اديان

با سلام لطفا به من کتاب هایی معرفی کنبد تا با خواندن آنها بتوانم از اینکه دین اسلام را پذیرفته ام دفاع کنم و دیگران را نیز برای انتخاب کردن این دین قانع والبته مشتاق کنم باتشکر

پرسش: کتاب هايي معرفي کنبد تا با خواندن آن ها بتوانم از اينکه دين اسلام را پذيرفته ام دفاع کنم و ديگران را نيز براي انتخاب کردن اين دين قانع و البته مشتاق کنم .
پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز
در اين باره بحمدالله کتاب هاي بسياري تاليف شده که به چند نمونه اشاره مي شود:
1- مجموعه آثار شهيد مطهري، شماره‌هاي: 21-22-23-19 براي شما مفيد و آموزنده است، گر چه به گفته امام خميني آثار قلم و زبان مطهري بي استثنا آموزنده و مفيد است. مواعظ و نصايح او که از قلبي سرشار از ايمان و عقيده نشات مي‌ گرفت، براي عارف و عامي سودمند و مفيد است. (کلام امام خميني در پشت جلد همه کتاب هاي شهيد مطهري نقل شده)
2- آموزش کلام اسلامي، ج 1-2 تاليف محمد سعيدي مهر
3- آثار استاد جوادي آملي، ازجمله: اخلاق در قرآن، توحيد در قرآن، معاد در قرآن، تفسير انسان به انسان
4- آموزش عقايد، آيت الله مصباح

دلايل عقلي حقانيت قرآن چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دلايل عقلي متعدد بر معجزه بودن قرآن وجود دارد که به چند نمونه اشاره مي‌گردد:
1ـ حکيم ژرف‌انديش معاصر امام خميني(ره) در تبيين دليل عقلي اعجاز قرآن بر اين نکته تأکيد نموده که حقايق عقلاني و معارف عرفاني (که در کتاب‌هاي فلاسفه بزرگ جهان چون ارسطو و افلاطون سابقه ندارد، ولي در قرآن) مطرح شده ،عقل آدمي از اين رهگذر مي‌فهمد قرآن کريم معجزه است و گرنه انسان درس نخوانده (پيامبر) هرگز نمي‌توانست آن معارف متعالي را بيان کند.
حضرت امام تصريح نمود: رسول آدمي بوده که در محيطي پرورش يافته است که اسمي از اين مسايل اصلاً مطرح نبوده، در مسايل عرفان و فلسفه و ساير مسايل اصلاً آشنايي نداشتند و در تمام عمرش در آن محيط زندگي کرد.
وقتي که بعثت حاصل شد، مطالبي پيش‌آورده که از حد بشر خارج است. اين اعجازي است که بر نبوت او دلالت مي‌کند و گرنه عقلاً محال است فرد درس نخوانده، اين گونه معارف را عرضه نمايد.(1)
طبق اين بيان معلوم مي‌شود که عقل سليم پس از نگاه اجمالي به معارف قرآن که از انسان درس نخوانده و به مکتب نرفته، در جامعه جاهلي و کاملاً بي‌خبر از معارف عقلائي و عرفاني عميق صادر شده، معجزه بودن آن را تصديق و اذعان مي‌کند، و اين روشن‌ترين دليل عقلي بر معجزه بودن قرآن است.
2ـ معارفي که در قرآن آمده، در هيچ کتاب عادي نيامده؛ معارف آن منحصر در موضوع با علم خاص نيست. فلسفه، عرفان، اخلاق، احکام، تاريخ، علوم طبيعي و... برخي از اخبار و حوادث در آن خبر داده شده که خبرهاي غيبي از گذشته است، نيز بعضي از اخبار غيبي که در آينده اتفاق مي‌افتاد، مانند آيه اوّل سورة روم. هم‌چنين بعضي از حقايق علمي که امروزه کشف شده و براي مردم آن زمان ناشناخته بود.
همة اين ها اگر چه به تنهايي مي‌تواند نوعي از اعجاز باشد، اما مطمئناً وقتي در يک جا و در يک کتاب ديده شود، فوق بشري بودن آن کاملاً هويدا مي‌شود (آن هم بشري که در 1400 سال پيش زندگي مي‌کرد).
3ـ تحدي نيز مي‌تواند دليل باشد، با اين بيان منطقي هر چيزي که توسط انساني ساخته شود، توسط افراد ديگر نيز مي‌تواند ساخته شود. هيچ چيز نداريم که انساني به آن دست يافته باشد، اما نه در آن زمان و نه در زمان‌هاي بعدي هيچ‌کس مانند آن را بتواند بسازد.
حال اگر پديده‌اي را فرض کنيم که توسط کسي آورده شود که هيچ انسان ديگر نتواند مانند آن را بياورد؛ معلوم مي‌شود اين پديده تنها از ناحيه يک انسان نيست و بايد چيزي فراتر از معمول باشد، و اين همان معناي تحدي است. پس اگر امکان نداشته که کتاب‌هايي مانند قرآن بياورند، در حالي که ديگران توسط قرآن به مبارزه خوانده شده‌اند، دليل منطقي بر آن است که قرآن فوق بشري است.
پي‌نوشت‌:
1. امام خميني، قرآن کتاب هدايت، ص 50، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1382.

 پرسش: اگر شما بخواهید به یک غیر مسلمان یک دلیل ارایه کنید مبنی بر حقانیت اسلام و باطل بودن دیگر دینها، آن یک دلیل چه خواهد بود؟ اساسا چه دلیلی ممکن است باعث شود تا کسی از دینی که دارد برگردد و به اسلام روی آورد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
دلايل حقانيت پيامبر اسلام (ص)
خداوند پيامبران را به عنوان راهنماي راه سعادت بشر برانگيخت و هر يک در زمان خود به ارشاد و هدايت مردم پرداختند. آنان معلم بودند و ديگران متعلم.
انسان‌ها در تعليمات انبيا مانند يك دانش آموزند كه از كلاس اوّل تا آخرين كلاس‌هاي بالا و بالاتر به تدريج گام برمي دارند. از اين رو بشر در هر دوره اي طبق مقتضيات زمان و پيش‌رفتي كه پيدا مي كند، نيازمند پيام نو و پيام آور نو است كه بدين لحاظ تجديد بعثت و ظهور پيامبران، نوسازي دائمي شرايع و نزول كتاب‌هاي آسماني انجام مي گرفت. روشن است كه تعاليم كلاس هاي بالاتر، كامل تر از كلاس هاي سال‌هاي پايين تر است. مقصود از كاملتر و بالاتر بودن دين اسلام نيز همين است كه آموزه هاي اسلام و تعاليم و احكامي كه درآن بيان شده ، به تناسب رشد فكري انسان ها و گسترش نياز هاي بشري و گستردگي روابط ميان انسان ها، به صورت كامل‌تر براي انسان ها عرضه شده است.
در عين حال هر ديني در زمان خود كامل بوده و به نيازهاي انسان ها در عصر خود پاسخ مي داد، اما با وجود دين بعدي كه صورت كامل شده دين قبلي است، دين قبل نسبت به دين بعد ناقص محسوب مي شود و به همين خاطر يهوديت نسبت به دين مسيحيت از نقص برخوردار بوده و دين حضرت مسيح كامل تر است.
بنابراين با تكامل انسان، دين هم متكامل مي شد، تا اين كه بشر به حدي مي‌رسد كه بتواند برنامه كامل سعادت را دريافت نمايد.
اين زمان كه دوره خاتميت است، توسط حضرت محمد(ص) كه آخرين پيامبر الهي است، دين اسلام به صورت كامل عرضه شد و با آمدن اسلام همه اديان گذشته منسوخ گرديد و همه بشر مكلف شدند از اسلام پيروي نمايند.(1) پس از آن جا كه اسلام آخرين دين آسماني و كامل‌ترين اديان است و با آمدن اين دين، اديان قبلي نسخ شده؛ زيرا با وجود كامل،‌نيازي به ناقص نمي باشد(2) تنها دين حق، اسلام است.
به بياني ديگر: ‌دين حق در هر زماني، يكي بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروي كنند. البته ميان پيامبران اختلاف و نزاعي وجود ندارد. پيامبران خدا همگي به سوي يك هدف و يك خدا دعوت مي كنند. آنان نيامده‌اند كه ميان بشر گروه‌هاي متناقضي به وجود آورند، ولي اين سخن به آن معني نيست كه در هر زماني چندين دين بر حق وجود داشته باشد و انسان مي تواند در هر زماني، هر ديني را كه مي‌خواهد بپذيرد. بر عكس معناي سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران گذشته را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق، مبشّر پيامبران پسين خصوصاً خاتم و افضل شان و پيامبران بعدي مصدّق پيامبران سابق بودند، پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دوره ‌او است و قهراً لازم است در دوره خاتميت به آخرين دستورهايي كه از جانب خدا به وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم.
قرآن كريم مي‌فرمايد: « هر كس غير از اسلام ديني بجويد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».(3)
لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاي او است، و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان است كه آخرين رسول آورده است.(4)پس بعد از بعثت رسول اكرم(ص) تنها دين حق، اسلام است و اديان ديگر منسوخ و زمان آن‌ها سپري شده است. چنان كه پيامبر اسلام(ص) رسالت خود را جهاني اعلام نمود و يهود و نصارا و همه پيروان اديان ديگر را دعوت به اسلام كرد. قرآن خطاب به پيامبر(ص) مي‌گويد:‌«بگو اي مردم، من فرستاده خدا براي همه شما هستم».(5) «اي محمد، ما تو را براي همه مردم، بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم».(6)
« او است كه پيامبر خود را با هدايت و دين حق و پايداري فرستاد، تا پيامبر خود و آيين او را بر تمام دين‌ها غالب سازد، اگر چه مشركان نخواهند».(7)
افزون بر اين مي‌توان گفت: پس از ظهور اسلام، غير از اسلام، دين واقعي كه بتوان گفت دين خدا است، وجود ندارد، زيرا كتاب‌هاي آسماني پيامبران صاحب شريعت كه در بردارنده قوانين الهي بودند و محتواي دين محسوب مي شدند، به مرور زمان به كلي محو شدند و يا دستخوش تحريف قرار گرفتند؛ چنان كه تورات موسي(ع) مورد تحريف هاي فراوان قرار گرفته و چيزي به نام انجيل عيسي(ع) باقي نمانده است، بلكه از دست نويس هاي افرادي كه از پيروان حضرت موسي و عيسي(ع) شمرده مي شدند، مجموعه هايي تهيه شد و به نام کتاب مقدس ( عهدقديم و عهد جديد ) معرفي گرديده است. هر شخص بي غرضي كه نظري بر عهدين (تورات و انجيل فعلي) بيفكند، خواهد دانست كه هيچ كدام از آنها كتابي كه بر موسي(ع) يا عيسي(ع) نازل شده، نيست. به عنوان مثال تورات خدا را به صورت انساني ترسيم مي‌كند كه نسبت به بسياري از امور آگاهي ندارد(8) و بارها از كار خود پشيمان مي‌شود،(9) با حضرت يعقوب كشتي مي گيرد و نمي تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مي كند كه از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنين حالي نبينند.(10)
وضع انجيل از تورات مشکل تر است، زيرا اوّلاً چيزي به نام كتابي كه بر حضرت عيسي(ع) نازل شده، در دست نيست و مسيحيان چنين ادعايي ندارند كه انجيل فعلي كتابي است كه خدا بر حضرت عيسي(ع) نازل كرده، بلكه محتواي آن گزارش هايي است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزه عيسي قلمداد مي‌كند.(11) در يك جمله: وحي‌هاي نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار تحريف شده است و نمي تواند نقش خود در هدايت مردم را ايفا كند و نمي تواند به عنوان دين و وحي الهي تلقي شود، ولي وحي نازل شده بر پيامبر اسلام(ص) بدون هيچ تحريف موجود است و براي هميشه از تحريف مصون باقي خواهد ماند، چرا كه خدا مصونيت قرآن كريم از هر گونه تحريف را ضمانت كرده و فرمود: «ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم».(12)
ضمن آنکه ما نيز همانند انسان هاي دوران پيامبر نياز به معجزه براي پذيرش دين حق داريم و تنها معجزه اي که از اديان آسماني باقي مانده ، قرآن است و هيچ آئين ديگر مانند اسلام ،مدعي معجزه بودن کتابش را ندارد ، در حالي که قرآن معجزه جاودان است ؛ پس آيا نبايد با ديدن اعجاز ايمان آورد ؟
افزون بر اين مي‌توان با مقايسه احكام و قوانين اسلام با مسايل طرح شده در ساير اديان هم به برتري و كامل¬تر بودن اسلام پي برد.
پي نوشت ها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 181 و ج 3، ص 154.
2. علامه طباطبايي،‌ خلاصه تعاليم اسلام، ص 22.
3. آل عمران (3) آيه ‌85.
4. مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 333.
5. اعراف (7) آيه 158.
6. سبا (34) آيه ‌28.
7. توبه (9) آيه 33.
8. تورات، سفر پيدايش، باب سوم، شماره 8 - 12.
9. همان، باب 6، شماره 6.
10. همان، باب 32، شماره 24 - 32.
11. انجيل يوحنا، باب دوم.
12. حجر(15) آيه 9.

همچنین عارفان در گذشته مبنای بندگی را در ترس از خدا می دیدند اما در مدت زمان مبنا عشق به خدا قرار داده شد، کدام راه مناسب تر است؟عشق یا ترس یا بیم و امید؟

پرسش: صوف بهتر است يا عرفان؟ شرح : همچنين عارفان در گذشته مبناي بندگي را در ترس از خدا مي ديدند اما در مدت زمان مبنا عشق به خدا قرار داده شد، کدام راه مناسب تر است؟عشق يا ترس يا بيم و اميد؟

پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در روايات، مومنان و آن هايي كه بندگي خدا مي كنند، به سه دسته تقسيم شده اند:
1) گروهي كه از ترس، خدا را بندگي مي كنند. آن ها از آتش جهنم بيمناكند . به دليل فرار از گرفتار آتش جهنم، سر به آستان الهي مي سايند.
2) گروهي كه از روي شوق خدا را مي پرستند. آن ها مشتاق بهشت جاودانه هستند، به همين دليل زندگي زاهدان در دنيا را بر مي گزينند.
3) گروهي نه ترس و نه شوق آنان را وادار به بندگي نمي كند. آن ها خدا را شناخته و دانسته اند كه حضرت دوست شايسته پرستش است. عبادت آن ها، بندگي عاشقانه است. و به اصطلاح قرآن درد آن ها لقاء الله و ديدار يار است.
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقائيم(مولوي - ديوان شمس)
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم(حافظ)
ما در اين مجال، به چند روايت اشاره مي كنيم:
1ـ امام صادق(ع) مي فرمايند: «ان الناس يعيدون الله عزوجل علي ثلاثه اوجه؛ فطبقه يعيدونه رغبه في ثوابه: فتلك عباده الحرمناء و هو الطميع و اخرون يعيدونه خوفا من النار، فتلك عباده العبيد و هي رهبه. ولكني اعبده حباله عزوجل، فتلك عباده الكرام و هو الامن لقوله عزوجل «و هم من فزع يومئذ آمنون، قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم» (1). فمن احب الله عزوجل احبه الله و من احبه الله عزوجل كان من الآمنين» . ( 2)
مردم، خدا را بر سه گونه بندگي مي كنند. گروهي او را به ميل رسيدن به ثوابش مي پرستند كه اين بندگي اصل حرص است و طمع و آز نام دارد. گروهي ديگر از ترس آتش او را مي پرستند، اين بندگي بردگان است و ترس نام دارد اما من او را عاشقانه از روي محبت مي پرستم و اين بندگي بزرگواران و همان امنيتي است كه در كلام خداوند آمده است : « ايشان در آن روز(قيامت ) از ترس در امنيت هستند. بگو اگر خدا را دوست داريد ، مرا تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهان شما را بيامرزد».
آن كه خدا را دوستدار است، خدا دوستدار اوست .كسي كه خدا، دوستش بدارد، در امنيت است.
بله آن كه به مقام محبت نائل آمد، در قيامت در امنيت كامل به سر مي برد. زيرا نزد خداوند مقيم است و هيچ ترس وبيمي در وجود آن ها راه ندارد،اصولاً آن ها چنان در محبت الهي غرق هستند كه چيز ديگري را نمي بينند و صدايي جز صداي او را نمي شنوند.
از صداي سخن عشق نديدم خوش تر يادگاري كه در اين گنبد دوار باشد
2ـ در روايت است كه حضرت شعيب پيامبر بسيار گريه مي كرد. پس از گريه فراوان به او وحي رسيد كه : «ان يكن هذا خوفا من النار فقد اجرتك، و ان يكن شوقاً الي الجنه فقد ابحتك. قال: الهي و سيدي انت تعلم اني ما بكيت خوقاً من نارك و لاشوقاً الي جنتك ولكن عقد حبك علي قلبي فلست اصبر او اراك. (3)؛
[ اي شعيب] اگر گريه تو از ترس آتش است . آن را از تو دور ساختم . اگر به شوق بهشت است. آن را به تو بخشيدم. عرض كرد: خداي من! آقاي من! تو مرا آموزش داده اي كه از ترس آتشت و به شوق بهشتت گريه نكنم. بلكه دوستي و عشق تو قلب مرا گرفته است. بدين سان توان صبر ندارم تا تو را ببينم.
ملاحظه مي فرماييد كه اهل الله . گريه شان ، گريه عاشقانه است . آن ها به دنبال ديدار يار هستند و بهشت و جهنم نزد آن ها مطرح نيست. جالب است كه اين آموزش الهي است كه در قلب و جان آنان جاي گير شده است.
3ـ اميرمومنان (ع) مي فرمايند: «الهي ما عبدتك خوفا من عقابك و لارعبه في ثوابك ولكن و جدتك اهلاً فعبدك» (4) ؛ خداي من! تو را نه از ترس عذابت و نه به ميل در ثوابت بندگي نمي كنم. بلكه تو را شايسته پرستش يافتم و به اين دليل عبادتت مي كنم.
بهشت و جهنم نعمت الهي هستند زيرا بسياري به شوق بهشت يا از ترس جهنم بندگي خدا را بر خود هموار مي كنند. چه بسيار از مردم كه روزه در گرماي تابستان را تنها به اين دليل بر خود هموار مي كنند كه از آتش سوزان جهنم بيم دارند يا دل خوشي به آب گواراي بهشت الهي هستند . آن ها نفس خود را مكلف به مشقت چند روزه دنيا مي كنند تا در سعادت ابدي باشند. اما اهل الله و عاشقان كوي دوست ؛ بندگي را تشريف مي دانند. آن ها را فكر بهشت و جهنم نيست. بلكه خود را مفتخر مي دانند كه به آستان حضرت دوست بار يافته اند و بندگي را افتخاري بر خود مي شمارند.
به بندگي و صغيرت گرت قبول كنند سپاس دار كه فضلي بود كبير از دوست
به جاي دوست گرت، هر چه در جهان بخشند رضا مده كه متاعي بود، حقير از دوست
جهان و هر چه در او هست يا نعيم بهشت نه نعمتيست كه باز آورد فقير از دوست
مرا كه ديده به ديدار دوست بر كردم حلال نيست كه بر هم نهم بتر از دوست(سعدي)
آري آن كه به مقام محبت نائل آمده ،ديگر به بهشت و جهنم كاري ندارد. او به دنبال دوست است و بهشت و جهنم براي او بهانه است. به تعبير سعدي:
داني حيات كشته شمشير عشق چيست؟ سيبي گزيدن از رخ چون بوستان دوست
پس نبايد از خدا ترسيد بلكه چنين خدايي جر عشق و محبت را نشايد. پرستش عاشقانه و گريه عاشقانه تنها مناسبته مقام الهي است. اما متاسفانه اكثريت مردم به اين مقام و معرفت نمي رسند. آن ها تاجر صفت هستند و براي مزد كار مي كنند يا همانند بردگان، از ترس تنبيه فرمانبرداري مي نمايند. دليل اين مطلب عدم معرفت است. آن كه خدا را ببينند، ديگر حاضر نيست كه در محضر او كاري خلاف رضاي او بكند. بنابراين حتي ترس و شوق او نيز عاشقانه است. او بيم جهنم و آتش ندارد. بلكه بيم دارد كه در محضر دوست خلاف ادب از او سر بزند. همچنين او به بهشت شوق و ميلي ندارد. بلكه ميل او به ديدار يار و جنت لقا است. بنابراين ترس از خدا، مرحله پايين و اول بندگي است. شوق به بهشت نيز از مراحل پاييني بندگي است. اما مرحله بالاي آن عبادت عاشقانه است. منطق ترس، منطق بردگي است ، اما منطق عاشق، منطق سوختن و جانبازي است.
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي (حافظ)
عاشق نيز از خدا مي ترسد. اما نه از خداي منتقم كه عذاب مي كند. بلكه از خداي مهربان كه نكند در محضر و پيشگاه او خلاف ادبي مرتكب شود و بر خلاف مقتضاي عشق رفتاري از او سر بزند. او به تعبير اميرمومنان خدا را با چشم دل مي بيند.
پرسشگر از امام (ع) پرسيد: «هل رأيتك ربك يا اميرالمومنين؟ فقال : أفأ عبد مالا اري؟ قال: و كيف تراه؟ لاتراه العيون بمشاهده العيان ولكن تدركه القلوب بحقايق الايمان. (5) ؛
اي فرمانده ايمان ! آيا پروردگارت را مي بيني؟ فرمود: چگونه آن كه را نمي بينم بندگي كنم؟ عرض كرد: چگونه او را مي بيني؟ فرمود: چشم او را نمي بينند ، بلكه دل ها با حقيقت ايمان او را ادراك مي كند.
اين علم شهودي، منبع و مركز عبادت عاشقانه است. به همين دليل است كه در اولين سوره اي كه بر قلب مبارك پيامبر(ص) كه نازل شد ، سخن نه از ترس بود و نه از شوق به بهشت. بلكه سخن از حيا بود كه انسان بداند كه خدا او را مي بيند و در محضر و پيشگاه او حيا كند: «الم يعلم بان الله يري؛ آيا نمي داني كه خدا مي بيند؟» (6)
بله اگر كسي اين گونه خدا را مراقب خود ببيند، هيچ گاه خلاف نمي كند اما نه از ترس يا شوق؛ بلكه از روي دوستي و حيا. در اين صورت به مقام امن و آسايش نائل شده است . مقصد و مقصود ناب پيامبران و اولياي الهي نيز دعوت مردم به اين نوع بندگي است.
بنابراين اگر مبناي بندگي عشق باشد ،با ارزش تر است اما شايد در آغاز راه براي افراد مبتدي که به معرفت کامل نرسيده اند ،ممکن نباشد و براي آن ها راه ترس و اميد مناسب تر است.
پي نوشت ها:
1. آل عمران(3) آيه 21.
2. علل الشرايع شيخ صدوق ،ج 1 ،ص 12.
3. علل الشرايع ،ج 1 ،ص 57.
4. بحارالانوار ،ج 41 ،ص 14.
5. نهج البلاغه ،كلام 179 شرح عبده ، ج 2 ،ص 99.
6. علق(96) آيه 14.

با سلام و خسته نباشید خدمت شما میخواستم ببینم نظر کارشناسان محترمتون در مورد اهل حق چیه؟ و فرق اهل حقهایی که در قسمتهایی از کرمانشاه و ایلخچی و ... زندگی میکنند

با سلام و خسته نباشید خدمت شما میخواستم ببینم نظر کارشناسان محترمتون در مورد اهل حق چیه؟ و فرق اهل حقهایی که در قسمتهایی از کرمانشاه و ایلخچی و ... زندگی میکنند چیه؟ و فرق تیره های چهل تنان و هفت تنان و آتش بیگی و ... چیه؟؟ با تشکر از زحماتتون

پرسش 1: هل حق شرح : نظر کارشناسان در مورد اهل حق چيه؟ فرق اهل حق هايي که در قسمت هايي از کرمانشاه و ايلخچي و ... زندگي مي کنند چيه؟ فرق تيره هاي چهل تنان و هفت تنان و آتش بيگي و ... چيه؟؟ پاسخ: 2@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز جواب دادن به همه مطالب که شما- درباره فرقه اهل حق- خواسته ايد، نياز به فرصت ديگر دارد . در يک نامه نمي توان به آن پر داخت. افزون برآن ماهيت ،عقايد و مکان برخي ازگروهاي اهل روشن نيست ،از اين رو نمي توان درباره همه اهل حق ها اظهار نظر و اطلاعاتي را ارئه داد، در عين حال در اين جا به مطالب زير اشاره مي شود : فرقه اهل حق از جمله آيين‏هاى مخلوطى از عقايد باستانى و نيز اديان مسيحيت، اسلام و... مى‏باشد. در حال حاضر، اهل حق به سه گروه عمده تقسيم شده‏اند. 1- شيطان پرست ها ؛اين گروه شيطان را تقديس و با طهارت مخالف‏اند. بيش تر پيروان اين گروه در كرند، سرپل‏ذهاب و نواحى مجاور آن سكونت دارند.( 1 ) 2- على اللهى‏ها : اين گروه مى‏پندارند كه حضرت على(ع) خدا است و دين خود را از اسلام جدا مى‏دانند. اين گروه نيز عمدتا در شمال غرب ايران و در برخى نواحى ديگر پراكنده‏اند. 3- گروه اهل حق مسلمان ؛اين گروه خود را شيعه مى‏دانند، ولى در سير و سلوك و آداب متفاوت از شيعه هستند. عمده آثار در دست از اين فرقه، مربوط به گروه سوم است؛ چون دو گروه اول، اساسا فاقد هرگونه پايه فكرى بوده و تنها از پيشينيان خود تقليد كوركورانه مى‏كنند و تقريبا آيين و يا معتقدات قابل توجهى ندارند. در باره اهل حق مي توان گفت : اهل حق، علي‌اللهي مذهب و مسلکي است با گرايش هاي عرفاني و آداب و متون مذهبي خاص که در موارد زيادي با اعتقادات و سنن اسلامي مطابقت ندارد. اين مسلک در ميان طوايفي از کردها، لرها، ترک ها، پيرواني دارد. آنان نسبت به حضرت علي(ع) غلو مي کنند و براي او مقام خداوندگاري اعتقاد دارند. آنان به جز سلطان اسحاق، که پايه‌گذار اين مذهب به حساب مي آيد، مهم‌ترين مظهر خدا روي زمين را حضرت علي(ع) مي دانند. در بسياري از آثار اهل حق بر الوهيت حضرت علي(ع) تأکيد شده است. در واقع اهل حق، علي(ع) را مظهر ذات الهي و حضرت محمد(ص) را مظهر صفات الهي به حساب مي آورند. اهل حق، هنگام برخورد با يکديگر به جاي «سلام» «يا علي» مي گويند. تراشيدن يا کوتاه کردن شارب (سبيل) را گناهي بزرگ و حرام مي دانند.از شعائر مخصوص ديگر آنان، گرفتن روزه مخصوص است، آنان روزه ماه رمضان را ممنوع مي دانند و بر اين باورند که هر کس روزه يک ماه رمضان را به جا آورد، از اين طايفه خارج شده است. سه روز پياپي روزه مي گيرند . زمان آن مصادف با چله زمستان کُردي مي باشد، پس از سه روز، روزه مداوم ،روزه چهارم را که مصادف با پانزدهم ماه است ، جشن مي گيرند که آن را «عيد خاوندگاري» مي نامند و نام اين روز، روز «غار» است . براي اهل حق مقدس‌ترين جايگاه و کعبه مقصود «پرديوَر» مي باشد. در روستاي شيخان، کنار رودخانه «سيروان» در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگي است که جايگاه سلطان اسحاق و يارانش را مشخص مي کند. اين محل را «پرديوَر» مي‌نامند که زيارتگاه و محل دعا و نياز آنان است. گويند سلطان اسحاق، در همين مکان با يارانش پيمان بست. اهل حق معتقدند که خداوند به صورت انسان در زمان هايي تجلي يافته است .به تصور آنان، سلطان اسحاق، برترين مظهر تجلي خدا در روي زمين است. آنان بعد از سلطان اسحاق به هفت تن که برخي جزء مريدان سلطان اسحاق بوده‌اند، اعتقاد دارند و اين هفت تن را جزئي از ذات سلطان اسحاق مي دانند.(2) آنان داراي عقائد خاص و پيچيده‌اي هستند که خيلي از عقائد خود را به ديگران نمي‌گويند. راه و روش اهل حق نادرست و باطل است چون آنان خيلي از معارف و احکام غير منطقي را باور دارند .همچنين آنان حضرت علي(ع) را خدا دنسته و به قيا مت به صورتي که اسلام و قرآن مي گويد، عقيده ندارند. با دقت در افکار و عقائد آنان به خوبي روشن مي گردد که مسلک و مذهب آنان بي‌پايه و اساس و باطل است. البته ممکن است برخي از افراد اهل حق اين عقايد را نداشته باشد ، اما عقايد مشهور آن ها همان چيزهايي است که بيان شد. درباره براي آگاهي بيش تر از عقائد و افکار آنان به دائره المعارف بزرگ اسلامي، جلد 10 و کتاب سخن با اهل حق، سيد عباس طباطبايي‌فر پي نوشت‏ها: 1 . دايره المعارف تشيع ،ج2 ،ص613 . 2 . دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 10، ص 467 ـ 474.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها