حضرت محمد(ص)

در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.

پرسش:

علت اصلی پیروزی مسلمانان در جنگ بدر چه بود؟

پاسخ:
 در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.
از آيات قرآني چنين برمي‏آيد كه سنت الهي، بر ياري كردن مؤمنان و كساني است كه خالصانه در راه خداوند تلاش مي‏كنند؛ چنانچه مي‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اي كساني‏كه ايمان آورده‏ايد، اگر خداوند را ياري كنيد، خداوند نيز شما را ياري مي‏كند و گام‏هايتان را استوار مي‏گرداند».(1)
 اين سنّت نه در آخرت كه در همين زندگاني دنيوي جريان دارد، چنانچه مي‏فرمايد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا؛ ما فرستادگان خود و كساني را كه ايمان آورده‏اند، در زندگاني دنيا حتماً ياري مي‏كنيم».(2)
 جنگ بدر مصداق تمام عيار محك زدن اين وعده‏هاي الهي بود؛ چرا كه گروهي اندك تنها به انگيزه ياري دين خدا و مقابله با مشركان، با كمترين تجهيزات و فقط با پشتوانه ايمان خود، راهي صحنه نبرد شدند و خداوند نيز با نزول امدادهاي غيبي خود، آنان را ياري كرده، به پيروزي رسانيد.
امدادهاي الهي نازل شده در جنگ بدر را مي‏توان با استفاده از آيات قرآني چنين برشمرد:
 1- نزول فرشتگان‏
از آيه قرآن چنين استفاده مي‏شود كه خداوند با فرستادن هزار فرشته به استغاثه پيامبر(ص) و مسلمانان پاسخ و آنان را ياري رساند؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ». (3) 
 از آيه بعدي چنين برمي‏آيد كه نزول فرشتگان، نه به منظور كشتن كافران، كه به جهت ابلاغ بشارت الهي و نيز تقويت اطمينان مؤمنان بوده است؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْري‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ». (4)  
 در سوره «آل عمران»، پس از آنكه خداوند به نزول ياري خود در جنگ بدر - با آوردن نام آن - تصريح كرده است؛ سخن از فرستادن سه هزار فرشته به ميان آورده و متذكّر شده كه در صورت پايداري و پيشه كردن تقواي الهي، اين نزول فرشتگان حتّي تا رقم پنج هزار خواهد رسيد و در پايان اين نكته را يادآور شده كه اين امر، براي بشارت و اطمينان دل‏هاي مؤمنان انجام گرفته است.(5)
 در كتاب‏هاي تاريخي گزارش هايي از قول حضرت علي(ع) و ديگران نقل شده كه حاكي از مشاهده سپاه ملائكه همراه با عمامه‏هاي سفيد - در حالي‏كه رهبري گروه‏هاي هزار نفره آنان به عهده فرشتگان بزرگي همچون جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بود - نقل شده است.(6)
2- فراگرفتن خواب سبك‏ (سکینه و آرامش الهی )
 مسلمانان روز دوازدهم ماه مبارك رمضان، از شهر مدينه به سمت بدر راه افتادند(7) و فاصله 153 كيلومتري مدينه تا بدر را طي پنج روز طي كرده، خسته و كوفته به اين سرزمين رسيدند. در آنجا با ديدن سپاه انبوه دشمن، دچار اضطراب و واهمه شدند و قطعاً اگر با اين حال به نبرد دشمن مي‏رفتند، شكست مي‏خوردند.
 اما خداوند اضطراب را از آنان برطرف كرد و به منظور تجديد قوا، خواب سبك و آرام‏بخشي را بر آنان مسلّط ساخت و آنان را در پناه امن خود قرار داد، چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ».(8) طبق گزارش‏هاي تاريخي اين خواب، به گونه‏اي آرامش‏بخش و شيرين بود كه برخي از مسلمانان در خواب، محتلم شده و نياز به غسل جنابت پيدا كردند.(9)
3- نزول باران‏
 از گزارش‏هاي تاريخي چنين برمي‏آيد كه در آغاز صف‏آرايي دو سپاه، دسترسي مسلمانان به آب؛ با دشواري‏هايي همراه بود. از طرف ديگر عدّه‏اي از مسلمانان به واسطه خواب خوش شب هفدهم، دچار جنابت شده و از جهت رواني خوش نمي‏داشتند كه با اين حالت، به نبرد پرداخته، احياناً به شهادت برسند.
 در اينجا بود كه خداوند در شب هفدهم، باران پربركتي فرو فرستاد تا مسلمانان بتوانند خود را از پليدي - كه به واسطه شيطان (احتلام) دچار آن شده بودند - غسل جنابت رها سازند.(10)
 خداوند با نزول آيه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ»(11)  به اين امداد الهي اشاره مي‏كند. همچنين گفته شده: نزول باران باعث شد تا زمين رملي محل استقرار مسلمانان، سفت و محكم شود و بر عكس زمين زير پاي مشركان به صورت گل‏آلود و باتلاقي درآيد(12).اين امر يكي از علل پيروزي مسلمانان به شمار مي‏آيد.
4- افكندن رُعب در دل‏هاي مشركان‏
 «رُعب» يكي از امدادهاي غيبي خداوندي است كه خداوند در طول تاريخ، به منظور ياري رساندن مؤمنان و ايجاد زمينه شكست در سپاه مشركان، آن را به كار برده است و بدين ترتيب نقصان ساز و برگ جنگي مؤمنان را جبران كرده و نشان داده است كه اصلي‏ترين عنصر در شكست يا پيروزي يك سپاه، اقتدار و روحيه آن سپاه است و چه بسيار سپاه‏هاي مجهز تا دندان مسلّحي كه به علت نداشتن روحيه و ترسيدن، شكست خوردند.
 از آيه‏اي از قرآن چنين برمي‏آيد كه: نفس شرك و عدم اتكال بر خداوند، علّت افكنده شدن رعب در دل‏هاي آنان است و اين يك سنّت مستمرّ و جاري در طول تاريخ است، چنان كه مي‏فرمايد:«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ»(13) .«به زودي در دل‏هاي كافران رُعب مي‏افكنم». خداوند در این آیه و برخی آیات دیگر به نقش اين عامل در پيروزي مسلمانان و شكست كافران اشاره مي‏كند.
پی نوشت¬ها:
1. سوره محمد (47) آيه 7. 
2. سوره غافر (40) آيه 51.
3. سوره انفال (8) آيه 9.
4. انفال (8) آيه 10. براي اطلاع بيشتر ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 9، ص 21.
5. آل عمران (3) آيات 123 - 126.
6. المغازي، محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989. ج 1، ص 57. الطبقات‏الكبرى، محمد بن سعد (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990، ج‏2، ص:11.
7. المغازي، ج 1، ص 21. 
8. انفال (8) آيه 10.
 9. المغازي، ج 2، ص 54
10. الميزان، ج 9، ص 22.
11. سوره انفال (8) آيه 10. 
12. المغازي، ج 1، ص 54؛ طبقات، ج 2، ص 12. 
13. سوره آل‏عمران (3) آيه 151.
 

در جنگ بدر و احد، تا اين حد نشانة فضيلت و موجب احترام بود كه در تعيين وزنة افراد نقش مؤثري داشت،و آیات زیادی از سوی خدواند تبارک و تعالی درباره جنگ بدر نازل شد.

پرسش:

چرا اصحاب شرکت کننده در بدر مورد توجه ویژه پیامبر(ص) و مسلمانان بودند؟

پاسخ: در تاريخ اسلام، كساني كه در جنگ « بدر» (نخستين جنگ مسلمانان با مشركان) شركت داشتند، همواره مورد احترام خاص مسلمانان بودند و به همين مناسبت سيره نويسان اسلامي، معمولا نام آنان را در ميان ياران پيامبر اسلام (ص) مشخص مي‌سازند چنانكه «محمد بن سعد» در كتاب معروف خود «طبقات الكبري» نام اين گروه را در ستون مخصوصي گرد آورده است.
رمز احترام و فضيلت شركت كنندگان در بدر، اين است كه آنان در روز‌هاي ضعف و ناتواني اسلام، در نخستين برخورد نظامي مسلمانان و بت پرستان که پیروزی در آن نقش تعیین کننده ای برای اسلام و مسلمین داشت، در ميدان جهاد حاضر شده و در راه دفاع از اسلام جان خود را فدا مي‌كردند. از اين رو شركت در جنگ «بدر»، مدال افتخاري بود كه عده‌اي از مسلمانان صدر اسلام به آن نايل شده بودند. 
روي همين اصل بود كه در جريان كشمكش ميان علي (ع) و معاويه، وزنه معنوي اميرمؤمنان (ع) بيش از حكومت معاويه بود، زيرا گروه زيادي از شركت كنندگان در جنگ «بدر» كه تا آن زمان در حال حيات بودند، در ركاب اميرمؤمنان (ع) شركت داشتند و وجود آنان در سپاه علي (ع) موجب تقويت موقعيت آن حضرت بود. به همين جهت، ياران اميرمؤمنان (ع) در مقام مناظره و احتجاج با معاويه و پيروان او، روي اين موضوع تكيه مي‌‌كردند چنانكه «قيس بن سعد» كه يكي از ياران برجسته و بسيار با وفا و دلير و با فضيلت اميرمؤمنان (ع)، و از گروه «انصار» بود، در احتجاج با «نعمان بن بشير» در جريان جنگ صفين، خطاب به وی گفت: « اي نعمان! نگاه كن ببين آيا جز عده‌اي آزاد شده و يك مشت مردم بيابان گرد، و گروهي از مردم «يمن» كه گول تبليغات معاويه را خورده‌اند، كسي در سپاه وي هست؟
ببين مهاجران و انصار كه خدا از آنها راضي بود، كجا هستند؟
ببين آيا از انصار جز تو و رفيقت «مسلمة بن مخلد» كسي در سپاه معاويه شركت كرده است؟ شما دو تن هم نه در جنگ بدر و احد شركت داشتيد، نه در پيمان عقبه، نه سابقة درخشاني در اسلام داريد و نه آيه‌اي در مدح شما نازل شده است. (1)
آري شركت در جنگ بدر و احد، تا اين حد نشانة فضيلت و موجب احترام بود كه در تعيين وزنة افراد نقش مؤثري داشت، و آیات زیادی از سوی خدواند تبارک و تعالی درباره جنگ بدر نازل شده است.
پی نوشت:
1. وقعةصفين، نصر بن مزاحم المنقرى (م 212)، تحقيق عبد السلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربية الحديثة، الطبعة الثانية، 1382، ص:449.
 

حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.

پرسش: 
با توجه به اینکه در جاهلیت به زنان بها داده نمی شد چگونه حضرت خدیجه توانست چنان جایگاه اجتماعی پیدا کند و از تجار بزرگ شود؟ آیا گزارشی از اینکه ایشان شخصا هم به تجارت می پرداختند وجود دارد یا سرمایه خود را به دیگران واگذار می کردند؟
 

پاسخ:
اطلاعات تاریخی ما درباره زندگی حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله بسیار اندک است و آنچه در منابع تاریخی دراین‌باره آمده، مبهم و متناقض است و بر بسیاری از آن‏ها نمی‌توان اعتماد کرد؛ اما همین‌قدر می‌دانیم که در مکه، به پاک‌دامنی و زیبایی و ثروت و عقلانیت و حکمت و کیاست مشهور بود و به نام «سیده قریش» و «طاهره» خوانده می‌شده. (1)
در این هم شکی نیست که حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله ثروت فراوانی داشته و حتی گفته‌اند ثروت او از همه قریش بیش‏تر بوده و تمام مردان قریش در آرزوى آن بودند که اگر بتوانند با او ازدواج کنند و خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضرشده بودند مهریه سنگین بپردازند. (2) اما او این ثروت را از کجا آورده بود؟ برخی، منشأ ثروت ایشان را ازدواج‌های قبلی او می‌دانند؛ ولی با توجه به تشکیک‌های جدی درباره بیوه بودن ایشان و قرائن دال بر عدم ازدواج قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله (3) این دیدگاه درست نیست و ازاین‌رو، این سخن درست‌تر به نظر می‌رسد که ثروت ایشان، ارث پدری بوده است. گفته‌شده که پدر او خُوَیلد بن اسد، تاجری برجسته بود و اموال بسیاری داشت که به خدیجه ارث رسید. این اموال چندان فراوان بوده که اموال ثروتمندانی مانند ابوجهل و عُقبه بن ابی مُعَیط و صلب بن ابی یهاب و ابوسفیان، در مقابل ثروت خدیجه بسیار ناچیز بوده است. (4)
فعالیت تجاری حضرت خدیجه
اما این‏که حضرت خدیجه شخصاً به سفر تجاری رفته باشد، در هیچ گزارشی نیامده است. آنچه هست، این است که ایشان مردانی را برای تجارت اجیر می‌کرده است. در گزارش ابن سعد آمده است: «چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله به بیست‌وپنج‌سالگی رسید، ابوطالب به او گفت: من مردى فقیرم و روزگار هم بر ما سخت گرفته است و کاروان بازرگانى قریش آماده حرکت است و به شام مى‏رود، خدیجه دختر خویلد هم‌گروهی از مردان قوم تو را در کاروان‌هاى بازرگانى خود مى‏فرستد. اگر پیش او بروى و تقاضا کنى، حتماً فورى خواهد پذیرفت» و بعد که خبر به خدیجه رسید، حاضر شد با مزدی بیش ازآنچه به دیگران داده بود، مالی در اختیار پیامبر بگذارد و او را روانه سفر تجاری کند.‏(5)
تحلیل موقعیت حضرت خدیجه
حال باید پرسید: چگونه یک زن توانسته در جامعه‌ای زن‌ستیز، به این موقعیت برسد؟
در پاسخ باید گفت: جایگاه اجتماعی و مالی حضرت خدیجه البته شگفت‌انگیز است؛ ولی منافاتی با حقایق تاریخی ندارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. این جایگاه برتر، از یک‌سو، نشانه بلوغ و نبوغ خدیجه است و از سوی دیگر، متکی بر شرافت خانوادگی خدیجه و موقعیت ممتاز خاندان پدرش خویلد است؛ اما آنچه شایان تأکید به نظر می‌رسد، تفاوت میان «فراگیری و عمومیت داشتنِ یک پدیده در جامعه» و «معمول بودن یا رواج آن پدیده» است. بی‌توجهی به این تفاوت، باعث سوء برداشت در تحلیل‌های تاریخی می‌شود.
برای نمونه، زنده‌به‌گور کردن دختران، در جامعه جاهلی، در حدّ وسیعی معمول بوده و قرآن کریم هم به آن اشاره‌کرده است؛ ولی این کار، مخالفانی هم داشت که مانع آن می‌شدند و حتی گاهی دختران را هنگام زنده‌به‌گور شدن از بیم فقر، از پدرانشان می‌گرفتند و نگهداری می‌کردند و گاه شترانی در برابر دختران به پدران آن‏ها می‌دادند. (6) پس مطمئناً همه پدران، دخترانشان را نمی‌کشتند وگرنه، نسل عرب جاهلی منقرض می‌شد!
وضعیت زنان در جامعه عرب جاهلی نیز همین‌گونه است. درست است که از جایگاه زنان عرب قبل از اسلام به‌عنوان پست‌ترین جایگاه یاد می‌شود و درمجموع، به زنان بها نمی‌دادند؛ ولی این‌طور نبود که زنان توانایی هیچ حرکت اجتماعی یا فعّالیت اقتصادی نداشته باشند. در تاریخ، در کنار نمونه‌های متعددی از تحقیر زنان جاهلی، نمونه‌هایی از دست‌یابی زنان به جایگاه والای اجتماعی نیز گزارش‌شده است که ازجمله می‌توان به ملکه تدمر، «زبّاء» دختر عمرو بن ظرِب اشاره کرد که در سده سوم میلادی، پس از کشته شدن پدرش، حکومت تدمر را به دست گرفت و به پادشاهی رسید. وی با ترفندی هوشمندانه توانست قاتل پدرش، جذیمه الابرش را که حاکم فرات عراق بود، به قتل برساند. (7)
خلاصه این‏که پژوهش‌های تاریخی و بررسی همه‌جانبه منابع حدیثی، نشان می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌‏ها، مالکیت زنان و حقّتصرّف در دارایی و مطلوب بودن حجاب و تلاش علمی و تساوی نسبی با مردان، اجمالاً در دوران جاهلیت به رسمیت شناخته شده بود. (8)
 نتیجه:
زنان جایگاه شایسته‌ای در دوران جاهلی نداشتند؛ ولی این بدان معنا نیست که هیچ زنی نمی‌توانست به جایگاه اجتماعی و یا برتری اقتصادی دست یابد. به تعبیر دیگر، بها ندادن به زنان و محروم کردن آنان از حقوق مادی و معنوی و اجتماعی، پدیده‌ای رایج بوده؛ ولی عمومیت نداشته و کسانی مانند حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.
کلیدواژه:
جاهلیت، زن در عصر جاهلی، حضرت خدیجه، فعالیت اقتصادی خدیجه.
پی‌نوشت‌‏ها:
1. ر.ک: امینی، محمد، «سیری در احوال ام‌المؤمنین حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی‌الله علیه و آله، چاپ اوّل، 1397 ھ.ش، ج 1، ص 75 _ 89.
2. ابن سعد از نفیسه بنت منیه نقل کرده است: «و هی یومئذ أوسط قریش نسبا؛ و أعظمهم شرفا؛ و أکثرهم مالا؛ و کل قومها کان حریصا على نکاحها لو قدر على ذلک. قد طلبوها و بذلوا لها الأموال‏». ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (م 230)، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1410 ھ.ق/1990 م، ج ‏1، ص 105. نیز ر.ک: علی محمد علی دُخیّل، خدیجه سلام‌الله علیها (مجموعه زنان بزرگ اسلام، ش 1)، ترجمه دکتر فیروز حریرچی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361 ھ.ش، ص 11.
3. ر.ک: تهرانی، حسین، «سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، ج 1، ص 237 ـ 266.
4. رضوی، سید معراج مهدی، «ویژگی‌های ام‌المؤمنین حضرت خدیجه در منابع اهل سنت هندوستان»، همان، ج 3، ص 108.
5. ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ همو، همان، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ھ.ش، ج ‏1، ص 118.
6. روحانی، سیّد سعید، تاریخ اسلام؛ از جاهلیت تا رحلت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، ج 1، قم، انتشارات نجم الهدی، چاپ هفتم، 1386 ھ.ش، ص 30.
7. عودی، ستّار و زلیخا نجفی، «زبّاء بنت عمرو»، دانش‌نامه جهان اسلام، ج 1، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائره­المعارف اسلامی، چاپ اوّل، 1395 ھ.ش.
8. مهریزی، مهدی و مریم مشهدی علی پور، «نگاهی دوباره به ویژگی‌های زن در عصر جاهلیت»، نشریه بانوان شیعه، ش 23، بهار 1389 ھ.ش.
 

از امام باقر(ع) نقل شده است: به جهت كردار پسنديده پيامبر، خداوند از او در كتاب‌هاي انبياي پيشين به احمد ياد كرده است.

پرسش:

چرا احمد لقب حضرت محمد(ص) ‌شد؟

پاسخ:

طبق برخي روايات نام حضرت پيامبر اسلام(ص) در آسمان ها احمد و در زمين محمد مي باشد.

در باب نام‌هاي مبارك پيامبر از جنبه‌هاي مختلف سخن گفته شده است. برخي، چهارصد اسم براي پيامبر- با توجه به آيات - شمرده‌اند(1) كه از آن ميان دو اسم مبارك احمد و محمد(ص) است. اسم احمد در قرآن يك بار ذكر شده است، آن جا كه سخن حضرت عيسي(ع) را خطاب به بني اسرائيل مي‌خوانيم:

"و مبشّراً برسولٍ مِن بعدي اسمه أحمد؛(2) به فرستاده‌اي كه پس از من مي‌آيد و نام او احمد است بشارتگرم".

به لحاظ ادبي دليل اينكه حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است "بنابرآنچه علامه مجلسي از نحوي معروف سيبويه نقل كرده است" اين است كه:

احمد بر وزن افعل و الف آن براي تفضيل است كه دلالت بر فضيلت حضرت بر ساير انبيا مي‌كند.

محمد بر وزن مفعّل و تشديد آن براي مبالغه است كه دلالت مي‌كند بر اين كه حضرت از ساير انبيا ستوده تر بوده است. اما به لحاظ روايي، در حديثي نقل شده كه وقتي از رسول خدا(ص) سبب نامگذاري او را پرسيدند، حضرت در پاسخ فرمود: "أمّا محمّد فإنّي محمود في الأرض و أمّا أحمد فإنّي محمود في السماء". (3)

از امام باقر(ع) نقل شده است: به جهت كردار پسنديده پيامبر، خداوند از او در كتاب‌هاي انبياي پيشين به احمد ياد كرده است. به جهت آن كه خدا و فرشتگان و تمام انبيا و فرستادگان و همة امت‌هاي انبيا حضرت را ستايش مي‌كنند و بر او درود مي‌فرستند، خداوند او را محمد ناميده است". (4)

سرّ نامگذاري پيامبر(ص) به احمد و محمد از ديد عرفاني امام خميني اين است كه اسم محمدي او ناظر به جنبة مُلكي و اسم احمدي او ناظر به جنبة ملكوتي ايشان است. (5)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 195، نشر دار الاضواء، بيروت: 1412ق؛ خرم شاهي، دانش نامه قرآن، ذيل كلمه "احمد".

2. صف(61) آيه 6.

3. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 9، ص 294.

4. همان، ج 16، ص 98، حديث 37.

5. محمد امين صادقي، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص23 25، نشر مؤسسه آثار امام خميني، 1386ش. " امام خميني در تحليل سرّ نامگذاري پيامبر اسلام به احمد و محمد(ص) با رويكرد عرفاني به نكتة ژرفي اشاره كرده و گفته است:

محمد نام مُلكي(زميني) آن حضرت است. به همين سبب حروف اتصال در آن بيش‌تر به كار رفته، احمد نام ملكوتي اوست. به اين جهت در احاطة حروف انفصال قرار گرفته است. در اين كه حرف انفصال، در آخر نام ايشان به كار رفته، اسراري نهفته است.

حروف الفبا(حروف هجا) به لحاظ كتابت به دو قسم حروف انفصال و اتصال تقسيم مي‌شوند. حروف نظير: د، ذ، ر، ز و مانند آن حروف انفصال‌اند. حروف انفصال به قبل خود متصل مي‌شوند، ولي به بعد خود اتصال نمي‌يابند. به همين جهت آن ها را حروف انفصال مي‌گويند، اما حروف اتصال از دو طرف(قبل و بعد) قابل اتصال هستند، از اين رو آن ها را حروف اتصال خوانند.

وجود حضرت ختمي مرتبت چون مقام شان برزخ بين عالم كثرت و وحدت است، اسم مُلكي(زميني) او محمد

است. حروف اول و دوم و سوم آن از حروف اتصال و حروف آخر آن از حروف انفصال است. ولي اسم ملكوتي آن احمد است كه حرف اول و آخر آن از حروف انفصال است. "

بر اساس عقيده شيعه، پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام، همگي موحد و يكتاپرست بودند. عبدالمطلب اسم فرزند خود را "عبدالله" يعني بندة خدا كه از بهترين نام هاست، گذاشت

پرسش:

در زمان قبل از پيامبر(ص) مردم مكه بت پرست بودند، پس چرا نام پدر پيامبر(ص) عبدالله بود؟

پاسخ:
بر اساس عقيده شيعه، پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام، همگي موحد و يكتاپرست بودند. نور مقدس حضرت در صلب و رحم مشركي قرار نگرفته است. علاوه بر اجداد پيامبر اكرم، افراد ديگري بودند كه موحد و يكتاپرست بودند.
اجداد حضرت از فرزندان اسماعيل و ابراهيم بودند كه ابراهيم داراي دين حنيف و يكتاپرست بود. از هر گونه شرك پرهيز مي كرد بر اين اساس چون عبدالله و پدرش عبدالمطلب، مانند ساير اجداد پيامبر(ص) موحد و يكتاپرست بودند، عبدالمطلب اسم فرزند خود را "عبدالله" يعني بندة خدا كه از بهترين نام هاست، گذاشت.
كلمه الله براي مردم آن زمان شناخته شده بود و حتي مشركين بت ها را شريك الله كه خالق بود مي دانستند.
از پيامبر(ص) نقل شده: در روز قيامت با نام‌هاي خود و پدرتان، فراخوانده مي شويد، پس اسم هاي نيكو براي خويش انتخاب نماييد. (1)
در روايت ديگر از حضرت نقل شده: بهترين اسامي نزد خدا عبدالله و عبدالرحمن مي باشد. (2)
از امام صادق(ع) آمده: خانه‌اي كه در آن نام محمد، احمد. . . عبدالله و فاطمه باشد، فقر داخل آن نخواهد شد. (3)
بر اين اساس عبدالمطلب، بهترين اسم را براي فرزندش برگزيد. كسي كه بناست بهترين انسان يعني محمد را به وجود آورد، شايسته است كه داراي بهترين اسم باشد. ممكن است انتخاب اين اسم براي پدر پيامبر از الهامات خداوند باشد.
پي‌نوشت ها‌:
1 و2. عبدالله ناصح علوان، تربيه الاولاد في الاسلام، ج 1، ص 77 ـ 78 .
3. كليني، كافي، ج 6، ص 19.
 

اگر پیامبر اکرم دنبال مال و ثروت بودند از ثروت حضرت خدیجه به نفع خود استفاده می‌کردند.سرمایه حضرت خدیجه در راه کمک به نیازمندان وبعدها جهت توسعه اسلام هزینه شد

پرسش:
آیا حضرت خدیجه قبل پیامبر همسر داشته اند؟ علت ازدواج پیامبر با ایشان جنبه اقتصادی داشت؟
 

پاسخ:
در اینکه حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر ( ص ) ازدواج کرده بود یا ازدواج نکرده و باکره بوده ، میان مورخان اختلاف است . 
عده‏ای چون آیت الله جعفر آیت الله سبحانی ، دکتر سید جعفر شهیدی و . . معتقدند حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر اسلام دو بار شوهر کرده است . اولین بار با شخصی به نام ابوهاله ازدواج کرد که از او دارای دو فرزند شد . پس از مرگ او با فرد دیگری به نام عتیق ازدواج کرد و برای او نیز فرزندی به دنیا آورد . ( 1 ) 
در اعیان الشیعه نیز آمده که : حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر دو شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند . ( 2 ) 
عده‏ای هم چون جعفر مرتضی عاملی محقق تاریخنگار و . . می‌گویند : حضرت خدیجه اولین بار با پیامبر اسلام ازدواج کرد و در آن زمان دختر بود نه بیوه . احمد بلاذری ، ابوالقاسم کوفی ، سید مرتضی و شیخ طوسی روایت کرده‏اند که : خدیجه در وقت ازدواج با پیامبر دختر بود نه بیوه . 
این‌ها در مورد بچه ‏هایی که در خانه خدیجه بودند و دیگران آن بچه ‏ها را از شوهران قبلی می‏دانند ، گفته‏اند : خدیجه خواهری به نام « هاله » داشت . هاله ، شوهر داشت و از او دارای دختری شد . بعد از آن ، دوباره هاله شوهر کرد ، که از او دارای فرزندی به نام هند شد . این شوهر دو تا دختر بچه به نام‏های رقیه و زینب از همسر قبلی خود داشت همسر دوم هاله هم درگذشت . بعد از در گذشت او هند را به بستگان پدری سپر دند و خدیجه ، هاله ، و آن دو دختر بچه ‏ را به خانه خودش آورد و بچه ‌ها راتربیت کرد . لذا این دختر بچه ‏ها به خدیجه نسبت داده شدند ، زیرا که رسم عرب این بود که بچه ‏ها را به مربی آن‌ها نسبت می‏ دادند . هند ، پسر هاله را هم به خدیجه نسبت می‌ دادند ، چون خدیجه زن معروف و بزرگی بود و نسبت دادن به او به نفع بچه بود . ( 3 ) 
با توجه به مطالبی که ذکر شد ، اظهار نظر قطعی در این باره مشکل ا ست ؛ ولی آن چه معروف و مشهور است این است که : 
حضرت خدیجه پیش از پیامبر ازدواج کرده و دارای فرزندانی بوده است . 
از خود گزارشهای تاریخی درباره ازدواج حضرت محمد ( ص ) با حضرت خدیجه می‌توان فهمید که ازدواج پیامبر با خدیجه به خاطر ثروت حضرت خدیجه نبوده است ، زیرا حضرت اساسا به دلیل درک این تفاوت به دنبال ازدواج با حضرت خدیجه نبوده و به آن فکر نمی‌‌کردند ، و این خود حضرت خدیجه بود که پیش قدم شدند و از حضرت درخواست این وصلت را داشتند در حقیقت خدیجه خواستگار پیامبر اکرم بودند . چنانکه از تاریخ استفاده می‌شود : خدیجه پس از آن که محمد ( صلی الله علیه و آله ) را شخصی ایده‏آل یافت که می‏توانست در کنار او آرامش داشته باشد ، رغبت خویش را در ازدواج با او اعلام کرد و این در حالی بود که ( خدیجه ) به چهل سالگی رسیده بود و اشراف قریش به طمع ثروتش ، میل داشتند که با وی ازدواج کنند . امّا محمد بن عبد الله بر حسب اطلاعاتی که خدیجه از وی به دست آورده بود ، مردی نبود که مال دنیا او را إغوا کند ، بنابراین خدیجه او را به سوی خویش ترغیب کرد و شخصی را نزد وی فرستاد تا او را به خواستگاری‏اش از عمو یا عموزاده‏اش تشویق کند . ( 4 ) 
 اگر پیامبر اکرم دنبال مال و ثروت بودند از ثروت حضرت خدیجه به نفع خود استفاده می‌کردند در حالی که سرمایه حضرت خدیجه با خواست خود ایشان ، در راه کمک به نیازمندان و بعدها جهت توسعه اسلام هزینه شد . اگر رسول خدا دنبال ثروت و مال بودند وقتی مشرکین پیشنهاد ثروت و مال فراوان به حضرت می‌ دادند تا دست از اسلام بردارد ، می‌پذیرفت . جهت مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب تاریخ تحقیقی اسلام تالیف یوسفی غروی جلد اول مراجعه کنید

پی نوشت‌ها : 
1 . السیر ه النبویه ، ج 1 ، ص 224 ، پاورقی ، ابن هشام ، بیروت ، دار احیاء التراث ، 1421 ، ه ق ، تحقیق مصطفی السقا و . . ؛ زندگانی فاطمه ، ص 22 ، دکتر سید جعفر شهیدی ، فروغ ابدیت ، ج 1 ، ص 198 ، جعفر آیت الله سبحانی ، قم ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1370ه ش ، چاپ ششم . 
2 . سید محسن امین ، اعیان الشیعة ، ج 1 ، ص 315 ، بیروت ، دار التعارف للمطبوعات ، 1418 ه ق ، چاپ پنجم ، تحقیق سید حسن امین . 
3 . ال صحیح من سیرة النبی الاعظم ، ج 2 ، ص 208 - 216 ، سید جعفر مرتضی عاملی ، قم ، دار ال حدیث للطباعه و النشر ، 1426 ه ق ، چاپ اول . 
4 . تاریخ تحقیقی اسلام ، یوسفی غروی ، ترجمه حسینعلی عربی ، ج1 ، ص277 .
 

اقدامات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حدی دقیق و هوشیارانه بودکه اگرعموم مسلمانان بعد ازآن حضرت اگر اهل تأمل در سیره نبوی بودند،حق را ازباطل تشخیص میدادند

پرسش:
چرا حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله امت را نسبت به (فتنه ی) سقیفه آگاه نفرمودند؟

 

پاسخ:
در پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این واقعیت توجه داشت که علم عادی پیامبر( صلی الله علیه و آله) تکلیف آور است و نه علم غیبی، چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند مکلف به عمل به علم ظاهری بود و باید طبق علم ظاهری حکم می‌کرد پس با این دید به بررسی ظاهری مسئله عملکرد سران ثقیفه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌پردازیم.
بر اساس گزارشات تاریخی خلفای سه گانه ازجمله افرادی بودند که قبل از هجرت پیامبر به مدینه اسلام را پذیرفته بودند جز صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حساب می‌آمدند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می‌نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم نمی‌‌ کرد. چرا که قصاص قبل از جنایت شرعاً کاری حرام است. علاوه بر این برخی شرایط اجتماعی و سیاسی مانعی بزرگ برای افشای اسرار برخی از صحابه و مجازات آن‌ها توسط پیامبر بود. به عنوان مثال در جریان توطئه برخی از اصحاب برای قتل پیامبر در مسیر برگشت از غزوه تبوک با آنکه ایشان توطئه گران را می‌شناخت و آن‌ها را به حذیفه نیز نشان داد اما وقتی حذیفه پرسید: آیا آنان را به قتل نمی‌‌ رسانی؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نمی خواهم عرب بگویند، چون محمد به کمک اصحابش پیروزی یافت، به کشتن آن‌ها پرداخت.» (1) علاوه بر اینکه در دوره حیات پیامبر اکرم اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بود اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) این افراد به ظاهر مسلمان را از خود می‌راند و یا با آن‌ها برخورد می‌کرد این همان کاری بود که دشمنان اسلام می‌خواستند و برعلیه پیامبر شروع به تبلیغ می‌کردند که پیامبر مسلمانان و یا ران خودش را از خود می‌راند و یا آن‌ها را می‌کشد. و این کار باعث می‌شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می‌شد.
 از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان پذیر نبود، چون اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت للعالمین کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می‌گیرد  از خود براند یا برخورد کند، این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کفار و یهود و منافقین است منافات دارد .
اما این بدان معنا نیست که حضرت هیچ اقدامی در مقابل این افراد انجام ندهند و دست روی دست بگذارند. در ادامه برخی از اقدامات نبوی را برای آگاهی بخشی به جامعه بیان خواهیم کرد:
1.توجه دادن مسلمانان به خطر منافقان و توجه دادن به روی آوردن فتنه‌ها
 پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به خیانت ها، کارشکنی‌ها و نقشه‌های خطرناک منافقان، که همیشه در میان جامعه اسلامی وجود دارند، به صورت جدّی در امّت خود و جامعه اسلامی احساس خطر می‌کردند و نسبت به آن‌ها هشدار می‌ دادند.
به عنوان مثال آن حضرت در حدیثی، مسلمانان را به اهمیت و بزرگی خطر آنان چنین توجه می‌دهند: «انّی لا اَتَخَوَّفُ علی اُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً، فامّا المؤمنُ فَیَحْجُزُهُ ایمانُهُ و اما المشرکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ، ولکن اَتَخَوَّفُ علیکم منافقاً عَلیمَ اللسان، یقولُ ما تَعْرِفُونَ و یَعملُ ما تُنْکِرُون؛ من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ایمانش بازمی دارد و مشرک را کفرش ریشه کن می‌سازد. لیکن نگرانی و بیم من بر شما از سوی منافق دانا زبان است که می‌گوید آنچه را می‌شناسید و عمل می‌کند آنچه را نمی‌‌ شناسید». (2)
2.نشان دادن عدم صلاحیت این افراد برای متصدی شدن امور
اگرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این افراد برخورد جدی نداشت، اما در موارد متعددی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به طور مستقیم و غیرمستقیم عدم صلاحیت این‌ها را در عمل نشان دادند و در عوض ارزشمندی و لیاقت علی ( علیه السلام) را به مناسبت‌های مختلف تبیین می‌کردند و فضایل و شخصیت علی( علیه السلام) را بازگو می‌کردند. نمونه بارز این برخورد هنگام نزول سوره برائت بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی( علیه السلام) را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیامبر مرا برسان.این واقعه را تمام علمای اهل سنت نقل کرده‌اند که به روشنی فضیلت و بزرگی علی ( علیه السلام) را اثبات و عدم کفایت دیگران مانند ابوبکر را می‌رساند.(3)
3.جلوگیری از عوام فریبی جریان مهاجران اولیه .
این جریان از قریشی بودن و نزدیکی خود به بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بهره می‌برد و سعی می‌کرد خود را موجه و مورد لطف ایشان نشان دهند. در مرض فوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اینان از بیت عایشه خبرها را دریافت می‌کردند. اینان به بهانه نگرانی از احوال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حضور در سپاه اسامه روی می‌گرداندند. به هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) نتوانست نماز جماعت را اقامه کند، تلاش کردند با عنوان نیابت از ایشان به امامت جماعت بایستند.
در برابر این نوع فعالیت‌ها حضرت(صلی الله علیه و آله) هوشیار بودند که موقعیت مناسبی نصیب اینان نشود. وقتی آن‌ها از دل نگرانی برای حال پیامبر(صلی الله علیه و آله) در توجیه ترک اردوگاه اسامه سخن می‌گفتند، حضرت بر اعزام سپاه اصرار کرد (4) و حتی ترک کنندگان اردوی اسامه را لعن کرد.(5)
4.جدایی ناپذیری قرآن و اهل بیت .
جریان مهاجران اولیه، سعی می‌کرد تا تفکر کافی بودن قرآن را مطرح کند. «کتاب خدا برای ما کافی است »(6) و با این شعار جامعه را از توجه نسبت به اهل بیت پیامبر غافل کنند. از دیگر سو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر همراهی قرآن و اهل بیت و عدم جدایی آن دو تأکید داشتند. (7)و به صورت ویژه پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره قرآن را با علی(ع) و علی(ع) را همراه قرآن معرفی می‌کند.(8)
5.معیار بودن فاطمه
با توجه به شخصیت و جایگاه زهرا(س) به عنوان تنها بازمانده از نسل نبوت، وی می‌توانست معیار مناسبی برای تشخیص جانشین شایسته رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد . همین امر را می‌توان یکی از دلایل بازگو کردن فضائل آن حضرت توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانست. بخصوص سخنانی که رضا و غضب حضرت فاطمه(س) را رضا و غضب الهی برشمردند.(9)
در پایان باید گفت اقدامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حدی دقیق و هوشیارانه بود که اگر عموم مسلمانان بعد ازآن حضرت اگر اهل تأمل در سیره نبوی بودند، به راحتی می‌توانستند حق را از باطل تشخیص دهند.

پی نوشت ها:
1.رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ص 647.
2.علامه مجلسی، بحارالانوار، ، ج 2، ص 110 و ج 33، ص 549 و 582.
3.این واقعه را منابع حدیثی و تاریخی بسیاری (هم شیعه و هم سنی) نقل کرده اند. علامه امینی نام ۷۳ منبع را که این واقعه را نقل کرده اند، می‌آورد و همچنین می‌نویسد این حدیث به صورت مُتواتر از راویان گوناگون نقل شده است. امینی، الغدیر، ج۶، ص۳۳۸ـ۳۴۱.
4.واقدی، مغازی واقدی، ج 3، صص 1119-1120.
5. جوهری، السقیفه و الفدک، ص 75 ؛ مجلسی، همان، ج 30 ، صص 432-431.
6.ابن سعد، طبقات ابن سعد، ج 2، ص188.
7.ابن سعد، همان، ج 2، ص 150 ؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 111 ؛ مفید، ارشاد، ج 1، صص 176 و 180.
8. مجلسی ، همان، ج 22 ، ص 476.
9.علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 196.

 

اکثر اصحاب پیامبر از مهاجرین و انصار به صورت جداگانه بر جنازه مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز گزاردند.

پرسش:
چه کسی بر جنازۀ پیامبر نماز میت خواند و برای چه ؟

 

پاسخ:
از بیشتر روایات تاریخی و احادیث استفاده می‌شود که در نماز میت بر جنازه پیامبر خدا(ص)، کسی جلو نایستاده و هر یک به صورت جدا نماز خوانده اند. البته بنابر روایتی در کتاب سلیم بن قیس حضرت علی با گروهی از جمله فاطمه زهرا و حسنین علیهم السلام و سلمان و ابوذر و عمار و... ابتدا به جماعت خواندند. سپس بقیه اصحاب آمده و گروه گروه نماز خواندند.(1)
بر اساس روایتی این کار با توصیه امام علی(ع) بوده است:
زمانی که علی(ع) غسل و کفن پیامبر(ص) را انجام داد، نخست به طور تنهایی بر بدن پیامبر نماز گزارد. مردم در مسجد گرد آمده و در خصوص این که چه کسی بر بدن پیامبر(ص) نماز بگزارد و در کجا باید دفن شود گفتگو می‌کردند. در این هنگام علی(ع) وارد شده فرمود: «رسول خدا در حیات و ممات امام ما بوده و هست». مسلمانان دسته دسته بدون آن که به کسی اقتدا کنند بر بدن پیامبر(ص) نماز خواندند. (2)
امام صادق(ع) فرمود: «امام علی(ع) بر در ایستاد و بر پیامبر(ص) نماز خواند. سپس مردم را دستور داد که ده نفر ده نفر آمده بر ایشان نماز بخوانند و بعد خارج شوند.» (3)
باید بدانیم که رسول خدا تشییع جنازه هم نداشتند و در همان اتاقی که از دنیا رفتند، در همانجا حضرت را غسل دادند و همانجا دفن کردند و آن اتاق گنجایش افراد زیادی را نداشته است.
لذا می‌توان گفت: اکثر اصحاب پیامبر از مهاجرین و انصار به صورت جداگانه بر جنازه مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز گزاردند.

پی نوشت ها:
1.    ترجمه احتجاج طبرسی،ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، ص188، نشر مرتضوی‏، بی تا.
2.    شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 188، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
3.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 451، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

 

اصل شهادت پيامبراکرم(ص) بواسطه مسموميت قطعي است؛ ، باتوجه به نقد و بررسي بايد بگوييم ايشان بعداز جنگ خيبر و توسط يک زن يهودي مسموم شدند.

پرسش: 
آیا در تاریخ یا روایات نحوه رحلت یا شهادت پیامبر آمده است؟ اگر شهادت به دست چه کسانی این کار انجام شده است؟
 

پاسخ: 
منابع متعدد اهل سنت و شيعه به اصل شهادت پيامبراکرم(ص) اذعان کرده اند به عنوان نمونه: شيخ مفيد در کتاب المقنعه (1)و شيخ طوسي در کتاب تهذيب الاحکام (2) به اينکه حضرت در اثر مسموميت از دنيا رفتند تصريح مي کند. ابن صوفي در المجدي بنقل ابن عبده تصريح مي کند که پيامبراکرم(ص) مسموم شدند. (3) در منابع اهل سنت گزارشي به نقل از ابن مسعود نقل شده است :  اگر هفت بار قسم ياد کنم که حضرت کشته شده است برايم بهتر است از اينکه يکبار قسم بخورم. (4) اين گزارش در مسند ابن حنبل (4)، طبقات ابن سعد (5)، المصنف صنعاني (6)، دلائل النبوه بيهقي (7)، البدايه و النهايه ابن کثيردمشقي (8)،تاريخ الاسلام ذهبي (9)، الحاوي سيوطي (10)آمده است. اما دراينکه آن حضرت چگونه مسموم شدند اختلاف وجود دارد برخي گزارشات حکايت از آن دارد که ايشان بعد از جنگ خيبر توسط يک زن يهودي مسموم شدند و برخي ديگر حکايت از مسموم شدن ايشان توسط برخي از اطرافيان آن حضرت مي باشد. در ادامه بحث ضمن اشاره کوتاه به هر يک از اين اقوال، نقد وبررسي آنها را نيز بيان مي کنيم؛ در پايان نتيجه بحث را بيان خواهيم کرد.
 الف: شهادت بواسطه مسموميت توسط زن يهودي. مرحوم کيني در کتاب کافي به صورت مسند از امام صادق (ع) نقل مي کند که زن يهودي  پيامبراکرم(ص) را بواسطه غذا مسموم کرد. (11) سلسله سندي که در اين روايت نقل شده است بلحاظ علم حديث صحيح مي¬باشد. اين گزارش با همين سلسله سند در کتاب محاسن برقي نيز آمده است. (12)  در اين روايت بيان شده است که پيامبراکرم(ص) کتف و ذراع گوسفند را دوست داشت، علاوه براين روايت وي دو گزارش ديگر نيز -  در همين صحفه - بيان کرده است که اين مطلب را تصديق مي کند يک گزارش بصورت مسند و با سلسله سند صحيح و ديگري بصورت مسند اما با سلسله سند مرفوع مي باشد. (13) اين دو گزارش را مي توان به عنوان مويد خارجي براي گزارش اولي که نقل کرديم بدانيم. صفار در کتاب بصائر الدرجات اين روايت به نقل از ابرهيم هشام بجاي سهل بن زياد که در گزارش کافي نقل شده است بيان مي کند در اين گزارش علاوه بر متن گزارشي که ذکر شد، مطالبي نقل شده است که در گزارش قبلي ذکر نشده بود. علاوه براينکه سلسله سند اين گزارش نيز صحيح مي باشد. (14) در اين گزارش آمده است که حضرت چند لقمه از اين غذا خورد و بعد از اينکه متوجه شد که غذا مسموم است دست از غذا کشيد و نهايتا در اثر اين سم از دنيا آمد.
 ب: شهادت بواسطه داروي مسموم( همسران پيامبر(ص)) در برخي منابع شيعه گزارشي نقل شده است که شهادت حضرت را در اثر مسموميت با دارو ذکر کرده¬اند اما اين گزارشات به لحاظ سندي و محتوايي با اشکالات متعددي روبرو هستند به عنوان نمونه: عياشي در کتاب تفسير خود با اين عبارت نقل کرده است: " عبدالصمد بن بشير از اباعبدالله(ع) نقل کرده است: «مي دانيد که پيامبر (ص) فوت کرد يا کشته شد؟ خداوند مي فرمايد: «آيا اگر او بميرد و يا کشته شود عقب گرد مي کنيد؟» پس پيامبر (ص) قبل از موت مسموم شد! آن دو به ايشان سم خوراندند! ما گفتيم: آن دو و پدرانشان بدترين کساني هستند که خدا خلق کرده است»."(15) در اين روايت گرچه عبدالصمد بن بشير توثيق شده است (16)اما چون سلسله سند از عياشي تا ايشان معلوم نيست ( روايت مرفوعه است) لذا نمي توان تنها با استناد به اين گزارش اين جريان را قبول کرد. عياشي گزارش ديگري نيز بنقل حسين بن المنذر با اين عبارت آورده است؛ من از امام صادق(ع) طبق آيه "أ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ‏"  پرسيدم: که رسول¬خدا(ص) به قتل رسيدند يا از دنيا رفتند؟ ايشان در جواب فرمود اصحابش انجام دادند آنچه انجام دادند. (17) اين گزارش نيز از نظر سندي همان مشکل گزارش قبل را دارد با اين تفاوت که در اين گزارش نام حسين بن منذر آمده است که برخي منابع رجالي فقط او را مدح کرده اند و هيچ کدام به عدالت و توثيق وي شهادت نداده¬اند (18)؛ علامه حلي تصريح مي کند که او را عدل نمي داند و فقط ممدوح است. (19) آيت الله خويي دليلي که بر ممدوح بودن وي توسط برخي رجاليون ذکر شده است را براي اين ادعا رد مي کند. (20) لذا با اين گزارش نيز نمي توان اين ادعا را اثبات کرد. 
نتيجه:  باتوجه به آنچه بيان شد اصل شهادت پيامبراکرم(ص) بواسطه مسموميت قطعي است. اما درباره اينکه آن حضرت چگونه مسموم شدند، باتوجه به نقد و بررسي گزارشات مربوط به چگونگي مسموميت آن حضرت بايد بگوييم ايشان بعداز جنگ خيبر و توسط يک زن يهودي مسموم شدند. 
   1.  شيخ مفيد، المقنعة، 1جلد، كنگره شيخ مفيد - قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص456. 
 2.  شيخ طوسي، تهذيب الاحکام، اسلاميه، تهران، 1365ش، ج1، ص22. 
  3.  ابن صوفي، نسابه(466ق)، المجدي في انساب الطالبين، مکتبه آيه الله مرعشي، قم، 1422ق، ص186.
4.  الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص408، ح3873؛ ج1، ص434، ح4139.
 5.  محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410ق، ج2،ص155.
 6.  الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ، ج5، ص269، ح9571.
 7.  دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشريعة، ابو بكر احمد بن الحسين البيهقى (م 458)، تحقيق عبد المعطى قلعجى، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1405، ج7، ص172.
 8.  ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص227.
 9.   تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413ق، ج1،ص 525. 10.   السيوطي، (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ - 2000م، ج2، ص141.
 11.  كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
 12.   احمد بن خالد برقي(م 274-280ق)، المحاسن، دارالکتب الاسلاميه، قم، 1371ق، ج 2، ص470.
 13.  - عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الرَّيَّانِ رَفَعَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُحِبُّ الذِّرَاعَ أَكْثَرَ مِنْ حُبِّهِ لِسَائِرِ أَعْضَاءِ الشَّاةِ فَقَالَ ع لِأَنَّ آدَمَ ع قَرَّبَ قُرْبَاناً عَنِ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ فَسَمَّى لِكُلِّ نَبِيٍّ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ عُضْواً عُضْواً وَ سَمَّى لِرَسُولِ اللَّهِ ص الذِّرَاعَ فَمِنْ ثَمَّ كَانَ ص يُحِبُّهَا وَ يَشْتَهِيهَا وَ يُفَضِّلُهَا.( سند مرفوع مي باشد.) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُعْجِبُهُ الذِّرَاعُ.(سند صحيح مي باشد.)
 14.   صفار، بصائر الدرجات، ج1، ص503، ح6. 
  15.          محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، المطبعه العلميه، تهران، 1380ق، ج1، ص200. 
 16.  آيه الله خويي، معجم‏رجال‏الحديث ج 10، ص  22.
  17.  عياشي، همان، ج1، ص200. 
 18.  رجال‏ابن‏داود ص :  127
  19.  الخلاصةللحلي ص :  50 . 
 20.  آيه الله خويي، معجم‏رجال‏الحديث، ج6 ، ص95.
 

در تورات و انجیل فعلی و تحریف شده نیز مطالبی دراین باره وجود دارد و حتی عدّه‏ای با دیدن همین مطالب، در عصر حاضر مـسلمان شده ‏اند.

پرسش:
ایا نام حضرت محمد در تورات و انجیل آمده بود؟ اگر گفته شود که اری آمده بود این سخن تا چه اندازه معتبر هست؟
 

پاسخ:
از نظر قرآن و روایات اسلامی، قطعی است که همۀ پیامبران پیشین، به آمدن پیامبر خاتم بشارت داده‌اند و حتّی بر اساس آیۀ 81 سورۀ آل عمران، خداوند از آنان پیمان گرفته که خود، به پیامبر خاتم ایمان بیاورند و پیروانشان را نیز به یاری وی دعوت کنند. 
(1) حتی بر اساس برخی آیات، نام و مشخصات آن حضرت در تورات و انجیل ثبت بوده است: 
«الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیل‏…». (2) 
یعنی: «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده ـ که [نام‏] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می‏یابند ـ پیروی می‏کنند». 
بر اساس برخی دیگر از آیات، نام «احمد» نیز که یکی از نام‏های مشهور پیامبر اسلام است، در بشارت‏های حضرت مسیح ذکرشده بوده است. خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: 
«وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین‏». (3) 
یعنی: «یادآوری کن هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: «ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می‏کنم و به فرستاده‏ای که پس از من می‏آید و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد، گفتند: این، سحری آشکار است!». 
مجموع آنچه در کتب پیامبران پیشین و یا در آموزه‏های آنان دربارۀ پیامبر اسلام آمده بود، باعث شده بود که اهل کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیان، پیامبر اسلام را مانند فرزندان خودشان بشناسند: 
«الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ». (4) 
یعنی: «کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی‏] داده‏ایم، همان گونه که پسران خود را می‏شناسند، او [=محمد] را می‏شناسند؛ و مسلماً گروهی از ایشان حقیقت را ن هفته می‏دارند و خودشان [هم‏] می‏دانند». 
خلاصه این‏که بر اساس آیات قرآن و روایات متعدّد اهل بیت (علیهم السلام)، در کتاب‏های آسمانی پیشین، نام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مذکور بوده و انبیای پیشین، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند (5) تا جایی که در جوّ آن زمان، سخن از رسالت پیامبری در منطقۀ مکه، سخن رایج اهل کتاب بوده و حتّی اهل کتاب به ویژه یهودیان، در منازعاتی که با مشرکان داشتند، به آمدن پیامبر خاتم وعده می‏ دادند و منتظر بودند تا با یاری او، بر مشرکان چیره شوند: 
«وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه‏». (6) 
یعنی: «[اهل کتاب] از دیرباز، [در انتظار پیامبر،‏] بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می‏جستند؛ ولی همین که آنچه [که اوصافش‏] را می‏شناختند برایشان آمد، انکارش کردند». 
 اما از برخی روایات چنین برمی آید که گروهی از عالمان اهل کتاب، مشخصات آن حضرت را از کتاب‏های خود حذف کردند (7) و این سخن، با تصریح مکرر قرآن به تحریف گری اهل کتاب و حذف آیات الهی از کتاب‏های آسمانی، کاملاً باورپذیر است. (8) با این حال، می‏توان ادعا کرد که در تورات و انجیل فعلی و تحریف شده نیز مطالبی دراین باره وجود دارد و حتی عدّه‏ای با دیدن همین مطالب، در عصر حاضر مـسلمان شده‏ اند، مانند: 
ـ میرزا محمدرضا از دانشمندان بزرگ یهود تهران صاحب کتاب اقامه الشهود فی رد الیهود؛ 
ـ حاج بابا قزوینی یزدی از علماء یهود یزد، صاحب کتاب محضرالشهود فی رد الیهود؛ 
ـ پرفسور عبدالاحد داود، اسقف سابق مسیحی، صاحب کتاب محمد (ص) در تورات و انجیل. 
 یکی از تعابیری که در انجیل یوحنا وجود دارد ، «فاراقْلیط» است که گویا واژه‏ای سریانی است و برخی از دانشمندان مسلمانان، اعتقاددارند که این واژه درواقع، شکل تحریف شده یا اشتباه آمیز واژۀ «پریکلوتوس» است که به معنای «بسیار ستوده شده» آمده و این همان نام «احمد» است که طبق آیۀ ششم سورۀ صف، حضرت عیسی (علیه السلام) پیامبر آخرالزمان را با این نام یادکرد و ظهورش را بشارت داد. مطلب شایان ذکر این است که حضرت عیسی و موسی (علیهماالسلام) هر دو، به زبان عبری سخن می‏گفته‏اند؛ ولی انجیل موجود، به زبان یونانی نوشته شده و اصل عبری آن ازمیان رفته است. پس عین تعبیری که حضرت عیسی به کاربرده، ازمیان رفته و ما با برگردان یونانی کلمات انجیل مواجه هستیم. بررسی قرائن و شواهد، این احتمال را تقویت می‏کند که «فارقلیط» همان احمد است. برای آشنایی با این قرائن و شواهد، به لینک زیر مراجعه بفرمایید: 
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5824/7004/84835 در گفت و گوهای امام رضا (علیه السلام) با دانشمندان اهل کتاب نیز قرائن و شواهدی از تورات و انجیل یادشده که تنها بر پیامبر اسلام قابل تطبیق است و بسیاری از این قرائن و شواهد، در انجیل‌های امروزی نیز در دسترس است. (9) 
 پی نوشت ها: 
1. ر.ک: سورۀ آل عمران، آیۀ 81 و تفاسیر ذیل آن؛ و نیز خطبۀ نخست نهج البلاغة آن جا که امام می‌فرماید: «…إلی أن بعث الله سبحانَهُ محمّداً رسول الله (ص) لإنجاز عدته و اتمام نبوته، مأخوذاً علی النبیین میثاقُه، مشهورةً سماته…».
 2. سورۀ اعراف، آیۀ 157. 
3. سورۀ صف، آیۀ 6. 
4. سورۀ بقره، آیۀ 146. 
5. ر.ک: پیامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بیت، محمدی ری شهری، ص 28 به بعد. 
6. بقره، آیۀ ۸۹. 
7. برای نمونه: پیامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بیت، محمدی ری شهری، ص 30، روایت 8. 
8. برای نمونه، ر.ک: سورۀ بقره، آیۀ 146 و 159 و 174 و… 
9. ر.ک: عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 164، حدیث 1.
 

صفحه‌ها