امام حسين (ع)

حضرت امام زين العابدين(ع) فرمود: من در آن وقت بيمار بودم با آن حال نزديك شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه مي فرمايد، شنيدم كه با اصحاب خود گفت

پرسش:

 آيا اين نقل صحيح است كه شب عاشورا، امام حسين(ع) تمامي ياران خود از جمله اباالفضل العباس(ع) را مخير به رفتن نموده اند؟

پاسخ:

مورخان نوشته اند:

در شب عاشورا حضرت امام حسين(ع) اصحاب خود را جمع كرد، حضرت امام زين العابدين(ع) فرمود: من در آن وقت بيمار بودم با آن حال نزديك شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه مي فرمايد، شنيدم كه با اصحاب خود گفت:

 اُثْني عَلَي اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ... ؛ ثنا مي كنم خداوند خود را به نيكوتر ثناها و حمد مي كنم او را بر شدّت و رخاء، اي پروردگار من ! سپاس مي گذارم تو را بر اين كه ما را به تشريف نبوّت تكريم فرمودي، و قرآن را تعليم ما نمودي، و به معضلات دين ما را دانا كردي، و ما را گوش شنوا و ديده بينا و دل دانا عطا كردي، پس ما را از شكر گزاران خودقرار ده!

پس فرمود: امّا بعد؛ همانا من اصحابي با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمي دانم و اهل بيتي از اهل بيت خود نيكوتر نمي دانم، خداوند شما را جزاي خير دهد و الحال آگاه باشيد كه من گمان ديگري در حقّ اين جماعت داشتم و ايشان را در طريق اطاعت و متابعت خود پنداشتم؛ اكنون آن خيال ديگر گونه صورت بست؛ لذا بيعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختيار خود گذاشتم و اكنون پرده شب شما را فرو گرفته؛ آن را شتر سواري خود قرار دهيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و به هر سو كه خواهيد برويد؛ چه اين جماعت مرا مي جويند چون به من دست يابند به غير من نپردازند.

چون آن جناب سخن بدين جا رسانيد، برادران و فرزندان و برادر زادگان و فرزندان عبداللّه جعفر عرض كردند: براي چه اين كار را بكنيم؟ آيا براي آن كه بعد از تو زندگي كنيم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما اين كار ناشايسته را ديدار كنيم.

و اوّل كسي كه به اين كلام ابتدا كرد، عبّاس بن علي بود، پس از آن سايرين متابعت او كردند و بدين منوال سخن گفتند.

پس آن حضرت رو كرد به فرزندان عقيل و فرمود:

شهادت مسلم بن عقيل شما را كافي است؛ زياده بر اين مصيبت مجوئيد! من شما را رخصت دادم؛ هر كجا خواهيد برويد. عرض كردند: سبحان اللّه ! مردم با ما چه گويند و ما به جواب چه بگوييم؟ بگوييم دست از بزرگ و سيّد و پسر عّم خود برداشتيم و او را در ميان دشمن گذاشتيم بي آنكه تير و نيزه و شمشيري در نصرت او به كار بريم، نه به خدا سوگند! ما چنين كار ناشايسته را نخواهيم كرد! بلكه جان و مال و اهل و عيال خود را در راه تو فدا كنيم و با دشمن تو قتال كنيم تا بر ما همان آيد كه بر شما آيد، خداوند قبيح كند آن زندگاني را كه بعد از تو خواهيم.

اين وقت مسلم بن عَوْسَجَه برخاست و عرض كرد:

يا بن رسول اللّه ! آيا ما آن كس باشيم كه دست از تو بازداريم؟ پس به كدام حجّت درنزد حقّ تعالي اداي حقّ تو را عذر بخواهيم، لا واللّه ! من از خدمت شما جدا نشوم تا نيزه خود را در سينه هاي دشمنان تو فرو برم و تا دسته شمشير در دست من باشد به آنان بزنم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ايشان نبرد خواهم كرد، سوگند به خدا! كه ما دست از ياري تو بر نمي داريم تا خداوند بداند كه ما حرمت پيغمبر را در حقّ تو رعايت نموديم، به خدا سوگند كه من در مقام ياري تو به مرتبه اي مي باشم كه اگر بدانم كشته مي شوم، آنگاه مرا زنده كنند و بكشند و بسوزانند و خاكستر مرا بر باد دهند و اين كردار را هفتاد مرتبه با من به جاي آورند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا هنگامي كه مرگ را در خدمت تو ملاقات كنم، و چگونه اين خدمت را به انجام نرسانم و حال آنكه يك شهادت بيش نيست و پس از آن كرامت جاودانه و سعادت ابديّه است. برخي ديگر نيز در حمايت از امام و رها نكردن آن حضرت سخناني بيان داشتند. (1)

پي نوشت:

1. شيخ مفيد، ارشاد مفيد، ج2، ص93-95، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، ا نتشارات علميه اسلاميه؛  دمع السجوم، ص 243-244، ناشر ذوي القربي، 1378، چاپ اول؛ ترجمه نفس المهموم؛ ابو الحسن شعراني؛ شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج 1، ص 632 -634، ، قم، انشارات هجرت، 1378، چاپ سيزدهم."

گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره ي امام حسين(ع)در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.

پرسش:

 چرا سرشناساني چون: عبدالله بن عباس، عدي بن حاتم و حتي عبدالله بن جعفر بن ابي طالب در واقعه كربلا امام حسين را ياري نكردند؟

پاسخ:

 با توجه به نقش خواص در شكل گيري واقعه عاشورا چرا خواص خاص شيعه مثل عدي بن حاتم طايي و جابر بن عبدالله انصاري و عبدالله بن عباس و حتي محمد حنفيه و عبدالله بن جعفر بن ابي طالب سعادت همراهي و توفيق حضور در حادثه كربلاي 61 هجري با امام حسين عليه السلام نصيبشان نشد؟ حتي در اين مواقع بيماري و كهولت سن را هم نمي شود بهانه كرد، چون هم پيرمرد در كربلا بود هم كودكاني كه به بلوغ نرسيده بودند و حتي تازه مسلمانان هم اين افتخار نصيبشان شد ولي چرا اين ها نبودند؟

همان گونه كه بيان داشتيد بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين(ع)را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقيح المقال بيان مي داريم:

وي معتقد است امام حسين(ع) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. او مي نويسد: امام حسين(ع)هنگامي كه از حجاز به طرف عراق حركت كرد، خود مي دانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه ي مكلفين واجب شود كه به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه ي خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او هم سفر شوند و اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. آري گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره ي امام حسين(ع)در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.

اما كساني كه در حجاز بودند و از همان اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند و عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست. مامقاني پس از بيان اين مقدمات مي گويد:

بنا بر اين، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است. (1)

علامه مجلسي نقل مي كند كه:

امام حسين، قبل از شهادتش به بني هاشم چنين نوشته است:

  من الحسين بن علي الي بني هاشم، اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح و السلام؛ اما بعد، هركس از شما با من بود به شهادت خواهد رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه ي فتح نايل نشدند! .

وي بعد از ذكر روايت فوق چنين مي نويسد:

جمله ي:  به فتح نايل نمي شود   اين احتمال را مي رساند كه امام(ع) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخييري بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمي شود. (2)

لازم به توجه است كه:

برخي مانند حبيب بن مظاهر كه به امام ملحق شدند، در كوفه بودند و در آغاز راه از مدينه يا مكه تعداد اندكي همراه امام بودند.

پي نوشت ها:

1. مامقاني، عبدالله،تنقيح المقال في علم احوال الرجال، ص‏112، بي جا، مطبعه الحيدريه؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.

2. مجلسي، بحار الأنوار، ج 44، ص 233- 298، سال چاپ: 1403 - 1983 م، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان."

امام صادق(ع) به ام سعيد احمسيّه (كه مركبي كرايه كرده بود تا در مدينه سر قبور شهدا برود) فرمود: آيا به تو خبر دهم كه سرور شهيدان كيست؟ حسين بن علي(ع) است.

پرسش:

 چرا امام حسين(ع) را سرور سالار شهيدان مي‌گويند؟

پاسخ: 
از معروف‌ترين لقب‌هاي امام حسين(ع) ـ كه در روايات و زيارتنامه‌ها بيان شده و مستند به امامان مي‌باشد ـ لقب سيدالشهدا است. (1)
گرچه اين لقب ابتدا از آنِ حضرت حمزه، عموي پيامبر بود، كه در جنگ احد به شهادت رسيد، اما حماسه و فداكاري امام حسين(ع) چنان سترگ و والا بود، كه او را سرآمد همه شهدا ساخت و بر تمامي شهيدان تاريخ سروري داد.
امام صادق(ع) به  ام سعيد احمسيّه  (كه مركبي كرايه كرده بود تا در مدينه سر قبور شهدا برود) فرمود:  آيا به تو خبر دهم كه سرور شهيدان كيست؟ حسين بن علي(ع) است. او سيد الشهداء است . (2)
پيامبر اين مقام بزرگ را براي حضرت حسين(ع) درخواست كرده بود. در آن زمان كه از شهادت فرزندش خبر مي‌داد، دعا كرد:  اللهم فبارك له في قتله واجْعله مِن ساده الشهداء؛ خدايا قتلش را موجب بركت گردان و او را از بزرگان شهدا قرار ده .(3)
پي نوشت ها:
1. جواد محدثي‏، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف‏، چ دوم، 1417ق، ص234. (نرم افزار سيره معصومان)
2. ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، نجف، انتشارات مرتضويه، 1356ق، ص110؛ مجلسي، بحار الأنوار، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1363ش، ج 98، ص36؛ محدث نوري، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج10، ص 260. (نرم افزار جامع الاحاديث2)
3. صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1395ق‏، ‏ج1، ص259؛ بحار، ج36، ص253. (نرم افزار سيره معصومان)
 

همان گونه كه خون در بدن آدمي نقش حياتي دارد، وجود مقدس امام حسين(ع) نسبت به دين خدا چنين نقشي دارد و نهضت عاشورا احياگر اسلام بوده است.

پرسش:

چرا امام حسين(ع) به القابي چون ثارالله و اباعبدالله شهرت يافته اند؟ منابعي را براي مطالعه در خصوص زندگي حضرت معرفي كنيد؟

 

پاسخ:

 ثار  از ريشه  ثَأر  و  ثُؤره  به معناي انتقام و خونخواهي و نيز به معناي خون است. (1) براي  ثارالله  بودن امام حسين(ع) معاني مختلفي ذكر شده كه هر يك تفسير خود را مي‏طلبد.

أ) گروهي ثارالله را به معناي كسي كه انتقام خونش را خداوند مي گيرد مي دانند. (2) خداوند، وليّ دم حضرت است. خود او خونبهاي آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مي‏كند؛ چرا كه ريختن خون سيدالشهدا در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهي و طرف شدن با خداوند بود. از آن جهت كه اهل بيت(ع)  آل الله  هستند، شهادت امامان، ريخته شدن خونِ خداوند است. (3) اگر چه اين واژه در قرآن نيامده است، اما مي‏توان آن را با آيات اين گونه توجيه نمود. خداوند مي‏فرمايد:  مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه ‏سلطاناً؛(4) آن كس كه مظلوم كشته شد، براي وليّ‏اش سلطه(و حق قصاص) قرار داديم . بنابراين  ثارالله  به اين معنا است كه خونبهاي امام حسين(ع) از آنِ خدا است. اوست كه خونبهاي امام را خواهد گرفت.

ب) بعضي لفظ اهل را در تقدير گرفته و گفته اند ثارالله يعني اهل ثارالله؛ اهل خونخواهي الهي كه خداوند انتقام خونش را مي گيرد. (5)

ج) برخي گفته اند: ثارالله يعني كسي كه در دوران رجعت مي آيد و انتقام خونش را مي گيرد.(6)

در ضمن اگر  ثار  به معناي خون باشد، مراد از  ثارالله  معناي حقيقي نيست؛ بلكه يك نوع تشبيه، كنايه و مجاز است. چون مسلّم است كه خدا موجودي مادي نيست تا داراي جسم و خون باشد؛ پس اين تعبير از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعني همان گونه كه خون در بدن آدمي نقش حياتي دارد، وجود مقدس امام حسين(ع) نسبت به دين خدا چنين نقشي دارد و نهضت عاشورا احياگر اسلام بوده است.

اباعبدالله:

در تحليل كنيه  اباعبدالله  براي امام حسين(ع)، دو نكته قابل ذكرمي باشد:

1. در ميان اعراب خصوصا بزرگان قبائل مرسوم بود كه در بدو تولد براي نوزادان خود خصوصا نوزاداني كه به جهت جايگاه خانوادگي مقامي خاص داشتند علاوه بر اسم، كنيه اي نيز تعيين مي شد، كه در همين راستا پيامبر اكرم(ص) كنيه  اباعبدالله  را از همان سنين كودكي براي نواده خود حضرت سيد الشهداء برگزيدند. (7)

2. بر اساس برخي اقوال تاريخي امام حسين(ع) فرزندي به نام عبدالله داشت كه در كربلا به شهادت رسيد. برخي عبد الله را نام ديگر علي اصغر دانسته اند. اما بر اساس برخي از اقوال ديگر عبدالله، نوزادي است كه در كربلا به دنيا آمد و مادرش رباب بود. كه نشان مي دهد او فرزندي غير از علي اصغر(ع) بوده است. (8)

پي نوشت ها:

1. فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، ج 1، ص 237؛ مفردات راغب، ص 81.

2. علي سعادت پرور، فروغ شهادت، بي تا، بي جا، ص 305.

3. اصغر عزيزي تهراني، شرح زيارت عاشورا، ص 35، دفتر تبليغات اسلامي.

4. اسراء(17)، آيه 33.

5. جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 124، نشر معروف، 1378ش.

6. علامه مجلسي، بحارالانوار، مجلسي، الوفاء بيروت، 1404ق، ج 99، ص 151.

7. همان، ج44، ص 251.

8. ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر، 1379 ق، ج 2، ص 181.

گرچه هيچ كتابي كامل و بي عيب و نقص نيست، اما برخي از منابع و كتاب‌هايي تحقيقي معتبر معرفي مي‌شود.

پرسش:

منابعي معتبري درباره جريان عاشورا و حوادث كربلا معرفي نماييد؟

پاسخ:
 گرچه هيچ كتابي كامل و بي عيب و نقص نيست، اما در ادامه برخي از منابع و كتاب‌هايي تحقيقي معتبر معرفي مي‌شود:
1ـ فرهنگ عاشورا، از جواد محدثي.
2ـ قصه كربلاي، از آقاي نظري منفرد.
3ـ تأملي در نهضت عاشورا، از رسول جعفريان.
4ـ دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، تحقيق و ترجمه علامه شعراني.
5ـ نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا، ترجمه وقعه الطف يوسفي غروي، مترجم جواد سليماني.
6ـ عاشورا، ريشه‌ها... رويدادها... از سعيد داودي و مهدي رستم‌نژاد.
7ـ ارشاد شيخ مفيد (جلد دوم بخش زندگاني امام حسين عليه السلام)، ترجمه رسول محلاتي.
8ـ لهوف سيد بن طاووس، ترجمه عزيزي.
9ـ درسي كه حسين(ع) به انسان‌ها آموخت، از شهيد هاشمي‌نژاد.
10ـ نگاهي نو به جريان عاشورا، ‌جمعي از پژوهشگران از پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.
11- تاريخ قيام و مقتل جامع سيد الشهداء، دو جلد، نوشته گروه محققين زير نظر استاد مهدي پيشوايي.
 

پيامبر‌(ص) آمد و فرمود: پسرم را بياور [تا براي او نامي انتخاب کنم]... پيامبر‌(ص) فرمود: نام او حسن است. و بعد از ولادت امام حسين نيز همين جريان پيش آمد.

پرسش:

چرا شيعيان، حسن بن علي و حسين بن علي را فرزندان رسول خدا(ص) مي‌دانند؟

پاسخ: 
ابن کثير از مفسران بزرگ اهل سنت در تفسير آيه مباهله «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ(سوره آل‌عمران، آيه ) هرگاه بعد از علم و دانشى كه(در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آن‌ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را. ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را. ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود. آن‌گاه مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. » 
در روايتي که از جابر در منابع اهل سنت آمده است نقل مي‌کند که منظور از ‌»ابنائنا» حسن و حسين مي‌باشند. ‌(1) بنابراين، بر اساس آيه قرآن و روايت واردشده، خداوند آنان را اولاد پيامبر‌(ص) به حساب آورده است. 
و در روايت صحيح آمده که خود پيامبر‌(ص) امام حسن و امام حسين را به عنوان فرزندان خود نام مي‌برد: 
«. . . عن علي، قال: لما ولد الحسن ... فجاء رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلّم، فقال: أروني ابني ... قال: ... هو حسن، فلما ولد الحسين فذكر مثله، و قال: ... هو حسين، فلما ولد الثالث قال مثله. و قال: بل هو محسّن. ثمّ قال: سمّيتهم بأسماء ولد هارون: شبّر و شبّير و مشبّر، إسناده صحيح؛(2) 
علي(ع): نقل مي‌‌کند که چون امام حسن متولد شد، ... پيامبر‌(ص) آمد و فرمود: پسرم را بياور [تا براي او نامي انتخاب کنم]... پيامبر‌(ص) فرمود: نام او حسن است. و بعد از ولادت امام حسين نيز همين جريان پيش آمد.... » 
در اين‌که به امام حسن و امام حسين‌(ع) فرزندان پيامبر گفته مي‌شده، شکي وجود ندارد. متعارف اين بود که به آن دو، ابن رسول الله گفته مي‌شد. طبري نقل مي‌کند، وقتي امام حسين‌(ع) از مکه به سوي عراق در حال حرکت بود، فرزدق که از جريان آگاه مي‌شود. خدمت حضرت مي‌رسد و مي‌گويد:. . . بابي وامي ياابن رسول الله ما اعجلک عن الحج. . .، پدر و مادرم فدايت شوند، اي فرزند رسول خدا، چه باعث شد که حج را انجام نداده از مکه خارج شديد...  ؟‌(3) آنان گرچه فرزندان حضرت علي و فاطمه(س) بودند، ولي به جهت مقام و مرتبه‌اي که داشتند، به عنوان فرزندان رسول خدا‌(ص)، مورد خطاب قرار مي‌گرفتند. 
پي‌نوشت‌ها:         
1. ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم(ابن كثير)، بيروت، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، 1419 ق، ج‏2، ص 47: «قال أبو بكر بن مردويه: حدثنا سليمان بن أحمد حدثنا أحمد بن داود المكي، حدثنا بشر بن مهران حدثنا محمد بن دينار، عن داود بن أبي هند، عن الشعبي، عن جابر، قال: قدم على النبي صلّى اللّه عليه و سلّم العاقب و الطيب، فدعاهما إلى الملاعنة فواعده على أن يلاعناه الغداة، قال: فغدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، فأخذ بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين، ثم أرسل إليهما، فأبيا أن يجيبا و أقرا له بالخراج، قال: فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم «و الذي بعثني بالحق لو قالا: لا، لأمطر عليهم الوادي نارا» قال جابر، و فيهم نزلت نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ قال جابر أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم و علي بن أبي طالب و أَبْناءَنا الحسن و الحسين وَ نِساءَنا فاطمة. و هكذا رواه الحاكم في مستدركه عن علي بن عيسى، عن أحمد بن محمد الأزهري، عن علي بن حجر، عن علي بن مسهر، عن داود بن أبي هند به بمعناه، ثم قال: صحيح على شرط مسلم. » 
2. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي‏، الإصابة في تمييز الصحابة به كوشش: عبدالمنان، حسان‏، ‏ ناشر: بيت الأفكار الدولية، ج ‏6، ص 192؛ ابن اثير‌(عز الدين)، اسد الغابه في معرفه الصحابه، تهران، المکتبة الا سلاميه، 1336 شمسي، ج 2، ص 10. 
3. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358، تحقيق گروهي از علما. ج 4، ص 230. 
 

يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت.

پرسش:

برخي معتقدند كه امام حسين(ع) مانند ساير اعراب داراي رويكرد نژاد پرستانه بوده و در فتح ايران حضور داشته و به كشتار ايرانيان اقدام نموده است. بر اين اساس آنها شهربانو را كنيز امام حسين(ع) توصيف نموده اند نه همسر ايشان؟

پاسخ:

شايد منشا اين برداشت جمله اي باشد كه از ابي عبد الله(ع) نقل شده كه عجم را دشمن داشته است.
حضرت درضمن نامه اي كه به حاكم ري مي نويسد، به اين مطلب اشاره مي كند، اين مطلب با آب و تاب فراوان در سايت هاي مخالف شيعه و اسلام نقل مي شود، در حالي كه از چندين جهت اين روايت مخدوش است.
اولين منبعي كه اين روايت را آورده، كتاب معاني الاخبار شيخ صدوق است: عن الحسن بن يوسف عن عثمان بن جبله عن ضريس بن عبد الملك قال سمعت ابا عبد الله(ع) يقول: نحن قريش، وشيعتنا العرب، و عدونا العجم. (1)علامه مجلسي در ذيل روايت آورده: بيان: وشيعتنا العرب اي العرب الممدوح من كان من شيعتنا و ان كان عجما و العجم المذموم من كان عدونا، و ان كان عربا. يعني عرب خوب شيعيان مايند، گر چه عجم باشند. عجم بد دشمنان مايند، گر چه عرب باشند. (2)
نكته ديگر اينكه منظور از ابي عبدالله در اين روايت، امام صادق(ع) است، نه امام حسين(ع)! كه برخي دچار يك اشتباه بزرگ شده اند. زيرا يكي از كنيه هاي امام صادق ابي عبدالله است. در كتب روايي هرگاه ابي عبدالله آمده، منظور امام صادق است. سند روايت ضعيف است: در سند روايت عثمان بن جبله به چشم مي خورد كه از نظر متخصصان علم رجال مجهول است. همچنين سلمه بن الخطاب كه نجاشي متخصص فن رجال مي گويد: او در حديث ضعيف است. پس مي بينيد كه اين حديث ضعيف است و قابل استناد نمي باشد.
نتيجه آنكه اگر هم حديث را بپذيريم، با همان مفهومي كه از علامه مجلسي نقل كرديم، پذيرفته شده است، يعني: عرب خوب اگر هست، از شيعيان ما است، گر چه عجم باشد و عجم بد اگر هست، از دشمنان ما است، گر چه عرب باشد.
افزون بر اين ها روايت را به امام حسين(ع)نسبت داده اند كه به حاكم ري نوشت... در حالي كه امام حسين(ع)در سال 4 هجري متولد شد و ري در سال 19 يا 22 هجري فتح شد. يعني امام حسين(ع)در آن زمان 15 يا 18 ساله بوده! آيا امام حسين(ع)كه در آن زمان جواني حد اكثر 22 ساله بوده، در حالي كه پدرش خانه نشين و مورد قهر حكومت بود، از چه جايگاهي و به چه دليلي بود و چطور به فرماندار ري نامه نوشت؟
نتيجه آنكه روايت سندا ضعيف و دلالتا نيز در مقام عجم ستيزي نيست.
حضور امام حسين(ع)در جنگ با ايران:
از منابع معتبر استفاده مي‌شود كه امام حسن و امام حسين(ع) در فتح ايران شركت نكرده‌اند. برخي از مورخيني كه بر عدم حضور ايشان در فتح ايران تاكيد دارند عبارتند از: ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، آنها معتقدند كه امام حسن و امام حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شركت نداشتند... (3) اگر برخي مورخان، مانند طبري اين مطلب را آورده است صحت ندارد، زيرا طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل مي‌كند. كه برخي دروغگو و غير موثق بوده‌اند، از جمله سيف بن عمر كه خيلي از مطالب مربوط به جنگ‌هاي ايران و عرب‌ها و مطالبي را كه از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است. جواد علي(از مورخان) معتبر مي‌گويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهره‌هاي ضعيف هم روايت كرده است او روايات سيف بن عمر را كه متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل مي‌كند. (4)
نقش بني اميه در تخريب چهره اهل بيت(ع):
دشمني بني اميه با خاندان پيامبر بر كسي پوشيده نيست. پس از رحلت رسول خدا در همه حوادث تلخي كه بر خاندان پيامبر گذشت، رد پاي بني اميه به ويژه معاويه به روشني ديده مي شود. يكي از دسيسه هاي بني اميه جعل احاديث براي مشوه ساختن پيامبر و خاندان ايشان و يا كتمان فضايل آنان است. اين را بسياري از محدثان و مورخان شيعه و سني گوشزد كرده اند. در زمان بني اميه حكومت به شدت باورهاي نژادپرستانه داشت. عجم را موالي مي خواندند. آن ها را از عرب پست تر مي شمردند. جايگاه ايرانيان نزد اهل بيت:
رفتار و موضع ائمه شيعه با اين باور نژادپرستانه عرب مقابله مي كرد و جايگاه ويژه اي براي آنان قائل بودند. مرحوم شيخ عباس قمي، در سفينه البحار اين روايت و چند روايت ديگر را در كنار هم براي بيان فضيلت هاي عجم و خدمات آن ها به اسلام آورده است، در كتاب مذكور مي خوانيم: زماني كه اسيران دربار فارس به مدينه وارد گرديدند، عمر بن خطاب خواست كه زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن ها را برده قرار دهد تا آن ها افراد پير و فرتوت و ضعيف را بر دوش خود قرار دهند و طواف كعبه دهند. امير مومنان علي(ع) فرمود كه پيامبر دستور داده است"" گرامي داريد بزرگان قوم را اگر چه مخالف شما باشند ""و اين قوم فارس حكيمان كريم هستند و با ما صلح پيشه كردند و رغبت در دين اسلام نمودند. پس آن ها را آزاد مي نماييم در راه خدا، اين حق من و حق بني هاشم است. (5)
نيز منصور خليفه عباسي گروهي را از مردمان عجم را براي قتل امام جعفر صادق خواست. اما آن ها امام(ع) را احترام نمودند و در مقابل او به رسم ادب به خاك افتادند. امام رضا(ع) فرمود: خداوند منت گذارد به پذيرش اين دين بر اولاد عجم اما از برخي از نزديكان پيامبر اين منت سلب شد. امام علي(ع) نيز در حديثي فرموده اند: مي بينم عجم را كه در خيمه هايي كه در مسجد كوفه برافراشته اند، قرآن را به مردم همان گونه كه نازل گرديده، تعليم مي نمايند. (6)
پي نوشت ها:
1. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص 404، سال چاپ 1379 - 1338 ناشر مؤسسه النشر الإسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه.
2. علامه مجلسي، بحار الأنوار،  ج 64، ص 176، سال چاپ 1403 - 1983 م، ناشر دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان.
3. احمد زماني، حقايق پنهان، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، مركز انتشارات، 1380، ص 117.
4. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، سيره رسول خدا(ص)، سال انتشار: 1373ش، سازمان چاپ و انتشارات، ص 124.
5. كتاب الغيبه نويسنده محمد بن إبراهيم النعماني، ص 333، سال چاپ 1422 چاپخانه مهر - قم ناشر أنوار الهدي.
6.  شيخ عباس قمي،  سفينته البحار، جلد دوم، چاپ قديم، ص164."
 

حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد.

پرسش: 
چرا حر بن يزيد رياحي كه نخستين دشمن امام حسين(ع) بود، به لشكر امام پيوست؟
 

پاسخ:
 تعبير دشمن امام حسين(ع) و اهل بيت، درباره حرّبن يزيد رياحي صحيح نيست. چرا كه نمي توان گفت: وي قلباً با اباعبدالله الحسين(ع) و خاندانش عداوت و دشمني داشته، بلكه بر عكس مي توان او را از جمله كساني دانست، كه قلباً علاقمند به خاندان پيغمبر بود و براي اباعبدالله(ع) احترام فوق العاده اي قائل بود، چنانكه در اولين برخورد او با امام ضمن احترام به آن حضرت در وقت نماز پشت سر آن حضرت به نماز ايستاد. (1)
منتهي چون از طرف عبيدالله بن زياد، فرمانده سواره نظام بود و مأموريت داشت، در بين راه به عنوان اداي وظيفه و مجري فرمان جلو حضرت و كاروانش را گرفت و مانع حركت آن حضرت شد. هر چند از ناداني وي است، كه به عنوان مجري فرمان عبيدالله زيادِ قسيّ القلب جلو حضرت را گرفت. اما كسي نقل نكرده است، در اين مدّتي كه حر با حضرت امام حسين(ع) بود، كوچك ترين توهيني به ساحت قدسي آن بزرگوار و اهل بيت گرامي اش روا داشته باشد. بر عكس فوق العاده به حضرت احترام مي كرد. چنانكه وقتي امام از بعضي حركات حر ناراحت شد و فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! حر گفت: اگر عرب ديگري چنين مي گفت و مانند تو گرفتار بود، از جوابش نمي گذشتم، ولي چه كنم، كه نمي توانم، از مادرت جز نيكي ياد كنم. (2) به نظر همين ارادت وي زمينه ساز بازگشت وي شد، بنابراين نمي توان گفت حر از اول دشمن اباعبدالله (ع) بود.
حر را اگر چه تا قبل از روز عاشورا نتوان به عنوان يك شيعه قلمداد نمود اما هم پيش از آن نسبت به اهل بيت پيامبر (ص) ارادت داشت هم اينكه در روز عاشورا در وي انقلابي رخ داد كه او را لايق شهادت در ركاب سيدالشهداء نمود. اين كه مي بينيم در ابتدا جزء امراي لشكر عبيدالله و تا روز عاشورا همراه عمر بن سعد بود، شايد علتش اين باشد، كه يقين نداشت، مي خواهند با حسين(ع) بجنگند و او و يارانش را شهيد كنند و اهل بيتش را به اسارت ببرند. مؤيدش اين كه روز عاشورا پيش عمر بن سعد آمد و گفت: يا امير! راستي مي خواهيد، با اين مرد بجنگيد؟! وقتي شنيد: آري با او مي جنگيم، آن هم چه جنگي! از همان جا تصميم جدّي گرفت، به لشكر پست و نابكار پشت كرده و به اباعبدالله(ع) نزديك شده و جان خود را در راه او فدا كند. (3)
پي نوشت ها:
1. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص79. (نرم افزار سيره معصومان)
2.  قمي، شيخ عباس، در كربلا چه گذشت(ترجمه نفس المهموم)، ‏ مترجم آيت الله كمره‏اي، قم‏‏، مسجد جمكران، چ چهاردهم، ‏1381ش، ص234. (نرم افزار سيره معصومان)
3. مفيد، پيشين، ج2، ص99."
 

بر اساس دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت.

"پرسش:

آيا درست است كه گفته مي شود: كربلا صحرا نبوده بلكه جلگه بوده و دسترسي به آب آسان بوده است؟

پاسخ: 
چون پرسش ها زياد بود، ضمن دو مقاله، به برخي پاسخ داده مي شود. در اين دو گفتار به مطالب ديگري كه ارتباط با اهل بيت و ايرانيان دارد نيز وجود دارد.
1 -ما به دين داري شما ارج مي نهيم، انتظار مي رود اين روحيه حفظ نماييد، اما از آنچه كه دربرخي سايت ها آمده است، ناراحت نباشيد، زيرا اين سايت ها به منظورزيرسوال بردن قيام امام حسين(ع)، اين گونه مطالب را نوشته، و دليل علمي و عقلي برآن ندارند، درست برعكس، در منابع متعدد و معتبر ابعاد قيام امام حسين(ع) مطرح ودهها كتاب درباره آن سامان يافته اند، و اين در حالي است كه آنچه در سايت هاي دشمن آمده در منابع معتبر و كهن نيامده است، اين نشان از عدم واقعيت اين دسته مطالب دارد، مثلا در اين سايت ها ادعا شده است كه كربلا صحرا نبود بلكه جلگه بود، لذا دركربلا آب وجود داشت. در جواب اين شبهه بايد گفت صرف ادعا نمودن كه كربلا بيابان نبوده است، كافي نيست. بايد اين مطلب مستند به منبع و مدرك باشد، و حال اين كه دادههاي تاريخي و همين طور طبق نظر برخي جغرافي دانان سرزمين كربلا بيابان بوده است. كربلا به رغم اينكه در كنار رود فرات بود، با اين رود فاصله داشت، از اين رو بيابان بود. بعضي جغرافي دانان نيز همين عقيده را دارند. ياقوت حموي در ذيل واژه كربلا مي‌نويسد: اما مبدأ اشتقاق اين كلمه(كربلا) يا كربله به معناي سستي پاهاست، بدين جهت كه سرزمين كربلاست و شن‌زار است يا از ""كربلت الحنطه"" يعني گندم از كاه و كثافات پاك كردم، مي باشد؛ بدين مناسبت كه آن زمين از ريگ‌هاي درشت و درخت پاك بوده است. (1)
در فرهنگ معين مي‌خوانيم: كربلا يكي از شهرهايي است كه در كنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجري بيابان بود. (2) لغت شناسان تصريح مي‌كنند كه كربلا در سال 61 بيابان بوده است. اين كه گفته مي‌شود كربلا سرزمين بدون علف و بياباني بوده، معنايش اين است كه در سال 61 در آن جا كسي زندگي نمي‌كرد و اين سرزمين خالي از سكنه بود، نه اين كه در آن سرزمين آب وجود نداشته است. معناي عدم وجود آب در كربلا آن است كه آب را به روي اهل بيت و ياران امام بستند و تهيه آب براي امام مشكل بود. از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسين(ع) و يارانش با مشكل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاريخي و روايي به روشني اثبات مي كند كه نيروهاي عمر بن سعد مأموريت يافتند كه حسين بن علي و يارانش را در مضيقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خيمه ها بشوند و نيروهايي را در اطراف فرات مستقر كردند تا اصحاب امام حسين(ع) نتوانند از فرات آب بياورند. در غير روز عاشورا امام و يارانش به سختي آب تهيه مي كردند. ولي روز عاشورا مشكل آب بسيار جدي شد و حتي امام حسين(ع) وقتي كه خود را به آب رسانيد و خواست آب بخورد، در همان لحظه حصين بن نمير به سوي آن حضرت تير پرتاب كرد و در نتيجه نتوانست آب بخورد و امام حسين(ع) و يارانش روز عاشورا همه با لب تشنه به شهادت رسيدند. (3) البته در اين هم ترديدي نيست كه امام و ياران و خاندانش در آن روزها آب تهيه مي كردند. چنين نبود كه در آن سه روز كسي آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوايي گرم كسي سه روز اصلا آب نخورده بود، نمي توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسين(ع)و ابوالفضل با هم براي آوردن آب سوي فرات رفتند. ولي نيروهاي عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بياورند. (4) در برخي گزارش ها آمده است: امام حسين(ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتي گزارش آن به ابن زياد رسيد، او دستور شدت عمل بيش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5) همچنين در اين سايت ها آمده است. كه حادثه كربلا در مهر ماه اتفاق افتاده است و در اين ماه هوا گرم نيست. در كدام منبع معتبر تاريخي اين مطلب آمده است؟ آنچه در متون تاريخي معتبر آمده، اين است كه حادثه كربلا در ماه محرم اتفاق افتاد و هوا گرم بود. اگر چه طبق محاسبه، مقارن با مهر ماه باشد؛ وضعيت اقليمي و جغرافيايي كربلا به گونه اي است كه در مهر ماه نيز هوا گرم است.  همچنين درباره ابعادقيام امام حسين(ع) به منابع زيرمراجعه فرماييد:
- حماسه حسيني، مطهري
-تاملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان
- قيام جاودانه، محمدرضا حكيمي
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثي
- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
- انقلاب عاشورا، عطاءالله مهاجراني
- تاريخ واقعه كربلا...، عبد الرحمن انصاري و... .
- سيري درسيره ائمه اطهار(ع)، مطهري
پي نوشت ها:
1. ياقوت حموي، معجم البلدان، ج4، ص445، بيروت، دار صادر، ط الثانيه، 1995.
2. فرهنگ معين، واژه كربلا.
3. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 46، ص 50، 1403 - 1983 م، دار إحياء التراث العربي - بيروت.
4. همان.
5.  أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، كتاب الفتوح، ج5، ص91، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، ط الأولي، 1411/1991؛ أبن اعثم الكوفي، أبو محمد أحمد، همان، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372ش."
 

و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد؟

پاسخ: دلايل اينكه امام حسين(ع) در مقابل معاويه قيام نكرد، ريشه در اموري دارد، كه به برخي اشاره مي شود:
اول: وجود صلحنامه؛‏
از آنجا كه امام حسن(ع) با معاويه صلح كرده بود، امام حسين(ع) هم به احترام برادر هم به دليل تغيير نكردن شرائط به اين صلح وفادار بود، چنانكه در يكي از جواب‏هاي خود به نامه‏هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است: ""و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)"". (1)
دوم: موقعيت اجتماعي معاويه؛‏
شخصيت معاويه نزد مردم آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه‏اي مثبت تلقي مي‏شد، كه همين امر قيام عليه او را مشكل مي‏ساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر (خال المؤمنين) مي‏شناختند. به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشت.
همچنين تجربه حكومت‏داري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود، كه خود در نامه‏هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگي‏اش مطرح مي‏كرد. (2) فلذا با توسل به اين موارد و امكانات حكومتي مي‏توانست در مقابله با امام حسين(ع)، در اذهان مردم مانور بيشتري داده و شبهه ايجاد نمايد.
سوم: سياست‏مداري معاويه؛‏
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم -به ويژه خاندان علوي- استفاده مي‏كرد و در اين راه حتي تا به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت، (3) اما در ظاهر چنين وانمود مي‏كرد، كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان -به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا مي‏كند و حرمت آنان را پاس مي‏دارد. در اين راستا مي‏توانيم، ارسال هدايايي از سوي معاويه براي شخصيت‏هايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. (4)
اين مدارا تا آن جا بود، كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام را نمود و ضمن پيش‏بيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند. (5)
امام حسين(ع) هم كه شناخت خوبي از معاويه و دسيسه هاي او داشت، مي‏دانست، كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به سياست‏هاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهارم: شرايط زمانه؛‏
هر چند عدّه‏اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و خود را منتظر فرمان امام معرفي كردند، (6) اما آن حضرت به خوبي مي‏دانست، كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و... در صورت قيام احتمال موفقيت بسيار كم خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجه‏اي در بر نخواهد داشت. در حالي‏كه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت ها:
1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم(ع)، موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، قم، دارالمعروف، چ اول، 1373ش، ص 239.
2. اصفهاني، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه، بي تا، ص67.
3. مفيد، الإرشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، چ اول، 1413ق، ج2، ص67.
4. موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، پيشين، ص 209 و 210.
5. دينوري، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ش، ص226.
6. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، بي تا، ج2، ص228."
 

صفحه‌ها