تفسير و علوم قرآني

خط قرآن در ابتدا ، هيچ گونه علامتي نداشت. علت آن هم عدم وجود علايم در دو خط سرياني و نبطي بود . خط كوفي و نسخ، از آن دو جدا شده بودند، همين امر باعث بروز اختلاف قرائت در ميان مسلمانان گرديد. كلمه‌اي مثل «تَتلوا» ممكن بود به صورت‌هاي مختلف نظير «يتلوا» «تتلوا» و «نبلوا» خوانده شود.

در صدر اسلام مسلمانان عرب با ذوق فطري خود و با اتكا به حافظه قوي، نخست آيات قرآن را، گرچه علائمي نداشتند، به طور صحيح قرائت مي‌نمودند، اما بعد از فتوحات كه قلمرو حكومت اسلامي گسترش پيدا كرد و قدرت اسلام به دو امپراطوري ايران و روم كشيده شد و بسياري از غير عرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربي در اثر اختلاط با زبان هاي ديگر خلوص و فصاحت خويش را از دست داد ، به گونه‌اي كه ديگر، ذوق فطري و خالص عربي، كه آن ها را از هر گونه حركت و اعرابي، بي‌نياز مي‌ساخت، وجود نداشت.

با توجه به نكته مذكور لازم آمد تا قرآن اعراب گذاري شود تا به صورت صحيح تلاوت شود و هنگام تلاوت، معناي آيات عوض نشود . اگر نقطه گذاري و اعراب گذاري نبود، بسياري از مسلمان ها قادر به قرائت صحيح قرآن نبودند.

اعراب گذاري قرآن  براي اولين بار به «ابوالاسود دوئلي» نسبت داده ‌شد . او شاعر و تابعي مشهور است كه بيش تر از او به عنوان صحابي امام علي (ع) و واضع علم نحو نام برده‌اند.(1)

اولين كساني هم كه نقطه را در قرآن به كار بردند، يحيي بن يعمر و نصربن عاصم از شاگردان ابوالاسود دوئلي بودند.(2 )

پي نوشت ها:

1. درسنامه علوم قرآني،  حسين جوان آراسته، ص 217.

2. دائره المعارف القرن العشرين، ج3 ،ص 722 به نقل از علوم قرآني ،محمد هادي معرفت، ص155. 

 

 

در دوران عثمان اختلاف در قرائت بين گروه‌هاي مختلف مردم بالا گرفت و برخي از خيرانديشان به عثمان گوشزد كردند كه بايد در اين باره اقدامي كند

عثمان در اين باره با صحابه و از جمله حضرت علي‌(ع) مشورت كرد و در نتيجه، تصميم گرفت يك قرائت را كه صحيح‌تر و مشهورتر بود، اختيار كند و بقيه قرائت‌ها را از بين ببرد. عثمان گروهي را برگزيد كه به رياست "ابي بن كعب‌" عهده دار يكي كردن مصاحف شدند. گروه ياد شده مصحف را براساس قرائت ابي‌ّ كه با قرائت مشهور و متواتر همخوان بود، تنظيم كردند. از سوي ديگر، بر اساس روايات تاريخي‌، حضرت علي‌(ع) با يكي كردن مصاحف موافق بوده است‌؛ البته با اصل يكي كردن مصاحف، نه سوزاندن آن‌ها كه موجب سرزنش شدن عثمان شد. آن حضرت پس از اتمام كار گروه منتخب عثمان‌، با تأكيد به پيروي از مصحف ارائه شده‌، فرمودند: "ان القرآن لايهاج اليوم و لايحول‌"؛ يعني بعد از اين‌، كسي حق ندارد در قرآن تغييري ايجاد كند و قرآن بايد به همين صورت بماند. اين خواهد بود تا هنگامي كه امام زمان (ع‌) ظهور كند و بر اساس منابع روايي شيعه‌، مصحف علي‌(ع) را كه از نظر تنظيم بر همه مصحف‌ها برتري دارد، جايگزين كند. (1)

از امام صادق‌(ع) در روايتي نقل شده كه فرمود: «... اما نحن فنقرأ علي قرأة ابي‌ّ»؛ (2) «اما ما مطابق با قرائت ابي‌ّ مي‌خوانيم».

استاد معرفت اين حديث را از اين رو مي‌داند كه قرائت ابي‌ّ مطابق قرائت مشهور و متواتر بين مردم بود و به ديگر سخن، همان قرائتي بود كه مردم سينه به سينه از پيامبر(ص) گرفته بودند. (3) روايت معروف «اقرأ كما يقرأ الناس»؛ «همان گونه كه مردم مي‌خوانند، بخوانيد» نيز اشاره به همين مسئله دارد و اساساً آنان حفظ قرآن را در پيروي از مصحف مشهور مي‌دانستند و هر گونه تعدد و اختلاف را نمي‌پذيرفتند. (4)

براي آگاهي بيشتر رك علوم قرآني‌، محمد هادي معرفت‌،

پي نوشت ها:

1.علوم قرآني‌، محمد هادي معرفت‌، ص 136 ـ 139، موسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چ اول‌، قم 1378.

2. الكافي‏، شيخ كليني‏‏، ج 2، ص 634، ناشر: اسلاميه‏‏، مكان چاپ: تهران‏‏، سال چاپ: 1362 ش‏‏، نوبت چاپ: دوم.‏

3. علوم قرآني‌، محمد هادي معرفت‌‌، ص 222.

4. الكافي‏، شيخ كليني، ج 2، ص 633.

ترتيب كنوني قرآن، غير از ترتيب نزول است

ترتيب كنوني قرآن، غير از ترتيب نزول است و اعتقاد بسياري از قرآن پژوهان بر آن است كه ترتيب قرار گرفتن فعلي سوره ها، طبق دستور پيامبر است و اين ترتيب، ناشي از مصلحت ها و مناسبت هايي است كه ما از آن خبر نداريم و در اين زمينه ها، تابع امر پيامبر هستيم. براي اطلاع بيش تر به: حجتي كرماني، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص 83-109 مراجعه نماييد.

 

در مورد ترتيب فعلي قرآن، اتفاق نظر وجود ندارد، بلكه تقريبا سه نظر در اين زمينه وجود دارد:

1- گروهي همان طور كه ترتيب آيات در سوره ها را توقيفي  مي دانند ، ترتيب فعلي سوره هاي قران را هم توقيفي مي دانند((يعني پيامبر اكرم به اذن خدواند اين كار را كرده است ) (1) و مي گويند جبرئيل قرآن را مطابق ترتيبي كه در لوح محفوظ داشت، بر پيامبر تلاوت مي فرمود. اين تلاوت در سال آخر عمر رسول خدا دو بار تكرار شد و به دستور پيامبر كاتبان وحي آيات و سوره ها را به همان ترتيب تنظيم كردند. 

آنان بر اين باورند كه كاتبان وحي به خود اجازه نمي دادند بدون سوال از پيامبر آيه  يا سوره اي را در جايي قرار دهند. تنظيمات مطابق دستور پيامبر انجام مي شد. قرآن در زمان رسول خدا به همين گونه ترتيب داده شد ولي بين دو جلد واقع نشد. ( چون نزول تا آخر عمر پيامبر ادامه داشت).

آنان به روايتي هم استناد مي كنند كه مطابق آن رسول خدا درود جبرئيل را به ابي بن كعب رسانده و خود را مأمور شمرده قرآن را بر او  بخواند. به تقاضاي ابي بن كعب فضيلت قرائت سوره هاي قرآن را به ترتيبي كه در مصحف فعلي موجود است ،يادآوري مي كند. 

2- گروه دومي ترتيب فعلي را محصول اجتهاد صحابه مي شمرند، به دليل اين كه صحابه  قرآن هاي خود را به نظم و ترتيب ديگر نگاشته بودند، از جمله ترتيب مصحف امام علي كه مطابق ترتيب نزول بوده است.

3- گروه سوم بر اين نظرند كه مقداري از نظم موجود از رسول خدا رسيده و بقيه اش را اصحاب ترتيب داده اند. 

اما رأي اول به نظر ما قابل قبول تر است. (2)

پي نوشت ها:

1. قرآن هرگز تحريف نشده است، علامه حسن زاده آملي

2. تاريخ قرآن كريم، سيد محمد باقر حجتي، ص85-92؛تاريخ جمع قرآن كريم ،سيد محمد رضا جلالي نائيني).

 

در پاسخ به سؤال اول شما بايد بگوييم كه در حال حاضر  در كتابخانه‏ها مجموعه بزرگي از مصاحف قديمي و يا قطعه‏هايي از آن موجود است كه بر پوست نازك و با خط كوفي و خالي از هر گونه نقطه گذاري و اعراب و بسياري از چيزهايي كه به مصاحف افزوده‏اند مانند اسماء سوره‏ها و عدد آيات و غير آن ها نوشته شده است به گونه‏اي كه به صورت مصاحف اولي نزديك تر است.

پرسشي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا ممكن است يكي از اين مصاحف قديمي، نسخه‏اي از مصاحف اصلي عثماني باشد؟

بسياري از پژوهشگران اين احتمال را بعيد مي‏شمارند، زيرا امروز نمي‏توان بر مصحف كاملي دست يافت كه در قرن اوّل يا دوم نوشته شده باشد و تاريخ نسخه برداري و يا نام ناسخ در آن باشد، همچنين آن ها غالبا از تمام علامت هايي كه در وقت متأخر بر آن اضافه شده باشد، خالي نيستند، به اضافه اينكه چنين كاري به دلايل تاريخي و تجربي روشن و قوي احتياج دارد و بررسي همه جانبه‏اي را طلب مي‏كند و تاكنون چنين فرصتي براي پژوهشگران به دست نيامده است.

اما درباره اين مصاحف نظر هر چه باشد بدون شك آن ها قديمي هستند و به قرون اوليه هجري بر مي‏گردند، بلكه حتي مربوط به قرن اوّل هستند، بخصوص وقتي مي‏بينيم كه در آن ها اثري از اصلاحاتي كه در نيمه دوم قرن اوّل هجري به خط عربي اضافه شد، وجود ندارد، مگر بعضي از علامت هاي نادري كه احيانا ديده مي‏شود و به همين سبب آن ها به دوره‏اي كه مصاحف عثماني موجود بوده مربوط مي‏شوند و لا اقل از روي آن ها و يا از روي مصحفي كه از آن ها استنساخ شده، نوشته شده‏اند.

كتابخانه‏هاي ميراث اسلامي در مصر بهترين مجموعه‏ها را از اين مصاحف قديمي دارند. همچنين گفته مي‏شود كه يكي از اين مصاحف قديمي تا جنگ جهاني اوّل (1914- 1918 م) در مدينه در حرم نبوي شريف نگهداري مي‏شد كه عثماني ها همزمان با عقب نشيني خود از حجاز آن را به آستانه منتقل كردند، و گفته شده كه اين مصحف به آلمان منتقل شد. (1)

همچنين از جمله قديمي‏ ترين نسخه قرآن‏، مصحفي است كه در شهر تاشكند ازبكستان نگهداري مي‏شود؛ اين قرآن قديمي‏ترين قرآن موجود است كه بيش از 1300 سال از تاريخ كتابت آن مي‏گذرد و هم اكنون در موزه تاريخ ملل ازبكستان در شهر تاشكند نگاهداري مي‏شود.

گفته مي‏شود اين قرآن توسط خليفه سوم عثمان بن عفان نوشته شده است و در قرن اول هجري تا دوره مغول در مدينه و ديگر شهرهاي عربي بوده و در دوره مغول به سمرقند منتقل گرديده است. و مدتي در كتابخانه لنينگراد نگهداري مي‏شد و از سال 1301 ه شمسي در محل كنوني انتقال يافته است. گردانندگان موزه و كتابخانه اين نسخه گرانبها را در يك صندوق تخته كه در صندوق بزرگ تري از آهن قرار دارد، گذاشته‏اند و در كنار قرآن ظرفي شيشه‏اي گذاشته‏اند كه از آن ماده شيميايي مخصوصي به روي آن مي‏ريزد و آن را تازه نگه مي‏دارد و براي مشاهده كنندگان از صفحات آن عكسبرداري كرده‏اند. (2)

درباره سؤال دوم هم بايد بگوييم كه بر فرض كه جمع آوري آمار دقيق درباره اين نسخه هاي خطي ممكن باشد، ما اطلاع دقيقي از آمار آن ها نداريم.

 اما در پاسخ به سؤال سوم شما بايد بگوييم كه قرائت حفص از عاصم يگانه قرائتي است كه داراي سندي صحيح و با پشتوانه قرائت اكثريت مسلمين استحكام يافته است. اين قرائت در طيّ قرون پي ‏در پي تا امروز همواره ميان مسلمانان متداول بوده و هست و تداول آن به چند سبب برمي‏گردد: (3)

1. سبب اوّل، اين است كه قرائت حفص همان قرائت عامه مسلمانان است، زيرا حفص و استاد او عاصم شديدا به آنچه كه با قرائت عامّه و روايت صحيح و متواتر ميان مسلمانان موافق بود، پاي‏بند بودند. اين قرائت را عاصم از شيخ خود ابو عبد الرحمان سلمي و او از امام «امير المؤمنين» (ع) اخذ كرده است و حضرت علي (ع) به هيچ قرائتي جز آنچه با نصّ اصلي وحي كه ميان مسلمانان از پيامبر (ص) متواتر بوده، قرائت نمي‏ كرده است. اين قرائت را عاصم به شاگرد خود حفص آموخته است. از اين رو در تمامي ادوار تاريخ مورد اعتماد مسلمانان قرار گرفت و اين اعتماد عمومي صرفا براي اين جهت بود كه با نصّ اصلي و قرائت متداول بين مسلمانان، توافق و تطابق داشته است تا جايي كه گفته شد قرائت حفص، قرائت عامه مسلمانان نيست؛ بلكه قرائت عامه مسلمانان، قرائت حفص است.

ممكن است گفته شود پس چرا اين قرائت را به حفص نسبت دادند؟! در پاسخ به اين سؤال بايد بگوييم كه نسبت اين قرائت به حفص، به اين معنا نيست كه اين قرائت مبتني بر اجتهاد حفص است بلكه اين يك نسبت رمزي است براي تشخيص اين قرائت و قبول قرائت حفص به معناي قبول قرائتي است كه حفص اختيار كرده و پذيرفته است؛ زيرا اين قرائت از اول بين مسلمانان متواتر بوده است.

2. سبب ديگر اين است عاصم در بين قراء معروف به خصوصيات و خصائلي ممتاز بوده كه به او شخصيتي قابل توجه بخشيده است، وي ضابطي بي‏نهايت استوار و در اخذ قرآن از ديگران محتاط تر بوده است و لذا قرائت را از كسي غير از ابو عبد الرحمن السلمي كه از علي عليه السّلام فرا گرفته بود اخذ نمي‏كرد و آن را به زر بن حبيش - كه قرائت را از ابن مسعود آموخته بود - عرضه مي‏كرد، لذا در تمام دوره‏هاي تاريخ، قرائت عاصم، قرائتي بوده كه بر همه قرائت ها، ترجيح داشته و بين عامه مسلمانان، رواج داشته و همگان بدان توجه داشتند.

به عنوان نمونه به بعضي از كلمات بزرگان فن اشاره مي‏كنيم تا روشن شود كه مسلمانان عمدتا به قرائت عاصم عمل مي‏كردند و به بقيه قرائات در كنار آن اشاره مي‏كردند:

قاسم بن احمد خيّاط كه از افراد حاذق و مورد وثوق بود و در سال 292 درگذشت، در قرائت عاصم امام به شمار مي‏ آمد و از اين جهت مردم اتفاق بر آن داشتند تا قرائت او را بر ديگر قرائت ها ترجيح دهند. (4)

 در اول قرن چهارم، در جلسه درس ابن مجاهد قاري بغداد، پانزده تن متخصّص قرائت عاصم، وجود داشته و ابن مجاهد تنها اين قرائت را براي آنان تشريح مي‏كرد. (5)

نفطويه ابراهيم ابن محمد، متوفاي 323 كه پنجاه سال آموزش قرائت قرآن را به عهده داشت، هر وقت كه درس خود را آغاز مي‏كرد، قرآن را به قرائت عاصم مي‏خواند و آن وقت به قرائت هاي ديگر اشاره مي‏كرد. (6)

امام احمد حنبل نيز قرائت عاصم را بر ديگر قرائت ها ترجيح مي‏داد؛ زيرا مردم كوفه كه اهل علم و فضل بودند، قرائت عاصم را پذيرفته بودند. (7)

 تمام ائمه قرائت كوشش كردند كه اسناد قرائت خود را به روايت حفص و قرائت عاصم متصل كنند، امام شمس الدين ذهبي مي‏گويد: بالاترين چيزي كه براي ما رخ داده، وجود قرآن كريم از طريق عاصم است و عاصم از ابو عبد الرحمن السلمي و او از علي عليه السّلام و از زر بن حبيش و او از ابن مسعود گرفته است و آن ها از نفس پيامبر و پيامبر از جبرئيل و به واسطه او از خدا گرفته است. (8)

 ابن شهر اشوب، متوفاي 588 ه ق، در كتاب «مناقب آل ابو طالب» فرموده است:

عاصم قرائت را از ابو عبد الرحمن السلمي فرا گرفته كه او هم قرآن را نزد امام علي عليه السّلام قرائت كرده است و از اينجاست كه گفته‏اند: «افصح القراات قرائة عاصم؛ يعني: شيواترين قرائت ها قرائت عاصم است»؛ زيرا او قرائت اصلي را آورده است. (9)

پي نوشت ها:

1. غانم قدوري، الحمد، رسم الخط مصحف، ترجمه يعقوب جعفري‏، قم، اسوه، 1376ش، ص 173.

2. بي آزار شيرازي‏، عبد الكريم، باستان‏شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي‏، ص 465

3. آيت الله معرفت، التمهيد في علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامي‏ ، 1415ق، ج‏2، ص: 245

4. همان، ص 246.

5. همان.

6. همان.

7. همان.

8. همان، ص 247.

9. ابن شهر آشوب، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه ، 1379ق، ج : 2 ، ص  43.

آيات قرآن غالبا بدون مناسبت به پيامبر نازل مي شد

رسيدن به جواب اين سؤال ها به پژوهش گسترده در تاريخ نزول قرآن نياز دارد كه از وظيفه اين مجموعه خارج است و فايده اي هم بر آن مترتب نيست.

اين كه آيه اي نازل شود و امام علي در مدينه نباشد و وقتي به مدينه بازگشت، از نزول آن آيه خبر دار شود، دلالت بر مطلبي ندارد تا بخواهيم تحقيق كنيم كه چنين چيزي اتفاق افتاده است يا نه.

آيات قرآن غالبا بدون مناسبت به پيامبر نازل مي شد تا به مردم ابلاغ كند و تعدادي هم در مناسبت هاي خاص و گاهي در مجامع عمومي نازل شده كه مردم مشاهده كرده اند به پيامبر حالتي شبيه بيهوشي دست داده ( بيهوشي نبوده كه پيامبر دركش تعطيل باشد بلكه انقطاع پيامبر از دنيا مثل انقطاع بيهوش از دنيا بوده) و متوجه شده اند كه دارد به ايشان وحي مي شود و بعد پيامبر كه به حالت عادي برگشته، اعلام كرده كه بر من اين آيات نازل گرديد. (1)

اما اين كه در بازار يا در ميدان جنگ يا ... بدون مقدمه و بدون اين كه مسآله اي باشد، به پيامبر حالت وحي دست دهد و وحي بر او نازل شود، در روايات نيافته ايم.

پي نوشت:

1. سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377ش، ص24. 

آيات قرآن بر قلب رسول خدا نازل مي شد و رسول خدا آن را بر مردم تلاوت مي نمود...

خداوند كتاب و نوشته نازل نكرده تا در نوشته اش قواعد دستوري و كتابت را كاملا رعايت كند و اگر در قرآن غلط كتابتي وجود داشته باشد، بتوانيم بر خدا ايراد بگيريم و آن را با علم و قدرت خدا در تنافي بيابيم بلكه آيات قرآن بر قلب رسول خدا نازل مي شد و رسول خدا آن را بر مردم تلاوت مي نمود و مردم ابتدا با كلام و الفاظ قرآن از طريق گوش و شنيدن، آشنا شده و قرآن را فراگرفتند و بعد، علاوه بر حفظ، آن را نوشتند تا از حوادث دهر در امان بماند و در آن زمان در شبه جزيره كتابت رواج چنداني نداشت و  ابتدايي بود و كاتبان در نوشتن قرآن، مرتكب غلط هاي املايي شدند و رسول خدا خودش تا آخر عمر چيزي ننوشت و در نوشتن قرآن و رسم الخط آن هم دخالت نكرد فقط در تعليم قرائت و صحيح خواندن قرآن سعي فراوان داشت و بعد از آن هم با رواج يافتن خط و نقطه گذاري و اعراب گذاري و...نويسندگان قرآن براي اين كه كسي جرات نكند در قرآن تغييري ايجاد كند و قرآن در امان از تحريف و دستبرد بماند، غلط هاي املايي نويسندگان اوليه را هم حفظ كردند و از اصلاح آنها خودداري كردند و عالمان و مفسران سعي كردند اين موارد را شماره كنند و توضيح دهند تا با وجود غلط بودن كتابت، درست خوانده شود و در معنا و مقصود خللي وارد نگردد.

بنا بر اين،اين عيب و ايرادي بر خدا و رسول و قرآن نيست.

قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت در اوج است و سخن بليغ سخني است كه دستور زبان در آن كاملا رعايت شده باشد.

البته در زمان نزول قرآن زبان عرب بيشتر گفتاري بود و هنوز نوشتاري نشده بود و اعراب رسم الخط بسيار ساده اي داشتند كه افراد معدودي مي نوشتند و "دستور زبان" كه بيشتر مربوط به نوشتار است ، هنوز تدوين نشده بود.

زبان نوشتاري عرب بعد از اسلام با وام گرفتن از ساير زبان ها شكل گرفت و دستور زبان گفتاري و نوشتاري هم بعدا تدوين شد و يكي از بزرگترين منابع براي اخذ دستور زبان گفتاري ، خود قرآن بود  كه عرب اعم از مسلمان و غير مسلمان  به فصاحت و بلاغت فوق العاده آن باور و يقين داشت و دارد.

اگر كسي اشكال رسم الخطي و نوشتاري به قرآن بگيرد ، اين اشكال ممكن است وارد باشد ( هم چنان كه بر قرآن نوشته شده توسط خليفه سوم اشكال هايي مي گيرند و همچنين بر قرآن نوشته شده توسط عثمان طه )(دقت كنيد كه بيان كرديم اشكال بر خط و رسم الخط خطاطان قرآن و....نه خود قرآن . مثلا آقاي عثمان طه در برخي موارد « انّ ما » را متصل « انما »  نوشته است).

 اما اين ها ربطي به قرآن و وحي ندارد ؛ زيرا وحي به صورت نوشته بر پيامبر نازل نشده؛ بلكه مفاهيم وحي بر قلب پيامبر حك شده و به گوش قلب پيامبر رسيده و حضرت آن را در روح و روان خود ثبت كرده و بر مردم خوانده است و مردم وحي را ابتدا با گوش خود شنيده اند و بعد آن را مكتوب كرد ه اند. اگر اشكال نوشتاري باشد ، بر كار نويسندگان وارد است. البته آن ها به هر شكل كه نوشته اند ، ولي درست خوانده اند زيرا خواندن وحي را بارها بر پيامبر و معلمان منصوب از جانب ايشان عرضه كرده اند و بر صحت آن تاييد گرفته اند.

اما اگر كسي مدعي است كه در زبان قرآن قواعد فصاحت و بلاغت رعايت نشده و در مواردي مي توان همان معنا را با كلام بليغ تر و ر ساتر و زيباتر هم گفت ، بايد آن مورد را نشان دهد و به فصحا و بلغاي عرب عرضه كند و در تاريخ عرب جاهلي كه در فصاحت و بلاغت سرآمد همه دوران ها بوده و از كلام شعراي عرب جاهلي كه فصاحت و بلاغت آن ها زبانزد عام و خاص است ، نمونه بياورد كه مشابه آن معنا را با بيان و الفاظ و عبارات بليغ تر بيان كرده اند .

چنين موردي اگر توانستند عرضه كنند و مورد تاييد زبانشناسان منصف مسلمان و غير مسلمان واقع شد ، آن گاه مي توان روي آن مانور داد و گر نه ادعا زياد است.

بنا بر اين شما در چنين مواردي نه به سخن مدعيان توجه كن و نه به انكار فقيهان غير زبانشناس؛ بلكه سخن مدعيان را بر زبانشناسان منصف مسلمان و غير مسلمان عرضه و به سخن آنان اعتبار بده.

 

درباره وجود نسخه هاي قرآن در قرن اول هجري برخي قائلند كه قرآني كه در شهر تاشكند ازبكستان نگهداري مي‏شود قديمي‏ترين قرآن موجود است كه بيش از 1300 سال از تاريخ كتابت آن مي‏گذرد و هم اكنون در موزه تاريخ ملل ازبكستان در شهر تاشكند نگاهداري مي‏شود و گفته مي‏شود اين قرآن توسط خليفه سوم عثمان بن عفان نوشته شده است. (1)

اما در باره انطباق قرائت حفص يا ساير قرائت ها با اين قرآن بايد بگوييم كه اگر قرار بود مصحف هاي عثماني مطابق يك قرائت خاص نوشته شده بودند ديگر اين همه قرائت ها بوجود نمي آمد و اساسا يكي از عوامل شكل گيري قرائت هاي متعدد نحوه كتابت قرآن در زمان عثمان بوده است.

در زمان كتابت قرآن خط عربي ويژگي‏هاي خاصي داشته كه همين ويژگي ها يكي از عوامل مهم در  شكل گيري قرائت هاي متعدد است. از جمله اين ويژگي ها موارد زير را مي توان نام برد:

1- ابتدايي بودن خط:

در جامعه عربي آن روز، خط در مراحل ابتدايي خود به سر مي‏برد. از اين ‏رو اصول آن استوار نشده بود و مردم عرب فنون خط و روش نوشتن صحيح را نمي‏دانستند . هنوز آثاري از آن در رسم الخط كنوني باقي است. در آن رسم الخط كلمه به شكلي نوشته مي‏شد كه به چند وجه قابل خواندن بود. نون آخر كلمه را به شكلي مي‏نوشتند كه با «ر» فرقي نداشت و نيز شكل «و» با «ي» يكي بود. چه بسا، ميم آخر كلمه را به شكل «و» و «د» را به صورت كاف كوفي و عين وسط را به شكل «ه» مي‏نوشتند .

2- بي‏نقطه بودن حروف‏:

يكي از عواملي كه در قرائت قرآن مشكلات فراوان ايجاد مي‏كرد، بي‏نقطه بودن حروف معجمه (نقطه‏دار) و جدا نساختن آن از حروف مهمله (بي‏نقطه) بود. لذا ميان «س» و «ش» در نوشتن هيچ فرقي نبود. همچنين ميان «ب» و «ت» و «ث»، «ج» و «ح» و «خ»، «ص» و «ض»، «ط» و «ظ»، «ع» و «غ»، «ف» و «ق»، «ن» و «ي» خواننده بايد از دقت در معناي جمله و تركيب كلامي تشخيص دهد كه حرف موجود، جيم است يا حا يا خا و ...

3- خالي بودن خط از علائم و حركات‏:

در مصاحف اوليه كلمات عاري از هرگونه اعراب و حركات ثبت مي‏شد. وزن و حركت اعراب و بناي كلمه مشخص نبود، لذا براي خواننده غيرعرب مشكل بود تا تشخيص دهد وزن و حركت كلمه چگونه است. و حتي براي كساني كه با زبان عربي آشنا بودند دشوار بود تا بدانند هيأت كلمه چگونه است. مثلا: «اعلم» فعل امر است يا فعل متكلم مضارع و يا احيانا افعل التفضيل و يا ماضي از باب افعال.

4- نبودن الف در كلمات‏:

يكي ديگر از عواملي كه در رسم الخط مشكل مي‏آفريد، نبودن الف در رسم الخط آن روز است. خط عربي كوفي از خط سرياني نشأت گرفته است. در خط سرياني، مرسوم نبود كه الف وسط كلمه را بنويسند و آن را اسقاط مي‏كردند. چون قرآن در ابتدا با خط كوفي نگاشته مي‏شد، الفهاي وسط كلمه را نمي‏نوشتند.

بنابراين اختلافات قرائات معلول مسائلي طبيعي از جمله نقصان رسم الخط عربي بوده است. و به جهت رفع اين مشكلات، به تدريج اصلاحاتي در حوزه رسم الخط آن به وجود آمده است.(2)

پي نوشت ها:

1. بي آزار شيرازي‏، عبد الكريم، باستان‏شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي‏، ص 465.

2. آيت الله معرفت، علوم قرآني، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1381ش.

آیا درمثالهای زیر اشکالات مطرح شده وارد است؟

در سوره بقره آيه 177، واژه "صابرين" بر اساس موقعيتش بايد به صورت صابرون باشد؛

در سوره اعراف آيه 160، عبارت "اثْنَتيَ‏ْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا"، بايد به صورت "اثْنَتيَ‏ْ عَشْرَةَ سِبْطاً" باشد؛

در سوره نساء آيه 162، عبارت "المُْقِيمِينَ الصَّلَوةَ " بايد به صورت "المُْقِيمونَ الصَّلَوةَ" باشد؛

در سوره مائده آيه 69، واژ? "صابئين" از "صابئون" صحيحتر است.

در سوره منافقون آيه 10، واژ? "اكن" بايد به صورت "اكون" باشد.

در سوره آل عمران، آيه 59، عبارت "كن فيكون"، بايد به صورت "كن فكان" باشد.

سوره بقره آيه 177، واژه"البر" بايد به صورت "الباران" باشد.

پاسخ:

بشر ابتدا مفاهيم مورد نظر خود را با صداها به ديگران منتقل مي كرد . مجموعه  صداها همان گفتار است . بعد به انتقال مفاهيم از طريق نوشتار رو آورد و خط را اختراع نمود. خط هم از شكل ابتدايي تصويري شروع شد و تكامل يافت تا به صورت امروزي با الفباي منظم و اصول دستوري مشخص در آمد. صداها و تصوير و خط براي انتقال مفهوم هاي مشخص و معين هستند كه در عين ثابت بودن مفهوم و معناي مورد نظر ، مي توانند مختلف باشند.

 مفهوم مار يك چيز است و كلام و صوت و نوشته و رسم الخطي كه اين مفهوم را به ذهن برساند، مي تواند مختلف باشد.

بشر ابتدايي با در آوردن صداهاي خاص منظور خود را منتقل كرد . كم كم كلمه ها و واژه هاي ابتدايي وضع شد و تكامل يافت  . بعد به انتقال مفاهيم از طريق نوشتن توجه كرد . زبان هاي مختلف نوشتاري و الفباهاي مختلف در نقاط گوناگون جهان پيدا شد كه ريشه در يكديگر داشتند يا از هم وام گرفته بودند و...

زبان عربي هم در گفتار و نوشتار از اين قاعده مستثنا نيست . داستان خاص خود را دارد ؛ ولي در هر حال اين داستان به قرآن كه گفتاري نازل شد و به گوش مردم رسيد و در قلب شان حك شد و به ثبت آن با رسم الخط ابتدايي موجود پرداختند و بعدها اين رسم الخط تكامل يافت تا به صورت امروزي درآمد ، ضربه نمي زند.

قرآن به خط و نوشته نازل نشد ،بلكه شفاهي و شنيداري نازل شد . عرب ها قرآن را از زبان پيامبر شنيدند و آن را فهميدند . به نسل هاي بعد به طور شفاهي و با استفاده از خط ابتدايي عربي منتقل كردند . بعدها كه خط كامل شد، قرآن ترجمه نشد تا در اين ترجمه ، اشتباه و خطا رخ دهد يا قدرت سياسي حاكم اعمال نفوذ نمايد. بلكه  الفاظي كه شنيده بودند، در قالب رسم الخط اصلاح شده نوشتند. 

اما موارد غلط املايي يا غلط نحوي :

آِيه 177 بقره:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي‏ وَ الْيَتامي‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ .

در مورد اين آيه دو اشكال گرفته اند:

1. بايد به جاي "ليس البرّ" بگويد: "ليس البارّان" ؛

جواب: آيه فوق خداوند در مقام بيان تعريف "بِِرّ" و نيكي است . بسياري از اوقات تعريف مفهوم با بيان مصداق صورت مي گيرد .بنا بر اين در اين آيه با توجه به  مصداق ها ،  كلمه "برّ" در تقدير گرفته مي شود؛ يعني گويا آيه به اين صورت است:

" و لكن البر بر من آمن بالله و...؛برّ به اين نيست كه به مشرق و مغرب رو كني  و هميشه به ظاهر نماز بگذاري، بلكه برّ ، برّ آن كسي است كه به خدا ايمان آورده و ..."

در تفسير نمونه در تفسير  آيه آمده:

در ادبيات عرب و همچنين بعضي زبان هاي ديگر هنگامي كه مي‏خواهند آخرين درجه تاكيد را در چيزي بيان كنند ، آن را به صورت مصدري مي‏آورند، نه به صورت وصف، مثلا گفته مي‏شود :عدل اين نيست كه به فلان نحو عمل كني، بلكه علي (ع) عدل جهان انسانيت است، يعني چنان عدالت پيشه است كه گويي تمام وجودش در آن حل شده و سر تا پاي او در عدالت غرق گشته است، به گونه‏اي كه هر گاه به او نگاه كني ، چيزي جز عدالت نمي‏بيني!  همچنين در نقطه مقابل آن مي‏گوئيم: بني اميه ذلت اسلام بودند، گويي تمام وجودشان تبديل به خواري شده بود. (1)

علامه طباطبايي بيان زيباتري  دارد:

در اين جمله به جاي اينكه كلمه بر به كسره را تعريف كند، كلمه بر به فتحه را تعريف كرد، تا هم بيان و تعريف مردان نيكوكار را كرده باشد و در ضمن اوصاف شان را هم شرح داده باشد و هم اشاره كرده باشد به اينكه مفهوم خالي از مصداق و حقيقت، هيچ اثري و فضيلتي ندارد . اين  دأب و روش قرآن در تمامي بياناتش است كه وقتي مي خواهد مقامات معنوي را بيان كند، با شرح احوال و تعريف رجال دارنده آن مقام، بيان مي كند و به بيان مفهوم تنها ، قناعت نمي كند.

جمله: وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ تعريف ابرار و بيان حقيقت حال ايشان است كه هم در مرتبه اعتقاد تعريف شان مي‏كند و هم در مرتبه اعمال و هم اخلاق؛ در باره اعتقادشان مي فرمايد: مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ و در باره اعمالشان مي فرمايد: أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا، و در باره اخلاقشان مي فرمايد:وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ . در تعريف اولي كه از ايشان كرده، فرمود: كساني هستند كه ايمان به خدا و روز جزا و ملائكه و كتاب و انبيا دارند، و اين تعريف شامل تمامي معارف حقه‏اي است كه خدا ايمان به آن ها را از بندگان خود خواسته ؛ مراد

، ايمان كامل است كه اثرش هرگز از آن جدا نمي‏شود و تخلف نمي كند، نه در قلب و نه در جوارح ؛ در قلب تخلف نمي كند چون صاحب آن دچار شك و اضطراب و يا اعتراض و يا در پيشامدي ناگوار دچار خشم نمي گردد . در اخلاق و اعمال هم تخلف نمي كند، چون وقتي ايمان كامل در دل پيدا شد، اخلاق و اعمال هم اصلاح مي شود.

دليل بر اينكه مراد از آيه ، بيان اين معنا است، ذيل آيه شريفه است كه مي‏فرمايد: اولئك الذين صدقوا كه صدق را مطلق آورده و مقيد به زبان يا به اعمال قلب، يا به اعمال ساير جوارح نكرده، پس منظور، مؤمناني است كه مؤمن حقيقي هستند و در دعوي ايمان ، صادقند ؛ هم چنان كه در جاي ديگر در باره آنان فرمود:

فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ، وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً،(2)

حاشا به پروردگارت سوگند كه ايمان نمي‏آورند و ايمان شان واقعي نمي‏شود مگر وقتي كه تو را در اختلاف‏هايي كه بين شان پيدا مي‏شود ،داور قرار دهند . چون حكمي راندي، هيچ ناراحتي در دل خود از حكم تو احساس نكنند و سراپا تسليم تو شوند. (3)

 مطابق ادبيات عرب اين نه تنها غلط املايي نيست، بلكه يك بيان ابلغ و رساتر است، ولي كساني كه با ادبيات عرب آشنا نيستند، آن را غلط املايي مي شمارند .

2. چون در قبل آمده: "والموفون بعهدهم اذا عاهدوا" اين جا هم بهتر بود مي گفت: "و الصابرون في البأساء و الضرآء"

جواب:

 در ادبيات عرب قطع از عطف براي مدح و اختصاص ، بليغ تر است . در اين جا با قطع از عطف و اختصاص به ذكر ، به اهميت فوق العاده صبر تصريح مي كند.(4)

3. در سوره نساء گفته: معدود دوازده بايد مفرد و منصوب باشد.سبطا نه اسباطا.

علامه در جواب اشكال گويد:

از ابن حاجب نقل شده كه : كلمه" اسباطا" در اين آيه بدل از عدد است، نه تميز عدد. اگر تميز  بود ،مي‏بايستي اسباط بني اسرائيل حد اقل سي و شش سبط و تيره مي‏بودند و حال آن كه نبودند، چون سبط در بني اسرائيل دوازده تيره بود . بنا بر اين حداقل جمع سبط (سه سبط يعني) سي و شش (تيره) است، پس ناچار بايد بگوييم كلمه" اسباطا" بدل از عدد است،  تميز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتياجي به ذكر آن نبوده،  تقدير كلام" و قطعناهم اثنتي عشرة فرقة اسباطا" است. البته كساني ديگر هم گفته‏اند كه كلمه مذكور تميز است، اشكال ابن حاجب هم وارد نيست، زيرا اگر چه كلمه به صيغه جمع است، ولي در اين جا به معناي مفرد آمده و معناي آن، جماعت و يا طايفه و يا نظير آن است. (5)

4. عبارت «المقيمين الصلاة» در آيه 116 نساء بايستي همانند راسخون  و المؤمنون و المؤتون جمع بسته مي شد ؛

جواب: اولا "المقيمين" جمع مذكر است ،مانند مواردي كه ذكر كرده ايد ،جز اين كه آن ها از لحاظ ادبيات عرب حالت رفعي و فاعلي دارند . اين حالت نصبي و مفعولي و به نظر ايراد گيرندگان اين هم بايد مانند آن ها حالت رفعي داشته باشد، يعني "المقيمون الصلاه" باشد.

در مورد اين جمله گفته شده:

خداوند مي فرمايد كه راسخان در علم به وحي نازل بر تو و وحي نازل بر انبياي قبل از تو ايمان دارند. بعد در صدد معرفي انبيا يا  راسخان در علم بر مي آيد به وصفي كه مهم ترين وصف آنان است ،يعني "اقامه نماز" . در اين جا از عطف به اختصاص قطع كرده و يك فعل "اخص" يا " اعني " در تقدير است . "المقيمين الصلاه" مفعول آن فعل مقدر است . خدا با اين ذكر خاص نماز ، به اهميت آن اشاره كرده و  اختصاص به ذكر ، فلسفه اين تغيير سياق است. (6)

5. در آيه 69 سوره مائده با توجه به منصوب بودن "الذين" ؛ "الصابئين" را بهتر شمرده است.

در جواب گفته اند: در اين جا "الصابئين" عطف به "الذين"  نيست، بلكه مبتدايي است كه خبر آن "كذلك" بوده و حذف شده ؛ اگر جداگانه در يك جمله ذكر شده، به اين جهت بوده كه بگويد:  صابئان كه ضلالت و گمراهي آنان آشكار است، اگر به توحيد و معاد ايمان داشته و عمل صالح به جا مي آوردند ، اهل نجات بودند، چه رسد به يهود و نصارا كه ضلالت شان كم تر است. (7)

6. گفته شده" كن فيكون" بايد "كن فكان" مي شد.

جمله خبر است . تحقق اراده الهي بعد از تعلق اراده را مي رساند . مي خواهد اعلام كند كه خدا هر گاه چيزي را اراده كند ، مي شود. پس فعل بايد مضارع باشد كه از حال يا آينده دلالت كند ،چون وقوع بعد از تعلق اراده است.

 چون با ادبيات عرب و راز و رمز آن آشنا نيستيم ،اين آيات را خطا يا غلط نحوي مي انگاريم ،در حالي كه بايد از سخن شناسان عرب دليل اين استعمال ها سؤال شود.

پي نوشت ها:

1. مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ،چ اول ، تهران ، دار الكتب الاسلاميه ، 1374 ش ، ج ‏1، ص 599.

2. نساء (4) آيه 65.

3. طباطبايي ، الميزان، ترجمه موسوي همداني ،چ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش ، ج‏1، ص 650.

4. ابوحيان اندسي، البحر المحيط ، بيروت ، دارالفكر، 1420ق، ج‏2، ص 140.

5.  الميزان، ج 8، ص 371.

6. شيخ طوسي، تبيان، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج3، ص 375.

7. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث العربي ، 1418 ق ، ج2 ، ص 137. 

صفحه‌ها