حضرت محمد(ص)

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟
نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند: ...

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟

نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند، بدين شرح:

1- قاسم، نخستين فرزند پيامبر كه در مكه متولّد شد؛

2- زينب، دختر بزرگ رسول خدا كه بعد از قاسم در مكه متولد شد؛

3- رقيه، پيش از اسلام و بعد از زينب در مكه متولّد شد؛

4- ام كلثوم، در مكه و پيش از اسلام و بعد از رقيه متولّد شد؛

5- فاطمه (س) كه در زمان ولادت ايشان اختلاف وجود دارد. مورخان در حدود سال پنج پيش از بعثت، تا سال پنجم بعثت (بنابر نظر مشهور شيعه)، زمان ولادت ايشان را نوشته‏اند و در مكه متولّد شد.

6- عبداللَّه، پس از بعثت در مكه متولّد شد.

7- ابراهيم، در مدينه در سال هشتم هجرت متولّد شد.

از اين تعداد چهار دختر و دو پسر از حضرت خديجه و تنها ابراهيم از ماريه قبطيه ولادت يافتند.(1)

لازم به ذكر است همه فرزندان در زمان پيامبر درگذشتند. تنها حضرت زهرا(س) باقي ماند و نسل پيامبر از  طريق اين بانو گسترش يافت.

پي نوشت‏:

1.  اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقيق سيد حسن امين، ج 1، ص 321؛محمدابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص 76 و 77

قسمتهايي از كتاب مسيحيان و يهوديان كه توش مژده اومدن حضرت محمد(ص) ...
در سنت اسلامي هميشه اين اعتقاد وجود داشته است كه پيامبران پيشين در كتاب هاي خود به آمدن پيامبر اسلام(ص) بشارت داده اند. از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه ...

ببخشيد ميشه قسمتهايي از كتاب مسيحيان و يهوديان كه توش مژده اومدن حضرت محمد(ص) داده شده رو بگين؟ اون مسيحيا و يهوديا از كجا بايد ميفهميدن پيامبر اسلام همون محمد(ص) است؟

اين يكيم اگه ميشه لطف كنين جواب بدين كه مسيحيا درباره صليب كشيدن و مرگ(اگر اعتقاد دارن ك ايشون مردن)حضرت عيسي مسيح(ع) چه اعتقادي دارن؟

در سنت اسلامي هميشه اين اعتقاد وجود داشته است كه پيامبران پيشين در كتاب هاي خود به آمدن پيامبر اسلام(ص) بشارت داده اند. از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه حضرت موسي(ع) در تورات و حضرت عيسي(ع) در انجيل ،به آمدن پيامبر اسلام اشاره كرده اند. برخي اين آيات عبارتند :

1. در برخي از آيات سخن از اين است كه اهل كتابِ زمان پيامبر، آن حضرت را به خوبي مي شناختند: «الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم: كساني كه به ايشان كتاب داده ايم، همان گونه كه فرزندان خود را مي شناسند، او [حضرت محمد] را مي شناسند.» (1)

2. در آيه ديگري آمده است كه اهل كتاب حقانيت قرآن را مي دانند: «و الذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه مُنزَّلٌ من ربك بالحق: و كساني كه بديشان كتاب داده ايم مي دانند كه آن [قران] از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.»(2)

3. در آيه ديگري آمده است كه برخي از صفات پيامبر اسلام(ص) در تورات و انجيل مكتوب است: "همان ها كه از فرستاده [خدا]، پيامبر امي، پيروي مي كنند، همو كه [صفات] او را در تورات و انجيلي كه نزدشان است، مي يابند."(3)

4. در آيه اي ديگر سخن از اين است كه به پيامبر اسلام(ص) با نام، بشارت داده شده است"و هنگامي را به ياد آور كه عيسي پسر مريم گفت: «اي فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوي شما هستم. در حالي كه تورات را كه پيش روي من است تصديق مي كنم و به فرستاده اي كه پس از من مي آيد و نام او «احمد» است بشارت مي دهم."(4) اين آيات نشان مي دهند كه حضرت موسي و عيسي (ع) به ظهور رسول خدا (ص) بشارت داده بودند، همين امر نيز باعث گرديد كه يهود و مسيحيان - تا اندازه اي- با پيامبر اسلام آشنا شوند.

به هر حال در كتابهاي موجود -تورات و انجيل - تعبيرات فراواني كه بشارت به ظهور بزرگي كه نشانه‏هاي آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبيق نمي‏كند ديده مي‏شود.

قابل توجه اينكه: غير از پيشگوييهايي كه در اين كتب ديده مي‏شود، و بر شخص پيامبر اسلام ص صدق مي‏كند، در سه مورد از انجيل" يوحنا"

روي كلمه" فارقليط" تكيه شده است كه در ترجمه‏هاي فارسي، به" تسلي دهنده" ترجمه شده است، اكنون به متن انجيل يوحنا توجه كنيد:

" و من از پدر خواهم خواست و او" تسلي دهنده" ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند"(5) و در باب بعد آمده:" و چون آن" تسلي دهنده" بيايد كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، يعني روح راستي كه از طرف پدر مي‏آيد او در باره من شهادت خواهد داد" (6) و در باب بعد نيز مي‏خوانيم:" ليكن به شما راست مي‏گويم كه شما را مفيد است كه من بروم كه اگر من نروم، آن" تسلي دهنده" به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد(7)مهم اين است كه در متن سرياني اناجيل كه از اصل يوناني گرفته شده بجاي تسلي دهنده" پارقليطا" آمده، و در متن يوناني" پيركلتوس" آمده كه از نظر فرهنگ يوناني به معني" شخص مورد ستايش" است معادل" محمد، احمد". ولي هنگامي كه ارباب كليسا ديدند انتشار چنين ترجمه‏اي به تشكيلات آنها ضربه شديدي وارد مي‏كند، بجاي" پيركلتوس"،" پاراكلتوس" نوشتند!، كه به معني" تسلي دهنده" است، و با اين تحريف آشكار، اين سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند با وجود اين تحريف، نيز بشارت روشني از يك ظهور بزرگ در آينده است .... كوتاه سخن اينكه معني" فارقليطا" روح القدس يا تسلي دهنده نيست، بلكه مفهومي معادل" احمد" دارد (دقت كنيد).(8)

در انجيلهاي چهارگانه (يوحنا، مرقس، متي و لوقا) آمده است كه عيسي به صليب و دار آويخته و كشته و سپس زنده شد. يهوديان نيز معتقدند و افتخار مي كنند كه ما عيسي را كشتيم، ولي قرآن كريم مي فرمايد: «و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبّه لهم ؛ آنان نه مسيح را كشتند و نه او را به دار آويختند. ليكن واقعيت امر بر آنها مشتبه شد». (9) همچنين خداوند متعال مي فرمايد:« وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِي مِنْ عِلْمٍ إِلآ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يقِينَا؛ بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيه»(10) خداوند در اين آيه تصريح ميكند كه حضرت عيسي برخلاف ادعاي مسيحيان نه به دار آويخته شده و نه او را كشته اند؛ بلكه خداوند او را به سوي خود بالا برده است بر اين اسا س اين آيات شريفه، مؤيد اين هستند كه حضرت عيسي (ع)كشته نشد، بلكه به آسمان رفت و در نزد خداوندِ متعال زنده است

پي نوشت ها:

1. بقره آيه 146، انعام آيه20.

2. انعام، آيه 114.

3. اعراف، آيه 157.

4. صف، آيه 6 .

5. انجيل يوحنا، باب 14، جمله 16.

6. انجيل يوحنا، باب 15، جمله 26.

7. انجيل يوحنا، باب 16، جمله 7

8. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج‏24، ص76 . رك: ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان ، 1375، چاپ سوم، ج9، 386 به بعد.

9. نساء (4 )آيه 157.

10. همان، آيه158.

چرا پيامبر به مدينه هجرت كرد؟
مهمترين دليل هجرت رسول خدا به مدينه، سرسختي و لجبازي مشركين قريش در برابر دعوت رسول خدا(ص) از يك سو، و تشديد آزار پيامبر و مسلمانان توسط مشركين، از سوي ديگر ...

 چرا پيامبر به مدينه هجرت كرد؟

مهمترين دليل هجرت رسول خدا به مدينه، سرسختي و لجبازي مشركين قريش در برابر دعوت رسول خدا(ص) از يك سو، و تشديد آزار پيامبر و مسلمانان توسط مشركين، از سوي ديگر مي باشد. به گونهاي كه در طول ده سال دعوت علني حضرت در مكه تنها افراد اندكي آنهم بيشتر از بردگان و محرومان به حضرت ايمان آوردند، و بسياري از آنها توسط اشراف مكه تحت شكنجه قرار گرفتند و عدهاي مانند ياسر و همسرش سميه به شهادت رسيدند. لذا رسول خدا(ص) در پي يافتن مأمني ميگشتند تا از اين وضع ناگوار رهايي يابند؛ و بتوانند به تبليغ دين اسلام بپردازند، در اين راستا مأمني در حبشه پيدا شد و مسلمانان در دو نوبت به آن ديار مهاجرت نمودند. تا اين كه افرادي از مردم يثرب(مدينه) دعوت پيامبر اسلام(ص) به گوش شان خورد و جذب حقانيت اسلام و قرآن شدند. در دو نوبت در دو سال آخر قبل از هجرت در موسم حج و در مني با پيامبر بيعت نمودند.

در سال سيزدهم بعثت در عقبه مني هفتاد و پنج تن از مردم يثرب با پيامبر بيعت نمودند و متعهد شدند كه در صورت هجرت پيامبر به يثرب از آن حضرت در برابر تهاجمات قريشيان دفاع نمايد. پيامبر نيز متعهد شد كه در اولين فرصت ممكن به سوي شان هجرت نمايد. قريشيان از موضوع مطلع شدند و در دارالندوه توطئه نمودند و بنا گذاشتند پيامبر را به قتل برسانند كه پيك حق اين توطئه را به اطلاع پيامبر رساند و امام علي در بستر پيامبر خوابيد و پيامبر با مخفي كاري تمام با همراهي ابوبكر به مدينه هجرت نمودند. (1) آيه دوم سوره انفال مربوط به همين قضيه است. خداوند متعال در اين آيه مي فرمايد: "هنگامي كه كافران بر ضد تو فكر مي‏كنند تا تو را زنداني كنند يا بكشند يا تبعيد نمايند، آنان با خدا از در حيله وارد مي‏شوند و خداوند حيله آنان را به خودشان بر مي گرداند".

بر اين اساس، پيامبر تصميم گرفتند مكه را ترك نمايد، اما رهايي از دست مشركان كار آساني نبود. از اين رو، براي نجات دادن جان پيامبر، مقرر شد كه يك نفر در رختخواب ايشان بخوابد تا مشركان تصور كنند كه پيامبر بيرون نرفته و درون خانه است.

پيامبر، علي(ع) را انتخاب كرد. علي(ع) در بستر پيامبر خوابيد. پاسي از شب كه گذشت، خانه پيامبر توسط چهل نفر محاصره شد. آنان از شكاف در به داخل خانه نگاه كردند و وضع خانه را عادي ديدند و گمان كردند پيامبر در خوابگاه خويش خوابيده است، در حالي كه پيامبر از خانه خارج شده بود. (2)

پي نوشت ها:

1. محمد بن سعد، طبقات الكبري، ج 1، ص 227 ؛ عبد الملك بن هشام، سيره ابن هشام، ج 1، ص 48.

2. سيره حلبي، ج 2، ص 32.

آيا نبي مكرم اسلام (ص)وصيت نامه كتبي داشتند؟
چگونه می توان باور كرد كه پیامبر با وجود چنین آیه ای مبنی بر لزوم وصیت ، وصیت ننموده باشند؟ (كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ ...

از آنجا كه دين مبين اسلام سفارش اكيد به داشتن وصيت نامه كرده است آيا نبي مكرم اسلام (ص)وصيت نامه كتبي داشتند؟

 چرا قلم و كاغذ را در هنگامه قبل از رحلت درخواست نمودند ؟

 

 لطفا جواب را بيان نموده و از ارجاع به كتاب خاص معذور داريد ؟ متشكرم 

چگونه می توان باور كرد كه پیامبر با وجود چنین آیه ای مبنی بر لزوم وصیت ، وصیت ننموده باشند؟ (كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي الْمُتَّقِینَ )هر گاه يكي از شما را مرگ فرا رسد و مالي بر جاي گذارد، مقرر شد كه درباره پدر و مادر و خويشاوندان، از روي انصاف وصيت كند. و اين شايسته پرهيزگاران است. (1)

آنچه در واقعه یوم الخمیس (روز پنج شنبه) اتفاق افتاد، مبنی بر درخواست دوات و قلم برای نگاشتن وصیت مطلب تازه ایی نبوده است ،بلكه تاكید بر وصایت علی (ع)بوده است كه از آغار دعوت پیامبر به اسلام تا زمان رحلت در موقعیت های مختلف پیامبر به آن تصریح می نمودند.

اما از اهمیت این نوشته نیز نباید غافل شد كه اگر در واپسین لحظات عمر پیامبر نیز این وصیت مكتوب و مجددا به وصایت حضرت تصریح می گشت، می توانست تا حدودی از بروز اختلافات بسیاری جلوكیری كند.

به هر روی نگارش وصیت پیامبر اگر چه عملی نشد اما اعلان ولایت و وصایت علی (ع)توسط پیامبر(ص)در موقعیت های گوناگونی بیان گشته، مانند آیه های ولایت، تبلیغ، اولو الامر و قربی نیز ماجرای یوم الدار،وزارت، منزلت،غدیر و...... در واقع وصیت شفاهی حضرت در مقابل انبوهی از مردم بوده  و اینكه در روز پنجشنبه به علت كار شكنی برخی موفق به نگارش  وصیت نگشت، منافات با اصل وصیت ندارد.

تأخیر در نگارش وصیت  ممكن است به دلایل متعدد باشد، از جمله این كه وصیت در آخرین لحظات عمر عاطفی و بیشتر تأثیرگزار است. از همه مهمتر معمولاً وصیتهای مهم سیاسی و اخلاقی در آخر عمر صورت می گیرد. افزون بر آن شاید حضرت از طرف خداوند مأمور بود كه در آخرین لحظات عمر خود ، آن وصیت خاص را  بنماید. شاید هم این تأخیر بدان جهت بود  كه اهمیت موضوع را نشان دهد. همچنان در وصیتهای مهم به همین صورت عمل می شود. شیعیان باور دارند در حدیث موسوم به حدیث دوات كه مانع تدوین آن شدند حضرت میخواست بار دیگر مردم را به ولایت امام علی(ع) سفارش كند؛ و اهمیت آن را نشان دهد از این رو برخی  مانع بیان آن شدند.

نتيجه آن كه در واقع پیامبر در لحظه آخر عمر چیزی را می خواست بگوید كه قبلاًگفته بود، با این تفاوت كه درخواست كرد قلم و كاغذی بیاورند تاآن را مكتوب نماید. اگر چه از نوشته شدن آن وصیت جلوگیری شد، اما این بدان معنا نبود كه پیامبر آن وصیت و سفارش را قبلاً انجام نداده باشد.

 برای آگاهی بیشتر به كتاب فروغ ولایت از آیت الله سبحانی مراجعه نمائید.

پي نوشت ها:

1. بقره (2)آيه 180.

ماریه قبطیه چگونه شخصی بوده؟
ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است.

ماریه قبطیه  چگونه شخصی بوده كنیز یا آزاد ? كنیز چه كسی ? چگونه به همسری پیغمبر در آمده؟

1ـ پیامبر در 25 سالگی با حضرت خدیجه كه چهل سالش بود و قبلاً یك یا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی كرد و همسر دیگری نگرفت.

2ـ همه همسران پیامبر (جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن كه به همسری پیامبر در آیند، یك یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر در آمدند.

3ـ عمده ازدواج های پیامبر در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسیار ناراحت كننده بود.

4ـ پیامبر از قبایل مهم عرب مانند: تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب كرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.

دقت در این امور به ما می فهماند كه ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است. مثلا یكی از اهداف ازدواج رسول خدا با كنیزان این بود كه به مردم بفهماند كه ازدواج با كنیزان اشكال ندارد، یعنی اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جویریه و صفیه كنیز بودند. پیامبر این دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود.

 ازدواج رسول خدا (ص) با ماریه قبطیه نیز بر اساس اهداف عالیه صورت گرفته است ،وآنچه را كه برخی گفته اند ونوشته اند واقعیت ندارد . زندگی ماریه نیز این امر را نشان می دهد:

ماریه قبطیه همسر گرامی رسول­خدا (ص) دختر شمعون (1) از مادر رومی­اش (2) در قریه­ی (حَفن) در یكی از مناطق­ (اَنصِنای) مصر به دنیا آمد. (3) در سال هفتم هجری، رسول­خدا (ص) حاطب بن ابی­بلتعه را به همراه نامه­ای به سوی مقوقس حاكم مصر و اسكندریه می­فرستد تا او را به اسلام دعوت كند. (4)

مقوقس در پاسخ به دعوت پیامبر (ص) ماریه را كه از دختران ملوك مصر بود به همراه خواهرش "سیرین" (5) و به نقلی "شیرین" (6) به همراه هدایایی دیگر، برای رسول­ خدا (ص) می­فرستد. مقوقس همراه این هدایا نامه­ای نیز برای رسول­خدا (ص) می­نویسد كه در بخشی از آن چنین آمده: «من فرستاده تو را اكرام كردم و به سوی تو دو كنیز فرستادم كه در سرزمین " عظیم قبط "، دارای منزلت هستند». (7) نقل است كه عایشه نیز از او به عنوان (دختر حاكم) یاد كرده­است. (8)

 روایت شده كه در بین راه حاطب بن ابی­بلتعه اسلام را بر آن دو عرضه می­دارد و آن ها می­پذیرند و مسلمان می­شوند. (9) ماریه از زنان خوب پیغمبر و مورد عنایت حضرت و علاقمند به حضرت فاطمه و علی علیه السلام بود. پیغمبر برای آسایش او خانه ای  در باغچه ای كنار مدینه تهیه كرد كه به آن "مشربه ام ابراهیم" گویند. ماریه قبطیه، بعد از وفات رسول خدا در زمان خلافت عمر بن الخطاب سال 16 هـ ق از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (10)

 بر این اساس ماریه قبطیه كنیز حضرت بوده است و ازدواج با كنیز اشكال ندارد.

پی نوشت ها :

1. ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجبل، چاپ اول، 1992،ج4، ص1912.

2. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، دارالفكر، چاپ اول، 1996، ج1، ص449.

3. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص249 و ابن سعد؛ طبقات الكبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1990،ج1، ص107 و زركلی، خیرالدین؛ الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986،ج5، ص225 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا،ج1، ص191.

4. انساب الاشراف، پیشین، ص448 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1378، ج11، ص617

 5. ابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عكاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للكتاب، چاپ دوم، 1992، ص312 و طبقات الكبری، پیشین، ص107 و انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617.

6. انساب الاشراف، پیشین،ص449.

7. طبقات الكبری، پیشین، ص200 .

8. ابن كثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفكر، 1407،ج5، ص304.

9. انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617 و ابن اثیر؛ اسدالغابه، بیروت، دارالفكر، 1989،ج8، ص311.

10. http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=109

حج در چه سالي واجب شد بيان كنيد، پيامبر در طول تاريخ چند بار به حج رفت
به اتفاق فريقين، پيامبر بعد از هجرت، جز يك حج(حجة الوداع) بجا نياورد و اما در دوراني كه در مكه اقامت داشت، اختلاف است.

  ضمن بيان اينكه حج در چه سالي واجب شد بيان كنيد، پيامبر در طول تاريخ چند بار به حج رفتند؟

به اتفاق فريقين، پيامبر بعد از هجرت، جز يك حج(حجة الوداع) بجا نياورد و اما در دوراني كه در مكه اقامت داشت، چه پيش از بعثت و چه بعد از آن(و قبل از هجرت) اختلاف است.

در سال وجوب و تشريعِ حج اختلاف است. جمعي بر آنند كه حج در سال ششمِ اقامتِ آن حضرت در مدينه تشريع گرديد. مجلسي از گازروني نقل كرده كه در سال پنجم فريضه حج نزول يافت و پيغمبر آن را به تأخير انداخت. در سال هفتم به قصد قضاي عمره از مدينه خارج گرديد و حج نكرد. در سال هشتم مكه را فتح كرد و در سال نهم حاجيان را به امارت ابوبكر به مكه فرستاد و در سال دهم خودش به مكه مشرف شد و حج گزارد.

محقق حلّي در "معتبر"، ضمن نقل مذاهب اهل سنت نسبت به سعه و ضيق فريضه حج مي فرمايد: حج در سال ششم از هجرت نزول يافت و پيغمبر تا سال دهم به تأخير انداخت.

ارباب سيره نيز زمان صدور حكم را سال ششم دانسته اند و گفته اند آيه: "وَاَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّه" در آن سال نزول يافته است، ليكن گروهي اين عقيده را درست ندانسته و گفته اند حكم حج در سال نهم تشريع شده چه، فتح مكه در سال هشتم بوده است و اگر حكم حج پيش از آن صادر گشته بود، بايد در سال هشتم اعمال حج انجام مي يافت در صورتي كه از سال نهم آغاز گرديد و در آن سال پيغمبر كساني را كه مي خواست به حج روند، با يكي از اصحاب گسيل مي داشت. ليكن آنچه قطعي و مسلّم به نظر مي رسد اين است كه پيغمبر چون در سال ششم نتوانست به مكه وارد شود، به موجب پيمان صلح با مشركان، از نزديك مكه به مدينه بازگشت و در سال هفتم به استناد پيمان مزبور در ماه ذيقعده به مكه مشرف شد و عمره قضا بجا آورد.

به نظر مي رسد كه مفاد ظاهر پاره اي از روايات معتبر در كتب حديث فريقين آن است كه سال وجوب حج همان سال دهم هجرت بوده باشد. در كافي آمده: عَنِ الصَّادِقِ(عليه السلام) "اِنَّ النَّبِيَّ أَقامَ بِالْمَدِينَةِ عَشَرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ فَلَمَّا نُزِلَتْ هذِهِ الاْيَة(يَعنِي قَوْلُهُ تَعالَي وَاَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجّ) اَمَرَ رَسُولُ اللهِ مُنادِيَهُ اَنْ يُؤَذِّنَ فِي النَّاسِ بِالْحَجّ...".

اين مطلب با آنچه در كتب سيره است منافات ندارد، بدين بيان كه اصل تشريع حج در اسلام، در سال ششم هجرت، با نزول آيه "وَاَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّه" تثبيت شده است، ليكن وجوب آن به آيه شريفه "وَلِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اِسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلا" تحقق يافته است و مي دانيم كه بين اصل تشريع و رجحان عمل با وجوب آن در زمان ديگر منافاتي نيست.

به هر حال مورد اتفاق مورخان است كه آن حضرت در سال دهم هجرت حج گزارد و پس از چند ماه از مراجعت از اين سفر بدرود زندگاني گفت. خود به جمعي كه با وي بودند فرمود: "لَعَلِّي لا أَلْقاكُمْ بَعْدَ عامِي هذَا"؛ "ممكن است بعد از اين سال، ديگر شما را نبينم" و از اين رو اين حج را "حجة الوداع" ناميدند.

بنابراين، سفرهاي زيارتي آن حضرت به مكه عنوان "عمره" داشته و پيش از اين سال بوده است.

عمره هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)

ي عمره حديبيّه؛ كه رسول الله در ذيقعده سال ششم به اتفاق يييي نفر از مدينه به قصد عمره بيرون رفت ولي با ممانعت قريش روبرو گرديد و پس از مذاكرات فيمابين، قرار بر آن شد كه در اين سال فسخ عزيمت كند ولي در سال آينده عمره بجا آورد.

ي عمرة القضاء؛ كه طبق معاهده پيامبر با قريش، به عنوان قضاي عمره نافرجام حديبيه، در ذيقعده سال هفتم، انجام گرديد و در طواف و سعي با سرعت در راهپيمايي و گام هاي كوبنده، قدرت مسلمانان را به رخ مشركان قريش كشيد.

ي طواف فتح مكه؛ كه در سال هشتم پس از تصميم رسول خدا به فتح مكه(كه پيرو نقض عهد قريش صورت گرفت) با ده هزار نفر در رمضان راهي مكه شد و پس از تسليم مكه طواف خانه كرد و طواف را سواره انجام داد و اين روز مصادف با جمعه ده روز به پايان ماه رمضان صورت گرفت، ليكن ظاهراً در فتح مكه، پيغمبر از اعمال عمره فقط طواف بجا آورد و در كتب سيره و تواريخ سخني از احرام آن حضرت و اصحابش يا از سعي بين صفا و مروه نيست. در اين سفر پيغمبر خانه كعبه را از بتها پاك سازي نمود و از اين پس مكه به عنوان يكي از مراكز تحت قدرت مسلمانان در آمد.

ي عمره حجة الوداع؛ كه ضمن حج آن حضرت در سال دهم، در ماه ذيحجه انجام شد.

چنانكه مي بينيم نامي از عمره فتح مكه برده نشده است و همانطور كه گفتيم آن، تنها طواف زيارت بوده است.

منبع: حج پيغمبر(ص)، نوشته كاظم مدير شانه چي

آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟
حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجة‌الوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند

 آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟

اسامي مختلفي براي آخرين حج رسول خدا ذكر شده است: حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجةالوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند و حجه الوداع به اين دليل كه پيامبر خدا در اين سفر با پيامبر وداع نمود و حجه البلاغ به اين دليل كه پيامبر در اين حج شرع الهي را با قول و عمل ابلاغ نمودند.(1)

پي نوشت:

1. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج5، ص109.

آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟
آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است.

  آيا رعايت حجاب در زمان رسول خدا اجباري بود؟

آنچه از لحن آیات و روایات استفاده می شود این است که در آن زمان رعایت حجاب لازم بوده است، زیرا حجاب از واجبات الهی بود . باید واجبات و حدود و احکام الهی در عصر رسول خدا بیش تر رعایت میشد، چون که بر امام و حاکم است به این مسایل اهمیت دهد.

" آن چه پروردگار بر عهده امام گذارده است ... زنده کردن سنتها و اجرای احکام الهی است ". (1)

در جای دیگر، یکی از وظایف مهم حاکم و رهبر امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود الهی بیان شده است. (2) بی حجابی، از منکرات اسلام است که باید از آن نهی شود. در صورت وجود چنین مسئله ای حضرت رسول (ص) این وظیفه را بهتر انجام می داد. افزون بر این که در عصر آنان رعایت پوشش مورد توجه توده مَردم (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) بود. مانند این عصر بی حجابی و بدحجابی رایج نبود. حتی اقلیت های دینی باید حجاب را رعایت نمایند؛ چون حجاب امر فردی مانند نماز و روزه نیست؛ بلکه امری اجتماعی است. به عبارت دیگر حجاب جنبه اجتماعی دارد. حجاب فقط برای امنیت برای فرد نیست، بلکه برای امنیت جامعه و حفظ عفت عمومی نیز است. اگر زنی در منزلش و در محیط اختصاصی خودش باشد، اجازه دارد هر گونه لباسی بپوشد، ولی وقتی میخواهد وارد اجتماع شود، وارد محیط عمومی میگردد دیگر نمیتواند خود را آزاد و صاحب اختیار مطلق بداند و هر گونه میخواهد وارد اجتماع شود.این مسئله اختصاص به حجاب و پوشش ندارد و شامل همه موضوعات اجتماعی میشود. وقتی زن بدون پوشش عفیفانه و با آرایش یا بدون آرایش و فقط با آشکار کردن زینتهای طبیعیاش وارد اجتماع میشود، مردهای جوان را به زحمت میاندازد. شهوت آنان را تحریک میکند. امنیت روحی و روانی آنان را خدشه دار میسازد. چه بسا بنیان خانواده و روابط زن و مرد را مورد تأثیر منفی قرار دهد. محیط اجتماع باید برای همه افراد، پاک و آرامشزا و اطمینانآور باشد، که با حضور عفیفانه و دور از فریبندگی زن و مرد ممکن میباشد.

در سوره احزاب دستور کلی در باره حجاب آمده است که همگان ملزم به رعایت آن بودند : ای پیامبر! به همسران و دختران خویش و بانوان با ایمان بگو که روپوش خود را برگیرند تا به عفاف و حریت شناخته شوند و مورد آزار و تعرض هوسرانان قرار نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است» (3)

پیامبر (ص) علاوه بر تاکیداتی که بر رعایت حجاب داشته اند، با ارائه دستور العمل هایی، جامعه اسلامی را به سوی تهذیب و پاکی، رهنمون گشته اند؛ مثلا روزی اسما - که خواهر زن پیامبر بود - با جامه بدن نما و نازکی به خانه پیامبر آمد. پیامبر، روی خود را از او برگرداند و فرمود:

«ای اسما، وقتی زن به حد بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود، مگر صورت و دست ها» (4) چون رعایت حجاب و حفظ عفت عمومی جامعه حکم قطعی اسلامی است و قرآن به صراحت آن را بیان میکند، همچنین مفاسدی در پی بی حجابی به وجود می آید، منطق و عقل حکم میکند که باید با بی حجابی به صورت مناسب و مدبرانه و عاقلانه برخورد شود.

 پینوشتها:

1. فیض الاسلام نهج البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، ص302،خطبه 105.

2. بحار الانوار، ج 93، ص 41.

3. احزاب (33) آیه، 95

4. سنن ابی داود، ج2، ص383، بی نام

از ماجراي بني قريظه براي ضربه زدن به پيامبر(ص)سوءاستفاده ميكنند
یهودیان بنی قریظه در واقع پيمان شكناني بودند كه از داخل به اسلام ضربه وارد كردند. حكم جاسوس را داشتند و جاسوس غير از اسير جنگي است.

در مورد جنگ بني قريظه در ارشاد شيخ مفيد نقل شده:"پيامبر پذيرفته بود كه يهود بني قريظه با وجود خيانت بزرگي كه كرده بودند، ميتوانستند اسلام بياورند، تا از جنايات آنان صرف نظر كند و آنان به زندگي خود ادامه دهند، ولي لجاجت كرده، بر دشمني نسبت به اسلام پافشاري كردند!"

1-منظور از "خيانت بزرگ " چيست؟

2-منظور از "پافشاري" چيست؟

3-چرا پيامبر(ص) آنها را عفو نكرد؟

4-بر اساس مدارك مستند بگوييد "چه كساني" و "چند نفر" كشته شدند؟

لطفا جامع و مستند جواب دهيد.

متاسفانه در حال حاضر در جامعه اشخاصي به صورت ""گسترده"" از ماجراي بني قريظه براي ضربه زدن به پيامبر(ص)سوءاستفاده ميكنند

  به گفتار زير توجه نمائيد:

1. ميان پيامبر و بنيقريظه و دو طايفه ديگر يهود، پيماني منعقد شده بود كه براساس آن، تعهد كرده بودند كه هرگز عليه پيامبر و ياران وي قدمي برندارند. با دست و زبان به آنان صدمهاي نرسانند، نيز اسلحه و مركب در اختيار دشمنان حضرت قرار ندهند. اگر برخلاف اين رفتار نمودند، پيامبر با آنان همانند دشمن رفتار نمايد. (1)

2. يهود بنيقريظه، در جريان جنگ احزاب، شهر مدينه را دچار ناامني كردند. براي ترساندن مسلمانان به خانههاي آنان ريختند. اگر مراقبت پيامبر نبود و گروهي را براي استقرار امنيت در شهر، از لشكرگاه به داخل شهر اعزام نميكرد، چه بسا نقشه شوم بني قريظه عملي ميشد. شهر به دست آنان سقوط ميكرد. مجاهدان مسلمان را ميكشتند و اموال شان را به غنيمت ميگرفتند. زنان و اولاد آنان را اسير ميكردند.(2)(خيانت بزرگ)

3. حكم تورات درباره جنگ چنين است: «هنگامي كه به قصد نبرد، آهنگ شهري نموديد، نخست آنان را به صلح دعوت نما، اگر آن ها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره كن. چون بر شهر مسلط گشتي، همه مردان را از دم تيغ بگذران، ولي زنها و كودكان و حيوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنيمت بردار.»(3)

4. به روايت تاريخ مجازات يهوديان بنيقريظه، بر اساس حكم تورات انجام شد. سعد با بنيقريظه همپيمان بود و بنيقريظه پذيرفتند به هر صورت كه سعد داوري كند، بپذيرند. او داوري كرد مردان آنان كه در توطئه شركت داشتند، كشته شوند؛ زنان و كودكان اسير گردند؛ اموال شان در اختيار مسلمانان قرار گيرد. (4)

5. پيامبر پذيرفته بود كه يهود بني قريظه با وجود خيانت بزرگي كه كرده بودند، ميتوانستند اسلام بياورند، تا از جنايات آنان صرف نظر كند و آنان به زندگي خود ادامه دهند، ولي لجاجت كرده، بر دشمني نسبت به اسلام پافشاري كردند! (5)

6. پيش از بنيقريظه، پيامبر(ص) يهوديان بنيقينقاع و بنيالنضير را بخشيد؛ اما آنان رفتند و كفار قريش را تحريك كردند، كه جنگ بدر و احزاب را عليه مسلمانان راه انداختند . صدمات و خسارات زيادي به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به يهوديان اجازه ميدادند كه از مدينه خارج شوند، باز عليه مسلمانان دست به توطئه و دشمني ميزدند.

7. گزارشها درباره تعداد كساني كه كشته شدند، بسيار متفاوت است. برخي تعداد آنان را چهل تن ذكر كرده و برخي بيش تر. ناهمگوني آمار، درستي گزارشها را زير سؤال ميبرد. (6)

كساني كه كشته شدند، جنگجويان و توطئهگران بنيقريظه بودند، نه افراد ديگر.

8. يهوديان، در طول تاريخ سعي كردهاند كه مظلوم نمايي كنند . آمار كشتههاي خود را كه توسط مخالفان به قتل رسيدهاند، همچنين چگونگي كشته شدن آنان را به صورتي جلوه دهند كه نشانگر مظلوميت و مقاومت آنان در راه عقيده و ايمان باشد! بر همين اساس درباره كشته شدگان يهود در جنگ جهاني دوم، آمار بسيار متفاوت و اغراق آميز است. برخي شش ميليون، بعضي هشت ميليون و حتي نه ميليون تن آمده،گروهي تعداد كشتهها را در اردوگاه «آشويتس» يك ميليون و 350 هزار تن نوشتهاند! در اردوگاههاي ديگر اختلاف نقلها متجاوز از يك ميليون تن ذكر كردهاند. (7)

در اين كه تعدادي از جنايتكاران و توطئهگران يهوديان بنيقريظه كشته شدهاند، ترديدي نيست، ولي چند نفر و چه افرادي بودند، توسط چه كساني و چگونه كشته شدند، جاي بحث و ترديد فراواني است.

از روحيه پيامبر (ص) و عفو و بخشش حضرت، ميتوان برداشت كرد سران يا جنگجويان شان (8) ( كه تعدادشان محدود بود) كشته شدهاند. در اسلام اسيران عادي را اعدام نمي كنند. اما كساني كه از سران دشمن به حساب مي آيند يا اگر آزاد شوند از دشمني و جنگ دست بر نمي دارند، حاكم اسلامي مي تواند آنان را به قتل برساند. يهوديان بني قريظه كه كشته شدند، جزو همين گروه بودند.

با توجه به مطالب بيان شده، آنان اسيران جنگي به معناي خاص آن نبودند، بلكه در واقع پيمان شكناني بودند كه از داخل به اسلام ضربه وارد كردند. حكم جاسوس را داشتند و جاسوس غير از اسير جنگي است.

اگر پيامبر(ص) آنان را عفو مي كرد، مجددا بر عليه اسلام ،توطئه مي كردند.

براي آگاهي بيش تر به كتاب: پيامبر و يهود حجاز، نوشته مصطفي صادقي و فروغ ابديت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه نماييد. 

 پينوشتها:

1. فروغ ابديت، ج1، ص 466، جعفر سبحاني  ناشر: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي سال چاپ 1370 ش.

2. همان، ص 155.

3. تورات،سفر تثنيه، فصل 20.

4. ارشاد، ج1، ص 98 ـ 99. شيخ  مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه.

5. همان، ص 103.

6. مصطفي صادقي، پيامبر(ص) و يهود حجاز، ص 184-192  ،قم، بوستان كتاب، 1382 ش، جاپ اول.

7. همان، ص 183.

8. جعفر مرتضي، الصحيح من سيرة‌النبي الاعظم، ج12، ص 117. قم، دارالحديث للطباعه والنشر، 1426  ق، چاپ اول

بی‌اعتمادی ناشی از تحرکات ناجوانمردانه یهودیان خیبر، پیامبر را بر آن داشت تا پس از رهایی از صلح حدیبیه، برای ریشه کن ساختن این عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند
جنگ خیبر

پس از فراز و نشیب‌های فراوان، پایه‌های حکومت اسلامی در مدینه استقرار یافت؛ یهودیان مدینه و اطراف آن که در واقع به علت نقض پیمان خود که با پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند، دچار سرنوشتی شوم شده بودند، در پی آن تعدادی از آنها کشته و برخی از قبایل نیز مانند "بنی‌قین قاع" و "بنی‌نضیر" به منطقه "خیبر" کوچانده شدند. به تدریج دشمنی‌ها آشکار شد، تا آنکه در سال هفتم هجری، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از "صلح حدیبیه" فرصتی یافت تا با بازماندگان یهودیان در جزیرة العرب به نبرد بپردازد.
 موقعیت جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی خیبر:
  "خیبر" سرزمینی است در هشت منزلی مدینه و در راه شام، واقع در جلگه وسیع و حاصل­خیزی در شمال مدینه و ساکنان یهودی آن در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع، مهارت کاملی داشتند؛ آمار جمعیتی آنها حدود بیست هزار نفر بود که در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می‌خورد.
  در زبان یهودی خیبر به معنی «حصن» است. البته به گفته "یاقوت حموی" به این منطقه به خاطر وجود قلعه های 7 گانه "خیابر" نیز می‌گفتند.[1]  "حصن ناعم"، ("حصن تموص" یا "حصن ابی الحقیق")، "حصن السلالم"، "حصن الشق"، "حصن النطاه"، "حصن الوطیح"، "حصن الکتیبه" هفت قلعه "خیبر" بود که در سال 7 هـ.ق در جنگ خیبر با رشادت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فتح شد.
 نبرد خیبر:
  بی‌اعتمادی ناشی از تحرکات ناجوانمردانه یهودیان خیبر، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را بر آن داشت تا پس از رهایی از جریان"صلح حدیبیه" برای ریشه کن ساختن این عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند.
  از سویی در این زمان بود که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نامه‌هایی برای دولت‌های بزرگ مجاور مانند "کسری ایران" و "قیصر روم" نوشته بود که با لحنی قاطع آنان را به دین اسلام دعوت نمود. اینکه در این میان این دولت‌ها از هم پیمان دیرینه خود در جزیرة العرب یعنی یهودیان برای ضربه زدن به حکومت اسلامی استفاده کرده باشند، هیچ بعید به نظر نمی‌آید. بر همین اساس پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در صدد خلع سلاح چنین عامل فسادی برآمد.[2]
  پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به همراه لشگر اسلام که 1600 نفر بود و 200 سواره داشت به سمت خیبر به راه افتاد. در تاریخ حرکت آنان مورخان اسلامی وحدت نظر ندارند؛ به عنوان نمونه "ابن هشام" تاریخ حرکت مسلمانان را ماه محرم می‌داند[3] ولی  "ابن سعد" تاریخ حرکت را در جماد الاولی سال هفتم می‌داند.[4] "آیت الله جعفر سبحانی" می‌گوید: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سفیرانی را در ماه محرم به "حبشه" فرستاده بود تا آنکه مهاجران به "حبشه" را به این نبرد فرا خواند و مهاجران به همراه سفیران در جمادی‌الاخر سال هفتم برای نبرد خیبر به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پیوستند. بنابراین قول دوم می‌تواند صحیح‌تر باشد.[5]
  اتخاذ مواضع سیاسی توسط وجود مقدس پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در بر پایی این نبرد آن هم پس از رهایی از شر مشرکان مکه با صلح حدیبیه از نکات بسیار زیبای تاریخ اسلام است. زیرا، فکر پیامبر با بستن پیمان حدیبیه، از ناحیه جنوب (قریش) آسوده بود. ایشان می‌دانست که اگر حرکتی به سمت یهود آغاز کند، قریش دست کمک به سوی یهود دراز نخواهد کرد. در این بین ایشان بر تاکتیک استتار در نبرد نظامی تأکید داشتند به این صورت که محل استقرار آنان برای حملات غافل­گیرانه باید مخفی می‌ماند و همچنین برای گمراه کردن دشمن، قبل از هر اقدامی منطقه مورد نظر باید محاصره می‌شد.[6] شاید گروهی تصور کردند که منظور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از  این راهپمائی به سوی شمال، سرکوبی قبائل «غطفان» و «فزاره» - که همدستان یهود در جنگ احزاب بودند – می‌باشد. پیامبر، وقتی به بیابان «رجیع» رسید، محور حرکت ستون را به سوی خیبر قرار داد، و بدین‌وسیله ارتباط این دو متحد را از هم گسست، و از اینکه قبائل مزبور به یهودیان خیبر کمک کنند، جلوگیری نمود. با اینکه محاصره خیبر قریب یک ماه طول کشید، با این حال، قبائل مزبور نتوانستند، متحدان خود را یاری نمایند.[7]
  حمله مسلمانان به قلعه های یهودیان خیبر آغاز شد. مسلمانان توانستند پس از فتح قلعه‌ها یکی پس از دیگری بیشتر قلعه‌ها را فتح کنند؛ اولین قلعه‌ای که فتح شد، «حصن ناعم» بود و سپس "حصن قموص" که بزرگترین قلعه گشوده شد. پس از فتح 5 قلعه مسلمانان به طرف دو قلعه باقی مانده "وطیح" و "سلالم" حمله کردند اما با مقاومت شدید یهودیان مواجهه شدند. بنا به تصریح اکثر منابع تاریخی که این واقعه را از فضایل آن حضرت نقل می‌کنند، پس از آنکه "ابوبکر" و "عمر" از فتح قلعه دست خالی برگشتند.[8] پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که حمله می‌برد و فرار نمی‌کند و خدا و رسولش او را دوست می‌دارند، او هم خدا و رسولش را دوست می‌دارد، و خدا خیبر را بدست او می‌گشاید.[9] روز بعد همه جمع شدند تا ببینند این افتخار نصیب چه کسی می‌شود. لذا حضرت فرمود: علی کجاست؟ گفتند: او چشم درد دارد و استراحت می‌کند. حضرت فرمود تا او را حاضر کردند. آنگاه دستی به چشم علی علیه‌السلام کشید و البته در نقل‌هایی دیگر آمده که آب دهان مبارک را بر چشمان علی علیه‌السلام زد و سلامت او را از خدا خواست،[10] و چون بهبود یافت پرچم را به او سپرد. حضرت به دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نمایندگانی را برای دعوت یهودیان به اسلام فرستاد اما با عدم پذیرش آنان حضرت تا پای قلعه پیش رفت. نبرد حضرت با "حارث" برادر "مرحب" و در نهایت پیروزی بر "مرحب" که از سرداران بزرگ سپاه یهود بود از افتخارات مولای متقیان علیه‌السلام و شیعه به شمار می‌آید.[11]
  داستان حماسه علی علیه‌السلام در کندن درب قلعه از فضایل برجسته آن حضرت است. مرحوم شیخ مفید  (ره) در این باره از آن حضرت چنین نقل می‌کند: ‌من در خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم! مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس می‌کردم.[12]
  اما جریان فتح "فدک" که بدون درگیری و با مصالحه انجام شد، بعدها در تاریخ اسلام به یکی از مسایل مهم و مورد نزاع میان اهل بیت و حاکمان قرار گرفت. "فدک" سرزمین آباد و پر محصولی بود در نزدیکی "خیبر" و با مدینه حدود 140 کیلومتر فاصله داشت. "بلاذری" در این باره چنین می‌نویسد: گویند که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در بازگشت از خیبر "محیصة بن مسعود انصاری" را نزد اهل فدک فرستاد و ایشان را به اسلام دعوت کرد. رئیس آنان مردی بود که به وی "یوشع بن نون یهودی" می‌گفتند. پس ایشان با رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله صلح کردند، بر این اساس که نصف خاک فدک را به وی دهند و این از آنان پذیرفته شد و بدین­سان نیمی از "فدک" مخصوص رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله گردید، زیراکه مسلمانان به خاطر آن اسبی و اشتری نتاخته بودند و آنچه فوائد آن بود برای مسافران درمانده صرف می‌شد.[13]
"یوشع بن نون یهودی" که ریاست دهکده را عهده‌دار بود، نبرد را صلاح ندانست و صلح و تسلیم را برگزید، و قرار شد نیمی از حاصل زمین، سالیانه در اختیار پیامبر قرار بگیرد و آنان تحت سطره اسلام و امنیت حاصل از آن زندگی کنند. در دین اسلام سرزمین‌هایی که بدون حمله نظامی به دست مسلمانان می‌افتد، فیء نام دارد و در اختیار شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس، پیامبر، فدک را به دخترش فاطمه (علیها السلام) بخشید و از این بخشش دو هدف داشت:
1.  زمامداری مسلمانان پس از پیامبر با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود؛ این منصب به هزینه نیاز داشت و فدک می‌توانست تأمین کننده‌ی آن باشد.
2.  زندگانی خاندان پیامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنین (علیهما‌السلام) باید به صورت آبرومندانه اداره می‌شد و فدک در این زمینه نیز به کار می‌آمد.
  پس از کشمکش‌های فراوان در این نبرد با پیروزی مسلمین به پایان رسید. در پایان به طور اجمال می‌‌توان دستاوردهای این نبرد را برای مسلمین چنین دانست:
1-   آرامش در شهر مدینه برقرار شد.
2-   آوازه اسلام به عربستان و کشورهای دیگر رسید.
3-   جنگ خیبر مقدمه فتح مکه گردید.
4-   بر اثر فتح خیبر، مسلمانان صاحب زمین و ثروت شدند.
5- با فرستادن بخشی از غنائم جنگی؛ مثل خوار و بار و خرما برای مساکین مکه، توجه آنها به اسلام جلب شد.
---------------------------------
 پی نوشت:
[1] . معجم البلدان، یاقوت حموی (م 626)، ج 2، ص 409، بیروت دار صادر، ط. الثانیه 1995.
[2] . فروع ابدیت، آیت الله العظمی جعفر سبحانی.
[3] .سیره ابن هشام، ج 2، ص 328.
[4] .طبقات الکبری، ج 7؛ ص 77.
[5] .فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ص 390.
[6] .همان.
[7] .ابن هشام، همان، ج 3، ص 330.
[8] .البدایه و النهایه، همان، ج 7، ص 337.
[9] .البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 7، ص 336، بیروت ، دارالفکر، 1407 – 1986، تاریخ طبری، ج 3، ص 12، تحقیق محمد ابوالفضل  ابراهیم، بیروت دار، التراث، ط، الثانیه، 137 – 1968.
[10] .تاریخ الاسلام، ذهبی، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج 3، ص 625، بیروت دارالکتاب العربی، چاب دوم، 1413 – 1993؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تحقیق محمدبن عبدالحمید المنیسی، ج 11، ص 286. الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی؛ تحقیق احمد عبد الموجود و علی محمد معوض بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 – 1995.
[11] .تاریخ الاسلام، همان، ج 2، ص 415.
[12] .ارشاد شیخ مفید، ص 59.
[13] .فتوح البلدان،بلاذری، ص 38، بیروت دار و مکتبه الهلال، 1988.

صفحه‌ها