه مي کنند اما درسوره نحل آيه 125 که به مجادله با روش نيکو توصيه کرده ، در جايي است که طرف مقابل به علت نشناختن حق و پر شدن ذهنش از مسائل نادرست از پذيرش حق سر باز مي زند. در اين گونه موارد اگر احتجاج سبب پذيرش حق نگردد، لا اقل خصم را مردد ساخته و متوقف مي کند . ذهنش را خالي مي سازد تا بيش تر بينديشد و شناخت به حق پيدا کند .

ضمن عرض سلام و خسته نباشید یکی از سه گروهی که شهادت به یگانگی خداوند میدهد فرشتگانند. ما شهادت خدا و صاحبان دانش را مستقیم یا با واسطه درک میکنیم اما درک شهادت فرشتگان چگونه باید صورت بگیرد؟ در صورت عدم درک آیا این شهادت برای ما کاربردی دارد؟ با تشکر

انتخاب همسر و ازدواج با شهربانو که نمي تواند دليلي براي اتهام به شهوت راني گردد. شهوتران به کسي مي گويند که مدام در پي ارضاي غريزه جنسي باشد، نه آن که با فردي ازدواج کند که صاحب عنوان باشد. داشتن عنوان دختر پادشاه در اين باره دخالتي ندارد. در هر حال در باره اين امرکه آيا امام حسين با شهربانو ازدواج کرد يا نه، محل ترديد است. در اين باره مطالبي را براي شما ارسال مي نماييم.
با رجوع به منابع مختلف شيعه و سنى درمى‏يابيم كه از ميان ائمه شيعى بيش ترين اختلاف درباره نام مادر امام سجاد(ع) وجود دارد تا جايى‏كه برخى از محققان با استفاده از منابع مختلف چهارده نام(1)و برخى ديگر تا شانزده‏(2).نام براى مادر حضرت(ع) ذكر كرده‏اند(3).مجموع اين نام‏ها چنين است:
1. شهربانو، 2. شهربانويه، 3. شاه زنان، 4. جهان شاه، 5. شه زنان، 6. شهرناز، 7. جهان بانويه، 8. خولة، 9. برّة، 10. سلافة، 11. غزالة، 12. سلامة، 13. حرار، 14. مريم، 15. فاطمة، 16. شهربان.
با آن كه در منابع تاريخى اهل سنّت روى نام‏هايى چون سلافة، سلامة، غزاله بيش تر مانور داده شده است،(4).اما در منابع شيعى و به خصوص منابع روايى آن ها، نام شهربانو بيش تر مشهور شده است. بنا به نوشته برخى از محققان(5).: اولين بار اين نام در كتاب «بصائر الدرجات» محمد بن حسن صفار قمى (متوفى 290 ق) ديده شده است.(6) بعدها محدّث معروف شيعى يعنى كلينى (م 329 ق) روايت همين كتاب را در كتاب كافى آورد.(7).بقيه منابع يا از اين دو منبع بهره گرفته و يا آن كه رواياتى ضعيف و بدون سند معتبر را در نوشته‏هاى خود آورده‏اند.(8)
در اين روايت چنين آمده است:
«چون دختر يزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشيزگان مدينه براى تماشاى او سر مى‏كشيدند و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت. عمر به او نگريست، دختر رخسار خود را پوشيد و گفت: اف بيروج بادا هرمز (واى، روزگار هرمز سياه شود)! عمر گفت: اين دختر مرا ناسزا مى‏گويد و بدو متوجه شد! اميرالمؤمنين(ع) به عمر فرمود: تو اين حق را ندارى که به او آسيبي برساني، به او اختيار ده كه خودش مردى از مسلمانان را انتخاب كند و در سهم غنيمتش حساب كن. عمر به او اختيار داد. دخترآمد و دست خود را روى سر حسين(ع) گذاشت. اميرالمؤمنين على(ع) به او فرمود: نام تو چيست؟ گفت: جهان شاه. حضرت فرمود: بلكه شهربانويه باشد.
سپس به حسين(ع) فرمود: اى اباعبدالله! از اين دختر بهترين شخص روى زمين براى تو متولد مى‏شود و على بن حسين(ع) از او متولد گشت. حضرت را ابن الخيرتين (پسر دو برگزيده) مى‏گفتند؛ زيرا برگزيده خدا از عرب «هاشم» بود و از عجم «فارسى».(9)
اين روايت از دو جهت سند و متن محل بحث واقع شده است. از جهت سند در آن افرادى مانند ابراهيم بن اسحاق احمر(10) و عمرو بن شمر وجود دارند كه متهم به غلو شده و از سوى علماي شيعه مورد تأييد واقع نشده‏اند.(11)
اما از جهت متن اشكالاتي دارد بدين شرح :
- اسارت دخترى از يزدگرد، به شدّت محل ترديد است.
- اسارت چنين دخترى در زمان عمر و به ازدواج امام حسين(ع) درآمدن در اين زمان نيز غيرقابل قبول است.
- در هيچ‏يك از منابع معتبر شيعى به جز اين روايت، لقبى با عنوان «ابن الخيرتين» براى امام سجاد(ع) نقل نشده است.
آيا در اين جا نمى‏توان نوعى ايرانى‏گرايى افراطى را ديد كه به خيال خود به جهت پيوند خوردن نسل ساسانيان با نسل پيامبر(ص) در امام سجاد(ع)، خواسته‏اند حضرت(ع) را به عنوان «خير اهل الارض» معرفى كنند؟
اين‏گونه نقدها بر گزارش‏هاى حاوى نام شهربانو باعث مى‏شود تا اين گزارش‏ها را از ساحت ائمه(ع) به دور و آن را ساخته دست حديث‏پردازان بدانيم و نام شهربانو را براى مادر حضرت نفى كنيم.
درباره نَسَب مادر امام سجاد(ع) نيز منابع متقدم تاريخى و روايى دچار اختلاف گشته‏اند. برخى مانند يعقوبى (متوفى 284 ق)(12) ، محمد بن حسن قمي(13) ، كلينى (متوفى 329 ق)(14) ، محمد بن حسن صفار قمى (متوفى 290 ق) علامه مجلسي(15) ، شيخ صدوق (متوفى 381 ق)(16) و شيخ مفيد (متوفى 413 ق)(16) او را دختر يزدگرد دانسته‏اند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند.
اين نَسَب تقريباً در ميان منابع متأخر به عنوان يك شهرت فراگير جاى خود را باز كرده؛ به گونه‏اى كه ميدان اظهار وجود براى ديدگاه‏هاى مخالف نگذاشته است.(17)
در مقابل اين قول، برخى از منابع متقدم و متأخر ديدگاه‏هاى ديگرى مانند سيستانى ، سِندى ، و ياكابلى بودن او را متذكر شده ، بسيارى از منابع بدون ذكر محل اسارت او، تنها با عنوان «امّ ولد» (كنيز صاحب فرزند) از او ياد كرده‏اند. (18)برخى نام‏هاى بزرگان ايرانى هم چون سبحان، سنجان، نوشجان و شيرويه را به عنوان پدر او ذكر كرده‏اند.(19)
براى نقد و بررسى اين نَسَب نمى‏توانيم به بحث‏هاى سندى اين گزارش‏ها تكيه كنيم؛ زيرا هيچ‏يك از اقوال داراى سند مستحكمى نيست. علاوه بر آن كه بيش تر كتاب‏هاى تاريخى همانند تاريخ يعقوبى، مطالب خود را بدون ذكر اسناد نقل مى‏كنند.
بنابراين بايد فقط از راه محتوا به بررسى آن ها پرداخت كه در اين راستا اشكالات زير خود را نشان مى‏دهد:
1. مهم‏ترين اشكال اختلاف اين گزارش‏ها در ذكر نام او است كه منابع مختلف پيش گفته اسامى گوناگونى همانند شهربانو، سلاخه، غزاله براى او نقل كرده‏اند. اين نشان مى‏دهد كه اين مطالب، سازندگان مختلف با انگيزه‏هاى يكسانى داشته كه تعصب ايرانى‏گرى وارتباط دادن ميان ايرانيان و امامان(ع) از راه نَسَب بوده است تا به خيال خود فره ايزدى را از ساسانيان به امامان شيعه منتقل سازند.
2. اختلاف گزارش‏ها در زمان اسارت او نيز يكى ديگر از اشكالات است كه برخى آن را در زمان عمر، برخى ديگر در زمان عثمان و برخى مانند شيخ مفيد آن را در زمان خلافت حضرت على(ع) دانسته‏اند.( 20)
3. اصولاً كتاب هايى مانند تاريخ طبرى و الكامل ابن اثير كه به صورت سال‏شمار جنگ‏هاى مسلمانان با ايرانيان را تعقيب كرده و مسير فرار يزدگرد را به شهرهاى مختلف ايران نشان داده‏اند، در هيچ موردى به ذكر اسارت فرزندان او نمى‏پردازند؛ با آن كه اين مسأله، بسيار مهم‏تر از حوادث جزئى است كه به آن ها اشاره شده است. اين نكته جعلى بودن گزارش اسارت دختران يزدگرد را تقويت مى‏كند.
4. برخى از نويسندگان متقدم همانند مسعودى، هنگام ذكر فرزندان يزدگرد سوم، دخترانى با نام‏هاى ادرك، شاهين و مردآوند براى او ذكر مى‏كنند كه اولاً با هيچ‏يك از نام‏هايى كه براى مادر امام سجاد(ع) گفته شده، هماهنگى ندارد . ثانياً خبرى از اسارت آن ها در تمام نوشته‏هاى خود به ميان نمى‏آورد.(21)
5. از مهم‏ترين اسناد تاريخى كه مى‏توان درباره مادر امام سجاد(ع) به آن استناد كرد، نامه‏هاى منصور به محمد بن عبدالله معروف به «نفس زكيه» است كه رهبرى مخالفان طالبى (اولاد ابوطالب) را در مدينه بر عهده داشت و هميشه ميان او و منصور نزاع و درگيرى بود.
در يكى از اين نامه‏ها كه منصور قصد ردّ ادعاهاى محمد مبنى بر افتخاريه نَسَب خود را داده چنين مى‏نگارد: «ما وُلِدَ فيكم بعد وفاة رسول الله(ص) افضل من على بن الحسين و هو لِاُم ولد».(22) يعني، بعد از رحلت پيامبر ميان شما شخصيتى برتر از على بن حسين (امام سجاد) ظهور نكرده، در حالى‏كه او فرزند ام ولد (كنيز داراى فرزند) بود.
جالب آن است كه هيچ اعتراضى - نه از سوى محمد و نه از سوى ديگران - به اين فقره شنيده نمى‏شود كه على بن حسين(ع) فرزند كنيز نبود؛ بلكه فرزند شاهزاده‏اى ايرانى بود! در حالى‏كه اگر اين داستان واقعيت داشت، حتماً محمد بن عبدالله براى پاسخ دادن، به آن استناد مى‏كرد.
مجموعه اين قرينه‏ها ما را به اين نتيجه مى‏رساند كه دست جعل در ساختن مادرى ايرانى با اين اوصاف براى امام سجاد(ع) دخالت داشته ، عمداً ديدگاه‏هاى ديگر درباره مادر حضرت(ع) - بويژه ديدگاه‏هايى كه او را از كنيزكان بلاد ديگر همانند سند مى‏داند - ناديده گرفته است. در حالى‏كه تا قبل از اواخر قرن سوم بيش تر ناقلان، او را از كنيزان سِند يا كابل مى‏دانستند.
اظهار نظر قطعي در باره ايراني بودن امام سجاد مشکل است. دلا يل و قراين خلاف آن را اثبات مي نمايد . پي نوشت ها:
1- ملاآقا دربندى، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، ج 3، ص 110.
2- همان.
3- شهيدى، سيدجعفر، زندگانى على بن الحسين(ع).
4- ‏زندگانى على بن الحسين(ع)، ص 10 و 11.
5- مقاله «حول السيدة شهربانو» نوشته شيخ محمد هادى يوسفى، مندرج در مجله رسالة الحسين(ع)، سال اوّل، شماره دوّم، ربيع‏الاول 1412
6-بحارالانوار، ج 46، ص 8-13
7- افتخارزاده، محمودرضا، شعوبيه ناسيوناليسم ايران، ص‏305 كه از منابعى چون انساب الاشراف بلاذرى، طبقات ابن‏سعد، المعارف ابن‏قتيبه دينورى و الكامل مبرّد اسامى فوق را نقل مى‏كند
8- ‏ زندگانى على بن الحسين(ع)، ص 12
9- بحارالانوار، ج 46، ص 9، ح 20.
10 - اصول كافى، ج 2، ص 369
11- شعوبيه ناسيوناليسم ايرانى، ص 289-337.
12- با استفاده از ترجمه حاج سيد جواد مصطفوى (اصول كافى، ج 2، ص 369).
13 - آيت الله خويى، معجم رجال الحديث، ج 1، ص 202 و ج 13، ص 106.
14- همان.
15- تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 303.
16 -‏تاريخ قم، ص 195
17- اصول كافى، ج 2، ص 369.
18- بحارالانوار، ج 46، ص 9
19- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 128
20- الارشاد، ص 492
21- زندگانى على ابن الحسين(ع)، ص 12.
22- شعوبيه، ص 305.

پسر است و یک برادر دارد. کانون توجه است وبی دلیل دروغ می گوید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
کودکان وقتي با سرزنش و انتقاد زندگي مي کنند ،مي آموزند بي اعتماد به خود باشند. وقتي با خشونت زندگي مي کنند ،مي آموزند که جنگجو باشند. وقتي با ترس زندگي مي کنند، مي آموزند که بُزدل باشند. وقتي با ترحم زندگي مي کنند ، مي آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتي با تمسخر زندگي مي کنند ،مي آموزند که خجالتي باشند. وقتي با حسادت زندگي مي کنند ،مي آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکيبايي زندگي کنند ،بردباري را مي آموزند. اگر با تشويق زندگي کنند، اعتماد و اطمينان را مي آموزند. اگر با پاداش زندگي کنند، با استعداد بودن و پذيرندگي را مي آموزند. اگر با تصديق شدن زندگي کنند ، عشق را مي آموزند. اگر با توافق زندگي کنند ، دوست داشتن خود را مي آموزند. اگر با تاييد زندگي کنند ،با هدف زندگي کردن را مي آموزند. اگر با صداقت زندگي کنند ، حقيقت را مي آموزند. اگر با انصاف زندگي کنند، دفاع از حقوق را مي آموزند. اگر با اطمينان زندگي کنند، اعتماد به خود و اعتماد به ديگران را مي آموزند. اگر با دوستي و محبت زندگي کنند، زندگي در دنياي امن را مي آموزند.
عــــــــوامل و انگيــــــــــــــزه هاي دروغ
1- تــــــــــرس از مجازات :
كودك وقتي دروغ مي گويد به خاطر اين است كه از مجازات مي ترسد . اگر راست بگويد، از مكافات امري كه مرتكب شده ايمني ندارد . بررسي هاي علمي نشان مي دهند كه بيش از 70% دروغ هاي كودكان به اين علت و دليل است ، اطمينان دهيد او را تنبيه نخواهيد كرد تا به شما راست بگويد .
2- احســـــــــاس فشــــــار :
كودك اصرار دارد امري را كه مرتكب شده ، از نظر شما مخفي باشد . در ضمنِ سؤالات بسيار، به بازجويي او مي پردازيد . پيداست كه او براي حفظ شخصيت خود همچنان به دفاع و انكار خواهد پرداخت .
3- ضعف و عجـــــــــــز :
در مواردي ديده مي شود كه والدين و مربيان تكاليف شاقي را بر فرزند تحميل كرده اند . او قدرت انجام آن تكاليف را ندارد. بدين نظر به دروغ مي گويد كه وقت ندارد ،‌ از اين كار سر در نمي آورد و آن را بلد نيست ، خود را به ناخوشي مي زند كه بيمارم و ... .
اين ضعف و عجز در مواردي مي تواند به صورت عكس قضيه ،يعني لاف زدن و گزافه گوئي در آيد تا از اين طريق ضعف خود را در انظار ديگران جبران و ترميم نمايد .
4- حســـــــــــادت و رقــــــــابت :
منشا ‌برخي از دروغ هاي كودكان حسادت و يا رقابت است . او مي بيند كه برادر يا خواهر كوچكش با شيرين زباني هاي خود نظر پدر و مادر را جلب كرده و محبت آن ها را به صورت انحصاري در گرو خود در آورده است . او از طريق رقابت كه در حقيقت منشائي جز حسادت ندارد ، مي خواهد جاي پايي براي خود ايجاد كند . چون قدرت انجام عمل و رقابت را ندارد ،تن به دروغ مي دهد . زماني هم ديده مي شود كه طفل خردسال را اذيت كرده و به گريه اش مي اندازد و بعد منكر قضيه مي شود .
5- جلب نظــــــــــــرها :
گاهي شما به عنوان پدر يا مادر در ميان جمعي از دوستان خود نشسته و سرگرم بحث و گفتگو هستيد . كودكي را كه در ميان جمع شماست، فراموش كرده و يا او را به حساب نمي آوريد . ناگهان مي بينيد كه كودك با بيان مسئله اي كه واقعيت ندارد ،لب به سخن مي گشايد و امري را با زرق و برق و با جلوه اي خاص بيان مي كند ، تا توجه تان را به سوي خود معطوف دارد .
6- كسب منافـــــــــــع :
به فرزندتان اعلام مي كنيد كه اگر در ثلث سوم و در امتحانات آخر سال بتواند رتبه اول شود و يا در فلان درس فلان نمره را بياورد ، برايش فلان اسباب بازي را كه بسيار مورد علاقه اوست، تهيه خواهيد كرد . حال وضع او را در نظر آوريد كه به فلان رتبه و نمره دست پيدا نكرده . ولي به آن اسباب بازي علاقه مند است . طبيعي است كه با گفتن دروغ و به كار گرفتن راه خطا و نادرستي بخواهد خود را به آن منفعت برساند .
7- خودنمائــــــــــــي و غـــــــــــــرور :
آدمي براي اينكه در ميان جمع خود را دستكم نگيرد و نشان دهد كه او هم كسي است ،به دروغ از شخصيت خود، از اهميت خانواده و وضع خود صحبت مي كند.
8- پــــــــــوشاندن لغـــــــــــزش :
كودك نيز چون ديگران داراي حب ذات است. خودش را دوست دارد و شخصيت او نزدش عزيز است. ممكن است درمواردي دچار لغزش و خطا شده باشد و مي داند كه در اين امر مورد طعنه و سرزنش ديگران قرار خواهد گرفت و شخصيت او به خطر خواهد افتاد.به همين دليل براي پوشاندن گناه و رهايي از خطر سرزنش و تمسخر تن به دروغ مي دهد . آماده مي گردد كه بر خلاف واقعيت حرف بزند. البته اگر او مي دانست كه لغزش و خطاي او بخشيده مي شود، تن به دروغ نمي داد .
9- آرزو ، اميــــــــــد :
دروغ كودك در مواردي مي تواند نشان دهنده اميد و آرزوي او در وصول به هدفي و مقصدي باشد. او آرزو دارد كه از فلان جوي بپرد و عبور كند ،پس همان آرزو را به صورت تحقق يافته آن مطرح مي سازد .

10- انتقـــــــــــام گيــــــــــــــري :
در مواردي دروغگويي نوعي انتقام گيري است . مي خواهد با زحمت انداختن پدر و مادر كه آزارش رسانده اند، ‌با سوزاندن دلِ آن ها كه روزي دل او را سوزانده اند انتقام بگيرد. آن ها معمولاً با گفتن دروغي پدر و مادر خود را مضطرب مي سازند، ‌ حتي در مواردي سعي دارند آبروي آن ها را ببرند. از آن بابت كه روزي آن ها آبروي او را نزد دوستش برده اند. اين گونه رفتار در كودكاني كه ظرفيت روحي مناسبي ندارند و اغلب احساس مظلوميت و ضعف وحقارت مي كنند ،بيش تر ديده مي شود. آن ها اعمال اين روش را براي خود نوعي دفاع و مقابله مي پندارند.
11- بــــازي كــــــــــودكانه :
كودك است و بازي،‌تمايل به لذت بازي او را وامي دارد كه در مواردي با دروغ هاي خود ديگران را هم بازي دهد .
12- تخيــــــــل كــــــودكانه :
اين از مسائل مهم و از نكات اساسي روانشناسي كودك است كه طفل در موارد بسياري بين واقعيت و تخيل فرق نمي گذارد. چه بسيارند مسائلي كه او در ذهن آن را تخيّل و تصوير مي كند و بعد همان را به عنوان يك واقعيت مطرح مي سازد. اين امر در كودكاني كه كم تر از پنج سال دارند، به فراواني ديده مي شود و والدين ناآگاه به جاي تفهيم كودك او را به باد مسخره و سرزنش مي گيرند . متهمش مي سازند كه دروغ گفته است. دروغ او به واقع دروغ نيست. نوعي تصور و خيال است . گاهي هم نتيجه داستان روز قبل مادر و يا رؤياي شب قبل اوست. به خصوص كه او از بيان واقع در رؤيا و تفاوت گذاري بين اين دو عاجز است .
13- ناشيگـــــــــــــري در تــــــــــربيت :
بررسي ها نشان داده اند والديني كه توانسته اند محيط خانه را محيطي پر از صدق و صفا سازند ، ضوابط اخلاقي را در خانه رعايت كرده ، هشيار باشند ، فرزندان شان صادق و راستگو بار خواهند آمد.
14- الگــــــــــــوي غلط :
چشم و گوش كودك دريچه هايي از او به سوي جهان خارج هستند. آن ها نگاه مي كنند شما چه مي گوييد و چه مي كنيد. ممكن است دائماً فرزندان خود را نصيحت كنيد كه راست بگويند ،ولي عمل شما خلاف آن باشد. فراموش نكنيد طفل آنچه را كه از شما ديده و شنيده است، مي آموزد يا در اجتماع امروز يا فرداي خود آن را پياده مي كند. همه رفتار و گفتار شما سرمشق اوست و به او سرايت خواهد كرد .
15- تشــــــــــويق غلط :
گاهي كودكي را مي بينيم كه به علت شيرين زباني دوران خردسالي دروغي را كه مثلاً از كسي ياد گرفته ، با زبان كودكانه اش در حضور پدر و مادر مي گويد و آن ها بدون توجه به عواقب آن شروع به تشويق و بوسيدن او مي كنند. طفل بي خبر از همه مسائل ، از اين پذيرش شاد شده و به ادامه راهش خواهد پرداخت . روز بعد براي اين كه محبت بيش تري ببيند، دروغ بزرگ تري را خواهد گفت و اين امر به تدريج در او به صورت عادت در مي آيد .
16- آزمــــــــــــودن والـــــــــدين :
گاهي كودكان دروغي را مي گويند تا در سايه آن بتوانند پدر و مادر را آزمايش كرده و موضع آن ها را در برابر اين امر دريابند. مي دانيد فرزندان ما به علت ناآگاهي و بي تجربگي در دنيايي از معماها و چراها قرار مي گيرند و نمي دانند در برابر آن ها چه موضعي اتخاذ كنند. سخني را به دروغ مي گويند و منتظر مي مانند كه عكس العمل آن ها را ببينند. اگر عكس العمل منفي بود ،مي گويند شوخي كردم و دروغ بود ، اگر مثبت بود ، به ادامه آن راه مي پردازند. بر اين اساس اين دروغ براي كشف است ، نه مسئله اي ديگر .
راه هاي درمان و اصلاح :
براي پيشگيري و درمان دروغگويي، والدين بايد واقعيات را بپذيرند . براي شنيدن موارد شيرين و تلخ از طرف كودكان آماده شوند . با رفتار خود به كودك بياموزند كه گفتن واقعيات به هر صورتي كه باشد مقبول است . موجبات تنبيه و آزار كودك را فراهم نخواهد كرد. اگر كودك پي ببرد كه والدين او را براي دروغگويي تشويق و براي راستگويي تنبيه نمي كنند، به تظاهر در رفتار و جعل واقعيت نخواهد پرداخت، همچنين والدين بايد از طرح پرسش هايي كه كودك به آن ها به احتمال قوي پاسخ نادرست خواهد داد، خودداري كنند. در صورت مشاهده دروغ، والدين و مربيان نبايد شتابزده عمل كنند و به تنبيه كودك مبادرت ورزند. براي بازداشتن كودك از دروغگويي و اصلاح رفتار آنان بايد روش برخورد با توجه به موقعيت انتخاب شود .برخي از روش ها به اختصار عبارت است از:
1- نشــــــان دادن ارزش راســـــت گفتــــن :
در وهله اول كودك بايد دريابد كه دروغگويي كار نادرست و ناپسند و راستگويي عملي با ارزش و پسنديده است. كودك بايد ارزش راست گفتن را درعمل تجربه كند. والدين و مربيان نبايد در برابر دروغ هاي كودكان برآشفته شوند و او را كتك بزنند. بيان نتايج زشت و تلخ دروغگويي به صورت داستان براي آن ها مي تواند در آموزش عواقب تلخ دروغگويي مفيد واقع شود. همچنين اگر والدين و مربيان، كودك را در خلوت ( نه در جمع ) در جوي محبت آميز و پرعطوفت با مضرات و نتايج دروغگويي آشنا سازند و به پند دادن او بپردازند، در جلوگيري و نيز درمان دروغگويي مي تواند مؤثر باشد.
2- اجــــازه بيان احساســـات :
كودك بايد احساسات خود را آزادانه ابراز كند . در صورتي كه بيان احساسات، باعث آزار و اذيت اطرافيان شود، بايد به كودك آموخت كه به تدريج اين احساسات را جايگزين احساسات خوشايند سازند . نبايد براي احساساتش تنبيه شود. براي نمونه اگر كودكي از برادر كوچكش خوشش نمي آيد، بايد به او اجازه داده شود كه احساساتش را بيان كند، پس از شنيدن نظر كودك، والدين بايد ضمن تحليل رفتار خود با كودك و يافتن علل پيدايش چنان احساسي به راهنمايي كودك و تغيير رفتار و احساسات او مبادرت ورزند. در مواردي كه كودك مرتكب كار خطايي شده ،ولي راست مي گويد، بايد به ملايمت و به طور صحيح به او تذكر داده شود كه رفتارش درست و پسنديده نيست و بايد آن را تغيير دهد. هشدار به كودك، همدردي با او در مواردي كه لازم است، ناديده گرفتن حرف هاي كودك و بي توجهي به آن ها از روشهايي است كه در مواقع مشخص مي تواند براي پيشگيري و درمان دروغگويي كودكان استفاده شود.
3- تعـــــــديل انتظارات از كــــــودكان :
والدين و مربيان بايد از هر كودك انتظاراتي داشته باشند كه با واقعيات و امكانات او منطبق است .در غير اين صورت، دروغگويي كودك تقويت و تشديد خواهد شد. چون كودك توان عملي ساختن خواسته هاي اطرافيان را ندارد، به گفتن دروغ متوسل مي شود. بنابراين از كودك بايد انتظارات در حد توانش داشته باشيم.
4- دادن آگاهـــــي :
پس از شناخت علت يا علل، زمان دادن آگاهي و اطلاعاتِ لازم است. كودكي كه در اثر اشتباه در بيان تخيل و واقعيت دروغي گفته ،بايد بفهمد كه واقعيت چيست و خواب و خيال چيست . به او تفهيم گردد كه در بيان آن مسئله دچار اشتباه شده است.
به فردي كه در سن تشخيص است ،بايد تفهيم شود سخني را كه گفته ،ناپسند بوده ، مورد قبول و پذيرش پدر و مادر و ديگران نيست . ممكن است روزي اين گونه سخنان زيان و خطر پديد آورند و باعث آبروريزي هايي شوند و ...
5- ايجـــاد محيــــط سالــــــم :
محيط خانه و تربيت كودك را از ريا و نيرنگ دور سازيد . افراد را از معاشران دروغ پرداز ، حتي آن هايي كه گاهي به شوخي دروغ مي گويند بر حذر بداريد. زيرا كودك است و جنبه نقش پذيري و تقليد او .
6- رعـــايت انصــاف :
طفلي شاهد بي انصافي هاي والدين است. پدر و مادر را مي بيند كه مثلاً دراثر اشتباه ظرفي از دست شان مي افتد و مي شكند و كسي نيست آن ها را مورد بازخواست قرار دهد ، ولي همين كه نمونه اين لغزش توسط طفل صورت بگيرد، او را به باد ناسزا و متهم به سر به هوايي مي كنند. كودك چون انصافي از پدر و مادر نمي بيند و از سوي ديگر مايل به شكست و تحقير شخصيت خود نيست ،تن به دروغ مي دهد.
7- عفــــــــو و بخشـــــش :
در خانه و زندگي و در اداره فرزندان رعايت انضباط و ضوابط اخلاقي ضروري است؛ ولي زياده روي در اين امر نيز درست نيست. براي واداشتن طفل به راستگويي ضروري است در مواردي از بعضي لغزش ها كه گاهي خود هم مرتكب آن مي شويم ،طفل را ببخشاييم. حتي رعايت انصاف ايجاب مي كند كه او در مواردي كارهاي جزئي خود را كه علني كردن آن موجب شرم و حياست، از شما پنهان دارد ،البته به شرطي كه مخالف شرع و اخلاق نباشد.
8- محــــدود كـــــردن تـــــوقعات :
از او انتظار نداشته باشيد كه همه خواست هاي شما را برآورده كند . كاري كه شما در انجامش ناتوانيد و يا تنبلي تان مي آيد كه آن را انجام دهيد، او براي شما انجام دهد .
9- ايمــــن كــــردن از مجـازات :
فرزندان ما بايد در خانه احساس آرامش و اطمينان كنند. ‌مطمئن باشند كه خطاهاي بي اختيار بخشوده مي شود. تنبيه و سرزنش براي مواردي است كه تعمدي در كار باشد . تازه اگر در همان كار عمدي هم سخن راست گفته شود، موجب تخفيف در عقوبت است .
10- پنــــد و انـــدرز :
اين امر در كودكان مؤثرتر است از آن جهت كه هنوز با فطرت خود فاصله چنداني نگرفته اند . هنوز درون و ضميرشان پاك و صاف است. بيان يك مسئله كه اين روش فلان ضرر را دارد و خدا از آن راضي نيست و آدم را به جهنم مي برد ،مي تواند در بازداشتن او از اين راه مؤثر باشد .
11- ارائـــــه محبــــت :
به فرزند بايد محبت كرد ،به گونه اي كه او گرمي و لذت آن را بچشد و احساس كند. وجود محبت سبب مي شود كه طفل نيازي به تظاهر و تصنع نداشته باشد و به دروغ و فريب رو نياورد. محبت پيوند دهنده همه گسستگي هاست . باب ملاحظات را بين كودك و والدين پديد مي آورد. او را وامي دارد در چارچوب نظامي حركت كند كه والدين براي او ترسيم كرده اند. البته لازمه محبت آن است كه در مواردي لغزش او را ناديده بگيرند . اگر هم خطايي مستحق تنبيه انجام داد، بر او ببخشاييم .
12- هشـــــدار به كـــــودك :
ما معمولاً سعي داريم به كودك تفهيم كنيم كه راه او راهي درست و به صواب نيست . البته اين سخنان براي همه اطفال قابل فهم نيست. اگرچه كودك بايد از قبل بداند كه دوست داشتن والدين چه منافعي براي او دارد . دوست نداشتن چه زيان هايي. بعدها در سنين بالاتر مي توان به او گفت كه اين كار را خدا دوست ندارد . چيزي كه خدا دوست نداشته باشد، برايش عقوبت و مجازات تعيين مي كند ، او را به جهنم و آتش مي سوزاند و از محبت ها و لذت ها محروم مي سازد .
13- اعــــلام نارضايتـــــي :
پدر و مادر با نشان دادن حالت خود و با بيان خويش بايد به او تفهيم کنند كه از عمل او ناراضي هستند ، دوست ندارند دروغ او را بشنوند و از اين كه او در حضور جمع ، اين دروغ ،آن هم با اين عظمت را گفته ،خوشحال نيستند. والدين در مواردي با نشان دادن قيافه مظلومانه و حق به جانب به او نشان دهند كه آبروي شان در اين دروغ از ميان رفته و آن ها از اين مسئله ناراحت اند. بايد مسئله را به گونه اي در ذهن بزرگ كرد تا ديگر اين حالت مكرر نشود و او هوس دروغگويي نكند .
14- ايجـــــــاد ســـــرخــــوردگــــي :
در مواردي كه دروغگويي كودكان مكرر شود ، مي توان در حد متعادلي روحيه او را شكست . سرخوردگي در او ايجاد كرد؛ مثلاً آن گاه كه سرگرم دروغگويي و ميدان داري است ،با قيافه اي گرفته و بدون لبخند و بدون تصديق و تأييد با او مواجه شويم . در برابر سخنانش بي تفاوت باشيم . در وسط سخنش خودمان با ديگري صحبت كنيم و يا موضوع بحث را عوض كنيم تا او بداند در اين راه توفيق نيافته است.
15- مـــچ گيــــري :
در مورد حادتر مي توان موضع شديدتري گرفت . پس از بيان دروغ هايش آن را به رخش كشيد و به او تفهيم كرد كه ما مي دانيم تو دروغ مي گويي . البته لازم است اين مرحله پس از همه تذكرات، ‌اخطارها و اندرزها باشد .چنان نباشد كه در حضور جمعي صورت گيرد و او در اين زمينه احساس حقارت كند. چون به هنگامي كه كودك خود را رسوا ببيند، سر از كارهاي خطرناكي در مي آورد و دروغگويي حرفه اي مي شود.
16- تنبيــــه و تهــــــديد :
در مواردي كه هيچ يك از مواضع بالا سودي نبخشد، بهتر است از راه تهديد و يا تنبيه او را از دروغگويي دور داريم . البته اين راه، چندان عملي نيست و تنبيه ما نشان مي دهد كه ديگر در تربيت، كار از كار گذشته است .
موفق باشيد.

ضمن عرض سلام و خسته نباشید در آیه 282 بفره شرایط عقد قرارداد با انسان سفیه بیان شده است؛یکی از این شرایط ولی میباشد؛میخواستم بدانم چگونه انسان سفیه اجازه حضور در معاملات اقتصادی و یا گرفتن وام و قرض دارد در حالی که شرایط وی نامناسب است. و چرا مسئولیت قرض به گردن ولی وی نمیباشد؟ با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در فقه اسلام با استناد به آيات و روايات(از جمله آيه نامبرده) تصريح شده که سفيه و فرد ضعيف العقل که تدبير اقتصادي ندارد و ارزش واقعي اموال را نمي داند و سكه گرانبهايي را به يک آب نبات زيبا و شيرين مي دهد، مهجور است و حق تصرف مستقيم در اموالش را ندارد و معامله با او باطل است و ولي شرعي و قانوني وي بايد او و اموالش را اداره کند.
بنابراين برداشت شما از آيه اشتباه است زيرا حضور سفيه در معامله شرط نيست بلکه بايد با ولي او معامله شود و هيچ مسئوليت و تعهدي هم بر دوش سفيه قرار نمي گيرد. مسئوليت بر دوش عاقل مي آيد نه سفيه.

صفحه‌ها