معاد شناسي

سلام، همسرم در حین انجام مأموریت کشته شد، آیا واقعا شهید است یا تنها القاب اداری است؟ آیا ما دوباره می توانیم در دنیای دیگر باهم زندگی کنیم؟

پاسخ:
قبل از هر چيز از دست دادن همسر عزيزتان را به شما تسليت عرض مي نماييم و براي ايشان طلب اجر و براي شما و خانواده تان طلب صبر از خداوند متعال مي نماييم.
هر چند در برخي موارد بين تعابير و اصطلاحات رايج در جامعه يا قوانين اداري و حكومتي با تعاريف ديني تمايزاتي وجود دارد، اما به طور كلي بر اساس تعاريف ديني مرگى شهادت است كه انسان با توجه به خطراتى احتمالى يا يقينى فقط به خاطر هدف مقدس و انسانى يا به تعبير قرآن «فِي سَبِيلِ اللَّهِ» از آن استقبال كند. و شهادت دو ركن دارد: يكى اينكه در راه خدا باشد، دوم آنكه هدف مقدس باشد.(1)
بنابراين هر كس اين دو ملاك را در كشته شدنش داشته باشد شهيد محسوب خواهد شد. اما همه شهدا به لحاظ فقهي و حكم اخروي يكسان نيستند در اين رابطه گفت شهيد بر سه قسم است:
1- شهيد دنيا و آخرت و آن شهيدى است كه در راه خدا و در ميدان جنگ كشته شود.
2- شهيد در آخرت. و آن كسى است كه در ميدان زخمى شده ولى بعد از مدتى فوت شود چنين كسى ثواب شهيد را دارد؛ مانند آدم غرق شده،(2) و يا كسى كه در غربت بميرد. و چنانچه در روايات دارد«من مات غريبا كمن مات شهيدا»" (3) هر كس غريب بميرد مثل كسي است شهيد از دنيا رفته است" اينها در حكم شهيدند، يعنى در آخرت ثواب‏ شهيد را دارند.
3- منافقى كه در لشكر اسلام كشته شود احكام شهيد را دارد مانند (ساقط بودن غسل و كفن) اما اجر شهيد را ندارد(نه در دنيا و نه در آخرت). (4)
بنابراين آنچه كه در شهادت ملاك است كشته شدن در راه خدا با هدفي مقدس در مقابل دشمنان اسلام و دين خدا مي باشد و اين مساله در هر جا اتفاق بيفتد شخص شهيد خواهد بود و مجوز يا نامه بنياد شهيد يا هر ارگان ديگري در اين مساله دخالتي ندارد. بله براي نظم دادن به اين مساله و حمايت از خانواده افرادي كه به شهادت رسيده اند حكومت اسلامي ممكن است بنيادهائي تشكيل دهد و آنها هم قوانيني براي اثبات شهادت در نزد خودشان وضع كنند ولي اين به هيچ عنوان ملاك شهادت نيست.
در مورد زندگي مجدد شما با هم نيز بايد گفت:
بر اساس روايات اين امر ممكن و محتمل است. اما شروطي دارد و آن اينكه اولا هر دو اهل بهشت باشيد و به علاوه در آن عالم هر دو تمايل به همسري مجدد با هم را داشته باشيد.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آيا زن و شوهر مؤمن كه وارد بهشت مي شوند، با هم ازدواج مي كنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختيار با مرد است كه زنش را بپذيرد يا نه. اگر پذيرفت، يكي از زنانش مي‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختيار با اوست. اگر همسرش پذيرفت، همان شوهرش مي شود.(5)

پي نوشت ها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا، تهران 1374 ش، ج 24، ص 449.
2. علي مشكيني، تحرير المواعظ العدديه، قم ، نشر الهادي ، 1424هـ.ق، ص 463.
3. حسن ديلمي، ارشاد القلوب الي الصواب، قم، انتشارات شريف رضي، 1412هـ.ق، ج 1، ص 190.
4. عباس مخبر دزفولي، ارمغان شهيد، قم، جامعه مدرسين، 1375 هـ.ق، ص 8.
5. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 8، ص 105.
موفق باشید.

من شیعه ام ولی دوست ندارم نماز بخوانم و روزه بگیرم کلا سست عنصرم آیا به جهنم میروم ولی غسل میکنم و اصول دین را قبول دارم.

در اول بايد اشاره شود درباره سر نوشت افراد در آخرت به قطع نمي توان نظر داد، ولي بر اساس آموزه هاي ديني به طور كلي مي توان گفت كسي كه به اصول دين اعتقاد داشته باشد مسلمان محسوب مي شود، ولي اگر بدليل سستي و مانند آن به واجباتش عمل نكند گرفتار عذاب دوزخ خواهد شد.
زيرا نماز از واجبات الهي است. اگر كسي بدون عذر شرعي آن را به جا نياورد و يا از ترك آن توبه نكرده و با قضاي آن را تدارك ننمايد، غير از آموزه‌هاي وحياني، از نظر عقل و عدل الهي اهل دوزخ خواهد بود، زيرا عقل حكم مي‌كند مخالفت با امر مولا پيامدي ناگوار دارد و متمردين از امر الهي سزاوار كيفرند، عدل الهي نيز همين معنا را مي‌رساند. چون عدالت آن است كه به هر كس آنچه را شايسته است بدهد. تارك الصلوه به دليل معصيت سزاوار كيفر است.
هرچند اين كه هر گناهكاري ممكن است مشمول عفو و رحمت الهي بشود، مسئله ديگري است، ولي حكم اصلي و اولي هر مجرم از نظر عقل و عدل آن است كه نتيجه عملكرد خود را دريافت كند؛ نماز نخواندن و ترك وظايف ديني نظير روزه داري مخالفت عملي با دستورات كسي است كه بيش ترين حق را بر گردن انسان دارد و از هر كسي سزاوار تر به احترام و تمكين و خضوع است، كه اين امر به هيچ وجه قابل قبول نيست.
ترك نماز بدون عذر شرعي از مصاديق بارز تكبر در برابر خداوند است. اگر ابليس كارهاي خوب و عبادت‌هاي شش هزار ساله خود را در پي يك لحظه تكبر از دست داد، به گفته امير مومنان خوف آن مي‌رود انساني كه نسبت به حقوق همسايه، خانواده و مسايل از اين قبيل مراعات دارد، ولي از نماز و سجده در پيشگاه خدا امتناع مي‌كند، به سرنوشت ابليس گرفتار شود. تفصيل اين نكته را در منبع ذيل ملاحظه بفرماييد.(1)
نكته ديگر اين كه انجام عبادت، به ويژه نماز خواندن توفيق عبادت را مي‌طلبد. عبادت و ارتباط با خدا بر قرار نمودن مي‌طلبد كه از خدا خواسته شود توفيق عبادت دهد. شايد بر همين اساس معصومان(ع) و بزرگان دين از خدا مي‌خواستند كه به آنان توفيق عبادت دهد. در دعاي حضرت مهدي (عج) آمده است: "اللّهم ارزقنا توفيق الطاعه ..."(2) خدا يا به ما توفيق اطاعت بده. كه يكي از مصاديق بارز طاعت، عبادت است. چه اين كه ايمان اگر كامل باشد انسان مومن را به سوي انجام اعمال نيك وادار مي كند. چون رابط وثيق بين ايمان و عمل وجود دارد و بي توجهي كامل به انجام تكاليف ديني نشانه نقص در اصل باور و اعتقاد ديني است. چون نمي شود انسان اعتقاد كامل به دين داشته باشد، ولي در انجام اعمال ديني كاملا بي اعتنا باشد.
پي‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، نشر موسسه اميرالمومنين، قم، 1375 ش، خطبه 192.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان نشر دفتر فرهنگ اسلامي، تهران 1387 ش، ص621.
موفق باشید.

آيا خيراني كه براي اموات ميدهيم به همان شكل به آنها ميرسد؟(مثلاً غذايي را كه دوست دارند خيرات كنيم به آنها ميرسد؟؟؟؟)

وقتي انسان با ايمان و پاك از دنيا برود، و حق الناس يا حق الله به گردن نداشته باشد، و مورد عفو و آمرزش و رحمت خدا قرار بگيرد، هر نوع غذايي و يا هر چيزي كه دلش بخواهد، در نزد او حاضر مي شود. چنان كه قرآن مي فرمايد:« فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ» (1) يعني در بهشت آن چه دل ها مي خواهد و چشم ها از ديدنش لذت مي برد موجود است. و يا در آيه 31 سوره فصلت مي فرمايد: براي شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت آماده است، و هر چه را بخواهيد و اراده كنيد فورا به شما داده مي شود. اگرزندگان مي خواهند به مرده هاي خود ترحم كنند بايد بررسي كنند كه مرده متعلق به آنان به كسي بدهكار است؟ يا مال و حق كسي را ضايع كرده است، شهادت دروغ عليه كسي داده، غيبت و تهمت و فحش و توهين به كسي داده، در بانك يا قرض الحسنه اي و يا نزد شخصي ضامن كسي شده، و آن طرف در زمان حيات متوفي بدهكاري خود را نپرداخته، و در نتيجه مسؤليتش به گردن او افتاده، در هر يك از اين موارد بازمندگان سعي كنند بدهكاري و حق مردم را از طرف متوفي بپردازند، و يا از صاحبان مال و حق حلاليت و رضايت بگيرند، و يا از طرف متوفي رد مظالم بدهند. يعني از فقرا دستگيري كنند، انفاق و صدقات و مبرات بدهند، و نيت كنند كه خداوند ثواب اين كارهاي خير را به كساني بدهد كه به گردن مرده متعلق به خودشان حقي دارند، تا آنان مرده شان را حلال كنند و از او راضي شوند. از روايات استفاده مي شود خيرات و طلب آمرزش براي اموات در وضعيت آن ها در آخرت تاثير خواهد داشت. براي اموات از هر چيز بهتر و مفيدتر صدقه و احسان به فقرا و اهداي ثواب آن براي مردگان است. رسول گرامي اسلام (ص) فرمود:«صدقه حرارت قبرها را از بين مي‌برد».(2)
براي اموات بهترين دعا اين است كه انسان براي آنان از خداي مهربان طلب عفو و مغفرت كند. بخواهد خداوند رحمت و بخشش و نعمت‌هايش را بر آنان نازل فرمايد.
از حضرت صادق (ع) روايت شده كه:«هر كس نزد قبر مؤمني هفت مرتبه سوره إنّا أنزلنا را بخواند، خداوند فرشته‏اي مي‏فرستد كه پيش قبر ميت، خدا را عبادت كند. خداوند ثواب عبادت فرشته را براي ميت و كسي كه إنّا أنزلنا را خوانده مي‏نويسد، تا زماني كه خداوند وي را به واسطه اين عمل وارد بهشت كند. بعد از سوره حمد، هر يك از قل أعوذ بربّ الفلق، قل أعوذ بربّ الناس، قل هو الله أحد، و آيه الكرسي را سه مرتبه بخواند».(3)
يكي از صحابه از حضرت رسول(ص) نقل كرده:
«براي مردگان خود هديه بفرستيد»، گفتم: هديه مردگان چيست؟ فرمود: «صدقه و دعا.ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مقابل خانه‌هاي خود مي‌آيند و فرياد مي‌كنند... اي خانواده من، اي پدر و مادر، اي فرزندان و خويشان من، بر ما مهرباني كنيد. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است. نفعش براي غير ما. اي خويشان ما، به درهمي يا قرص ناني يا جامه‌اي ما را كمك كنيد تا خداوند شما را از جامه‌هاي بهشت بپوشاند».(4)
در روايتي ديگر مي‌فرمايد:«هر صدقه‌اي كه براي مرده داده مي‌شود، فرشته‌اي آن را مي‌گيرد . در طبقي از نور مي‌گذارد. بر لب قبر مي‌ايستد. با صداي بلند مي‌گويد: اي اهل قبور، درود بر شما، بگيريد اين هديه را كه بستگان تان براي شما فرستاده‌اند». (5) اگر به احاديث ذكر شده دقت شود، متوجه خواهيم شد كه مرده‌ها چشم به راه و چشم انتظار هديه، دعا و... فرزندان و خانواده خود هستند.موفق باشيد
اگر منظور ديگري از سوال داشتيد در مكاتبۀ بعدي برايمان توضيح دهيد تا پاسخ دهيم.
پي‌نوشت‌ها:
1. زخرف ( 43)، آيه 71.
2. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ماده صدقه، شماره 10342.
3. كامل الزيارات، ابن قولويه القمي، دارالمرتضوية - النجف الأشرف، 1356 ه. ق. ص 222.
4. محدث قمي، مفاتيح الجنان، بخش زيارت قبور مؤمنين.
5 . همان.
موفق باشید.

آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر ...

آیا داشتن ولایت حضرت علی و اولادشان شرط ورود به بهشت است؟

و آیا اهل سنت وارد بهشت نمی شوند؟

یا حب اهل بیت پیامبر کافیست؟

پاسخ:
در روايات متعددي به جايگاه ولايت و نقش آن در ورود به بهشت تاكيد شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمود" اى على! اگر بنده‏ اى همانند عبادت نوح در ميان قوم خود خدا را عبادت كند و به سنگينى كوه احد، طلا در راه خدا انفاق كند و آن قدر عمر وى طولانى شود كه هزار حج، پياده انجام دهد، سپس در بين صفا و مروه در حال مظلوميّت كشته شود و با اين همه اعمال، ولايت تو را نپذيرفته باشد و از رهبرى تو تمرّد نمايد، بوى بهشت را استشمام نمى‏ كند و راهى به آن نخواهد يافت."(1)
بنابراين به اعتقاد ما، تنها شيعيان دوازده امامي اهل حقند، آن هم به شرطي كه اهل عمل و رعايت محرّمات و واجبات شرعي باشند، با اين حال هرگز معتقد نيستيم غير آن ها، همه غير بهشتي بوده و يا اهل جهنم و عذاب باشند، زيرا ما ديگران را عالم و عامد مي دانيم يا جاهل غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند.
جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند.(البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آن ها هم بشود). امّا جاهلان قاصر يعني كساني كه متوجه جهل خود نيستند و يا راهي براي بر طرف كردن جهل خود ندارند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي فرمايد "وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً"(2) «هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».
حال بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در اعتقادات و باورهاي خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده، ولي به بطلان عقائدشان پي نبرده اند، هر چند پايبندي آن ها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم در رسيدن به بهشت، تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ فرمايد: اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(علیهم السلام) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند. مثلاً زرارة از امام نقل مى‏ كند كه فرمود: اى زرارة! حقّ است بر خدا كه گمراهان (نه كافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.(3)
بر اين اساس بسياري از اهل تسنن، جاهل قاصر بوده و حجت بر آنها تمام نشده است. لذا نمي توان با استناد به حديث مطرح شده و امثال آن، تمامي اهل تسنن را غير بهشتي دانست.
البته توجه داشته باشيد، اين امر بدان معنا نيست كه در صورت ورود شخص به بهشت، درجه وي با افراد به حق رسيده، مساوي مي شود. چرا كه معتقديم در بسياري از موارد، خود ولايت و حب اهل بيت (ع) مانند نماز، روزه و ... داراي آثار تكويني خاصي بوده كه شخص را به مقامات عاليه مي رساند و چه بسا فرد با انجام ندادن آن به هر دليل، به آن مقام نمي رسد مانند ورزشكاري كه به جهت عذري مانند بيماري و ...، قادر به مسابقه نبوده و طبيعتاً ديگران نيز وي را به خاطر رتبه نياوردن سرزنش نمي كنند. اما هيچگاه مقام وي مساوي با كسي نيست كه در مسابقه شركت كرده و داراي مقام برتر شده است.
البته طبيعي است كه حب ظاهري مراد نبوده، بلكه حبي مراد است كه مقدمه عمل بوده باشد؛ به عبارتي حب واقعي مراد است در رواياتي از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود" يَا جَابِرُ بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ يَا جَابِرُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ ُحُبُّنَا"(4) اى جابر سلام مرا به شيعيان من برسان و به آنان اعلام كن كه بين ما و خدا قرابت خويشاوندى نيست و راه تقرب به خدا فقط اطاعت و فرمانبرى از اوست. اى جابر هر كس كه اطاعت خدا نموده و ما را دوست بدار او ولى و دوست ما است و كسى كه معصيت خدا را كند محبت ما سودى به حالش ندارد."
و شايد مراد حديث آن باشد كه اساساً كسي كه محب اهل بيت است، همواره سعي مي كند از گناه دوري كند.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا، ج 27، ص 194.
2. بقره(2)آيه39.
3. مطهري، مرتضي، مجمو عه آثار، چ صدرا، تهران، 1370، ج1، ص 279.
4. بحار الانوار، همان، ج 68، ص 179.

موفق و موید باشید.

اموات وقتی میمیرند ایا از احوالات کسانی که دوستشان داشته باخبر است ؟ایا نگران خانواده می شوند؟تورو به خدا جواب من روبدهید

اظهار نظر به طور قطعی در این خصوص چندان آسان نیست؛ اما به طور کل می توان گفت در روایات آمده که مردگان گاهی به خانواده و بازماندگانش سر می‌زنند و از احوال آنان آگاه می شوند و چه بسا خوشی و آرامش یا اندوه و ناراحتی از اعمال آنان پیدا کنند؛ امام صادق(ع) فرمود:
إنّ المؤمن لیزور أهله فیرى ما یحبّ و یستر عنه ما یکره و أنّ الکافر لیزور أهله فیرى ما یکره و یستر عنه ما یحبّ، قال: و منهم من یزور کلّ جمعةٍ ومنهم من یزور على قدر عمله(1)
مؤمن خانواده خود را می‌بیند. آنچه را که موجب محبت اوست می‌بیند، لیکن چیزهایی که موجب کراهت او می‌گردد، از نظر او پوشیده می‌شود. کافر نیز اهل خود را می‌بیند . آنچه موجب ناراحتی و کراهت اوست، مشاهده می‌کند، لیکن چیزهایی که موجب محبت او از نظرش پوشیده می‌گردد. بعضی از مؤمنان در هر هفته یک بار در روز جمعه به ملاقات اهل خود می‌رسند. بعضی دیگر بر حسب مقدار عمل خود می‌توانند آنان را ملاقات کنند.
از این روایت و دیگر روایات به دست می آید که ميزان آگاهی و ملاقات و سر زدن اموات به خانواده هاي شان بسته به ميزان آزادي عملي است كه در برزخ براي ايشان در نظر گرفته مي شود كه اين امر هم تابع اعمال و رفتارهاي آنان در دنياست.
پی‌نوشت‌:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403ق، ج 6، ص 256، باب 8.

سلام متشکرم از توجهتون سوالات خیلی زیاد هست چند میلیارد آدم روی کره زمین زندگی میکنن ؟7میلیارد چند میلیارد مسلمان هستند ؟بیش از 1/5میلیارد چند میلیون شیعه هستند؟نزدیک 500میلیون مگر خداوند دوست ندارد تمامی بندگانش وارد بهشت شوند؟البته خداوند رحمان است و از مادر و پدر مهربانتر است چرا مسلمانان فقط 1/5 میلیارد هستند چرا میان مسلمانان تفرقه هست چرا مذهب های متفاتی هست؟چرا مذهب سنی و شیعه دارای فرقه های زیادی با اعتقادات متفاوتی هستند ؟ مگر خداوند نمی خواهد دین اسلام جهانگیر شود و در تمام دنیا گسترش یابد پس چرا با علم به اینکه بعد از پیامبر چند دستگی ایجاد میشود پیامبر و خدا اجازه دادند این اختلافات بوجود آید ؟لابد میگویید پیامبر مشخص کردند که حضرت علی (ع)بعد از ایشان رهبر مسلمانان شوندپس چرا خود مسلمانان در این مورد با هم اختلاف دارند؟ چرا خداوند که قدرت مطلق است این قدرت را به دین اسلام نداد که بسیار محکم و یک دست باشد که دشمنان توان مخالفت را نداشته و با یک مذهب و دین کامل و بدون شبهه رو برو شوند مگر خداوند نفرمود است که اگر یک کلمه در نماز به عمد کم و یا زیاد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست میگوییم یا سنی ها ؟ اگر مادرست میگوییم پس چرا جمعیت سنی ها چند برابر ما شیعه ها است ؟ چرا باید نمازمان را عربی بخوانیم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال یکتا پرست نبودیم ؟چرا باید در نماز با خدا عربی حرف بزنیم مگر خداوند فارسی را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زبانی پیامبری فرستادم ،چرا فرهنگ عرب ها به ما تحمیل شد در حالی که ما قبل از حمله اعراب دارای فرهنگی غنی بودیم و دارای بزرگترین کتابخانه جهان در آن زمان بودیم درحالیکه عرب ها وحشانه در جنگ و خونریزی بودند،چرا هم اکنون کشورهای مسلمان کمترین پیشرفت فرهنگی و علمی را نسبت به کشورهای کافر دارند؟ چرا هرچه قحطی خشک سالی جنگ عذاب گرسنگی و هزاران درد دیگر ،هست نصیب مسلمانان میشود چرا خدا می خواد ما مسلمون ها همیشه توی عذاب باشیم این چه امتحانی هست که همش از ما گرفته میشه ؟

پاسخ 1
اولا در مورد سرانجام اخروي انسان ها ما در عين اين که از ميان حدود هفت ميليارد انسان، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي که رعايت محرّمات و واجبات شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها مطلقا اهل جهنم و عذاب هستند و راهي به بهشت ندارند .
دليل اين امر آن است كه ما ديگران را در دوري از عقيده حق يا عالم و عامد مي‌‌‌دانيم يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل کرده اند. جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ،از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند (البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آنها هم بشود). امّا قاصران که اکثر مردم را تشکيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند،
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا؛(1) و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) ».
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند واصلاً احتمال خلاف در گفتار و کردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي کشف حقيقت رفته و تحقيق کرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و کردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر کسى در روايات دقت کند، مى‏يابد که ائمه(ع) تکيه‏شان بر اين مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد که مى‏بايست تحقيق و جستجو کند ، اما افرادى که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند که مصداق منکر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منکران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏کند: «همان طورى که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغيير محيط باشد، ممکن است اين جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود ، اهل نجات خواهند بود ؛ يعني محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است . ايشان بر اساس عقل و فطرت و کردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهايي كه حق مي پنداشتند مورد حساب قرار مى‏گيرند.
در نتيجه تعداد کثير غير مسلمانان و غير شيعيان نشان دهنده جمعيت کثير اهل جهنم که راهي به بهشت ندارند نيست و چه بسا بسياري از اين افراد در نهايت اهل نجات باشند .
ثانيا همه ارزش و اهميت اعتقاد صحيح و حق يک انسان و عمل او بر اساس اين اعتقاد آن است که آن را از مسيري خو.دخواسته و با تلاش و همت و کوشش خود به دست آورد و در عين برخورداري از يک عقيده سنتي و خانوادگي ، با استفاده از ابزار عقل و خرد دروني خود به جستجوي حقيقت برخيزد و دين حق را براي خود برگزيند ؛ والا خداوند مي توانست از ابتدا همه انسان ها را در مسير حق و حقيقت قرار دهد و به گونه اي جبري همه را مومن گرداند چنان که خود فرمود :
« وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعا (3) و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به (اجبار) ايمان مى‏آوردند» ؛ در حالي که خداوند اين را اراده نفرموده و در نتيجه محبت و علاقه خداوند به بندگان ملازمه با آن ندارد که به شکلي غير اختياري و جبرگونه همه را به سمت دين حق بکشاند ؛ بلکه روند طبيعي حرکت بشر به گونه اي است که در نهايت همه انسان ها با اراده و اختيار و تشخيص خود دين حق را برگزيده و حقيقت عالم گير خواهد شد که آن وضعيت بهترين و باشکوهترين وضعيت ممکن براي بشريت است .

پى‌نوشت‏ ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار. انتشارت صدرا ، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد .
3. يونس (10) آيه 99.

پاسخ 2:
امكان اختلاف در پيروي از اديان مختلف مانند هر چيز ديگر وجود دارد و اين امر منحصر در دين اسلام نبوده، بلکه در سائر اديان قبلي که به نوعي در زمان خود به عنوان دين کامل معرفي شده اند، وجود داشته است و انبياء تمام تلاش خود را براي از بين بردن اختلافات و پيروي مردم از دين حق به کار برده اند.
اما نکته مهم آن است که خداوند بواسطه پيامبر خود، دين حق را به گونه اي براي مردم تبليغ و تبيين کند تا در نهايت هر گونه بهانه اي براي عدم پيروي از آن بسته شود و به نظر ما، اين امر در زمان پيامبر اکرم (ص)صورت گرفته يعني اصول کلي دين بيان شده و براي تضمين در ادامه راه و جلوگيري از انحراف مسلمانان امير المومنين علي(ع) در مواقع متعدد مانند جريان غدير و...به عنوان جانشين معرفي شده است و در برخي از موارد، حتي نام 11 امام بعد حضرت علي (ع) از جانب شخص پيامبر(ص)بيان شده است آن چنانکه در حديثي نقل شده است که فرمود" وصىّ و خليفه بعد از من على بن ابى طالب و پس از او دو سبطم حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از صلب حسين امامان نيكوكار بيايند. عرض كرد: اى محمد نامشان را برايم بيان فرما. فرمود: آرى چون حسين برود فرزندش على، و چون على بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسى، و چون موسى بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ايشانند دوازده امام‏..."(1)
لذا اختلاف مسلمانان بعد رحلت رسول اکرم(ص) به جهت عدم پيروي از آن حضرت به دلائل مختلف بوده است .
بنابراين، چنين معرفي از جانب رسول اکرم(ص) و تلاش براي جلوگيري از انحراف مردم صورت گرفته است. اما علم خدا و رسول به انحراف نهايي برخي افراد از خط مستقيم، مستلزم آن نيست که دين به گونه اي وارد شود که همه مردم به اجبار مسلمان شده و خداوند با قدرت مطلق خود توان هر گونه مخالفت را از آنها بگيرد. چرا که اساساً پيروي از دين به عاملي براي سعادت انسانها زماني به هدف مطلوب خود مي رسد که با اختيار بوده باشد نه اجبار، آن چناکه خداوند در قرآن نيز به مسئله نشان دادن راه با دلائل متعدد و عدم اجبار در دين اشاره کرده و مي فرمايد"قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين"(2)بگو:دليل رسا (و قاطع) براى خداست (دليلى كه براى هيچ كس بهانه‏اى باقى نمى‏گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند. (ولى چون هدايت اجبارى بى‏ثمر است، اين كار را نمى‏كند".
در نتيجه سنت خداوند در اين عالم برآن تعلق گرفته است که هر چيزي از راه علت خاص خويش و با اختيار خود افراد صورت گيرد نه بر اساس علم خداوند به نتيجه کار، چرا که در غير اين صورت، نه تنها دين اسلام، بلکه تمامي اديان بايد اينگونه بوده و يا اساساً خداوند از همان خلقت حضرت آدم (ع)با قدرت خويش عمل به دين حق را به عنوان دين کامل،براي همه مردم اجباري کند يا مانع اعمال زشت همه افراد از جمله يزيد و يا هزاران فرد ديگر شود يا ...که در اين صورت چيزي به نام بهشت و جهنم و...بي معنا خواهد بود.
در پايان توجه داشته باشيد که لازمه جهاني شدن دين اسلام به عنوان آخرين دين آسماني آن نيست که خداوند از همان ابتداء راه هر گونه مخالفت را براي افراد بسته و همه آنها را مجبور به اطاعت از دين حق نمايد. بلکه دين اسلام از جانب خداوند در راستاي رساندن بشر به سعادت حقيقي ، رئوس كلي همه معارف لازم براي تحقق اين هدف را در اختيار بشر قرار داده به گونه‌اي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظام‌مند بتواند با اختيار خود، همه معارف و راهنمون‌هاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.
پي نوشت ها :
1. بحراني،سيد هاشم، الإنصاف فى النص على الأئمة (ع)، ترجمه رسولى محلاتى، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏،تهران 1378ه ش، ص 391.
2. انعام(6)آيه 149.

پرسش 3:
مگر خداوند نفرمود است که اگر يک کلمه در نماز به عمد کم و يا زياد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست ميگوييم يا سني ها ؟ اگر مادرست مي گوييم. پس چرا جمعيت سني ها چند برابر ما شيعه ها است ؟
پاسخ:

اختلاف شيعه و اهل سنت در مسائلي از قبيل وضو و نماز به اختلاف در مباني استنباط احکام ديني بر مي گردد. هر يک از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احکام دين، از يکسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است که اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني، ‌ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند، ‌ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر (ص)، به سنت اهل بيت پيامبر(ص) بها مى دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.
برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نکته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسک به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى کنند و احکام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين نيستند.
در مورد نماز فرق هايي بين شيعه و سني هست مانند مسئله دست بسته بودن (تکتّف) در حال نماز که اهل سنت انجام مي دهند و از زمان خليفه دوم مرسوم شد و از بدعت هاى ايشان است. در زمان پيامبر و خليفه ي اول اين طور نماز نمي خواندند و در کتابهاي معتبر اهل سنت نيز آمده که پيامبر با دست باز نماز مي خواندند. به عنوان مثال به اين دو مورد توجه کنيد: هنگامي که رسول خدا(ص) به نماز مي ايستاد دستهايش را مُحاذي (در راستاي) دو شانه خود قرار مي داد و تکبير مي گفت، تا آنکه هر عضوي از اعضاي او در جاي خود قرار مي گرفت، آنگاه قرائت خوانده و...(1) همچنين إبن رشد قُرطبي که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب فقهي خود « بداية المجتهد و نهاية المقتصد » مي نويسد: «روايات صحيحي از پيامبر اکرم(ص) وارد شده که در آن، خصوصيّات نماز پيامبر(ص) ذکر شده ولي در آنها از تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ سخني به ميان نيامده است.(2) و همچنين امام مالک بن أنس ( مؤسّس مکتب مالکي )، تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ را در نمازهاي واجب، مکروه مي داند و قائل به کراهت اين عمل در نمازهاي واجب شده است. چنانچه به اين مطلب در کتاب خود « المدونة الکبري » اشاره کرده است.(3)
ريشه اين عمل هم از آنجا ناشي مي شد که هنگامى که اسيران جنگى ايرانى بر عمر وارد شدند, همين کار راکردند. عمر از اين کار خوشش آمد و گفت : خوب است در نماز در برابر پروردگار همين کار را بکنيم.(4) اما شيعه با توجه به روايات امامان معصوم آن را درست نمي داند.
امام باقر(ع) فرمود: و عليک بالاقبال على صلاتک ... قال : ولا تکفّر فانّما يصنع ذلک المجوس; بر تو باد به توجه قلبى بر نمازت ... و دست بر روى دست در حال نماز نگذار, زيرا اين کار مجوس است. (5)
بنابر اين به عقيده شيعه اين نحو نماز خواندن درست نيست وتکفير يکى از مبطلات نماز است، زيرا بدعت در دين محسوب مي شود. پيامبر(ص)فرمود: صلّوا کما رأيتمونى أصلى؛ همانطور که من نماز مى خوانم نماز بخوانيد.(6) طبق شواهد تاريخي كه بعضي از سوي اهل سنت در بالا گفته شد، پيامبر با دستان باز نماز مي خواندند و بر پايه حديثي كه ذكر شد و ايشان دستور داده اند كه مثل ايشان بايد نماز گذارد، لذا شيعه و بعضي فرق اهل سنت مثل مالكيان نيز با دستان باز نماز مي خوانند.
البته نبايد از ياد برد كه در انجام اصل فريضه نماز و در شكل كلي آن، بين شيعيان و اهل سنت تفاوتي زياد وجود ندارد؛ جز در چند مورد خاص مثل: دست بسته يا دست باز نماز خواندن، آمين گفتن بعد از «ولاالضالين»، مقيد بودن يا مقيد نبودن سجده گاه به اموري مانند خاک و سنگ و ... .
اما در جواب سوال دوم شما بايد گفت اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به آن نيست . امروز مسلمانان تقريباً يک پنجم جمعيت جهان را تشکيل مي دهند. آيا اين دليل باطل بودن آنان است ؟!
اکثريت ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراء طبيعت تشکيل مى دهند. چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد, جزء اردوگاه الحادى کمونيسم است . اکثريت مردم هندوستان را , که نزديک يک ميليارد جمعيت دارد, گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . قـرآن مـجـيد غالبا اکثريت ها را نکوهش نموده و به ستايش از برخى اقليت ها مى پردازد, که در اين مورد به عنوان نمونه , به برخى از آيات اشاره مى نماييم:
1 - و لا تجد اکثرهم شاکرين؛ اکثر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت. (7)
2 - ان اوليائه الا المتقون و لکن اکثرهم لا يعلمون؛ اولياى وى نيستند مگر پرهيزکاران , و ليکن اکثر آنان نمى دانند. (8)
حضرت علي (ع) فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس، اهل باطل را خواهي شناخت. (9)
ثانياً: اگر ملاک حق و باطل يک عقيده وابسته به ميزان گروندگان به آن بود، مي بايست با کم و زياد شدن گروندگان حق و باطل نيز تغيير مي کرد، در حالي که مي دانيم چيزي که حق است، هميشه حق است . چيزي که باطل است، هميشه باطل است. زماني اکثريت قريب به اتفاق مردم معتقد بودند که زمين ثابت است و خورشيد به دور آن مي چرخد. آيا اين اتفاق عقيده نشان از حقانيت آن است ؟! آيا بعداً که همه معتقد شدند خورشيد ثابت است و زمين به دور آن مي چرخد، صرف اتفاق عقيده باعث حقانيت آن مي شود؟! بعداً که معلوم شد هم خورشيد در حال حرکت است و هم زمين چطور؟! آيا وضعيت حرکت خورشيد و زمين با اعتقاد مردم متفاوت مي شود؟
علت اساسي بيش تر بودن اهل سنت را بايد در موضوع حاکمان و پادشاهان و وجود ابزارهاي تبليغاتي در دست آن ها جستجو کرد.
از قديم گفته اند "الناس علي دين ملوکهم؛ مردم به دين حاکمان خويش هستند".
پس از وفات پيامبر اکرم (ص) در همه قرن هايي که بلاد اسلامي داراي حاکمان مسلمان بوده است، اکثراً گرايش به مذهب سني داشته اند. از آن مذهب دفاع و حمايت نموده و در پي نابودي مذهب اهل بيت برآمده اند. شهادت تمام يا اکثر ائمه و شيعيان بسيار به دست صاحبان خلافت نشانه روشني از اين موضوع است.
گرايش عمومي به اهل سنت در ميان حاکمان اسلامي سبب شيوع اين مذهب و اکثريت يافتن آن در عالم اسلام است.
جداي از اين، شيعيان در بسياري از دوره ها، اجازه تبليغ و نشر عقايد خويش را نداشته اند، حتي در بسياري از اوقات شيعه بودن جرم محسوب شده و شيعيان محکوم به مرگ يا تحمل زندگي مشقت بار مي شدند. فلسفه تقيه که در مذهب ما جايگاه ويژه اي دارد، اين بوده که جان شيعيان از آزار مخالفان در امان باشد. فشارها، تبليغات سوء مخالفان و کافر و رافضي و قرمطي و مجوس و مهدورالدم خواندن شيعيان از سوي آنان، رويکرد عمومي را براي گرايش به اين مذهب را بسيار کاهش داده. پس طبيعي است که شيعيان در مجموع عالم اسلام داراي جمعيت اندک بوده و در اقليت باشند.
در واقع تمام ابزارهاي زر ( مال و ثروت) و زور (قدرت حاکمان) و تزوير(ابزارهاي تبليغاتي و جعل احاديث) در دست مخالفان شيعه بوده است.
تشيع به عنوان فرقه اي جدا شده از جامعه و پيکر اسلامي (اهل جماعت مسلمانان) قلمداد و تبليغ مي شد که حتي در دوره هاي بسيار به عنوان يک مذهب رسمي اسلامي در ميان مسلمانان شناخته نمي شد. همان گونه که بيان شد ،با اسامي انحرافي از شيعه ياد مي کردند، در اين ميان وجود فرقه ها و تفکرات متعدد در ميان شيعيان مانند غاليان و شيعه زيديده و کيسانيه و اسماعيليه که کارهاي خلاف نيز داشتند، به اين تبليغات منفي دامن مي زد.
با اين حال، تشيع به عنوان يک گرايش اقليتي در دنياي اسلام، نسبت به ساير گرايش ها داراي اهميت و اعتبار بيش تري است. گرايش هاي اقليت بسياري را مي شناسيم که در طول تاريخ اسلام پديدار شده و پس از مدتي از بين رفته اند اما شيعه باقي مانده و توانسته است در طول تاريخ براي خود جايگاهي ويژه بيابد . امروز بسياري از مردم جهان شيعه بوده و يا به تشيع مي گروند. با باز شدن فضاي تبليغات و آشکار شدن حقانيت تشيع ، هر روز بر تعداد آن افزوده مي شود.
هر چند شايد عقايد و بينش هاي شيعي، اکنون مهم ترين بينش اسلامي تلقي نمي گردد، ولي يکي از تأثيرگذارترين مذاهب عالم به حساب مي آيد که توانسته يکي از بزرگ ترين و مردمي ترين انقلاب هاي قرن را پديد آورد و تأثيرات شگرفي بر مناطق اسلام و کل جهان بر جاي بگذارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. ابن ماجه، سنن إبن ماجه، دارالکتب العلميه، بيروت، بي تا، ج1، ح1061، ص337.
2. ابن رشد قرطبي، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، منشورات الشريف الرضي، قم، 1406ق، ج1، ص140.
3. ابن مالک، المدونة الكبرى، دار الكتب العلمية، بيروت، بي تا، ج 1، ص169.
4. خويي، سيد ابوالقاسم، مستند العروة ‏الوثقي، نشر لطفي، قم، 1370ش، ج 4، ص 445.
5. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت، قم،1409ق، ج 4، باب 15.
6. مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج82، ص279.
7. اعراف(7) آيه 17.
8. انفال (8) آيه 34.
9. بحارالانوار، همان، ج22، ص105.

پرسش 4:
4- چرا بايد نمازمان را عربي بخوانيم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال يکتا پرست نبوديم ؟چرا بايد در نماز با خدا عربي حرف بزنيم مگر خداوند فارسي را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زباني پيامبري فرستادم ،
پاسخ:

به يقين بسياري از مردم آريايي در گذشته پيرو دين توحيدي بودند و عبادات ديني خود را بر اساس دستورات پيامبر خويش انجام مي دادند ؛ ارزش همان عبادات نيز آن بود که بر اساس دستور خدا و حکم پيامبر همان زمان به مردم ابلاغ مي شد و مومنان آن زمان در برابر دستور الهي و توصيه پيامبر خود تسليم و خاضع بودند .
اما با آمدن دين و شريعت و پيامبر جديد و در نتيجه دستورات و امر و نهي هاي جديد از جانب خداوند ، تسليم بودن در برابر خداوند حکم مي کند که مومنان همه اديان گذشته هم به پيامبر جديد ايمان بياورند و هم دستورات ديني که از جانب خداوند به او ابلاغ شده را به درستي انجام دهند . اتفاقي که براي مردم خداپرست آريايي بعد از نزول اسلام رخ داد و اين مردم با جان دين اسلام را پذيرفته و دستورات آن را مو به مو اجرا نمودند و البته به نتايج و برکات آن نيز دست يافتند .
کم و کيف همه عبادات از جمله نماز بر همين اساس تنطيم شده و هر مسلماني از هر نژاد و تيره و مليتي که باشد بر خود لازم مي بيند که در برابر دستور الهي خاضع و تسليم بوده و عبادات را همان گونه که خداوند خواسته به جاي آورد ؛ البته نمازبه طور خاص راهي براي حرف زدن با خداوند نيست بلکه تکليفي ديني است که انسان مسلمان در هر حال خود را موظف به انجام آن مي بيند ف هرچند اين عمل عبادي در درون خود گفتگوي با خداوند را نيز به خوبي نهادينه نموده است .
در عين حال خداوند هيچگاه از ما نخواسته که گفتگوي با او را منحصر در نماز يا اعمال عبادي قرار دهيم بلکه هر انساني آزاد است که با هر زبان و گويشي حتي بدون الفاظ و با همان مفاهيم قلبي و دروني خود با خداي خود به مناجات و راز و نياز بپردازد و هيچ محدوديت کمي و کيفي در اين مساله وجود ندارد ؛همان گونه که خداوند براي سخن گفتن با بندگان و انتقال مفاهيم لازم به آن ها پيامبراني را همزبان با همان امت ها به سوي آنان گسيل داشت ، چون اين امر منطقي و طبيعي ترين رفتار در اين خصوص است .
در عين حال نبايد فراموش کرد که اين ضرورت اوليه به معناي عدم امکان وجود دين و شريعت جهاني نيست و يک دستورالعمل مي تواند بعد از ابلاغ به امت اوليه خود به ساير امت ها هم منتقل گردد و براي آنان مفيد ، راهگشا و سعادت آفرين باشد ؛ همان گونه که احيانا در زمان حضرت زرتشت نيز در بين مناطق مختلف ايران بزرگ گويش ها و زبان هاي مختلفي بود که همه به نوعي از تعاليم آن پيامبر الهي به زبان آريايي بهره مي بردند .
اما اين گه چرا خداوند دستور به عربي خواندن نماز داده بايد گفت :
يقينا براي خداوند که خالق انسان ها و همه خصوصيات و ابعاد وجودي آنان است زبان هاي مختلف تفاوتي ندارند ، اما اين مساله خاص ظاهرا دلائل مختلفي دارد که مي توان همه آن ها را به نوعي در اين حکم دخيل دانست ؛ براي توضيح بيشتر به برخي از آنها اشاره مي کنيم :
اول: تعبدى و توقيفى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، به اين معنا که شريعت اسلام دستور به عربى خواندن نماز داده است . با توجه به اين که روح عبادت بر تسليم و تعبد است، انساني که مي خواهد عبادت خدا کند، کاري را انجام مي دهد که خداوند خواسته است و خداوند در اين دستورات هدف مهم آزمودن ميزان تسليم بندگان را در نظر گرفته و طبيعتا اگر هر زبان ديگري هم مي بود باز مي شد پرسيد چرا اين زبان ؟ اما خداوند بر اساس تعيين يک زبان خاص ميزان تعبد و تسليم بندگان را در بوته نقد گذاشته است .
دوم: جهت ايجاد زبانى مشترک ميان همه پيروان اسلام و فراهم سازى وحدت و پيوند بين المللى دينى .
سوم: قرائت و اذکاري که در نماز است، به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد؛ يعني نمي توان مفاهيمي را که در اذکار نماز است، به صورت دقيق ترجمه کرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخي از کلمات يا جملات، معاني بسياري در خود جاي داده که با يک يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود. (1)به عنوان مثال از سوره حمد نام مى‏بريم که هيچ ترجمه‏اى که بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان کند، نيست. حتى کلمه الله، هيچ معادلى در زبان ديگر ندارد (اگر چه در قالب جمله اي بتوان ترجمه کرد). کلمه خدا در زبان فارسى نيز معادل معناى الله نيست.
در ضمن تجربه زندگي انسان‌ها نشان داده آن جا که دست­هاي انساني در کارهاي مختلف دخالت کرده است، آن را به صورت‌هاي مختلف در آورده که گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احکام و تکاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي کنيم که دست بردن انسان‌ها در احکام و دستورهاي ديني آن ها را به چه وضعي در آورده، گاهي آن را به صورت کلي پاک کرده و از بين برده است.
در مورد نماز و عبادت نيز امروزه در اديان ديگر چيزي نمي بينيم که خواسته الهي باشد تا پيروان آن اديان خود را موظف به انجام آن بدانند. به همين خاطر ارتباط دائمي و هميشگي که مسلمانان با خدا دارند، در اديان ديگر مشاهده نمي‌کنيم.
اگر چه با توجه به اسبابي که ذکر کرديم، نماز بايد به زبان عربي خوانده شود، اما بدان معني نيست که انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني که خواست در غير نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز کند و دردها و نيازهاي خود را با او در ميان گذارد. به تعبير ديگر دعا بخواند .
شايد يکي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب، حفظ نماز بعد از قرن‌ها است، در حالي که در اديان ديگر اثري از آن نمي بينيم. چه بسا اگر به همان صورت خود که پيامبران گفته بودند، عمل مي کردند و به خواست خود با آن برخورد نمي‌کردند، آن ها نيز پرستشي به عنوان نماز مي‌داشتند . در واقع توجه و حساسيت در همين رابطه و اصرار بر حفظ همان شکل دقيق و خاص نماز در اسلام بود که تا کنون اين دستور عبادي با همه کارکرردهايش برقرار مانده است و اگر بنا بود که هر ملتي با گويش خود اين عمل را به جاي آورند معلوم نبود چه تغيير و دگرگوني و انحرافي در آن رخ دهد .
اين نکته مهم همان حقيقتي است که در برخي روايات هم مورد توجه قرار گرفته است ؛ هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي‌اندازد؟ امام فرمود :
«پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»؛(2) يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين است.

پى‏نوشت‏ها:
1. استاد محمد تقى مصباح يزدى، قرآن‏شناسى،چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمينى، 1380 ه' ش. ص 102 - 92
2.صدوق علل الشرايع، نشر دار الحجه للثقافه ،بيروت، 1416 ق، ج 2، ص 10.

پرسش 5:
چرا فرهنگ عرب ها به ما تحميل شد در حالي که ما قبل از حمله اعراب داراي فرهنگي غني بوديم و داراي بزرگترين کتابخانه جهان در آن زمان بوديم درحاليکه عرب ها وحشيانه در جنگ و خونريزي بودند،
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم.
پرسش 6:
چرا هم اکنون کشورهاي مسلمان کمترين پيشرفت فرهنگي و علمي را نسبت به کشورهاي کافر دارند؟ چرا هرچه قحطي خشک سالي جنگ عذاب گرسنگي و هزاران درد ديگر ،هست نصيب مسلمانان ميشود چرا خدا مي خواد ما مسلمون ها هميشه توي عذاب باشيم اين چه امتحاني هست که همش از ما گرفته ميشه ؟
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم .

ما مسلمانان اعتقاد داریم اولین سؤال در آخرت نماز است، هرکس نمازش قبول است به باقی اعمال رسیدگی می کنند. حال فردی که در دیگر کشورهایی که قالبا بی دین یا در نهایت مسیحی هستند زندگی می کند اعمالش چگونه محاسبه خواهد شد. لطفا مفصل وکامل توضیح دهید.

پاسخ:
در ابتدا باید گفت: مراد پرسشگر محترم، روشن نیست. اگر هدف مسلمانانی است که در کشورهای یادشده زندگی می کنند وظیفه آنها نیز همانند سایر مسلمین است که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند و تکلیف آنها فرقی با تکالیف سایر مسلمین ندارد. اگر مراد پیروان ادیان پیشین است؟ باید گفت: پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن به آمدن پیامبر اسلام اشاره شده، نیز به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند. دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمی‏ کند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال می‌دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
چون با پایان دوران عمل و توجه به تعالیم یک دین به امر خداوند و آمدن پیامبر و شریعت جدید، دیگر عمل به آن دستورات قبلی عین مخالفت با اراده خداوند و ضد عبودیت و تسلیم در برابر اوست، در نتیجه در هر مقطع زمانی پیروی از یک دستور عمل مصداق تسلیم و تعبد و بندگی مطلق در برابر خداوند - که عامل اصلی کمال و سعادت بشر محسوب می شود - است.
پس می توان نتیجه گرفت همه پیروان راستین ادیان آسمانی گذشته در زمان انبیای خود - و حتی کسانی که با برهان و دلایل قابل قبول نزد عقل و خرد بر دین انبیای گذشته باقی ماندند و از ادیان جدید مطلع نشده یا زمینه تحقیق برای شان فراهم نشده، ولی در دین خود و پیروی از فرامین شریعت خود صادق بودند، مسلمان محسوب می شوند. دین و دینداری آن ها در قیامت مورد قبول قرار خواهد گرفت. در نتيجه اهل بهشت خواهند بود. هر چند یهودی یا مسیحی و... باشند. این مطلب از آیه شریفه 98 سوره نساء استفاده می شود. و به این گونه افراد مستضعف گفته می شود.
با آمدن دین جدید و کامل تر، هر مومن خداپرستی باید به دین جدید گرویده، لااقل در مورد ادیان احتمالی به بررسی و تحقیق بپردازد. اصرار بر باقی ماندن بر دین گذشته، در جا زدن و مخالفت با دستور الهی و سفارش انبیای پیشین و لجاجت و خلاف تسلیم بودن است، زیرا بر اساس آموزه‌های الهی که در آخرین وحی‌نامه آسمان یعنی قرآن کریم آمده، کامل‌ترین دین، آخرین دین آسمانی یعنی اسلام است. حتی اگر کسی غیر از اسلام را که کامل‌ترین دین است پیروی کند از او پذیرفته نیست. قرآن کریم به صراحت فرمود: در هر دو مورد یعنی هم کامل‌ترین دین و هم مورد رضایت خداوند، و هم درباره این که غیر از اسلام دینی دیگر پذیرفته نیست سخن گفته و فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» (1) امروز دین شما را برای‌تان کامل و نعمت خود را به شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم.
درباره انحصار حقانیت به اسلام در عصر خاتم انبیا فرمود: « و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» (2) و هر که جز اسلام دینی دیگر جوید هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانکاران است.
بنابر این در میان همه ادیان دین اسلام کامل‌ترین دین است. در نتیجه ادیان دیگر آسمانی نسبت به اسلام نه تنها کامل نیستند، بلکه با آمدن اسلام سایر شرایع آسمانی نسخ شده است. اگر کسی برابر با شریعت ادیان پیشین عمل کند، به تکلیف الهی خود عمل نکرده است.
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم».
پس همه ادیان آسمانی برحق هستند. اما تنها در زمان خودشان یعنی قبل از ظهور پیامبرِ صاحب شریعت بعدی، دین حق و برگزیده خداوند برای انسان های همان عصر و زمان محسوب می شوند؛ اما در زمان کنونی که ادیان مختلفی وجود دارند، نمی توان همه را بر حق دانست. باید به دنبال دین حق در زمان کنونی، آن هم به مدد عقل و برهان گشت.
در نتيجه وجود محتوايي درست و مشترك بين اديان به معني نتيجه بخش بودن تبعيت از اين اديان در رسيدن به سعادت ابدي و بهشت محسوب نمي گردد. به يقين اصرار بر تبعيت از دستورات ادياني كه ديگر شريعت شان منقضي شده، تسليم بودن در برابر دستورات الهي نيست و نمي تواند موجب سعادت و نجات باشد؛ به علاوه كه اصولا اين اديان هم در مباني فكري و اعتقادي حتي در اصلي ترين امور مانند توحيد و هم در دستورات عملي و اخلاقي گرفتار انحرافات و آسيب هاي جدي و تحريفات عميق شده اند كه اعتقاد به اين باورها براي پيروان شان سودمند نخواهد بود .

پی نوشت ها:
1. مائده (5) آیه 3.
2. آل عمران(3)، آیه 85.

شکل ظاهری فرشته مرگ برای ستمکارترین مردم چه شکلی است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
بنا بر روایات ملک الموت برای هر کس متناسب با درجه ایمانی یا درجه کفر او زیبا یا بد منظر ظاهر شده و به آسانی یا سختی روح او را می گیرد.
رسول خدا فرمود:
ملک الموت مانند برده ذلیل به پیشگاه مولایش، نزد مؤمن برای گرفتن روح او می آید. با سلام کردن و بشارت دادن بر او وارد می شود. برای گرفتن جانش به او نزدیک می شود. (1)
از رسول خدا نقل شده : ابراهیم خلیل به ملک الموت فرمود: صورت خود هنگام گرفتن روح فاجر را به من بنمایان.
ملک الموت فرمود: تحمل دیدن داری؟
با اصرار حضرت ، ملک الموت به او فرمود: رو بگردان. پس وقتی بازگشت ، مردی سیاه چهره و سیاه پوش با موهای سیخ و متعفن دید که از دهان و سوراخ های بینی اش شعله آتش و دود بیرون می آمد .
حضرت با دیدن او بیهوش شد. وقتی به هوش آمد ، فرمود : اگر فاجر جز همین کیفری نبیند، او را برای عذاب کفایت است. (2)

پی نوشت ها:
1. ری شهری ، میزان الحکمه، قم، دار الحدیث، 1416 ق، ج4، ص 2961.
2. مجلسی، بحار الانوار ،چ هشتم، بیروت ، الوفا ، 1403ق، ج 6 ، ص 143.

تكليف ساير اديان وافرادغير معتقد به اديان الهي در برزخ- قيامت - اخرت چيست ؟

پرسشگرگرامي باسلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز.
اظهار نظر قطعي در خصوص سرنوشت انسان ها امري صحيح و معقول نيست ؛ اما چنان كه از منابع نقلي و قواعد ديني بر مي‌آيد ،مي توان به يك جمع بندي كلي رسيد :
از آيات و روايات استفاده مى‏شود بهشت براى كسانى است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته ، عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب؛ كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهى خواهند داشت».(1)
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحى الهى است . مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاى قرآن و اطاعت از پيامبر است كه از جمله دستورها اطاعت از اولى ‏الامر است. محبت و اطاعت از اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت جزء خميره ايمان است.
بر اين اساس پيروان اديان الهى هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده است و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهى گوش فرا دهند، بايد دين اسلام را بپذيرند.
خداوند در آيه 85 سوره آل عمران مى‏فرمايد: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين؛ هر كس غير از اسلام (دين واقعى) دينى را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».
بنابراين كفار و پيروان ساير اديان الهى وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند .دستورهاى اديان را با هم مقايسه كنند. پس از تحقيق دقيق و علمى، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پى خواهند برد.
حال اگر شرايط تحقيق از اسلام براي آن ها فراهم نبوده ،يا نتوانستند به منابع واقعي اسلام مراجعه نمايند، يا اصلا مسئله تحقيق از دين براي شان مطرح نبوده ، يا پس از تحقيق ( بدون هيچ غرض ، عناد و انگيزه شخصي )به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفى به محتواى دين خود عمل كردند و بر كسى ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند . چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند ، ولى اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشارى كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقى باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهى كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند و اهل عذاب و جهنم خواهند بود .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى ‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى ‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى ‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
بنابراين ، اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند . اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند ، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند ، اما به دلائلي بر آن دست نيافتند. نيز انسان هاي درست كار و پاک بودند و بر طبق فطرت پاک و عقل خود عمل کرده اند.
محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهايشان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مى‏گيرند.
جهت مطالعه بيش تر در اين موضوع به كتاب «عدل الهي» ( بخش اعمال خير غير مسلمانان) اثر استاد شهيد مطهري مراجعه فرمائيد.

پى‌نوشت‏ها:
1. رعد (13) آيه 29.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

تكليف ساير اديان وافراد غير معتقد به اديان الهي در برزخ- قيامت - اخرت چيست ؟

پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
از آيات و روايات استفاده مى‏شود بهشت براى كسانى است كه ايمان به خدا و پيامبر اسلام (ص) داشته و عمل صالح و تقوا پيشه كرده باشند:
«الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن مآب؛ كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان كه خوش جايگاهى خواهند داشت».(1)
مراد، ايمان به خدا و پيامبر و وحى الهى است . مراد از عمل صالح، عمل به دستورهاى قرآن و اطاعت از پيامبر است كه از جمله دستورها اطاعت از اولى‏ الامر است. محبت و اطاعت از اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت خميره ايمان است.
پيروان اديان الهى هم به حكم كتاب خودشان كه در آن اشاره به آمدن پيامبر اسلام شده و هم به حكم عقل كه بايد به آخرين پيام الهى گوش فرا دهند، بايد دين اسلام را بپذيرند.
خداوند در آيه 85 سوره آل عمران مى‏فرمايد: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين؛ هر كس غير از اسلام (دين واقعى) دينى را بپذيرد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».
بنابراين كفار و پيروان ساير اديان الهى وظيفه دارند درباره دين خود و دين اسلام تحقيق كنند . دستورهاى اديان را با هم مقايسه كنند. پس از تحقيق دقيق و علمى، به حقيقت اسلام و حقانيت اين دين پى خواهند برد.
حال اگر شرايط تحقيق از اسلام براي آن ها فراهم نبوده ،يا نتوانستند به منابع واقعي اسلام مراجعه نمايند، يا اصلا مسئله تحقيق از دين براي شان مطرح نبوده ، يا پس از تحقيق ( بدون هيچ غرض ، عناد و انگيزه شخصي )به اين نتيجه رسيدند كه دين خودشان درست است و از طرفى به محتواى دين خود عمل كردند و بر كسى ظلم نكردند، چون حجت و دليل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمى‏كند . چه بسا به مرتبه اي نائل شوند كه اهل بهشت شوند ، ولى اگر تحقيق نكردند و با لجاجت بر دين خود پا فشارى كردند و با اين كه احتمال دادند دين اسلام دين حقى باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظيفه خود كوتاهى كرده، در نتيجه مورد مواخذه قرار مي گيرند.
بنابراين اصل در حق طلبي انسان ها و تسليم در مقابل آن ، يا انکار حقيقت است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى ‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
بنابراين ، اين امكان وجود دارد كه غير مسلمانان نيز داخل بهشت شوند .اين ها گروهي هستند كه به عنوان مستضعفان شناخته مي شوند ، يا واقعا و حقيقتا دنبال دين حق بودند ، اما به دلائلي بر آن دست نيافتند و نيز انسان هاي درستكار و پاک بودند و طبق فطرت پاک و عقل خود عمل کرده اند.
محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است . بر اساس عقل و فطرت و كردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهاي شان (اگر صحيح و مطابق با اسلام باشد) مورد حساب قرار مى‏گيرند.
در مورد برزخ نيز وضعيت ايشان مانند قيامت است و تفاوتي از اين جهت نمي كند.
جهت مطالعه بيش تر در اين موضوع به كتاب «عدل الهي» ( بخش اعمال خير غير مسلمانان) اثر استاد شهيد مطهري مراجعه فرمائيد.
پى‌نوشت‏ها:
1. رعد (13) آيه 29.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

صفحه‌ها