كلام
۱۴۰۰/۱۱/۱۹ ۱۱:۱۸ شناسه مطلب: 98587
پرسش:
اگر در ایران انقلاب نمیشد ممکن بود چه اتفاقاتی رخ بده
پاسخ:
یکی از مهمترین اهداف انقلاب، رسیدن به استقلال سیاسی و رها کردن ملّت ایران از زیر بار استعمار شرق و غرب و دیگر اجانبی بود که به هر بهانهای در امور داخلی ایران دخالت میکردند. به تعبیر دیگر، تصمیم گیر اصلی در ایران، سیاست مداران ایرانی نبودند و حتّی محمدرضا شاه نیز به عنوان شخص اوّل مملکت، ناچار بود تصمیمات خود را با دولتمردان آمریکا و انگلیس هماهنگ کند. مطمئنّاً اگر انقلاب نمی شد، این روال هم چنان ادامه مییافت و ما هنوز هم یکی از کشورهای تابع شرق یا غرب بودیم و استقلال سیاسی نداشتیم. روشن است که پیروی از غرب و به ویژه آمریکا، محدود به مسائل سیاسی نیست و ما ناچار بودیم در زمینههای دیگری مانند مسائل فرهنگی و قوانین داخلی نیز پیرو آنان باشیم. امروزه با همۀ مشکلاتی که در مسیر اصلاح امور وجود دارد ، همه اذعان دارند که کسی جز «ایرانی» برای «ایران» تصمیم نمی گیرد .
نکتۀ دیگر، تغییر در نظام سیاسی حاکم و چگونگی تعیین سرنوشت ملت ایران است که تا پیش از انقلاب، یک نظام شاهنشاهی بود که هرچند مجلس ملی و سنا نیز بدان افزوده شده بود، عملاً شاه همه کاره بود و نمایندگان هر دو مجلس، در اصل کارهای نبودند. به تعبیر دیگر، اگر انقلاب نمی شد، پسر محمّدرضا شاه، به جای پدر بر تخت سلطنت مینشست و امروز ایران ما همانند عربستان سعودی و یا اردن، کشوری پادشاهی بود و نه جمهوری! اگر انقلاب نمی شد، مردم ایران تجربۀ حضور در انتخابات واقعی و همه پرسی را درک نمی کردند.
بر این فهرست میتوانید نکات دیگری را نیز بیفزایید: امروزه بسیاری از مظاهر دینی مانند نماز جمعه و اعتکاف و اجرای حدود اسلامی و... در کشور ما در حال تحقق است که اگر انقلاب نمی شد، یا چنین اتفاقاتی رخ نمی داد و یا با مشکلات بسیار و بسیار کند و محتاطانه رخ میداد؛ کما این که اگر انقلاب نمی شد، دفاع از مردم مظلوم فلسطین نیز هم چنان در کشور ما جرم بود!
علی رغم همۀ مشکلات فرهنگی ـ که کسی هم منکر آنها نیست ـ امروزه رعایت مناسک دینی برای کسی هزینه ندارد و بستر برای تحقق اهداف دینی، فراهم تر است. و اگر انقلاب نمی شد، این ثمرات به دست نمی آمد.
در پایان، به این نکته نیز توجه داشته باشید که با مطالعۀ وضعیت داخلی ایران در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، و نیز با بررسی وضعیت منطقه، به این نتیجه میرسیم که اصل وقوع انقلاب در ایران، امری گریزناپذیر بوده و دیر یا زود، نظام سیاسی حاکم بر ایران ـ یعنی نظام شاهنشاهی ـ میبایست سرنگون میشد و یا دست کم، دچار تحوّل اساسی میگردید.
سیر حوادث از زمان مشروطه به این سو، نشان میداد که مردم ایران با حکومت شاهنشاهی مستبدانه همراه نیستند. انقلاب مشروطه، تلاشی بود برای رهایی از استبداد؛ ولی علی رغم توفیقات و ثمراتی که داشت، به صورت کلی به پیروزی نرسید. مردم ایران و به ویژه نخبگان، هم چنان در پی رسیدن به آرمانهای مشروطه بودند؛ زیرا هرچند مجلس ملّی و سنا تشکیل شده بود، ولی اوامر ملوکانه هم چنان حرف آخر را میزد. هرچند انتخاباتی سرد و بی روح برگزار میشد، ولی تصمیمات کلان کشور، تحت نظارت دولتمردان کشورهای قدرتمند به ویژه آمریکا گرفته میشد و حتّی گاهی تصمیمی بر ما تحمیل میشد!
مطمئناً آزادی خواهان و دیگر نخبگان (اعم حوزوی و دانشگاهی)، چنین وضعی را تحمّل نمی کردند؛ کما اینکه الان نیز مهمترین دغدغۀ انقلابیون، حفظ آزادیهای اساسی و استقلال کشور است. حوادثی مانند آنچه بیداری اسلامی یا بهار عربی خوانده میشود، نشان داد که اصل وقوع تحوّل اساسی در نظام سیاسی کشورها، سرنوشت حتمی مردمی است که دوست ندارند تحت حاکمیت نظامی خودکامه و زورگو باشند. به یقین، مردم ایران در این عرصه پیشرو بودهاند و اگر در سال 57 انقلابشان به پیروزی نمی رسید، در زمان دیگری این اتفاق رقم میخورد.
برای مطالعۀ بیش تر در این باره و به ویژه دربارۀ سیر حوادث و جریاناتی که انقلاب را در ایران، امری گریز ناپذیر کرده بود، میتوانید به این کتاب مراجعه بفرمایید:
« حدیث پیمانه؛ پژوهشی در انقلاب اسلامی» نوشتۀ آقای حمید پارسانیا، دفتر نشر معارف.
۱۴۰۰/۱۰/۰۵ ۱۰:۴۴ شناسه مطلب: 98548
پرسش:
ایا زرتشت پیامبر بود ، اگر بوده چندمین پیامبر و قبل بعد از آن نام برده شود هم به صورت پیامبران اولوالعزم نام برده شود
پاسخ:
از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست میآید: زرتشت از ادیان الهی و این دین منسوب به زرتشت میباشد . زرتشت پیامبری از پیامبران الهی است، اگر چه محل و تاریخ تولد وی روشن نمیباشد . این ابهام تا حدی است که عدهای ظهور او را در قرن یازدهم قبل از میلاد و برخی در قرن ششم یا هفتم ذکر کرده اند. در مورد محل تولد او نیز، برخی محققان او را آذربایجانی و عدهای او را اهل خوارزم و بلخ میدانند.
(مولون)زادگان او را سیستان و (تاین بی)ظهور زرتشت را در حوزه بین النهرین و بالأخره بعضی او را اهل شهر ری میدانند.(1)
اما با همه اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد ، چند نکته را از لحاظ تاریخی، میتوان قطعی تلقی نمود:
1- زرتشت پیامبری از انبیای الهی و از سر زمین ایران باستان بوده است.
2- او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت، با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آن چه که در سینه اشخاص بود، مطالبی جمع آوری شد و به نام کتاب مقدس تکثیر گشت.
3- زرتشت به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب به چند روایت زیر دقت نمایید.
در برخی روایات میخوانیم: مشرکان مکه از پیامبر(ص)تقاضا کردند از آنها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آنها بدهد . پیامبر فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمیگیرم. آنها در پاسخ گفتند: چگونه چنین میگویی در حالی که از مجوس منطقه هجر، جزیه گرفتهای ؟ پیامبر فرمود: مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند، پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
اصبغ بن نباته میگوید: وقتی علی(ع) بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید، پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف ) برخاست و گفت:ای امیرمؤمنان ! چگونه از مجوس جزیه گرفته میشود، در حالی که کتاب آسمانی بر آنها نازل نشده و پیامبری نداشته اند؟ فرمود: خداوند کتابی بر آنها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود.
بر اساس روایتی از امام زین العابدین (ع) پیامبر فرمود: با مجوسیها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید.(2)
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: «مراد از مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده اند. این لفظ درقرآن یک بار(3) به کار رفته است، در قرآن مجوس در صف و در ردیف اهل کتاب، یعنی یهود و نصارا و در برابر مشرکان قرار گرفته اند. بنابراین از این آیه استفاده میشود. زرتشتی ها، پیروان پیامبر الهی بودند، امّا همانند سایر ادیان، دین آنها منسوخ و کتاب آسمانی آنها تحریف شد.(4)
آنچه امروز به نام «اوستا» و از زرتشت در دست پیروان او وجود دارد ، تنها بخشی از آن کتاب است که مورد تحریف قرار گرفته، از جاهای پراکنده به دست آمده است و اعتبار آن قطعی نیست.
زرتشت برخلاف نظریه بعضی از زرتشتیان متاخر، آفرینش تمام موجودات را برحسب مشیت و اراده متعال اهورامزدا میدانست. در آیه آخر گاتها صراحتاً اهورامزدا را موجب و موجد نور و ظلمت - هر دو - میداند. (در مطالعه اوستا هر چه از گاتها - که مربوط به زمان زرتشت است - دور میشویم، از توحید و لحن اهورامزدای واحد و یگانه و زرتشتی که اهورامزدا را خالق همه چیز میداند فاصله میگیریم. بدین ترتیب در اواخر کتاب عهد ساسانی و مقارن با اسلام، به طور روشنی جهان به دو نیم میشود و خدای واحد به دو بخش خیر و شر تقسیم میگردد.(5)
البته چون تاریخ دقیقی از زرتشت در دست نیست ،نمی توان گفت: که قبل یا بعد از او چه پیامبرانی بودهاند . همچنین او از پیامبران اولوالعزم، به حساب نمیآید.
در ضمن میتوانید برای مطالعه بیش تر به کتاب های: « خدمات متقابل اسلام و ایران » ص 152- 272، نوشته شهید مطهری، تاریخ ادیان و مذاهب جهان،،ج1، عبدالله مبلغی، راهنمای ادیان زنده جهان، جان ر. هینلز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، و نیز کتاب « زرتشت، حکومت، مزدیسنا » نوشته مهندس جلال الدین آشتیانی و نیز کتاب « زرتشتیان باورها و آداب دینی »اثر مری بویس مراجعه کنید.
پی نوشت ها:
1. عبدالله مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373.
2. ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 14 ص 45ـ 46، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.
3.حج (22) آیه 17.
4. المیزان، ترجمه فارسی، ج 14، ص 532ـ 537 ، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1374 ش( با تلخیص).
5. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، همان، ج1، ص 341.
۱۴۰۰/۱۰/۰۵ ۱۰:۰۸ شناسه مطلب: 98546
پرسش:
اینکه مسیحیان اعتقاد دارند حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست یعنی چه؟ آیا آنان برای خدا تجسم قائلند؟ آیا میتوان این اعتقاد را نوعی تشبیه به حساب آورد؟ مثلا شخص مسنی به یک نفر بگوید تو مثل پسرم هستی؟
پاسخ:
در بحث تثلیث مسئله تشبیه و یا حتی تجلی مطرح نیست. همان طور که اشاره کردهاید مسیحیان خدا را در قالب اقانیم ثلاثه یعنی (خدای پدر، خدای پس رو خدای روح القدس) تصویر مینمایند و غالباً از خدای پدر و خدای پسر سخن میگویند و از این اعتقاد آنها به نظریه تثلیث یاد میشود. نظریه تثلیث در الهیأت مسیحی آموزهای بنیادین است که دیگر آموزهها بر اساس آن توجیه و تفسیر میشوند. بر اساس نظریه تثلیث مسیحیان معتقد به خدای پسر هستند و معتقدند که حضرت عیسی پسر خداست و اما در این که پسر خدا بودن به چه معناست، تعریفها و تفسیرهای متعددی ارائه شده است. اصولاً خود مسیحیان از پسر بودن حضرت عیسی (ع) دو معنای زیر را ارائه کردهاند که به اعتقاد ما هر دو آنها با مشکل عقلی و نقلی مواجه هستند:
1-اولین معنای آنها این است که ازآنجاکه آفرینش عیسی برخلاف روش معمولی و بدون داشتن پدر صورت گرفته و کارهای دوران زندگی او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده، از این جهت میتوان گفت عیسی م ظهر و آینه تمام نمای خداست و به همین جهت خداوند از او تعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسی را فوق العاده دوست میداشت از این جهت او را پسر خود خوانده است.
اما این توجیه دارای دو ایراد زیر است:
الف-با معتقدات عموم مسیحیان که در اعتقادنامه نیقیّه بدین شرح مندرج است: «ما ایمان داریم به خدای واحد پدر، قادر مطلق، خالق همه چیزهای دیدنی و نادیدنی و به خداوند واحد، عیسی مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولودی که از ذات پدر است; خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات هم ذات با پدر...»(1) سازگار نخواهد بود؛ زیرا عبارات فوق، صریح در این است که عیسی مسیح پسر خداست همان طوری که نور از نور جدا میشود، عیسی هم از خدا جداشده و در رحم مریم قرارگرفته و ازآنجا برای هدایت و سعادت مردم پا به این عالم گذاشته است.
ب- هرگاه آفرینش بدون پدر و یا زندگی آمیخته به انواع معجزات و امور خارق العاده، کافی در نامیدن کسی به پسر خدا باشد در این صورت این نام و نسبت هیچ گونه اختصاصی به عیسی ندارد ؛ زیرا آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده و پیامبرانی مانند ابراهیم و موسی و نوح و... نیز سراسر زندگانی آنها با انواع حوادث خارق العاده و معجزات آمیخته بوده است و همچنین خداوند همه آنها را دوست داشته، پس باید آنها نیز پسر خدا نامیده شوند بلکه کسی مثل حضرت آدم که بدون پدر و مادر آفریده شد، اولویت دارد در این که پسر خدا نامیده شود!
2- توجیه دیگر این که میگویند: منظور از این که عیسی پسر خداست این است که خداوند در پیکر عیسی حلول کرده، همان سان که حرارت در آب حلول میکند.
این توجیه نیز صحیح نیست زیرا خداوند نه میتواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مکان; خداوندی که صرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است. چگونه میتواند در بدن انسانی مانند عیسی که مانند همه افراد بشر غذا میخورد و میخوابید و راه میرفت و از لحاظ زمان و مکان محدود بود حلول کرده و محدودشده باشد ؟!
آیا آب دریا با آنکه محدود است میشود در یک کاسه کوچک جا گیرد و اگر نمی شود، پس چگونه ممکن است وجود نامحدود خداوند در پیکر انسانی چون عیسی محدود و محصور گردد؟!(2)
درنتیجه به اعتقاد ما موضوع پسر بودن حضرت عیسی برای خدا توجیهی معقول و منطقی ندارد و اعتقادی باطل است.
پی نوشت ها:
1. ر.ک جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، چ انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1388 ش، ص 634.
2. ر.ک مکارم شیرازی، سبحانی، پاسخ به پرسشهای مذهبی، چ نسل جوان، قم 1383، ص 150.
۱۴۰۰/۱۰/۰۱ ۱۲:۳۹ شناسه مطلب: 98542
پرسش:
چگونه خداوندي كه از رگ گردن انسان به او نزدیکتر است (سوره ق: 16) يا خداوندي كه واسطه ميان انسان و قلبش است، (انفال: 24) نيازمند واسطه و رسانهاي همچون جبرئيل است؟ یا نیازمند واسطه زبانی برساخته انسانها است و معانی را از طریق الفاظ به پیامبر منتقل میکند و خودش آنها را در ذهن و روح پیامبر جاگذاری نمیکند؟
پاسخ:
مقدمه:
خداوند از طریق وحی، پیامهایی به انبیاء ارسال نموده است؛ ازاینرو، این اشکال پدید آمده که چرا خداوند بهواسطه فرشته وحی و از طریق الفاظ، پیامها را ارسال کرده؛ درحالیکه طبق آیات قرآن، خداوند به انسان نزدیک است و به خاطر همین آیات، میتواند بدون واسطه، وحی را بر قلب و ذهن پیامبر جاری کند. در اینجا در قالب نکاتی به تشریح مسئله میپردازیم.
نکته اول:
خداوند به هیچکس و هیچچیز نياز ندارد و همهچیز وابسته به ذات اوست. بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست و ذاتشان عین نیاز به خداوند است. بر این اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الهی به مخلوق، فقط بهعنوان اینکه مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است. اينكه خداوند متعال، اموري را به ديگران (كه شامل فرشتگان و ملائکه الهي میگردد) محول كرده از باب واسطه بودن آنان در تدبير است نه اينكه جايگاهي مستقل و ربوبيتي بالذات براي آنان فرض گردد؛ اما همه آنچه بهعنوان كارهاي فرشتگان براي ما تعریفشده، نوعي ساختار كامل ارتباط موجودات با يكديگر و نظاممندی در هستي است كه به قدرت و اراده و علم خداوند منتهي میگردد و اين بالاترين جلوه از شكوهمندي نظام آفرينش است. درعینحال چون قدرت و امكان انجام وظايف توسط آنها از جانب ذات حق است، میتوان بهطورقطع انجام همه اين امور را مستقیماً به خداوند هم استناد داد. (1)
با این توضیحات مشخص میشود که فرشتگان كارگزاران الهي و مأمور اجراي امور عالم تكوين هستند و وظايف سنگيني ازجمله قبض روح، ضبط اعمال، حمل عرش و غیره بر عهده آنها است كه یکی از آن موارد، حامل و رساننده وحي به پيامبران هست. (2)
پس خداوند متعال، بسیاری از امور را بر عهده فرشتگان و ملائکه گذاشته است.
نکته دوم:
پدیده «وحي» از مهمترین مباحث علوم قرآني بشمار میرود؛ چراکه قرآنی که سخن خداوند و کتاب هدایت بشر است، از طريق «وحي» نازلشده است.
مرحوم علامه طباطبائي (ره) درباره «وحي» مينويسد: «وحي يك نوع تكليم آسماني (غيرمادي) است كه از راه حس و تفكر عقلي درك نميشود. بلكه با درك و شعور ديگري است كه گاهي در برخي از افراد ـ بهحسب خواست خدائي ـ پيدا ميشود و دستورات غيبي يعني نهان از حس و عقل را از وحي دريافت ميكند. عهدهدار اين امر نيز، نبوت ناميده ميشود.»(3)
پيامبران در راستاي رياضت و موهبتهای الهي، روح خود را چنان تعالي دادند كه ميان ايشان و معارف و حقايق الهي تلاقي حاصل میشود و آنها را واقعاً با چشم دل خودشان میبینند. آنان الهي بودن معارف دريافتي را از طريق علم حضوري و شهودي دريافت میکنند؛ و دريافت شهودي و حضوري خطا بردار نيست. ارتباط معارف وحياني با خاستگاه الهیاش چنان براي پيامبران روشن و بیابهام است كه هیچگاه در وحي بودن آنچه دريافت میکنند به شك و خطا نمیافتند و کوچکترین ترديدي در الهي بودن آنچه دريافت داشتهاند، ندارند.
نکته سوم:
«وحي» به سه صورت انجام ميگيرد:
1. خواب و رویای صادقه.
2. فرشته وحی.
3. مستقيماً از جانب خداوند.
و اما تفصیل این موارد:
1. رؤياي صادقانه:
امام باقر (علیهالسلام) در اين رابطه ميفرمايد: «نبي» كسي است كه به نبوت خود از طريق رؤيا آگاه شود و مانند رؤياي ابراهيم (علیهالسلام) و رؤياي محمّد (صلّي الله عليه و آله) كه مقدمات نبوت خود را از قبل در خواب ديد. اينكه جبرئيل با پيام رسالت از جانب خداوند بر وي نازل شد.(4)
رؤياي صادق، راهي براي نزول وحي بر پيامبر است و چهبسا در خواب دانستنيها به وي القاء ميشد. امام علي (علیهالسلام) در اين زمينه ميگويد: «خواب پيامبران وحي است.»(5)
2. نزول وحي بهوسیله جبرئيل: فرشتهاي كه بر پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نازل ميشد و وحي را به وي ابلاغ ميكرد جبرئيل بود. جبرئيل كلام خدا را از راه گوش به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) القاء ميكرد و پيامبر (صلّي الله عليه و آله) گاهي او را ميديد و گاه هم او را نميديد، ولي جبرئيل وحي را بر قلب او نازل ميكرد. چنانكه ميفرمايد: «روحالامین آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو تا (مردم را) انذار كني.» (6)
در قرآن كريم، درآیات متعدّدي نسبت به نزول قرآن از طريق جبرئيل تصریحشده است.
3. وحي مستقيم و بدون واسطه: قسمتي از وحي بهطور مستقيم و بدون وساطت فرشته انجام ميگرفت. اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نقل كردهاند كه: هنگام وحي، فشار روحی شديدي به پيامبر دست ميداد، حالتي (شبيه بيهوشي) بر وي عارض ميشد (يعني همانگونه كه آدم بیهوش به اطراف خود توجهي ندارد حضرت نيز در هنگام نزول وحي به هیچچیزی توجه نمیکرد و همچون افراد غش كرده به كسي جواب نمیداد)، سر او به زير ميافتاد، رنگ صورتش تغيير ميكرد و عرق از روي او جاري ميشد، حاضران در جلسه نيز تحت تأثير اين وضع قرار ميگرفتند و براثر اين منظره سرهاي آنان نيز به زير ميافتاد. از امام صادق (علیهالسلام) پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) به هنگام وحي دست ميداد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هیچکس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي ميكرد.»(7)
همچنین خداوند متعال ميفرمايد: «ما گفتار سنگيني را به تو القاء كرديم.»(8)
البته هميشه هنگام وحي مستقيمِ خداوند بر پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) چنين حالتي به ايشان دست نميداد كه بهعنوان نمونه به گفتگوي خداوند با پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در شب معراج ميتوان اشاره نمود.
نکته چهارم:
متخصصان علوم قرآني و انديشمندان مسلمان (9) اتفاقنظر دارند كه الفاظ و معاني قرآن و همینطور نظم و ساختار آنها، صنع وحي و كار خداست و پيامبر اكرم (صلیالله علیه و آله) هيچ نقشي در آن نداشته و کلمهای كم يا زياد نکردهاند؛ و تنها آن حضرت مهبط نزول وحي و ظرف نزول قرآن و رساننده بي کموکاست وحي الهي به مردم است. مهمترین شاهد آن، عدم توان از آوردن چنين معارفي، با خصائص و امكانات بشري است. چنانكه خود پيامبر درآیات متعدد با صراحت، وحي را به خداوند نسبت داده، خود را فقط مأمور و واسطه انتقال وحي وصف میکند. كه به تغيير در ماهيت وحي قادر نيست. خداوند در قرآن میفرماید: «بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحي میشود پيروي نمیکنم.»(10)
اما چرا خداوند کلمات قرآن را نیز به خودش نسبت میدهد و آن را به پیامبر واگذار نکرد؟ دلیلش ازاینقرار است: ازآنجاکه خداوند حکیم است و کارهایش را محکم و با استحکامات لازم انجام میدهد، میخواهد پیامش عیناً به مردم منتقل شود؛ اگر معنا و مفهوم را به پیامبر (ص) میداد تا ایشان خودش آن را به لباس لفظ درآورد و به شکل کلامی برای مردم توصیف کند، کتاب الهی محصول خدا-انسان میشد و دیگر بزرگترین معجزه الهی و حجتی برای حقانیت پیامبر (ص) بهحساب نمیآمد؛ بگذریم از اینکه همیشه به ذهن مخاطب میرسید که شاید پیامبر (صلیالله علیه و آله) از نزد خود این کلام را آورده است و متأثر از ذهنیت و تلقی او بوده و لازم نیست ما از آن پیروی کنیم؛ و درنتیجه، هدف از بعثت انبیاء که هدایت مردم به راه صحیح بود، نقض میشد و چون خدا حکیم است هیچگاه غرض و هدف خویش را نقض نمیکند، بلکه کارهایش را به شکل هدفمند و با استحکامات لازم انجام میدهد تا به هدف مطلوب برسد.
نتیجه:
با توجه به اینکه وجود خداوند مستقل بوده و در انجام امور، نیازی به غیر نداشته، اما وسایل و وسایطی را در تدبیر عالم قرار داده که شکوه نظاممندی این عالم را به نمایش میگذارد. بااینکه استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمیگردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام میکند؛ اما ارسال وحی تنها به فرشته وحی ختم نشده و بهصورت ارتباط مستقیم از جانب خداوند نیز صورت گرفته است. بنابراين پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) انواع گوناگون وحي را دارا بوده است که یکی از آنها، وحی در قالب کلام لفظی از جانب خداوند است که پیامبر آن را عیناً دریافت و به همان شکل به مردم ابلاغ نمود تا خلوص و قداست آن به شکل کامل حفظ شود.
کلمات کلیدی:
وحی، فرشته، جبرئیل، کلام خدا، قرآن.
معرفی منابع مطالعاتی:
کریمی، مصطفی، وحی شناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1387 ش.
پینوشتها:
1. طباطبايي، سید محمدحسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، قم 1374 ش، ج 20، ص 298.
2. سوره نمل، آيه 102؛ سوره بقره، آيه 97؛ سوره عبس، آيه 16.
3. طباطبائي، سيد محمدحسین، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج 1، ص 176؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج 18، ص 266.
5. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق، ص 215؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 11، ص 64.
6. سوره شعراء، آیات 194 – 193.
7. طاهري، حبيبالله، درسهايي از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251 ـ 258.
8. سوره مزمل، آیه 5.
9. خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، [بیتا]، ج 2، ذیل واژه وحی.
10. سوره یونس، آیه 15.
۱۴۰۰/۱۰/۰۱ ۱۱:۱۸ شناسه مطلب: 98541
پرسش:
یک نفر به من گفت از کجا مطمئن هستید که صدایی که پیامبران و امامان میشنیدند، صدای خدا بود؟! اینکه یکصدایی به گوش اون ها برسه که بگه من صدای خدا هستم، کافی نیست. شاید صدای اجنه رو میشنیدند یا صدایی از درون خودشون بود یا یک اختلال روانی بود! چطوری اون ها تشخیص میدادند که این صدا، حقیقتاً صدای خدا است؟! آیا تشخیص اون ها برای ما هم حجته؟! شاید اون ها اشتباه تشخیص دادند!
پاسخ:
مقدمه:
حکمت الهی اقتضا دارد پیامبرانی از سوی خداوند برای هدایت مردم برانگیخته شوند تا از این رهگذر، زمینه لازم برای راهیابی انسانها به کمال و سعادت حقیقی فراهم آید. حال این پرسش مطرح میشود که آیا راهی برای شناخت پیامبران حقیقی وجود دارد و از کجا باید دانست که آنها واقعاً از طرف خدا مبعوث شدهاند؟ بهعبارتدیگر خود آنها چگونه متوجه میشدند که پیام و صدایی که میشنوند، کلام و وحی خداوند است و از سوی دیگر ما چگونه فرستاده خداوند را از مدعیان دروغین نبوت تشخیص دهیم؟ اهمیت این پرسش با توجه به این نکته روشنتر میشود که در طول تاریخ، مدعیان دروغین پیامبری کم نبودهاند، حال چه افرادی که بهدروغ مدعی این مقام بودند و یا افرادی روانپریش که فکر میکردند فرستادگان خداوند هستند. بر این اساس سعی میشود در چند محور به سؤال شما پاسخ داده شود:
نکته اول:
وحی نوعی ادراک ویژه و تجربه مرموز است و در اختیار عموم مردم نیست؛ ازاینرو، ما تجربهای از آن نداریم و اگر کسی آن را تجربه کند، نمیتواند آن تجربه را به اشتراک بگذارد، بلکه صرفاً نتایج آن تجربه را با ما به اشتراک میگذارد. کسانی که چنین تجربهای را از سر گذراندهاند، بر این باورند که این تجربه از چنان شفافیت و وضوحی برخوردار است که شخص تجربه کننده بدون تردید و به شکل یقینی مطمئن میشود که کلام خدا را میشنود؛ شبیه به کسی که تجربه دیدن ماه در نیمهشب را دارد؛ او مطمئن است ماه را میبیند حتی اگر هزاران نفر او را تکذیب کنند.
در روایات نیز درباره این مطلب سؤال شده که چگونه امامان یا پیامبران کلام مسموع را کلام خدا میدانستند؟ پاسخدادهشده که آنها در این حالت، یک طمأنینه خاص دارند و یقین میکنند کلام خدا را میشنوند. (1)
نکته دوم:
اصولاً تخیل مرهون شرایط خاص، تجلی حالتهای روانی و ضمیر ناخودآگاه آنهم در شرایط و بستر خاص است؛ بهعنوانمثال این حالت در انسانهای بیمار، رنجیده و نگران، شکستخورده یا ریاضت کشیده و گوشهگیر بیشتر مشاهده میشود، درحالیکه هیچکس در طول تاریخ، پیامبران الهی را به بیماری روحی، روانی یا متوهم بودن، متهم نکرده است، بلکه در نقطه مقابل این افراد بزرگوار از کودکی به خردمندی، درستکاری، صفات اخلاقی نیکو، حضور در متن جامعه و وثوق افراد جامعه به آنها و ... مشهور بودند. بلکه حتی، بعضی آیات بر پیامبر اسلام (ص) در محیطی مانند جنگ و مبارزه نازل میشد (2) که نسبت آن آیات به قوه تخیل و قوای درونی محال است.
علاوه بر اینکه به اذعان آیات و روایات، پیامبران وحی الهی را در حالت هوشیاری و درزمانی که قوای ادراکی آنها در بالاترین حد از جهت فهم و ادراک قرار داشت دریافت میکردند، بهگونهای که هیچ تردیدی و ابهامی در دریافت وحی نداشتند (3) که این مسئله بههیچوجه به انسانی درونگرا شباهت ندارد.
نکته سوم:
ادعای بدون دلیل را از هیچکس نباید پذیرفت؛ خصوصاً کسی که مدعی نبوت و ارتباط با عالم غیب است و به دنبال القا و تبلیغ سبک زندگی و فکری خاص است و ما را به پیروی از آن فرامیخواند. ازاینرو، وقتیکه نبی مطمئن میشود کلام خدا را میشنود، نتیجه را با مردم در میان میگذارد و چون مردم از او دلیل میخواهند، معجزاتی ارائه میدهد. خداوند برای مدعیان راستین نبوت و متمایز ساختن آنها از مدعیان دروغین، نشانههایی قرار داده تا افراد با مشاهده آنها یقین کرده و راه به خطا نبرند؛ یکی از این نشانهها معجزه است. فردی که ادعای نبوت دارد، بعد از ادعای خودکار خارقالعادهای را انجام میدهد و به این صورت ارتباط خود را با عالم ماوراء طبیعت نشان میدهند. (1) البته ناگفته پیداست که این کار از چنان عظمتی برخوردار است و بهگونهای خارقالعاده است که از عهده هیچ موجود دیگری مانند اجنه و یا ساحران ساخته نیست و عقل اطمینان مییابد که پیامبر متصل به قدرت بیکران خدا چنین قدرتی یافته و چنین کار اعجازینی انجام داده است. این معجزات و نشانهها بهگونهای هستند که هم بر یقین شخص نبی میافزاید (چنانکه در ماجرای زنده شدن پرنده برای حضرت ابراهیم یا ماجرای عزیز نبی و غیره پیش آمد) و هم برای دیگران اثبات میکند که این فرد فرستاده خداوند است.
نکته چهارم:
نبی و رسول دارای خصوصیات و ویژگیهایی هستند که نشان میدهد آنها با عالم بالا ارتباط دارند مثل عصمت، دریافت وحی، علم لدنی و ... . (3) بعلاوه محتوای رسالت و دعوت این افراد، پیروان آنها، تعالیم و رویکردهای آنها در امر تبلیغ دین، ثبات قدم و پایبندی آنها به اصول اولیه دعوت و ... همگی قراین نشاندهنده صحت و الهی بودن دعوت و ارسالکننده آنهاست. (4)
نکته پنجم:
نکته آخر هم اینکه اگر واقعا وحی حاصل تخیل یا قوه نبوغ پیامبران بود، چرا دیگر نوابغ جهان در این مدت طولانی پس از پیامبران و بخصوص پیامبر اسلام که پیامبر خاتم است، از تخیل و آوردن نظیر تعالیم و آموزههای مشابه آنها درماندند و حتی قادر به آوردن یک سوره هم مانند قرآن نبودند؟ در حالی که اگر وحی از سنخ تخیلات درونی و یا ارتباط با اجنه بود، باید در هرزمانی پیامبرانی از میان نوابغ و انسانهای خاص برخیزند وادیانی آنهم متکاملتر از دین پیامبران اسلام آورده و با انتساب خود به مقام ربوبی، خود را پیامبر خدا خوانند که اینگونه نبود.
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه وحی نوعی ادراک ویژه است که برای انسانهای عادی چندان قابلدرک نیست. افرادی که این تجربه را از سر گذراندهاند بهقدری آن را واضح و آشکار میدیدند که کمترین شکی در حقیقت آن نداشته و آن را یقینی مییافتند. همچنین منتسب دانستن وحی به قوه خیال پیامبران و یا شعور باطنی آنها و یا به موجوداتی مانند اجنه صرف ادعا است و دلیلی بر اثبات و درستی آن اقامه نشده است؛ و اگر نبوغ و قوه تخیل پیامبران در این حوزه تأثیرگذار بود، بخصوص بعد از پیامبر اسلام بهعنوان پیامبر خاتم، باید افراد نابغه زیادی را مشاهده میکردیم که ادعای نبوت کنند و کلمات، تعالیم و آموزههای متعالیتر و یا حداقل مشابهی مانند پیامبر اسلام بیاورند که قطعاً چنین اتفاقی رخ نداده است.
بعلاوه باید توجه کرد که ظهور معجزه توسط پیامبران بهعنوان یک امر خارقالعاده که افراد دیگر و حتی اجنه از آوردن مانند آن ناتوان هستند، نشاندهنده صدق ادعای آنهاست. همچنین آنها نهتنها افراد گوشهگیر و ریاضتطلبی نبودند (که مقتضای ظهور قوه تخیل و توهم است) بلکه آنها افرادی دارای خصوصیات اخلاقی پسندیده و همواره در متن اجتماع و مورد وثوق افراد جامعه بودند و وحی را نیز در همین حال یعنی هوشیاری کامل دریافت میکردند که این نیز با ادعای مطرحشده در تعارض است.
کلمات کلیدی:
وحی، پیامبر، معجزه، مدعیان پیامبری، قدرت تخیل.
پینوشتها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ ش، ج 1، ص ۲۷۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج ۲۶، ص ۶۸.
2. سوره انفال، آیه 26.
3. مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ج 11، ص 56.
4. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، کتاب طه، چ سوم، 1383 ش، ج 2، ص 37 و 38.
5. همان، ص 62-83.
6. همان، ص 54.
۱۴۰۰/۰۹/۱۵ ۱۱:۰۷ شناسه مطلب: 98535
پرسش:
عجیب است هنوز گروهی از مردم، مسلماناند و کتابی را معجزه میدانند که تگرگ را نازلشده از کوههای آسمان میداند!(سوره نور، آیه 43) در روزگاری که علم از حقایق خبر میدهد، جایی برای خرافات دینی باقی نمیگذارد؛ چه رسد به اینکه آنها را معجزه بنامیم!
پاسخ:
مقدمه:
قرآن، کلام خدا برای هدایت بشر است که توسط پیامبر (ص) دریافت و به مردم ابلاغشده است. رسالت قرآن، توضیح حقایق فیزیکی و زیستی و غیره نیست اما بااینحال، به مناسبت، به برخی از این حقایق اشاره داشته و از این طریق، اعجاز خود را نمایان ساخته است. بااینحال، برخی از منتقدان قرآن، به آیاتی استناد میکنند که به باور آنها در تقابل با حقایقی است که در علوم تجربی کشفشده است؛ ازاینرو، قرآن را نادرست میدانند و بر این باور اصرار میکنند که علم ما را از قرآن بینیاز میسازد. یکی از آیاتی که موردنقد منتقدان قرارگرفته، آیه 43 سوره مبارکه نور درباره منشأ نزول تگرگ است. در ادامه، در قالب چند نکته بهنقد و بررسی این ادعا خواهیم پرداخت.
نکته اول:
ابتدا باید تصویر درستی از قرآن داشته باشیم تا اعجازین بودنش را درک کنیم. قرآن کتاب هدایت است نه کتاب زیستشناسی یا کتاب نجوم یا کتاب روانشناسی و غیره. قرآن به دنبال ارائه اصول فکری و رفتاری است تا انسانها با پذیرش این اصول، از گمراهی در زندگی نجات یابند و به مسیر درست رهنمون گردند. شبیه به نقشه راه یا قانون اساسی که باید در چارچوب آن قدم برداشت وزندگی کرد تا به هدف نهایی دستیافت. قرآن به دنبال توضیح روابط پیچیده اشیای میکروسکوپی و ماکروسکوپی نیست؛ قرآن کتاب زندگی است و به انسان نگرش و بینش میدهد. قرآن، هم به دنبال تعلیم است و هم به دنبال پرورش. قرآن هم یکسری نادانستهها را به ما میآموزاند و هم یکسری دانستهها را تأیید میکند و هم عقل و خرد انسان را پرورش میدهد و هم انجام اخلاقیات را تضمین میکند و هم بر یکسری نکات تأکید میکند و اهمیت آنها را متذکر میشود و غیره؛ بنابراین، نه قرآن، جای علم را میگیرد و نه علم جای قرآن را؛ چنانکه نه هنر جای علم را میگیرد و نه علم جای هنر را. هر یک از آنها رسالتی دارند که دیگری قادر به انجامش نیست. (1)
نکته دوم:
بعدازآن که تصویر درستی از قرآن به دست آوردیم، به وجوه اعجازین قرآن میپردازیم:
قرآن دارای وجوه اعجازین متنوعی است که وقتی به مجموعه آنها مینگریم، متوجه میشویم که محال است از جانب بشر باشد و حتماً در ارتباط با عوالم غیبی و خواست خداوند، محقق شده است؛ یعنی وقتی به این ویژگیها مینگریم، متوجه میشویم که یک انسان درس نخوانده و معمولی (حضرت محمد صلیالله علیه و آله) نمیتواند گوینده آن باشد و حتماً نیروی برتر آن را به وجود آورده است.
یکی از جنبههای اعجازین قرآن، اشاره به حقایقی است که سالها بعد توسط علم کشف میشود. برای درک این مطلب، باید به این نکته دقت بفرمایید که قرآن کتاب علمی درزمینه نجوم و زیست و غیره نیست، اما برای آنکه ارتباطش با غیب را مشخص کند، گاهی به مناسبت از حقایق علمی سخن میگوید تا قرنهای بعد، با اکتشافات جدید، انسانها حقانیت قرآن و انتساب آن به علم الهی را دریابند. در روزگار قدیم، هیچیک از این حقایق، کشف نشده بود تا شخصی درس نخوانده (حضرت محمد صلیالله علیه و آله) آن را از مردم زمانه خودش شنیده باشد. برای نمونه به این آیات بنگرید:
کیهانشناسی: دودیشکل بودن جهان در ابتدای خلقت (2)؛ انفجار بزرگ در ابتدای پیدایش جهان (3)؛ انبساط جهان پس از انفجار (4)؛ جاذبه عمومی (5)؛ تاریکی مطلق در فضا (6) و ...
زمینشناسی: کروی بودن زمین (7)؛ حرکتهای مختلف زمین (8) و ...
زیستشناسی: نقش حیاتی آب در همهچیز (9)؛ زوجیت (10)؛ تاریکی اعماق دریا (11)؛ لقاح در ابرها (12) و ...(13)
نکته سوم:
بعد از توضیح رسالت قرآن و جنبههای اعجازین قرآن، به چگونگی نزول تگرگ در قرآن میپردازیم تا مشخص شود که این آیه در تقابل با حقایق علمی و واقعیات تجربهشده نیست.
در آیه 43 سوره مبارکه نور آمده «وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ». این آیه عمدتاً به این شکل تفسیر شده که «از کوههای در آسمان که از جنس تگرگ هستند، تگرگ را فرو فرستادیم»؛ درحالیکه در علم جدید آمده تگرگ یکی از شکلهای بارندگی است که از ابر نازل میشود نه از کوههای تگرگی در آسمان. در این صورت، میان گفته خداوند و علم جدید، بهظاهر، تعارض است. برای رفع این تعارض ظاهری و ارائه تفسیر صحیح از این آیه، سه دیدگاه مطرحشده است:
دیدگاه اول: کوههای در آسمان، همان ابرهای متراکماند که چون حجیم و بزرگ هستند، خداوند از آنها با عنوان کوه یادکرده است. بهبیاندیگر، چون ابرها همانند کوهها، بزرگ و حجیم هستند، به آنها نیز مَجازاً کوه گفته میشود. در این صورت، معنای آیه این میشود که خداوند از ابرهای متراکم و حجیم، تگرگ را نازل میکند. (14)
پس تعارضی میان علم و دین نیست چون خداوند نیز با زبان مجاز و کنایه، همان مطلبی را گفته که علم جدید کشف کرده است. از آن جایی که زبان قرآن، زبان عرفی و عامیانه است و از اسلوب ادبیات عرب استفاده میکند و از کنایه و مجاز بیبهره نیست، بهظاهر با آموزههای علمی که زبانشان عمدتاً خالی از کنایه و مجاز است، تعارض یافته است؛ اما اگر به این تفاوت ظاهری و زبانی ملتفت باشیم، متوجه میشویم که حقیقتاً میانشان تعارضی نیست.
دیدگاه دوم: کوههای در آسمان، به معنای قطعات تگرگ متراکم است که همچون کوه هستند. کوه بودن قطعات تگرگ، کنایه از تراکم و کثرت تگرگها است. در این دیدگاه، بهجای آنکه کوههای تگرگی را کنایه از ابرهای حجیم بدانیم، آنها را کنایه از کثرت و تراکم تگرگ (چیزی که از ابر نازلشده) میدانیم.(15)
در این صورت نیز تعارض میان علم و دین، تعارض ظاهری میشود؛ یعنی وقتی ادبیات قرآنی را موردتوجه قرار میدهیم و کنایی بودنش را در نظر میگیریم، متوجه میشویم که حقیقتاً میان علم و دین تعارض نیست؛ چون دین همان چیزی را میگوید که علم میگوید اما چون زبانش کنایی و مَجازی است، قطعات تگرگ متراکم و حجیم را همچون کوه دانسته است و به همین جهت، آن را با عنوان «جبال»(کوهها) ذکر کرده است.
دیدگاه سوم: در این دیدگاه، بهجای آنکه جبال را مَجاز از ابرهای حجیم (دیدگاه اول) یا تگرگهای متراکم (دیدگاه دوم) بدانیم، جبال را بر معنای خودش حفظ کرده و در عوض، معنای «بَرَد» را مورد دقت قرار میدهیم. توضیح مطلب اینکه در لغت، «بَرَد» به دو معنا آمده: یکی تگرگ و دیگری ابرهای شدیداً سرد.(16) در دو دیدگاه اول و دوم، «بَرَد» را به معنای تگرگ در نظر گرفتیم و سعی کردیم «جبال» را به شکل کنایی و مجازی توضیح دهیم؛ اما در دیدگاه سوم، «بَرَد» را به معنای ابرهای شدیداً سرد در نظر میگیریم. در این صورت، معنای آیه این میشود که خداوند از کوههایی که از جنس ابرهای شدیداً سرد است، باریدنیها (که گاهی به شکل قطرات باران است و گاهی به شکل تگرگ) را نازل میکند. در این صورت، معنای جبال را تغییر ندادهایم، بلکه معنای جدیدی برای «بَرَد» را در نظر گرفتیم و از این طریق بر مشکل غلبه یافتیم. مشکل زمانی پیش آمد که «بَرَد» را به معنای تگرگ گرفتیم؛ اما حالا که آن را به معنای ابرهای شدیداً سرد گرفتیم، معنای آیه این میشود که خداوند از کوهی از ابرهای شدیداً سرد، باریدنی فرو میفرستند.
کوهی از ابرهای سرد، استعمالی عرفی است و محدود به زبان دین نیست و حتی خودمان نیز از همین ادبیات استفاده میکنیم؛ مثلاً وقتی گفته میشود من با کوهی از مشکلات زندگی میکنم، منظورمان این نیست که مشکلات من کوه هستند یا از کوه ناشی شدهاند، بلکه منظورمان این است که آنقدر زیاد و عظیم هستند، همچون کوه میباشند. (17)
با این توضیحات مشخص میشود که آیه تگرگ، نهفقط با حقایق علمی در تعارض نیست، بلکه به شکل اعجازین درصدد اشاره به حقیقتی بود که در روزگار قدیم هنوز کشف نشده بود؛ اما اینک بهواسطه اکتشافات جدید، متوجه تفسیر صحیح از این آیه میشویم؛ بنابراین، نهفقط این آیه در تعارض با علم نیست بلکه حکایت از جنبه اعجازین قرآن دارد.
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه قرآن کتاب الهی برای هدایت مردم است و رسالتی ممتاز از علوم تجربی دارد و در عصر پیشرفت علوم تجربی، از قرآن بینیاز نمیشویم؛ چنانکه از هنر و اخلاق و غیره بینیاز نشدهایم.
قرآن برای اثبات اعجازش برای نسلهای بعد، گاهی به حقایقی اشارهکرده که در آن دوره هنوز کشف نشده بود. با تفسیر صحیح از آیه تگرگ مشخص خواهد شد که این آیه –در کنار بسیاری از آیات دیگر که شرحش در پاسخ گذشت- نمونهای از آیات اعجازین قرآن است و نهفقط با علوم تجربی در تعارض نیست، بلکه در آگاهی دادن از این حقیقت، بر علوم تجربی تقدم یافته است.
با این توضیحات، مشخص میشود چرا دینداران و مسلمانان در عصر حاضر نیز همچنان از قرآن دفاع کرده و آن را نه خرافات، بلکه کتاب هدایتگر و الهی قلمداد میکنند.
کلمات کلیدی:
علم و دین، قرآن، معجزه، تگرگ.
پینوشتها:
1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسي ديدگاه مفسران در تفسير آيه 89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان 1395 ش.
2. سوره فصلت، آیه 11.
3. سوره انبیاء، آیه 30.
4. سوره ذاریات، آیه 47.
5. سوره رعد، آیه 2.
6. سوره حجر، آیات 14-15.
7. سوره معارج، آیه 40.
8. سوره نازعات، آیات 27-33.
9. سوره انبیاء، آیه 30.
10. سوره رعد، آیه 30.
11. سوره نور، آیات 39-40.
12. سوره روم، آیه 48.
13. جواهری، محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1397 ش، ص 104-105.
14. آلوسی، شهابالدین محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الفکر، 1417 ق، ج 18، ص 278؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الوفاء، 1397 ق، ج 18، ص 192.
15. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1392 ق، ج 15، ص 137؛ شبّر، عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، قم، دار الهجره، 1425 ق، ص 356.
16. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، [بیتا]، ج 3، ص 84.
17. برای مطالعه بیشتر، رک: نجفی، روحالله، بررسی سه نمونه از دعاوی ناسازگاری قرآن و علم، مجله پژوهشهای علم و دین، 1392 ش.
۱۴۰۰/۰۹/۱۴ ۱۱:۱۳ شناسه مطلب: 98534
پرسش:
انتظار ما از قرآن این است که درباره حقایق علمی به شکل دقیق صحبت کنه، اما وقتی آیه 14 سوره مؤمنون درباره مراحل شکلگیری جنین رو خوندم، تعجب کردم که قرآنی که قرار بود معجزه جاودان و جامع همه علوم و فنون باشه، چطور اینقدر ناقص و غلط، مباحث علمی رو توضیح داده! بیخود نیست میگویند با آمدن علم، جایی برای دین باقی نمیماند.
پاسخ:
مقدمه:
نسبت علم و دین، از دیرباز ذهن متفکران را به خود مشغول ساخته است. این بحث، از سویی با مسئله انتظار بشر از دین مرتبط است و از سویی با شیوه تفسیر متون دینی. با عنایت به اینکه پرسش حاضر ناظر به دیدگاه قرآن درباره مراحل شکلگیری جنین است، در ادامه سعی میشود با تأکید بر این مطلب، در قالب چند نکته به بررسی این مباحث بپردازیم.
نکته اول:
در تفسیر و ارزیابی آیات قرآن و داوری درباره نسبت علم و دین، ابتدا لازم است انتظار خود از قرآن را مشخص کنیم. تنظیم انتظار خود از قرآن، به شیوههای مختلفی انجام میشود. یکی از آنها، استفاده از رویکرد پدیدارشناسانه و مراجعه به خود قرآن است تا از این طریق، مشخص شود میبایست چه انتظاری از قرآن داشت.
در برخی از آیات قرآن، به این مطلب اشارهشده که قرآن «تبیان هر چیز»(1) و «تفصیل هر چیز»(2) است. بر همین اساس، گروهی از مفسران و محققان، به این باور رسیدند که قرآن جامع همه علوم و فنون است و ما میتوانیم با مراجعه به قرآن، تمامی نیازهای علمی خویش را برآورده سازیم. (3)
اما مسئله اینجاست که اگر قرآن جامع همه علوم و فنون است، چرا اینقدر مختصر است و ناگفتههای فراوان دارد؟ آیا این انتظار از قرآن، انتظار موجهی است و آیا نمیشود تفسیر دیگری از تبیان و تفصیل هر چیز ارائه کرد؟ بر همین اساس، گروهی از محققان و مفسران به این باور رهنمون شدند که قرآن، کتاب هدایت است و منظور از بیان و تفصیل هر چیز، هر چیز لازم الذکر در حوزه هدایت است؛ نه هر چیز به شکل مطلق. بیجهت نیست که در همین آیات، به این نکته تصریحشده که این کتاب، مایه هدایت است و در چارچوب هدایت، گفتنیها را گفته است.
بنابراین، قرآن هیچگاه چنین ادعا نکرده که جامع همه علوم و فنون و بینیاز از علوم تجربی است.(4) در بسیاری از آیات قرآن، این مطلب گوشزد شده که خداوند در قرآن، درصدد بیان هر حقیقتی نبوده است و بسیاری از حقایق را باآن که خدا میدانسته، اما بازگو نکرده است. به این نمونهها بنگرید:
با این که خداوند از داستان برخى از پيامبران خبر داده و حتی برخی از آنها را چندین بار در قرآن تکرار میکند، اما از بیان داستان انبیای دیگر، خودداری میکند.(5)
با اینکه خداوند به اسرار منافقان آگاه است، اما بااینحال، آنها را افشا نمیکند.(6)
خداوند تصریح میکند که بهتمامی پرسشها پاسخ نمیدهد و در حوزه علم، معارف محدودی به ما عطا کرده است.(7)
نتیجه آنکه دیدگاه صحیح ازاینقرار است که قرآن، تبیان و تفصیل امور هدایتی است و گفتنیها در این حوزه را به شکل کامل و جامع بیان کرده است؛ نه اینکه جامع همه علوم و فنون باشد. نه دین و قرآن، ما را از علوم تجربی بینیاز میسازند؛ نه بالعکس.
نکته دوم:
این مطلب، به معنای آن نیست که قرآن، درباره حقایق مربوط به نجوم، زیست، جنین و غیره، هیچ سخنی نگفته است. در بسیاری از آیات قرآن، خداوند در راستای بیان امور هدایتی، به این حقایق اشارهکرده است. مثلاً برای بیان نظم و تدبیر در آفرینش، به مراحل شکلگیری جنین میپردازد یا برای بیان قدرت خویش، به پیچیدگی و گستردگی خلقت زمین و آسمان اشاره میکند.
همچنین، گاهی نیز بیان این حقایق در عصر جاهلیت -که هنوز این حقایق پنهان بودند- بهمنظور اثبات اعجاز قرآن و الهی بودنش، برای نسلهای بعدی است. بیان حقایق پنهان از سوی شخص امّی (درس نخوانده) در عصری که این حقایق برای عالمان آن دوره نیز مجهول بود، دلیل و گواه موجهی است بر اینکه آنچه او میگوید، کلام خودش نیست، بلکه کلام خدا است.(8)
در هر دو صورت، مشخص میشود چرا قرآن به بیان حقایق علمی نمیپردازد و اگر گاهی به مناسبت، به این حوزه ورود میکند، اختصار و اجمال را مراعات کرده و تفصیلاً به توضیح آنها نمیپردازد.
نکته سوم:
نکته بعدی که مرتبط با نکات سابق است، ازاینقرار است که:
با توجه به اینکه بیانات قرآن درزمینهٔ حقایق علمی، مختصر است، در تفسیر و توضیح تفصیلی آن، پیش داشتهای ذهنی مفسران، نقش بسزایی ایفاء میکند. به همین جهت، ممکن است در دورهای، برخی از حقایق علمی مندرج درآیات قرآن، به شکلی تفسیر شود که در دورههای بعدی، این تفسیر برخلاف علوم تجربی باشد؛ ازاینرو، تجدیدنظر در آن تفسیر و متناسبسازی آن با نظریههای علمی جدید، لازم میگردد.
با عنایت به این نکته، در ادامه، به تفسیر و توضیح بیشتر مراحل شکلگیری جنین در آیه 14 سوره مؤمنون میپردازیم تا از این طریق، روشن شود، این آیه اگرچه مختصر است، اما غلط و نادرست نیست: «سپس نطفه را بهصورت علقه و علقه را بهصورت مضغه و مضغه را بهصورت استخوانهایی درآورديم؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازهاى داديم؛ پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است.»
مرحله اول: نطفه
نطفه به معنای آب کم است و به همین جهت، به منی آب گفته میشود. درآیات متعددی -ازجمله آیه 13 سوره مؤمنون یا آیه 37 سوره قیامت و یا آیه 77 سوره یس و غیره- به این مرحله اشارهشده است.
نطفه اولین مرحله از سیر تکاملی انسان و نقطه آغازین پیدایش انسانها است که ماحصل ترکیب آب مرد و زن و یا بهاصطلاح علمی سلولهای جنسی زن و مرد است که در فرآیندی بیولوژیکی در بدن هر یک از زن و مرد پدید آمده است.
مرحله دوم: تشکیل جنین انسان از علقه
علقه به معانی مختلفی استعمال شده ازجمله آویزگاه، چیز چسبان، خون، لخته خون و ... (9)
بسیاری از مفسران قدیم و جدید، علقه را به معنای خون بسته در نظر گرفتند (10) و به همین جهت، این تفسیر از قرآن، با دستاورد علم جدید در حوزه جنینشناسی، در تعارض قرار گرفت. در علم جدید اثباتشده که تخمکی که با اسپرم مرد لقاح یافته، فاقد سلول خونی است. این تخمک در طول هفته دوم بارداری، به دیواره رحم آویزان میشود و غشاهای جنینی بهتدریج تشکیل میشود و تخمک مذکور را به جسم مادر مرتبط میسازد تا عمل تغذیه از خون مادر آغاز شود.(11)
به همین جهت، برخی از مفسران معاصر، متوجه این حقیقت شده و درنتیجه، معنای دیگر علقه را پیش کشیدند که باریشه لغوی علقه نیز تناسب بیشتری دارد؛ اما سابقاً مغفول مانده بود: چیزی که آویخته میشود (12). در این صورت، میان علم و تفسیر مشهور از دین، تعارض شکلگرفته نه علم و حقیقت دین. درواقع، خطا در معرفت ما از دین راهیافته، نه در خودِ دین.
با عنایت به معنای دیگری که علقه دارد و علم جدید به آن نظر دارد، نهفقط تعارض میان علم و دین مرتفع میشود، بلکه جنبه اعجازین قرآن نیز مشخص میشود چراکه قرآن در عصری از علقه بودن و آویز بودن تخمک بعد از لقاح سخن میگوید که هیچ ابزاری برای مشاهده با چشم مسلح نبود و این حقیقت از همگان پنهان بود.
مرحله سوم: تشکیل مضغه
مضغه به معنای گوشت جویده (13) یا خون غلیظ است (14) که در دو آیه آمده است: یکی آیه 14 سوره مؤمنون که بهصورت مطلق آمده و دیگری آیه 5 سوره حج که به دو صورت ذکرشده است: «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَۀ».
در علم جنینشناسی آمده که گوشت و استخوان و چشم و گوش و اندام جنسی، از هفته سوم بارداری شروع به شکلگیری میکنند و تا ماه ششم تکمیل میگردند؛ یعنی از وقتیکه علقه شکل گرفت و در جداره رحم آویزان شد، مرحله مضغۀ شروع میشود و تا چند ماه طول میکشد. از هفته سوم تا پایان هفته چهارم، هیچ تمایزی میان اعضا و اندام نیست و به همین جهت، میشود به آن مضغه غیرمخلّقۀ (نامتمایز) گفت. بعد از مدتی آرامآرام اندام از هم متمایز میشوند که میتوان به آن مضغۀ مخلّقۀ (متمایز) گفت.
مرحله چهارم: تشکیل استخوان
از اواخر هفته ششم، یعنی همان زمانی که گوشت در حال تمایز اندام است اما هنوز به کمال نرسیده است (مضغه مخلّقۀ)، استخوان نیز شکل میگیرد و مضغه به سلولهای استخوانی تبدیل میشود؛ چنانکه خداوند در آیه 14 سوره مؤمنون به این حقیقت اشاره دارد که «ً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً».
مرحله پنجم: پوشاندن گوشت بر استخوان
در مرحله بعد، همین استخوانی که از مضغه (گوشت جویده) ایجادشده، توسط گوشت و عضلات پوشیده میشود. این گوشت، غیر از گوشت سابق است و به همین جهت، قرآن به گوشت سابق، مضغۀ میگوید اما به گوشت لاحق که بر استخوان میآید، لحم میگوید. آیا اشاره به این حقیقت در قرآن، غیرازآن است که از جانب خداوند نازلشده و متکی به علم الهی، از حقایق پرده برمیدارد؟!
مرحله ششم: دمیدن روح در جنین
درآیات متعددی از قرآن، به دمیدن روح در بدن اشارهشده است؛ ازجمله درآیات 28 و 29 سوره حجر یا آیات 7 تا 9 سوره سجده. همچنین در آیه 14 سوره مؤمنون به این نکته اشارهشده که بعد از مراحل سابق، خداوند خلقت دیگری ایجاد میکند که به دمیدن روح و از سنخ دیگر بودنش اشاره دارد.(15)
بنا بر آن چه گذشت، روشن میشود که نهفقط قرآن و اسلام با علم تعارضی ندارند، بلکه علم بهخوبی از اعجازین بودن قرآن پرده برمیدارد چراکه علم حقایقی را برملا میسازد که قرنها پیش، قرآن به آن حقایق بهاختصار اما صحیح و دقیق، اشاره داشت.
نتیجه:
در تفسیر قرآن، ابتدا باید انتظار معرفتی خود از قرآن را مشخص نمود. اگرچه گروهی از مفسران، قرآن را جامع علوم و فنون دانستند، اما به باور صحیح، قرآن بیان و تفصیل امور هدایتی است و درزمینه هدایت بشر، جامع همه نکات لازم الذکر است. از این منظر، قرآن به دنبال توضیح تفصیلی حقایق علمی نیست و اگر گاهی به مناسبت، بهاختصار، به برخی از حقایق علمی اشاره میکند، یا برای اظهار جنبه اعجازین خود است یا برای ابلاغ پیام هدایتی مرتبط. همین اختصار، سبب میشود که در دورههایی، مفسران متناسب با ذهنیت و پیش داشتهای علمی خود، تفسیری از قرآن را ارائه کنند که در دورههای بعدی توسط علم، نقض شود. در چنین مواردی، آنچه نقض و نقد شده، تفسیر و معرفت بشری مفسران از قرآن بوده، نه خود آیات قرآن که متصل به علم بیکران و خطاناپذیر خدا است؛ بنابراین، نه دین و قرآن، ما را از علوم تجربی بینیاز میسازند؛ نه بالعکس.
کلمات کلیدی:
مراحل رشد جنین، قرآن، علم و دین.
پینوشتها:
- سوره نحل، آیه 89.
- سوره یوسف، آیه 111.
- برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسي ديدگاه مفسران در تفسير آيه 89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان 1395 ش.
- طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج 12، ص 469.
- سوره نساء، آیه 164.
- سوره توبه، آیه 101.
- سوره اسراء، آیه 85.
- برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: جواهری، سید محمدحسن، پاسخ به شبهات اعجاز و تحدی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1397 ش، ص 104-105.
- . ابن منظور، محمد، لسان العرب، انتشارات دار صادر، 1414، ج 10، ص 261-267؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، انتشارات هجرت، 1410، ج 2، ص 1296.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 14، ص 18.
- وی سادلر، توماس، جنینشناسی لانگمن، انتشارات ارجمند، 1385 ش، ص 89.
- بوکاوی، موریس، مقایسهای بین تورات انجیل قرآن و علم، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1357 ش، ص 273.
- شاذلی، سید بن قطب، فی ظلال القرآن، دارالشروق، 1412 ق، ج 5، ص 581.
- شاذلی، سید بن قطب، فی ظلال القرآن، دارالشروق، 1412 ق، ج 6، ص 16.
- برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، «مقایسه مراحل تکامل جنین انسان از دیدگاه قرآن، حدیث و علم جنینشناسی»، مجله پژوهشهای علم و دین، پاییز و زمستان 1389 ش.
برگرفته از: https://api.pasokhgoo.ir/books/files/SdapCo6vn3cgdwPdqVN5SYNDgZkrwfhBWez...
۱۴۰۰/۰۷/۲۹ ۱۰:۳۰ شناسه مطلب: 98504
پرسش:
اعتقادات متفاوت مسلمانان چرا و چگونه باعث تفرقه بین آنان میشود و چگونه میتوان با وجود باورهای متضاد، با پافشاری بر اعتقادات یکسان به وحدت رسید؟(آیا اعتقاد به هفته وحدت با مخالفین ولایت ائمه اطهار علیه السلام و عامل به آن جایز است؟)
پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مورد نظر باید به این نکات توجه داشت:
1. نخست این که اختلاف نظر محدود به شیعه و سنی و فرقههای مذهبی نیست. اختلاف میان مذاهب فقهی مالکی و شافعی و حنبلی، اختلافی میان اهل تسنن در حوزه احکام است و یا اختلاف میان اشاعره و اهل حدیث و معتزله، اختلاف میان اهل تسنن در حوزه عقاید است. همچنین است اختلاف میان گروههای شیعی دوازده امامی و اسماعیلیه و زیدیه. این گروههای شیعی نیز در حوزه احکام و عقاید اختلاف نظر دارند.(1)
همچنین ، این اختلافات محدود به جهان اسلام نیست. در جهان مسیحیت نیز میان جریانهای کاتولیک و ارتدوکس و پروتستان اختلاف است.(2)
افزون بر این، باید دانست که این اختلافاتهای فکری و رفتاری، محدود به قلمرو ادیان نیست، بلکه در جهان سکولار نیز برقرار است چنان که در قرن بیستم سکولارها درباره این که کدامین مکتب ما را به رفاه و سعادت دنیوی رهنمون میسازد، اختلاف نظر نمودند تا جایی که جنگهای جهانی اول و دوم میان کمونیستها و امپریالیستها و نازیستها شکل گرفت که بیش از هفتاد میلیون کشته بر جای گذاشت.
2. بنابراین ، اختلاف میان شیعه و سنی اگرچه در قلمرو جهان اسلام شکل گرفته است اما ناشی از خصیصههای بشری ما است؛ خصیصههایی که این امکان را فراهم میسازد تا انسانها با هم دیگر در حوزه نظر و عمل اختلاف داشته باشند. به همین جهت، اختلاف نظر محدود به جهان اسلام نیست، بلکه مشکلی فراگیر و بشری است.
3. در مواجهه با این اختلافات عقیدتی و رفتاری، باید راهکاری جست:
(1) یا باید مدعی شد که اساسا هیچ حقیقت واحدی در دست نیست و عقیده هر کس برای خودش حقیقت است. این سخن، چیزی جز پلورالیسم نیست. این راهکار، فارغ از اشکالات معرفت شناختیای که دارد ، یک شمشیر دو لبه است که هم میتواند پیامد مثبت داشته باشد و هم میتواند پیامد منفی داشته باشد . یعنی هم میتواند به قهر و خشونت بینجامد و هم به مدارا و صلح. هیچ دلیلی وجود ندارد که همگی باید مدارا و صلح را بر قهر و خشونت ترجیح دهیم چرا که هیچ حقیقتی وجود ندارد تا مبنای این ترجیح باشد .(3)
(2) و یا باید مدعی شد که حقیقت واحد است و در نتیجه همگان باید به حقیقت واحد دست یابند. در این صورت، یا باید با قهر و خشونت دیگران را به عقیده مورد نظرمان مجبور سازیم که در این صورت، ممکن است آنها به ظاهر با ما همراهی کنند ولی قلبا با عقیده ما مخالفند و در نتیجه، اختلاف هم چنان باقی است.
(3) یا باید برای رسیدن به حقیقت واحد، با دیگران با مدارا و مهربانی سخن بگوییم و با رفتار و گفتار نیک آنها را به راه درستی که بدان اعتقاد داریم، رهنمون سازیم. اما برای این که بتوانیم با دیگران سخن بگوییم و استدلال بورزیم، لازم است که یکسری اصول مشترک را بپذیریم. یعنی باید نخست اصول مشترک میان گروههای مختلف را دریابیم و سپس ، مستند به این اصول مشترک، استدلالهایی برای اثبات مدعای خود فراهم سازیم. روشن است که این کار بدون صبر و مدارا بدست نمیآید. در واقع، باید با صبر و مدارا و دلسوزی و مهربانی با دیگران مواجهه یابیم تا بتوانیم همگی به آن حقیقت واحد رهنمون گردیم. ایده وحدت اسلامی نیز رونوشتی از همین راهکار سوم است.
4. در نتیجه، ایده وحدت اسلامی به معنای آن نیست که اساسا میان شیعه و سنی اختلاف نظر نیست. ایده وحدت اسلامی، در واقع، راهکاری است برای رسیدن به وحدت حقیقی. در واقع، مبتنی بر همین روش است که مسلمانان میتوانند با هم دیگر هم سخن بشوند و با صبر و مدارا سخن مخالفان را بفهمند و تجزیه و تحلیل نمایند. ایده وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب نیست. آری یکی شدن مذاهب اسلامی، آرمان ایده وحدت اسلامی است اما این مهم بدست نمیآید مگر از طریق به رسمیت شناختن اختلاف نظر میان مذاهب اسلامی و فراهم کردن فضایی برای گفتگو و درک متقابل.
5. ایده وحدت اسلامی فواید فراوان دیگری نیز دارد از جمله این که مسلمانان در مییابند که مبتنی بر همین اصول مشترک، دشمن اصلی آنها نه مذاهب دیگر اسلامی بلکه کفاری است که نه فقط به جنگ با اسلام برخاستهاند بلکه تیشه به ریشه دین و اعتقاد به امور معنوی میزنند. دشمن اصلی شیعه، یک سنی نیست و یا دشمن اصلی یک سنی، یک شیعه نیست بلکه دشمن اصلی و مشترک آنها، آن صهیونیستی است که با موشک و گلوله، جوان و کودک فلسطینی را هدف گرفته است. متاسفانه نادیده گرفتن اصول مشترک، منجر به این شده است که مسلمانان از دشمن مشترک نیز غفلت نمایند و در نتیجه، به آسیبهای فراوانی مبتلا گردند. ایده وحدت اسلامی میتواند بر این مشکلات غلبه نماید.
پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: سبحانی، جعفر، الهیأت، انتشارات امام صادق.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: مک گراث، آلستر، درسنامه الهیأت مسیحی، ترجمه حدادی، انتشارات ادیان.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: لگنهاوزن، پلورالیسم، انتشارات طه.
۱۴۰۰/۰۷/۲۹ ۱۰:۲۱ شناسه مطلب: 98503
پرسش:
وحدت امت چگونه و توسط چه کسی قابل حل و فصل است و نقش امام در این زمینه چیست؟
پاسخ:
پرسشگر محترم «امت واحده» اصطلاحی قرآنی است که چندین بار در قرآن ذکرشده است و معانی متعددی از آن ارائه شده است:
1. یکی از مهمترین آنها اشارهای است به آغاز کار انسانها که در قالب جامعه واحدی بودند و پس ازآن دچار اختلاف شدند و خداوند متعال به منظور رفع اختلافات میان آنها پیامبرانی را برای آنها فرو فرستاد نظیر این آیه: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیه»(1)
2. معنای دیگری که در قالب امت واحده از آن یاد میشود عبارت است از اشاره به حقیقت واحدهای که گاه از آن به نام «اسلام» یاد میشود و مبتنی بر اعتقاد به خدای واحد است که همه انبیاء الهی در هر زمان و مقطعی به آن فرامی خواندند و درنتیجه همه کسانی که به این حقیقت گرویدند علیرغم اختلاف زمانی و مکانی جزء امت واحده به شمار میآیند و این ملتها هستند که این دین واحد را قطعه قطعه کرده و هر کدام خدا و اعتقادات دینی واحد را به شکلی مورد تفسیر قرار داده و در قالب دینی جدای از ادیان دیگر مطرح کردند کما اینکه این آیه به همین مفهوم اشاره میکند: إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون. (2) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین مینویسد: «در این آیات به مضمون اول سوره برگشت شده، زیرا در آن آیات بیان میفرمود که برای بشر معبودی است واحد و آن معبود همان کسی است که آسمانها و زمین را خلق فرموده و لذا باید او را از طریق نبوت و پذیرفتن دعوت انبیا بپرستند و با پرستش وی آماده حساب یوم الحساب شوند؛ و نبوت جز به یک دین دعوت نمیکند و آن دین توحید است، هم چنان که موسی و قبل از او ابراهیم و قبل از وی نوح و همچنین انبیا قبل از نوح و بعد از موسی- مانند ایوب و ادریس و غیر آن دو از پیامبرانی که اسامیشان و پارهای از انعامهایی که خدا به ایشان کرده و در قرآن کریم آمده- همه به آن دعوت میکردند. پس بشر امتی است واحده و دارای ربی واحد و آن خدای عز اسمه است؛ و دین واحد و آن دین توحید است که در آن تنها خدا عبادت میشود. دعوت الهی همین است و بس، ولیکن مردم این دین واحد را قطعه قطعه کردند و خدایانی به جای خدا برای خود درست کردند و ادیانی غیر از دین خدا تراشیدند و به همین جهت اختلاف در میان خود پدید آوردند و هدفهایشان در دنیا و آخرت مختلف گشت.»(3)
3. اما آنچه امروزه با الگوبرداری و به تأسی از این آیات مبارک قرآن کریم از مفهوم «امت واحده» ارائه میشود عبارت است از یگانگی و اتحاد مسلمانان و عدم تأثیر مرزبندیهای سیاسی و جغرافیایی و مذهبی و ... در تفکیک میان اینها به گونهای که هر مسلمانی که اعتقاد به وحدانیت خدا و رسالت نبی مکرم اسلام ص دارد جزء این امت بوده و همگان باید تلاش کنند تا امت واحده اسلامی بر مبنای اشتراکات میان فرق مختلف مسلمان ایجاد شود و این چیزی است که در چند بخش از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (هم چون مقدمه و اصل 11) نیز متجلی شده است؛ بنابراین امروزه منظور از اصطلاح امت واحده در ادبیات سیاسی رایج جهان اسلام یعنی مجموعهای متشکل از همه مسلمانان فارغ از اختلافات مذهبی که با یکدیگر دارند و به همین جهت به منظور بررسی تحقق این منظور لازم است راهکارهای وحدت جهان اسلام مورد ارزیابی قرار گیرد .
4. ازآنجایی که هر عملی برآمده از اعتقادات آدمی است، در ادامه ، به اصول عقیدتی مهمی که میتواند جامعه را به سوی امت واحد سوق دهد، موردتوجه قرار میگیرند: اصل اول یکتاپرستی و یکتا گرایی «توحید» در جلوههای مختلف، رابطهای است که میتواند همه مسلمانان را در نقطه واحدی گردآورد. مسلمانان جهان به خدای یکتا، خالق و آفریدگار یکتا و مدبر و گرداننده یکتا اعتقاد و باور دارند و آیات قرآن و همچنین دلایل عقلی، بر توحید در ذات و توحید در خالقیت و توحید در تدبیر گواهی میدهند.
5. از توحید که بگذریم، نبوت عامه و نبوت خاتم رسولان، عنصر وحدت ساز است و همه مسلمانان در این اصل یک صدا هستند و یک نظریه دارند. مسئله «خاتمیت» اصل مستحکمی است که همه مسلمانان در آن وحدت نظریه دارند و معتقدند که با آمدن پیامبر خاتم، باب نبوت بسته گردید و دیگر این باب به روی کسی باز نخواهد شد.
6. از این اصل که بگذریم اصل سومی به نام «معاد» مطرح است و همه مسلمانان معتقدند که خداوند بزرگ روزی همه را زنده میکند و نیکوکاران را پاداش و بدکاران را کیفر میدهد. این اصول سه گانه که از آن به عنوان « عقیده و آرمان» تعبیر میشود، عناصری است که یک میلیارد مسلمان در آن وحدت نظریه دارند و اختلاف در جزئیات، جزو مسائل کلامی است و نباید مایه اختلاف شود. اعتراف به این اصول سه گانه، مایه ایمان و انحراف از آن مایه کفر است، بنابراین نباید گروهی گروه دیگر را، که هر دو در این اصول وحدت نظریه دارند، تکفیر کنند.
7. همین اصول سه گانه است که شریعت واحدی را برای امت اسلامی به ارمغان میآورد. شریعت و آیین، همان احکامی است که رفتار و کردار ما را از نظر فعل و ترک، محدود میسازد، برخی را واجب و برخی دیگر را مستحب و مواردی را مکروه و … معرفی میکند. سرچشمه شریعت، کتاب خدا و سنت پیامبر است و همه مسلمانان در حجیت این دو اصل اختلافی ندارند و خوشبختانه امیر مؤمنان علی (ع) هم نگهبان قرائت قرآن و هم حافظ سنت پیامبر است و در روزگاری که نگارش سنت بدعت بود، او سنت پیامبر را در کتابی که بعدها به نام «کتاب علی» معروف شد، گردآورد و تا عصر حضرت صادق (ع) در اختیار عترت بوده است. بنابراین ، اهتمام به شریعت واحد، از مؤلفههای مهم وحدت ساز است. البته اختلاف در فروعات فقهی یا با گفتگو کاهش مییابند و یا با عنایت به این که هر یک از فقیهان اجتهاد کردهاند و معذورند، مشکل جدی در جامعه اسلامی ایجاد نمی شود و این اختلافات را نباید به معنای تفرقه تلقی کرد.
8. اصل مهم دیگر برای وحدت، وحدت در هدف است. امت اسلامی معتقد است که باید جامعه را به سوی خوبیها و نیکیها و فضیلت سوق داد، چنان که میفرماید: «کنتم خیر امه اُخرجت لِلناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله و لو آمن اهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون؛ (4) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدید، به کار پسندیده فرمان میدهید و از کار ناپسند بازمی دارید و به خدا ایمان دارید . اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند، قطعاً؛ برایشان بهتر بود، برخی از آنان مؤمناند ولی بیشترشان نافرمان اند». بنابراین ، امت اسلامی در عقیده و شریعت، در امر قیادت و رهبری و در غرض و هدف، وحدت نظریه دارند و باید در مجامع جهانی با هم همکاری کنند، نه این که به تکفیر و تفسیر یکدیگر بپردازند. 9. یکی دیگر از عناصر مهم عقیدتی، وجود امام و رهبری است. از عناصر سازنده «تقریب»، اتفاق مسلمانان بر وحدت رهبری است و این که رهبری را از آن خدا و رسول وی و اولی الامر میدانند و همگان این اصل را از وحی الهی برگرفته اند، آنجا که میفرماید: «...اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...؛ (5) از خدا اطاعت کنید و از رسول و صاحبان فرمان از خودتان نیز اطاعت کنید». رهبری و امامت، در مسائل خاص سیاسی خلاصه نمی شود، بلکه همه جوانب زندگی جامعه اسلامی را فرامی گیرد . از این جهت در امام باید شرایطی مانند تقوا و علم و دانش برتر وجود داشته باشد که صلاحیت آنان را برای امر رهبری بیمه کند. درواقع، امام موظف است تا با تفسیر و توضیح صحیح آموزههای دینی و حفظ جامعه دینی از انحرافات و مفاسد اجتماعی، آنها را به سوی هدف نهایی یا همان کمال سوق دهد تا هرکسی متناسب با تواناییهایی که دارد به سعادت ابدی دست یابد. امام ضامن اجرایی احکام دینی است و نمی گذارد دین به صورت ناقص اجرا شود و مهمترین رسالتش بازستانی حق مظلوم از ظالم و توزیع عادلانه ثروت و موقعیت کاری و تحصیلی است. روشن است که امام به مثابه میزان و معیاری برای فهم و اجرای دین، میتواند نقش سازندهای در ایجاد امت اسلامی داشته باشد . (6)
10. با این توضیحات هم معنای امت واحد مشخص گردید و هم اجمالاً به راهکارهای عقیدتی مؤثر در ایجاد امت واحد اشاره شد تا با تأکید بر آنها به این مهم دست یابیم و هم نقش امام در شکل گیری امت اسلامی مشخص شد. ازآنجایی که شیعیان معتقد به وجود امام زمان عج هستند و فقیهان را نائب حضرت به حساب میآورند، همواره با همیاری با فقیهان میکوشند تا شرایط ظهور را مهیا کرده تا حضرت بعد از ظهور، قیام نموده و امت حقیقتاً اسلامی را تشکیل دهد.
پی نوشت ها:
1. بقره، آیه 213.
2. انبیاء، آیه 92.
3. تفسیر المیزان ، جلد 14، ص 454.
4. آل عمران، آیه 110.
5. نساء، آیه 59.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: http://www.siasi.porsemani.ir/content/%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%9F