۱۳۸۵/۱۰/۰۳ ۱۰:۴۶ شناسه مطلب: 2191
على کرمى
اشاره:
این نوشتار در پاسخ به پرسش یکى از دانشجویان، به رشته تحریر درآمده است. از آنجا که چنین پرسشى ممکن است براى بسیارى دیگر نیز پیش آید، اصل پرسش و پاسخ جامع و کامل آن را فراروى شما خوانندگان ارجمند قرار مى دهیم. بدان امید که براى این دانشجوى جستجوگر و دیگر دانشجویان، پژوهشگران و صاحبان فکر و اندیشه، خواندنى باشد.
آیا باور شفاعت پیشوایان معصوم، نوعى «آنیمیسم»[1] یا پرستش ارواح نیست؟
پاسخ
این پرسش نشانگر آن است که ما، هم باید موضوع شفاعت به مفهوم درست و سازنده آن را از دیدگاه قرآن و روایات مورد ارزیابى و پژوهش قرار دهیم و هم شخصیت حقیقى و قدرت معنوى و اختیارات پیشوایان معصوم را، و هم مفهوم درستِ حاجت خواستن از بارگاه خدا به وسیله آن بندگان شایسته و ادب آموخته را.[2] چرا که برداشت نادرست، تحریف شده، تخدیرى و عوامانه از این مفاهیم سازنده و امیدآفرین چنین داورى اى را در پى خواهد داشت; از این رو به نظر مى رسد براى رسیدن به پاسخ روشن و قانع کننده به این پرسش، ناگزیر از طرح چند نکته باشیم:
الف ـ واژه شفاعت
واژه «شفاعت» در فرهنگ واژه شناسان از ریشه «شَفْع» به مفهوم «جفت» آمده است، که در برابر آن، واژه «وَتر»، به معنى تک و تنها قرار دارد.
آن گاه به تدریج به مفهوم پیوستن ناتوان به توانا، ضعیف به نیرومند، و فردى به فردى دیگر به کار رفته است، که از نظر معنویت و کمال در اوج رشد و شکوفایى قرار دارد و مى تواند در حساس ترین شرایط، یار و یاور دلسوز او گردد، و ضمن دفع خطرها و برطرف ساختن مشکلات در فراز و نشیب زندگى از سر راه او، وى را در راه نجات و رستگارى و رساندن به سرمنزل سلامت و سعادت، راه نماید. واژه شناس نامدار، «راغب اصفهانى» در تفسیر گران سنگ خویش در این مورد مى نویسد: «الشّفعُ ضَمُّ الشَّىءِ إِلى مِثلِهِ.»[3]
واژه «شَفْع»، به مفهوم پیوستن و نیز پیوند دادن پدیده و انسانى به همانند خویش، آمده است. سپس نتیجه مى گیرد که کاربرد واژه «شفاعت» بیشتر در پیوستن فردى که از نظر مقام و موقعیت، در درجه پایین و لرزان است، به کسى که از نظر مقام و معنویت، برتر و بالاتر است و مى تواند او را شفاعت کند، به کار رفته است، و شفاعت در قیامت از این جمله است.
ب ـ گروههاى متنوع آیات در مورد شفاعت
شفاعت، یک موضوع قرآنى و روایى است. در قرآن شریف، افزون بر بحثهاى گذرا و بدون به کارگیرى واژه شفاعت و مشتقات آن، در حدود 30 مورد عنوان «شفاعت»، به کار رفته است.
آیاتِ بیانگر این موضوع و شرایط و ویژگیها و قیود متعدد آن، به گروههاى متنوعى قابل تقسیم و پژوهش است، و در نتیجه برطرف کننده شبهه هایى که در مورد شفاعت ممکن است در اذهان جستجوگر پدید آید.
1ـ نفى تفسیر تحریف شده و تخدیرى از شفاعت
گروه نخست، آیاتى است که شفاعت، به مفهوم تحریف شده و تخدیرى و ابزارى آن را، به صورت مطلق نفى مى کند; نظیر این آیه:
(وَ اتَّقُوا یَوْمَاً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ)[4]
«و از روزى پروا کنید که نه هیچ کس، چیزى از کیفر گناهان را از کسى برطرف مى سازد، نه شفاعتى از او پذیرفته مى شود، نه از او بدل و جایگزینى مى گیرند، و نه از جایى یارى خواهد شد.»
گفتنى است که در این گروه از آیات، بى راهه هاى پندارى ظالمان و نظریه پردازان فریبکار آنان، براى رهایى جنایتکاران و خودکامگان از کیفر بیداد و حق کشى یا شفاعت به مفهوم تخدیرى آن، به صراحت نفى مى گردد، تا بدین وسیله نشان دهد که جز از راه حق گرایى و حق پذیرى و ایمان و راستى و انجام کارهاى شایسته و آراستگى به منش و روش انسانى و اخلاقى، و توبه و اصلاح و جبران، راهى براى نجات و درخور شفاعت شدن، نیست; چرا که فلسفه شفاعت، زدودن بلاى یأس از رحمت خدا و سوزاندن روحیه نومیدى از امکان نجات، پس از پیش آمدن لغزش، آن گاه امید بخشیدن و همت دادن و برانگیختن به خودسازى و جبران و اصلاح است; نه چراغ سبز نشان دادن به تخریب وتباهى خود و دیگران و یا ادامه گناه و ستم و تباهى.
2ـ شفاعت ویژه خداست
گروه دوم، آیاتى است که شفاعت را تنها ویژه ذات بى همتاى خدا عنوان مى سازد و تنها او را به عنوان شفاعت کننده، معرفى مى کند و بس; نظیر این آیه:
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ قُلْ لِلّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)[5]
«آیا غیر از خدا شفاعت کنندگانى براى خود برگرفته اند؟! بگو: آیا گرچه آنها اختیار چیزى را نداشته باشند و چیزى را به خِرد درنیابند، باز هم آنها را شفاعت گر خویش مى پندارید؟! هان اى پیامبر، بگو! شفاعت، یکسره از آن خداست; فرمانروایى آسمانها و زمین، تنها از آن اوست، و سرانجام تنها به سوى او بازگردانده خواهید شد.»
و همچون این آیه:
(... مالَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لا شَفیع اَفَلا تَتَذَکَّرُونَ)[6]
«براى شما، جز او هیچ سررشته دار و شفاعتگرى نیست; آیا باز هم به خود نمى آیید و پند نمى گیرید؟»
3ـ شفاعت در گرو اجازه خداست
گروه سوم، آیاتى است که شفاعت دیگران را، تنها به اذن و اجازه خدا و فرمان او مشروط مى سازد; نظیر این آیه:
(وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ ...)[7]
«و شفاعت نمودن در پیشگاه او، سود نمى بخشد، مگر براى آن کسى که به وى اجازه دهد.»
و همچون این آیه:
(مَنْ ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ ...)[8]
«چه کسى است که جز به اذن و فرمان خدا، در پیشگاه او شفاعت کند؟!»
4ـ ویژگیهاى شفاعت کنندگان
گروه چهارم، آیاتى است که ویژگیهاى شفاعت کنندگان را بیان مى کند; نظیر این آیه که گواهى آگاهانه و خالصانه به حق را از آن جمله مى شمارد:
(وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)[9]
«و آنهایى که شرک گرایان جز ذات پاک و بى همتاى او، مى خوانند و مى پرستند، مالک شفاعت نیستند، مگر آن کسانى که به حق گواهى داده اند و خود مى دانند.»
و همچون این آیه:
(... وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ)[10]
«... و آنان، جز براى کسى که ذات پاک خدا رضایت دهد، شفاعت نمى کنند; و خود از بیم او ترسانند.»
و همانند این آیه:
(یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ اِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْداً لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً)[11]
«و روزى را به یاد آور که پرواپیشگان را به سوى نعمتهاىِ خداىِ بخشاینده، به صورت دسته جمعى و با احترام مى بریم. و مجرمان و تبهکاران را بسان شتر تشنه و دربند، به سوى دوزخ و آتش شعلهور آن مى رانیم. آن روز هیچ کس اختیار شفاعت گرى ندارد، جز آن کسى که از سوى خداى بخشاینده پیمانى گرفته است.»
5ـ تحریم شفاعت در مورد برخى از گناهان
گروه پنجم، آیاتى است که «شفاعت» را بر برخى از گناهان سهمگین و گناهکاران سیاه کار تحریم مى کند; نظیر این آیه:
(وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الازِفَةِ إِذْ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمینَ مَا لِلظّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یُطاعُ)[12]
«و آنان را از آن روز نزدیک بترسان، آن گاه که جانها نزدیک گلوگاهها مى رسد، در حالى که آنان از اندوه آکنده اند; آرى، در آن روز سهمگین است که براى ستمکاران نه خویشاوند دل سوزى خواهد بود، و نه شفاعت گرى که از او فرمان برده شود و به کار آید.»
بدین سان قرآن هشدار مى دهد که نمى توان بسان برخى ناآگاهان و یا خودفریبان و دیگرفریبان در راه زندگى، به هر حق کشى و خشونت و استبداد و ستمى دست یازید، و خدا و مذهب و عواطف و اعتماد مردم را به ابزار فریب تبدیل ساخت، و باز هم از خدا و پیامبر و امامان عدالت، و شفاعت آنان دم زد و بدان، امید دروغین بست.
ج ـ شرایط برخوردارى از شفاعت
شفاعت، به مفهوم درست آن، یک موضوع قرآنى و حدیثى است. به همین سبب است که پیروان اسلام، با الهام از قرآن بر شفاعت پیامبر گرامى اتفاق نظر دارند،[13] گرچه در چگونگى آن، دیدگاهها متفاوت است. رهروان مذهب اهل بیت نیز، بر این باورند که افزون بر پیامبر گرامى، دیگر پیام آوران خدا،[14] فرشتگان،[15] و امامان معصوم نیز به اذن خدا، شفاعت مى کنند و شفاعت آنان، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران، و هم براى نجات و رهایى از کیفر و عذاب سودمند است، اما با این شرایط:
الف ـ این شفاعت، به اذن خدا و در قلمرو رضایت و خشنودى او باشد، و بس;
ب ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که در زندگى خود، پس از لغزش و قانون شکنى به خود آیند و در اندیشه بازگشت به سوى خدا و مقررات او، تلاشى خستگى ناپذیر براى جبران خطاها و گناهان خود آغاز کنند، و نیز در اندیشه و عمل، خود را هم سنخ با شفاعت کنندگان گردانند;
ج ـ این شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که لغزشهاشان از حق کشى و کشتار و دیگر گناهان جبران ناپذیر سر برنیاورد و به گونه اى ویرانگر نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد.[16]
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ به یاران خود نوشت:
«مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَنْفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِین عِنْدَاللّه، فَلْیَطْلُبْ إِلَى اللّه اَنْ یَرْضى عَنه.»[17]
«هر کس شادمان مى گردد که شفاعت شفاعت گران راستین، شامل حال او گردد، باید با اندیشه و منش شایسته خود، خشنودى خدا را بجوید.»
«علامه طبرسى» در تفسیر گران سنگ خویش، به هنگام تفسیر یکى از آیات مربوط به شفاعت[18] ـ که جنبه اى از شفاعت یا برداشت تخدیرى و تحریف شده و ابزارى از مذهب را نفى مى کند ـ در این مورد چنین مى نویسد:
مفسران برآنند که برخى از خودپسندان یهود، بر این پندار بودند که ما، فرزندان پیام آوران خدا هستیم و هرگونه بیندیشیم و رفتار کنیم، سرانجام پدرانمان ما را شفاعت خواهند کرد; به همین جهت، این آیه مبارکه، در مقام نفى این پندار منحط و ویرانگر آنان و ردّ شفاعت مورد نظر آنهاست.
خداى تعالى بدین وسیله امید کاذب و برداشت تخدیرى و ویرانگر آنان و دیگر برترى جویان و قانون گریزان را از شفاعت، مردود اعلام مى کند، وگرنه موضوع شفاعت به مفهوم درست و اساسى آن، یک حقیقت قرآنى و روایى است، و همه پیروان اسلام بر شفاعت پیامبر گرامى اتفاق نظر دارند، گرچه در چگونگى آن، دیدگاهها متفاوت است.
آن گاه مى افزاید:
ما بر این باوریم که پیامبر گرامى به اذن خدا، شفاعت مى کند و شفاعت آن حضرت براى نجات و رهایى از عذاب، تردیدناپذیر است. اما این شفاعت شامل حال کسانى مى شود که گناهانشان به گونه اى نباشد که آنان را از شفاعت محروم سازد.[19]
برخى بر این باورند که شفاعت تنها در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران است، نه رهایى گناهکاران; اما به گونه اى که از آیات و روایات دریافت مى گردد، شفاعت، هم در قلمرو افزودن پاداش شایستگان و توبه کاران خواهد بود، و هم در قلمرو رهایى گناهکاران.
وى در بخش دیگرى مى افزاید: همچنین به باور ما، شفاعت، یک اصل قرآنى و اسلامى است; همان گونه که به اذن خدا و فرمان او، یک حق تردیدناپذیر براى پیامبر است، یاران راستین و برگزیده آن حضرت ـ یعنى امامان نور و در درجات پایین تر خودساختگان و تربیت یافتگان راستین، یا ایمان داران درست اندیش و پرواپیشه و صالحان و مصلحان حقیقى ـ نیز به اذن خدا از این مقام برخوردارند، و خدا به دست آنان، بسیارى را از عذاب و کیفر عملکردشان رهایى مى بخشد، تا حکمت و حق شناسى خود را به نمایش نهد، و از خوبیها و خوبان، عدالت و عدالت پیشگان روزگاران، آزادى و آزادگى و راستى و راستگویان آن گونه که باید تجلیل گردد.
«وَ هِیَ ثابِتَةٌ عِنْدَنا للنَّبِىّ وَ لاَِصْحابِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَ لاَِئِمَّةِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهرینَ وَ لِصالِحِ الْمُؤْمِنینَ وَ یُنَجِّی اللّهُ تَعالى بِشَفاعَتِهِمْ کَثیراً مِنَ الْخاطِئینَ.»[20]
«نزد ما پیروان اهل بیت، ثابت و قطعى است که پیامبر خدا و یاران برگزیده او مانند ابوذر، سلمان، عمار، یاسر و ... و امامان و پیشوایان از اهل بیت او و مؤمنان شایسته کردار، در نزد خدا حق شفاعت دارند، و خدا با شفاعت آن بندگان بارگاه خود، بسیارى از خطاکاران و لغزشکاران را نجات مى دهد.»
«علامه طبرسى» در بخش دیگرى مى افزاید:
این دیدگاه را علاوه بر انبوهى از آیات و روایات، این حدیث ـ که مورد قبول همگان است ـ تأیید مى کند; که پیامبر گرامى فرمود:
«اِدَّخَرْتُ شَفاعَتِى لاَِهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتِى ... .»[21]
«من شفاعت خویش را براى کسانى از امت ذخیره ساخته ام که در راه زندگى، ناخواسته به گناهان کبیره در غلتیده اند، اما پس از آگاهى و به خود آمدن، با همه وجود به جبران و اصلاح برخاسته اند.»
نیز آن حضرت فرمود:
«اِنِّى اَشْفَعُ فَأُشفَّعَ وَ یَشْفَعُ عَلِىٌّ فیُشَفَّعُ وَ اَهل بَیْتى یَشْفَعُونَ فیُشفّعون وَ اَنَّ اَدْنى الْمُؤمنینَ لَیَشْفَعُ فِى اَرْبَعینَ مِنْ اِخْوانِهِ ... .»
«روز رستاخیز که فرارسد، من شفاعت مى کنم و به خواست خدا و اذن او، پذیرفته مى شود; و امیرمؤمنان شفاعت مى کند و مورد قبول قرار مى گیرد; سپس خاندان من به اذن خدا شفاعت مى کنند، و شفاعت آنان نیز پذیرفته مى شود; از پى آنان نوبت به ایمان داران و شایستگان راستین مى رسد، که شفاعت مى کنند و شفاعت آنان در درجه پایین ترى پذیرفته مى شود; و کمترین شفاعتى که یک انسان با ایمان مى کند، آن است که شمارى گناهکار و لغزشکار (چهل نفر) را با شرایطى، از آتش نجات مى بخشد.»
علامه مى افزاید: نیز از این آیه شریفه ـ که دریغ و حسرت کافران را در روز رستاخیز از این جهت که شفاعت کننده اى ندارند، ترسیم مى کند ـ مى توان دریافت که اصل شفاعت به مفهوم سازنده آن، درست و خردمندانه و قرآنى است که مى فرماید:
(فَما لَنا مِنْ شافِعینَ وَ لا صَدیق حَمیم)[22]
«پس براى ما، نه شفاعت کنندگانى است و نه دوستى پر مهر و دلسوز.»
علامه قزوینى ضمن بحثى تحت عنوان «قرآن و موضوع شفاعت»[23] مى نویسد:
«پس از ترسیم برخى از روایات درست و معتبر در شکوه معنوى فاطمه ـ علیها السلام ـ و شفاعت او ـ که از نظرتان گذشت ـ اینک با نگارنده باش و با بهت و حیرت، به برخى پندارها و بدعتها و بافته هاى بى اساس و فریبنده بنگر که چگونه با آیات قرآن و روایات رسیده از پیامبر ـ که اصل شفاعت دوستان ویژه خدا را با شرایط و قیودى مطرح مى کند ـ به مخالفت برخاسته، و در افراط کارى خویش تا جایى پیش رفته اند که شفاعت پیامبر را نیز نفى مى کنند.
این کج اندیشان مى پندارند با این شیوه منحط خویش از یکتاپرستى و توحیدگرایى دفاع مى کنند; چنانکه گویى اصل شفاعت ـ که یک اصل قرآنى و اسلامى است ـ با توحیدگرایى ناسازگار، و یا پذیرش آن، بسان دعوت به شرک و ارتجاع است.»
وى سپس تعدادى از آیات قرآنى در موضوع شفاعت را یادآور شده، مى افزاید:
«اینها نمونه هایى روشن از آیات قرآن است که به روشنى، به درستىِ شفاعت به اذن خدا صراحت دارد و شفاعت را براى شفاعت کنندگان اثبات مى کند.»
آن گاه مى افزاید:
«آیاتى که آمد به شفاعت نمودن دوستان خاص خدا تصریح مى کند; اما آیا آنان در این جهان نیز مى توانند شفاعت کنند یا نه؟ ساکت است. براى روشن شدن این بحث، باید به آیات دیگرى نظر افکنیم که این موضوع را به روشنى بیان مى کند و ثابت مى نماید که آنان در این سرا نیز از جانب خدا به این مقام مفتخر شده، و به آنان حق شفاعت، دعا براى دیگران، و طلب آمرزش و بخشایش از خدا ارزانى شده است.»
براى نمونه:
1ـ (وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً)[24]
«و اگر هنگامى که مرتکب گناه شدند، نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پیامبر برایشان آمرزش خواسته بود، به یقین خدا را توبه پذیر و پرمهر مى یافتند.»
این آیه، به روشنى بیانگر این حقیقت است که گناهکاران آن گاه که با ندامت و توبه به پیشگاه پیامبر بروند، و براى آمرزش خواهى از بارگاه خدا به او توسل جویند، و پیامبر براى آمرزش آنان اقدام کند و از خدا بخواهد، آن گاه است که خدا را توبه پذیر و پرمهر خواهند یافت و مورد بخشایش قرار خواهند گرفت.
اینک سخن این است که اگر به راستى شفاعت خواهى از پیامبر، شرک گرایى و شریک تراشیدن براى خداست، در این صورت هرگز نمى باید چنین کسانى خدا را توبه پذیر و پرمهر بیابند; چرا که خداى بزرگ طبق وعده اش در قرآن، هر آن کس را که به او شرک ورزد هرگز مورد بخشایش قرار نخواهد داد.
2ـ قرآن در ترسیم سرگذشت فرزندان یعقوب مى فرماید:
(یا اَبانا استَغْفِرْلَنا ذُنُوبَنَا اِنّا کُنّا خاطِئینَ)[25]
«گفتند: هان اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکارانیم.»
و پاسخ حضرت یعقوب در این مورد تفکرانگیز است که فرمود:
(سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّى)[26]
«به زودى براى شما از بارگاه پروردگارم آمرزش خواهم خواست.»
این آیات بیانگر درخواست صریح فرزندان یعقوب از آن حضرت است که براى آنان طلب آمرزش کند; چرا که آنان خطاکارند و او نیز پاسخ مى دهد که به زودى چنین خواهد کرد.
(وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ)[27]
«و براى آنان دعا کن، چرا که دعاى تو، مایه آرامش آنهاست.»
د ـ شرایط و ویژگیهاى مسئولیت ساز
درست است که شفاعت یک موضوع مذهبى است و از دیدگاه قرآن و روایات، پیامبر و پیشوایان معصوم و حتى انسانهاى پاک منش و رشد یافته، مى توانند کسانى را در این سرا و سراى آخرت مورد شفاعت قرار دهند، اما با قیود و شرایطى سازنده و رشدبخش، نه بدون قید و شرط.
به همین سبب، آیات و روایاتِ بیانگرِ شفاعت، هم شرایط و ویژگیهاى مترقى و مسئولیت سازى را در شفاعت کننده لازم مى شمارند، و هم در شفاعت شونده، و هم در لغزشها و گناهانى که مى توانند مورد شفاعت قرار گیرند.
این شرایط و ویژگیها در محورهاى سه گانه بالا، نشان دهنده نکات بسیارى است، از جمله نشانگر این حقیقت است که باور داشتن موضوع شفاعت به مفهوم درست و قرآنى آن، به این معنا نیست که اعتقاد به گره گشایى امامان معصوم و طلب شفاعت یا توسل به آنان، نوعى از «آنیمیسم» یا پرستش ارواح یا قائل شدن قدرت مطلقه و عجیب و غریب براى ارواح انسانى باشد، بلکه تنها به این مفهوم است که برخى از شایسته ترین و وارسته ترین و شکوفاترین بندگان خدا، با شرایط و ویژگیهایى مشخص و مقرر از سوى خدا، داراى قدرتى محدود و معلوم هستند، و تنها به اذن خدا و فرمان او مى توانند کسانى را که ذات بى همتاى او بر شفاعت شدن آنان خشنود است، شفاعت نمایند و بس.
با این بیان هنگامى که ما به شفاعت و توسل، با این نگرش و این شرایط مى نگریم، دیگر نه تنها چنین مفاهیمى، موانع رشد و اوج و توحید و اخلاص نخواهند بود، و نه تنها نوعى از «آنیمیسم» نیست، بلکه هر کدام نوعى از حق گرایى و حق پذیرى و جلوه اى از جلوه هاى خداشناسى و فرمانبردارى از یکتا آفریدگار هستى خواهد بود; چرا که ما شفاعت و شفاعت کننده و وسیله را، به دستور پدیدآورنده و تدبیرگر تواناى هستى، و به اذن و شرایط مقرر از سوى او، در راه انجام فرمان او، براى رسیدن به خشنودى او جسته ایم و بس.
از این رو اعلام مى کنیم که به باور ما تنها خداست که خواسته هاى انسان را بر مى آورد، بیماران را شفا و نابینایان را بهبودى و بینایى مى بخشد، دعاها و نیایشها را مى شنود و نه جز او; اما اگر ذات بى همتاى او، نماینده و وسیله و واسطه و شفاعت گرى نیز بر اساس حکمتها قرار داد، و گوشه اى از کارها را به آنها سپرد تا به قدرت و فرمان او ـ بسان این همه اسباب طبیعى و علل شناخته و ناشناخته ـ برخى کارها را انجام دهند، و به بندگان نیز فرمان داد که به سوى آنان بروند و با ایجاد همرنگى و سنخیت با آنان، آنها را واسطه فیض و وسیله تقرب به بارگاه او و یا شفاعت گر خود قرار دهند، در این صورت دیگر این توسل و شفاعت، نه تنها نوعى آنیمیسم نخواهد بود، که عین حق گرایى و از جلوه هاى خداشناسى و یکتاپرستى خالص است; چرا که این واسطه هاى فیض (شفاعت گران) با همه شکوه و عظمت خود، بسان میلیونها اسباب و علل طبیعى و فراطبیعى، برگزیده و فرمانبردار و کارگزار خدا هستند، و خود کاره اى نیستند تا قدرت عجیب و غریبى براى آنان قائل گردیم.
افزون بر این، این وسیله جویى و شفاعت خواهى نیز در قلمرو شرایط و مقررات خداست، و نه خارج از آن;[28] چرا که قرآن مى فرماید:
(یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فى سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فى الاَْرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذاب یَوْمَ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ. یُریدُونَ اَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ)[29]
«اى کسانى که ایمان آورده اید! پرواى خدا پیشه سازید و براى تقرب معنوى به سوى او، وسیله اى خداپسندانه و شایسته بجویید; و در راه او جهاد و فداکارى خالصانه کنید; باشد که رستگار گردید. بى تردید کسانى که کفر ورزیدند، اگر هر آنچه در زمین است از آنِ آنان باشد و همانندش را نیز با آن داشته باشند و بکوشند تا به وسیله آن، خویشتن را از عذاب سهمگین روز رستاخیز برهانند، از آنان پذیرفته نخواهد شد، و عذابى دردناک خواهند داشت. مى خواهند از آتش شعلهور و پرشراره دوزخ درآیند، در حالى که هرگز از آن بیرون آمدنى نخواهند بود، و برایشان عذابى پایدار خواهد بود.»
از پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ آورده اند که فرمود:
«نَحْنُ سَفینَةُ النِّجاةِ، وَ مَنْ حادَّ عَنّا هَلَکَ، فَمَنْ کانَتْ لَهُ اِلَى اللّهِ حاجَةً فَلْیَسْأَلْ بِنا اَهْلَ الْبَیْتِ ... .»[30]
«ما خاندان رسالت، کشتى نجات هستیم; هر کس به ما نزدیک شود از نگون سارى دنیا و آخرت نجات خواهد یافت و هر کس از ما دورى جوید و سر ناسازگارى داشته باشد، نابود مى گردد; از این رو هر کس خواسته اى از بارگاه خدا دارد مى تواند به ما خاندان وحى توسل جوید و به وسیله ما بخواهد.»
هـ ـ دو تفسیر از موضوع شفاعت
موضوع شفاعت در گذر زمان به دو گونه بسیار متفاوت و حتى متضاد تفسیر شده است; تفسیر درست و سازنده و منطقى و داراى فلسفه تربیتى و اجتماعى و روانى و مؤثر براى بازگشت از لغزشها و گناهان و تفسیر تخدیرى و عوامانه و زیانبار که باعث تشویق به گناه و بیداد مى گردد، و موجب جرأت به حق کشى و گستاخى و قانون شکنى است.
چنین تفسیر زیانبارى از یک موضوع امیدبخش و سازنده تربیتى و انسانى، تنها محدود به موضوع شفاعت نیست، بلکه برخى از مفاهیم عقیدتى و اجتماعى مترقى و اوج بخش و جامعه پرداز، همانند: دعا و نیایش، تلاوت قرآن، زیارت، مفهوم ایمان، تقوا، اخلاق، زهد، امر به معروف و نهى از منکر، محبت و ولایت اهل بیت، انتظار، دنیا و جلوه هاى آن و ... نیز در گذر زمان به این سرنوشت فاجعه بار گرفتار آمده و آفت تحریف معنا و محتوا و بهرهورى ابزارى از مذهب، دامنگیر آنها نیز شده است.
1ـ شفاعت در فرهنگ عوام
شفاعت در فرهنگ عوام عبارت از این است که: فردى با پشتوانه نیرومند و موقعیت مهم سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و غیره، نزد زورمدارى مى رود و با بهرهورى از این فاکتورها، مى کوشد تا با نوعى معامله و باج دهى و باج گیرى و با انگیزش زودگذر عواطف زورمدار، و دستکارى مغزش در مورد قانون، قانون شکن و مفاهیم دیگر، رأى و نظر او را در مورد جریمه و یا کیفر زیردستان و برخى شهروندان و ... تغییر دهد و به گونه اى آنان را نه تنها از خطر برهاند، که مورد لطف و عنایت او نیز قرار دهد.
با این بیان موضوع شفاعت هیچ گونه اثرى در ایجاد تحول مثبت در اندیشه و عملکرد فرد مجرم و قانون شکن ندارد، بلکه همه اثرهاى مثبت یا منفى، در طرف صاحب قدرت یا آن کسى است، که نزد او به شفاعت و سفارش مى روند.
این تفسیر تخدیرى و تحریف شده از شفاعت، باعث شده است که برخى به دلیل عدم پژوهش و شناخت درست مسئله، مفهوم شفاعت را با پدیده زشت و ظالمانه پارتى بازى و سفارش در بارگاه خودکامگان و زورمداران روزگار، برابر پنداشته و برخى دیگر آن را نوعى آنیمیسم و پرستش ارواح بنگرند، و پاره اى نیز با دستاویز ساختن برخى از آیات و دیدن برخى جنبه ها و ابعاد آن، و غفلت از آیات و جنبه هاى دیگر، موضوع شفاعت را شرک و چندگانه پرستى اعلام دارند و به این جا برسند که ره آورد شفاعت، چیزى جز کشتن روحیه تلاش، و تشویق به گناه و قانون شکنى و عدم احساس مسئولیت نیست!
روشن است که این اندیشه و فرهنگ نیز، ویژه جامعه هاى عقب افتاده و استبدادزده است، نه پیشرفته و عدالت خواه و جویاى خردگرایى; چه آنکه در این تفسیر تخدیرى و تحریف شده، هیچ گونه تلاش و کوشش سازنده و اصلاحى براى اثرگزارى مثبت و تحول مطلوب در اندیشه و فرهنگ و منش فرد و جامعه خواهان شفاعت و جویاى نجات و رستگارى نیست، بلکه همه تلاشها براى اثرگزارى در طرف مقابل و دستکارى در اندیشه تصمیم ساز اوست. روشن است که با این برداشت نادرست، شفاعت هرگز نمى تواند فلسفه خردمندانه و ره آورد درستى داشته باشد.
به بیان دیگر، شفاعت به این مفهوم عوامانه و تخدیرى، هم مى تواند روح تلاش و کوشش را بکشد، و هم باعث جرئت به گناه و ستم گردد، هم شرک و پرستشهاى ذلت بار را موجب شود، و هم سیما و رنگ و بوى جامعه هاى عقب افتاده و استبدادزده و زورپرست و خرافه پذیر را به نمایش گذارد; چرا که اگر فرد و جامعه اى بر این باور باشد که مى توان در علم بى کران و آگاهى خدا اثر گذاشت و آن را دگرگون ساخت، و مجهولى در مورد شفاعت شونده را براى او روشن نمود، یا مى توان به قدرتى روى آورد که بتواند در صورت لزوم، به صورت مستقل، خشم خدا را فرو نشاند و یا مهر و رحمت او را برانگیزد، یا چنین تصور نمود که ذات بى همتاى او، در برابر موقعیت نیرومند سیاسى و اجتماعى و نظامى و امنیتى دیگران ـ بسان قدرتهاى گوناگون روزگار ـ آسیب پذیر است و مى توان در تصمیم او، خلل و تزلزل ایجاد کرد و شفاعت قانون شکنان و زورمداران و عمله هاى نگون بخت آنان را به او قبولاند، روشن است که همه این پندارها سر از شرک و انحطاط در مى آورد و از اصل توحیدگرایى به دور است، و هیچ رابطه و پیوندى با شفاعت و توسل و زیارت، به مفهوم سازنده و امیدبخش و قرآنى و روایى آنها ندارد.
2ـ شفاعت در فرهنگ قرآن
در شفاعت به مفهوم قرآنى همه کوششها بر محور ایجاد تحول مطلوب فکرى و فرهنگى و تربیتى در کسى است که در اندیشه شفاعت شدن است; از این رو مى کوشد تا با رساندن خویش به نمونه ها و الگوهاى کمال و جمال و با تجدیدنظر در باورها و اعمال خویش، خود را درخور بخشودگى و شفاعت سازد.
شفاعت با این تفسیر و با این ویژگى، دیگر نه تنها هیچ یک از آن ره آوردهاى ویرانگر و انحطاط آفرین را ندارد، که ره آوردهاى مثبتى را نیز به ارمغان مى آورد.
به باور ما دیگر چنین شفاعتى نه تنها بر انگیزاننده روحیه نومیدى و تنبلى نیست، که برانگیزاننده روح امید و نشاط براى جبران و اصلاح و خودسازى است. دیگر نه تنها به سوى قانون شکنى و بیداد تشویق نمى کند، که تشویق گرى است به سوى ترک ستم کارى و بیداد و نقض حقوق بشر و در پیش گرفتن عدالت و رعایت حقوق دیگران.
دیگر چنین شفاعتى نه تنها با پرستشهاى ذلت بار انواع بتها و ارواح، سر آشتى ندارد، که اوج توحیدگرایى و یکتاپرستى است، و همه دلها و جانها و اندیشه ها را به سوى خدا و یارى خواهى و توفیق طلبى از او و تقرب به سوى او توجه مى دهد، و شفاعت گر و وسیله و واسطه فیض را ـ با آن شرایط و ویژگیهاى قرآنى ـ چیزى بسان علل طبیعى و فراطبیعى، از سوى خدا مى نگرد و بس.
دیگر چنین شفاعتى نه تنها رنگ و بوى روابط استبدادى و اقتدارگرایانه و وصف و حال جامعه هاى عقب افتاده و دنبالهور را نمى پراکند، که یک شاهراه تربیتى و یک وسیله مؤثر براى اصلاح قانون شکنان و اصلاح ستیزان است.
مهم ترین اثر معجزه آساى شفاعت
دانش روان شناسى و علوم اجتماعى بیانگر آن است که قانون شکنان و مجرمان بزرگ، از یک سو به ناراحتى و عذاب وجدان گرفتار مى گردند، و از دگر سو به بلاى یأس و نومیدى از رحمت و بخشایش خدا و نجات از عذاب آخرت; در این صورت اگر همه راههاى تجدید نظر و بازگشت و جبران و اصلاح و نجات به روى آنان بسته شود، و به آنان تفهیم شود که دیگر تربیت پذیرى و تجدیدنظر و قانون گرایى و رعایت مقررات خدا و حقوق مردم براى آنان سودبخش نیست، آیا در آن صورت در عمل، آنان را به جنایات دهشتناک ترى سوق نمى دهیم؟ و آیا براى آنان جز ادامه همان بى راهه، چاره اى مى ماند؟
آیا حس انتقام جویى، آنان را از خانه و جامعه و نظامى، که اینان، خود را قربانى آن مى نگرند، تحریک نکرده و با این سبک، آنها را به کانون خطر و بحران و تباهى و خشونت تبدیل نساخته ایم؟ به باور خردمندان و روان شناسان چرا.
درست به همین دلیل است که در نظامهاى تربیتى و قانون گزارى دقیق علمى و دینى، براى خطرناک ترین مجرمان هم، روزنه امیدى براى تجدید نظر و بازگشت و اصلاح مى گشایند.
اصل شفاعت نیز مهم ترین اثر معجزه آسایش این است که با روح نومیدى و یأس به مبارزه بر مى خیزد، و ایمان به آن، روزنه اى به سوى روشنایى و نجات و امید به آمرزش و بخشایش مى گشاید، تا فرد یا جامعه و حکومت، به تجدیدنظر و جبران و اصلاح بیندیشد و امکان و فرصت یابد تا به عنصر و جریانى سالم و سودمند راه گشاید و به کانون خطر و بحران تبدیل نگردد.
آخرین نکته
پیامبر و امامان راستین، به خواست و تدبیر حکیمانه خدا و لطف و مهر او، هم داراى آگاهى گسترده و دانش وصف ناپذیر از جهان، جهان آفرین، انسان، خویشتن، و راههاى رشد و اوج، و علل سقوط و تیره روزى فرد و جامعه و فروپاشى قدرتها و مرتبط با عالم غیب و حقیقت جهان هستند، و هم به ادب و تربیت الهى آراسته اند که بر کششهاى گوناگون دنیاى وجود خویش امیر هستند، و دنیاى جسم و جان خود را به خِرد و وجدان و فطرت توحیدى و کششهاى عالى و کمال طلب سپرده اند; به گونه اى که نه تنها به قانون شکنى و حق کشى و خودکامگى، دست نمى یازند، که در اندیشه و منطق و منش و عمل، به بى راهه و اشتباه نیز نمى روند و نمى برند; از این رو پیش از حکم خدا و مذهب، به حکم خرد و دانش و وجدان بشرى، تعاون و هماهنگى با چنین کسانى لازم، و پیروى از آنان واجب است; با این وصف آنان تنها بندگان آگاه و فرمانبردار و پرمعنویت و پراخلاص خدا هستند.
آنان خود تصریح مى کنند که هر چه دارند، از آن خداست و هر کارى انجام مى دهند در پرتو قدرت بى کران و با إذن و اجازه اوست و در خدمت راهیابى به رشد و شکوفایى بندگان خداست و بس.
آنان از مقام شفاعت بهرهورند و قدرت انجام کارهاى اعجازآمیز بسیارى را دارند. مى توانند بیماران را شفا دهند، نابینایان را بینا، و مردگان را زنده کنند و از گذشته و آینده، گزارشى درست و بى کم و کاست و برابر با حقیقت ارائه دهند، اما به خواست خدا و در پرتو قدرت او و به اذن او، نه مستقل از سرچشمه هستى; چنان که پرستشگران ارواح، براى آنها مى پندارند.
«هنگامى را به یادآور که فرشتگان گفتند: اى مریم! به یقین خدا تو را به کلمه اى از جانب خود نوید مى دهد، که نام آن مسیح، عیسى بن مریم است. و او در این جهان و آن جهان، آبرومند و از مقربان بارگاه اوست;
و در گاهواره و در میان سالى، در پرتو قدرت خدا و وحى الهى، با مردم سنجیده و فرزانه سخن مى گوید، و از شایستگان بارگاه خداست.
مریم با دریافت این نوید، شگفت زده و نگران گفت: پروردگارا، چه گونه براى من فرزندى خواهد بود، با اینکه هیچ بشرى به من دست نزده است؟!
فرشته نویدرسان گفت: کار خدا این چنین است; خدا هر چه بخواهد، مى آفریند; و هنگامى که به کارى فرمان دهد، تنها به آن مى گوید: باش! پس، بى درنگ موجود مى شود. آن گاه فرشته نویدرسان افزود: خدا به فرزندت فرمان بعثت مى دهد و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل مى آموزد; و او را به عنوان پیامبرى، به سوى فرزندان اسرائیل مى فرستد که به آنان بگوید: من از جانب پروردگارتان براى شما نشانه و معجزه اى آورده ام: من براى شما از گِل، پدیده اى بسان پرنده مى سازم; آن گاه در آن مى دمم; پس، به فرمان خدا پرنده اى مى شود.
همچنین من به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و گرفتار به بیمارى پیسى را بهبود مى بخشم و مردگان را زنده مى سازم; و از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى سازید، به شما خبر مى دهم. به یقین در این قدرت نمایى هاى شگرف ـ اگر ایمان داشته باشید ـ نشانه اى از قدرت خدا براى شما است.
و نیز من در حالى به نزد شما آمده ام که تورات را که پیش روى من است; تصدیق مى کنم; و آمده ام تا برخى از آنچه را ـ که بر شما حرام شده است ـ برایتان روا سازم; و من از جانب پروردگارتان برایتان نشانه اى بر راستگویى خود آورده ام; پس، اى فرزندان اسرائیل! از خدا پروا و از من اطاعت کنید.
بى گمان، خداى یکتا، پروردگار من و پروردگار همه شماست; پس، تنها او را بپرستید که راه راست این است و بس.»[31]
با این بیان، هنگامى که ما با آموزشهاى قرآن و عترت، به مفاهیمى چون شفاعت، توسل، قدرت و اختیارات و عملکرد پیامبر و امامان معصوم، مى نگریم و مى اندیشیم، دیگر نه تنها چنین مفاهیمى، موانع رشد و اوج و توحید و اخلاص نخواهند بود، و نه تنها نوعى از «آنیمیسم» یا پرستش ارواح و یا قائل شدن قدرت عجیب و غریب براى ارواح انسانى در میان نیست، که هر کدام نوعى از حق گرایى و جلوه اى از جلوه هاى خداشناسى و توحیدگرایى خالص است; چرا که ما این شفاعت و توسل و شفاعت کننده و وسیله را، به دستور خدا، با اذن او، با شرایط مقرر از سوى او، در راه انجام دادن فرمان او، و براى رسیدن به خشنودى او مى جوییم و بس.
پى نوشت :
[1]- آنیمیسم = واژه اى است فرانسوى، بدین معنا که هر پدیده طبیعى، نمودار نیرو و جانى غیبى است.
[2]- اشاره به روایات درس آموزى نظیر روایت: «اَدَّبَنِى رَبِّى فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِى ...» است، که نشانگر شکوفایى معنوى و والایى مقام پیشوایان معصوم و غیرقابل مقایسه بودن هیچ فردى، حتى از خوبان و فرزانگان جامعه ها و تمدنها با آن شایسته ترینها و وارسته ترینهاى بارگاه خداست، که امیرمؤمنان در این مورد فرمود: «لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد مِنْ هذِهِ الاُْمَّةِ أَحَدٌ، وَ لا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبداً; هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقینِ إِلَیْهِمْ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ ... .»; «کسى از این امت را نمى توان با خاندان محمد ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ مقایسه نمود، و همپایه پنداشت; و هرگز کسانى را که پرورده نعمت آنها هستند، نمى توان با آنان برابر شمرد; چرا که خاندان محمد ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ پایه و اساس و گوهر دین راستین خدا هستند و ستون استوار یقین; از این رو هر کس در زندگى دستخوش تندروى گردد و از مرز عدالت بگذرد و به بى راهه رود، باید به سوى آنان بازگردد و هر کس با کندى و تفریط کارى از قافله رشد و رستگارى عقب بماند، باید براى نجات و سرفرازى، به آنان بپیوندد. حق مهندسى و مدیریت جامعه، ویژه آنان است، و سفارش و وصیت پیامبر و میراث او مخصوص آنان نه هیچ کس دیگر ... .» نهج البلاغه، خ 3.
[3]- مفردات، ص 270، واژه «شفع».
[4]- سوره بقره (2) آیه 48.
[5]- سوره زمر (39) آیات 43 و 44.
[6]- سوره سجده (32) آیه 4.
[7]- سوره سبأ (34) آیه 23.
[8]- سوره بقره (2) آیه 255.
[9]- سوره زخرف (43) آیه 87.
[10]- سوره انبیاء (21) آیه 28.
[11]- سوره مریم (19) آیات 85 ـ 87.
[12]- سوره غافر (40) آیه 18.
[13]- چرا که قرآن به صراحت این مقام والاى پیامبر را گوشزد مى کند و مى فرماید: (وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُول اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً); «و ما هیچ پیام آورى را نفرستادیم جز براى این که به فرمان خدا، مردم از او فرمانبردارى کنند; و اگر آنان هنگامى که بر خویشتن ستم نمودند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر نیز براى آنان آمرزش مى خواست، بى گمان خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان مى یافتند.» سوره نساء (4) آیه 64.
بدین سان آیه شریفه نشانگر آن است که در سایه دعا و آمرزش خواهى پیامبر براى گناهکاران و شفاعت آن حضرت از آنان، آنها مورد آمرزش قرار مى گیرند.
[14]- سوره یوسف (12) آیات 98 و 99.
[15]- سوره غافر (40) آیه 7.
[16]- براى نمونه، به این آیات روشنگر و هشدار دهنده بنگرید، که قرآن در گزارشى از آینده و سراى آخرت، ضمن تصریح به موضوع شفاعت، از مفهوم تحریف شده و تخدیرى و عوامانه آن هشدار مى دهد:
(کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلاّ أَصْحابَ الْیَمینِ * فِی جَنّات یَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ * وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتّى أَتانَا الْیَقِینُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ); «هر کس در گرو دستاورد خویش است، جز سعادتمندانى که با ایمان و عمل شایسته، خود را رهانیده اند. آنان در میان بوستانهاى بهشت هستند، و از یکدیگر در مورد سرنوشت گناهکاران مى پرسند; و به دوزخیان مى گویند: چه چیز شما را در آتش شعلهور دوزخ درآورد؟ آنان مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم; و بینوایان را غذا نمى دادیم، و با هرزه درایان هرزه درایى مى نمودیم، و روز رستاخیز را دروغ مى شمردیم، تا آن گاه که مرگ به سراغ ما آمد. از این رو شفاعت شفاعت گران به حال آنان سودى نمى بخشد.» سوره مدثر (74) آیات 38 ـ 48.
[17]- بحار، ج 3، ص 304 (چاپ قدیم).
[18]- (وَ اتَّقُوا یَوْمَاً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ); «و از روزى پروا کنید که نه هیچ کس چیزى از کیفر گناهان را از کسى برطرف مى سازد، نه شفاعتى از او پذیرفته مى شود، نه از او بدل و جایگزینى مى گیرند; و نه یارى خواهند شد.» سوره بقره (2) آیه 48.
[19]- ر.ک: سوره مدثر (74) آیات 38 ـ 48.
[20]- ترجمه مجمع البیان، على کرمى، ج 1، ص 237.
[21]- از امام کاظم از تفسیر این آیه پرسیدند که: چگونه براى کسانى که به گناهان بزرگ دست زده اند، شفاعت ممکن است؟ آن حضرت فرمود: هر انسان با ایمان و درست اندیشى که خواسته یا ناخواسته به گناه آلوده شود، پس از آن مرحله که به خود آمد، به طور طبیعى از کار خود پشیمان مى شود و به اندیشه بازگشت و توبه و جبران و اصلاح مى افتد. آن گاه افزود: از پیامبر آورده اند که فرمود: ندامت و پشیمانى از آنچه پیش آمده، توبه و بازگشت به سوى خداست ... روشن است که اگر کسى از کار زشت خود پشیمان نگردد، از ایمان واقعى بى بهره است و شفاعت براى چنین کسى نخواهد بود; چرا که کار او ستم و بیداد است، و خدا هم هشدار مى دهد که: در روز قیامت، براى ستمکاران، نه خویشاوند دل سوزى خواهد بود، و نه شفاعتگرى که از او فرمان برده شود و به کار آید; (مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَ لا شَفِیع یُطَاعُ) سوره غافر (40) آیه 18. ر.ک: تفسیر برهان، ج 3، ص 57.
[22]- سوره شعراء (26) آیات 100 ـ 101.
[23]- ر.ک: فاطمة الزهراء من المهد الى اللّحد، قزوینى، مکتبة بصیرتى، قم، 1414 هـ.ق، ص 548 ـ 550.
[24]- سوره نساء (4) آیه 64.
[25]- سوره یوسف (12) آیه 97.
[26]- سوره یوسف (12) آیه 98.
[27]- سوره توبه (9) آیه 103.
[28]- در صورتى که پیروان «آنیمیسم» یا پرستش گران ارواح انسانى، یا کسانى که قدرت عجیب و غریبى براى ارواح انسانى قائل هستند، از اساس چیزى جز این مى پندارند. به بیان دیگر، قائل شدن قدرت عجیب براى ارواح انسانى، نه حقیقت خارجى دارد و نه دلیل و برهان خردپسند دینى، بلکه در درجه نخست، پندارى است ساخته و پرداخته ذهن خود آنان. افزون بر این، آنان این قدرت عجیب را براى ارواح انسانى قائل هستند، نه حتى براى ارواح مشخص و معلومى که به خاطر تقرب و نزدیکى معنوى به سرچشمه هستى، رنگ معنوى خدا را گرفته باشند و تنها خشنودى او را بجویند، و آن گاه به إذن و فرمان او، با شرایط و قیودى شفاعت کنند.
[29]- سوره مائده (5) آیات 35 ـ 37.
[30]- فرائد السمطین، ج 1، ص 36.
[31]- سوره آل عمران (3) آیات 45 ـ 51.
فصلنامه فرهنگ جهاد - شماره33,34