تدوين قرآن

چنانكه آيت الله معرفت نيز متذكر شده اند اختلاف قرائات چه قبل از جمع آوري عثمان و چه بعد از آن عوامل متعددي داشته و يكي از عوامل اختلاف قرائات، خلط بين تفسير قرآن و متن قرآن است يعني آنچه را ابن مسعود يا ابي بن كعب يا غير اين دو به عنوان تفسير آيه بيان نموده قاري جزء متن قرآن دانسته است.(1)

تشخيص تفسير از متن قرآن هم با توجه به تواتر آيات قرآن حل مي شود يعني آيات قرآن كريم به صورت متواتر در بين مسلمانان رواج داشته و گرچه ممكن است شخصي به سبب عدم آگاهي از آيات متواتر، تفسير را متن بپندارد. اما ساير مسلمانان كه با آيات قرآن مأنوس هستند قدرت تشخيص آنرا داشته اند و لذا اينگونه نبوده كه مسلمانان از اصل و متن آيات آگاه نبوده باشند.

پي نوشت ها:

1. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق،  ج‏2، ص 42.

 

خط عربي آن زمان بسيار ابتدايي و خالي از نقطه و اعراب و...بود و حروف شباهت زياد به هم داشتند

عرب زمان پيامبر اهل خواندن و نوشتن نبود و در تمام حجاز افراد محدود و انگشت شماري خواندن و نوشتن مي دانستند  و خط عربي آن زمان بسيار ابتدايي و خالي از نقطه و اعراب و...بود و حروف شباهت زياد به هم داشتند و...

اين خط بعد از اسلام با وام گرفتن از زبان هاي ديگر رشد كرده، نقطه گذاري و علامت گذاري و...بعد از اسلام در آن ايجاد شد. اتفاقا بيش تر اين خدمات هم از جانب اديبان مسلمان و براي خدمت به قرآن و تلاش جهت حفظ آن از تحريف و...صورت گرفته است.

قرآن ابتدا  بر قلب پيامبر نازل شد. بر زبان ايشان جاري شد و به گوش مسلمانان رسيد. در ابتدا و بعد از آن در سده هاي اول قرآن بيش تر از طريق شنيدن منتقل مي شد. محتاج خط و نوشتن و خواندن نبود. مسلمانان در زمان پيامبر آنچه را از زبان  ايشان شنيدند، با رسم الخط متداول و ساده  آن زمان ثبت كردند تا بعد با ديدن آن، شنيده خود را به ياد آورند. اين رسم الخط با همه ايرادها و نواقصش براي يادآوري مطلب شنيده شده كافي بود، همچنان كه خط هيروگليف و تصويري براي رساندن پيام ها كافي بود.

پس قرآن ابتدا با رسم الخط ساده عربي كه بسياري حروف به هم شباهت داشتند و از نقطه و حركت ها اثري نبود، نوشته شد. البته چون اصل بر قرائت بود و مردم بيش تر قرآن را سينه به سينه و شفاهي ياد گرفته بودند، اين خط توسط قاريان به آساني و صحيح خوانده و آموزش داده مي شد. مشكل مهمي نمود پيدا نكرد. بعد براي تلاوت راحت تر  به نقطه و اعراب گذاري اقدام كردند.

مشهور است كه ابوالاسود دوئلي (به دستور حضرت علي ) نخستين كسي است قرآن را اعراب گذاري كرده است.(1)

. بعد از او ديگران كار او را ادامه دادند و با علامت گذاري هاي بيشتر تلاوت را آسان كرده و راه اشتباه را بستند.

اين ها، همه براي در امان نگه داشتن قرآن از تحريف و تغيير در گذر زمان بود.

چنين تكاملي اختصاص به خط عربي ندارد، بلكه ديگر زبان ها و خطها هم از چنين تكاملي بهره گرفته اند.

براي اطلاع بيشتر و آگاهي از استنادهاي مطالب فوق به:

سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 157-186 و 201-234 و 463-486 مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. زركشي، البرهان، دار احيائ الكتب العربيه، 1376ق، ج 1، ص 250.

قرآن‌ كريم تاكنون با رسم الخط هاي گوناگوني چاپ شده كه تمامي آن‌ها...

قرآن‌ كريم تاكنون با رسم الخط هاي گوناگوني چاپ شده كه تمامي آن‌ها براي قرائت مناسب مي‌باشد و انتخاب هر يك بستگي به سليقه و قرائت آسان‌تر در نظر قاري قرآن دارد. اين رسم الخط ها عبارتند از:

1. رسم الخط مصري:اين رسم الخط، شيوه كشور مصر و شيوه رايج در كشورهاي عربي است و در سال‏هاي اخير در ايران نيز بسيار متداول شده است؛به خصوص قرآني كه به خط زيباي خطاط مشهور سوري «عثمان طه» نوشته شده است.

2. رسم الخط شبه قاره هند: اين رسم الخط، شيوه رايج در كشورهاي جنوب آسياست، مانند: هند، پاكستان، بنگلادش، افغانستان و استان‏هاي شرق ايران مانند سيستان و بلوچستان، شرق خراسان، هرمزگان و بعضي مناطق ديگر.

3. رسم الخط ايراني:شيوه متداول در ايران است كه در قالب هاي متعددي مانند خط نستعليق، رسم الخط چاپي (حروف‌چيني‌) و اخيراً با رسم الخط هاي كامپيوتري‌، به تحرير درآمده و عرضه شده‌ است.

4. رسم الخط تركي: اين رسم الخط، شيوه رايج در تركيه، ايران و برخي كشورهاي اسلامي است. (1)

البته در سال 90 از قرآني تحت عنوان « مصحف جمهوري اسلامي ايران» توسط مركز طبع و نشر قرآن كريم رونمايي شده كه در اين مصحف سعي شده با حذف علائم زائد و تزئيني، رسم الخط مصحف نزديك‌ترين ارتباط را با قرائت داشته باشد تا قاري دچار سردرگمي نگردد.

درباره ترجمه قرآن كريم هم بايد بگوييم كه در دوران معاصر ترجمه هاي گرانقدري توسط علما ارائه شده كه از جمله بهترين آنها به ترجمه آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله مشكيني مي توان اشاره نمود.

پي نوشت ها:

1. سيف، سيد مهدي، مقاله تاريخچه رسم الخط قرآن و سير و تحول آن، فصلنامه رشد ( آموزش قرآن )، 1382 - شماره 3، ص 33.

 

 

« مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ». (1)

" اضعاف" جمع" ضعف" (بر وزن شعر) به معني دو يا چند برابر كردن چيزي است. با توجه اينكه اين واژه به صورت جمع در آيه آمده و با كلمه" كثيرة"، تاكيد شده، به علاوه جمله" يضاعف" نيز تاكيد بيش تري را از يضعف مي‏رساند، از مجموع اين جهات، استفاده مي‏شود كه خداوند، براي انفاق كنندگان پاداش بسيار فراواني قرار داده،  انفاق در راه خدا همچون بذر مستعدي است كه در زمين آماده‏اي افشانده شود،  به وسيله باران هاي پي در پي آبياري گردد، و ده‏ها و گاه صدها برابر، نتيجه دهد.(2)

 هنگامي كه اين آيه نازل شد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها؛ (3) هر كس كار خوبي آورد، بهتر از آن را پاداش مي‏گيرد»پيامبر صلي اللَّه عليه و آله از خداوند تقاضاي ازدياد كرد، آيه نازل شد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ (4) ده برابر داده مي‏شود» باز درخواست نمود، آيه قرض الحسنه با جمله‏ «أَضْعافاً كَثِيرَةً» نازل شد. پيامبر متوجّه شد  كثيري كه خداوند مقدّر كند، قابل شماره نيست. (5)

اينكه در برخي روايات پاداش قرض الحسنه را هيجده برابر بيان كرده اند ،در واقع يك تفسير و بيان از اضعاف كثيره در آيه شريفه است. احتمال دارد اين روايت نسبت به نوع افراد قرض دهنده و  اخلاص در نيت آن ها باشد كه در ثواب يكسان نيستند ،زيرا همان گونه كه در بالا اشاره شد ،كثيري كه خداوند مقدر كرده ،قابل شمارش نيست.

 اما درباره سوال دوم شما ، كلمه" قبض" به معناي گرفتن چيزي و كشيدن آن به طرف خويش است، در مقابل كلمه" بسط" و همچنين" بصط" كه به معناي دادن و از خود دور كردن است. اين كلمه كه در اصل از ماده (باء- سين- ط) است، و طبق يك قاعده صرفي (سين) آن به خاطر اينكه پهلوي حرف (ط) كه به اصطلاح از حروف (اطباق و تقسيم) است، قرار گرفته ،مبدل به (صاد) شده است.(6)

پي نوشت ها:

1. بقره(2)آيه245 .

2.آيت الله مكارم ، تفسير نمونه ، انتشارات دارالكتب الاسلاميه ، ج2 ص225.

3. نمل(27) آيه 89.

4. انعام (6)آيه160.

5. محسن قرائتي ، تفسير نور ، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن ،ج1 ص387.

6. موسوي همداني ، ترجمه تفسير الميزان ، انتشارات جامعه مدرسين ، ج2 ص432.

قرآن به خطي كه مرسوم بود، توسط مسلمانان نوشته شد...

قرآن كتابي است كه بر قلب پيامبر نازل شد و پيامبر آن را بر مردم خواند و مردم ابتدا با گوش خود آن را شنيدند و بعد شنيده خود را ثبت كردند و خود پيامبر هم دستور داد قرآن نازل را با خطي كه در آن زمان مرسوم بود و خط ابتدايي اي بود كه نقطه و حركات و علامات را نداشت، كتابت كردند همچنان كه دستور داد ديگر مطالب علمي را به قيد كتابت درآورند تا از تحرف و گم شدن و از بين رفتن در امان باشد:

قيدوا العلم بالكتابة (1)

علم را با نوشتن به قيد بكشيد.

بنا بر اين قرآن به خطي كه مرسوم بود، توسط مسلمانان نوشته شد و اين خط تكامل يافت و خط قرآن توقيفي نيست.  به همين جهت رسم الخط امروز با رسم الخط زمان پيامبر تفاوت دارد. البته مسلمانان براي در امان ماندن قرآن از تحريف، سعي كردند قرآن را بر همان رسم الخطي كه قرآن هاي خليفه سوم (مصحف هاي امام كه خليفه سوم نوشت و به بلاد اسلامي فرستاد تا مرجع مسلمانان باشد) نوشته شده بود حفظ كنند و حتي غلط هاي املايي معدودي كه توسط نويسندگان رخ داده بود ، تصحيح نكردند (البته اين اغلاط در رسم و نوشتن بود. ولي در خواندن آن گونه كه نازل شده بود ، مي خواندند) و تقطه گذاري و حركت گذاري بر روي همان رسم الخط انجام شد تا خواندن آن راحت تر و قاعده مند بوده و افراد به غلط و اشتباه خواند نيفتند.

الآن هم قرآن ها از حيث كتابت و رسم الخط با هم اختلاف هايي دارند. ولي از حيث قرائت همه به يك نحو مي خوانند.

براي اطلاع بيشتر به سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص57 به بعد مراجعه كنيد. 

پي نوشت ها:

1. ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامي، 1404 ق ، ص 36؛ سيوطي، جامع صغير، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 261.

 

همزه در ابتداي كلمات هميشه (در سه حالت مفتوح، مكسور، مضموم) به شكل الف و در وسط يا آخر كلمه...

اين بحثي كتابتي است.بايد به كتاب هاي مربوط به كتابت و رسم الخط عربي مراجعه كنيد.

در يكي از مقالات اينترنتي آمده:

در عربي  الف حركت (صدا) پذير  در واقع همان همزه است . به آن «الف يابسه» نيز مي گويند . جزء حروف اصلي مي باشد.

همزه در ابتداي كلمات هميشه (در سه حالت مفتوح، مكسور، مضموم) به شكل الف و در وسط يا آخر كلمه به شكل مخصوص به خود «ء» نوشت مي شود . بيش تر وقت ها اين همزه با توجّه به حركت خود و يا حركت قبلش روي يكي از سه حرف «ؤ ـ أ ـ يء» قرار مي گيرد،مانند:

اَحْمَدْ، جُزْءْ، سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ

در مقاله ديگري آمده:

 در رابطه با همزه به اين نتيجه رسيديم كه در كتابت اوّليّه، شكل خاصّي نداشت . گاهي به تناسب حركت خود يا قبلش به صورت يكي از سه حرف «ا، و، ي» نوشته مي شد . بعد كه براي همزه شكلي وضع گرديد «ء» آن شكل را روي اين سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار دادند تا تلفّظ صحيح آن حروف مشخّص باشد، در اين صورت طبق رسم الخط قرآن هاي موجود، اين سه حرف در قرائت ناخوانا خواهند بود و فقط در نگارش نوشته مي شوند. ساده ترين عنواني كه مي توان براي آن انتخاب كرد «پايه و كرسي همزه» است و در تعريف آن  مي گوييم: همزه از حروفي است كه بعضي وقت ها به تنهايي نوشته مي شود، مانند: سَماء، يَشاءْ . گاهي وقت ها به تناسب حركت خود يا قبلش روي يكي از سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار مي گيرد كه در اين صورت تنها همزه خوانده مي شود . اين سه حرف در حكم پايه و كرسي براي همزه خواهد بود، مانند:

سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ، مَلائِكَةُ

در مقاله اي ديگر آمده :

همزه در كلمه‌هاي همزه‌دار يا در اول كلمه است يا در آخر آن و يا در بين حرف‌هاي يك واژه.

   ? همزه اول و آخر

در فارسي همزه اول را مثل حرف 'الف' مي‌نويسيم . همزه آخر را در فارسي تلفظ هم نمي‌كنند. مثال:

استعلام،اعضا،رؤسا،امضا،وزرا،انشا،انقضا ،اطبا،استعفا،انبيا.

هر گاه اين كلمه‌ها مضاف واقع شوند، پس از آواي 'الف' به ‌جاي افزودن كسره اضاف، 'ي' بعد از آن ها مي‌افزايند. مثال:

استعفاي مدير ،امضاي خوانا،       اطباي مشهور،رؤساي جمهور، وزراي كابينه .

همزه‌هاي آخر كلمه بيش تر در واژه‌هايي است كه از زبان عربي به فارسي آمده. قاعده اين همزه به قرار زير است:

- هر گاه همزه پس از حرف فتحه‌دار باشد، به‌صورت 'الف' نوشته مي‌شود و بيش تر با نشان همزه 'ء' ، مانند: ملجأ، مبدأ، خلأ، منشأ.

هرگاه اين همزه پيش از ياي نسبت يا وحدت بيايد، به‌صورت 'ئـ' نوشته مي‌شود:

ملجئي، مبدئي، منشئي.

- هرگاه پس از حرف ضمه‌دار بيايند ، به‌ صورت 'ؤ' نوشته مي‌شدند:

لؤلؤ، تلألؤ ...

- غير از دو مورد بالا در جاهاي ديگر به اين صورت 'ء' نوشته مي‌شوند:

جزء، سوء، نشوء

اين كلمه‌ها نيز پيش از ياء نسبت يا وحدت به 'ء' نوشته مي‌شوند:

جزئي، سوء

همزه ‌ميان واژه‌ها

هرگاه همزه در ميان حرف‌هاي كلمه باشد، دو وضع ممكن است پيش آيد:

 همزه ساكن است يا حركت دارد.

- همزه ساكن: اگر همزه ساكن باشد، آن را به‌ صورت مشابه حركت  قبل آن مي‌نويسيم. يعني اگر حركت پيش از آن فتحه (زبر) باشد، به‌صورت 'الف' . اگر كسره (زير) باشد، به‌ صورت ياء و اگر ضمه باشد، آن را به‌ صورت واو مي‌نويسم.

1. همزه ساكن است، ولي حرف قبل از آن فتحه دارد:

همزه ساكن كه پيش از حرف زبردار (مفتوح) باشد، به‌‌صورت 'الف' نوشته مي‌شود:

مأخذ،رأس،تأثير ،يأس،رأفت،مستأجر ،مأوا ،مأنوس،تأليف.

2. همزه ساكن است، ولي حرف قبل از آن ضمه دارد:

همزه ساكن كه پيش از آن حرف ضمه‌دار (مضموم) باشد، به‌ صورت 'واو' نوشته مي‌شود:

مؤمن،رؤيا ،لؤلؤ ،رؤيت   

3. همزه ساكن است ، ولي حرف قبل از آن كسره دارد:

همزه ساكن كه پيش از آن حرف زيردار (مكسور) باشد، به‌صورت 'ياء' نوشته مي‌شود:

ذئب (گرگ)      بئر (چاه) ائتلاف

- همزه متحرك:

اگر همزه متحرك بود يا قبل آن ساكن است يا متحرك. اگر حرف قبل همزه حركت داشت، همزه به‌ صورت مشابه آن حركت نوشته مي‌شود.

همزه و حرف  قبل آن هر دو متحرك است:

?. همزه متحرك است و حرف  قبل آن فتحه دارد:

همزه متحرك كه پيش آن حرف زبردار (مفتوح) باشد، به‌ صورت 'الف' نوشته مي‌شود:

تأهل،تأثر،تألم .

?. همزه متحرك است و حرف  قبل از آن ضمه دارد:

همزه متحرك كه پيش از آن حرف ضمه‌دار (مضموم) باشد، به‌ صورت 'واو' نوشته مي‌شود:

مؤلف ،مؤدب،سؤال ،مؤسس،مؤثر ،مؤيد،رؤسا،مؤنث

 نوشتن 'سؤال' به‌صورت 'سئوال' درست نيست، چرا كه مطابق قاعده، اين كلمه آن وقت بايد سِئوال (بر وزن مسواك) تلفظ شود. پس بهتر است كه اين كلمه پس از حرف 'سين' مضموم همزه به‌صورت 'واو' نوشته شود: سؤال

3. همزه متحرك است و حرف قبل از آن كسره دارد:

همزه متحرك كه پيش از حرف زبردار (مكسور) باشد، به‌ صورت 'ياء' نوشته مي‌شود:

لئام،     تئوري ،تخطئه، رئاليست،تئاتر ،توطئه،       سئانس، تبرئه .

همزه متحرك است، ولي حرف  قبل آن ساكن است.

همزه‌هاي متحركي كه پيش از آن ها حرف ساكن باشد، به‌ صورت حركت خود نوشته مي‌شود:

مسؤول، هيأت ،مسأله ،   جرأت

 اين همزه‌ها را امروز در فارسي به‌صورت 'ياء' مي‌نويسند:

مسئول، مسئله، هيئت.

 وقتي همزه و الف با هم جمع شوند، همزه به‌ صورت الف نوشته مي‌شود و بالاي آن علامتي به‌ نام مد (~) مي‌‌گذارند:

آيينه،مآل ،مآخذ،آداب،آثار ،مرآت ،قرآن،منشآت.

براي يافتن موارد فوق و مطالب بيش تر به اينترنت " رسم الخط همزه در عربي" مراجعه كنيد.

 

 

 

 

لوازم نوشتني كه در قرآن هم از آن ها ياد شده است :

قرطاس(كاغذ)، قلم ، مداد(به معناي مركّب) ، صحف(برگه هايي از كاغذ كه روي آن  نوشته شده) ، سجلّ (نوشت هاي لوله شده) ، رَقّ (پوست نازكي كه روي آن مي نوشتند) .

زيد بن ثابت وقتي از جانب خليفه اول به جمع قرآن در يك كتاب موظف شد گفت:

فوالله لنقل جبل من الجبال ما كان اثقل عليّ من الذي امرني به من جمع القرآن ، اجمع من الرقاع و اللخاف  و العسب و صدور الرجال؛

 سوگند به خدا كه جا به جا كردن كوه ها سخت تر از آن نبود كه مرا مأمور به جمع آوري قرآن كردند تا آن را از روي برگ ها و سنگ ها و چوبه خرما و محفوظات مردم جمع آوري كنم. (1)

پي نوشت :

1. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص216 به نقل از الفهرست،ص36 و الاتقان،ج1، ص99.

 

در زمان خليفه اول اين كار انجام شد.

آيات قرآن حكايت دارد كه اصل خواندن و نوشتن در عرب بي سابقه نبوده و به صورت نادر وجود داشته است، زيرا در آيات صحبت از خواندن و كتابت و زبور و صحيفه و...به ميان آمده كه بر خواندن و نوشتن يا نوشت افزار دلالت دارد .

پيامبر(ص) بعد از رفتن به مدينه و تشكيل حكومت ،افرادي را به يادگيري خواندن و نوشتن مأمور كرد. جالب اين است كه بعضي از اسيران مشرك در جنگ بدر خواندن و نوشتن بلد بودند . پيامبر مقرر فرمود كه هر كدام  به ده كودك مسلمان خواندن و نوشتن ياد دهند تا آزاد گردند.(1)

بنا بر نقل تاريخ هنگام ورود رسول خدا به مدينه افرادي به تعداد انگشتان دو دست خواندن و نوشتن ياد داشتند كه با تشويق پيامبر به سرعت اين عده افزون شدند حتي نقل شده زيد بن ثابت را به فراگيري خط يهود گمارد تا اگر يهود مدينه نامه اي به ايشان نوشتند،  وي بتواند آن را بخواند(2) . علاوه بر آن پيامبر افرادي را به نوشتن قرآن گمارد كه به "كاتبان وحي" معروف گشتند.(3)

زيد بن ثابت وقتي از جانب خليفه اول ابوبكر به جمع قرآن در يك كتاب موظف شد گفت:

« فوالله لنقل جبل من الجبال ما كان اثقل عليّ من الذي امرني به من جمع القرآن ، اجمع من الرقاع و اللخاف  و العسب و صدور الرجال(4)؛سوگند به خدا كه جا به جا كردن كوه ها سخت تر از آن نبود كه مرا مأمور به جمع آوري قرآن كردند تا آن را از روي برگ ها و سنگ ها و چوبه خرما و محفوظات مردم جمع آوري كنم.»

بنا بر اين در زمان رسول خدا هم نوشتن و خواندن بود و هم لوازم براي نوشتن وجود داشت . البته خط در مراحل ابتدايي بود.

پي نوشت ها:

1. تاريخ قرآن زنجاني،ص28.

2. پژوهشي در تاريخ قرآن،ص183،  به نقل از تاريخ المصاحف،ص3 ؛ فتوح البلدان بلاذري،ص385.

3. همان،ص302.

4. همان،ص216 به نقل از الفهرست،ص36 ؛ الاتقان،ج1، ص99.

فَانظُرْ إِليَ ءَاثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يحُْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا إِنَّ ذَالِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتيَ‏ وَ هُوَ عَليَ‏ كلُ‏ِّ شيَ‏ْءٍ قَدِير ؛ (1) 

- وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنَّكَ تَرَي الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيهَْا الْمَاءَ اهْتزََّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِ الْمَوْتيَ إِنَّهُ عَليَ‏ كلُ‏ِّ شيَ‏ْءٍ قَدِير (2)

 كتابت و صيغه صحيح اين كلمه محيي با دو ياء است. چون اسم فاعل از باب افعال ( اَحيي يُحيي مُحييِ) است ولي در خط عثمان طه با يك ياء آمده است كه جزء اشتباهات در رسم الخط( عثمان طه ) به حساب مي آيد. (و اگر هم اشتباه نباشد اين سبك مرسوم نيست . البته دقت داشته باشيد كه اين مساله ربطي به تحريف قرآن ندارد.)

پي نوشت:

1.روم(30 ) آيه 50.

2.فصّلت(41 )آيه 39.

دراين كه رسم الخط عربي در زمان پيامبر (ص) و مدتي بعد از آن نقطه و حركت هاي اعرابي و صداها را نداشته ، تقريبا شكي نيست . گفته مورخان و كشفيات تاريخي مؤيد اين مطلب است. اما حديثي كه نقل كرده ايد و به حضرت علي منسوب است، استنادش محكم نيست ،چنان كه در هيچ كدام از كتب حديثي مهم شيعه و سني نيامده است . مرحوم سيد مصطفي خميني در تفسيرش (1) آن را از مشارق انوار اليقين ، ص 21 و ينابيع الموده ، ص 69 نقل كرده و ملا صدرا هم در اسفار بدان اشاره نموده است (2)

يا منظور از نقطه در اين جا معنايي ديگر (يعني خط بسيار كوتاه و كوچك) است ،همچنان كه در حديث زير از امام علي به اين معنا مي باشد:

 أنا النقطة ، أنا الخط ، أنا الخط ، أنا النقطة ، أنا النقطة و الخط. (3)

در هر حال اگر اين حديث از امام صادر شده باشد ، ما منظور دقيق حضرت را متوجه نمي شويم .

برخي مفسران مانند آيت الله جوادي هم در آغاز سوره حمد راجع به اين روايت توضيحاتي داده اند. ايشان معتقدند درست است كه در آن زمان نقطه به شكل كنوني نبوده اما عرب ها براي اين كه تشخيص دهد فعل به كار رفته در جمله « خرّ» است يا «حرّ» يا «جرّ»علامتي را كه نشانگر تفاوت ها باشد داشتند. 

در كتب عرفاني (مانند تفسير سوره حمد امام خميني ) براي اين حديث معاني اي ذكر كرده اند كه جهت اطلاع بيش تر مي توانيد به دو كتاب فوق مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1.  مصطفي خميني ، تفسير القرآن الكريم ،چ اول ، تهران ، مؤسسه نشر آثار امام خميني ، 1376 ش ، ج 1 ، ص 161 .

2. ملا صدرا ، الحكمه المتعاليع (الاسفار) ،چ سوم ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1981 م ، ج3 ، ص 32. 

3. خميني  ، همان ، ص 161.

 

 

صفحه‌ها