پرسش وپاسخ

bastane cheshm dar sajde jayez ast ya na

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
بستن چشم در سجده اشکال ندارد، ولي کراهت دارد (1) يعني از ثواب نماز مي کاهد .
پي نوشت:
1. آيت الله سيستاني، توضيح المسايل ، م 1144.

پرسش: 1-تفاوت رياضت با محدوديت چيست؟
پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
رياضت با محدوديت دو مقوله جداي از هم هستند و هيچ ارتباطي با يکديگر ندارند .
از ديدگاه اسلام مقصود از رياضت، تمرين و وادار کردن خويش به کارهاي خير و ترک محرّمات و انجام واجبات است. هدف از رياضت، رفع موانع وصول به حق ،رام کردن نفس ، آماده شدن براي پذيرش فيض الهي و هدايتهاي رباني است که پيامبر اکرم(ص) از آن به جهاد اکبر ياد نمود.(1) بر اين اساس درمعناي رياضت نوعي از محدوديت وجود دارد اما به معناي محدوديت نيست . اين دو واژه ، دو مقوله جداي از هم هستند.
در هر رياضتي محدوديت هست اما هر محدوديتي رياضت نيست، مثلا در رعايت قانون محدوديت وجود دارد اما رياضت نيست.
پينوشت:
1. بحارالانوار، ج67، ص 65.

پرسش: -مي توان گفت رياضت زير مجموعه محدوديت است ؟
پاسخ: با توجه به پاسخ قبل روشن شد که اين دو واژه ، هيچ ارتباطي با هم ندارند .

پرسش: 3-آيات قرآني در رابطه با عجله را بنويسيد.
پاسخ: بعضي از آيات قرآن راجع به عجله و مشتقات آن بحث کرده است که فهرست ذيل به آن اشاره دارد:
سوره طه آيات 83 و 84 و 114، سوره اعراف آيه 150 ، سوره مريم آيه 84 ، سوره قيامت آيه 16 و آيه 20، سوره کهف آيه 58، سوره فتح آيه 20 ، سوره اسراء آيه 11و 18 ، سوره يونس آيه 11 ، سوره ص آيه 17، سوره بقره آيه 203، سوره احقاف آيه 24 و 35 ، سوره انعام آيه 57 و 58 ،سوره يونس آيه 51 ، سوره نمل آيه 46 و 72، سوره ذاريات آيه 14، سوره انبياء آيه 37 ، سوره نحل آيه 1 ، سوره يونس آيه 50 ، سوره شوري آيه 18 ، سوره شعراء آيه 204، سوره صافات آيه 176، سوره ذاريات آيه 59 ، سوره رعد آيه 6 ، سوره حج آيه 47، سوره عنکبوت آيه 53 و 54 ، سوره يونس آيه 11، سوره انسان آيه 27 ،
البته مي توانيد جهت آشنايي با آياتي که ارتباط مستقيم با بحث عجله و شتاب دارد و تفسير آن ،به کتاب اخلاق در قرآن ،نوشته آيه الله مکارم شيرازي، ج 2 ،ص 413 مراجعه فرماييد .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مدير محترم مركز ملي پاسخگوئي حجه الاسلام و المسلمين مخدوم به بيان اهم فعاليتهاي مركز دربخشهاي تلفني، كتبي و اينترنتي ازبدو تاسيس تاكنون پرداخته وبه اين مطلب اشاره نمودند كه طي سه سال گذشته در بخش هاي مختلف مركزبه بيش از 6 ميليون پرسش ، پاسخ داده شده است و همچنين از نگارش جديد سايت در بخش اينترنتي و افزودن پاسخگوئي در شيفت شب به صورت تلفني خبر دادند ودر پايان با رويكرد كنوني چشم انداز و آينده روشني را براي اهداف و فعاليتها مركز در عرصه هاي جديد برشمردند. بعد از پايان سخنان رياست مركز ، مدير بخش تلفني مركز حجه الاسلام و المسلمين روشن تن به معرفي و بيان اهم فعاليتهاي بخش تلفني پرداختند كه از جمله پاسخگوئي تخصصي و محققانه وارتباط زنده و مستقيم و ارتباط كم هزينه و دسترسي آسان با عث اعتماد و اميد و دلگرمي نسبت به مراكز ديني وفرهنگي و جمع شدن به آموزه هاي مدهبي واحساس ارامش به جهت رفع دغدغه ذهني از جنله وي‍‍ژگيهاي پاسخگوئي تلفني بود و همچنين به تعدادي از پرسشهاي مطرح شده خبرنگاران در رابطه با فعاليت بخش تلفني پاسخ دادند و اشاره نمودند كه بيش از 610 هزار پرسش هموطنان عزيز پاسخ دادند. در ادامه نشست خبري مدير بخش اينترنتي جناب آقاي جعفري به بيان مطالبي پيرامون فعاليتهاي انجام گرفته در بخشهاي مختلف اينترنتي از جمله بخش آنلاين ، جوامع مجازي ،انجمن (اسك دين ، اسك قرآن)... پرداختند و از عوامل موفقيت مركز در امر پاسخگوئي را بهره گيري از فن آوري روز و استفاده از فضاي وب دانستند ،ايشان همچنين به دامنه و گستره فعاليتهاي بخش اينترنتي مركز به خارج از مرزهاي ايران اشاره نمودند و حيطه فعاليتها اينترنتي مركز را جهاني دانستند واز پيشرفت در اين عرصه خبر دادند. در پايان نشت خبري ، خبرنگاران پرسشهاي از فعاليتهاي مختلف مركز را مطرح نمودند كه توسط رياست و مديران مركز به سوالات مطرح شده پاسخ داده شد.

پرسش 1:
اگر مي گوييم در غدير دين کامل شد،آيا قبل از آن دين ناقص بوده است.پاسخ را با عنايت به قضيه يوم الدار بنويسيد؟ شرح
پاسخ:
@@ اين تعبير در کلام خداوند در قرآن کريم آمده :
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا؛(1) امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت‏خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما به عنوان آيينى برگزيدم».
بر اساس منابع روايي و تاريخي اين آيه در جريان غدير خم نازل شد، وقتي پيامبر امير مؤمنان را به خلافت بعد از خود منصوب و به مردم براي آخرين بار ولايت او را اعلام نمود. هنوز مردم متفرق نشده بود که آيه ياد شده نازل گرديد. بعد رسول فرمود:
«اللهُ أکبر على إکمال الدين واتمام النعمة ورضي الربّ برسالتي و ولاية علي من بعدي؛(2) الله اکبر بر کامل کردن دين و تمام کردن نعمت و خشنودي پروردگار از رسالت من و ولايت علي پس از من».
بنابر اين معلوم مي‌شود گرچه احکام الهي تا آن روز فراوان بر پيامبر نازل و به وسيله ايشان به مردم ابلاغ شد، ولي آخرين پيام وحي که به دستور خداوند از سوي پيامبر(ص) به مردم ابلاغ شد، وصي و خليفه بعد از خود به عنوان آخرين بار بود که موجب تکميل دين شد. با تعيين سرپرست و خليفه بعد از پيامبر ،دين اسلام به کمال مطلوب خود رسيد.
اما درباره اين که در پرسش آمده اين مسئله با توجه به قصه يوم‌الدار پاسخ داده شود، بايد گفت: در جريان «يوم الدار» شايد اولين نوبت بود که پيامبر خلافت بعد از خود را به مردم اظهار نمود . در روز غدير آخرين بار بود که در جمع عمومي آن گونه به صراحت از خليفة بعد از خود سخن گفت. روز يوم الدار سرآغاز اظهار رسالت و ولايت بود. روز غدير سرانجام ابلاغ رسالت و ولايت بود. يوم الدار در جمع اقوام و بزرگان قريش از خليفه بعد از خود سخن گفت . در روز غدير در جمع هزاران مسلمان از مناطق و اقوام مختلف درباره خليفه بعد از خود سخن گفت.
در جريان يوم الدار گرچه خلافت و وزارت امير مؤمنان از سوي پيامبر ابلاغ شد، ولي چون آغاز کار بود، نه تنها ولايت علوي، بلکه رسالت محمدي نيز مورد قبول حاضران قرار نگرفت . همه با تمسخر به آن پيام برخورد کردند، ولي در روز غدير هزاران مؤمن و مسلمان با اعتراف به اين که خدا و پيامبر او از خود آنان بر سرنوشت‌شان سزاوارتر است، به پيام رسول خدا گوش دادند و آن را پذيرفتند حتى خليفه دوم عمر بن خطاب حضور علي بن ابي طالب عرض کرد:
بخٍ بخٍ لک يا ابن ابي طالب، أصبحت مولاي و مولا کلّ مؤمن ومؤمنة؛(3) گوارا باد بر تو اي پسر ابو طالب که مولاي من و مولاي همه مؤمنان و مؤمنات شد.
گرچه اين سخن‌ها بعداً از سوي عده‌اي از جمله خود عمر بن خطاب به فراموشي و انکار سپرده شده، ولي در آن روز همه بالاتفاق اين سخن را شنيدند و نقل کردند.
اعلام ولايت و سرپرست براي احکام دين و مجري قوانين الهي به عنوان آخرين پيام وحياني دين کامل اسلام را کامل‌تر نمود و نعمت الهي را به اتمام رسانيد . دين قبل از آن رخداد گرچه به لحاظ احکام و قوانين کامل شده بود ،ولي به لحاظ تعيين سرپرست و مجري با حادثه غدير به کمال نهايي و حد نصاب خود رسيد .مراد از تکميل دين اين حقيقت است و نه کامل در مقابل ناقص.

پي‌نوشت‌ها:
1. مائده (5) آيه 3.
2. الغدير، ج 2، ص 34.
3. همان، ص 43.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

نچه که ما به صورت آکادمیک از دين می خوانيم محدود می شود به درس های دبيرستان و دانشگاه سال سوم دبيرستان بود یا پیش دانشگاهی که بحث قضا و قدر مطرح شد توی بینش مان به صورت خیلي ساده : قدر ان چيزی است که حتمی است و قضا آنست که با اختیار ما صورت می گیرد بعد هم مثال های در مورد روابط طولي و عرضي و اراده خدا که در طول است و...راستش الان خیلی یادم نیست ولی يادم هست بحث شد توی کلاس در مورد اینکه ما اصلا مختار نیستیم مثالش هم قضايای بهشت و جهنم سوال اول : مسئله بهشت و جهنم واضح ترش کنم من به بچه ام می گویم تو می توانی درس بخواني یا نخواني اگر درس بخواني مي برمت شهربازی و برات دوچرخه می خرم و روزي 4 ساعت هم مي تواني با پلي استيشن بازی کنی اگر درس نخوانی اول یک کتک حسابي مي خوري با کمر بند و بعد هم توی زیر زمين زندانی می شود و تا یک هفته فقط نان خشک و آب به نظر شما من به بچه ام اختیار داده ام واقعا؟ بحث اعمال نیک و بد و بهشت و جهنم هم همین است اگر کار خوب کنی بهشت و گرنه آتش جهنم...خوب اسمش اختیار نیست که. من از ترس هم شده کار بد نمی کنم يک جواب این است که ماهیت کار بد اتش است و اصالتش در واقع همین است و اين جزای بیرونی خداوند نيست اما این جواب باز هم رضايت بخش نیست اما باز يک جای دیگر گیر دارد سوال دوم: تضاد مسئله ی اختیار انسان با موضوع علم خداوند و آن تضادی است که این مسئله با علم خداوند دارد ما معتقدیم برگ درخت زمين نمی افتد مگر آنکه خدا عالم باشد به آن پس يعني خداوند به ریزترین اعمال حال و آینده ما واقف است پس یعنی تمام کارهای ما از لحظه ی تولد تا مرگ توی يک بسته اي است که خدا از محتویاتش خبر دارد یعنی این بسته "از قبل" تعيين شده و مهر و موم شده و خلاص اين مسئله با اختیار در تضاد است استاد دانشگاه ما براي حل کردن این تضاد جواب داد که نه خیر اگر ما از علم خدا آگاه بودیم آن وقت اسمش می شد جبر ولی ما که نمی دانیم توی آن بسته چیست پس مختاريم ولی من باز هم راضی نمی شوم من مجبورم اينکه خودم آگاهي داشته باشم از این جبر یا نه، تفاوتي در اصل قضیه ندارد مثال می آورم من اگر درس ریاضی 1 را پاس نکنم نمي توانم معادلات دیفرانسیل بگیرم من این قانون دانشگاه را نمی دانم و حالا ریاضی ام را می شوم 5 پس "بالاجبار" نمي توانم معادلات بگيرم آیا اگر من از این قانون خبر داشتم در اصل ماجرا تفاوتی داشت؟ البته که نه در هر دو صورت مجبور بودم دوباره رياضي بخوانم اعمال ما هم همین است مهم نیست که "ما" نمی دانيم در آینده چه اتفاقی می افتد مهم آنست که این اتفاق ها از قبل تعیین شده دانستن و ندانستن ما اثری ندارد آنچه که باید بشود می شود حتی در مورد مسئله قضا پس این وسط اختیار انسان چه معني مي دهد؟ امیدورام قضیه جا افتاده باشد لطفا پاسخ را ساده شرح دهيد و با مثال

پرسش 1:
جبر و اختيار شرح : آنچه که ما به صورت آکادميک از دين مي خوانيم، محدود مي شود به درس هاي دبيرستان و دانشگاه سال سوم دبيرستان يا پيش دانشگاهي که بحث قضا و قدر مطرح شد. توي بينش مان به صورت خيلي ساده : قدر چيزي است که حتمي است و قضا آنست که با اختيار ما صورت مي گيرد .بعد هم مثال هاي در مورد روابط طولي و عرضي و اراده خدا که در طول است و.. يادم هست بحث شد توي کلاس در مورد اينکه ما اصلا مختار نيستيم .مثالش هم قضاياي بهشت و جهنم : مسئله بهشت و جهنم را واضح ترش کنم. به بچه ام مي گويم :تو مي تواني درس بخواني يا نخواني .اگر درس بخواني ،مي برمت شهربازي و برات دوچرخه مي خرم و روزي 4 ساعت هم مي تواني با پلي استيشن بازي کني. اگر درس نخواني، اول يک کتک حسابي مي خوري با کمر بند و بعد هم توي زير زمين زنداني مي شود و تا يک هفته فقط نان خشک و آب .
به بچه ام اختيار داده ام واقعا؟ بحث اعمال نيک و بد و بهشت و جهنم هم همين است. اگر کار خوب کني ،بهشت و گرنه آتش جهنم...خوب اسمش اختيار نيست که. من از ترس هم شده کار بد نمي کنم .يک جواب اين است که ماهيت کار بد اتش است و
پاسخ:
2@@باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
درباره سوال اول بايد گفت: اگر معنا و مفهوم جبر و اختيار به خوبي روشن گردد ،جواب بهتر و کامل‌تر به دست خواهد آمد .از اين رو مي گويم:
مقصود از اختيار آن است که رفتار انسان بر اساس آگاهي، قدرت و اراده او است که بر اساس انتخاب و گزينش فاعل و از روي عزم و تصميم او واقع شود، البته اختياري بودن يک عمل لزوما به اين معنا نيست که با ميل و رغبت انجام پذيرد زيرا چه بسا انسان مانند بيماري است که بر خلاف تمايل خويش به خوردن داروي تلخ مبادرت مي کند. (1)
بنابراين همه کارهاي انسان ها چون از روي اراده و اختيار و انتخاب خودش صورت مي گيرد، گر چه ترس دورزخ و شوق بهشت در آن انگيزه ايجاد کند و نقش ايفا نمايد، باز هم کارش اختياري و به دور از جبر است، چون جبر آن است که انسان بدون خواست و اراده خود کاري را انجام دهد . خود هيچ نقشي در انتخاب کارهايش نداشته باشد. در حالي که انسان ها در انجام کارش کاملا با اراده و اختيار است. ترس از دوزخ يا طعم در بهشت منافات با اختيار آدمي ندارد.
از اين رو در مثالي که در پرسش آورده شده، گر چه ممکن است از روي ترس يا شوق جايزه درس‌هاي خود را خوب بخواند، ولي اين کار با اراده و اختيار او صورت مي گيرد . جبر در آن نقش ندارد. گر چه ممکن است انسان برخي کارها را از روي به اصطلاح ناچاري، نظير جبر اجتماعي، نياز اقتصادي و يا فقر فرهنگي و در يک جمله از روي اکراه انجام دهد، ولي اين به معناي جبر به معناي خاص که در مقابل اختيار مطرح است ،تلقي نمي شود، پس برخي گر چه مکره اند، ولي مجبور نيستند.
اما در باره سوال دوم بايد گفت: علم ازلي خداوند به همه امور ما و کارها و آينده ما نيز هرگز موجب جبر نمي شود . آنچه پرسشگر محترم از استادش نقل کرده ،پاسخ مسئله نيست ،بلکه پاسخ دقيق مسئله اين است: علم الهي به فعل انسان با تمام خصوصيات آن تعلق مي پذيرد، بنابراين معناي اين که خداوند از پيش مي داند که فعلي اختياري مانند ايستادن، راه رفتن و مانند آن از انسان سر مي زند، آن است که خداوند مي داند شخصي خاصي در زمان و مکان خاصي فعل مزبور را با بهره گيري از اختيار خويش انجام دهد، بديهي است که در اين صورت وقوع فعل ياد شده را با بهره گيري از اختيار خويش انجام مي دهد، در اين صورت وقوع فعل مزبور ضروري خواهد بود، اما ضرورت هيچ گونه منافاتي با اختياري بودن آن ندارد، زيرا معناي ضرورت آن است که فعل مورد بحث، در ظرف تحقق علت تامه اش که مشتمل بر اختيار فاعل نيز هست، ضرورت يافته است ،چنان که هر معلولي در فرض وجود علت تامه اش ضرورت مي‌يابد. (2)
طبق اين تحليل کاملا روشن مي گردد که علم پيشين الهي نسبت به اعمال انسان ها هرگز موجب جبر نمي‌شود.
پي‌نوشت‌ها:
1- آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص344.
2- صدر المتالهين، اسفار، ج 6، ص 318، تعليقه 2؛آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 340.

اینجانب دانشجوی کارشناسی ارشد و شاغل در یک کارخانه می باشم. در سال 87 پس از اتمام تحصیلات کارشناسی به مدت 4 ماه در دانشگاه مشغول به کار بوده و پس از قبولی از کارشناسی ارشد انصراف از کار دادم. در آخر سال نیز به مدت 3 ماه در آموزشگاهی تدریس کردم. از اسفند 88 در کارخانه ای مشغول به کار (کارورزی که نوعی قراداد می باشد که مبلغی به عنوان کمک هزینه حدود 100 هزار تومان شرکت و تقریبا همین مقدار را بایست سازمان صنایع بپردازد) شده و تا به امروز (حدودا 5 ماه) در همان جا مشغول می باشم و البته هنوز دانشجو و مجرد بوده و بخش عمده مخارجم را خانواده ام می پردازند. کل مبلغ درآمد شغل اولم حدود یک میلیون تومان، کل درآمدم از تدریس حدوود 300 هزار تومان و کل مبلغ دریافتی از شغل فعلی ام تا به امروز 350 هزار تومان می باشد ( که البته حدود 300 هزار تومان سهم سازمان صنایع هنوز دریافت نشده است). انشاالله در ابتدای مرداد ماه امسال به عمره مفرده دانشجویی مشرف می شوم که بیشتر هزینه آن را خانواده ام می پردازند. از آنجایی که " کسی که تحت تکفل دیگری می باشد بایست خمس کل مبلغ درآمد را پرداخت نماید" و درآمد بنده به شرحی که عرض شد که البته به صورت متناوب از حسابم کم و زیاد شده و مقداری از آن نیز در طی دو سال اخیر مصرف شده است، خمس مبلغ پرداختی بنده به چه شکل بایست ادا شود؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
به حقوق و مزدهايي که گرفته ايد و يک سال يعني 12 ماه از اولين دريافت گذشته ،خمس تعلق مي گيرد و بايد خمسش را بدهيد يا از مرجع يا از نماينده مرجع تان مهلت بگيريد تا کم کم پرداخت نماييد . شماره تلفن دفتر آيت الله خامنه اي در قم 02517742227 مي باشد. به پول ديگران و پدر و مادرتان كه به شما هديه کرده اند ،خمس تعلق نمي گيرد .هزينه عمره که پدرتان پرداخت کرده ،خمس ندارد.(1)
پي نوشت:
1 . آيت ا... خامنه اي،استفتاآت،س 858.

با سلام من مقلد مرحوم آیت الله تبریزیباقی مانده ام البته با اجازه آیت الله جعفر سبحانی میخواستم ببینم از نظر مرجع تقلید بنده اهدای عضو پس از مرگ مغزی مشکل دینی ندارد؟ اجازه این کار را می دهند؟ لطفا نظر آیت الله سبحانی را هم ذکر کنید.

پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
به نظر آيت الله تبريزي اهداي عضو پس از مرگ مغزي اشکال دارد و جايز نيست.(1) درمورد نظر آيت الله سبحاني با دفتر ايشان تماس تلفني (02517743151)گرفتيم ،فرمودند بايد استفتاي کتبي کنند تا آقا جواب دهند. به آدرس:قم ،ميدان شهدا ،دفترآيت الله سبحاني.
پي نوشت:
1. آيت الله تبريزي،استفتائات,س2074-2078.

در جنگ جمل حق با علی بود یا عایشه؟چرا؟

در مورد پرسش فوق تنها به بيان برخي از حقايق تاريخي مي پردازيم . با دقت درآن پاسخ پرسش خود را به روشني دريافت مي نماييد.
بعد از قتل عثمان، گروه زيادي از مهاجر و انصار که طلحه و زبير هم جزو آنان بودند، ‌خدمت علي(ع) رسيدند و گفتند: مردم نياز مبرم به امام و رهبر دارند و اکنون بر شماست که رهبري را عهده‌دار شوي. حضرت فرمود:
«مرا رها کنيد و به سراغ ديگري برويد». جماعت همگي گفتند: به غير شما راضي نمي‌شويم، هيچ کس شايسته‌تر از شما نيست، چون مردم اصرار کردند، حضرت فرمود:
«در مسجد بيعت انجام شود، چون من بيعت پنهاني را قبول ندارم». مردم در مسجد اجتماع کردند و اولين فردي که بيعت کرد، طلحه بود، زبير نيز بيعت کرد، علي(ع) به آن دو فرمود:
«اگر دوست داريد، با شما بيعت مي‌کنم و اگر دوست داريد با من بيعت کنيد، اشکالي ندارد». آن دو گفتند: با شما بيعت مي‌کنيم. (1)
بعد از مدتي طلحه و زبير خدمت علي(ع) رسيدند و انتظار داشتند که علي(ع) حکومت عراق و يمن را به آن دو واگذار کند، ولي به مقصود خود نرسيدند. در زمان ديگر که با حضرت ملاقات کردند، با صراحت گفتند: اکنون که خدا خلافت را نصيب تو کرده، ما را به عنوان حاکمان کوفه و بصره انتخاب کن، امام پاسخي داد که آن دو متوجه شدند به هدف خود نمي‌رسند، ‌آن دو از مدينه رهسپار مکه شدند.
عايشه که در زمان قتل عثمان در مکه بود، و سخت با عثمان مخالفت مي‌کرد و مردم را به کشتن عثمان تحريک مي‌نمود، بعد از قتل عثمان رهسپار مدينه شد. در بين راه که متوجه شد مردم علي(ع) را به عنوان خليفه معين کرده‌اند، بسيار ناراحت شد و گفت: اي کاش آسمان بر سرم فرو مي‌ريخت ( و چنين چيزي نمي‌شنيدم ). مرا به مکه بازگردانيد. او را به مکه بازگرداندند و مکه به صورت پايگاه مخالفان حکومت علي(ع) درآمده بود.
طلحه و زبير، عايشه را راضي کردند تا با همديگر عليه علي(ع) شورش و قيام نمايند و کشته شدن عثمان را بهانه قرار دادند. عايشه موافقت کرد، در حالي كه خود مشوق قتل عثمان بود.(2) سخنگوي شورشيان به مردم مکه اعلام کرد: آگاه باشيد که ام المؤمنين و طلحه و زبير عازم بصره هستند. هر کس مي‌خواهد اسلام را عزيز گرداند و با کساني که خون مسلمانان را حلال شمرده‌اند، نبرد کند و آن کس که مي‌خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند، با اين گروه حرکت کند و هر کس مرکب و هزينه رفتن ندارد، وسائل سفر براي او آماده است. (3)
شورشيان با گروه زيادي از بني اميه و افراد فريب خورده، رهسپار بصره شدند. آنان به بصره حمله کردند و گروهي از مردم بي‌گناه را کشتند و عثمان بن حنيف استاندار علي(ع) را دستگير کردند. او را مورد ضرب و هتک قرار دادند و موهاي سر و محاسنش را کندند. دربارة قتل او مشورت کردند، ‌ولي چون از نفوذ برادرش سهل بن حنيف واهمه داشتند، او را رها کردند. (4)
سرانجام جنگ جمل به سرکردگي عايشه و طلحه و زبير و دسيسه معاويه و بني اميه ميان دو گروه از مسلمانان رخ داد که چهارده هزار تن از مسلمانان از طرفين کشته شدند و کينه و اختلاف شديد ميان مسلمانان ايجاد شد. (5)
براي آگاهي بيش تر به کتاب فروغ ولايت از آيت الله سبحاني مراجعه نماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. الکامل، ابن اثير، ج 3، ص 190 ـ 191.
2. فروغ ولايت، ص 367 ـ 372.
3. تاريخ طبري، ج 3، ص 167.
4. فروغ ولايت، ص 387؛ کامل، ابن اثير، ج 3، ص 217.
5. فروغ ولايت، ص 417؛ الجمل، شيخ مفيد، ص 223.

صفحه‌ها