تفسير و علوم قرآني

چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي گذاشته اند؟
بعضی سوره ها از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

   چرا براي بعضي از سوره هاي قرآن كريم اسم هاي خاصي مانند قلب قرآن ، عروس قرآن و... گذاشته اند ؟ تفاوت اين سوره ها با ديگر سوره ها در چيست ؟

تمامي آيات و سوره هاي قرآن در مقام بيان كلام خداي متعال است و از جهت نورانيت تفاوتي با هم ندارند.

 در عين حال هر كدام از آيات يا سوره ها، به تناسب موضوع خود به مسايلي اشاره دارند يا در بيان واقعه و حادثه يا مسئله اي خاص مي باشند كه همان مسئله محوري، به عنوان نقطه عطف سوره معرفي خواهد شد.

به همين جهت بعضي از سوره ها، چون سوره الرحمن يا سوره يس، از بار محتوايي مخصوصي بر خوردارند كه همان سبب مي شود كه به عناويني چون قلب يا عروس قرآن ناميده شوند.

در روايات صادره از معصومين سلام الله عليهم اجمعين، سوره هاي "يس" و "الرحمن" به عنوان  قلب و عروس قرآن ناميده شدند.

امام صادق(ع) در مورد سوره "يس" فرمود:                    

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ "إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَلْباً وَ إِنَّ قَلْبَ الْقُرْآنِ يس‏"(1)

علامه طباطبايي نوشته است: اين سوره(سوره يس) شأن والايي دارد. چون اصول و ريشههاي حقايق را در خود جمع كرده است.(2)

پيامبر گرامي اسلام(ص)فرمود:

"لكلّ شي‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن جل ذكره"(3) 

يعني: هر چيزي عروسي دارد، و عروس قرآن سوره الرحمن است.

در پژوهش هاي قرآني و نيز تفاسير، در مورد سوره "الرحمن" نوشته شده است:

سوره "الرحمن" را عروس قرآن گفتهاند، زير هر چيز زيبا و با منظرهاي را عروس مينامند و سوره الرحمن به خاطر برشمردن نعمتهاي فراوان الهي با اسلوب خاص خود يكي از سورههاي بسيار زيبا و جالب قرآن است. (4)

مرحوم علامه فرموده بودند سوره يس به خاطر آيه آخرش كه داراي مضامين عالي است قلب ناميده شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، انتشارات دار الرضي، سال 1406 ه ق، چاپ اول، ص111.

2. طباطبايي سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي، سال 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 17، ص 62.

3. طبرسي، فضل بن حسن،(شيخ طبرسي) مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران،انتشارات ناصر خسرو، سال 1372 ه ش، چاپ سوم، ج‏9، ص 297.

4. خرم شاهي بهاء الدين، دانش نامه قرآن،تهران، انتشارات دوستان،چاپ اول،سال 1377 ه ش، ج 2، ص 1451 و ص 1774؛ مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول  ج 18، ص 310

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟
سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره های عزائم چه سوره هایی است؟

سوره فجر در روایات به عنوان سوره چه كسی معروف است؟ معنای لغوی رمضان چیست؟

سوره های عزائم، سوره هایی هستند كه آیات سجده واجب در آن ها هست و عبارت اند از سوره های:

سجده (32)، فصلت (41)، نجم (53) و علق (96).

سوره فجر در روایات به نام سوره امام حسین مشهور است؛ زیرا امام حسین (ع) مصداق "نفس مطمئنی" است كه در این سوره مخاطب شده و به ورود به بهشت لقا فراخوانده شده است.

در حديثي از امام صادق - عليه السّلام - مي‏خوانيم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن علي - عليه السّلام - است. هر كس آن را بخواند، با حسين بن علي - عليه السّلام - در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود». (1)

در تفسیر نمونه آمده: «معرفي اين سوره به عنوان سوره حسين بن علي - عليه السّلام - ممكن است به جهت اين باشد كه مصداق روشن "نفس مطمئنه" كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده، حسين بن علي - عليه السّلام - است». (2)

"رمض" به معنای گرمای شدید است و "رمضاء" سنگی را گویند كه در اثر تابش آفتاب به شدت داغ و سوزاننده شده است و "رمضان" كه مصدر بوده و الف و نون آن زائده است، اسمی است كه برای این ماه گذاشته شده است؛ چون موقع نامگذاری (كه قبل از اسلام بوده)، این ماه گرم ترین ماه بوده، به این نام خوانده شده است. (3)

 

پی نوشت ها:

1. بحرانی، البرهان، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق، ج 5، ص 649.

2. مكارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 486، تهران، اسلامیه، 1382 ش.

3. مصطفوی، التحقیق، ج 4، ص 231، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

منظور از شيريني قرآن چيست؟
لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

منظور از شيريني قرآن چيست؟ من قرآن مي خوانم و تدبر در آيات نيز دارم، ولي براي من شيرين نيست؟

مي خواهم براي من توضيح دهيد كه اولا شيريني قرآن چيست و دوما چيكار كنم قرآن براي من نيز شيرين شود

وقتي غذاي شيريني تناول مي كنيم ممكن است به دو علت شيريني آن غذا را درك نكنيم.

عامل اول اختلال در حس چشايي به سبب بيماري است و عامل دوم غفلت از غذاي شيرين و توجه و تمركز روي مسئله اي غير از آن است.

 قرآن كريم نيز غذاي روح انسان است و دو عامل مذكور باعث عدم درك شيريني اين غذا مي گردد.

عامل اول كه ناشي از بروز بيماري است باعث اختلال در حس چشايي مي گردد. چنانكه براي شخص سرماخورده، غذاي خوشمزه نيز بي مزه به نظر مي رسد. روح انسان نيز همانند جسم آن ممكن است دچار بيماري ها گردد و همين امراض قلبي و روحي باعث بي مزه شدن قرآن و بلكه تلخ مزه شدن آن مي گردد. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

« وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيماناً فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (*) وَ أَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ » (1)

 «و هنگامي كه سوره‏اي نازل مي‏شود، بعضي از آنان (به ديگران) مي‏گويند: «اين سوره، ايمان كدام يك از شما را افزون ساخت؟!» (به آنها بگو:) اما كساني كه ايمان آورده‏اند، بر ايمانشان افزوده و آنها (به فضل و رحمت الهي) خوشحالند. (*) و امّا آنها كه در دلهايشان بيماري است، پليدي بر پليديشان افزوده و از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند.»

آيات قرآن مانند دانه‏هاي حيات بخش باران است، كه در باغ سبزه رويد و در شوره‏زار خس! آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مي‏نگرند، از هر سوره، بلكه از هر آيه‏اي، درس تازه‏اي فرا مي‏گيرند كه ايمانشان را پرورش مي‏دهد و صفات بارز انسانيت را در آنها تقويت مي‏كند.

ولي كساني كه از پشت شيشه‏هاي تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مي‏نگرند نه تنها از آنها بهره نمي‏گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مي‏شود. كه ان شاء الله مورد اول درباره ما و شما صدق نمي كند

اما عامل دومي كه باعث عدم درك حلاوت و شيريني آيات قرآن مي گردد «غفلت» است. همانطور كه هنگام تناول نمودن غذايي شيرين، اگر حواس ما متوجه جاي ديگري باشد شيريني و طعم لذيذ غذا را درك نمي كنيم هنگام تلاوت قرآن نيز اگر متوجه جاي ديگري باشيم شيريني و حلاوت قرآن را درك نمي كنيم. اگر فكر و حواس ما و هم و غم ما متوجه جذابيت هاي دنيا و دلبستگي هاي مادي دنيوي گردد، ديگر توجهي به آيات قرآن كريم نداريم. چنانكه خداوند متعال فرموده:

« بَلْ قُلُوبُهُمْ في‏ غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُون»(2)

 «ولي دلهاي آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بي‏خبري فرورفته و اعمال (زشت) ديگري جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مي‏دهند»

«غمره» از ريشه «غمر» گرفته شده و به آب زيادي كه زير خود را مي پوشاند «الغمر» گفته مي شود.(3) غفلت از آخرت و توجه و دلبستگي به دنيا نيز همچون غباري است كه قلب و روح انسان را مي پوشاند و حجابي مي گردد كه انسان را از درك لذت هاي معنوي محروم مي سازد.

بنابراين اگر بدنبال درك حلاوت قرآن هستيم لازم است ابتدا از حالت غفلت خارج شويم و سپس امراض قلبي و روحي خود را كه منشأ اصلي آن حب دنيا و فريفته شدن به لذت هاي زودگذر دنيوي است را بوسيله آيات شفا بخش قرآن و عمل به فرامين آن درمان نماييم.

در پايان لازم به ذكر است كه چنانكه گفتيم قرآن كريم غذاي روح انسان است و لذا شيريني و حلاوت آن از جهت كيفيت همانند شيريني غذاي جسم نيست. بلكه لذت هايي روحاني همچون آرامش و نشاط روحي و ... را در بر دارد.

عامل ديگري هم مي توان اضافه كرد كه احتمالا راجع به شما صادق باشد اين است كه انسان اگر معناي كلامي را متوجه نشود از آن سخن هم لذت نمي برد. ظاهرا شما هم با معنا و تفسير و منظور آيات آشنايي نداريد از اين جهت لذت نمي بريد از اين رو ما توصيه مي كنيم كه هر روز چند آيه كوتاه در كنار تفسير مطالعه بفرماييد و در آياتي كه مطالعه كرديد تفكر كنيد مطمئن باشيد روز به روز بر علاقه شما افزوده خواهد شد. براي اين كار مي توانيد از تفسير نمونه تاليف آيت الله مكارم و يا تفسير نور آقاي قرائتي استفاده كنيد.

پي نوشت ها:

1. توبه(9) آيه 124-125.

2. مؤمنون(23) آيه 63.

3. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان، دار العلم، 1412ق، ص 614.

-

منظور از ثقل اصغر چیست؟
در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند

منظور از ثقل اصغر چیست؟

   در حدیث ثقلین منظور از دو ثقل بیان شده است. جمله رسول خدا بنا به نقل های مختلف به این شرح است:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي(1)

 اني تارك فيكم الخليفتين من بعدي كتاب الله وعترتي أهل بيتي (2)

واني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي، كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض، وعترتي أهل بيتي، وان اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. فانظروا كيف تخلفوني فيهما ؟ (3)

بنا بر این منظور از تقل اكبر قرآن و منظور از تقل اصغر ، اهل بیت رسول الله می باشند كه قرین، مفسر ، مبین و مجری قرآن هستند.

آیت الله جوادی آملی در وجه نامیدن عترت به "ثقل اصغر" می نویسد :

عترت طاهرین گرچه به لحاظ مقام های معنوی و در نشئه باطن از نظر بزرگان دین مانند صاحب جواهر و كاشف الغطا از قرآن كمتر نیستند و سخن بلند امیرالمؤمنین: " ما لله عزوجل آیه هی اكبر منی = خدا را آیتی از من بزرگتر نیست " (4) » نیز گواه این مدعاست. اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن كریم ،ثقل اكبر و آن بزرگواران، ثقل اصغرند و در این نشئه جسم خود را نیز برای حفظ قرآن فدا می كنند.(5)

البته مقایسه واقعی میان قرآن و اهل بیت و اكبر و اصغر نامیدن آنها در واقع صحیح نیست. زیرا قرآن كلام خدا است و با رسول الله و اهل بیت از دو سنخ هستند. 

رسول الله و اهل بیت  انسان و مكلف اند و با انسان های دیگر كه مثل ایشان مكلف هستند، قیاس می شوند.

قرآن كلام الله است. موجودی مكلف مانند انسان نیست تا با وی مقایسه شود كه كدام افضل هستند. این كه در روایت ثقلین، قرآن، ثقل اكبر و اهل بیت، ثقل اصغر نامیده شده­اند، شاید از این جهت بوده كه قرآن كلام خدا و معیار حق است و پیامبر و  اهل بیت برای ابلاغ ، بیان، تفسیر و تبیین قرآن هستند و قرآن را در خود پیاده كرده­اند. پس از این حیث قرآن اصل است و اكبر؛ و  اهل بیت اصغر و به عنوان مفسر و مبین، معرفی شده اند.

پی نوشت ها:

1. بروجردی، جامع احادیث شیعه، قم، مهر، 1415 ق، ج 26، ص 103.

2. محمد حیاه انصاری، معجم الرجال و الحدیث، ج 1، ص 61.

3. همان، ص 198.

4. صفار قمی، بصائر الدرجات، تهران ، اعلمی ، 1404 ق ، ص 97 .

5.  جوادی آملی، تسنیم، قم، مركز نشر اسراء ، 1385، ج 1، ص 76

منظور از شفا و رحمت بودن قرآن چیست؟
قرآن خود را "شفا " و "رحمت" نامیده :و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین

 منظور از شفا و رحمت بودن قرآن چیست؟

قرآن خود را "شفا " و "رحمت" نامیده :

قد جائكم موعظه من ربكم وشفاء لما فی الصدور وهدي و  رحمة للمومنین (1)

و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الا خسارا(2)

قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء(3)

قد جائكم موعظه من ربكم و شفاء لما فی الصدور  (4)

بنا براین به تصریح قرآن، این كتاب شفا است. اما اینكه شفا از چه دردی؟ از دردی كه مربوط به "قلب و سینه ها [جایگاه قلب معنوی و جایگاه اینان و كفر و نفاق و محبت و نفرت]" می باشد:

"شفاء لما فی الصدور"

امام علی (ع) در توصیف قرآن آورده :

فان فیه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغی و الضلال(5)

 در آن شفای بزرگ ترین مریضی هاست كه كفر، دورویی، گمراهی و ضلالت است.

در روایات برای شفای بعضی مریضی ها به خواندن بعض آیات یا سوره ها سفارش شده كه این اثر هم به اراده خدا برای آیات قرآن است .درمان بیماری های جسمی باید از طریق مداوا باشد. در عین حال كه فرد به مداوا اقدام می كند، می تواند به آیات و سوره هایی كه در روایات تصریح شده، متوسل شود. شفا دهندگی  آیات و سوره ها به اذن و اراده الهی است. اما شفا از كفر و نفاق و گمراهی، خاصیت قطعی و تخلف ناپذیر قرآن است برای كسانی كه از آن بهره گرفته باشند. قرآن برای  شفا نازل شده است. قرآن از آن جهت شفا است كه اول صفحه دل را از انواع مرض ها و انحرافات پاك می كند و زمینه را برای جا دادن فضائل آماده می سازد. از آن جهت رحمت است كه صحت و استقامت اصلی و فطری آن را به انسان باز می گرداند. (6)  قرآن داروی شفا بخشی است  برای آنها كه از بیماری عشق به دنیا وابستگی به مادیات تسلیم بی قید و شرط  در برابر شهوت ها رنج می برند.

قرآن نسخه شفا بخشی است برای دنیایی كه آتش جنگ ها در هر سوی آن افروخته است.

 قرآن نسخه شفا بخشی است برای آنها كه پرده های ظلمانی شهوات آنها را از رسیدن به قرب پروردگار مانع شده است. (7)

خلاصه آن كه شفا براي تمام دردها و مريضي هاست. شفا براي مرض ها اقتصادي مانند ربا و...، مرض هاي اخلاقي مانند نفاق و گناه و....، مرض هاي اجتماعي و فرهنگي مانند بدحجابي و....

برای اطلاع بیشتر به تفاسیر ذیل آیه مراجعه نمایید.   

پی نوشت ها:

1. یونس(10)،آیه 57.

2. اسراء(17)،آیه 82.

3. فصلت(41)،آیه 44.

4. یونس (10) آیه 57.

5. محمد عبده ، خطب الامام علی (نهج البلاغه )، قم، دار الذخائر، 1412 ق ، ج 2 ، ص 92. 

6. طباطبایی ، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش،  ج13، ص 254.

7. مكارم شیرازی، نمونه، تهران، اسلامیه، 1374 ش،  ج12، ص 239

فرق قرآن مجید با قرآن كریم
خداوند متعال در قرآن كریم، آخرین كتاب آسمانی خود را با اسامی و اوصاف مختلفی توصیف نموده كه دو مورد از این اوصاف «مجید» و «كریم» است.

فرق اینكه می گویند قرآن مجید یا قرآن كریم چیست؟

خداوند متعال در قرآن كریم، آخرین كتاب آسمانی خود را با اسامی و اوصاف مختلفی توصیف نموده كه دو مورد از این اوصاف «مجید» و «كریم» است. در آیه 21 سوره بروج در وصف این كتاب می فرماید:« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجید» « [این آیات، سحر و دروغ نیست] بلكه قرآن با عظمت و ارجمند است»‏ . در آیه 77 سوره واقعه می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریم‏؛به یقین این قرآني است نفیس و رفیع».

بنابراین «مجید» و «كریم» اوصافی است كه خداوند متعال در وصف این كتاب آسمانی فرموده است . موصوف این دو وصف یك كتاب بیش تر نیست.

اما در توضیح معنای این دو وصف باید بگوییم كه برای توصیف قرآن به كریم دلایل متعددی ذكر نموده اند كه به برخی از آن ها اشاره می كنیم.

1- یعنی كتابی كه بر حضرت محمد  نازل شده ، عزیز و گرامی است، چون سخن خدا و وحی الهی است كه بر پیامبر فرودآمد .

2- كریم  به كسی گفته می شود كه بسیار بخشنده باشد. قرآن را كریم گویند چون دلایل بسیاری برای رسیدن به حق به انسان ها عطا می كند .

3- برخی گفته اند كریم اسم جامع است برای چیزی كه مورد ستایش قرار گیرد.  قرآن هم چون مایه هدایت ، نور، بیان و حكم هست ، به گونه ای كه فقیه به وسیله آن استدلال و از آن برداشت می كند . حكیم از آن كمك می گیرد . به وسیله آن احتجاج می كند . ادیب از آن استفاده می كند. با آن قوی می شود، پس هر عالمی پایه علمی خود را از آن می گیرد، از این رو مورد ستایش همه است.

4- بعضی گفته اند قرآن كریم است ،چون همه از آن بهره مند می شوند . آن را حفظ می كنند؛ بزرگ و كوچك و پاكیزه و پلید.

5- سخن چون تكرار شود ، شنونده از آن ملول می شود و چنین سخنی ازچشم می افتد.  برای گوش ملال آور می شود ، ولی  قرآن، عزیز و كریم است . با تلاوت زیاد از قدرش كاسته نمی شود . با مراجعه زیاد به آن كهنه نمی شود . شنونده از آن احساس ملال نمی كند . بر زبان سنگین نمی آید بلكه تازه است و  همیشه باقی است .(1)

اما منظور از اینكه قرآن مجید است ، یعنی مالك مجد و بزرگواریی است كه كتابی مانند آن نیست، زیرا كلام خدایی است كه هیچ چیز بالاتر از او نیست . چه مجد و بزرگواری برتر از این كه كتاب خدا است؟! كتابی كه باطل به آن راه ندارد ، زیرا محفوظ از تحریف است . زیاده و نقصان در آن راه ندارد. پس مرجع نهایی است برای تمام حقایق در تمام زمان ها و شرایط.(2)

پی نوشت ها:

1. لباب التاویل في معاني التنزیل، ج‏4، ص 242.

2. تفسیر من وحی القرآن، ج‏24، ص 6

اگر قرآن كلام خدا باشد در آیات مکی و مدنی نباید حرف خدا عوض شود
اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت ...

آیات مكی و مدنی با هم فرق میكنند و اگر قرآن كلام خدا باشد نباید حرف خدا عوض شود مثلا در اوایل اسلام كه اسلام ضعیف بوده است در قرآن آمده است كه "لكم دینكم و لی دین" اما در اواخر كه اسلام قدرت می گیرد آیه هایی می آید كه كافران را فقط بكشند (آیه های اول سوره توبه) دلیل این تفاوت چیست؟

اولا: پیامبر (ص) همان زمانی كه در مكه دستور صبر را از خداوند متعال دریافت می كند، هشدار و تهدید مشركان را هم دریافت

 كرد . در سوره مزمل كه از حیث ترتیب نزول، سومین سوره است و در مكه نازل شده ،خداوند متعال در آیه 11 می فرماید:

«وَ ذَرْنيِ وَ المْكَذِّبِینَ أُوْليِ النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا؛

  مرا با تكذیب كنندگان توانگر و خوشگذران واگذار، و آن ها را اندكي مهلت ده».

 رسول خدا (ص) مأمور بود در مقابل اذیت و آزار كفار مكه صبر كند تا موقعیت جهاد فراهم گردد، ولی در عین حال خداوند متعال با عبارت كوتاه و گویای « آن ها را اندكی مهلت ده» كفار را تهدید می كند . این عبارت كنایه از این است كه باید به زودی منتظر اذن جهاد از سوی خداوند متعال باشند تا خدا به دست سربازان اسلام به حساب آن ها برسد.

همچنین زمانی كه پیامبر (ص) در مدینه تشكیل حكومت اسلامی داد و عازم فتح مكه شد، بعد از فتح مكه، دست به كشت و كشتار نزد . اعلام عفو عمومی نمود .بنابراین روحیه عفو و صبر پیامبر (ص) بعد از تشكیل حكومت اسلامی در مدینه تغییر نكرده بود.

دوم: سخن بليغ سخني است كه متناسب با مقتضاي حال صادر شود . به همين مناسبت شيوه گفتار در هنگام اندرز و موعظه بايد از اسلوب سخن در هنگام تشويق به جنگ و تشريع قانون تفاوت داشته باشد . قرآن كريم كه در نهايت فصاحت و بلاغت مي باشد، اين اسلوب را رعايت نموده است . دوران مكه دوران اندرز و موعظه است . وقتي اتمام حجت شد و مشركان مكه مسلمانان را در مكه قتل عام نموده و از شهر و ديار خود خارج نمودند و پيامبر (ص) مجبور به هجرت به مدينه شد، در مدينه زمينه تشكيل حكومت اسلامي و تشكيل سپاه و نيروي نظامي براي مقابله با مشركان مكه ( كه انواع ظلم ها را نسبت به مسلمانان انجام داده بودند) فراهم شد.

سوم:پیامبر (ص) با كفار مكه نجنگید تا به زور دیندار شوند، بلكه جنگید تا مانع دینداری مسلمان ها نشوند . جنگ هایی كه در اسلام تجویز شده، برای دفاع از اسلام و رفع موانع دینداری مردم است . یكی از موانع دینداری مردم، حاكمان ظالم هستند كه دستورات اسلام را مانع حكمرانی خود می دانند. در همه عصرها با همه توان به مقابله با دین خدا و محو دین خدا می پردازند .

 اگر حاكمان جور، مانع از دینداری مردم نشوند، بسیاری از مردم طبق فطرت خدادادی متمایل به دین می شوند . وظیفه پیامبر (ص) ابلاغ وحی و دستورات الهی است ،نه مجبور كردن مردم به دینداری. پیامبر (ص) برای اعلام دعوت جهانی، به سران ممالك مختلف نامه می نویسد . اگر در جایی دستور به جنگ داده شده ،جنگ با كسانی است كه علیه دین و حكومت دینی فتنه انگیزی می كنند و یا مانع از تبلیغ دین در منطقه تحت حكومت خود می شوند. دین با مردم سر جنگ ندارد . برای هدایت مردم به سعادت ابدی و نهایی نازل شده است.  دین با دشمنان مردم و كسانی كه مانع هدایت مردم می شوند، مقابله می كند.

بنابراین اگر خداوند متعال در سوره توبه و مانند آن دستور قتل كافران را داده، دلیل خاصی داشته كه ضمن آیات بیان شده است. در اولین آیه ای كه اذن جهاد با مشركان داده شد، خداوند متعال فرموده:« وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛(1)

با كساني كه با شما جنگ مي‏كنند، در راه خدا بجنگيد» .

 در ادامه فرمود:« وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛(2) و از آن جا كه شما را رانده‏اند، برانيدشان».

یعنی سبب قتال با مشركان مكه جنایاتی است كه علیه مسلمانان انجام می دادند. آن ها را از شهر و دیار خود بیرون رانده بودند . روشن است كه هیچ شخص عاقلی مقابله به مثل با دشمن را قبیح نمی داند.

همچنین در آیه 6 سوره كافرون كه خداوند متعال فرموده:« لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين؛شما را دين خود، و مرا دين خود» منظور این نیست كه در این آیه بت پرستی را تجویز نموده و آن را دین و آیینی مشروع دانسته، بلكه لحن آيات به خوبي نشان مي‏دهد كه اين تعبير نوعي تحقير و تهديد است، يعني آئين شما به خودتان ارزاني باد! به زودي عواقب نكبت‏بار آن را خواهيد ديد، شبيه آنچه در آيه 55 سوره قصص آمده:

«وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ؛

مؤمنان هر گاه سخن لغوي را بشنوند، از آن روي مي‏گردانند، و مي‏گويند: اعمال ما براي ما و اعمال شما براي خودتان، سلام بر شما (سلام وداع و جدايي) ما طالب جاهلان نيستيم».

 شاهد گوياي مطلب صدها آيه قرآن مجيد است كه شرك را در تمام اشكالش مي‏كوبد. از هر كاري منفورتر مي‏شمرد. گناهي نابخشودني مي‏داند.(3)

پی نوشت ها:

1.بقره(2) آیه 190.

2.همان، آیه 191.

3.آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش ، ج‏27، ص 390

در قرآن منظور از حروف مقطعه چیست؟
حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن كریم آمده و از مختصّات قرآن است .

منظور از حروف مقطعه كه در ابتدای بعضی از سوره ها آمده است چیست؟

حروف مقطعه در آغاز 29 سوره از قرآن كریم آمده و از مختصّات قرآن است . در سایر كتاب هاي آسماني مانند تورات و انجیل سابقه ندارد .(1) درباره این حروف تا كنون آراي متفاوتي از سوي مفسران ابراز شده ، در برخي از منابع تا 20 نظر نقل گردیده  ، ولي در این پاسخ به دلیل رعایت اختصار و یا ضعف برخي از آرا ، از ذكر تمامي آن ها خودداري شده و تنها به هشت  نظر بسنده می كنیم  :

1ـ حروف مقطعه از متشابهاتي است كه علم آن مخصوص خداوند است . درك حقیقت آن براي غیر او ممكن نیست .

2ـ حروف مقطعه ، اجزاي اسم اعظم الهي است . اگر به درستي و از روي بصیرت تركیب شود ، اسم اعظم ظهور مي كند (اسم اعظم ، نامي است كه با آن مي توان در جهان هستي ، تصرف كرد و انسان هاي عادي به معرفت آن دسترسي ندارند) .

3ـ این حروف براي تنبیه و اسكات كافران بوده است ; آنان به یكدیگر سفارش مي كردند كه به قرائت قرآن پیامبر گوش فرا ندهند: «لاتسمعوا لهـذا القران و الغوافیه ».

از این رو خداوند در آغاز برخي از سوره ها این حروف را نازل كرد تا كافران با شنیدن آن ها كه نه نظم بود و نه نثر ، و چون بي سابقه بود ،اعجاب شان را بر مي انگیخت ، ساكت شوند و گوش فرا دهند .

4ـ این حروف نشانه غلبه آن ها در كلمات آن سوره است ; یعني سوره هاي مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایر حروف آن سوره ، بیش تر از همین درصد در سایر سوره ها است و این خود یك معجزه است .

5ـ حروف مقطعه ، رمز و سرّي است میان خدا و رسول اكرم. مراد از آن فهماندن به دیگران نیست . باید از باب ایمان به غیب آن را پذیرفت .

6ـ خداوند متعال با این حروف تحدّي (هم آوردطلبي ) كرده است . آوردن این حروف در صدر سوره ها از قبیل شمارش و بیان حروف الفباست . بدین معناست كه  اگر در معجزه و الهي بودن قرآن تردید دارید ، با همین حروف كه قرآن از آن فراهم آمده ، كتابي همانند قرآن و یا دست كم سوره اي مانند سوره هاي این كتاب الهي پدید آورید .

7ـ علاّمه طباطبایي نظر ویژه اي در این باره ارائه نموده كه شایان تأمل است ; ایشان مي فرماید:

با تدبّر در سوره هایي كه حروف مقطعه همسان دارد ، روشن مي شود كه سوره هاي داراي حروف مقطعه مشترك ، در مضامین و سیاق ها نیز با یكدیگر مشابه و متناسب است . تشابه ویژه میان سوره هاي مزبور مشاهده مي شود ; مثلا در سوره هاي داراي «حم » آیه هاي اوّل آن با عبارت «تنزیل الكتاب » و یا عباراتي كه این معنا را مي رساند ، شروع شده  یا سوره هایي كه با «الم » آغاز شده ، در سوره هایي مثل اعراف كه با «المص » شروع شده ،مطالبي را كه در سوره هاي «الم » و سوره «صاد» مي باشد ، در خود جمع كرده ،نیز در سوره رعد ، كه با حروف «المر» شروع شده ، مطالب هر دو قسم سوره هاي «الم ـ الر» وجود دارد ; از این جا استفاده مي شود كه این حروف ، رموزي اند بین خدا و پیامبر كه معناي آن ها از ما پنهان است . فهم عادي ما راهي به درك آن ها ندارد ، مگر به همین مقدار كه حدس بزنیم میان این حروف و مضامیني كه در سوره هاي هر یك آمده، ارتباط خاصي وجود دارد .(2)

 روایات تفسیري معتبر ، معاني گوناگوني براي حروف مقطعه بیان مي كند . چون این ها از قبیل «مثبتات » است ، بدین معنا كه هر یك امري را اثبات مي كند و هیچ یك مفاد دیگري را نفي نمي كند ، پس مطالب آن ها قابل جمع است .ممكن است همه آن ها درست باشد .(3)

8- زركشی می گوید : حروف مقطعه در قرآن هم در لفظ و هم در معنا معجزه است. از جهت لفظ : یكی از اسرار دقیق این حروف این است كه در هر سوره بیش ترین كلماتش با همان حرفی است كه در ابتدای آن به عنوان مقطعه آمده است ،مثلا در سوره قاف بیش ترین كلمات آن سوره مشتمل بر حروف قاف دار است . از جهت معنوی هم اسرار بزرگی در آن نهفته است. (4)

جهت مطالعه بیش تر به تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ، ج2 ،ص80 تا 95 و

دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی  ، خرمشاهی، ج1 ،ص925 و

كتاب  علوم قرآنی آیت الله محمد هادی معرفت ، ص279 تا 285مراجعه كنید .

پی نوشت ها:

1 . تفسیر تسنیم ، آیة الله جوادي آملي ، ج 2 ، ص 64 ، مركز نشر اسراء .

2 . ترجمه تفسیر المیزان ، علامه سیدمحمدحسین طباطبایي ، ج 18 ، ص 6ـ8 ،

3 . تفسیر تسنیم ،  ج 2 ، ص 69ـ129 ، مركز نشر اسراء .

4.الرهان ، زركشی ، ج1 ، ص167-169

چرا قرآن به زبان عربی است؟
نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است.

چرا قرآن به زبان عربی است؟و چرا ماباید آن را به عربی بخوانیم؟ اگر فارسی آن را بخوانیم درست است؟

نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و  پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

 خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته:

و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم؛

ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است.(1)

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه پیامبر و  مخاطبان عرب بودند ، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

دوم: قرآن كه به زبان عربي نازل شد، جلوي بهانه‏گيري‏هاي اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غير عربي بر آنان نازل مي‏شد، بهانه آن ها اين بود كه اين كتاب براي ما قابل فهم نيست. در سوره فصلت مي‏فرمايد:

و اگر آن كتاب را به زبان عجمي قرار مي‏داديم، مي‏گفتند چرا آياتش براي ما قابل فهم نيست.(2)

علاوه بر دو دليل بالا كه به فهم ما دلايل اصلي نزول قرآن به زبان عربي است، دلايل ديگري هم بر شمرده اند، از جمله:

سوم: ملت اعراب دست كم اعراب معاصر زمان پيامبر(ص) با توجه به تعصبات قومي، نزول قرآن را از سوي فردي غير عرب نمي‏پذيرفتند. اگر مثلاً پيامبر ايراني بود و قرآن او به زبان فارسي بود، اعراب زير پذيرش آن نمي‏رفتند.

 در سوره شعراء فرموده است:

و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين؛

اگر قرآن را بر شخصي غير عرب نازل مي‏كرديم، اعراب آن را نمي‏پذيرفتند.(3)(البته اين دليل نزول قرآن به زبان عربي نيست، بلكه اتمام حجتي بر عرب ها است.)

چهارم: بعضي مدعي شده اند(4) عربي بهترين زبان است. ظرفيت اين زبان براي بيان مسائل معنوي و ماورائي از همه زبان ها بيش تر است . در روايات هم وارد شده كه زبان عربي زبان اهل بهشت است.(5)

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسانها است. در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

از طرف ديگر براي جهاني بودن قرآن، لازم نيست حتما قرآن به زبان ما باشد، بلكه همين كه قرآن و مفاهيم و پيام هاي آن به زبان ما ترجمه شود، حجت بر ما تمام مي گردد و بهانه اي براي ايمان نياوردن نخواهيم داشت.

اما اینكه قرآن را فقط باید به زبان عربی بخوانیم ، چنین دستوری وارد نشده است، اگر چه بر خواندن آیات قرآن به زبان وحی در روایات به دلایل خاصی مانند محفوظ ماندن كلمات وحی ، انس مردم با زبان قرآن و داشتن وحدت زبان و...سفارش شده است . تاثیر روحی و روانی مثبت و فراوان دارد  اما خواندن قرآن به زبان فارسی به این معنا كه انسان ترجمه آن را بخواند، نیز نه تنها اشكال ندارد، بلكه چه بسا در موادی  ترجیح دارد.اینكه انسان معنای آیات قرآن را به خوبی درك كند تا بتواند هر چه بهتر و بیش تر از آن برای بهتر زیستن بهره گیرد،بسیار شایسته و ارزشمند است.

 اصولاً هدف اساسی نزول آیات برای همین است. اگر به قرائت قرآن نیز تاكید شده،برای رسیدن به فهم آیات قرآن و به كار گیری آن در زندگی است.

 یكی از راه هایی كه شیطان برای دور كردن مؤمنان از قرآن، وسوسه ای است كه در قلب آنان می اندازد. خواندن قرآن كه عربی است و مفهوم آیات را متوجه نمی شویم، چه فایده دارد؟ امام خمینی در جواب این توهم اشتباه می گوید:

".فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصوّر نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوبْ محبوب است اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است، به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است، به سجده رويم، از عهده برنيامده‏ايم."(6)

اما این بدان معنا نیست كه فقط به تلاوت بدون فهم اكتفا كنی،بلكه به ترجمه آیات هم مراجعه كن. مفهوم را هم دریاب. در مفهوم تامل و تفكر كن. سعی كن زبان عربی را به حدی یاد بگیری كه با تلاوت قرآن، مضمون آن را هم حداقل در حد ترجمه دریابی.

در خواندن و روخوانی قرآن هم سعی كن كه درست خواندن را فرا بگیری. حالا در تلاوت قرآن اگر هم ناخواسته و بدون توجه اشتباه بخوانی، منعی ندارد ،زیرا عمد نیست. نباید به جهت امكان اشتباهات غیر عمدی خودمان را از آن فیض عظیم محروم كنیم.

 هم به خواندن قرآن بها دهیم و هم به خواندن ترجمه و هم به یادگیری ترجمه و... هیچ كدام ما را از دیگری باز ندارد.

اگر هم ساعتی بخواهیم فقط با خواندن ترجمه، پیام های بیش تری از قرآن در یابیم و استفاده بیش تر ببریم، هیچ منعی ندارد. خواندن متن قرآن، ترجمه  ، نگاه كردن به سطرها ، یادگیری تلاوت و ترجمه و تفسیر  و...  همه عبادت است و همگی ارزشمند هستند.

البته فراموش نكنیم كه عربی كلام خدا و فارسی ترجمه ماست .پس یقینا آثار معنوی عربی بیش تر از فارسی است. اما برای اینكه  بین كسب بركات و متوجه شدن مفاهیم آن جمع كرده باشیم،سعی كنیم هم عربی را و هم ترجمه و تفسیر آن را بخوانیم.

 دین ما دعوت به كیفیت می كند تا به كمیت.از این رو به جای قرائت چنین صفحه از عربی  و یا فارسی به تنهایی سعی كنیم مقدار كم تری بخوانیم. اما همراه با ترجمه و یا تفسیر .

پي‏نوشت‏ها:

 1. ابراهيم (14) آيه 4.

 2. فصلت (41) آيه 44.

 3. شعراء (26) آيه  198و 199.

4.طباطبایی،  الميزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش ، ج11، ص101؛ سید عبد الحسین طیب ، اطيب البيان، تهران، انتشارات اسلام ، 1378 ش  ج7،ص150 و ...

5.طبرسی، مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو  ، ج12،ص157.

6. امام خمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه نشر آثار امام ، ج16،ص211

اسامي قُّرَّاء سبعه چیست؟
1- عبد اللّه بن عامر اليحصبي: قاري شام، متوفاي 118 2- ...

اسامي قُّرَّاء سبعه را بنويسيد؟

1- عبد اللّه بن عامر اليحصبي: قاري شام، متوفاي 118

2- عبد اللّه بن كثير الدّاري: قاري مكه، متوفاي 120

3- عاصم بن ابي النّجود الاسدي: قاري كوفه، متوفاي 128  و دو راوي او عبارتند از: حفص بن سليمان و شعبه ابو بكر بن عياش.

قرائت متداول بين مسلمانان قرائتي است كه منطبق با قرائت عاصم به روايت حفص است‏.

4- ابو عمرو بن علاء المازني: قاري بصره ، متوفاي 154

5- حمزة بن حبيب الزيات: قاري كوفه، متوفاي 156

6- نافع بن عبد الرحمن الليثي: قاري مدينه، متوفاي 169

7- علي بن حمزة الكسائي: قاري كوفه، متوفاي 189 (1)

پي نوشت ها:

1. ر.ك طاهري، حبيب الله، درسهايي از علوم قرآني، قم، اسوه، 1377ش، ج‏1، ص 385

صفحه‌ها