مسیحیان

سلام، می خواستم بدونم اعمال و کارهای غیرعادلانه و غیرانسانی در طی و بعد از جنگ های صلیبی از طرف مسحیان چه بوده است؟ کتاب معرفی بفرمایید متشکر

پاسخ:
جنگ‌هاي صليبي در سال 1096 با فرمان پاپ اوربان دوم آغاز گرديد و تا سال 1291 م طي هشت مرحله ادامه يافت.
در سال 1099 بعد از محاصره‌اي پنج هفته‌اي مسيحيان موفق به فتح بيت‌المقدس شدند. گود فرو آدوبويون در نامه‌اي به پاپ نوشت: اگر مي‌خواهيد بدانيد با دشمناني كه در بيت‌المقدس به دست ما افتادند، چه معامله شد، همين قدر بدانيد كه افراد ما در رواق سليمان درياچه‌اي از خون مسلمانان مي‌تاختند و خون تا زانوي مركب مي‌رسيد.(1)
مورخان تعداد كشته ­شدگان اين قتل عام خونين را هفتاد هزار نفر دانسته‌اند.(2)
طامس نيوتن در تفسير خويش بر كتاب مقدس چاپ 1803 لندن مي‌نويسد: اورشليم در پانزدهم تموز رومي سنه 1099 بعد از محاصره پنج هفته‌اي فتح شد كه غير از مسيحيان همه اهالي آن جا را كشتند. پس زيادتر از هفتاد هزار مسلمان را مقتول ساختند و جماعت يهود را جمع نموده و به آتش سوزانيدند.(3)
جنايات كليسا در جاهاي مختلف و به شكل‌هاي گوناگون صورت مي‌گرفت. آنان حتي به زوار مسلمان كعبه نيز رحم نكردند و با فرستادن ناوگاني به درياي احمر كشتي حامل زوار را غرق نمودند. آتش بر پا شده از اين جنايات خيلي زود دامنگير خود مسيحيان شد و كشتارهاي خونين كليسا بار ديگر تحت پرچم مبارزه با بدعت شكل گرفت.(4)
در كتاب تمدن اسلام و عرب آمده است: قلم از نوشتن جناياتي كه مسيحيان به مسلمانان روا كردند، شرم دارد. «روبرت» راهب مسيحي، درباره جنايات صليبيان در شهر«مارا»، كه خود به چشم ديده است، چنين مي ‏نويسد:
سپاهيان ما در گذرها و ميدان ها و پشت بام ها در گشت و حركت بودند و مانند شير ماده‏ اي كه توله‏ اش را ربوده‏ اند، از قتل عام لذّت مي‏ بردند. كودكان را پاره پاره مي‏ كردند و جوان و پير را در يك رديف از دم شمشير مي‏ گذرانيدند و هيچ كس را باقي نمي‏ گذاشتند. براي اين كه به كار خويش شتاب دهند، چندين نفر را با يك ريسمان به دار مي‏ آويختند. من از ديدن اين كارها در شگفت بودم كه اين جماعت با اين كه شمارشان بسي بيشتر است و بسياري از آنان مسلح‏ اند، چرا بدون هيچ دفاعي، جان خود را در كف گذاشته، به قربانگاه حاضر مي‏ شوند. سپاهيان ما هر چه را مي‏ يافتند، بي ‏درنگ مي‏ ربودند، شكم مردگان را مي‏ دريدند و پول و جواهراتشان را از لباس هايشان بيرون مي‏ آوردند. امان از حرص و طمع! در كوچه‏ هاي شهر نهرهاي خون جاري بود و از چهار سو، لاشه‏ هاي كشتگان روي هم انباشته و سربازان روي آنها مي‏ گذشتند.
سرانجام «بوآمون» تمام كساني را كه در صحن قصر گرد آورده بود، احضار كرد و زنان و مردان پير و بيمار را از دم شمشير گذرانيد و ديگران را، كه جوان و توانمند بودند، براي فروش به بازار انطاكيه فرستاد. اين قتل عام در روز يكشنبه، دوازدهم دسامبر روي داد، ولي چون تمام آنان را نمي‏ توانستند در يك روز بكشند، ناچار باقيمانده را روز دوم به قتل رسانيدند. اين كه اقوام شرقي، كه در آن زمان بسيار با فضيلت و شايسته بودند، درباره چنين دشمني چه در ذهن داشتند، تصورش چندان مشكل نيست، چنان كه مي‏بينيم تاريخ آنان پر است از تنفّري ژرف از صليبيان».(5)

پي نوشت:
1. تاريخ عرب و اسلام، ص 327.
2. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 194.
3. انيس الاعلام، ج 5، ص 321.
4. برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، ويليام مونتگمري وات، فصل ششم، بينش‌هاي متفاوت و حاصل از جنگ‌هاي صليبي، ص 137.
5. تاريخ تمدن اسلام وعرب از ص 327 به بعد.
موفق باشید.

آیا از گروه مسیحیان و یهودیان و یا حتی کافران هستند کسانیکه به بهشت داخل شوند؟ چگونه؟

پاسخ:
بر اساس معارف دين اسلام در مورد سعادت انسان ها بايد گفت كه حقانيت يك دين و مذهب، با اهل نجات بودن و بهشتي بودن افراد دو موضوع مستقل مي باشند، يعني همانطور كه لزوما پيروان اعتقادي يك دين آسماني اهل بهشت نيستند، پيروان ساير اديان نيز اهل جهنم نخواهند بود.
به بيان روشن تر ما در عين اين كه از ميان هفت ميليارد انسان روي كره زمين، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي كه رعايت تكاليف ديني را نموده باشند، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند.
خداوند متعال هيچ كس را بيش از حد توان خود تكليف نمي نمايد (1) و اين بدان معناست كه افرادي كه به دلائل مختلف امكان شناخت حقيقت را نداشته و به همين دليل از پيروي از اعتقاد صحيح محروم مانده اند. طبيعتا توان عمل به دستورات الهي را مطابق با خواست حقيقي خداوند نداشته اند و خداوند نيز به همان مقداري كه معذور بوده اند نسبت به آنها سهل و آسان خواهد گرفت.
در فرهنگ ديني افرادي كه بر خلاف جريان حقيقي دين حركت مي كنند يا نسبت به خطاي خود عالم و عامد هستند يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان به جهت مخالفت عالمانه با حقيقت اهل عذاب خواهند بود، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند. اما افراد ديگر كه به خاطر جهل خود از پيروي از اعتقاد حقيقي محروم مانده اند نيز دو دسته اند: مقصر و قاصر.
مقصران افرادي هستند كه با وجود امكان رسيدن به حقيقت، از روي بي توجهي از آن سرباز زده اند، كه در اين صورت كوتاهي به خود آنها برمي گردد و مثل عالمان، جهنّمي اند. (البته بدون لحاظ رحمت الهي كه ممكن است شامل آنها هم بشود). امّا افراد قاصر كه ناخواسته از دسترسي به حقيقت محروم مانده اند و علي رغم تبعيت از آنچه حق مي پنداشتند در شناخت مصداق حق دچار خطا شدند كه اكثر مردم را تشكيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند.
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم. مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».(2)
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند و اصلاً احتمال خلاف در گفتار و كردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و كردارشان باطل بوده و خلاف واقع است، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است.
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏ گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏ يابد كه ائمه(ع) تكيه‏ شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏ آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏ بايست تحقيق و جستجو كند، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏ برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏ روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏ دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏ رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏ كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(3)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود، اهل نجات خواهند بود و فلسفه خلقت آنان هم مانند همه انسان هاي ديگر براي رسيدن به كمال و سعادت ابدي است كه براي آن ها هم رقم خواهد خورد.

پي نوشت ها:
1. بقره(2)آيه 286.
2. اسراء(17)آيه 15.
3. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد.
موفق باشید.

با سلام، 
در آیه 73 سوره مائده داریم که "لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة (همانا کسانی که گفتند خدا سومی سه تاست کافرشدند) می دانم که مفهوم قسمت آخر عبارت قرآنی این جمله یعنی "یکی از سه تا" و نه سومی سه تا، اما بیان آن به شکل مذبور دلیل خاصی داشته و نمی شد با بیان دیگر و مستقیم تر گفته شود "یکی از سه تا"؟ 
منظور از دوتای دیگر حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم(س) است یا حضرت مسیح‎)‎ع) و روح القدس؟ (چون در 2 آیه ی بعد به ایشان و حضرت مریم (س) اشاره شده.)

پاسخ:
چنانکه در برخی از تفاسیر اشاره شده عرب زبانان وقتی می خواهد نشان دهند که یک چیز جزئی از یک عدد است صیغه اسم فاعل آن عدد را به خود آن عدد اضافه می کنند تا این معنا را افاده کنند که آنچه به این اسم فاعل توصیف شده داخل در آن عدد است چنانکه در یکی دیگر از آیات قرآن نیز تعبیر « ثانی اثنین» (1) آمده است.(2)
بنابراین منظور از تعبیر «ثالث ثلاثه» در تعبیر مذکور این است که خدا یکی از آن سه است نه اینکه سومین از سه تاست تا اشکال شود که چرا نگفته اولین از سه تا.
ممکن است سؤال شود که چرا خدا را «ثالث ثلاثه» دانستن مستلزم کفر است.
در پاسخ باید بگوییم که زیرا این تعبیر مستلزم این است که خداوند متعال در عرض آن دو موجود دیگر باشد در نتیجه، مانند آن دو موجود امكاني، كميّت دارد و عددپذير است.
به عبارت دیگر اين بيان مستلزم، محدود بودن و ماده و جسم بودن خداي سبحان است؛ چون در عرض او دو واحد ديگر وجود دارد و لازم پذيرش كميت، جسم و ماده بودن است، در حالي كه طبق براهين متقن، خدا حقيقت محض و هستي نامحدود مجردي است كه محدویت برنمي‏ دارد. بنابراين، تثليث نصارا هرگز با توحيد سازگار نيست.
اما خداوند متعال در آیه ای دیگر می فرماید:« ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا»(3) «آيا نمى ‏دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مى‏ داند هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏ كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏ كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنهاست هر جا كه باشند»
در اين تعبير، خداي سبحان در عرض آن سه نفر نيست بلكه ناظر قيّومي است كه در هر حال و همه جا با آنهاست و چنين نيست كه آن سه نفر با ناظر قيوم چهار نفر بشوند و خدا رابع اربعه باشد، در اين تعبير خدا، بدون امتزاج با موجودي، به همه و به تك تك آنها احاطه دارد، چون فرمود: ﴿هو معهم﴾؛ خداوند در هر حال با همه آنها است و چون حضور خدا در آن جمع، با وصف قيوم، محيط و ناظر است از همه آنها و از رابطه آنها با يكديگر آگاه است.(4)
اما درباره اینکه منظور از دوتای دیگر غیر از خداوند متعال چه کسانی هستند باید بگوییم مسیحیان معتقد به الوهیت خدا و حضرت عیسی و روح القدس هستند که به تثلیث مشهور است و تعبیر «ثالث ثلاثه» می تواند به همین مسئله اشاره داشته باشد اما در دو آیه بعد ممکن است به مسئله پرستش حضرت مریم به عنوان معبود (نه خدا) اشاره شده باشد چنانکه در آیه 116 سوره مائده می خوانیم:« وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي‏ بِحَق...»« و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‏ گويد: «آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟!»، او مى‏ گويد: «منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم..»
در اینجا که سخن از الوهیت حضرت مریم به میان آمده مفسران توجیهاتی را ذکر کرده اند از جمله اینکه درست است كه مسيحيان مريم را خدا نمى‏ دانستند. ولى در عين حال در برابر او و مجسمه‏ اش مراسم عبادت را انجام مى‏ داده‏ اند، همانطور كه بت پرستان بت را خدا نمى‏ دانستند ولى شريك خدا در عبادت تصور مى‏ كردند، و به عبارت روشن تر فرق است ميان اللَّه به معناى" خدا" و اله به معناى" معبود"، مسيحيان" مريم" را اله يعنى" معبود" مى‏ دانستند نه خدا.(5)

پی نوشت ها:
1. توبه(9) آیه 40
2. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه التاریخ، 14020ق، ج‏5، ص: 172
3. سوره مجادله، آيه 7
4. آیت الله جوادي آملي، توحيد در قرآن، قم. مركز نشر إسراء، چاپ اول، ارديبهشت 1383، ص 629
5. آيت الله مكارم شيرازى ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏5، ص: 136

چرا مسیحی ها مسلمان نشدند؟

پاسخ:
در مورد دلایل عدم پذیرش اسلام از جانب پیروان سایر ادیان نکات متعددی قابل طرح است. مانند این احتمالات:
1. بسیاری از مسیحیان همانند پیروان سایر ادیان های آسمانی از این حقیقت بی اطلاع هستند که می بایست پیرو پیامبر الهی بعدی گردند. یا گزینه ای به عنوان پیامبر اسلام به عنوان پیامبر بعدی بر ایشان وجود دارد. در واقع به دلیل انحراف و تحریف در منابع مسیحی این عقیده غلط در بسیاری از مسیحیان وجود دارد که عیسی مسیح به طور مجدد باز خواهد گشت و در نتیجه تا زمان بازگشت مسیح آنان تصور وجود دین و پیامبر جدید را هم ندارند.
علائم ظهور عیسی مسیح در آخرالزمان یا آیات خبر دهندة آمدن دوم مسیح، در کتاب مقدس مسیحیان به طور مکرر آمده است؛ مثلا در انجیل مرقس باب 13 آیة 6 و همچنین در انجیل لوقا باب 21، آیة 8 آمده است، آنجا که عیسی می فرماید: «بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت من مسیح هستم، ولی دنبال آنها نروید»
در کتاب مقدس در مورد آینده جهان آمده: «عیسی به شاگردانش گفت: مواظب باشید کسی شما را گمراه نکند! بسیاری بنام من آمده، خواهند گفت من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد، جنگ ها و اخبار جنگ ها را خواهید شنید، مضطرب نشوید، زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن هنوز انتها نیست، قومی با قومی، مملکتی با مملکتی جنگ خواهند کرد. قحطی ها، وباها، زلزله ها پدید خواهند آمد؛ اما همة اینها آغاز دردهاست». (1)
روشن است وقتی چنین آیاتی به بازگشت مجدد مسیح تعبیر می شود و این عقیده در زمره عقیده قطعی مسیحیان ترویج می گردد، توده افراد در جامعه مسیحی هیچ انگیزه ای برای مطالعه و مراجعه به پیامبران احتمالی بعدی و تامل در معجزات و شواهد و قرائن درستی یا نادرستی ادعای آنان ندارند.
2 - برخی ممکن است به حقانیت دین اسلام آگاه باشند، لیکن به جهت عناد و لجاجت حاضر به پذیرش آن نیستند ؛ قرآن در مورد این دسته از افراد به صراحت در قرآن فرموده است:
« الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون (2) كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده‏ ايم، او [پيامبر] را همچون فرزندان خود مى‏ شناسند (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‏ كنند! »
این آیه نشان می دهد که عده ای از اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر در زمان رسول خدا نیز به درستی حقانیت و نبوت آن حضرت را می دانستند و نشانه های پیامبر آخرالزمان را در آن حضرت می دیدند، اما در عین حال عالمانه و ازروی عناد و لجاج با این عقیده مخافت کرده و به آن حضرت ایمان نمی آوردند. همین قاعده امروز نیز می تواند جریان داشته باشد و البته طبیعی است که وقتی کسی سال ها به عقیده ای معتقد بوده و نسل در نسل بر اساس درستی آن عقیده اندیشیده و عمل نموده است، نمی تواند به آسانی از آن عقیده دست بکشد.
3 - برخی با وجود اعتقاد به حقانیت دین اسلام، بر این باورند که پیروی از هر یک از پیامبران الهی و متدین شدن به هر یک از آیین آسمانی مایه رستگاری است؛ این عقیده همان تفکر تکثر گرایی یا پلورالیسم دینی است.
عقیده پلورالیسم دینی هرچند سابقه ای کهن دارد. اما در در دهه‌های اخیر در جهان مسیحیت و با تبیین دانشمندی به نام "جان‌هیک" بالا گرفت و به عنوان بک نظریه تدوین گشت. ایشان می‌دید که بسیاری از غیر مسیحی ها وجود دارند که تحت تأثیر ادیان دیگر، انسان‌هایی پاک و بی‌آزار بار آمده‌اند، بنابراین گفت نگوئیم که مسیح خداست و فقط به ‌وسیله او می‌توان به بهشت رسید! چرا که اگر قرار باشد تنها گروه مسیحیان به بهشت بروند، پس عمل خیر بقیه چه می‌شود؟
وی تصریح می کند: « اديان كليت هايى هستند كه اشكالى چند بعدى در زمينه ى تجربه ى دينى، اعتقادات، متون مقدس، مناسك، شيوه هاى زندگى و غيره دارند، اما همه ى آنها متناسب با تأثيرى كه ذات غايى بر حيات انسانى دارد، شكل مى گيرند.» (3)
به همین دلیل تفکرات پلورالیستی امروزه در همه جای جهان و بخصوص در جهان مسیحیت رواج یافته و روشن است که با چنین ایده ای فرد هیچ نیازی به تغییر دین خود نمی بیند، هر چند حقانیت و ارزشمندی و آسمانی بودن دینی جدید برای او مسلم گردد.
4 - البته عمده افراد در جوامع مسیحی به طور کلی روال زندگی خود را به گونه ای قرار داده اند که در پی یافتن دین بر حق نیستند و تلاش در این زمینه را لازم و مفید ندانسته بلکه از ورود در این عرصه و درگیر کردن ذهن و زندگی پرهیز دارند؛ این عده به پیروی از پدران و مادران خود به دین اجداد و آبائشان گرایش پیدا می کنند و به آن چه که اعتقاد دارند، عادت کرده اند و به خاطر تبعات محتمل در تحقیق و تغییر دین حاضر به ورود در این عرصه نیستند.
5 - این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تبلیغاتی که امروزه علیه اسلام و مسلمانان در جریان است، مانند آنکه اسلام دین شمشیر و ترور و خشونت و بی فکری معرفی می شود، نیز یکی از عوامل مهم در رویگردانی مردم سایر ادیان در تأمل و تدبر در مورد اسلام است و البته عوامل مختلف دیگر مانند وضعف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مسلمانان در این موضوع نیز می تواند نقش هایی را داشته باشد.

پی نوشت ها:
1. انجیل متّی باب 24 آیة 5 و انجیل مرقس باب 13 آیة 6 و انجیل لوقا باب 21 آیه 8 .
2. بقره (2) آیه 146.
3. مجله معرفت، ش 23، ص 71، مصاحبه اى با جان هيك و سيد حسين نصر.

طبق نظر آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله)

در حال حاضر آیا مسیحیان و یهودیان از منظر اسلام نجس هستند؟

آیا دست دادن با آنها مشکل شرعی دارد؟

پاسخ:
بنابر احتیاط باید از اهل کتاب مانند مسیحی و یهودی اجتناب کرد. اما دست دادن با آنها مشکلی ندارد. (1)

پی نوشت:
1. آیت الله مکارم شیرازی، استفتائات جدید ج 1،ص 30 ،س 41.