امام حسين (ع)

امام حسين(ع) دختري بنام رقيه داشته؟
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي‌توان آورد: ...

امام حسين(ع) دختري بنام رقيه داشته؟

در مدارك معتبركهن ميان فرزندان امام حسين نامي از حضرت رقيه برده نشده است. محدث قمي نيز در فرزندان حسين بن علي ذكري از حضرت رقيه به ميان نياورده است.

اما در منتهي الآمال(1) از كامل بهائي نقل كرده است: كه در شام از بچه هاي كوچك شهادت پدرشان را مخفي مي كردند و به آن ها مي گفتند پدرتان به مسافرت رفته. بر همين وضع بود تا يزيد آن ها را به خانه شخصي خود منتقل نمود. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب بيدار شد. گفت: پدرم كو. اكنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان كه نواي اين كودك را شنيدند. همه صدا به گريه بلند كردند. ساير بچه ها نيز گريه مي كردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟ جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن كودك گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد كه فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.

اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت ا. . . بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در كتاب رياض القدس مينويسد كه روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل كوچك كه مرحوم آيت الله بيرجندي در كتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است. (2)

روايت فوق نام اين دختر را بيان نكرده و از او فقط با تعبير دخترك چهارساله ياد كرده است.

براي وجود چنين دختري دو شاهد ميتوان آورد:

شاهد اول:هنگامي كه زينب(س) در كوفه با سر بريده امام حسين(ع) مواجه شد. اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است:«اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد». (3) كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بيتاب بوده دارد.

شاهد دوم: امام حسين(ع) در آخرين لحظات حيات خويش. هنگام مواجهه با شمر فرمود: الا يا زينب يا سكينه! يا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا امكلثوم! انتم وديعة ربي. اليوم قد قرب الوعد. (4)

 اگر چه اين جا نيز تنها يك نقل تاريخي است.

 ابن فندق (م 565ق)نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين(ع) ياد كرده است.(5)

آقاي محمد باقر مدرس مي گويد: درباره اين دختر امام حسين از مرحوم آيت ا. . . نجفي كتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود: اگر چه مدارك معتبر از وجود چنين دختري ساكت است. لكن با وجود اين شهرت نمي شود انكار كرد. (6)

پي نوشت ها:

1. محدث قمي، منتهي الآمال في تواريخ النبي و الآل‏،ناشر: دليل‏، مكان نشر قم‏، سال چاپ 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص 1002.

2. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني، ص5.

3. « …يا اخي فاطمة الصغيرة كلمّها فقد كاد قلبها ان يذوبا »بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول 1371 ش.

4. مـوسوعة كلمات الامـام الحسين، معهد تحقيقات بـاقرالعلوم، ص511، دارالمعروف، قم، 1415 هـ. چاپ اول؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 416.

5. ابن فندق، لباب الانساب، ج 1، ص 355، تحقيق سيد مهدي رجايي، كتابخانه آيت الله نجفي.

6. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس بستان آبادي، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ص458.

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟
دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود: اول: وجود صلحنامه ...

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟

 دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود:

اول: وجود صلحنامه؛‏

از آنجا كه امام حسن(ع) با معاويه صلح كرده بود، امام حسين(ع) هم به احترام برادر هم به دليل تغيير نكردن شرائط به اين صلح وفادار بود، چنانكه در يكي از جواب‏هاي خود به نامه‏هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است: "و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)". (1)

دوم: موقعيت اجتماعي معاويه؛‏

شخصيت معاويه نزد مردم آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اي مثبت تلقي مي‏شد، كه همين امر قيام عليه او را مشكل مي‏ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر (خال المؤمنين) مي‏شناختند. به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشت.

همچنين تجربه حكومت‏داري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود، كه خود در نامه‏هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگي‏اش مطرح مي‏كرد. (2) فلذا با توسل به اين موارد و امكانات حكومتي مي‏توانست در مقابله با امام حسين(ع)، در اذهان مردم مانور بيشتري داده و شبهه ايجاد نمايد.

سوم: سياست‏مداري معاويه؛‏

پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم -به ويژه خاندان علوي- استفاده مي‏كرد و در اين راه حتي تا به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت، (3) اما در ظاهر چنين وانمود مي‏كرد، كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان -به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا مي‏كند و حرمت آنان را پاس مي‏دارد. در اين راستا مي‏توانيم، ارسال هدايايي از سوي معاويه براي شخصيت‏هايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. (4)

اين مدارا تا آن جا بود، كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام را نمود و ضمن پيش‏بيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند. (5)

امام حسين(ع) هم كه شناخت خوبي از معاويه و دسيسه هاي او داشت، مي‏دانست، كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به سياست‏هاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.

چهارم: شرايط زمانه؛‏

هر چند عدّه‏اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و خود را منتظر فرمان امام معرفي كردند، (6) اما آن حضرت به خوبي مي‏دانست، كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و... در صورت قيام احتمال موفقيت بسيار كم خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت. در حالي‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.

پي نوشت:

1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، قم، دارالمعروف، چ اول، 1373ش، ص 239.

2. ابو الفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ص67.

3. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص67.

4. موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، پيشين، ص 209 و 210.

5. دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ش، ص226.

6. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص228.

آيا پيامبر اكرم(ص) قبل از شهادت امام حسين(ع) براي او گريه کرده؟
در برخي روايات آمده، كه رسول خدا(ص) از شهادت امام حسين(ع) خبر داده و بر مصايب او گريه كرده است.

 آيا پيامبر اكرم(ص) قبل از شهادت امام حسين(ع) براي او گريه و عزاداري نموده اند؟

 در برخي روايات آمده، كه رسول خدا(ص) از شهادت امام حسين(ع) خبر داده و بر مصايب او گريه كرده است.

اسماء بنت عميس در اين باره روايت مي كند: " در ولادت حسن و حسين قابله جده ات فاطمه(عليها السلام) بودم. وقتي حسين(عليه السلام) به دنيا آمد، رسول خدا(ص) به سراغ من آمد و فرمود: اي اسماء فرزندم را بياور. حسين را در پارچه سفيدي قنداق كرده، به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ايشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گريستند! عرض كردم: چرا گريه مي كنيد؟ فرمود: بر اين پسرم! گفتم: او كه هم اكنون متولد شده است. فرمود: اي اسماء! پسرم را گروه ستمگران خواهند كشت، خداوند شفاعتم را به ايشان نرساند! اين مطلب را براي فاطمه مگو، چون تازه بچه دار شده است". (1)

از ام سلمه(يكي از همسران پيامبر) نيز در اين باره چنين روايت شده است: "در يكي از شب‏ها حضرت رسول(ص) از ما دور شدند. غيبت مقداري به طول انجاميد، پس از مدتي‏ آمدند، در حالي كه غبار آلود و گرفته به نظر مي رسيدند و دست خود را روي هم گذاشته بودند، عرض كردم: يا رسول اللَّه(ص) تو را غبار آلود مي‏بينم، فرمودند: مرا در اين شب به عراق بردند و در محلي به نام كربلا فرود آوردند. در آن جا محل شهادت حسين(ع) را ديدم، كه با گروهي از فرزندان و اهل بيتم در آن جا شهيد خواهند شد. همواره خون آن ها را جمع مي كردم و اينك مقداري از آن خون ها در دست من موجود است. در اين هنگام پيغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند: اين خون را نگه داريد. خون را از آن جناب گرفتم؛ در حالي كه مانند خاك سرخي بودند، خون را در ميان شيشه‏اي نگه داشتم، هنگامي كه امام حسين عليه السّلام به طرف عراق حركت كردند، هر روز آن شيشه را نگاه مي كردم و او را مي‏بوئيدم و به مصيبت او مي گريستم. روز دهم محرم كه فرا رسيد، اول روز به شيشه نگاه كردم. به حال اول ديدم و در آخر روز بار ديگر نگاه كردم. مشاهده كردم، تبديل به خون غليظي شده، ناگهان فريادي كشيدم، ليكن از ترس دشمنان مطلب را مخفي داشتم. همواره در انتظار بودم، كه ناگهان خبر قتل حسين بن علي عليهما السّلام را در مدينه اعلام كردند. (2)

از ام سلمه در روايتي ديگر آمده است: يكي از روزها حضرت رسول(ص) نشسته بودند و حسين عليه السّلام نيز در دامن او بودند، در اين هنگام ناگهان چشمانش پر اشك شد، عرض كردم: يا رسول اللَّه(ص) تو را گريان مشاهده مي كنم. فرمود: جبرئيل نزد من آمد و مرا نسبت به حسين تسليت گفت و به من اطلاع داد، كه گروهي از امت من او را خواهند كشت، خداوند آنان را از شفاعت من محروم مي گرداند. (3)

پي نوشت:

1. صدوق، عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، تهران، نشر جهان، چ اول، 1378ق، ج‏2، ص26. (نرم افزار سيره معصومان)

2. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج‏2، ص130. (نرم افزار سيره معصومان)

3. همان.

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به شام
سر مطهر امام را همراه زنان و اسیران حركت دادند. نزدیك دمشق كه رسیدند، ام كلثوم كه جزو اسیران بود، نزد شمر رفت و گفت: ...

 وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به  شام را بیان كنید؟

سر مطهر امام را همراه زنان و اسیران حركت دادند. نزدیك دمشق كه رسیدند، ام كلثوم كه جزو اسیران بود، نزد شمر رفت و گفت: خواستهای دارم. گفت: چیست؟ گفت: وقتی ما را وارد شهر میكنی، از دروازهای وارد كن كه تماشاگران كم تری باشند و بگو این سرها را هم از بین محمل ها كنار ببرند. بس كه ما را در این حال تماشا كردند، خوار شدیم. در پاسخ خواستهاش، شمر از روی دشمنی و طغیان دستور داد سرها را بر نیزهها وسط كجاوه قرار دهند . آنان را همان طور از میان تماشاچیان ببرند تا به دروازه دمشق رسیدند . در آستانه در مسجد جامع نگه داشته شدند؛ جایی كه اسیران را نگه می داشتند. (1)

اهل بیت  در شام

خوارزمی  نقل میكند:

سهل بن سعد گفت: به سوی بیت المقدس بیرون شدم. به شام رسیدم، به شهری پر آب و سر سبز و چراغانی شده، با پردهها و مردمی خوشحال و خندان و زنانی كه مشغول ساز و آواز بودند. پیش خودم گفتم: شاید شامیان عیدی دارند كه ما بی خبریم. گروهی را دیدم كه با هم حرف میزدند، از آنان پرسیدم: آیا در شام عیدی هست كه ما نمیدانیم؟ گفت: به نظر غریبه میآیی مرد؟ گفتم: من سهل بن سعدم، صحابی پیامبر و راوی حدیث او. گفتند: ای سعد! آیا تعجب نمیكنی كه آسمان خون نمیبارد و زمین مردم را به كام خود نمیبرد؟! گفتم: برای چه؟ گفتند: این سر امام حسین ـ علیه السّلام، عترت پیامبر است كه از عراق به شام هدیه برده میشود و هم اینك میرسد. گفتم: شگفتا! سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را هدیه میبرند و مردم خوشحالند. از كدام دروازه وارد میشود؟ اشاره به دروازه ساعات كردند. آن طرف رفتم. همان جا بودم كه پرچم هایی پی در پی آمد. اسب سواری را دیدم كه نیزهای در دست داشت كه پیكانش را در آورده ،سری را بر آن زده بودند. شبیهترین چهره به پیامبر خدا بود. در پی آن زنانی سوار بر شترهای بی كجاوهای بودند. نزدیك یكی رفتم و گفتم: خانم! شما كیستید؟ گفت: سكینه دختر حسین. گفتم: آیا خواستهای از من نداری؟ من سهل بن سعدم كه جدت را دیده و از او حدیث شنیدهام. گفت: ای سهل! به نیزهداری كه سر را دارد ،بگو سر را جلو ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن شوند و به ما نگاه نكنند. ما حرم رسول خداییم. گوید: نزدیك صاحب سرشدم و گفتم: آیا ممكن است با دریافت 400 دینار خواستهام را انجام دهی؟ گفت: چه خواستهای؟ گفتم: سر را جلو این خانواده‌‌ها ببر. چنان كرد. من هم آنچه را وعده داده بودم پرداختم. آن گاه سر را در صندوقی گذاشته ،پیش یزید بردند. من نیز همراه شان بودم. یزید بر تخت نشسته بود. تاجی گهرنشان بر سر داشت. تعداد زیادی از بزرگان قریش اطرافش بودند. صاحب سر وارد شد و نزدیك او رفت و شعری خواند با این مضمون:

ركابم را پر از طلا كن كه من سرور بزرگواری را كشتهام؛ كسی را كه از نظر نسبت، پاك ترین و بهترین پدر و مادر و دودمان را دارد.

یزید گفت: اگر میدانستی او بهترین مردم است، چرا او را كشتی؟ گفت: به امید جایزه. دستور داد گردنش را زدند. آن گاه سر را  روی طبق طلایی جلو او گذاشتند. گفت: چگونه دیدی ای حسین! (2)

راوندی از منهال بن عمرو نقل میكند:

به خدا من سر حسین ـ علیه السلام ـ را دیدم كه میبرند. من در دمشق بودم، پیشاپیش سر مردی سوره كهف میخواند تا آن كه به آیه «ام حسبت ان اصحاب الكهف...» رسید. خدا آن سر را به زبانی فصیح و روشن گویا كرد و گفت: شگفتتر از اصحاب كهف، كشتن من و بردن سر من است.(3)

ابن حمزه از منهال بن عمرو نقل میكند:

به خدا قسم سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را بر نیزه دیدم كه با زبانی فصیح و رسا سوره كهف میخواند تا به آیه «ام حسبت ان اصحاب الكهف....» رسید. مردی گفت: به خدا قسم یا ابا عبدالله! سر تو شگفتتر از شگفت است.(4)

سید بن طاووس از قول راوی نقل میكند:

پیرمردی به نزدیكی اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ آمد و گفت: خدا را شكر كه شما را كشت و كشور را از مردان شما راحت كرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز ساخت.

امام سجاد ـ علیه السّلام ـبه او فرمود: پیرمرد قرآن خواندهای؟ گفت آری. فرمود: آیا این آیه را میدانی « قل لا اسئلكم علیه اجراً الا الموده فی القربی»(5) (بگو جز مودت خویشاوندان از شما مزدی نمیخواهم). گفت: آری، خواندهام فرمود: ای پیرمرد ما همان «ذوی القربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای: كه«حق خویشاوندان را ادا كن.»(6) گفت: خواندهام. فرمود: ما همان «ذوالقربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای: بدانید آنچه غنیمت به دست آوردید، خمس آن مال خدا و پیامبر و ذی القربی است.(7) گفت: آری. حضرت فرمود: پیرمرد آن «ذی القربی» ماییم. آیا این آیه را خواندهای: «خداوند اراده كرده كه پلیدی را از شما خاندان دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.»(8) پیرمرد گفت: خواندهام. حضرت فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم كه خداوند آیه پاكی را مخصوص ما ساخته است.

راوی گوید: آن مرد ساكت ماند و از حرفی كه زده بود ،پشیمان شد و گفت: به خدا آیا شما همان هایید؟ امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: به خدا بیتردید ما همان هاییم. به حق جدمان پیامبر خدا ما همان هاییم. آن مرد گریست. عمامهاش را از سر افكند، سر به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا من از دشمنان خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت بیزاری میجویم. آن گاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟ فرمود: آری، اگر توبه كنی ،خدا میپذیرد و با مایی. گفت: توبه كردم. این خبر به یزید رسید، دستور داد او را كشتند.(9)

پي نوشت ها:

1 . اللهوف في قتلي الطفوف ،ص101 السيد ابن طاووس ، 1417، أنوار الهدي - قم .

2 .العوالم ، الإمام الحسين ، الشيخ عبد الله البحراني ،ص427 ، 1407 - 1365 ش، قم ، مدرسة الإمام المهدي (عج) بالحوزة العلمية .

3 . الخرائج و الجرائح ،قطب الدين الراوندي، ج 7، ص 557،ذي الحجة 1409، مؤسسة الإمام المهدي - قم المقدسة

4. الثاقب في المناقب، ابن حمزة الطوسي، ص 333 ، 1412 ،مؤسسة أنصاريان للطباعة والنشر - قم المقدسة

5 .  شوری(42) آیه 23.

6 . فات ذا القربی حقه ( روم، آیه 38).

7 . و اعملوا انما غنمتم .... ( انفال، آیه 41).

8 . انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل بیت ... (  احزاب، آیه 33).

9 . لهوف، ص 102.

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك
از حِمْص به بعلبك رفتند ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور زدند، حضرت امّ كلثوم آنان را نفرين نمود .

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك را بيان نماييد

 از  حِمْص به بعلبك رفتند  ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور  زدند، حضرت  امّ كلثوم آنان را  نفرين نمود (1 ) و گفت :خدایا زراعت و كشاورزی آنان را نابود كن ، آب را بر آنان گوارا مگردان، همواره ظالم بر آنان مسلط گردان . (2 )

پی نوشت ها:

 1.منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص774، انتشارات هجرت ، قم، 1378 .

2 .ناسخ التواریخ  ، ج 3 ،ص111

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل
همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ...

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل را بيان نماييد

چون  عامل موصل با خبر شد كه بناست اهل بیت (ع)از آن جا عبور كنند، امر كرد شهر را زينت بستند . خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت ، بعضي گفتند: مگر چه خبر است ؟ گفتند: سر خارجي مي آورند كه به نزد يزيد ببرند، مردي گفت : اي قوم ! سر خارجي نيست بلكه سر حسين بن علي عليهماالسّلام است. همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ،داخل موصل نشدند و از تلّ اعفر عبور كردند. پس به جبل سنجار رفتند.(1)

برخی نقل كرده اند كه اهل موصل راضی نشدند كه اهل بیت را وارد شهر كنند .در یك فرسخی موصل متوقف شدند كه برای آنان  آذوقه و علوفه فرستادند . در آن جا منزل كردند . سر مقدّس را بر روي سنگي نهادند. قطره خوني از حلقوم مقدس به آن سنگ رسيد . بعد از آن همه سال در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ مي آمد . مردم اطراف آن جا مجتمع مي شدند و اقامه مراسم تعزيه مي كردند . همچنين بود تا زمان عبدالملك مروان كه امر كرد آن سنگ را از آن جا كندند و پنهان نمودند . مردم در محل آن سنگ گُنبدي بنا كردند و آن را مشهد نقطه نام نهادند. (2 )

 

پی نوشت ها:

1. منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص773، انتشارات هجرت ، قم، 1378 ، چاپ سیزدهم .

2. همان ، ص 775 .

امام حسين (ع) چند فرزند داشت و نام مادران آنان چه بود؟
طبق نقل شیخ مفید، امام شش فرزند داشت : ...

امام حسين (ع) چند فرزند داشت و نام مادران آنان چه بود؟

طبق نقل شیخ مفید، امام   شش فرزند داشت :

1. علی بن الحسین الاكبر یا امام سجاد(ع) كه كنیه اش ابومحمد و نام مادرش شهربانو یا شاه زنان ـ دختر یزدگرد پادشاه ساسانی ـ می باشد.

2 . علی بن الحسین الاصغر، مادرش لیلا ـ دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است.

3. جعفر، مادر او قضاعیة بود. جعفر در حیات پدر بزرگوارش از دنیا رفت.

4. عبدالله  بن حسین (ع)كه با پدرش در كربلا به شهادت رسید.مادرش رباب، ـ دختر امرء القیس ـ می باشد.

5.سكینه، مادر او نیز رباب است.

6. فاطمه: مادرش ام اسحاق بوده است.(1 )

علی بن عیسی الاربلی در «كشف الغمة» گفته: اولاد حسین(ع) ده تن بودند؛ شش پسر و چهار دختر. سه تن از پسران وی علی نام داشته اند. دختران او زینب و سكینه و فاطمه بودند. (2 ) البته قول قوی و قریب به صحت  نظر شیخ مفید است.

در اینكه مادر امام سجاد چه كسی بوده ، اختلاف است . به كتاب زندگانی علی بن حسین (ع) از سید جعفر شهیدی ،مراجعه نمائید .

در لباب الانساب از دختری به نام رقیه نیز نام برده شده است.(3) 

پی نوشت ها :

1   .ارشاد ،ج 2  ،ص137 ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه ؛

 بحارالانوار، ج 45، ص 329 ؛ اعیان الشیعه ,ج2 ص389.

2 .  منتهي الآمال، ج1،ص 854 شیخ عباس قمی ،قم ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه ش ، چاپ سیزدهم .

3باب الانساب، ابن فندق، بي تا ، ج 1، ص 355.

چرا به امام حسین (ع) ثارالله می ګویند؟
براي «ثارالله» بودن امام حسین معاني مختلفي ذكر شده كه هر یك تفسیر خود را مي‏طلبد.

 چرا به امام حسین (ع) ثارالله می ګویند؟

درباره اطلاق كلمه  ثار الله به امام حسین (ع) وچرایی آن می توان گفت :«ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناي انتقام و خونخواهي و نیز به معناي خون است.(1)

  براي «ثارالله» بودن امام حسین معاني مختلفي ذكر شده كه هر یك تفسیر خود را مي‏طلبد.

الف) گروهی ثارالله را به معنای كسی كه انتقام خونش را خداوند میگیرد میدانند.(2) خداوند، وليّ دم حضرت است . او خونبهای آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مي‏كند؛ چرا كه ریختن خون سیدالشهدا در كربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهي و طرف شدن با خداوند بود. از آن جهت كه اهل بیت(ع) «آلالله» هستند، شهادت امامان، ریخته شدن خونِ خداوند است.(3)

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما مي‏توان آن را با آیات این گونه توجیه نمود. خداوند مي‏فرماید: «مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه ‏سلطاناً؛(4) آن كس كه مظلوم كشته شد، براي ولیّ‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».

هر كسي (صرف نظر از مسلك و مذهبش)، اگر مظلومانه كشته شود، اولیاي دم او، حق خون‏خواهي دارند. از آن رو كه اهل بیت به ویژه امام حسین(ع) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند كشته شده‏اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خداوند است.

بنابراین «ثارالله» به این معنا است كه خونبهاي امام حسین(ع) از آنِ خدا است . اوست كه خونبهاي امام را خواهد گرفت. این واژه حاكي از شدت همبستگي و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است .شهادتش همچون ریخته شدن خوني از قبیله خدا مي‏ماند كه جز با انتقام‏گیري و خونخواهي خدا، تقاص نخواهد شد.(5)

ب) بعضی لفظ اهل را در تقدیر گرفتهو گفتهاند ثارالله یعنی اهل ثارالله؛ اهل خونخواهی الهی كه خداوند انتقام خونش را میگیرد.(6)

ج) برخی گفته‌‌اند: ثارالله یعنی كسی كه در دوران رجعت میآید و انتقام خونش را میگیرد.(7)

د) گروهی ثارالله را به معنای خون خدا دانستهاند.(8)

اگر «ثار» به معناي خون باشد، مراد از «ثارالله» معناي حقیقي نیست؛ بلكه یك نوع تشبیه، كنایه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودي مادي نیست تا داراي جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعني همان گونه كه خون در بدن آدمي نقش حیاتي دارد، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشي دارد و احیاي اسلام با نهضت عاشورا بوده است.

پی نوشت ها : 

1.  الطریحي، مجمع البحرین، ج 1، ص 237؛ مفردات راغب، ص 81.

2. علی سعادتپرور، فروغ شهادت، ص 305.

3.  جواد محدثي، درسهایي از زیارت عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزي تهراني،  شرح زیارت عاشورا، ص 35.

4.  اسراء (17) آیه 33.

5.  فرهنگ عاشورا، جواد محدثی ، واژه «ثار».

6. بحار الانوار، ج 99، ص 151.

7. همان.

8. سید احمد میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ص 308.

چگونه با در خواستهای امام از دشمن برای بازگشت به مدینه سازگار است؟

آیا صحیح است كه بگوییم امام حسین علیه السلام برای شهادت به كربلا رفت؟ این گفته چگونه با در خواستهای امام از دشمن برای بازگشت به مدینه سازگار است؟

سخن در این است كه آیا امام حسین (ع) آگاهانه در این راه قدم نهاد یا این كه واقعه كربلا و عاشورا اتفاقی غیر منتظره بود كه پیش آمد و امام احتمال این سرانجام را نمی داد؛ وگرنه در این راه قدم نمی نهاد؟

شك نیست كه هیچ عاقلی بدون دلیل موجه عقلی و شرعی خود را در معرض مرگ و كشته شدن و  خاندان خویش را در معرض اسیر شدن و... قرار نمی دهد. امام حسین (ع) پایبندترین فرد به احكام عقل و شرع بود؛ ولی همین عقل و شرع حكم می كنند كه اگر هدف والا باشد، ارزش قربانی شدن خود و یاران و اسارت خانواده را دارد و سخن این است كه امام اعلام سزاوار نبودن یزید برای خلافت و اعلام شایستگی منحصر به فرد خود برای خلافت را هدفی والا می دانست و از فرجام بیعت نكردن با یزید آگاه بود و می دانست كه در این صورت، بنی امیه به یقین شدیدترین برخورد را با او خواهند داشت و او را با یارانش خواهند كشت و خانواده اش را به اسارت خواهند برد.

این عاقبت، نه تنها برای امام حسین (ع)، بلكه برای هر كسی كه از اندك شمّ سیاسی برخوردار بود، عیان و آشكار بود و امام با علم و یقین به این سرانجام، از بیعت با یزید سر باز زد و راه مكه را در پیش گرفت و در اجابت دعوت كوفیان، رهسپار عراق شد و به اجبار در كربلا فرود آمد و در آن جا هم ابن زیاد و عمر سعد او را بین شمشیر آخته دشمن و بیعت مخیر ساختند و ایشان كه پذیرش بیعت را به حكم دین و ایمان محال می دید، به ناچار شمشیر آخته دشمن را برگزید و به دفاع برخاست و در دفاعی مظلومانه، جان خویش بر سر آرمان خود نهاد و برای آن آرمان والا، اسارت خانواده را پذیرا شد.

البته كه امام از همان لحظه اول تا آخرین لحظه، كاملا متدینانه، عاقلانه و سیاستمدارانه عمل كرد و سعی در تشخیص وظیفه شرعی و عمل به آن را داشت و به هیچ وجه، به دشمن بهانه نداد و این گونه شد كه در تاریخ، بنی امیه در نگاه همه مسلمانان و همه عاقلان و منصفان جهان، محكوم و امام حسین نزد همه سربلند شد.

بنا به تاریخ قطعی كه شیعه و سنی نوشته اند، در سال 60 هجری معاویه هلاك شد و بر خلاف صلح و پیمانی كه با امام حسن بسته بود، فرزند سگ باز، شرابخوار و فاسق خود را به عنوان خلیفه تعیین كرد و به زور از مردم برای او پیمان گرفت و به حكم یزید، حاكم مدینه موظف شد امام و دو تن دیگر را قبل از پخش شدن خبر مرگ معاویه به دارالاماره بخواند و از آن ها بیعت گرفته و در صورت خودداری، گردن آن ها را بزند. امام وقتی به دارالاماره احضار شد، با سی تن از مردانش روانه دارالاماره شد تا جرأت تعرض به او را نداشته باشند و روز بعد، از مدینه به سوی حرم امن الهی هجرت كرد؛ چون در مدینه امان نداشت. در مدتی كه امام در مكه بود، خبر خودداری او از بیعت با معاویه به سراسر كشور اسلامی پخش شد و نامه های كثیری از مردم كوفه به سوی ایشان سرازیر شد كه با رغبت فراوان او را به امامت و رهبری خویش فرامی خواندند و امام برای اطمینان از درستی نامه ها عموزاده اش مسلم را روانه كوفه كرد تا وضع كوفه را بررسی كرده و به اطلاع او برساند كه نامه مسلم مبنی بر آماده بودن كوفه برای پذیرایی از او، مورد تأیید قرار گرفت. امام كه از توطئه ترور خود در حرم امن الهی در ایام حج خبردار شده بود، در روز هشتم ذیحجه از مكه خارج شد و به سوی كوفه رهسپار گردید.

ابن زیاد كه از طرف یزید مأمور مهار كوفه شده بود، با حیله وارد شهر شد و با سیاست ارعاب و تهدید و تطمیع، كوفیان را آرام كرد و مسلم را كشت و همان كوفیان را به مقابله با امام مجبور كرد و امام وقتی با سپاه كوفه مواجه شد، از آنان خواست تا اگر از دعوتش منصرف شده اند، اجازه دهند امام به مكه یا مدینه یا... باز گردد و سپاه بر خلاف میل امام، او را به اجبار به كربلا آورد و در آن جا بین بیعت یا كشته شدن مخیر كرد و امام مرگ سربلند را بر زندگی ذلت بار ترجیح داد و خود و یارانش جوانمردانه دفاع كردند و شهید شدند. آیا تاریخ و شیعه، غیر از این می گوید؟

بنابراین، امام نمی خواست كشته گردد؛ بلكه می خواست به وظیفه شرعی و خداپسندانه خود عمل كند؛ اما به حكم نشانه ها و قراین فراوان و یقین آور می دانست كه این راهی كه برگزیده، به مرگ او و اسارت خاندانش منجر می شود و نه تنها او، بلكه هر كس دیگر هم كه اندكی بینش سیاسی داشت، این سرانجام را می دید و به همین جهت، بارها از طرف افراد دیگر به این سرانجام هشدار داده و تحذیر شد؛ ولی او هدفش را آن قدر والا می دانست كه پذیرفتن چنین سرانجامی را برای او آسان می كرد.

 

آري حضرت امام حسين (ع) از بي وفايي كوفيان در بين راه مطلع شد و بعد از شهادت مسلم بن عقيل از وضع كوفه آگاه شدند، ولي برنگشتند. هدف اساسي آن بزرگوار امر به معروف و نهي از منكر و قيام عليه دستگاه جبار بود، كه فسق و فجور آن آشكار بود و در عين حال مدّعي جانشيني رسول خدا بود.حضرت حركت كرده بود تا به دنيا بفهماند كه يزيد و امثال او لياقت و شايستگي خلافت را ندارند. او، براي اصلاح امور جامعه اسلامي و از بين بردن بدعتها و زنده كردن سنتها قيام كرد.(1)

امام بر خود واجب مي دانست عليه دستگاه قيام كند، هر چند منتهي به شهادت او شود. امام (ع)مي دانست تا خود و ياران و خاندانش ـ حتي بچة شيرخواره او ـ شربت شهادت ننوشند، اسلام پا برجا نخواهد ماند و خدا و رسول و دين و آثار آن از بين خواهند رفت.

امام براي شهادت حركت كرده بود. با اين حساب هيچ چيز نمي توانست مانع حركت حضرت به سمت كربلا گردد، حتي شهادت مسلم و بي وفايي و عهد شكني مردم كوفه.

هرگاه دين دستخوش تصرف و تغيير و تبديل شده و آداب آن توسط دشمنان از بين برود، واجب است مسلمانان به ياري دين برپاخاسته و خطرات را از آن دفع نمايند، حتي اگر منتهي به مرگشان شود.

واضح است حكومت مردي شرير و مشهور به فساد و ميگساري و سگ بازي مانند يزيد براي اسلام بزرگ ترين خطر بوده، اگر بدون اعتراضي، زمان جلو ميرفت و توسط كسي حكومت وي مورد اعتراض قرار نميگرفت ، مفاسد آن جبران ناپذير بود و سبب محو آثار اسلام مي شد.

تكيه زدن چنين رجّاله اي بر مسند خلافت پيامبر(ص)، افكار عمومي را متزلزل كرده و عقايد را منحرف مي ساخت. چه بسا كساني روي اين اصل و با ديدن اعمال و حركات يزيد به ساحت قدس پيامبر(ص) و برنامه هاي اسلام بدبين مي شدند. اگر شخصيتي مانندامام حسين (ع)بر او اعتراض نمينمود و خلافت او را باطل اعلام نميكرد، اين اشتباه در دلها قوّت مي گرفت . وانگهي سبب مي شد اكثر افراد جامعه به سمت و سوي افكار و عقايد و اعمال يزيد سوق داده شوند.

 چون كه رب البيت دف گيرد به دست                     بيت و ما في البيت رقاصي كنند

با اين وجود امام بر خود فرض دانست اداي وظيفه نمايد و عليه دستگاه قيام كند.

كشته شدن او در راه خدا و اسارت خاندانش مطلوب و محبوب خداوند بود. البته امر به شهادت در حقيقت امر به ايستادگي و استقامت بود.(2)

سخن از باز گشت توسط امام حسين

شهيد مطهري در اين باره مي گويد:

امام حاضر به بيعت و تسليم نشد، خود گفته بود به هر حال من بيعت نخواهم كرد خواه كوفه مرا بپذيرد و خواه نپذيرد؛ پس از يأس از ياوري كوفيان نيز دست از انتقاد نكشيد. خطبه‏هاي داغش را پس از برخورد با «حر» و اطلاع از وضع كوفه ايراد كرد.

اما اعلام انصراف امام، فقط انصراف از رفتن به كوفه است نه از امتناع از بيعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهي از منكر.(3)

از اين رو امام پس از مذاكره با حر مسير خويش را تغيير داد و وراه چپ عذيب و قادسيه را در پيش گرفت سپاه حر نيز در تعقيب كاروان حركت كرد و....(4)

برای اطلاع از اسناد بی شمار این مطلب، به كتب تاریخ و سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا كربلا مراجعه كنید. (5)

پي نوشتها:

1. مقتل‏الحسين، (ع) عبدالرزاق موسوي مقرم، چاپ پنجم، قم، دارالكتاب الاسلامي، ص 141.

2.شهيد آگاه، آيت الله لطف الله صافي ،تهران- بي نا، ص 34ـ 37 با تلخيص .

3. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهري، صدرا، ج‏17، ص534.

4. تاريخ طبري، قاهره، 1358ق، ج4، ص305.

5. محمد صادق نجمی، سخنان امام حسین از مدینه تا كربلا، قم، انتشارات اسلامی؛ یوسفی غروی، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، ترجمه جواد سلیمانی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1377ش؛ انصاری شیرازی و مصطفی آخوندی، تاریخ واقع كربلا، قم، گنج معرفت؛ معهد تحقیقات باقر العلوم، موسوعه كلمات الامام الحسین، قم، دار المعروف، 1415ق.

سرهای شهیدان كربلا چه شد؟
اقدام شنيع، سرها را ميان قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند...

سرهای شهیدان كربلا چه شد؟

اقدام شنيع، سرها را ميان قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند. قبيله كنده سيزده سر، به رياست «محمد بن اشعث كندی»، قبيله هوازن دوازده سر، به رياست «شمر بن ذی الجوشن»، تميم هفت سر، بنیاسد شانزده سر و بقيه قبايل تعدادی را كه در مجموع به 71 سر بريده میرسيد، حمل كردند و وارد كوفه شدند.

عبيدالله دستور داد تمامی سرها را از جلویِ كاروان اسرا حركت دهند و به شام ببرند. در شب اول ماه صفر، كاروان به دمشق رسيد. قبل از ورود آن، به دستور حكومت يزيد، شهر را آراستند. زنان و مردان، هلهلهكنان ايستاده و پس از آن كه اهل بيت پيامبر(ع) را در كربلا به خاك و خون كشيدند، عمر بن سعد دستور داد سرهای شهدا را قطع كنند.

پس از اين سرهای مقدس را بر نيزهها و كاروان مصيبت ديدگان اهل بيت را به دنبال آن مینگريستند. سر مقدس عباس بن علی(ع) جلوتر از همه و سر مقدس امام حسين(ع) در آخر سرها و در جلو زنان بر نيزه افراشته بود؛ گويی هنوز عباس بن علی(ع) جلودار و علمدار كربلا بود.

امّ كلثوم از رئيس قافله خواسته بود. سرها را جلوتر از كاروان وارد شهر كنند تا مردم متوجه سرها شده وبه حرم اهل بيت نگاه نكنند. هنگام طلوع آفتاب سرهای مقدس شهدا و كاروان اسرا از «باب الساعات» وارد مسجد اموی شد.

آنگاه به دستور يزيد لعنة الله، تمامی سرها به مدت سه روز بر دروازههای شهر و مسجد اموی آويزان گرديد. امام زين العابدين(ع) پس از چندی، موافقت يزيد را گرفت تا سرها را به بدنها ملحق سازد و لذا سر امام حسين(ع) و ساير شهدا را به كربلا برد و به اجساد مطهرشان ملحق كرد.

در عين حال، چند سر از شهدا را در پيرامون «باب الصغير» به خاك سپردند. امروز اين مكان كه حدود پنجاه متر بالاتر از درِ اصلی قبرستان باب الصغير و سمت چپ كوچه و در حقيقت خارج از قبرستان است، دارای محوطهای بزرگ است كه در وسط آن حجرهای كوچك بوده و سرهای مقدس در اين حجره دفن شدهاند.

بر اساس كتبيه سنگی بالای حجره، ضريح قبلیِ آن را كه از نقره بوده، فرمانده سپاه فاطمی مصر؛ يعنی جوهر صقلی ساخته كه متعلق به قرن چهارم است. اما در سالهای اخير به جای آن، ضريحی از نقره ساختهاند. هر چند كه بر سقف اين حجره، اسامی شانزده تن از شهدای كربلا نوشته شده، ليكن به احتمال قوی تنها سر سه تن از شهدای كربلا در اين مكان به خاك سپرده شدهاند.(1)

اين سرها عبارتاند از: 1. سر مقدس حضرت ابوالفضل العباس(ع) 2. سر مقدّس حضرت علی اكبر(ع) 3. سر مقدس حبيب بن مظاهر(ع).

سيد محسن امين ، در 1321ق . كتيبهای بر بالای درِ ورودی اين مقام، با اين عبارت ديده است: «هَذَا رأس عباس و علی بن الحسين(ع) و حبيب بن مظاهر.» (2)

پی نوشت ها:

1 . http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=386495

2 . اعیان الشیعه،. سید محسن امین ، بیروت ،دار التعارف للمطبوعات ،1418 ه ق ،چاپ پنجم ، تحقیق سید حسن امین . ج 2، ص 495 .

صفحه‌ها