كلام

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باور شيعيان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسين (ع) ... ؟
شفاعت، آموزه ای قرآنی است که خداوند در قرآن چندین بار از آن یاد می کند. در برخی از آیات قرآن، خداوند شفاعت را از گروهی نفی می کنند و در آیات دیگر برای گروهی ...

باور شيعيان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسين (ع) از باور مسيحيان درباره بخشيده شدن به خاطر به صليب کشيده شدن عيسي (ع) گرفته شده است؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

  1. شفاعت، آموزه ای قرآنی است که خداوند در قرآن چندین بار از آن یاد می کند. در برخی از آیات قرآن، خداوند شفاعت را از گروهی نفی می کنند و در آیات دیگر برای گروهی اثبات می کنند. مثلا در آیه 18 سوره مبارکه یونس آمده است که بت ها نمی توانند شفیع کافران باشند چرا که آنها از نزد خود واجد چنین قدرتی نیستند و خداوند نیز چنین قدرتی را به آنها واگذار نکرده است؛ اما در آیات دیگر، به این نکته اشاره شده است که برخی از اولیای الهی واجد قدرت شفاعت هستند چرا که خداوند به آنها چنین قدرتی را اعطا نموده است(1) بنابراین، اصل شفاعت اصل قرآنی است و تردیدی در آن نیست.
  2. همچنین، اینطور نیست که شیعیان فقط به آموزه شفاعت معتقد باشند. فخر رازی از مفسران اهل سنت صراحتا بیان می کند که اصل شفاعت، اصل إجماعی نزد مسلمانان است: «امت اسلامی اتفاق نظر دارند که محمد ص در آخرت از مقام شفاعت برخوردار است چرا که در آیه 79 سوره اسراء برای محمد مقام محمود در نظر گرفته شده است که همان شفاعت در آخرت است.»(2)
  3. بنابراین، شفاعت اصل قرآنی است که مسلمانان نیز درباره آن اتفاق نظر دارند. البته شیعیان مستند به روایات منقول از پیامبر ص، معتقدند که افزون بر پیامبر ص، اهل البیت ع –از جمله امام حسین ع- نیز واجد مقام شفاعت هستند(3). به همین جهت، در سجده اى که در پایان زیارت عاشوراى حسینى انجام مى شود، بعد از حمد و ستایش خداوند، از خداوند می خواهیم که ما را مشمول شفاعت امام حسین ع گرداند: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ»؛ یعنی: «خدایا شفاعت حسین را روز ورود در صحنه محشر به من روزى کن».
  4. اینک به این نکته می پردازیم که آیا شفاعت مورد نظر مسلمانان یا شیعیان، همان دیدگاه فدیه در مسیحیت است؟ آیا اصلا قرابتی میان این دو دیدگاه وجود دارد که برخی از نویسندگان یکی را از دیگری منشعب دانسته اند و مدّعی شده اند که شفاعت شیعیان از جانب حسین ع به خاطر شهادتش، همچون فدیه عیسی برای نجات پیروانش است؟
  5. اجمالا درباره فدیه در مسیحیت گفتنی است که آموزه فدیه از اصول اساسی الهیّات مسیحی در مورد نجات است. مسیحیّان بر این باورند که به خاطر گناه آدم ع، نسل بشر نیز گناهکار شد و خدا براي رهانیدن بشر از گناه، عیسی ع را فرستاد تا بر صلیب رود و کفّاره گناه آدم شود. هر کسی که به مرگ و رستاخیز عیسی ع ایمان آورد، نجات به او اعطا خواهد شد. توضیح بیشتر این که در الهیات مسیحی براي سرشت انسان سه دوره اصلی بر شمرده می شود: الف. سرشت انسان قبل از گناه نخستین که سرشتی پاک و مقدس بود و انسان به مثابه دوست و فرزند خداوند شناخته می شد و خداوند از روی صورت خودش او را آفریده بود. ب. سرشت انسان بعد از گناه نخستین آدم و حوا به صورت شریرانه در آمد و رابطه انسان و خداوند مخدوش شد و انسان از بهشت رانده شد و مورد قهر الهی قرار گرفت و گناه آدم در نسل او سرایت کرد و نژاد انسانی وارث گناه آدم شد و انسان ها نه به خاطر بدي اعمال خودشان، بلکه تنها به این جهت که از تبار آدم اند، ذاتا گناهکار به دنیا می آیند. ج. سرشت انسان بعد از جریان به صلیب رفتن حضرت عیسی مجددا پاک شد. در واقع، از آنجا که خداوند انسان را دوست داشت و او را ناتوان از کفّاره دادن گناه می دید، پسر یگانه اش را به صلیب فرستاد تا زجر بکشد و گناه آدم را کفّاره دهد. پس از صلیب، انسان دیگر دشمن خدا نیست و با خدا آشتی داده می شود و بار دیگر به همان مقامی که از ابتدا داشت؛ یعنی فرزندي خدا، دست می یابد. در واقع، انسان ها گناهی نکرده اند جز این که از نسل کسی هستند که او گناهکار بوده است. برای بخشش گناه نیز انسان ها کاری نمی توانستند انجام دهند جز این که خود خداوند وارد میدان شود و خود را به صورت انسان متجسد سازد و به صلیب بکشد تا انسان ها از این پلیدی نجات یابند. به همین جهت، به عمل عیسی ع، قصاص نیابتی نیز گفته می شود. هر کسی که به مسیح ایمان آورد، در این مرحله به بخشی از آن چیزهایی که قبلا از دست داده است، دست می یابد و در مرحله بعد که دنیاي دیگر است، به همه آنها به طور کامل نایل می شود(4).
  6. تاکنون اعتقاد مسیحیت به فدیه بودن عیسی ع را اجمالا توضیح دادیم. اینک، اندکی درباره دیدگاه شیعیان نسبت به شفاعت می نویسیم تا در پایان، به مقایسه میان این دو بپردازیم و تفاوت های میان آنها را نمایان سازیم. از نظر شیعیان (بلکه مسلمانان)، سرشت انسان پاک است و انسان با ایمان و عمل صالح می تواند خودش نجات را به دست آورد. البتّه رحمت خدا و شفاعت ائمه اطهار ع نیز براي رسیدن به رستگاري به انسان کمک خواهد کرد. توضیح بیشتر این که از منظر اسلامی، انسان ها ذاتا پاک و طاهر هستند و اینطور نیست که بواسطه گناه دیگران، ذاتا پلید باشند. آری، ممکن است هر کسی بواسطه بدرفتاری و گناهان خودش مستحق عقاب و قهر الهی باشد(5) اما اینطور نیست که برای بخشش گناهانش نیز نیازی به دیگران داشته باشد؛ یعنی اینطور نیست که لزوما باید شفیعی داشته باشد تا بخشیده شود بلکه همین که خودش توبه نماید نیز کافی است تا بخشیده شود(6). آری، اگر کسی گناهی انجام دهد و توبه نکند، به شفاعت شفیعان محتاج می شود. اما شفاعت شفیعان نیز از طریق فدا کردن آنها تحقق نمی یابد؛ یعنی اینطور نیست که آنها برای این که شیعیان را نجات دهند و گناهانشان را پاک کنند، خودشان را فدا نمایند و به قتل برسند. اگر اینطور می بود، شفاعت منحصر به امام حسین ع می شد در حالی که می دانیم که شفاعت شامل محمد ص و سایر معصومان و اولیای الهی نیز می باشد. بنابراین، شفیع شدن حسین ع ناشی از مقام الوهی او است نه ناشی از فدا شدن و شهید شدن او. حسین ع اگر هم شهید نمی شد، باز هم واجد مقام شفاعت بود.
  7. با این توضیحات روشن می شود که اساسا شفاعت حسین ع برای شیعیان، غیر از فدیه عیسی ع برای مسیحیان است. گرچه ممکن است که در آموزه فدیه مسیحیان و شفاعت مورد نظر شیعیان وجوه اشتراکی وجود داشته باشد، امّا باید دانست که جایگاه اعتقادي و نیز کارکرد آنها با هم تفاوت ماهوي دارند. آموزه کفّاره از ارکان اساسی الهیّات مسیحی -به ویژه مسأله نجات- محسوب می شود و در صورتی که این آموزه دچار خدشه شود، تمام ساختار الاهیّات مسیحی فرومی ریزد؛ در حالی که مسأله شفاعت در آموزه هاي شیعی نقش مکمّل را ایفا میکند و نقش انسان در گناه و توبه نادیده گرفته نمی شود.

 

پی نوشت ها:

  1. مریم: 87 و طه: 109.
  2. رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج3، ص495.
  3. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج8، ص43.
  4. احمدرضا مفتاح و محسن ربانی؛ مقايسه مفهوم فديه از نظر مسيحيّت و شفاعت از نظر شيعه، مجله الهیات تطبیقی 1393، صص143-148.
  5. «بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره: 81)؛ یعنی: « آرى، كسانى كه كسب گناه كنند، و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود».

«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»(مائده: 39)؛ یعنی: «اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مى‏پذيرد؛ (و از اين مجازات؛ معاف مى‏شود، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است».

امام حسين(ع) شهادت ثلاثه نداشت، مهر نمي گذاشت، بدا و رجعت نداشت ...
پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس ...

حقانيت و مظلوميت سردار شهيدان کربلا ابا عبدالله پيشواي اهل سنّت چه ربطي به آخوندهاي شيعه دارد؟ اين آخوندهاي ايراني شهادت امام حسين را يک ابزار براي اهداف سياسي خودشون قرار داده اند؟ قيامي که اين آخوندها کردند مانند سوپر مسيحي هاي امريکايي که انجام دادند و انقلابي براي مسيحي ايجاد کردند الگو گرفته اند... دراين برنامه شيعيان را دست نشانده امريکا مي دانند و امام حسين را از اهل سنت مي دانند. زيرا سؤال مطرح مي کنند که امام حسين، شهادت ثلاثه نداشت؛ امام حسين مهر نمي گذاشت؛ امام حسين بدا و رجعت و ... نداشت ..... لذا امام حسين از ما اهل سنت مي باشد و ربطي به اين شيعيان ايراني ندارد و عزاداري را آنان مصادره کرده اند.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

  1. پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس که تنها کشوری که حقیقتا در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، ایران است؛ و به همین جهت، از جانب آمریکایی ها محور شرارت در منطقه معرفی شده است که منافع آمریکا را تهدید می کند. اما در عوض، کشورهای منطقه، همچون عربستان و امارات، شریک استراتژیک آمریکا معرفی می شوند و از این جهت، به خود می بالند. آیا شیعیان و ایران اسلامی دست نشانده آمریکا هستند یا برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان وهابی که تابع اوامر آمریکا است و اخیرا به دستور رهبران آمریکایی درصدد به رسمیت شناختن اسرائیل است؟! بنابراین، آمریکایی دانستن شیعه و انقلاب شیعی، همچون روز دانستن شب و شور دانستن شکر است!! از سوی دیگر، ما هیچ گاه مدّعی نیستیم که اهل سنت زائیده روش و منش آمریکایی ها هستند بلکه بر این باوریم که اهل سنت نیز مستند به قرآن و سنت و سیره نبوی ص، در کنار شیعیان و ایران اسلامی، به این امر معتقدند که آمریکا، مصداق بارز استکبار جهانی است و وظیفه هر مسلمانی مقاومت در برابر زیاده خواهی های او است. شیعیان و حکومت اسلامی ایران، میان مردم مؤمن سُنّی مذهب از یک سو، و حکومت های فاسد و مرتجع منطقه از سوی دیگر، فرق می گذارند و حساب یکی را به پای دیگری نمی نویسند.
  2. اما درباره شیعه یا سنی بودن امام حسین ع نیز گفتنی است که به باور شیعیان، شیعه واقعی همانا اهل سنت است و اهل سنت واقعی همانا شیعه است چرا که شیعیان مستند به سنت نبوی به حقانیت ولایت علی ع معتقد شدند و به همین جهت، از دیگران انتظار دارند که به این سنت احترام گذاشته و به آن پایبند باشند. از این رو، شیعه دانستن شیعه به معنای اهل سنت نبودن نیست. شیعیان مستند به سیره نبوی، به مشروعیت ولایت علی ع و مرجعیت دینی امامان ع معتقدند؛ چنانچه که علمای سنی مذهب در کتاب های خود از رسول الله ص نقل کرده اند که: «إنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ. وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ»(1)؛ یعنی: «من بین شما چیزی را به جای می نهم که اگر به آن تمسّک بجویید، بعد از من هرگز گمراه نمی شوید. یکی از این دو بزرگ تر از دیگری است: کتاب الله که ریسمان الهی از آسمان به زمین است و عترت من که همان اهل خانه من هستند. این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا آن که در بهشت بر من وارد شوند». از این رو، مستند به سنت نبوی ص، شیعیان بر این باورند که تمامی امامان کلمه واحدی هستند که هیچ یک از آنها قرآن را نقض نمی کنند بلکه همگان بیانگر حقیقت دین هستند و بر مسلمین واجب است که از آنها پیروی کنند و به مرجعیت سیاسی و دینی امامان ع اذعان نموده و به آن متعهد گردند.
  3. اما اگر منظور از اهل سنت بودن امام حسین ع، این باشد که ایشان برخلاف شیعیان به رجعت و بداء و غیره اعتقاد نداشتند و اساسا با عقاید شیعی مخالف بودند، گفتنی است که آنچه از امام حسین ع بدست ما رسیده است، برخلاف این مدعا گواهی می دهد. بدین منظور، در ادامه، به عنوان نمونه، اندکی درباره رجعت سخن می گوییم تا ضعف سخن مدعی در سایر مباحث نیز روشن گردد.
  4. سید مرتضی دیدگاه شیعه درباره معنای رجعت را چنین توضیح می دهد: «به باور شیعیان امامیه، خداوند هنگام ظهور مهدی عج، گروهی از شیعیانی که پیش تر مرده اند را مجددا به دنیا باز می گرداند تا از ثواب یاری کردن به مهدی عج برخوردار گردند؛ و همچنین خداوند گروهی از دشمنان را مجددا زنده می کند تا حضرت مهدی عج از ایشان انتقام بگیرند»(2). مستفاد از روایات این است که رجعت مختص به گروهی خاص از مؤمنان و کافران است که در کفر و ایمان به اوج رسیده اند. اینان به دنیا باز می گردند تا مؤمنان بر کافران غلبه یافته و انتقام ظلم سابق را از آنها بگیرند: «و إن الرجعة ليست بعامة ، و هي خاصة لا يرجع إلا من محض الايمان محضا أو محض الشرك محضا»(3).
  5. تا به این جا دیدگاه شیعیان درباره رجعت مشخص شد. اما آیا امام حسین ع مخالف رجعت بودند؟  برای پاسخ به این پرسش، توجه به این حدیث که از امام حسین ع نقل شده است، راهگشا است. قطب راوندی و دیگران از جابر و او نیز از امام محمد باقر ع، روایت کرده است که حضرت نیز از امام حسین ع نقل کرده اند که امام حسین ع در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند: «اول کسی که زمین شکافته می شود و از زمین بیرون می آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما». این روایت که علامه مجلسی آن را در حق الیقین آورده است بر این نکته تصریح می فرماید که به باور امام حسین ع، اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، ایشان می باشند.(4) بنابراین، امام حسین ع برخلاف اهل تسنن، با رجعت موافق بودند. آری، امام حسین ع دارای تفکر شیعی هستند و اینطور نیست که شیعیان نظری برخلاف ایشان داشته باشند.
  6. اما این که گفته شده است شیعیان عزاداری امام حسین ع را مصادره کردند، سخن ناروایی است. شیعیان، حسین ع را کشتی نجات برای کل بشریت می دانند و بر این باورند که امام حسین ع هادی برای عموم بشر می باشند و محدود به گروه خاصی نیستند. بنابراین، شیعیان از این که اهل تسنن نیز بر مصیبت حسین ع عزدارای کنند، استقبال کرده و با آغوش باز پذیرای برادران دینی خود می باشند.

 

پی نوشت ها:

  1. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، انتشارات حلبی مصر، ج5، ص663.
  2. شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، ج1، ص125.
  3. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص39.
  4. علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص7.

اگر قرآن کتاب کاملی است چرا به احادیث مراجعه شود
به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است.

سؤال: اگر قرآن کتاب کاملي است و در آن‌همه چيز آمده است، ما چرا از کتاب‌های ديگر مثل نهج‌البلاغه و ديگر کتاب‌ها استفاده می‌کنیم؟ چرا باید به حرف‌های اهل‌بیت که حديث است و مثل قرآن منبع موثقي نيست، بايد گوش کنيم؟

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به این نکات جلب می‌کنیم:

به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است. نهایتاً شیعیان معتقدند که قول و فعل امامان ع نیز همچون قول و فعل پیامبر ص است و از حجیت برخوردار است. درنتیجه، به باور شیعیان، روایات و احادیثی که حقیقتاً از قول و فعل پیامبر ص و امامان ع حکایت می‌کنند، از اعتبار و حجیت برخوردارند. بدین منظور، عالمان علوم دینی، علومی همچون رجال و درایه را تدوین نمودند تا روایات و احادیث را بررسی کنند و مطمئن گردند که این حدیث خاص، واقعاً از پیامبر ص یا امام ع صادرشده است یا نه.

بااین‌حال، ممکن است این‌طور به ذهن برسد که «اگر قرآن کتابی کامل برای هدایت است، اساساً نیازی به این احادیث و روایات ندارد؛ بگذریم از این‌که این احادیث و روایات آن‌قدر هم اعتبار ندارند تا روشنگر و تکمیل‌کننده قرآن باشند». در ادامه، این دو مطلب را بیشتر موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم.

پرسش نخست این است که آیا باوجود قرآن، واقعاً به حدیث و روایت و قول و فعل معصوم نیاز داریم؟ آیا مراجعه به حدیث و روایت، بیانگر نقصان قرآن نیست؟

در پاسخ به این پرسش نخست می‌کوشیم نشان بدهیم که اساساً لزوم مراجعه به حدیث و روایت، برآمده از خود قرآن است. حجیت قول و فعل پیامبر ص ازاین‌رو است که درآیات قرآنی به این امر توجه شده است رسول‌الله، الگوی نیک برای مسلمانان است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(1)؛ یعنی: «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آن‌ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند». ازاین‌رو، بر مسلمانان لازم است که به قول و فعل او توجه کنند و آن را مورد اطاعت قرار دهند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»(2)؛ یعنی: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

اما چرا قرآن منبع معرفتی دیگری همچون سنت و قول و فعل پیامبر ص را معتبر دانسته است درحالی‌که خودش کتاب کاملی برای هدایت است؟ پاسخ به این پرسش ازاین‌قرار است که اساساً بنای خداوند در قرآن بر این بوده که جز در موارد خاص، به جزئیات نپردازد و به بیان کلیات هدایت بسنده کند؛ و در عوض، بیان جزئیات را به قول و فعل معصومان ارجاع دهد. مثلاً در قرآن بارها به نمازخواندن دستور داده‌شده است اما چیزی درباره نحوه نمازخواندن بیان‌نشده است بلکه ما موظفیم نمازخواندن را از پیامبر ص بیاموزیم و قول و فعل او را در این مورد معتبر بشماریم: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(3)؛ یعنی: «و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم تا آنچه به‌سوی مردم نازل‌شده است براى آن‌ها روشن‌سازی؛ و شايد انديشه كنند». مرجعیت و اعتبار و حجیت قول و فعل نبوی در بیان امور دینی ازاین‌جهت است که ایشان معصوم از خطا است و وقتی از امور دینی سخن می‌گوید بر اساس هوای نفس رفتار نمی‌کند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏»(4)؛ یعنی: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد؛ آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل‌شده نيست».

اما درباره حجیت و قول امامان معصوم نیز گفتنی است که لزوم مراجعه به قول و فعل آن‌ها نیز مستند به قرآن است چراکه بعدازاین که خداوند اطاعت از خود و رسولش را بر مردم واجب می‌کند، از لزوم اطاعت از اولوالأمر نیز سخن می‌گوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(5)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را». ازآنجایی‌که اطاعت از رسول ص و امامان ع هم‌ردیف با اطاعت از خدا است، این امر هم از حجیت قول و فعل آن‌ها خبر می‌دهد و هم از عصمت آن‌ها. مطلب اخیر در آیه دیگری نیز موردتوجه قرارگرفته است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(6)؛ یعنی: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور كند و كاملاً شمارا پاك سازد.»

با این توضیحات روشن می‌شود که لزوم مراجعه به قول و فعل پیامبر ص و امامان ع مستند به خود قرآن است. درواقع، این قرآن است که ما را به قول و فعل معصوم سوق می‌دهد نه این‌که ما بخواهیم به‌صورت خودمختار و بدون دلیل، سنت را در کنار قرآن قرار دهیم؛ بنابراین، اگر قرآن کتاب کاملی برای هدایت است ازاین‌جهت است که کلیات هدایت آدمی را بیان کند که مهم‌ترین آن، اصل رجوع به قول و فعل معصوم است. ازاین‌رو، مراجعه به حدیث و روایتی که نمایانگر قول و فعل معصومان ع است، نه‌فقط به معنای نقصان قرآن نیست بلکه برآمده از کمال قرآن است که به این اصل مهم هدایتی تصریح نموده است و بیان جزئیات دینی را به معصومان واگذار کرده است و ما را نیز به پیروی از آن‌ها موظف ساخته است.

اما ممکن است گفته شود که چون قول و فعل معصوم از طریق روایات به دست می‌آید، اعتبار سندی زیادی ندارد و نمی‌توان مطمئن بود که جعلی و دروغین و آمیخته با خطا نیست. در پاسخ به این سخن باید به این اصل مهم اشاره کرد که تنها در صورتی موظفیم به یک روایت و حدیث عمل کنیم که مطمئن باشیم آن روایت و حدیث حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند. ازاین‌رو، احادیث معتبر یا باید متواتر و قطعی السند باشند و یا باید از طریق مطمئن و به‌واسطه راست‌گویان به ما برسند. در غیر این صورت، هیچ‌گاه به آن روایت عمل نمی‌کنیم و از آن برای توضیح و تبیین و تقیید آموزه‌های قرآنی استفاده نمی‌کنیم؛ بنابراین، لزوم مراجعه به قول و فعل معصوم بدین معنا نیست که هر روایتی را صحیح بدانیم و به آن عمل بکنیم؛ بلکه بدین معنا است که موظفیم در میان روایات موجود در کتب حدیثی (همچون نهج‌البلاغه و بحارالانوار و اصول کافی و غیره) جستجو کرده و احادیث و روایاتی که معتبرند و حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند را پیداکرده و به آن‌ها عمل کنیم و سایر روایات و احادیث مجعول و یا مشکوک را کنار گذاشته و از آن‌ها دوری‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

  1.  احزاب: 21.
  2. حشر: 7.
  3. نحل: 44.
  4. نجم: 3-4.
  5. نساء: 59.
  6. احزاب: 33.

از ديدگاه قرآن و روايات گزينش امام انتخابي است يا انتصابي؟

طبق نظریه انتصاب، امام یا نبی باید از جانب خداوند نصب و تعیین شود نه از جانب مردم و شورا. در ادامه، با عنایت به این مطلب، به پرسش موردنظر پاسخ می‌دهیم:

  1. نظریه انتصاب:

امامت به معناى رياست عامّه در امور دنيوى و اخروى است. بنابر معتقدات شيعه، امامت، استمرار نبوّت است در همه جزئیات و كلّيّات؛ و تنها تفاوت آن با نبوّت اين است كه بر شخص امام وحى فرود نمى ‏آيد و نزول وحى پس از پيامبر (ص) پایان‌یافته است. امامت از گذر علم لدنّى و الهام الهى و مصونیت از خطا و اشتباه و گناه، از آيين پيامبر اسلام (ص) پاسدارى مى‏ كند و مصالح دينى و دنيوى مردم را محفوظ مى‏ دارد. شيعيان معتقدند كه مقام امامت تنها به معصومين مى‏ رسد. متكلّمان امامیه بر اين اعتقاد دلايلى آورده ‏اند؛ ازجمله اينكه مردم ازآن‌رو به امام محتاج‏ند، كه معصوم نيستند و بدون او به خطا و اشتباه و گناه مى ‏لغزند. حال، اگر امام، معصوم نباشد، خود به امامى ديگر نيازمند است و اين باطل است؛ زيرا مستلزم دور است. چون متكلّمان امامیه اين مدّعا را ثابت مى‏ كنند، از آن نتيجه مى‏ گيرند كه مردم را در انتخاب شخص امام، حقّ و سهمى نيست؛ زيرا او بايد معصوم باشد و عصمت حالتى است باطنى و جز خداوند كسى از باطن انسان خبر ندارد و مردم توانِ آن ندارند كه معصوم را از غير معصوم بازشناسند. ازاینرو، شیعیان امامیه قائل به لزوم نصب امام از سوی خداوند و ابلاغ آن از طریق نص و متون دینی هستند. ازاینرو، امامت هم باید منصوب باشد و هم منصوص. (1) توجه به آیات قرآنی نیز گواه بر این امر است که امامت مقامی زمینی و دنیوی محض نیست که مردم آن را انتخاب کنند بلکه امامت عهد الهی است که خداوند آن را نصب و جعل می‌نماید و آن را به ظالمان نمی‌دهد: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(2)؛ بنابراین، روشن می‌شود که امام باید معصوم باشد و به همین جهت نیز منصوب و منصوص است و به همین جهت است که اطاعت از امام هم‌راستا با اطاعت از خداوند به‌صورت مطلق واجب شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»(3). ازاین‌رو، پیامبر ص و اولی الامر نیز باید معصوم باشند چراکه اگر معصوم نباشد در این صورت، ممکن است در موردی اطاعت از خداوند در تقابل با اطاعت از پیامبر ص و اولوالأمر باشد.

به همین جهت است که با مراجعه به نصوص دینی، درمی‌یابیم که چرا پیامبر ص امام را منصوب نمود و آن را به مردم واگذار نکرد. با توجه به روایات واردشده از پیامبر اسلام ص که از طریق اهل سنت و شیعیان نقل‌شده است، روشن می‌شود که مصداق این آیه، علی ع و اوصیای او هستند. (4)

  1. نظریه انتخاب:

اما درباره نظریه انتخاب و بیعت گفتنی است که این نظریه غالباً ازاین‌جهت معتبر دانسته شده است که راهی جز آن نبوده است؛ یعنی چون نص بر وجود امام نبوده است، پس سراغ انتخاب و بیعت رفتند که امری عقلایی بوده است و سابقه تاریخی در اسلام نیز داشته است. به همین جهت، چون ابوبکر عمر را منصوب نمود، هیچ‌کسی سراغ انتخاب امام نرفت چراکه اجمالاً همگان قبول داشتند که وجود نص، بر انتخاب از سوی اکثریت، ترجیح دارد؛ اما در دو بند پیشین نشان دادیم که اولاً امام، معصوم است و باید منصوب و منصوص باشد؛ در این صورت، باید سراغ نصوص رفت و نباید به انتخاب تکیه نمود؛ و ثانیاً چنین نصب و نصی را نیز در اختیارداریم. در این صورت، نظریه انتخاب خودبه‌خود، از مشروعیت ساقط می‌شود. ثالثاً اگر هم بپذیریم که نظریه انتخاب لازم‌الاجرا است، آنگاه می‌توان این ایراد را مطرح نمود که میزان رأی لازم برای انتخاب چه چیزی است: اجماع یا اکثریت؛ اکثریت صحابه یا اکثریت مسلمانان؟ تعیین هر یک از فروض، محتاج دلیل موجه است ولی نظریه انتخاب فاقد آن است. رابعاً اگر هم خلافت ابوبکر از طریق انتخاب را بپذیریم، خلافت عمر را نمی‌توان پذیرفت چراکه خلافت عمر دلیلی جز نصب ابوبکر ندارد یعنی نه از سوی پیامبر منصوب و منصوص است و نه از سوی مردم یا خواص سیاسی انتخاب‌شده است؛ و خامسا این‌که اساساً امامت محدود به خلافت و ریاست سیاسی و اجتماعی نیست بلکه شامل هدایت دینی و معنوی جامعه اسلامی نیز می‌شود و این امر مقبول همگان ازجمله خلفا بوده است که در این زمینه علی ع اعلم از سایر خلفا بوده است؛ درنتیجه، باید ایشان را به‌عنوان امام برمی‌گزیدند. برخی از بیانات امیرالمؤمنین ع نیز ناظر به همین امر بود که ایشان خود را بهترین گزینه می‌دانست یعنی اعتراض ایشان به‌صورت جدلی بود مبنی بر این‌که اگر هم قرار است نص را نادیده بگیریم و از طریق انتخاب پیش برویم، انتخاب ایشان بهتر از انتخاب سایر خلفا بود و باید ایشان برگزیده می‌شدند. مثلاً در نامه 28 نهج‌البلاغه آمده است که «لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم؛ یعنی: «در سقيفه، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و به‌واسطه آن بر آنان چيره گشتند. پس اگر چيرگى به آن است، حقّ [خلافت] براى ماست نه شما».

  1. نتیجه:

با عنایت به آنچه گذشت روشن شد که اولاً نظریه انتصاب نظریه مشروع است؛ و نظریه انتخاب مشروعیت ندارد و ثانیاً برای انتصاب علی ع نص داریم؛ و ثالثاً اگر هم نظریه انتخاب، مشروعیت داشته باشد، شامل خلافت برخی از خلفا نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر، رک: خرازی، محسن، بدایه المعارف فی شرح عقائد الامامیه، موسسه النشر الاسلامی، ج 2، صص 3-124؛ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381، صص 153-163.

2. بقره: 124.

3. نساء: 54.

4. برای مطالعه بیشتر، رک: بحرانی، هاشم، غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، موسسه التاریخ العربی، ج 2، صص 15-23.

غدیر؛ مصادیق دوستان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام
اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب

سلام سؤال بنده اين هست که مگر نه روز عيد غدير خم، پيامبر (ص) به مسلمانان گفتن که «با دوستان علي (ع)، دوستي کنيد و با دشمنان علي (ع)، دشمن باشيد» خب اگر من درست گفتم؛ ما شيعيان وظیفه‌داریم با اهل سنت که امام علي (ع) را قبول ندارند‌، دشمني کنيم؟ ممنون

دوست عزیز، اهل سنت عمدتاً دشمن امام علی (علیه‌السلام) نیستند بلکه آن‌ها عمدتاً جاهل قاصرند و به پیروی از علمایی که به آن‌ها اعتماد کرده‌اند، معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) اولین خلیفه نیست و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) ایشان را به این سمت نصب نکرده است بلکه پیامبر امر خلافت و سیاست و مرجعیت دینی بعد از خود را به امت اسلامی واگذار کرده است. بسیاری از اهل سنت معتقدند که امام علی (علیه‌السلام) عالم‌ترین فرد بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) بودند و نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودند اما چون نصی برای تعیین امام بعد از پیامبر وجود ندارد، پس باید ازنظر امت اسلامی تبعیت کرد و خلافت حضرت را در مرتبه چهارم پذیرفت.

البته روشن است که عقاید مذکور قابل‌قبول نیستند چراکه نصوص دینی دلالت دارند بر این‌که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در زمان حیاتشان، امر خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از خود را مشخص نمودند و در موقعیت‌های مختلف، به آن تصریح نمودند که بعد از من، علی و اولادش (علیهم‌السلام) جانشین و وارث من هستند و بر همگان لازم است از آن‌ها پیروی کنند (1).

اما این اختلاف میان شیعه و سنی را نباید به‌مثابه دشمنی این دو جریان اسلامی باهم به‌حساب آورد. نباید چنین تصور کرد که اهل سنت دشمن شیعیان هستند و یا شیعیان دشمن اهل سنت هستند بلکه هر یک از آن‌ها با اعتقاد به توحید و نبوت، از زمره مسلمانان و برادران دینی و پیرو رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) هستند که بنا بر آنچه خدا پسندیده، باید بر کفار شدید و سرسخت باشند اما در میان خود، مهربان و بخشنده: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُ»(2).

بله موافقیم که در زمان صدر اسلام و یا حتی در حال حاضر، بودند و هستند کسانی که حقانیت شیعه و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را قبول داشته اما به خاطر منافعشان آن را نادیده گرفته و با امام علی (علیه‌السلام) و سایر امامان (علیهم‌السلام) دشمنی کردند و می‌کنند؛ اما باید به این حقیقت مهم نیز متذکر شد که در حال حاضر و یا حتی در صدر اسلام، اکثر مردم در غبار فتنه‌ها حق را گم‌کرده و در زمره جاهلان قاصر قرار می‌گیرند؛ یعنی نسبت به حقانیت امامان (علیهم‌السلام) دچار شک و شبهه شده و به همین جهت، با آن‌ها همراهی نکردند و حق خلافت و امامت و مرجعیت دینی بعد از رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) را مخصوص آن حضرات ندانستند. این جهل غیرعمدی را نباید به معنای مقابله و دشمنی با حق تلقی کرد.

دشمن پنداری شیعه و سنی نسبت به یکدیگر، از توطئه‌های استعمارگران و مستکبرانی است که از دمیدن بر اختلاف شیعه و سنی بیشترین سود را برده و حاشیه امنی برای رژیم غاصب اسرائیل فراهم می‌کنند. ازاین‌رو، باید هوشیار و بصیر بود و در غبار فتنه‌ها، از مکر و نیرنگ دشمن حقیقی غافل نشد؛ ان‌شاءالله الرحمن.

 

پی‌نوشت:

1. پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله و سلم) می‌فرماید: «انا سيد النبيين و علي سيد الوصيين و إنّ اوصيائي بعدي اثني عشر اولهم علي و آخرهم القائم المهدي؛ اوصیاء بعد از من دوازده نفرند كه اول آن‌ها علي (علیه‌السلام) و آخر آن‌ها مهدي (عج) است». (سليمان بن ابراهيم حنفي قندوزي، ينابيع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، 1416 ق، ج 3، ص 291.) در بعضي از روايات كلمه «نُقبا» دوازده خليفه و دوازده امير آمده است كه همگي اشاره به مسئله ولايت امر دارد و نيز در اين احاديث بیان‌شده كه اين دوازده جانشين پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) از قریش‌اند. تفسير شيعه از اين حديث بسيار روشن و منظور از آن‌ها دوازده امام معصوم (علیهم‌السلام) است ولي اين حديث براي ساير مذاهب به‌صورت يك مسئله پيچيده درآمده است و تفسير روشني نتوانسته‌اند ارائه كنند؛ زيرا بر هیچ‌یک از خلفا نخستين و بني اميه و بنی‌عباس تطبيق نمی‌کند.

2. فتح: 29

امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان بعد از ایشان
ازجمله دلايلي که امامت دوازده امام (ع) را اثبات مي‌کنند، احاديثي هستند که در آن‌ها تعداد جانشينان پيامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگي از قريش هستند، ذکرشده ا

در واقعه‌ی غدير خم حضرت علي (ع) توسط پيامبر اكرم (ص) و امر خداوند به جانشيني پيامبر و امامت (امیرالمؤمنین) منصوب شدند. در كدام منابع معتبر ذکرشده است كه پس از علي (ع) فرزندان ايشان بايد امامت را به عهده بگيرند؟ آيا اين سخن پيامبر است؟

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

الف. روايت خلفاي دوازده‌گانه

ازجمله دلايلي که امامت دوازده امام (ع) را اثبات مي‌کنند، احاديثي هستند که در آن‌ها تعداد جانشينان پيامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگي از قريش هستند، ذکرشده است. (1) اين احاديث علاوه بر منابع حديثي شيعه، در منابع حديثي اهل سنت نظير صحيح مسلم، صحيح ابن حبان، جامع ترمذي، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابن جعد، مسند ابويعلي، کنزالعمال و... نقل‌شده است. (2)

پيامبر (ص) در برخي از اين احاديث، از اين دوازده نفر با عنوان «اثناعشر خليفة» ياد کرده است، مثل حديث: «يکون من بعدي اثنا عشر خليفة کلّهم من قريش؛ پس از من دوازده خليفه خواهد بود که همگي از قريش‌اند»، (3) «لا يزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي اثني عشر خليفة کلّهم من قريش؛ اين دين قدرتمند و شکست‌ناپذیر خواهد بود تا دوازده خليفه بر آن حکومت کنند که همه از قريش‌اند»، (4) «لا يزال الدين قائماً حتي يکون اثنا عشر خليفة من قريش؛ دين اسلام بر پا خواهد بود تا اينکه دوازده خليفه حکومت کنند که همه از قريش‌اند.»(5) و احاديث مشابه ديگر.

 

پيامبر (ص) در برخي موارد، از امامان بعد از خود با عنوان «اثنا عشر اميراً» نام‌برده است، مثل حديث: «يکون من بعدي اثنا عشر أميراً... کلّهم من قريش». (6)

در چند حديث ديگر تعداد جانشينان پيامبر (ص) همان تعداد نقباي (رؤساي) بني‌اسرائيل براي حضرت موسي (ع)، دانسته شده است، مثل: «انّ عدة الخلفاء بعدي عدة نقباء موسي»(7) و «الخلفاء بعدي اثنا عشر کعدد نقباء بني اسرائيل». (8) می‌دانیم نقباي بني‌اسرائيل نيز دوازده نفر بوده‌اند.

 

بنابراين، روشن می‌شود که رسول‌الله ص به خلفاي دوازده‌گانه اشاره‌کرده‌اند؛ اما اين خلفاي دوازده‌گانه چه کساني هستند؟ افزون بر متفکران شيعي، حتي بعضي از محققان اهل سنت نيز اذعان کرده‌اند که مراد از اين دوازده نفر در احاديث نبوي، دوازده نفر از اهل‌بیت است؛ زيرا اين احاديث بر کسان ديگر قابل تطبيق نيست، نه بر خلفاي بعد از پيامبر (ص) چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است و نه بر حاکمان بني اميه چون تعداد آنان بيشتر از دوازده نفر است. علاوه بر اينکه حاکمان بني‌اميه شديداً ظالم بودند و هاشمي هم نبودند. اين دوازده نفر همچنين بر خلفاي بنی‌عباس قابل تطبيق نيست؛ زيرا تعداد آنان نيز بيشتر از دوازده نفر بوده است. (9)

بنابراين ناگزير اين احاديث نبوي بايد بر ائمه دوازده‌گانه که اهل‌بيت پيامبر (ص) هستند تطبيق شود؛ زيرا آنان ازنظر علم و جلالت و وَرَع و تقوا و نَسَب، برتر از همگان بوده‌اند. حديث ثقلين و احاديث مشابه آن نيز مؤيد و شاهد اين مدعاست که مراد پيامبر (ص) از امامان دوازده‌گانه، دوازده نفر از اهل‌بيت آن حضرت بوده است. (10)

 

ب. رواياتِ مشتمل بر اسامي ائمه (ع)

نوع دوم احاديثي است که پيامبر (ص) ضمن تأکيد بر دوازده نفر بودن جانشينان خود، به معرفي اين دوازده نفر پرداخته و آنان را از اهل‌بيت خود دانسته است. اين نوع روايات خود بر چند دسته‌اند:

1. در يک دسته از اين احاديث، اميرمؤمنان علي (ع)، اولين نفر از ائمه و امام مهدي (ع) آخرين آنان ذکرشده است؛ چنان‌که از پيامبر (ص) نقل‌شده است: امامان بعد از من دوازده نفرند. اولين آنان علي بن ابیطالب و آخرين آنان قائم است. اطاعت از آنان، اطاعت از من و نافرماني از آنان، نافرماني از من است. هر کس آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است. (11)

آن حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايد: امامان بعد از من دوازده نفرند. اولين آنان علي بن ابیطالب و آخرين آنان حضرت قائم است. آنان جانشينان من و اوصيا و اولياي من و حجت‌هاي الهي بر امت من‌بعد از من هستند. اقرارکنندگان به امامت آنان، مؤمن و انکارکنندگان آنان کافرند. (12)

2. در دسته ديگر از احاديث، پيامبر (ص) نه نفر از دوازده امام بعد از خود را از نسل امام حسين (عليه‌السلام) ذکر کرده است که آخرين آنان حضرت قائم است. ابوذر از پيامبر (ص) نقل مي‌کند که فرمود: «الأئمة من بعدي اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين تاسعهم قائمهم، ثم قال: ألا انّ مثلهم فيکم مثل سفينة نوح من رکبها نجي ومن تخلف عنها هلک»(13) امامان بعد از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسين‌اند که نهمين آنان قائم آنان است. آگاه باشيد که امامان دوازده‌گانه در ميان شما همانند کشتي نوح هستند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مي‌يابد و هر کس از آن دوري گزيند، هلاک مي‌شود.

3. در دسته ديگر احاديث، پيامبر (ص) فقط اسامي مشترک ميان امامان (ع) را بيان کرده است، مثل حديث: «الأئمة بعدي اثنا عشر أوّلهم علي ورابعهم علي وثامنهم علي وعاشرهم علي وآخرهم مهدي (عج)»(14) امامان بعد از من دوازده نفرند اولين آنان علي و چهارمين آنان علي و هشتمين آنان علي و دهمين آنان علي و آخرين آنان مهدي است. يا حديث: «انّ الأئمة من بعدي اثني عشر من اهل بيتي علي أوّلهم وأوسطهم محمد وآخرهم محمد ومهدي هذا الأُمّة الذي سيصلي خلفه عيسي بن مريم»(15) امامان بعد از من دوازده نفر از اهل‌بيت من‌اند که اولين آنان علي و وسط آنان محمد و آخر آنان محمد و مهدي اين امت است کسي که عیسی بن مریم در نماز بر او اقتدا مي‌کند.

4. در دسته ديگر هم پيامبر (ص)، امامان دوازده‌گانه را با ذکر اسامي و القاب به‌طور کامل معرفي کرده است. (16) در حديث معروف به حديث لوح نيز اسامي امامان دوازده‌گانه با توصيفات خاص هرکدام ذکرشده است. (17)(18)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. صمدي، «امامت اثني عشر»، ص ۴۳۰.

2. صمدي، «امامت اثني عشر»، ص ۴۳۰.

3. مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۹۲؛ مسند ابن‌ جعد، مؤسسة نادر، ص ۳۹۰؛ صحيح ابن‌حبان، ۱۴۱۴ ق، ج ۵، ص ۴۴.

4. صحيح مسلم، داراحياء التراث العربي، ج ۶، ص ۴؛ ابن‌ابي‌عاصم، الآحاد والمثاني، ۱۴۱۱ ق، ج ۳، ص ۱۲۶.

5. مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۸۶.

6. صحيح بخاري، دار احياء التراث العرب، ج ۸، ص ۱۲۷؛ مسند احمد، دار صادر، ج ۵، ص ۹۴.

7. سيوطي، الجامع الصغير، ۱۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۳۵۰؛ متقي هندي، کنزالعمال، ۱۴۰۹ ق، ج ۶، ص ۸۹.

8. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۳۱۵؛ شيخ صدوق، امالي، ۱۴۱۷ ق، ص ۳۸۷؛ بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۲۷۱.

9. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۹۲، ۲۹۳.

10. قندوزي، ينابيع الموده، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۹۲، ۲۹۳.

11. شيخ صدوق، الاعتقادات في دين الإماميه، ۱۴۱۳ ق، ص ۱۰۴؛ صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه‌السلام)، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۶۲.

12. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ۱۴۰۴ ق، ج ۴، ص ۱۸۰.

13. بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۳، ص ۲۲.

14. سبزواري، معارج اليقين، ۱۴۱۰ ق، ص ۶۲.

15. بحراني، غاية المرام، ۱۴۲۲ ق، ج ۲، ص ۲۳۸.

16. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ۱۴۱۶ ق، ص ۲۵۸؛ طبرسي، الاحتجاج، ۱۳۸۶ ق، ج ۱، ص ۸۷؛ خزاز قمي، کفاية الاثر، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۴۵.

17. کليني، الکافي، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۸؛ ابن‌بابويه قمي، الإمامة والتبصره، ۱۳۶۳ ش، ص ۱۰۴؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ۱۴۱۴ ق، ص ۲۱۰.

18. براي اثبات امامت امامان دوازده‌گانه به ادله ديگري هم استناد شده است که براي مطالعه آن‌ها می‌توانید به اين آدرس مراجعه بفرماييد: http://lib.eshia.ir/23021/1/70

چرا به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود؟
نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

سلام و عرض ادب. بنده کارشناس ارشد فقه و حقوق هستم و متوجه نمی‌شوم که چرا گفته شده به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود! الآن باوجوداین اتفاق جديد يعني قتل وحشیانه دختر 14 ساله توسط پدرش، بنده نمی‌توانم خود را قانع کنم که اين پدر داعشي، چرا نبايد قصاص شود؟! همچنین متوجه نمی شوم چرا اگر مادر آن دختر مرتکب چنين عملي می‌شد، باید قصاص می‌شد! چه فرقی میان پدر و مادر است؟! ممنون می‌شوم راهنمايي کنيد.

 

 

براي پاسخ به اين سؤال، به نکات ذيل اشاره می‌گردد:

نکته اول:

نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

زن و مرد درعین‌حالی كه در انسانيت همسان هستند، ولي هر يك از آن‌ها، در برخي جهات از ديگري متمايز می‌شوند كه نبايد تحت تأثير برخي افكار وارداتي، اين جهات و خصوصيات متفاوت را ناديده بگيريم.

از ديد شريعت اسلام، به جهت اشتراکات تکوینی میان زن و مرد، نود درصد حقوق زنان و مردان مشترك است و در ده درصد باقيمانده، در نيمي از آن، زن بنا به اقتضاي خصايص زنانگي و در نيمي ديگر، مرد به اقتضاي خصوصیت شخصي داراي احكام خاصي است.

نکته دوم:

هرچند اين قاعده که احکام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعی است، درست و صحیح است؛ اما باید متذکر شد که کشف هر یک از این مصالح و مفاسد –جز مواردی که در دین صراحتاً بیان‌شده- بسيار مشکل است؛

چون اولاً: کشف این امور، نيازمند داشتن امکانات وسيع در ابعاد مختلف علمي است.

ثانياً: بشر هرقدر ازنظر علم و صنعت پيشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطره‌اي است در برابر دريا: «جز اندکي از دانش به شما داده نشده است.»(1)

شايد یکی از علت عدم بيان فلسفه تمام احکام، از سوي اولياء الهي دين، بيان تمام اسرار احکام براي انسان‌هايي که بسياري از حقايق علمي هنوز برايشان کشف نشده، مانند گفتن معما است که چه‌بسا موجب تنفر شنوندگان گردد، امام علي (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «مردم، دشمن آن چيزي هستند که نمي‌دانند.» (2)

علاوه اينکه، هدف از دين و شريعت، آراستگي انسان‌ها به خوبي‌هاي علمي و عملي و اجتناب از زشتي‌هاي فکري و عملي است و اين هدف با عمل به شريعت به دست مي‌آيد؛ ولو اينکه افراد فلسفه و علت احکام را ندانند، نظير اينکه مريض با انجام دادن دستورات پزشک، بهبودي را به دست مي‌آورد حتی اگر فايده و فلسفه دارو و دستورات پزشک را نداند.

نکته سوم:

مجتهد و فقيه سعي می‌کند با استفاده از منابع ديني به استنباط احکام شرعي بپردازند؛ به‌طوری‌که موردنظر خداوند باشد؛ اما با موانع زيادي ازجمله صحت حديث، لسان و فهم لغات حديث، محدوديت منابع و ... روبرو است؛ ولی تمام سعي ايشان، رسيدن به‌حکم خدا است و اگر هم ناخواسته خطايي در استنباط احکام از ايشان سر زد، تقصيري نداشته و معذور است، زيرا تمام سعی‌اش را کرده است.

بر همین اساس، مبناي فقهي استثناي پدر از قصاص، رواياتي است که به دست فقيه رسيده است. فقيه بر اساس همين روايات، به چنين استنباطي دست‌یافته است.

روايات متعددي از امامان معصوم (علیهم‌السلام) به ما رسيده است، ازجمله در حديثي امام صادق (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «پدر به خاطر قتل فرزند قصاص نمي‌شود.»(3) فقهای نيز با توجه به اين روايات، بر اين مطلب اتفاق دارند. (4)

در حالت طبيعي پدر به خاطر اين قتل قصاص نمي‌شود. (5) البته اين امر در صورتي است كه قتل به‌نوعی مصداق افساد در زمين و محاربه نباشد. در اين صورت حاكم مي‌تواند اين فرد را به‌عنوان مفسد فی‌الارض اعدام نمايد؛ اما در حالت عادي اگر پدري فرزند خود را خواسته يا ناخواسته بكشد، قصاص نمي‌شود و تنها محکوم‌به پرداخت ديه خواهد بود. (6)

نکته چهارم:

ما ادعا نمي‌کنيم كه همه حقيقت را در خصوص اين حكم می‌دانیم؛ اما با تأمل و تفكر مي‌توان به احتمالاتي درباره فلسفه این حکم رسيد:

اصولاً در مورد قتل عمد، بر اساس فلسفه خاصي که در قصاص وجود دارد، حکم اوليه اسلام بر قصاص هست. براي رعايت همين فلسفه بايد تا جايي که امکان دارد، کسي از اين حکم استثنا نشود؛ اما چرا پدر استثنا شد؟ احتمالاً به این دلیل که اقدام به قتل فرزند توسط پدر گرچه بسيار نادر است، ولي مراعات حق سابق پدر و (ولايت) او بر فرزند و اموري از اين قبيل، باعث تخفيف در مجازات مي‌شود. البته بخشش قصاص، از زشتي کار او نمي‌کاهد. ديه و مجازات احتمالي تعزيري به‌جای خود باقي است.

همچنين پدر به‌طور طبيعي نان‌آور و تأمین‌کننده هزينه خانواده است. با مرگ او نه‌تنها يک نفر می‌میرد، بلکه ساير اعضاي خانواده از کوچک و بزرگ از حيث زندگي و جنبه‌هاي اقتصادي و مالي، با مشکلات فراواني مواجه مي‌شوند. قصاص او، ضربه مهلك ديگري بر پيكر خانواده خواهد بود. (7)

نکته پنجم:

در ادامه به مطالبي پيرامون اينکه چرا زنان، با کشتن فرزند، قصاص می‌شوند، می‌پردازیم.

اولاً مجازات قتل عمد، قصاص است و موارد معافيت از قصاص در منابع شرعي و قانوني تصریح‌شده است. بنابراين اگر در موردي دليل خاصي براي استثنا کردن شخصي وجود نداشته باشد، بايد به‌حکم عام قصاص عمل کرد که در مورد مادر هم دليل خاصي وجود ندارد و مشمول مقررات عمومي قصاص مي‌شود.

ثانیاً درجایی که مادر عمداً فرزند خود را به قتل رسانيده است، اسلام نفرموده است که حتماً بايد اعدام شود، بلکه حق قصاص را براي ساير ورثه محفوظ داشته است، همان‌گونه که آنان حق‌دارند قصاص را تبديل به ديه بکنند و يا قاتل (مادر) را عفو نمايند.

ثالثاً مادر به‌واسطه علاقه شديد به فرزندش، غالباً جز با رسيدن به جنون آني مرتکب قتل فرزند نمی‌شود؛ در این صورت، اگر در محضر مراجع ذی‌صلاح اثبات شود که مادري که مرتکب قتل شده، در شرايط روحي خاصي بوده که اصلاً هوشيار و داراي اختيار لازم نبوده، مادر نيز محکوم به قصاص نمی‌شود.

رابعاً در روايات متعددى که از طرق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ما رسيده، قياس کردن احکام و حقايق دينى به‌شدت محکوم‌شده است. منظور از «قياس» اين است که: موضوعى را به موضوع ديگرى که از بعضى جهات با آن شباهت دارد مقايسه کنيم و همان حکمى که درباره موضوع اول است، براى موضوع دوم اثبات نماییم، بدون این‌که علت حکم اول را کاملاً بدانيم.

مثل‌اینکه می‌دانیم: «ادرار» انسان، محکوم به نجاست و ناپاکى است و بايد از آن پرهيز کرد، سپس «عرق» انسان را هم با آن مقايسه کنيم و بگوییم: چون اين دو در پاره‌ای از جهات باهم شباهت دارند، هر دو ناپاک و نجس هستند.

ممنوع بودن قياس ازنظر حکم خرد، منحصر به قوانين دينى نيست، پزشکان هم اکيداً توصيه می‌کنند هرگز نسخه بيمارى را به بيمار ديگر ندهيد، هرچند بيمارى آن‌ها ازنظر شما شبيه باشند؛ چراکه ممکن است این‌گونه تجویز، نه‌تنها مفيد نباشد که گاهى سرچشمه خطرات جبران‌ناپذیری گردد.

احکام الهى از اين هم دقیق‌تر و باریک‌تر است و به همين دليل، در روايات داريم اگر احکام خدا با قياس سنجيده شود، دين خدا از بين خواهد رفت، يا فساد آن بيشتر از صلاح آن است. (8) در این راستا، می‌توانید به روایتی که حکم مقدار دیه قطع انگشتان زن توسط مرد را بیان می‌کند نیز مراجعه بفرمایید. (9)

در اين موضوع نيز، همین‌گونه است؛ ما نمی‌توانیم ‌به خاطر بعضي از حکمت‌ها و شباهت‌ها، حکم قصاص نشدن مرد را بر زن، تعميم دهيم چراکه مسائل شرعي، ازجمله فروع دين بوده و تعبدي است. اگرچه فقه شيعه باعقل و نظر کاملاً سازگاري دارد اما نمی‌توان در پاره‌ای از مسائل، به‌صرف شباهت، حکم عقل را جاري کرده و متوسل به قياس شد. چراکه ما به همه حکمت‌ها و ابعادي که مدنظر خداوند در شريعت پيامبرش (ص) باشد واقف نبوده و می‌بایست به نصوص مراجعه نموده و به‌طورکلی تابع نظر متخصص در اين زمينه يعني فقها و مجتهدين باشيم.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره اسراء، آيه 85.

2- محمدی ری‌شهری، گزيده ميزان الحکمة، [بیجا]، ج 1، ص 214.

3- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، صص 77 و 78.

4- مدني کاشاني، حاج‌آقا رضا، کتاب القصاص للفقهاء و الخواص، دفتر انتشارات اسلامي، ص 84.

5- امام خميني ‏، تحرير الوسيله، مؤسسه دار العلم‏، ج 2، ص 251.

6- مجموعه نویسندگان، مجازات پدر در قتل فرزند، مجله پژوهشنامه فقه و حقوق اسلامي، سال چهارم، شماره هفتم، بهار و تابستان 1390.

7- خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه قصاص در اسلام، نشر بوستان کتاب، ص 94.

8- شیخ کليني، كافى، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، ص 57.

9- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، ص 352.

نقش جن در بيماري مبناي ديني دارد؟

نقش جن در بيماري مبناي ديني دارد؟ چقدر شياطين مؤثر و مسلط بر ما می‌شوند؟

پاسخ اجمالي:

جن موجودي است داراي قابلیت‌های ويژه که گروهي از آن‌ها همچون ابليس، به‌تنهایی و يا با مشارکت شياطين انساني، به آزار و اذيت و فريب مؤمنان می‌پردازند. ازاین‌رو، کاملاً محتمل است که انتشار ويروس کرونا و جهان‌شمول کردنِ آن در ميان بشر، از طريق اجنه رخ‌داده باشد؛ چنانکه شيطان ايوب (علیه‌السلام) را از طريق فقر و بيماري، آزار داد. البته مؤمنان با توکل به خداوند می‌توانند بر اين مشکلات غلبه يابند و مکر شياطين جني و انساني را به خودشان بازگردانند.

پاسخ تفصيلي:

مستند به متون ديني، موجوداتي به‌عنوان جن وجود دارند که ابليس يکي از آن‌ها است و سپاه شيطاني از انسان و اجنه را تشکيل داده و عهد بسته به آزار و اذيت و فريب انسان‌ها بپردازد. ازاین‌رو، اين پرسش شکل‌گرفته که آيا ممکن است اجنه شيطاني، به‌تنهایی يا با مشارکت شياطين انساني، اقدام به توزيع ويروس کرونا کرده باشند يا نه؟ در ادامه، با ارائه مطالبي به اين پرسش پاسخ می‌دهیم:

جن موجودي است که هرچند مانند انسان داراي روح و جسم است اما از قابلیت‌های ویژه‌ای برخوردار است که در قرآن و روايات به آن‌ها اشاره‌شده است. توانایی‌هایی چون ساختن سريع اماکن و ابنيه و يا جابجا کردن سريع وسايل ازجمله توانایی‌های آنان است که در داستان حضرت سليمان ع به اين مسئله اشاره‌شده است. (1)

اين مسئله نشان‌دهنده آن است که اين موجودات داراي توانایی‌های منحصربه‌فردی هستند.

همچنين در متون ديني نکاتي واردشده که نشان می‌دهد اين امکان‌پذیر انسان‌ها از سوي اجنه مورد آزار و اذيت قرار گيرند، وجود دارد. بيماري و فقر حضرت ايوب (علیه‌السلام) توسط شيطان نمونه‌ای از اين آزار و اذیت‌هایی است که شياطين بر انسان‌ها تحميل می‌کنند و با صبر و توکل به خدا می‌توان بر آن‌ها غلبه يافت. (2) ازاین‌رو بايد اين احتمال را پذيرفت که گاهي انسان‌ها مورد آزار و اذيت جنيان قرار گيرند و حتي بیماری‌های روحي به جهت اين آزار در انسان‌ها ظاهر شود.

همچنين اين احتمال وجود دارد که گروهي از اجنه، به‌تنهایی و يا با مشارکت شياطين انساني، به انتقال ویروس‌های خطرناک به انسان‌ها (مشابه با انتقال ويروس از حيوان به انسان) مبادرت بورزند و درنتیجه برخي از بیماری‌های موجود در عالم اجنه وارد دنياي انسان‌ها شود و يا به جهت قابليت حرکت سريع، برخي از بیماری‌ها را در جهان انسان‌ها گسترش دهند. اين احتمال دور از واقع نيست و مبناي ديني دارد؛ اگرچه به‌صورت قطعي مشخص نيست که آيا واقعاً انتشار ويروس کرونا ناشي از اجنه شيطاني است يا نه.

مطلب بعدي این‌که اصولاً اين کارها به جهت در اختيار گرفتن بعضي از اجنه توسط برخي از انسان‌ها است که متأسفانه سعي می‌کنند با تسخير آن‌ها با روش‌هایی خاص، آن‌ها را وادار به اذيت و آزار انسان‌های ديگر کنند.

اما نبايد اين امر را به معناي تسلط شياطين بر انسان‌ها تلقي کرد چراکه انسان‌ها با پناه بردن به خدا و توکل به لطف و قدرت او، می‌توانند بر مکر و فريب و آزار شياطين غلبه کنند. بر اساس متون ديني حدود تسلط شياطين بر انسان‌ها، وسوسه قلبى و دعوت و بهتر نماياندن بدي‌ها و بالعکس است و جز اين تسلطى ندارند و کسى را به انجام کارى مجبور نمي‌کنند و در قرآن مجيد هر چه در مورد کار آن‌ها گفته‌شده، به همين اصل برمی‌گردد: «وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ ۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي ۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ؛ و شيطان، هنگامی‌که کار تمام مي‌شود، مي‌گويد: خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطي نداشتم، جز اينکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد! بنابراین، مرا سرزنش نکنيد؛ خود را سرزنش کنيد!» (3)

نکته آخري که لازم است در اينجا به آن اشاره شود اين است که اگرچه اصل ارتباط با اجنه و آزار رساندن و يا کمک گرفتن از آن‌ها می‌تواند صحيح باشد اما اكثر كساني كه ادعاي ارتباط با اجنه دارند دروغ‌گویان و شياداني هستند كه به فكر منافع شخصي خود و ارضاي هواهاي نفساني خود هستند و نبايد به آن‌ها مراجعه كرد و نبايد به خواسته‌هاي آن‌ها تن داد و بزرگ‌ترین شاهد بر دروغ بودن ادعاهاي آن‌ها اين است كه آن‌ها قادر به حل مشكلات شخصي خود نيستند تا چه رسد به مشكلات ديگران.

نتيجه:

کوتاه‌سخن این‌که اين احتمال دور از واقع نيست که انتشار سريع ويروس کرونا در جهان، توسط شياطين جني انجام‌شده باشد؛ اما فعلاً به‌صورت قطعي چنين چيزي اثبات نشده است. حتي اگر روزي اثبات شود شياطين انساني و جني با مشارکت يکديگر به چنين کاري مبادرت ورزيدند، اميد است مؤمنان با تلاش و کوشش و توکل بر خداوند، بر اين مشکل غلبه يابند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سبأ (34) آيات 12-13.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 12، ص 350-351.

3. ابراهيم (14) آيه 22.

 

کلمات کليدي:

جن، شيطان، تسلط جن و شيطان، بيماري

آيا افرادي که بدون غسل و آداب شرعي دفن يا غرق يا ... می‌شوند در برزخ و قيامت دچار مشکل خواهند شد؟

آيا افرادي که به هر دليلي مانند جلوگيري از گسترش بيماري و يا غرق شدن در دريا و ...، بدون غسل و آداب شرعي دفن يا غرق يا ... می‌شوند در برزخ و قيامت دچار مشکل خواهند شد؟ چرا اسلام براي اين موقعيت فکري نکرده است؟

پاسخ اجمالي:

 با توجه به متون ديني مي‌دانيم که آدمي محدود به جسم و بدن مادي نيست بلکه داراي ساحت ديگري است که از آن، به روح و بدن مثالي تعبير مي‌شود که بعد از مرگ، با ترک بدن مادي، به حيات خويش در برزخ ادامه مي‌دهد تا قيامت برپا گردد. اگر بدن آدمي در دنيا نابود شود و يا به سبب محذوراتي، به شکل مرسوم تشييع و تدفين نشود، مشکلي براي او در جهان پس از مرگ ايجاد نمي‌شود بلکه خداوند عادل بوده و همه را طبق ايمان و عمل صالحي که پيش فرستاده‌اند، موردحسابرسي قرار مي‌دهد.

پاسخ تفصيلي:

مقدمه:

با گسترش ويروس کرونا در جامعه اسلامي و مرگ‌ومير ناشي از آن، اين مسئله پيش آمد که آيا عزيزاني که براثر اين بيماري وفات مي‌يابند، غسل داده شوند يا اين‌که به سبب محذوراتي که در اين مسئله وجود دارد، مي‌توان از غسل و تدفين آن‌ها به شکل مرسوم، جلوگيري کرد. در پي اين مسئله، اين نگراني براي برخي از دين‌داران پديد آمد که چه‌بسا عدم انجام مراسم تدفين به شکل مرسوم، براي شخص وفات يافته مشکلاتي در برزخ يا قيامت ايجاد نمايد. در اين نوشتار، سعي مي‌شود با ارائه نکاتي، اين انگاره را موردبررسي قرار دهيم:

نکته اول:

انسان موجودي تک‌ساحتي نيست بلکه هم داراي جسم و بدن مادي است و هم داراي روح و بدن مثالي. بعد از مرگ، اگرچه روح آدمي بدن مادي را ترک مي‌کند اما همچنان زنده و باقي است و در برزخ (واسطه ميان دنيا و قيامت) متناسب با آنچه در دنيا انجام داده، از ثواب يا عذاب برخوردار مي‌شود تا اين‌که قيامت برپا شود و هر کس به شکل دقيق و جزئي، موردحسابرسي قرار گيرد و آن‌ها که بهشتي هستند به بهشت رهسپار شوند و آن‌ها که جهنمي هستند به جهنم گرفتار شوند. (1)

با اين توضيحات مشخص مي‌شود که حتي اگر جسم و بدن آدمي به‌واسطه موشک و حيوانات وحشي و غيره، تکه‌تکه شوند و غسلي داده نشوند و به شکل صحيح دفن نگردند، بازهم حيات آدمي در برزخ و قيامت پابرجاست؛ چه برسد به بيماران کرونايي که به‌واسطه محذوراتي، ممکن است فقط به شکل مرسوم غسل داده نشوند. ازاين‌رو، از امام صادق (علیه‌السلام) نقل‌شده که کسي که به دار آويخته شده و دفن‌نشده، اگر مستحق عذاب و فشار قبر باشد، خداوند او را در همين شرايطي که در قبر قرار ندارد، مورد عذاب و فشار قرار مي‌دهد. (2) اين روايت نشان مي‌دهد که احوالات اخروي و جهان پس از مرگ، متوقف بر نحوه دفن و کفن آدمي نيست.

نکته دوم:

در باب چگونگي ورود به حشر، رواياتي كه از معصومين (علیهم‌السلام) نقل‌شده، چند دسته مي‌باشند. دسته‌اي از روايات گوياي اين است كه انسان‌ها عريان و برهنه محشور می‌شوند و اين روايات شامل همه مي‌شود و هيچ‌گونه محدوديتي در اين روايات وجود ندارد.

از پيامبر گرامي (صلي‌الله عليه و آله) نقل‌شده است كه فرمود: همان‌گونه كه به دنيا آمديد محشور مي‌شويد و سپس آيه مباركه: «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ»(3) را قرائت فرمودند، حاصل اين روايت اين است كه همه انسان‌ها در قيامت عريان و برهنه،... محشور می‌شوند. (4)

در دعاي ابوحمزه ثمالي مي‌خوانيم:‌ «أبكي لخروجي من قبري عرياناً ذليلاً؛ براي حالتي كه از قبر برهنه و ذليل بيرون مي‌آيم گريه مي‌کنم.»(5) از اين فراز دعا هم معلوم مي‌شود كه كفني در كار نيست و انسان‌ها عريان و برهنه هستند.

دسته‌اي ديگر از روايات حاكي از اين است كه در روز قيامت مردم با كفن‌هايشان از قبر بيرون مي‌آيند و بدنشان با كفن‌هايشان مستور است. از امام صادق ـ علیه‌السلام ـ نقل كرده‌اند كه حضرت فرمود: براي اموات بهترين كفن را تهيه كنيد زيرا آن‌ها با همان كفن‌هايشان از قبر بيرون مي‌آيند. (6)

در جمع و توضيح اين روايات گفته‌اند: رواياتي كه بيانگر عريان و برهنه بودن اهل محشر مي‌باشند ناظر به احوال بدکاران و ظالمان است، اگرچه در دنيا بهترين کفن، باشکوه‌ترين تشييع‌جنازه و ... داشته باشند و روايات دسته دوم كه حاكي از مستور بودن اهل محشر هستند، ناظر به احوال مؤمنين و صالحان است؛ حتي اگر در دنيا به بدترين شکل ممکن از بين رفته باشند و آداب تدفين و تشييع برايشان انجام‌نشده باشد.

در تأييد اين مطلب مي‌توان به عدم نياز شهيدان به غسل و کفن اشاره کرد. ملاک اصلي در دنيا، ايمان و عمل صالح است و داشتن و نداشتن کفن و عدم غسل و تدفين، بر رستگاري انسان تأثير قابل‌توجهي ندارد که انسان را در روز حشر، دچار مشکل کند. خداوند مي‌فرمايد: «الذين يتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا بما كنتم تعلمون؛ همان‌ها كه فرشتگان مرگ روحشان را مي‌گيرند درحالي‌که پاك و پاکيزه‌اند، به آن‌ها مي‌گويند: سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام مي‌داديد.»(7)

نکته سوم:

با توجه به نکته قبلي، عدل الهي را نيز مي‌بايست در اين مسئله موردتوجه قرارداد؛ چراکه بر خداوند متعال، قبيح است فردي که عمري را به شرارت، ظلم، نفاق و... سپري کرده و در آخر با تمامي آداب اسلامي به خاک سپرده مي‌شود با شخصي که دوران زندگي خود را باايمان و اخلاص و عمل صالح گذرانده و سپس به علت حادثه‌اي بدون تدفين و تشييع و غسل و کفن از دنيا رفته است، همسنگ هم قرار دهد و کنار يکديگر بگذارد؛ اما خداوند اعدل العادلين بوده و فعل قبيح از وجود مقدس ايشان سر نمي‌زند.

نکته چهارم:

همچنين از برخي روايات اين برداشت مي‌شود که نوع مرگ نيز، تأثيراتي براي متوفي داشته و در مواردي شهادت محسوب مي‌شود. پيامبر اکرم (صلي‌الله عليه و آله) فرمودند: «شهدا پنج دسته‌اند: کسي که زير آوار بميرد. کسي که در آب غرق شود. کسي براثر قولنج بميرد. زني که در حال زاييدن از دنيا برود و... اين چند گروه شهيد به شمار مي‌روند و تمامي گناهانشان بخشوده مي‌شود». (11) همچنين امام صادق (عليه‌السلام) به درجاتى كه بنده با بلا به آن‌ها مي‌رسد اشاره‌کرده و مي‌فرمايند: «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَا يَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالِابْتِلَاءِ فِي جَسَدِه؛ همانا در بهشت منزلتى است كه هيچ بنده‌اي بدان نمي‌رسد مگر با بلايى كه [در دنيا] به بدنش مي‌رسد.»(12) بنابراین، وفات براثر کرونا و عدم تشييع و تدفين به شکل مرسوم، نه‌فقط مايه دل‌نگراني براي اموات نيست بلکه مي‌توان اميد داشت آن‌ها به‌واسطه همين رنج و مظلوميت، از اجر و مقام بهتري برخوردار گردند.

نکته پنجم:

آنچه به‌عنوان تجهيز ميت دستور داده‌شده است، ازجمله غسل، حنوط، کفن کردن و نمازخواندن و دفن ميت از امور واجب است؛ اما مثل ساير واجبات، هرکدام امکان اجرا نداشت، ساقط مي‌شود. (در موضوع ويروس کرونا) اگر واقعاً يقيني است يا احتمال عقلايي داده مي‌شود که غسل دادن ميت موجب سرايت بيماري به فرد يا افراد غسل دهنده شود، در اين صورت بايد ميت را تيمم داد، اما اگر تيمم هم ممکن نباشد، اين‌ها ساقط هستند. (13)

لذا با توجه به اينکه احکام اسلامي تابع مصلحت و مفسده بوده؛ لذا حکم شرعي بر توانايي انسان داير مدار است و در صورت عدم توانايي، اين حکم مختصر يا ساقط مي‌شود. البته تا جايي که اطلاع داريم، با بسيج مردمي و همکاري طلاب عزيز، همه يا اکثر امواتي که براثر کرونا وفات مي‌يابند، به شيوه کامل غسل و دفن می‌شوند.

نتيجه:

با توجه به اينکه در آخرت آنچه براي انسان ملاک و معيار، بوده ايمان و عمل صالح است و خداوند از روي عدل و بر اساس ايمان و عمل صالحي که از دنيا پيش فرستاده‌ايم، ميان انسان‌ها جدايي حاصل مي‌کند، لذا انجام نشدن آداب تدفين و تشييع به جهت اتفاق يا محذوراتي که رخ مي‌دهد، پس از مرگ مشکلي براي شخص مؤمن ايجاد نمي‌کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. محسني دايکندي، محمد عظيم، برزخ و معاد از ديدگاه قرآن و روايات، ناشر چاپي: انتشارات مجمع جهاني شيعه شناسي، ناشر ديجيتالي: مرکز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان، [بيتا]، ص ۴۲-۴۳؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 18، ص 488.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 6، ص 266.

3. سوره انبياء، آيه 104.

4. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق، كتاب الفتن و المحن، ج 28، ص 28.

5. قمي، شيخ عباس، مفاتیح‌الجنان، دعاي ابوحمزه شمالي، قم، شركت چاپ قدسي نشر بلاغت، 1373 ش، ص 316.

6. صدوق، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، 1413 ق، ج 1، باب تكفين و آدابه، ح 408.

7. سوره نحل، آيه 32.

8. صدوق‏، من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 140.

9. مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 46.

10. کليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، نشر دارالکتب الاسلاميه، 1407 ق، ج 7، ص 228.

11. محمدي ري‌شهري، محمد، ميزان الحکمه، قم، نشر دار الحديث، 1370 ش، ج 3، ص 125، حديث 9961.

12. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل‏الشيعة، قم، نشر موسسه آل البيت (علیهم‌السلام) لاحياء التراث، 1416 ق، ج 3، ص 258.

13. به نقل از حجت‌الاسلام فلاح زاده، https://plus.irna.ir/news/83690622.

کلمات کلیدی:

برزخ، قيامت، کرونا، آداب تدفين و تشييع.

صفحه‌ها