چرا قرآن طوري نازل شده كه احتياج به تفسير داشته باشد؟
تفسير در لغت كشف وآشكار كردن معناي لفظ است. (1) نيز به معناي برگرفتن نقاب از چهره و پرده برداري و اظهار كردن و بيان كردن معناي لفظ .
قرآن نور و هدايت و عربي آشكار و هدايتگر است. كتاب معما نيست كه از فهم آن عاجز باشيم و بيان آن به عهده معما شناسان واگذار شده باشد، با اين وجود به چند دليل عموم مردم از فهم همه معاني قرآن ناتوانند. براي فهم مفاهيم آن به تفسير كنندگان محتاجند.
مفاهيم قرآن از عمق و ژرفاي بي نهايت برخوردار است ،همچنان كه اوج بي نهايت دارد. عموم مردم گرچه به هنگام مراجعه به قرآن از سفره گسترده آن طعام هايي ارزشمند بر مي گيرند، ولي درك و فهم شان از رسيدن به اوج و ژرفاي قرآن عاجز است. بايد غواصان ماهر و عقابان تيز پرواز را به مدد بطلبند و به كمك آنان مرواريد ها شكار كنند.
قرآن به زبان قوم و مردم نازل شده، براي بيان مفاهيم متعالي، راهي جز به كار گيري همين الفاظي كه براي مفاهيم محسوس وضع شده اند، نداشته، پس به ناچار براي بيان بسياري از مفاهيم چاره نبوده جز اين كه همين الفاظ را با كنايه و قرينه در آن معاني برتر از حس به كار گيرد. ما انسان هاي مانوس با معاني حسي وقتي آن آيات را تلاوت مي كنيم، معاني محسوس به ذهن مان مي آيد.
از طرف ديگر چون انسان ها از لحاظ سطح درك و آگاهي ها و انگيزه ها و ...اختلاف دارند، آگاهانه يا ناآگاهانه گرفتار اختلاف برداشت و بد فهمي و اشتباه مي شوند. اختلاف و بدفهمي و اشتباه ها كم كم عميق مي شود. با گذشت مدت كوتاهي كتابي كه براي رفع اختلاف آمده، خود منشا و منبع اختلاف مي گردد.
براي اين كه از بدفهمي ها و نافهمي ها و اختلاف برداشت ها در امان باشيم، بايد معلمان قرآن يعني ابتدا پيامبر و بعد از ايشان جانشينانش يعني امامان معصوم كه از جانب خدا تعليم يافته اند، آيات را براي ما بيان كنند.
به آيات زير توجه كنيد:
«وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛(2)
چگونه كفر ميورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت ميشود و رسول خدا در بين شماست».
در اين آيه دو عامل براي هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهي معرفي شده است:
يكي آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت ميشود.
دوم رسول خدا كه در بين آن ها ست و مضمون وحي را تبيين ميكند. از ظهور كلام فهميده ميشود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر، به تنهايي براي در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافي نيست. زيرا ممكن است مضمون وحي را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.
«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ»(3)
در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفي شده است.
در آيات متعددي رسول خدا، معلم كتاب معرفي شده است:
«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛(4)
در ميان شما فرستادهاي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما ميخواند و تعليم مي دهد و شما را پاك ميگرداند».
«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛(5)
پروردگارا !در ميان آنان فرستادهاي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاك شان گرداند».
منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است. زيرا آنان عرب بودند. هم معاني ظاهري الفاظ قرآن را ميفهميدند و هم باسوادهاي آنان ميتوانستند نوشتههاي قرآن را تلاوت كنند. تعليم خواندن ونوشتن به بي سوادهاي آنان هم، تعليم قرآن نبود. بلكه تعليم خواندن و نوشتن عربي بود. پس منظور از تعليم كتاب يعني تبيين مضامين و پيامهاي قرآن و تفسير آيات آن.
از آن جا كه رسول خدا در مدت كوتاه دوران رسالت فرصت نيافت همه آيات را تبيين و تفسير كند و اگر بعد از ايشان مفسراني معصوم و عالم معرفي نميشدند، دوباره در تفسير آيات قرآن اختلاف پيش ميآمد و مذاهب مختلف رخ مينمود و حجيت و حقانيت هيچ كدام از آن ها قطعي نبود و پيروان پيامبر دوباره به حيرت و گمراهي ميافتادند، همان حكمت و لطفي كه ارسال رسول را اقتضا ميكرد، نصب امام و مرجع معصوم ديني را هم اقتضا داشت تا بعد از پيامبر، مسلمانان در موارد اختلافي به او رجوع كنند و با خيال راحت به تفسير او گردن نهند و حجت بر منحرفان تمام باشد و در قيامت هيچ عذري نداشته باشند. حديث متواتر و قطعي ثقلين براي تعيين مفسر رسمي بعد از پيامبر است. رسول خدا فرمود:
«من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث ميگذارم. اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از:كتاب خدا و عترت و اهل بيتم».(6)
اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهي را كتاب خدا و رسول خدا معرفي كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگري دلالت دارد كه اهل بيت مفسران رسمي قرآن هستند و قول و فعل آنان مانند قول و فعل رسول خدا حجت قطعي و مطابق حق است.
بنا بر اين همان قرآني كه خود را "نور"، "هدايت"،"عربي مبين" و "آسان براي فهم و يادآوري" معرفي كرده، همان قرآن هم مي گويد پيامبر وظيفه دارد آيات اين كتاب را براي شما تبيين و روشن كند و به شما ياد دهد و شما موظفيد فهم خود را به او و جانشينان معصومش ارائه دهيد و بعد از تاييد يا اصلاح، به آن فهم پايبند باشيد و شما در معرض نافهمي و بد فهمي هستيد.
مطلب مهم ديگر اين كه آيات قرآن منسوخ و ناسخ، مطلق و مقيد، محكم و متشابه ، مجمل و مبين و خاص و عام دارد و بسياري آيات شان نزول هايي دارند كه با توجه به آنها معناي واقعي آيه روشن مي شود و عموم مردم كه از اين موارد اطلاع ندارند از درك و فهم معناي بسياري از آيات محرومند و كسي مي تواند قران را خوب بفهمد و بفهماند كه از اين موارد اطلاع كامل و متقن داشته باشد.
بنا بر اين قرآن در عين نور و هدايت و قابل فهم بودن براي عموم، داراي معاني و مراحل و مراتبي فراتر از فهم و درك عموم است و براي فهم همه معاني آن(در حد مقدور) و براي در امان ماندن از بدفهمي و نافهمي چاره اي جز مراجعه به مفسران خدايي قرآن يعني پيامبر و جانشينان معصومش و بعد از آنان، عالمان رباني تربيت شده در اين مكتب نيست.
نكته ديگر اين كه بيان و تفسير قرآن تا آنجا كه از زبان معصوم يعني پيامبر و امامان نقل مي شود، اگر سند روايت معتبر باشد، حجت است و مثل قرآن از طرف خود خدا نازل شده است.
اما مفسران و مترجمان غير معصوم گر چه ممكن است اشتباه كنند يا فهم و درك غلط خود را در تفسير و ترجمه راه دهند، اما آنان هم آزاد نيستند كه به دلخواه خود قرآن را ترجمه و تفسير كرده و به قول شما بر جهل آورنده و ... سرپوش بگذارند و آن را ماست مالي كنند و ...
ترجمه و تفسير بايد مستند به روايت معتبر يا اصول عقلي و برهاني و نقل عالمان لغت و ... باشد.
مگر شاهنامه يا گلستان يا غزليلات حافظ توسط اهل فن ترجمه و تفسير نمي شود؟ آيا آنان هر طور بخواهند آن اشعار و مطالب را تفسير مي كنند؟ آيا هيچ ضابطه و چارچوبي بر كار آنان حاكم نيست؟
تفسير و ترجمه هم چارچوب دارد و هر متن تخصصي و علمي براي استفاده عموم بايد ترجمه و شرح و تفسير شود و ترجمه و شرح و تفسير هم اصول و قاعده و ضابطه دارد و بي در و پيكر نيست تا هر كس هر طور خواست متن را ترجمه كند.
پي نوشت:
1. مجمع البحرين، ج1، ص 401.
2. آل عمران(3)آيه101.
3. نحل(16)آيه44.
4. بقره(2)آيه151.
5. همان، آيه129.
6. محمد قمي، حديث ثقلين مصر: دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.