امام حسين (ع)

به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد.

"پرسش:

چرا امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت و از مكّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

پاسخ:

قيام امام حسين براي احياي دين و احكام شريعت اسلام و سنت پيامبر بود؛ بنابراين نه تنها عملي بر خلاف شريعت و احكام الهي اسلام انجام نمي داد، بلكه حتي مانند ظهر عاشورا تا به خطر افتادن جان نيز بر آن مراقبت داشت؛ بنابراين چگونه مي توانست نسبت به مسئله حج و احكام آن در انظار مسلماناني كه از تمام سرزمين هاي اسلامي به مكه آمده بودند، بي تفاوت باشد، يا حتي برخلاف آن عمل نمايد؟! به خصوص آنكه حضرت را متهم به خروج بر خليفه و پيشواي مسلمانان نمودند و انبوهي از مردم را بر ضد حضرت تجهيز كردند.
بنابراين قبل از اين كه به تحليل تاريخي مسئله بپردازيم، بايد ابتدا نقل صحيح مسئله را ياد آور شويم و آن اين كه امام حسين (ع) به احرام حج، محرم نشده بود و اين سخن مشهور كه امام حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستي است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذي الحجه ""يوم الترويه"" از مكّه خارج شد. در حالي‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مي‏شود - از شب نهم ذي الحجه آغاز مي‏شود. البته در برخي كتاب ها آمده كه حضرت حج خود را تبديل به عمره كرد و طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تكميل كند. (1) و اين سخن نيز مشهور شده است، ولي بعيد به نظر مي‌آيد كه حضرت به احرام حج، محرم شده باشد چون كسي كه مي خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم يا نهم ذي الحجه محرم مي شود و جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي در كافي نقل شده كه به برخي اشاره مي كنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع).. .. فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَه بِيَوْمٍ إِلَي الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً. (2)
امام صادق فرمود: امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد در حالي كه با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مكه شده و عمره انجام داده بود.
نيز فرمود:
""قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ( ع) فِي ذِي الْحِجَّه ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَه إِلَي الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَي مِنًي وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَه فِي ذِي الْحِجَّه لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛ امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حركت كرد كسي كه نمي خواهد حج انجام دهد مي تواند عمره انجام دهد"". (3)
اين روايات تنها به انجام عمره از طرف امام حسين (ع) اشاره دارد، نه تبديل حج به عمره، و دليل ديگري غير از روايات نداريم بر اين كه حضرت اعمال حج را شروع كرده بود. بنابراين كلام برخي كه فرموده‌اند حضرت حج خود را به عمره تبديل كرد و از مكه خارج شد دليلي ندارد.
بله، مسلّماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده، چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاي مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناي ورود در اعمال حجّ نيست. شايد وقتي خبردار شد كه نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور ايشان را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حركت كند، براي انجام عمره ديگر محرم شد و آن را تكميل كرد و از احرام خارج شد و در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه از مكه خارج شد ؛ چون اعمال عمره را در چند ساعت مي توان انجام داد وتمام كرد.
از نظر تاريخي بالاخره اين پرسش باقي است كه با وجود آن كه يكي از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براي تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زماني ويژه - كه اوج حضور حاجيان و بهترين فرصت تبليغي است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
در پاسخ مي‌توان اموري را ذكر كرد:
أ) اظهار نارضايتي شديد از حكومت يزيد
با توجه به اهميت حج، و شخصيت امام حسين و بهره‌مندي ايشان از پايگاه‌ وسيع اجتماعي، حركت امام از اين كه غير منتظره و برخلاف معمول بود، باعث جلب توجه همگان شد. براي همين پرسش پديد آمد كه چرا در حالي كه همگان خود را آماده مي‌كردند به عرفات و منا روند و اعمال حج را به جا آورند، فرزند پيامبر و بهترين راهنماي حاجيان و شايسته‌ترين افراد براي انجام مناسك حج، مكه را ترك مي‌كند؟! همو كه عاشق و دلباخته معشوق، عبادت و راز و نياز با خداست. امام بيش از هر فردي ديگري دوست دارد در سرزمين عرفات همراه حاجيان به دعا و مناجات با خدا بپردازد و روز عيد قربان اعمال مني را انجام دهد اما چرا اين سرزمين دوست داشتني را ترك مي‌كند؟! حتماً به عنوان اعتراض به حكومت يزيد اين حركت صورت گرفته، يا حكومت براي امام مشكلي درست كرده كه فرزند فاطمه نتوانسته است در حرم امن الهي، مناسك حج را به جا آورد! حركت امام، بزرگ‌ترين گام تبليغاتي و فرهنگي در اعتراض به حكومت ستم‌پيشه و فاسد يزيد به شمار مي‌آمد.
ب) توطئه قتل امام:
حركت امام از مكه به كوفه در روز ترويه براي بسياري ايجاد سؤال كرد و آنان از حضرت علت اين كار را پرسيدند، از جمله ابن عباس، كه حضرت فرمود: ""كشته شدن در مكاني ديگر براي من دوست داشتني‏تر از كشته شدن در مكّه است"". (4)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: ""به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براي من دوست داشتني‏تر است تا آن كه داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اي پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مي‏خواهند، به دست آورند"". (5)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از ترور خويش توسط يزيد در محدوده حرم امن الهي سخن به ميان آورد. (6) در بعضي از متون به صراحت آمده كه يزيد، عده‏اي را با سلاح‏هاي فراوان براي ترور امام به مكّه فرستاد. (7)
ج) هتك حرمت حرم:
اگر امام در حرم الهي (مكه) كشته مي‌شد، حرمت حرم شكسته مي‌شد، گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموي باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير به صراحت بيان مي‏دارد. (8)
پي نوشت ها:
1. شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 68.
2و3. كافي ج 4، ص 536.
4. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 159.
5. وقعه الطف، ص 152.
6. سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
7. همان، ص82.
8 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 546."
 

چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟
تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار ...

با توجه به خصوصيات مردم کوفه در زمان حضرت علي چرا امام حسين دعوت آنان را پذيرفت؟ چرا به سمت يمن يا شهر ديگري هجرت نکردند؟

تنها ماندن امام حسين (علیه‌السلام) در حادثۀ کربلا، و پیمان‌شکنی کساني که خود، از دعوت‌کنندگان آن حضرت بودند، باعث شده که ذهنيت تاريخي ما از مردم کوفه، بسيار منفي باشد. اين ذهنيت، واقع‌بینانه نيست.

در يک پاسخ کلّي و اجمالي، مي‌توان گفت: امام حسين (علیه‌السلام) به همان دليلي به‌سوی کوفه رفت که 25 سال پيش از آن، پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کوفه رفته بود و آن جا را به‌عنوان مرکز حکومت خويش برگزیده بود.

توضيح اين‌که:

اوّلاً: کوفه حدود سال‌ 17 هجري ساخته‌شده بود و ازاین‌رو، شهري نوساز به‌حساب مي‌آمد و بااین‌حال، تا بيش از دو قرن، از مهم‌ترين شهرهاي جهان اسلام بود. اين شهر را براي آن ساختند که نيروهاي نظامي حاضر در فتوحات، در آن سکنا گزينند و در ابتدا يک پادگان نظامي شمرده مي‌شد و همين باعث شده بود که شهر کوفه، محل اجتماع جنگجويان زبده باشد و فضايي نظامي داشته باشد. پس انتخاب کوفه به‌عنوان مرکزي براي يک قيام، ازاین‌جهت کاملاً منطقي بود که در صورت نياز به نيروي نظامي، کوفه بهترين مکان براي تأمين اين نياز بود؛ چنان‌که بخش مهمّي از نيروي نظامي امام علي در نبرد جمل و صفين و نهروان نيز شامل مردم کوفه مي‌شد.

ثانياً: از جهت فرهنگي، کوفه مهم‌ترين پايگاه فرهنگي جهان اسلام بود و حضور چندسالۀ امام علي و فرزندانش در اين شهر، باعث ارتقاي سطح فرهنگي مردم کوفه شده بود. لذا زمينۀ اصلاح‌طلبی و قيام عليه ظلم و جور بني­اميه، در اين شهر بيش از شهرهاي ديگر فراهم بود. قيامهاي بعدي نيز مؤيد اين معنا است.

ثالثاً: ازنظر اعتقادي نيز کوفه از همان زمان تأسيس، يک مرکز مهم براي شيعيان و عموم هواداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شناخته مي‌شد و ازاین‌جهت، فضاي آن با بصره (که تقريباً هم‌زمان با کوفه ساخته شده بودند) تفاوت داشت. درست است که در کوفه، غير شيعيان و حتي هواداران بني­اميه نيز ساکن بودند؛ ولي به‌هرحال، فضاي عمومي شهر موافق و همراه اهل‌بیت بود.(1) حوادث بعدي مانند قيام توابين و قيام مختار نيز مؤيّد همين نکته است که جريان شيعي در اين شهر، هرچند اکثريت نداشته، قدرتمند بوده است.

رابعاً: اساساً چرا از بين همۀ شهرهاي مهم در آن روزگار، فقط کوفيان امام حسين (علیه‌السلام) را به شهر خود دعوت کردند؟ دليلش روشن است: بعد از مرگ معاويه، فضاي سياسي ـ اجتماعي کوفه، متأثّر از ناخشنودي مردم از حکومت يزيد بود و بدين ترتيب، شيعيان که از سال‌ها قبل مترصد فرصت بودند، جو را در دست گرفتند و جوّ غالب، هواداري از امام حسين (ع) بود و لذا کساني مانند اشراف هم که قلباً موافق اهل‌بیت نبودند، براي همراهي با اين جو و جا نماندن از قافله، به امام نامه نوشتند و ايشان را به کوفه دعوت کردند. سهل گيري و ضعف نعمان بن بشير فرماندار وقت کوفه نيز در تشديد اين جو مؤثّر بود.

خامساً: ازنظر جغرافيايي نيز کوفه در مرکز جهان اسلام قرار داشت و علاوه بر اهميت استراتژيک فراوان، از جهت ارتباطي (و به تعبير امروزي، از جهت رسانه‌اي) هم اهمّيت فراوان داشت. هر خبري در کوفه، به‌سرعت در جهان اسلام منتشر مي‌شد. امام حسين (علیه‌السلام) مي‌دانست که به‌هرحال، به شهادت خواهد رسيد و اين را هنگام خروج از مکه نيز به‌صراحت بيان فرموده بود. پس به دنبال راهي بود که خونش بي‌اثر نشود و بيش‌ترين تأثير و بازتاب را داشته باشد. ازاین‌جهت نيز کوفه بهترين انتخاب بود. برعکس؛ شهادت وي در مناطق دوردستي مانند يمن، بازتاب چنداني نمي‌يافت.

سادساً: ازنظر سياسي نيز ـ مخصوصاً به سبب درگيري چندسالۀ کوفيان با شاميان در دوران خلافت امام علي (علیه‌السلام) ـ کوفه کانون مبارزه با حکومت شام بود و کوفيان در اين راه بيشترين کشته و زنداني و تبعيدي را داده بودند.

البته مردم کوفه مشکلاتي هم داشتند؛ ازجمله اين‌که عجول بودند و در تصمیم‌گیری‌ها شتاب‌زده عمل مي‌کردند. تابع رؤساي قبايل خويش بودند و گاه مصالح قبيله را بر مصالح عمومي جامعه ترجيح مي‌دادند و… ولي درمجموع، انتخاب کوفه به‌عنوان مقصد حرکت امام حسين (که در صورت موفقيت بايد به مرکز قدرت امام حسين تبديل مي‌شد، کاري درست بوده است و نه يمن و نه هيچ شهر ديگري ويژگي‌هاي کوفه را نداشتند.

به تعبير ديگر، امام حسين (علیه‌السلام) در جمع‌بندي نقاط مثبت و منفي کوفه، به اين نتيجه رسيده بود که اين شهر، مناسب‌ترين جا براي آغاز نهضت است.(2)

در پايان به اين نکته نيز توجه داشته باشيد که مردم هيچ شهري يا منطقۀ ديگري همانند کوفيان اعلام آمادگي براي استقبال و همراهي با امام نکرده بودند و لذا عقل سياسي و اجتماعي حکم مي‌کرد که امام به اين دعوت پاسخ مثبت دهد و اگر امام حسين (علیه‌السلام) به کوفه نرفته بود، اين سؤال براي هميشه در تاريخ باقي می‌ماند که باوجود اين همه استعداد و آمادگي و وجود آن‌همه دعوت‌نامه، چرا امام به‌سوی کوفه نرفت؟

براي آشنايي بيشتر با فضاي کوفه و خصوصيات مردم آن، ر.ک: رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 132 ـ 134 و ص 191 ـ 192؛ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 81 تا 106.

 

پي‌نوشت‌ها

1 ـ رسول جعفريان تخمين زده است که حداقل یک‌چهارم جمعيت کوفه، جزو جريان شيعي بوده‌اند. حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 192.

2 ـ ری‌شهری و همکاران، شهادت‌نامۀ امام حسين (علیه‌السلام)، ص 319.

وقتي حضرت زينب سلام الله عليها از دروازه شام عبور داده مي شدند ...؟
اگر مراد از پيروزي رسيدن به اهداف باشد كه به طور قطع باید ادعا نمود حضرت زينب نيز مانند امام حسين به تمام اهداف خود رسیده و پیروزمندانه از میدان اسارت ...

وقتي حضرت زينب سلام الله عليها دقيقا همان لحظاتي كه از دروازه شام عبور داده مي شدند آيه "ان تنصرالله ينصركم" را چگونه یافتند؟

نظر به اينكه اهداف قيام امام حسين همان اهداف حضرت زينب در تحمل و صبر دشواري هاست، بايد گفت تا پيروزي را در چه بدانيم.

اگر مراد از  پيروزي رسيدن به اهداف باشد كه به طور قطع باید ادعا نمود حضرت زينب نيز مانند امام حسين  به تمام اهداف خود رسیده و پیروزمندانه از میدان اسارت  بیرون آمد.

اگر مراد از پيروزي غلبه بر دشمن در جنگ ظاهري باشد ، جواب منفی است؛ زیرا در ظاهر، لشكر عمر بن سعد توانست بر لشكر امام حسین‏ علیه السلام غالب شده و جوانان بنی هاشم و حتی خود امام و اصحاب او را به قتل برساند، و خاندان  حضرت را با خواري از شهرها و ميادين عبور دهد ؛ امری كه از حیث نظامی شكست به حساب می‏آمد.

 اما حضرت زينب مانند امام از قیام و نهضت اهداف دیگری داشت، او نيز در صدد بیداری امت اسلامی بود. امتی كه به خواب غفلت فرو رفته و تعلیمات اصیل اسلامی را وارونه فهمیده بود، دفاع مظلومانه او مانند شهادت مظلومانه برادرش می‏توانست مردم را از خواب عمیق غفلت بیدار كند.  بعد از شهادت حضرت‏علیه السلام قیام‏ها شروع می‏شود.

 مؤمن و موحّد، همه امور را به اراده الهي مي‏داند و قائل است كه در عالم هستي هيچ چيز بدون اراده الهي واقع نمي‏شود كه توحيد افعالي ناميده مي‏شود، پس آنچه واقع شود، يقيناً خداوند اراده نموده است و هر چه واقع نشود، خداوند نخواسته است. انسان موحّد چون مي‏يابد كه بر اساس مصلحت خداوند، اين واقعه به وقوع پيوسته و حكمت خدا بر آن تعلّق گرفته، در هر لحظه و هر كاري به رضاي او راضي است . حادثه را كه خداوند پسنديده است، زيبا مي‏يابد؛ هر چند حادثه به شهادت رسيدن برادران و فرزندان باشد.

گر به اقليم عشق رو آري        همه آفاق گلستان بيني

اين اوج عرفان و عشق الهي است كه:

من از درمان و درد و صل و هجران         پسندم آنچه را جانان پسندد

قرآن در اين مورد خطاب به پيامبر اسلام مي‏فرمايد: "شما جز آن نمي‏خواهيد كه خدا خواسته باشد؛ زيرا خدا دانا و حكيم است".(1)

آري خداوند دانا و حكيم، هماره بر اساس حكمت و مصلحت حوادث جهان را ترتيب مي‏دهد.

 اين بزرگواران همواره حيات خويش را در راه دين فدا نموده‏اند. امام حسين(ع) براي حفظ دين جدّش رسول خدا قيام نمود و به شهادت رسيد. چه زيبايي از اين بالاتر كه شير زني در راه تحقق اهداف امام خويش، هر گونه سختي را بر خود هموار نمايد، و در مقابل هر سختي، همچون كوهي، استوار ايستادگي نمايد؟!

با توجه به نكات گذشته هنگام گفتگوي ابن زياد با حضرت زينب مشاهده مي شود  كه ابن زياد قصد داشت همه جنايات خويش را با نسبت دادن به خواست خدا صحيح جلوه داده و كارهاي خود را بر اساس حق توجيه نمايد! وي گفت: كار خدا را با اهل بيت خود چگونه ديدي؟ زينب كبري در جواب فرمود: ما رأيتُ الاّ جميلاً...؛ هيچ چيز جز زيبايي نديدم. اينان (امام حسين و يارانش) گروهي بودند كه خداوند شهادت را براي آنان مقرّر نمود . در قيامت خداوند بين تو و آن‏ها قضاوت مي‏نمايد....(2) 

 از نظر اهل بیت (ع) شهادت و اسارت در راه خدا ذلت و حكومت ظالمانه به معنای عزت نیست ، بلكه تحمل چنين اسارتي و سختي هاي آن ،نيز مرگ در راه خدا ،عزت و حكومت مبتنی بر ظلم و ستم ذلت است . انسان های قدرت طلب و دنیاگرا تصور می كنند كه حكومت ظالمانه عزت است.

از اين رو آن بانو در باره شهادت برادر و اهل بيت شان  مي فرماید:

شهادت بر آن ها مقرر شده بود ،به جانب كشتنگاه خود رفتند .به زودی خداوند آن ها و تو را جمع می كند تا در پیشگاه او حجت بیاورید و داوری خواهید. در آن روز بنگر رستگاری و پیروزی از آن كیست ؟ (3)

اين نكات معرفتي بود كه موجب گشت زينب (ع) تمامي مصائب را به جان تحمل نمايد و از مصادیق"ان تنصرالله ينصركم" به حساب آورد .

پي نوشت‏ها:

1. انسان (76) آيه 30.

2. دمع السجوم ،ص 456 ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ؛

علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت ، ناشر : دار إحياء التراث العربي ، 1403 - 1983 م ج 45، ص 115، باب 39.

3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ،ص179-180 ، به نقل از تاریخ طبری ، ج5 ، ص 457.

پیشنهادات امام حسین علیه السلام به عمر بن سعد چه بود؟
امام حسین ( ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود ، كه - متاسفانه- نصایح امام ، در وی اثر نكرد ، اما در این گفتگو بیعت با یزید مطرح نشده است.

پیشنهادات امام حسین علیه السلام به عمر بن سعد چه بود؟ آیا قبول بیعت با یزید یكی از پیشنهادات امام بود؟

امام حسین ( ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود ، كه - متاسفانه- نصایح امام ، در وی اثر نكرد ، اما در این گفتگو  بیعت با یزید مطرح نشده است. اگر در برخی منابع هم چنین مطلبی باشد، باید آن را تحلیل و توجیه نمود ، زیرا این امر با اهداف ، گفتار و رفتار امام همسویی ندارد . امام از  آغاز قیام از عدم بیعت با یزید و امر به معروف و نهی از منكر سخن گفت .بار ها اعلام نمود كه به هیج عنوان با یزید بیعت نمی كند(1) . تا آخرین لحظه زندگی نیز از این هدف دست بر نداشت . اتفاقا بیش تر خطابه و سخنان عزت مندی و عزت گرایی امام در روز عاشورا و در برابر دشمن ایراد شده است. روز عاشورا خطاب به نيروهاي ابن سعد  فرمود :

الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين،بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة... " .

كسی كه در آخرین لحظ زندگی این گونه سخن می گوید ،چگونه به حكومت پیشنهاد بیعت می دهد ؟ البته امام در گفتگوی با حر و عمر سعد فرمود : به جهت اینكه مردم كوفه از من دعوت كرده اند  آمدم، حال اگر به این امر وفا دار نیستند  بر می گردم ، اما حرف امام معنایش این نیست كه  دست از اهداف خود بر می دارد ، دیگر امر به معروف نمی كند و در برابر حكومت سكوت می نماید . امام در برابر دشمن چنین جوابی را داد و این جواب هم منطقی بود،زیرا

 كوفیان بودند كه امام را دعوت كرده بودند . امام آنان را سرزنش نمود .مهم تر از همه اینكه خطابه و سخنان پر شور امام كه در شب و روز عاشورا بیان شده است ، حاكی از ادامه روحیه ستم ستیزیی امام دارد. از سوی دیگر امام بیعت با یزید را مساوی با از بین رفتن اسلام خواند.(2)از او به عنوان انسان فاجر ، فاسق و ظالم یاد كرد و حكومت وی را غیر مشروع دانست ،(3) با این وضع چگونه امام بیعت با یزید را پیشنهاد می نماید؟

روز عاشورا فرستاده ،نامه ابن سعد را به امام تقديم نمود و عرض كرد:

چرا به ديار ما آمده‏اي؟ امام  فرمود: اهالي شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت كرده‏اند. اگر از آمدن من ناخشنودند ، باز خواهم گشت ،سپس امام  به فرستاده عمر بن سعد فرمود: از طرف من به اميرت بگو: خود به اين ديار نيامده‏ام، بلكه مردم اين ديار مرا دعوت كردند تا به نزدشان بيايم و با من بيعت كنند و مرا از دشمنانم بازدارند و ياريم نمايند، پس اگر ناخشنودند، از راهي كه آمده‏ام باز مي‏گردم .

وقتي فرستاده عمر بن سعد بازگشت و او را از جريان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: اميدوارم كه خداوند مرا از جنگ با حسين  برهاند. آن گاه خواسته امام را به اطّلاع «ابن زياد» رساند، ولي او در پاسخ نوشت: از حسين بن علي بخواه  او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند. اگر چنين كرد، ما نظر خود را خواهيم نوشت .

چون نامه ابن زياد به دست ابن سعد رسيد، گفت: تصوّر من اين است كه عبيداللَّه بن زياد، خواهان عافيت و صلح نيست. عمر بن سعد، متن نامه عبيداللَّه بن زياد را نزد امام  فرستاد. امام فرمود:  هرگز به نامه ابن زياد پاسخ نخواهم داد. آيا بالاتر از مرگ سرانجامي خواهد بود؟! خوشا چنين مرگي.

 امام  قاصدي نزد عمر بن سعد روانه ساخت كه مي‏خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتي داشته باشيم. چون شب فرا رسيد، ابن سعد با بيست نفر از يارانش و امام  نيز با بيست تن از ياران خود در محلّ موعود حضور يافتند. امام  به ياران خود دستور داد تا دور شوند. تنها عبّاس برادرش و علي اكبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همين طور ابن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيّه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام  آغاز سخن كرد و فرمود: واي بر تو، اي پسر سعد، آيا از خدايي كه بازگشت تو به سوي اوست، هراس نداري؟ آيا با من مي‏جنگي در حالي كه مي‏داني من پسر چه كسي هستم؟ اين گروه را رها كن و با ما باش كه اين موجب نزديكي تو به خداست. ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم، مي‏ترسم خانه‏ام را ويران كنند.

امام فرمود: آن را براي تو مي‏سازم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده‏ام بيمناكم .مي‏ترسم ابن زياد بر آنان خشم گيرد و همه را از دم شمشير بگذراند. امام هنگامي كه مشاهده كرد ابن سعد از تصميم خود باز نمي‏گردد، سكوت كرد و پاسخي نداد و از وي رو برگرداند. در حالي كه از جا بر مي‏خاست، فرمود: تو را چه مي‏شود! خداوند به زودي در بسترت جانت را بگيرد و تو را در روز رستاخيز نيامرزد. به خدا سوگند! من اميدوارم كه از گندم عراق، جز مقدار ناچيزي، نخوري.(4)

همان طور كه ملاحظه می نمایید در این نامه و گفتگو سخن از بیعت امام با یزید نیست .

پی نوشت ها:

1. فتوح، ابن اعثم ، ج5 ،ص 31.

2.بحارالانوار،ج1، ص184 .

3.همان، ج44، 325 .

4. عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد ، ص  395-398، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)،قم،1384 .

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟
در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) استاد و معلم داشتند؟

در تاریخ گزارشی مبنی بر تحصیل امام حسن و حسین (ع) نزد غیر معصومین وجود ندارد. يكي از راههاي تحصيل علم امامان از جمله امام حسن و امام حسين علوم پيامبر حضرت زهرا و امام علي عليهم السلام است و از طريق ديگر كه منبعي به معصوم متصل نباشد.  علمي را نياموختند در رابطه با اين كه دانش ها و علوم امامان از چند راه تحصيل مي شده است آيه الله اميني در كتاب مسائل كلي امامت چنين بيان مي دارند:

طريق اول استفاده از دانشها، صحيفه ها و كتابهايي كه از پيامبر اكرم به طور ارث به دستشان رسيده راه دوم استفاده از قرآن شريف

راه سوم استفاده از راه غيبي.(1)

پي نوشت ها :

1. ابراهيم اميني،كتاب بررسی مسائل كلي امامت،چاپ دوم دفتر تبليغات اسلامي،ص231.

آيا امام حسين دررحم مادر، بامادرش صحبت مي كرد؟
حضرت زهرا(س) فرمودند: وقتي ماه ششم فرا رسيد در شب تاريك احتياجي به چراغ نداشتم. هر گاه تنها در ميان محراب عبادت بودم از باطن خود صداي تسبيح و تقديس مي‏شنيدم.

 آيا امام حسين دررحم مادر، بامادرش صحبت مي كرد؟

 در برخي نقل ها آمده است كه امام حسين در دوران حمل مادرش فاطمه زهرا كلام او را مي شنيد.

در كتاب حديثي بحار الانوار روايتي بر اين مضمون آمده البته ترجمه ي اين بخش به عنوان  زندگاني حضرت زهرا عليها السلام نيز چاپ شده است در اين كتاب آمده كه حضرت زهرا(س) فرمودند: وقتي ماه ششم فرا رسيد در شب تاريك احتياجي به چراغ نداشتم. هر گاه تنها در ميان محراب عبادت بودم از باطن خود صداي تسبيح و تقديس مي‏شنيدم.(1)

البته لازم به تذكر است كه روايات موجود در كتاب بحار نياز به بررسي دلالي و سندي دارد و ما فارغ از اين گونه بررسي ها تنها به بيان اين نقل در آن كتاب پرداختيم.

پي نوشت ها:

1. زندگاني حضرت زهرا عليها السلام( نجفي)، محمد جواد نجفي‏، ناشر اسلاميه‏، مكان چاپ تهران‏، سال چاپ1377 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ص305؛ و بحار الانوار، مجلسي، ج‏43، ص273

آیا سر مبارك امام حسین علیه السلام با بدن گرامی ایشان در یكجا دفن شده
در این كه سر امام حسین علیه‌السلام كجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا كه شش قول در این باره گفته شده است.

 آیا سر مبارك امام حسین علیه السلام با بدن گرامی ایشان در یكجا دفن شده اند یا آنكه از بدن گرامی ایشان جدا بوده و در جای دیگری می باشد؟ با تشكر

 در این كه سر امام حسین علیهالسلام كجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارشهای گوناگونی آوردهاند تا آنجا كه شش قول در این باره گفته شده است.

قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترك میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان كردهاند.

شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره مینویسند: علی بن حسین علیه السلام همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین علیهالسلام را به كربلا باز گرداند.(1)

سید مرتضی در این باره میگوید: روایت كردهاند كه سر امام حسین علیهالسلام با جسد در كربلا دفن شد.(2)

ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل كرده است كه به همین سبب (ملحق كردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیمالسلام) توصیه شده است.(3)

ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن میتوان اعتماد كرد، آن است كه بعد از آن كه سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (4)

سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین علیهالسلام، روایت شده كه سر برگردانده شد و در كربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.(5)

مجلسی، یكی از وجههای استحباب زیارت امام حسین علیهالسلام را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهماالسلام بیان كرده است. (6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره مینویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است كه سر امام همراه بدن دفن شده است. (7)

برخی اندیشمندان اهلتسنن نیز این قول را بیان كردهاند:

ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره مینویسد:

و فی العشرین ردّ راس الحسین علیهالسلام الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین علیهالسلام به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (8)

قرطبی (متوفای 671 ق) مینویسد:

امامیه میگویند كه سر حسین علیهالسلام پس از چهل روز به كربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین مینامند. (9)

قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنیامیه است، چون در آن روز، سر حسین علیهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.(10)

مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در كربلا دفن شد. (11)

قول دوم: در كنار قبر امیرالمومنین علیهالسلام؛ (12)

قول سوم: مسجد رقه در كنار فرات؛

قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه علیهاالسلام؛

قول پنجم: دمشق؛

قول ششم: قاهره. (13)

بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد كه دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارشهای تاریخی - چنانكه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.

پینوشتها:

1. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سیو یكم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، صو مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.

2. رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.

3. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة الله: و منه زیارة الاربعین».

4. نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85.

5. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.

6. مجلس، بحارالانوار، ج 98، ص 334.

7. همان، ج 45، ص 145.

8. بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.

9. محمد بن احمد قرطبی، التذكرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.

10. زكریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.

11. عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205.

12. ابن قولویه قمی، كامل الزیارات، ص 84؛ كلینی، الكافی، ج 4، ص 571- 572؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 35- 36 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 85.

13. سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337.

قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی كرده است. ر. ك: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، ص 303 به بعد.

منبع:

مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر . برگرفته از :http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamHoss...

فلسفه اربعین برای سیدالشهدا
اربعین شهادت امام حسین (ع) یكی از روزهایی است كه به فضیلت زیارت آن حضرت از دور و نزدیك شناخته می شود و در این مساله تفاوتی بین این روز و روزهای زیارتی دیگر نیست

فلسفه اربعین برای سیدالشهدا چیست؟

اربعین شهادت امام حسین (ع) یكی از روزهایی است كه به فضیلت زیارت آن حضرت از دور و نزدیك شناخته می شود و در این مساله تفاوتی بین این روز و روزهای زیارتی دیگر نیست و نباید برای آن به دنبال فلسفه خاصی بود.

 اما در این كه شهرت و علاقه زیاد شیعیان به زیارت در این روز به چه بر می گردد و آیا منشا این امر زیارت كاروان اسرای كربلا در این روز بوده، مورد اختلاف است؛ مثلا شهيد مطهري در اين خصوص كه اهل بيت امام حسين در روز اربعين به كربلا آمده اند باور دارد كه آن را عقل تایید نمی كند و در منابع دسته اول و معتبر نیامده است. (1)

برخی دیگر از مورخان هم به طور صریح و هم غیر صریح اين مطلب  را انكار نمودهاند.

شیخ مفید در «مسار الشیعه» آورده است:

«روز اربعین، روزی است كه اهل بیت امام، از شام به سوی مدینه مراجعت كردند. نیز روزی است كه جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین ع وارد كربلا شد». (2)

شیخ طوسی در «مصباح المتهجّد»(3) و ابن اعثم در الفتوح (4) نیز همین مطلب را ذكر كردهاند. میرزا حسین نوری مینویسد:

«از عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی استفاده میشود كه روز اربعین روزی است كه اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند. نه آن كه در آن روز به مدینه رسیدند. » (5)

در این میان سید بن طاوس در «لهوف»، اربعین را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ایشان مینویسد:

«وقتی اسرای كربلا از شام به طرف عراق بازگشتند، به راهنمای كاروان گفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراین آنها به محل شهادت امام حسین  آمدند. سپس در آن جا به اقامه عزا و گریه و زاری برای اباعبدالله پرداختند ...»(6 )

ابن نما حلی نیز روز اربعین را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا و ملاقات آنها با جابر و عدهای از بنی هاشم ذكر كرده است. (10) میرزا حسین نوری پس از از نقل قول سید بن طاوس به نقد آن پرداخته است.(7)

رسول جعفریان مینویسد: «شیخ مفید در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسین، بلاذری در انساب الاشراف، دینوری در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبری، اشارهای به بازگشت اسرا به كربلا نكردهاند».(8) شیخ عباس قمی هم داستان آمدن اسرای كربلا را در اربعین از شام به كربلا بسیار بعید میداند. (9) محمدابراهیم آیتی (10) و شهید مطهری (ره) نیز آمدن اسرای در روز اربعین به كربلا، را انكار كردهاند. (11)

امّا در خصوص ورود جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین سال 61 هجری به كربلا، به نظر میرسد بین منابع تاریخی چندان اختلافی نباشد. شیخ طوسی مینویسد:

«روز اربعین روزی است كه جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا ص از مدینه برای زیارت قبر امام حسین (ع) به كربلا آمد. او اولین زائری بود كه قبر شریف آن حضرت را زیارت كرد». (12)

مرحوم آیتی مینویسد: «جابر بیستم ماه صفر، درست چهل روز بعد از شهادت امام وارد كربلا شد. سنت زیارت اربعین امام به دست او تأسیس گردید». (13)

پی نوشت ها:

1.  شهيد مطهري، حماسه حسینی، ناشر:صدرا، تهران، ج 1،ص 30.

2. مسار الشيعة (المجموعة)،الشيخ المفيد،ص26،سال چاپ: 1406،ناشر: مكتب آية الله العظمي المرعشي النجفي - قم

3 . مصباح المتهجد،الشيخ الطوسي، ص 787،چاپ: اول،سال چاپ : 1411 - 1991 م،ناشر: مؤسسة فقه الشيعة - بيروت - لبنان ،

4 . ابن اعثم كوفی، احمد، ترجمه محمد بن محمد بن مستوفی هروی، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، 1372، ص 916.

 5 . النوری، لولو و مرجان، تهران، فراهانی، 1364، ص 154.

 8 . اللهوف في قتلي الطفوف،السيد ابن طاووس، ص114،چاپ : اول،سال چاپ : 1417،ناشر : أنوار الهدي - قم - ايران.

 6 . مثير الأحزان، ابن نما الحلي، ص86،سال چاپ: 1369 - 1950 م،ناشر: المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف.

 7 . نوری، پیشین، ص 152.

 8 . جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، قم، ص 216. ناشر :انصاریان.

 9 . قمی، منتهی الامال، ج1، ص 525. موسسه انتشارات هجرت، قم، 1378 .

 10 . آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص139. ناشر: كتابخانه صدوق

 11 . مطهری،  حماسه حسینی ، ج1، ص 30.

 12 . طوسی،  پیشین، ص 787.

 13 . آیتی،  پیشین، ص 231-230.

چگونه جابر بن عبدالله انصاري در اربعين نابينا بوده است؟
در تطابق لازم نيست كه جابر بينا باشد، زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي كه نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري كرده و آن نسخه را پيش خود داشته ..

چگونه جابر بن عبدالله انصاري در اربعين نابينا بوده است در حاليكه سالها بعد با ديدن و شناختن امام باقر(ع) سلام رسول خدا(ص) را به ايشان رساندند؟

در تطابق لازم نيست كه جابر بينا باشد، زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي كه نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري كرده و آن نسخه را پيش خود داشته، بارها در آن نظر كرده و كاملا در ذهنش بود. آن را به امام عرضه كرده و امام هم از روي اصل لوح، حديث را خوانده و تطابق را انجام داده اند.

امام باقر هنگام وفات امام صادق را خواند تا به او وصيت كند. فرزندش زيد عرض كرد: كاش شما مثل امام حسن و امام حسين(ع) عمل مي كردي و به من وصيت مي نمودي! امام فرمود: امامت عهد خدايي است و تمثيل بردار نمي باشد.

بعد جابر را فراخواند و فرمود: آنچه از حديث صحيفه ديده اي براي ما بگو.

در اين جا لازم نيست كه جابر بينا باشد، بلكه آنچه از صحيفه ديده بود، عرض كرد. (1)

2. رواياتي كه حكايت دارد كه امام از جابر نسخه اش را طلب كرده و با نسخه خود تطبيق داده، صراحت ندارند كه جابر آن زمان نابينا بوده، بلكه در موارد متعدد بر بينايي او تصريح شده است. نابينايي او در زمان زيارت اربعين هم مبنايي ندارد، بلكه با توجه به روايات متعدد ايشان در آن زمان و مدت ها بعد از آن بينا بود.

در روايتي كه مربوط به زيارت جابر در اربعين است، از قول عطيه كه همراه جابر بود، آمده است: " بعد از غسل و زدن عطر بر خويش، با پاي برهنه به طرف قبر ها رفت تا بر بالاي قبر ابي عبدالله ايستاد. سه بار تكبير گفت و بيهوش بر قبر افتاد. وقتي به هوش آمد، عرض كرد: سلام بر... سپس قبر را بوسيد و دو ركعت نماز خواند. متوجه قبور شهدا شد و عرض كرد: سلام بر... بعد به طرف قبر عباس بن علي آمد و عرض كرد: سلام بر... (2)

در كتاب بشاره المصطفي ضمن خبر زيارت جابر آورده كه جابر به همراهش گفت: "فالمسنيه فالمسته"(دست مرا بر قبر بگذار و من دستش را بر قبر گذاردم)؛ اين جمله(كه شايد با استناد بدان جابر را در آن زمان نابينا شمرده اند) دلالت بر نابينايي جابر ندارد، زيرا چه بسا شدت حزن و اندوه، بينايي او را در آن لحظه مختل نموده، يا اشك چشمانش را فراگرفته و مانع ديد او شده است. (3)

3. رسول خدا به جابر مژده مي دهد كه نوه اش- محمد بن علي بن الحسين(امام باقر) -را خواهد ديد. از جابر مي خواهد كه حامل سلام ايشان به او باشد. بنا بر روايات متعدد، جابر امام را ديده و ايشان را برانداز كرده و... (4)

4. در مورد نابينايي جابر در آخر عمر هم در روايات و تاريخ تصريحي نيست، بلكه شايد بينايي اش كم شده يا دور يا نزديك بيني اش را از دست داده باشد.

در ارشاد مفيد به نقل از امام باقر آمده: بر جابر بن عبدالله انصاري وارد شدم و بر او سلام كردم. بعد از جواب سلام پرسيد: كيستي؟ اين ملاقات بعد از آن بود كه نابينا شده بود و من خود را معرفي كردم و... (5)

اين روايت هم دلالت بر مطلب نمي كند، زيرا: -ممكن است دوربيني او ضعيف شده، نتوانسته از فاصله چند متري امام را ببيند و بشناسد.

-از روايات بر مي آيد كه جابر مكرر ابلاغ سلام رسول خدا را انجام داده، در مواضع مختلف اين مطلب را اظهار كرده تا مبلغ امامت و فضيلت امام باقر باشد. چه بسا اين ملاقات در آخر عمر او بوده و اولين ملاقات او با امام نبوده است.

-جمله "و اين ملاقات بعد از نابينايي او بود" ظاهرا از روايت نيست. جمله اي توضيحي از راوي است. احتمالا ايشان از سوال جابر برداشت كرده كه او امام را نمي ديده تا بشناسد. بدين جهت تصريح كرده كه در اين زمان بينا نبوده است.

- در بعضي از نقل هاي عالمان رجال دارد كه جابر در آخرهاي عمرش نابينا شده است. البته در رجال شيخ طوسي آمده: "و قد كان سقط حاجبيه علي عينيه"(6) (ابروان او بر چشم هايش افتاده بود)؛ شايد اين حالت كه معمولا سبب بسته شدن چشم مي شود، سبب شده كه نابينا تلقي شود.

اگر هم نابينا شده، در سال هاي آخر عمرش بوده كه زمان آن نامعلوم است.

در مورد سن جابر ابهام هست. ايشان را از كساني شمرده اند كه عمر طولاني كرده و از امام صادق نقل است كه او آخرين فرد از اصحاب رسول خدا بود كه از دنيا رفت. عامر بن وائله از اصحاب پيامبر سال 110 وفات كرد.(7) بنا به روايتي كه در بالا ذكر شد، هنگام وفات امام باقر يعني سال 114 هجري زنده بود. پس احتمال قوي دارد امام كه از نوجواني با او مصاحبت داشته، در آن زمان كه او بينا بوده، لوح را با نوشته او مطابقت داده و بعدا در آخرهاي عمر نابينا شده است.

جابر هنگام اولين ملاقات با امام باقر بينا بوده، زمان تطبيق نوشته او با اصل لوح كه نزد امام بوده، بينايي اش را داشته، اگر نابينا هم بود، مي توانست تطبيق را انجام دهد و از امام بخواهد از روي لوحي كه خدمت امام هست، مطلب را بخواند. شنيده اش را با مضمون نسخه خودش كه در ذهنش كاملا نقش بسته بود، تطبيق دهد.

پي نوشت ها:

1. قاموس الرجال، ج2، ص519.

2. بحار الانوار، ج98، ص329. (در اين جا نام همراه جابر "عطا " ذكر شده، ولي در روايات ديگر و مشهور او را "عطيه" گفته اند. )

3. كمال الدين و تمام النعمه، پاورقي، ص 309.

4. قاموس الرجال، ج2، ص514-516.

5. ترجمه ارشاد، ج2، ص156-157.

6. اختيار معرفه الرجال، ج1، ص205.

7. همان، ص237.

امام سجاد(ع) و اسراي كربلا چند روز طول كشيد كه به دمشق رسيدند؟
مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني(م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.

باسلام امام سجاد(ع) و اسراي كربلا چند روز طول كشيد كه به دمشق رسيدند و آيا همان سال براي چهلم امام حسين(ع) به كربلا بازگشتندԞ

مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني(م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.

في اليوم الاول، ادخل راس الحسين(ع) مدينه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سر حسين(ع) وارد دمشق شد.(1)

در خصوص اربعين و آمدن اسرا به كربلا بايد گفت:

شهيد مطهري در اين خصوص كه اهل بيت امام حسين در روز اربعين به كربلا آمده اند باور دارد كه آن را عقل تاييد نمي كند و در منابع دسته اول و معتبر نيامده است.(2)

برخي ديگر از مورخان هم به طور صريح و هم غير صريح اين مطلب را انكار نمودهاند.

شيخ مفيد در «مسار الشيعه» آورده است:

«روز اربعين، روزي است كه اهل بيت امام، از شام به سوي مدينه مراجعت كردند. نيز روزي است كه جابر بن عبدالله براي زيارت امام حسين ع وارد كربلا شد».(3)

شيخ طوسي در «مصباح المتهجّد»(4) و ابن اعثم در الفتوح (5) نيز همين مطلب را ذكر كردهاند.

ميرزا حسين نوري مينويسد:

«از عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي استفاده ميشود كه روز اربعين روزي است كه اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند. نه آن كه در آن روز به مدينه رسيدند.» (5)

در اين ميان سيد بن طاوس در «لهوف»، اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ايشان مينويسد:

«وقتي اسراي كربلا از شام به طرف عراق بازگشتند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراين آنها به محل شهادت امام حسين  آمدند. سپس در آن جا به اقامه عزا و گريه و زاري براي اباعبدالله پرداختند ...»(6 )

ابن نما حلي نيز روز اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا و ملاقات آنها با جابر و عدهاي از بني هاشم ذكر كرده است. (7)

 ميرزا حسين نوري پس از از نقل قول سيد بن طاوس به نقد آن پرداخته است.(8)

رسول جعفريان مينويسد: «شيخ مفيد در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسين، بلاذري در انساب الاشراف، دينوري در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبري، اشارهاي به بازگشت اسرا به كربلا نكردهاند».(9) شيخ عباس قمي هم داستان آمدن اسراي كربلا را در اربعين از شام به كربلا بسيار بعيد ميداند. (10) محمد ابراهيم آيتي (11) و شهيد مطهري ره نيز آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا، را انكار كردهاند. (12)

البته برخي آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا را قبول دارند.

پي نوشت ها:

1. ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي، آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، نشر ميراث مكتوب، 1380، ص 331.

2. حماسه حسيني، شهيد مطهري  ناشر: صدرا، ج 1، ص 30.

3. مسار الشيعة (المجموعة)، الشيخ المفيد، ص26، سال چاپ 1406، ناشر مكتب آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم.

4. مصباح المتهجد، الشيخ الطوسي، ص 787، چاپ اول، سال چاپ 1411 - 1991 م، ناشر مؤسسة فقه الشيعة - بيروت - لبنان.

4 . ابن اعثم كوفي، احمد، ترجمه محمد بن محمد بن مستوفي هروي، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 916.

 5 . النوري،  لولو و مرجان، تهران، فراهاني، 1364، ص 154.

 6. اللهوف في قتلى الطفوف،السيد ابن طاووس، ص114 ،چاپ اول، سال چاپ 1417، ناشر أنوار الهدى - قم - ايران.

 7 . مثير الأحزان، ابن نما الحلي، ص86، سال چاپ 1369 - 1950 م، ناشر المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف.

8 . نوري، پيشين، ص 152.

 9. جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، قم، ص 216، ناشر انصاريان.

 10. قمي، منتهي الامال، ج1، ص 525، موسسه انتشارات هجرت، قم، 1378.

 11. آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، ص139، ناشركتابخانه صدوق.

 12. مطهري، حماسه حسيني، ج1، ص 30.

صفحه‌ها