پرسش وپاسخ

اگر کسی تنها تلاش کند که یک انسان به معنای واقعی که نسبت به همنوعانش بیخیال و بی تفاوت (باز به معنای واقعی) نباشد و تنها به 3 اصل توحید ، معاد ، نبوت اعتقاد داشته باشد . اما در عمل پیرو هیچ دینی نباشد و اعمالش را حول اصل انسان بودن انجام دهد . به سعادت نمیرسد؟ من چندی پیش آیه ای از سوره ی مائده خوندم که میگفت که " هرکس به این 3 اصل اعتقاد داشته باشد و کار شایسته انجام دهد ، رستگار و سعادتمند می شود . اما خیلی از افراد مطلع از دین می گویند که تنها شیعیان امام علی (ع) رستگار و سعداتمند می شوند ! اگر لطف کنید در این مورد نیز بفرمایید که شرط رستگاری و سعادت چه می باشد ، سپاسگزار می شوم. عزیزان توجه داشته باشید که 2 سوال مطرح است ، بی زحمت جواب هریک را جدا بفرمایید .

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
موضوع سعادت مقوله عام و گسترده اي است كه نمي توان به طور قطع و يقين در خصوص وضعيت انسان هاي مختلف در اين مقوله سخن گفت ؛ در واقع چه بسا بسياري از كساني كه در طول زندگي هيچ نشاني از خدا و معارف ديني نداشتند و نيافتند ،هم به نوعي در قيامت اهل نجات و سعادت باشند .
در معناي دقيق و كامل سعادت، مطلب كاملا متفاوت خواهد بود . تنها گروهي خاص مي توانند اهل سعادت باشند ؛ در واقع درسوره عصر به روشني همه انسان ها اهل خسران شناخته شده اند مگر كساني كه داراي چند شاخصه هستند كه مهم ترين آن ها ايمان و عمل صالح است .
در حقيقت ايمان يعني رسيدن به شناخت درست از حقيقت . به علاوه عمل بر اساس آن مهم ترين شاخصه كسي است كه مي خواهد به حقيقت راه يابد . سعادت وخوشبختي حقيقي را به دست آورد ، در نتيجه كسي كه اعتقاد و ايماني به حقيقت ندارد، از ابتدا در اين مسير دچار لغزش و عقب ماندگي است و ممكن نيست به سعادت حقيقي دست يابد .
به عبارت بهتر منظور از اعتقاد به توحيد، يعني باور به يگانگي خداوند متعال، با همه صفات كمالي كه براي او مي شناسيم ، اعتقاد به نبوت يعني ايمان به فرستاده شدن پيامبر اسلام به عنوان آخرين پيامبر آسماني به سوي بشر . اعتقاد به معاد هم يعني ايمان به وجود عالمي در پس عالم ماده كه حقايق همه اعمال و رفتارهاي انسان در آن عالم متجلي شده و در آن جا انسان زندگاني حقيقي خود را آغاز خواهد نمود .
بر اين اساس تصور اينكه كسي به اين سه اصل معتقد باشد اما در عين حال به دين خاصي ايمان نداشته و معتقد نباشد بي معناست ؛ در حقيقت اعتقاد به اين اصول ملازم با پذيرش اسلام است .تفكيك بين اين دو مقوله بي معناست ؛ البته چه بسا فردي به اين امور معتقد باشد ،اما در مقام عمل بر اساس تعاليم و دستورات ديني اسلام رفتار ننمايد ؛ اما معنا ندارد كه بگوييم به اين اصول ايمان دارد اما مسلمان هم نيست .
هرچند در معناي دقيق كلمهء ايمان، عمل به مقتضاي اين باور هم در متن ايمان گنجانده شده كه فردي به معناي حقيقي به يك تفكر و عقيده ايمان دارد كه بر اساس آن عمل و رفتارهاي خود را نيز تنظيم مي نمايد. اگر انطباق وجود نداشت، مي توان گفت اين فرد در واقع ايمان حقيقي هم به اين عقايد و باورها ندارد .
بر اساس اين نوع نگرش و جهان بيني درست و اعتقاد به تفكرات ديني ديگر است كه همه رفتارهاي انسان سامان مي يابد . انساني يا غير انساني بودن اعمال ما تعريف روشني مي يابد . بزرگ ترين جنايتكاران عالم هم بسياري از رفتارهاي خود را انساني و درست مي پندارند . كم تر كسي است كه اعمال خود را غير انساني بداند .
البته بسياري از اعمال و رفتارها بر اساس اصول و باورهاي اخلاقي و فطري خوب و قابل قبولند . تعليمات ديني هم بر همين امور صحه مي گذارد. همه اين كارها مي تواند ارزشمند باشد ، اما شرط لازم در ارزشمندي اعمال انسان نزد خدا آن است كه اعمال صالح داراي پشتوانه ايمان باشند . بدون ايمان اين كارها ارزشي در آخرت كه محل تجلي سعادت حقيقي است نخواهند داشت يا لااقل سعادت را رقم نخواهند زد .
عملا ممكن نيست كه فردي اين گونه پيدا شود و بتواند هم به سه اصل مهم در اصول دين معتقد باشد و هم ديني نداشته باشد و هم همه اعمال خود را بتواند با معيار انساني بودن تشخيص داده و بر آن اساس عمل نمايد .
******************
اما در خصوص اينكه تنها شيعيان خالص اهل سعادتند بايد گفت : سعادت در معناي دقيق و كامل كلمه بله ؛ اما در عين اين كه از ميان بيش ازشش ميليارد انسان، تنها شيعه دوازده امامي را اهل سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي كه رعايت محرّمات و واجبات شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند، زيرا ديگران را يا عالم و عامد مي‌‌‌دانيم يا جاهل غير عامد.
عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند. جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ،از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند(البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آن ها هم بشود) امّا قاصران كه اكثر مردم را تشكيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند،
قرآن مجيد مي‌فرمايد: «و ما كنّا معذبين حتي نبعث رسولاً؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».(1)
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند واصلاً احتمال خلاف در گفتار و كردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و كردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آن ها به اصول ودستورهاي ديني خودشان هم تاحدي لازم است .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
پي نوشت ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام.من مدتي است نامزد كردم آيا در مقابل تحريك هاي جنسي كه از طرف مقابل ميبينم (بي هيچ مقاربتي)به خاطر ترشحي كه از بدن خود ميبينم بايد غسل كنم؟و غسل جنابت؟نگران نمازهايم هستم.با تشكر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر زن بر اثرتحريک هاي جنسي به قدري تحريک شود که به اوج لذت و شهوت جنسي برسد و در آن حال مايعي از او خارج شود، جنب مي شود.
اگر به اوج لذت نرسد و مايع خارج شود ويا به اوج لذت برسد ، ولي مايعي خارج نشود و يا شک کند که مايعي خارج شد ، جنب نمي شود و غسل لازم نيست.
زن اگر يقين به خارج شدن مني پيدا کند، جنب مي شود . اگر يقين پيدا نکند، جنب نمي شود. بنابراين مواقعي که زن بر اثر تحريک هاي شهواني مقداري لذت مي برد و درآن حال رطوبتي از او خارج مي شود ،چون به ارگاسم(رعشه جنسي) و اوج شهوت نرسيده ، جنب نمي شود و رطوبت خارج شده هم پاک است .وضو وغسل را باطل نمي کند.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله بهجت، استفتا آت ،ج1 ،سوال 705 و812.

با سلام چند ماه پیش بودیکی از دخترای دانشگاه با من که قبلا خیلی رابطه چندانی نداشیم از من خوشش امد و با من به هر دلیلی دوست شد من اصلا علاقه به این جور دوستی ها نداشتم و از خانواده مذهبی بودم تا وقتی که فهمیدم این دختر نماز نمی خواندو هرجوری بود به نماز علاقه مندش کردم طوری که الان همه نماز سر اول وقت می خونه چادری شده و... خودش میگه فقط چون تو بهم گفتی من اول نیتم این بود که نماز خون که شد بذارم برم حالا می خوام بدون اگه این کارو بکنم ایا میشه که این دختر باز همون کارای قبلش انجام بده یا نه با تشکر فراوان

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
موضوعي دوستي پسر و دختر يك موضوعي است كه متأسفانه در دانشگاه به سرعت در حال افزايش است . بسياري از افراد هم شناخت كافي نسبت به آسيب هاي رواني اين ارتباطات و همچنين نظر شرع مقدس در باره اين ارتباطات ندارند .
اراده و اختيار داريد و به قول خودتان گروه خوني شما با اين جور دوستي ها هماهنگ نيست . بهتر بود كه با خويشتن داري و خود كنترلي، آينده اين علاقه و هدف قبول اين علاقه را مشخص مي كرديد، زيرا كمبود هاي و نيازهاي شخصيتي ممكن است دختري را در ارتباط پيش قدم كند، زيرا دختران به هيچ وجه شخصيت خود را تحقير نمي كنند. منتظر ابراز علاقه از طرف مقابل مي شوند .پس شدت نياز و كمبودهاي عاطفي در اين موضوع دخيل است . اما اگر هدف تان از پذيرش دختر خانم ،اصلاح در پوشش و ايجاد رفتارهاي مذهبي بود، مي توانستيد از طريق واسطه و يا معرفي كتاب هايي اين موضوع را به ايشان منتقل مي كرديد، زيرا خيلي از ارتباطات عاطفي و عاشقانه از ابتدا به ظاهر معقول به نظر مي رسد . بعد احساسات رابطه را هدايت مي كند. اما اگر هدف تان ازدواج است، هيچ اطلاعي از تاريخچه زندگي و تجارب قبلي ايشان و حتي رضايت هاي والدين شما و ايشان نداريد . عدم اطلاع و وابستگي باعث ناديده گرفتن موضوعات مذكور مي شود . بعد از ازدواج و گذشت مدتي از زندگي زناشويي و كاهش احساسات اوليه اولين سوالي كه به ذهن شما خطور مي كند و باعث مشكلات و ناسازگاري ها مي شود ،تجارب ارتباطي قبلي همسرتان با افراد ديگر است،به دليل اينكه در زمان دوستي با شما رابطه برقرار كرده ،در آن زمان فرقي بين شما و ساير پسران دانشگاه نيست .
از طرفي فردي كه به طور احساسي و بدون شناخت سبك پوشش و رفتار خود را عوض كند، صد در صد زماني كه اين احساس كاهش پيدا كند، تمام موضوعاتي كه احساسي قبول كرده بود، از بين مي رود . ديگر پايبندي اوليه وجود ندارد.مشاهده مي شود دخترهايي براي اينكه علاقه شديدي نسبت به دوست پسر خود دارند، سعي مي كنند طبق ميل دوست خود رفتار كنند اما بعد از گذشت مدتي از زندگي مشترك و كاهش احساسات و علاقه ها شخصيت اصلي چندين ساله خود را به تدريج آشكار مي كنند . باعث مشكلات و درگيري هاي زناشويي مي شوند.
موفق باشيد.

دلیلی دارد که در دعای ماه رجب (..جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخره و جمیع شر الدنیا و شر الآخره..) برای شر آخرت جمیع به کار برده نشده است؟ آیا مربوط به دستور زبان است؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
مرحوم آيه الله ميرزا جواد ملکي تبريزي درکتاب المراقبات توضيح مي دهد :
اگر انسان در عبارت دعا « اعطني جميع خير الدنيا و جميع خير الآخره » کلمه جميع تکرار شده، ولي در اين عبارت
«و اصرف عني جميع شر الدنيا و شر الآخره » تکرار نشده است بينديشد، شايد به اين نتيجه برسد که اختلاف عبارت اشاره دارد که شر امر عدمي است که دوري از رحمت خدا و محروميت از بخشايش الهي است، ولي چون خير امري وجودي مي باشد، گويا انواع آن بي شمار است.
اين که چرا جميع شر الدنيا، تمامي شرهاي دنيا آمده، گويا به اين جهت است که شرهاي دنيا براي همه مردم معلوم نيست.

رفتن به مجالسی مانند عقد و عروسی که در آن ها موسیقی های حرام پخش می شود و نرفتن به آن مجالس باعث ناراحتی پدر و مادر و آشنایان می شود چه حکمی دارد؟ (خواهشا مطابق با فتاوای آیات عظام بهجت و سیستانی و خمینی پاسخ دهید)

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
شرکت در مجالس عروسي که درآن جا گناهي صورت مي‌گيرد، و امر به معروف تأثيري ندارد ،حرام است حتي اگر پدر و مادر انسان ناراحت شوند؛ چون با امر خداوند مخالفت صورت مي گيرد.(1)
به نظر آيت ا... سيستاني اگر شرکت در عروسي لازم باشد، به طوري که اگر شرکت نکند، بعداً براي او ناراحتي ايجاد مي‌شود، مثلاً اگر خواهري در مجلس عروسي برادر خود شرکت نکند، باعث حرف و حديث و ناراحتي مي‌شود، در اين گونه موارد، حضور خود را در مجلس عروسي نشان دهد، ولي با نهي از منکر و يا با سرگرم شدن به کارهاي ديگر و يا با گوش ندادن به ساز و آواز، خود را از گناه حفظ ‌کند .(2)
پي‌نوشت‌ها:
1. سؤال تلفني از دفترآيت ا... بهجت و امام خميني.
2. سؤال تلفني از دفتر آيت ا... سيستاني

خواندن داستانهای سکسی برای تفریح و در بعضی موارد درس گرفتن از این داستانها چه حکمی دارد (درس گرفتن به عنوان مثال رعایت مواردی که اسلام در روایات اعلام داشته و در بعضی موارد نیز هم در این داستانها درس و عبرت گرفتن نیز وجود دارد ) چه حکمی دارد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خواندن داستان سکس اگر موجب تحريک شهوت شود، حرام است. (1 )
پي نوشت :
1 . سؤال تلفني از دفتر آيت الله خامنه اي( 7743232 ـ 0251 ) .

سلام میخواستم بدانم مگرنه اینکه ایه ای درقران کریم وجودداردکه به استناداین ایه امت مسلمان بایددارای سلاح روزدنیا بمنظورحفاظت ازامت مسلمان ودین مبین اسلام باشد؟پس این همه کشمکش برای چیست اینهمه پنهانکاری چرا؟ چرادرحالی که تمام ابرقدرتهاوحکومتهای فاسددنیاازبمب اتم بمنظورپیشبرداهداف خوداستفاده میکنندمانبایددارای این سلاح ها باشیم؟ بنظرمن وجودبمب اتم برای کشورمابااین همه دشمنان قسم خورده نه تنهالازم است بلکه واجب نیز هست حداقل بمنظوردفاع ازکیان حکومت لطفابنده رادراین موردراهنمایی کنید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
طبق اين آيه قرآن «وَ أَعِدُّواْلَهُم مَّا أسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ ألْخَيْلِ تُرْهِبوُنَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ و عَدُوَّكُمْ"(1)؛ نيرويى كه در توان داريد براى مقابله با دشمنان، فراهم سازيد، و مركب‏ها (اسب‏هاى ورزيده) را آماده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خود را بترسانيد»بايسته است مسلمانان آمادگي نظامي و سلاح هاي همسو با شرايط زمان را داشته باشند تا از استقلال كشورو كيان اسلامي دفاع كند . اين حق مسلم همه كشور ها از جمله جهان اسلام مي باشند . البته در اسلام براي جنگ و استفاده از سلاح ها شرايط و قوانين خاص وجود دارد. اسلام استفاده از بمب هستي را جايز نمي داند . ايران اسلامي در صدد ساختن اين سلاح مرگبار نبوده و نخواهد بود . جمهوري اسلامي پيمان منع استفاده از سلاح هسته اي را امضا كرده و به آن پايبند مي باشد.
متاسفانه امروزه كشور هاي قدرت طلب و سلطه گر، مانند امريكا حتي مانع استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي مي باشد. اين ظلم آشكار و غير قانوني است . ايران نيز در برابر قدرت طلبي و زور گويي كشور هاي قدرت طلب ايستاده است . منتهي حل اين مسئله نياز به سياست هاي راهبردي دارد . از اين رو است كه جمهوري اسلامي با سياست هاي متفاوت در صدد مي باشد كه توطئه هاي دشمنان را خنثي كند و سرانجام به اهداف خود كه استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي هست دست يابد . طبيعي است سياست ها به حسب شرايط زمان و مصالح كشور تفاوت پيدا مي كند . شايد در يك مقطع زماني سياست نرمش لازم باشد و در شرايط ديگر تهديد و در شرايط ديگر سياست هاي راهبردي ديگر ، از اين رو است كه ايران اسلامي براي مشكل انرژي هسته اي از سياست هاي متفاوت استفاده کرده واستفاده مي كنند و در برخي از سياست ها موفق بوده است .
با شما هم عقيده هستيم كه استفاده از انرژي هسته اي حق مسلم ما است، همان گونه كه در برخي كشور ها ي ديگر از آن استفاده مي كنند . ما هم همين سئوال را از كشور هاي قدرت طلب مانند امريكا داريم كه بر چه اساس و مجوز مانع استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي توسط ايران هستيد ؟ اما خوب مي دانيد كه قدرت هاي سلط جو نمي توانند تحمل كنند كه ايران به چنين موفقيت هايي دست يابد. از اين رو از همه سياست ها و ا هرم ها استفاده مي كند تا ما را از حق مسلم ما محروم كند. در چنين شرايط است كه مسئولان نظام از سياست و برنامه ها ي متفاوت استفاده كنند .اين بدان معنا نيست كه ايران مخفي و پنهان كاري مي كند . مطمئنا هر آنچه را مسئولان كشور انجام مي دهند . به نفع نظام اسلامي و بر اساس شرايط زمان و مصالح جامعه مي باشد . ممكن است در اتخاذ برخي سياست ها كاستي هاي هم وجود داشته باشد . ولي كاستي در برابر سياست ها و تلاش هاي مفيد و كاربردي نظام کمرنگ مي باشد .
پي نوشت :
1.انفال(8) آيه60.

 

امام علي عليه السلام: توبه ، دل‏ها را پاك مى‏كند و گناهان را مى‏شويد . غرر الحكم و درر الكلم 1355

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

 

امام علي عليه السلام: مهرورزى با مردم ، اساس خردمندى است . غرر الحكم و درر الكلم 1345

 

پرسش 1:
علل و عوامل قيام امام حسين شرح

پاسخ:
‌پرسشگر گرامي با عرض سلام وتشکر از ارتباط واعتماد تان با اين مركز
امام حسين (ع) در مقابل حكومت يزيد و بيعت خواستن او دو گزينه بيشتر نداشت:
يکي بيعت با يزيد، دوم قيام که نتيجه آن شهادت بود زيرا دشمن براي کشتن امام جدي بود که در صورت عدم بيعت امام را به شهادت برساند.
اين مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده مي­شود.
امام به هيج عنوان نمي­توانست با يزيد بيعت کند زيرا بيعت امام پيامد هاي منفي زياد داشت. بيعت امام مساوي بود با به رسميت شناختن حکومت غير مشروع يزيد.
اين جا لازم است هم به فلسفه قيام امام و هم به علل عدم بيعت اشاره شود که نتيجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفريبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاريخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يک سره کنند.
پس از درگذشت معاويه و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى ظاهر شد. از يک سو يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامد و هيچ وحيى نازل نشد».
او تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين(ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد؛ حتى با تهديد به قتل.
اين جا امام حسين(ع) نيز بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.
از ديدگاه امام حسين(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شايستگي‏هايى را مى‏طلبد که يزيد و هر کس که مثل يزيد باشد ،فاقد آن است.
وقتى وليد استاندار مدينه، امام حسين(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند .عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت. او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام حسين(ع) فرمود: واى بر تو ! آيا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به وليد کرد و فرمود:
«اى امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو! به من مى‏گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى‏گويد: بيعت نمى‏کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است . خدا روز قيامت به او نظر نمى‏کند . به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست! (4)
اين قسمت از تاريخ، براى درک علّت قيام و خوددارى حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم است؛ زيرا مواردى را يادآور شده که هر يک براى ردّ بيعت و وجوب قيام کافى است.
مواردى که امام حسين(ع) مستند و دليل خودداري از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستى اين سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هيچ ايراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا يبايع مثله»نتيجه دلايل مستندى است که راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود؛ يعنى «کسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل يزيد بيعت نمى‏کند؛ زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيامبر باشد.
معناى بيعت صحيح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خليفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطيعوا الله وا طيعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بيعت با مثل يزيد - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پايمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
اين بيعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسين(ع) به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا يبايع مثله»را مانند يک حکم بديهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصيتى مثل حسين(ع) با ناکسى مثل يزيد بيعت کند.
اين نتيجه مورد قبول همه بود که حضرت پس از بيان سوابق دينى و معنوى خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل يزيد بيعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام - که داراي آن مکارم، فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به کوشش او در نجات دين و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏کند.
حساب امام از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمد و شد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پيامبر بود.
حضرت در يکى از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم پايبند اطاعت شيطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند و اموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص داده‏اند . من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به اين جا کشيد که کسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيامبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمانان و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظيفه ديگري نيست؛ زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاک، پذيرش حکومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود.
اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند زنجيرهاى عذاب است . سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى کوه‏ها بيشتر است.
امام حسين(ع) با اين منطق قيام کرد و بر سر اين سخن ايستاد:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛(6) امام کسي است که به کتاب خدا حکم کند . عدل و داد بر پا نمايد . دين حق را گردن نهد . خويشتن را وقف رضاى خدا کند».
حضرت در روز عاشورا که باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تکرار کرد : «اما و الله لااجيبهم الى‏ شى‏ء مما يريدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏؛(7)
به خدا سوگند! به خواسته‏هاى اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».
سيد قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قيام حسيني مى‏گويد:
«حکومت امويان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهليت بود. براى اين که بدانيم حکومت بنى‏اميه بر چه اساسى استوار شد ،کافى است که چگونگي بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بيعت براى يزيد نظر بدهند. مردى که او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه کرد.
سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است ،و اشاره به يزيد کرد. پس از آن گفت: هر کس اين را نپذيرد، پس سر و کارش با اين است [و اشاره به شمشير کرد]».
پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را براى يزيد در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم بيعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى يزيد مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گويد:
«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست... تعيين يزيد براى خلافت يک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاويه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجيب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاويه آن را با ولايت عهدى يزيد تکميل کرد . همان طور که سيد قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسين(ع) واجب بود که آن را جبران نمايد . مرهمى به جراحاتى که بر پيکر اسلام رسيده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که اين شکل حکومت شرعى نيست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حکومت يزيد اعلام کرد. با سکوت يا بيعت امام(ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏اميه مى‏نويسد: « حرکت و تکانى که اسلام از ناحيه فتنه‏هاى بنى‏اميه ديد، به طورى شديد بود که به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود، آن را از ميان مى‏برد و ارکان آن را ويران مى‏ساخت».(10)
اين مطلب مختصرى از زيان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام يزيد و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترين نمايش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قيام امام حسين(ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده و جدايي حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترين ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.(11)
پي نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسين خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
11. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

صفحه‌ها