پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

سلام متشکرم از توجهتون سوالات خیلی زیاد هست چند میلیارد آدم روی کره زمین زندگی میکنن ؟7میلیارد چند میلیارد مسلمان هستند ؟بیش از 1/5میلیارد چند میلیون شیعه هستند؟نزدیک 500میلیون مگر خداوند دوست ندارد تمامی بندگانش وارد بهشت شوند؟البته خداوند رحمان است و از مادر و پدر مهربانتر است چرا مسلمانان فقط 1/5 میلیارد هستند چرا میان مسلمانان تفرقه هست چرا مذهب های متفاتی هست؟چرا مذهب سنی و شیعه دارای فرقه های زیادی با اعتقادات متفاوتی هستند ؟ مگر خداوند نمی خواهد دین اسلام جهانگیر شود و در تمام دنیا گسترش یابد پس چرا با علم به اینکه بعد از پیامبر چند دستگی ایجاد میشود پیامبر و خدا اجازه دادند این اختلافات بوجود آید ؟لابد میگویید پیامبر مشخص کردند که حضرت علی (ع)بعد از ایشان رهبر مسلمانان شوندپس چرا خود مسلمانان در این مورد با هم اختلاف دارند؟ چرا خداوند که قدرت مطلق است این قدرت را به دین اسلام نداد که بسیار محکم و یک دست باشد که دشمنان توان مخالفت را نداشته و با یک مذهب و دین کامل و بدون شبهه رو برو شوند مگر خداوند نفرمود است که اگر یک کلمه در نماز به عمد کم و یا زیاد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست میگوییم یا سنی ها ؟ اگر مادرست میگوییم پس چرا جمعیت سنی ها چند برابر ما شیعه ها است ؟ چرا باید نمازمان را عربی بخوانیم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال یکتا پرست نبودیم ؟چرا باید در نماز با خدا عربی حرف بزنیم مگر خداوند فارسی را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زبانی پیامبری فرستادم ،چرا فرهنگ عرب ها به ما تحمیل شد در حالی که ما قبل از حمله اعراب دارای فرهنگی غنی بودیم و دارای بزرگترین کتابخانه جهان در آن زمان بودیم درحالیکه عرب ها وحشانه در جنگ و خونریزی بودند،چرا هم اکنون کشورهای مسلمان کمترین پیشرفت فرهنگی و علمی را نسبت به کشورهای کافر دارند؟ چرا هرچه قحطی خشک سالی جنگ عذاب گرسنگی و هزاران درد دیگر ،هست نصیب مسلمانان میشود چرا خدا می خواد ما مسلمون ها همیشه توی عذاب باشیم این چه امتحانی هست که همش از ما گرفته میشه ؟

پاسخ 1
اولا در مورد سرانجام اخروي انسان ها ما در عين اين که از ميان حدود هفت ميليارد انسان، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي که رعايت محرّمات و واجبات شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها مطلقا اهل جهنم و عذاب هستند و راهي به بهشت ندارند .
دليل اين امر آن است كه ما ديگران را در دوري از عقيده حق يا عالم و عامد مي‌‌‌دانيم يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل کرده اند. جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ،از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند (البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آنها هم بشود). امّا قاصران که اکثر مردم را تشکيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند،
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا؛(1) و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) ».
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند واصلاً احتمال خلاف در گفتار و کردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي کشف حقيقت رفته و تحقيق کرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و کردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر کسى در روايات دقت کند، مى‏يابد که ائمه(ع) تکيه‏شان بر اين مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد که مى‏بايست تحقيق و جستجو کند ، اما افرادى که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند که مصداق منکر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منکران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏کند: «همان طورى که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغيير محيط باشد، ممکن است اين جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود ، اهل نجات خواهند بود ؛ يعني محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است . ايشان بر اساس عقل و فطرت و کردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهايي كه حق مي پنداشتند مورد حساب قرار مى‏گيرند.
در نتيجه تعداد کثير غير مسلمانان و غير شيعيان نشان دهنده جمعيت کثير اهل جهنم که راهي به بهشت ندارند نيست و چه بسا بسياري از اين افراد در نهايت اهل نجات باشند .
ثانيا همه ارزش و اهميت اعتقاد صحيح و حق يک انسان و عمل او بر اساس اين اعتقاد آن است که آن را از مسيري خو.دخواسته و با تلاش و همت و کوشش خود به دست آورد و در عين برخورداري از يک عقيده سنتي و خانوادگي ، با استفاده از ابزار عقل و خرد دروني خود به جستجوي حقيقت برخيزد و دين حق را براي خود برگزيند ؛ والا خداوند مي توانست از ابتدا همه انسان ها را در مسير حق و حقيقت قرار دهد و به گونه اي جبري همه را مومن گرداند چنان که خود فرمود :
« وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعا (3) و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به (اجبار) ايمان مى‏آوردند» ؛ در حالي که خداوند اين را اراده نفرموده و در نتيجه محبت و علاقه خداوند به بندگان ملازمه با آن ندارد که به شکلي غير اختياري و جبرگونه همه را به سمت دين حق بکشاند ؛ بلکه روند طبيعي حرکت بشر به گونه اي است که در نهايت همه انسان ها با اراده و اختيار و تشخيص خود دين حق را برگزيده و حقيقت عالم گير خواهد شد که آن وضعيت بهترين و باشکوهترين وضعيت ممکن براي بشريت است .

پى‌نوشت‏ ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار. انتشارت صدرا ، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد .
3. يونس (10) آيه 99.

پاسخ 2:
امكان اختلاف در پيروي از اديان مختلف مانند هر چيز ديگر وجود دارد و اين امر منحصر در دين اسلام نبوده، بلکه در سائر اديان قبلي که به نوعي در زمان خود به عنوان دين کامل معرفي شده اند، وجود داشته است و انبياء تمام تلاش خود را براي از بين بردن اختلافات و پيروي مردم از دين حق به کار برده اند.
اما نکته مهم آن است که خداوند بواسطه پيامبر خود، دين حق را به گونه اي براي مردم تبليغ و تبيين کند تا در نهايت هر گونه بهانه اي براي عدم پيروي از آن بسته شود و به نظر ما، اين امر در زمان پيامبر اکرم (ص)صورت گرفته يعني اصول کلي دين بيان شده و براي تضمين در ادامه راه و جلوگيري از انحراف مسلمانان امير المومنين علي(ع) در مواقع متعدد مانند جريان غدير و...به عنوان جانشين معرفي شده است و در برخي از موارد، حتي نام 11 امام بعد حضرت علي (ع) از جانب شخص پيامبر(ص)بيان شده است آن چنانکه در حديثي نقل شده است که فرمود" وصىّ و خليفه بعد از من على بن ابى طالب و پس از او دو سبطم حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از صلب حسين امامان نيكوكار بيايند. عرض كرد: اى محمد نامشان را برايم بيان فرما. فرمود: آرى چون حسين برود فرزندش على، و چون على بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسى، و چون موسى بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ايشانند دوازده امام‏..."(1)
لذا اختلاف مسلمانان بعد رحلت رسول اکرم(ص) به جهت عدم پيروي از آن حضرت به دلائل مختلف بوده است .
بنابراين، چنين معرفي از جانب رسول اکرم(ص) و تلاش براي جلوگيري از انحراف مردم صورت گرفته است. اما علم خدا و رسول به انحراف نهايي برخي افراد از خط مستقيم، مستلزم آن نيست که دين به گونه اي وارد شود که همه مردم به اجبار مسلمان شده و خداوند با قدرت مطلق خود توان هر گونه مخالفت را از آنها بگيرد. چرا که اساساً پيروي از دين به عاملي براي سعادت انسانها زماني به هدف مطلوب خود مي رسد که با اختيار بوده باشد نه اجبار، آن چناکه خداوند در قرآن نيز به مسئله نشان دادن راه با دلائل متعدد و عدم اجبار در دين اشاره کرده و مي فرمايد"قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين"(2)بگو:دليل رسا (و قاطع) براى خداست (دليلى كه براى هيچ كس بهانه‏اى باقى نمى‏گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند. (ولى چون هدايت اجبارى بى‏ثمر است، اين كار را نمى‏كند".
در نتيجه سنت خداوند در اين عالم برآن تعلق گرفته است که هر چيزي از راه علت خاص خويش و با اختيار خود افراد صورت گيرد نه بر اساس علم خداوند به نتيجه کار، چرا که در غير اين صورت، نه تنها دين اسلام، بلکه تمامي اديان بايد اينگونه بوده و يا اساساً خداوند از همان خلقت حضرت آدم (ع)با قدرت خويش عمل به دين حق را به عنوان دين کامل،براي همه مردم اجباري کند يا مانع اعمال زشت همه افراد از جمله يزيد و يا هزاران فرد ديگر شود يا ...که در اين صورت چيزي به نام بهشت و جهنم و...بي معنا خواهد بود.
در پايان توجه داشته باشيد که لازمه جهاني شدن دين اسلام به عنوان آخرين دين آسماني آن نيست که خداوند از همان ابتداء راه هر گونه مخالفت را براي افراد بسته و همه آنها را مجبور به اطاعت از دين حق نمايد. بلکه دين اسلام از جانب خداوند در راستاي رساندن بشر به سعادت حقيقي ، رئوس كلي همه معارف لازم براي تحقق اين هدف را در اختيار بشر قرار داده به گونه‌اي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظام‌مند بتواند با اختيار خود، همه معارف و راهنمون‌هاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.
پي نوشت ها :
1. بحراني،سيد هاشم، الإنصاف فى النص على الأئمة (ع)، ترجمه رسولى محلاتى، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏،تهران 1378ه ش، ص 391.
2. انعام(6)آيه 149.

پرسش 3:
مگر خداوند نفرمود است که اگر يک کلمه در نماز به عمد کم و يا زياد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست ميگوييم يا سني ها ؟ اگر مادرست مي گوييم. پس چرا جمعيت سني ها چند برابر ما شيعه ها است ؟
پاسخ:

اختلاف شيعه و اهل سنت در مسائلي از قبيل وضو و نماز به اختلاف در مباني استنباط احکام ديني بر مي گردد. هر يک از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احکام دين، از يکسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است که اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني، ‌ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند، ‌ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر (ص)، به سنت اهل بيت پيامبر(ص) بها مى دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.
برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نکته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسک به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى کنند و احکام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين نيستند.
در مورد نماز فرق هايي بين شيعه و سني هست مانند مسئله دست بسته بودن (تکتّف) در حال نماز که اهل سنت انجام مي دهند و از زمان خليفه دوم مرسوم شد و از بدعت هاى ايشان است. در زمان پيامبر و خليفه ي اول اين طور نماز نمي خواندند و در کتابهاي معتبر اهل سنت نيز آمده که پيامبر با دست باز نماز مي خواندند. به عنوان مثال به اين دو مورد توجه کنيد: هنگامي که رسول خدا(ص) به نماز مي ايستاد دستهايش را مُحاذي (در راستاي) دو شانه خود قرار مي داد و تکبير مي گفت، تا آنکه هر عضوي از اعضاي او در جاي خود قرار مي گرفت، آنگاه قرائت خوانده و...(1) همچنين إبن رشد قُرطبي که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب فقهي خود « بداية المجتهد و نهاية المقتصد » مي نويسد: «روايات صحيحي از پيامبر اکرم(ص) وارد شده که در آن، خصوصيّات نماز پيامبر(ص) ذکر شده ولي در آنها از تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ سخني به ميان نيامده است.(2) و همچنين امام مالک بن أنس ( مؤسّس مکتب مالکي )، تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ را در نمازهاي واجب، مکروه مي داند و قائل به کراهت اين عمل در نمازهاي واجب شده است. چنانچه به اين مطلب در کتاب خود « المدونة الکبري » اشاره کرده است.(3)
ريشه اين عمل هم از آنجا ناشي مي شد که هنگامى که اسيران جنگى ايرانى بر عمر وارد شدند, همين کار راکردند. عمر از اين کار خوشش آمد و گفت : خوب است در نماز در برابر پروردگار همين کار را بکنيم.(4) اما شيعه با توجه به روايات امامان معصوم آن را درست نمي داند.
امام باقر(ع) فرمود: و عليک بالاقبال على صلاتک ... قال : ولا تکفّر فانّما يصنع ذلک المجوس; بر تو باد به توجه قلبى بر نمازت ... و دست بر روى دست در حال نماز نگذار, زيرا اين کار مجوس است. (5)
بنابر اين به عقيده شيعه اين نحو نماز خواندن درست نيست وتکفير يکى از مبطلات نماز است، زيرا بدعت در دين محسوب مي شود. پيامبر(ص)فرمود: صلّوا کما رأيتمونى أصلى؛ همانطور که من نماز مى خوانم نماز بخوانيد.(6) طبق شواهد تاريخي كه بعضي از سوي اهل سنت در بالا گفته شد، پيامبر با دستان باز نماز مي خواندند و بر پايه حديثي كه ذكر شد و ايشان دستور داده اند كه مثل ايشان بايد نماز گذارد، لذا شيعه و بعضي فرق اهل سنت مثل مالكيان نيز با دستان باز نماز مي خوانند.
البته نبايد از ياد برد كه در انجام اصل فريضه نماز و در شكل كلي آن، بين شيعيان و اهل سنت تفاوتي زياد وجود ندارد؛ جز در چند مورد خاص مثل: دست بسته يا دست باز نماز خواندن، آمين گفتن بعد از «ولاالضالين»، مقيد بودن يا مقيد نبودن سجده گاه به اموري مانند خاک و سنگ و ... .
اما در جواب سوال دوم شما بايد گفت اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به آن نيست . امروز مسلمانان تقريباً يک پنجم جمعيت جهان را تشکيل مي دهند. آيا اين دليل باطل بودن آنان است ؟!
اکثريت ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراء طبيعت تشکيل مى دهند. چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد, جزء اردوگاه الحادى کمونيسم است . اکثريت مردم هندوستان را , که نزديک يک ميليارد جمعيت دارد, گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . قـرآن مـجـيد غالبا اکثريت ها را نکوهش نموده و به ستايش از برخى اقليت ها مى پردازد, که در اين مورد به عنوان نمونه , به برخى از آيات اشاره مى نماييم:
1 - و لا تجد اکثرهم شاکرين؛ اکثر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت. (7)
2 - ان اوليائه الا المتقون و لکن اکثرهم لا يعلمون؛ اولياى وى نيستند مگر پرهيزکاران , و ليکن اکثر آنان نمى دانند. (8)
حضرت علي (ع) فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس، اهل باطل را خواهي شناخت. (9)
ثانياً: اگر ملاک حق و باطل يک عقيده وابسته به ميزان گروندگان به آن بود، مي بايست با کم و زياد شدن گروندگان حق و باطل نيز تغيير مي کرد، در حالي که مي دانيم چيزي که حق است، هميشه حق است . چيزي که باطل است، هميشه باطل است. زماني اکثريت قريب به اتفاق مردم معتقد بودند که زمين ثابت است و خورشيد به دور آن مي چرخد. آيا اين اتفاق عقيده نشان از حقانيت آن است ؟! آيا بعداً که همه معتقد شدند خورشيد ثابت است و زمين به دور آن مي چرخد، صرف اتفاق عقيده باعث حقانيت آن مي شود؟! بعداً که معلوم شد هم خورشيد در حال حرکت است و هم زمين چطور؟! آيا وضعيت حرکت خورشيد و زمين با اعتقاد مردم متفاوت مي شود؟
علت اساسي بيش تر بودن اهل سنت را بايد در موضوع حاکمان و پادشاهان و وجود ابزارهاي تبليغاتي در دست آن ها جستجو کرد.
از قديم گفته اند "الناس علي دين ملوکهم؛ مردم به دين حاکمان خويش هستند".
پس از وفات پيامبر اکرم (ص) در همه قرن هايي که بلاد اسلامي داراي حاکمان مسلمان بوده است، اکثراً گرايش به مذهب سني داشته اند. از آن مذهب دفاع و حمايت نموده و در پي نابودي مذهب اهل بيت برآمده اند. شهادت تمام يا اکثر ائمه و شيعيان بسيار به دست صاحبان خلافت نشانه روشني از اين موضوع است.
گرايش عمومي به اهل سنت در ميان حاکمان اسلامي سبب شيوع اين مذهب و اکثريت يافتن آن در عالم اسلام است.
جداي از اين، شيعيان در بسياري از دوره ها، اجازه تبليغ و نشر عقايد خويش را نداشته اند، حتي در بسياري از اوقات شيعه بودن جرم محسوب شده و شيعيان محکوم به مرگ يا تحمل زندگي مشقت بار مي شدند. فلسفه تقيه که در مذهب ما جايگاه ويژه اي دارد، اين بوده که جان شيعيان از آزار مخالفان در امان باشد. فشارها، تبليغات سوء مخالفان و کافر و رافضي و قرمطي و مجوس و مهدورالدم خواندن شيعيان از سوي آنان، رويکرد عمومي را براي گرايش به اين مذهب را بسيار کاهش داده. پس طبيعي است که شيعيان در مجموع عالم اسلام داراي جمعيت اندک بوده و در اقليت باشند.
در واقع تمام ابزارهاي زر ( مال و ثروت) و زور (قدرت حاکمان) و تزوير(ابزارهاي تبليغاتي و جعل احاديث) در دست مخالفان شيعه بوده است.
تشيع به عنوان فرقه اي جدا شده از جامعه و پيکر اسلامي (اهل جماعت مسلمانان) قلمداد و تبليغ مي شد که حتي در دوره هاي بسيار به عنوان يک مذهب رسمي اسلامي در ميان مسلمانان شناخته نمي شد. همان گونه که بيان شد ،با اسامي انحرافي از شيعه ياد مي کردند، در اين ميان وجود فرقه ها و تفکرات متعدد در ميان شيعيان مانند غاليان و شيعه زيديده و کيسانيه و اسماعيليه که کارهاي خلاف نيز داشتند، به اين تبليغات منفي دامن مي زد.
با اين حال، تشيع به عنوان يک گرايش اقليتي در دنياي اسلام، نسبت به ساير گرايش ها داراي اهميت و اعتبار بيش تري است. گرايش هاي اقليت بسياري را مي شناسيم که در طول تاريخ اسلام پديدار شده و پس از مدتي از بين رفته اند اما شيعه باقي مانده و توانسته است در طول تاريخ براي خود جايگاهي ويژه بيابد . امروز بسياري از مردم جهان شيعه بوده و يا به تشيع مي گروند. با باز شدن فضاي تبليغات و آشکار شدن حقانيت تشيع ، هر روز بر تعداد آن افزوده مي شود.
هر چند شايد عقايد و بينش هاي شيعي، اکنون مهم ترين بينش اسلامي تلقي نمي گردد، ولي يکي از تأثيرگذارترين مذاهب عالم به حساب مي آيد که توانسته يکي از بزرگ ترين و مردمي ترين انقلاب هاي قرن را پديد آورد و تأثيرات شگرفي بر مناطق اسلام و کل جهان بر جاي بگذارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. ابن ماجه، سنن إبن ماجه، دارالکتب العلميه، بيروت، بي تا، ج1، ح1061، ص337.
2. ابن رشد قرطبي، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، منشورات الشريف الرضي، قم، 1406ق، ج1، ص140.
3. ابن مالک، المدونة الكبرى، دار الكتب العلمية، بيروت، بي تا، ج 1، ص169.
4. خويي، سيد ابوالقاسم، مستند العروة ‏الوثقي، نشر لطفي، قم، 1370ش، ج 4، ص 445.
5. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت، قم،1409ق، ج 4، باب 15.
6. مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج82، ص279.
7. اعراف(7) آيه 17.
8. انفال (8) آيه 34.
9. بحارالانوار، همان، ج22، ص105.

پرسش 4:
4- چرا بايد نمازمان را عربي بخوانيم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال يکتا پرست نبوديم ؟چرا بايد در نماز با خدا عربي حرف بزنيم مگر خداوند فارسي را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زباني پيامبري فرستادم ،
پاسخ:

به يقين بسياري از مردم آريايي در گذشته پيرو دين توحيدي بودند و عبادات ديني خود را بر اساس دستورات پيامبر خويش انجام مي دادند ؛ ارزش همان عبادات نيز آن بود که بر اساس دستور خدا و حکم پيامبر همان زمان به مردم ابلاغ مي شد و مومنان آن زمان در برابر دستور الهي و توصيه پيامبر خود تسليم و خاضع بودند .
اما با آمدن دين و شريعت و پيامبر جديد و در نتيجه دستورات و امر و نهي هاي جديد از جانب خداوند ، تسليم بودن در برابر خداوند حکم مي کند که مومنان همه اديان گذشته هم به پيامبر جديد ايمان بياورند و هم دستورات ديني که از جانب خداوند به او ابلاغ شده را به درستي انجام دهند . اتفاقي که براي مردم خداپرست آريايي بعد از نزول اسلام رخ داد و اين مردم با جان دين اسلام را پذيرفته و دستورات آن را مو به مو اجرا نمودند و البته به نتايج و برکات آن نيز دست يافتند .
کم و کيف همه عبادات از جمله نماز بر همين اساس تنطيم شده و هر مسلماني از هر نژاد و تيره و مليتي که باشد بر خود لازم مي بيند که در برابر دستور الهي خاضع و تسليم بوده و عبادات را همان گونه که خداوند خواسته به جاي آورد ؛ البته نمازبه طور خاص راهي براي حرف زدن با خداوند نيست بلکه تکليفي ديني است که انسان مسلمان در هر حال خود را موظف به انجام آن مي بيند ف هرچند اين عمل عبادي در درون خود گفتگوي با خداوند را نيز به خوبي نهادينه نموده است .
در عين حال خداوند هيچگاه از ما نخواسته که گفتگوي با او را منحصر در نماز يا اعمال عبادي قرار دهيم بلکه هر انساني آزاد است که با هر زبان و گويشي حتي بدون الفاظ و با همان مفاهيم قلبي و دروني خود با خداي خود به مناجات و راز و نياز بپردازد و هيچ محدوديت کمي و کيفي در اين مساله وجود ندارد ؛همان گونه که خداوند براي سخن گفتن با بندگان و انتقال مفاهيم لازم به آن ها پيامبراني را همزبان با همان امت ها به سوي آنان گسيل داشت ، چون اين امر منطقي و طبيعي ترين رفتار در اين خصوص است .
در عين حال نبايد فراموش کرد که اين ضرورت اوليه به معناي عدم امکان وجود دين و شريعت جهاني نيست و يک دستورالعمل مي تواند بعد از ابلاغ به امت اوليه خود به ساير امت ها هم منتقل گردد و براي آنان مفيد ، راهگشا و سعادت آفرين باشد ؛ همان گونه که احيانا در زمان حضرت زرتشت نيز در بين مناطق مختلف ايران بزرگ گويش ها و زبان هاي مختلفي بود که همه به نوعي از تعاليم آن پيامبر الهي به زبان آريايي بهره مي بردند .
اما اين گه چرا خداوند دستور به عربي خواندن نماز داده بايد گفت :
يقينا براي خداوند که خالق انسان ها و همه خصوصيات و ابعاد وجودي آنان است زبان هاي مختلف تفاوتي ندارند ، اما اين مساله خاص ظاهرا دلائل مختلفي دارد که مي توان همه آن ها را به نوعي در اين حکم دخيل دانست ؛ براي توضيح بيشتر به برخي از آنها اشاره مي کنيم :
اول: تعبدى و توقيفى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، به اين معنا که شريعت اسلام دستور به عربى خواندن نماز داده است . با توجه به اين که روح عبادت بر تسليم و تعبد است، انساني که مي خواهد عبادت خدا کند، کاري را انجام مي دهد که خداوند خواسته است و خداوند در اين دستورات هدف مهم آزمودن ميزان تسليم بندگان را در نظر گرفته و طبيعتا اگر هر زبان ديگري هم مي بود باز مي شد پرسيد چرا اين زبان ؟ اما خداوند بر اساس تعيين يک زبان خاص ميزان تعبد و تسليم بندگان را در بوته نقد گذاشته است .
دوم: جهت ايجاد زبانى مشترک ميان همه پيروان اسلام و فراهم سازى وحدت و پيوند بين المللى دينى .
سوم: قرائت و اذکاري که در نماز است، به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد؛ يعني نمي توان مفاهيمي را که در اذکار نماز است، به صورت دقيق ترجمه کرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخي از کلمات يا جملات، معاني بسياري در خود جاي داده که با يک يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود. (1)به عنوان مثال از سوره حمد نام مى‏بريم که هيچ ترجمه‏اى که بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان کند، نيست. حتى کلمه الله، هيچ معادلى در زبان ديگر ندارد (اگر چه در قالب جمله اي بتوان ترجمه کرد). کلمه خدا در زبان فارسى نيز معادل معناى الله نيست.
در ضمن تجربه زندگي انسان‌ها نشان داده آن جا که دست­هاي انساني در کارهاي مختلف دخالت کرده است، آن را به صورت‌هاي مختلف در آورده که گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احکام و تکاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي کنيم که دست بردن انسان‌ها در احکام و دستورهاي ديني آن ها را به چه وضعي در آورده، گاهي آن را به صورت کلي پاک کرده و از بين برده است.
در مورد نماز و عبادت نيز امروزه در اديان ديگر چيزي نمي بينيم که خواسته الهي باشد تا پيروان آن اديان خود را موظف به انجام آن بدانند. به همين خاطر ارتباط دائمي و هميشگي که مسلمانان با خدا دارند، در اديان ديگر مشاهده نمي‌کنيم.
اگر چه با توجه به اسبابي که ذکر کرديم، نماز بايد به زبان عربي خوانده شود، اما بدان معني نيست که انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني که خواست در غير نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز کند و دردها و نيازهاي خود را با او در ميان گذارد. به تعبير ديگر دعا بخواند .
شايد يکي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب، حفظ نماز بعد از قرن‌ها است، در حالي که در اديان ديگر اثري از آن نمي بينيم. چه بسا اگر به همان صورت خود که پيامبران گفته بودند، عمل مي کردند و به خواست خود با آن برخورد نمي‌کردند، آن ها نيز پرستشي به عنوان نماز مي‌داشتند . در واقع توجه و حساسيت در همين رابطه و اصرار بر حفظ همان شکل دقيق و خاص نماز در اسلام بود که تا کنون اين دستور عبادي با همه کارکرردهايش برقرار مانده است و اگر بنا بود که هر ملتي با گويش خود اين عمل را به جاي آورند معلوم نبود چه تغيير و دگرگوني و انحرافي در آن رخ دهد .
اين نکته مهم همان حقيقتي است که در برخي روايات هم مورد توجه قرار گرفته است ؛ هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي‌اندازد؟ امام فرمود :
«پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»؛(2) يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين است.

پى‏نوشت‏ها:
1. استاد محمد تقى مصباح يزدى، قرآن‏شناسى،چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمينى، 1380 ه' ش. ص 102 - 92
2.صدوق علل الشرايع، نشر دار الحجه للثقافه ،بيروت، 1416 ق، ج 2، ص 10.

پرسش 5:
چرا فرهنگ عرب ها به ما تحميل شد در حالي که ما قبل از حمله اعراب داراي فرهنگي غني بوديم و داراي بزرگترين کتابخانه جهان در آن زمان بوديم درحاليکه عرب ها وحشيانه در جنگ و خونريزي بودند،
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم.
پرسش 6:
چرا هم اکنون کشورهاي مسلمان کمترين پيشرفت فرهنگي و علمي را نسبت به کشورهاي کافر دارند؟ چرا هرچه قحطي خشک سالي جنگ عذاب گرسنگي و هزاران درد ديگر ،هست نصيب مسلمانان ميشود چرا خدا مي خواد ما مسلمون ها هميشه توي عذاب باشيم اين چه امتحاني هست که همش از ما گرفته ميشه ؟
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم .