دانش تاريخ

آيا امام رضا از شهادت خود با خبر بودند؟
دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید،2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي حاصل می شود.

آيا امام رضا از شهادت خود با خبر بودند؟اگر باخبر بودند چرا برای شهادت اقدام كردند؟

دانش و آگاهي پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:

1ـ علم هایی كه از راه هاي عادي فراهم مي آید، كه در این دانش­ها با مردم دیگر تفاوت زیادي ندارند.

2ـ علومي كه از راه های ماوراي طبیعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي­گردد.

در كتاب كافی بابی (فصل) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا، یعنی امامان هر گاه می خواستند كه چیزی را بدانند، از آن آگاه می شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است. (1)

 پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومي كه از راه هاي غیر عادی حاصل مي­شد عمل كنند، بلكه تكالیف دیني آنان همواره طبق علومي بود كه از راه های عادي پیدا میشد.

روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستي و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حكومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مي شناختند. مي دانستند كه آنها ایمان واقعي ندارند، ولي هرگز با آنها مانند كفار برخورد نمي كردند، بلكه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احكام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می كردند.

هم چنین هنگامی كه در مسند قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم مي نشستند، مطابق قوانین قضایي اسلام حكم مي كردند و از علم خدادادي خود استفاده نمي كردند. در موردي كه دلیل شرعي مثلاً بر قاتل بودن متهمي وجود نداشت، امام یا پیامبر با تكیه بر علم غیب، حكم قصاص صادر نمي­كرد.

 معصومان(ع) مي توانستند در خود مصونیتي به وجود بیاورند كه ضربة شمشیر و سم در آنها اثر نكند، یا اگر مؤثر شد، سریعاً از راه اعجاز خود را شفا بدهند، ولی این كار را نكرده اند، زیرا بشر هستند و قضاي كلي الهي بر این است كه در زندگی مانند سایر مردم عمل نمایند. از این رو وقتي مریض مي شدند، به طبیب مراجعه می كردند . از دارو استفاده مي نمودند . درد را تحمل مي­كردند و در بستر بیماري می­افتادند. اگر غیر از این بود، امتحان و آزمایش و صبر و مقاومت در برابر مشكلات معنا نداشت.

آن ها در این جهت مانند مردمان عادی بودند كه در معرض آزمون های سخت قرار می گرفتند .علم لدنی آن ها در این جا هیچ دخالتی نمی توانست داشته باشد.

گرچه امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا مي­كرد، عمل مي­نمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بین كفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیاي الهي و رهروان راه حق را پیروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نماید، وی این كار را جز در موارد استثنایي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر این است كه جریان امور دنیوي به طور عادي و طبیعي پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.

 دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :

1- عمل بر اساس علم غیب با حكمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد .

2- عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏كردند. شاید یكی از حكمت‏های ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخیر جن، برای غیب گویی و كشف غیر عادی حوادث آینده، همين امر يعني اختلال در نظام عالم هستی باشد.

در نتیجه: گرچه امیر مؤمنان علی(ع) شهادت خود را می دانست و قاتل خویش را مي شناخت، لیكن این علم افاضي (خدادادی) بود . بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود ، بلكه وظیفه آن بود كه طبق علم عادی رفتار نماید . ابن ملجم هم تصمیمش مبني بر شهادت علی(ع) را مخفي نگه داشته بود . از این امر كسي غیر از همدستانش با خبر نبود.

 در نتيجه موقعي كه علی(ع) به مسجد تشریف برد ، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد. بر اساس علم عادي خود رفتار نمود. به علم غیر عادي خود ترتیب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غیبي خود عمل كند . اين حركت حضرت هم خودكشي نبود .

چنان كه در قضاوت و حكومت و تدبیر امور و انجام سایر تكالیف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تكلیفش مثل دیگران تیمم بود. (2)

امام حسین طبق تكلیف الهي عمل كرد. از بیعت سر باز زد و دعوت كوفیان را اجابت نمود،  همان گونه كه روش طبیعی و مرسوم اقتضا می كرد، قبل از حركت سفیرانی را به كوفه فرستاد و سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهید شد.

با توجه به معنای اخیر انداختن در هلاكت و خودكشی هم مورد ندارد، چون در امور عادی خود، علم و آگاهی غیبی به ماجرا نداشتند یا در این امور، اراده علم غیب نمی كردند تا از آن آگاه شوند و یا اگر علمی هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادی رفتار كنند . در حالي كه خودكشي و هلاكت به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .  

 مورد امام رضا عليه السلام امري غير اختياري بود و حضرت مجبور به نوشيدن آن جام زهر آلود يا خوردن ميوه مسموم شد و اختيار ترك براي ايشان وجود نداشت .

براي مطالعه بيش تر در اين خصوص مي توانيد به كتاب معارف دین، نوشته آیت الله لطف الله صافی گلپايگاني ( ج 1، ص 120 به بعد ) مراجعه نماييد .

پي نوشت ها:

1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، ج1، باب : ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ،

2. علامه مجلسي ، بحارالأنوار، ج 42؛ ص 258 و 259. نشر اسلاميه ، تهران بي تا .

پیروزی نهضت مشروطیت در دوره ی كدام پادشاه بود؟
در زمان مظفرالدین شاه ،كه نظامنامه انتخابات توسط شاه امضا شد و انتخابات مجلس در شهریور 1285 هـ.ش برگزار شد

پیروزی نهضت مشروطیت در دوره ی كدام پادشاه بود؟

در زمان مظفرالدین شاه ،كه نظامنامه انتخابات توسط شاه امضا شد و انتخابات مجلس در شهریور 1285 هـ.ش برگزار شد و نخستین مجلس مشروطه در مهر ماه همان سال گشایش یافت این مجلس نوشتن قانون اساسی رابه كمیتهای منتخب واگذار كرد. این كمیته به سرعت با بهرهگیری از قوانین اساسی بلژیك و فرانسه قانون فراهم آورد و به امضای شاه رساند. شاه بیمار اندكی بعد از امضای قانون اساسی درگذشت ومحمد علی شاه به سلطنت رسید.برگرفته از

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D9%86%D9...

چرا كشورهای اسلامی از كشورهای غربی عقب افتاده ترند؟
‌اسلام همواره مسلمانان را به فراگیری علوم و فتح قله های رفیع پیشرفت و ترقی فراخوانده است. اسلام این قدرت را داشت كه تمدن سازی نموده و افكار عمومی را جذب نماید.

چرا كشورهای اسلامی از كشورهای غربی عقب افتاده ترند؟

اسلام همواره مسلمانان را به فراگیری علوم و فتح قله های رفیع پیشرفت و ترقی فراخوانده است. اسلام این قدرت را داشت كه تمدن سازی نموده و افكار عمومی را جذب نماید. بنا بر این علل عقب ماندگی  مسلمانان، اسلام نیست.

در صدر اسلام، مسلمانان چنان پشیرفت نمودند كه بخش وسیعی از جهانیان را تحت تأثیر تمدن و فرهنگ خود قرار دادند  .همگان را به علم گرائی فراخواندند .در  فراگیری علوم مرزهای جغرافیایی را نادیده گرفتند.

 یكی از علل سرعت پیشرفت اسلام و مسلمانان این بود كه در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمیورزیدند. علم را در هر نقطه و در دست هر كس می­یافتند، از آن بهره میگرفتند.

در احادیث نبوی، به این نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر جا و در دست هر كس پیدا كردید، آن را فرا گیرید. رسول اكرم فرمود: «كلِمَةُ الحِكمَة ضالةُ الموُمِنِ فَحَیثُ وَجَدَها فَهُوَ اَحَقُ بِها؛

 دانش راستین گمشده مومن است. هر جا آن را بیابد ، خودش به آن سزاوارتر است.»(1) 

آری در آن روزی كه اسلام و احكام قرآن عملا اجرا میگردید، به خوبی نشان داد و اثبات كرد كه چگونه می­تواند از عقب افتاده ترین ملت ها نیرومندترین حكومتها و متمدن ترین ملت ها را به وجود آورد. روزی كه مسلمانان در بغداد و اسپانیا بزرگ ترین دانشگاه ها را دارا بودند، جهالت و خرافات بر سراسر جهان مغرب(اروپا و آمریكا) حكومت میكرد حتی چندین قرن بعد از آن رجال و شخصیتهای علمی را كه تازه در مغرب زمین ظهور كرده بودند، به جرم داشتن عقاید علمی، زنده در آتش میسوزانیدند.در این جا مناسب است مقداری از نقش اسلام و مسلمانان در تمدن را از زبان  یكی از دانشمندان غربی برای شما بازگو كنیم.

 دكتر گوستاولوبون، مستشرق و وزیر سابق فرانسوی مینویسد: كتاب های پزشكی محمد زكریای رازی در دانشكدههای پزشكی اروپا تا مدت زیادی جزء كتاب های درسی بود . كتاب های بوعلی به تمام زبان های دنیا ترجمه شد و تا مدت شش قرن اصول و مبانی طب شناخته میشد.(2)

 سیادت  و پیشتازی تمدن و انقلابات علمی و صنعتی تا آن هنگام منحصراً در اختیار مسلمانان بود كه فقط قرآن بر آن ها حكومت میكرد . علل عقب ماندگی مسلمانان را باید در عوامل دیگر جستجو كرد  .

اسلام به ذات خود ندارد عیبی      هر عیبی كه هست از مسلمانی ماست  

 عوامل عقب ماندگی مسلمانان را میتوان در موارد ذیل جستجو كرد:

1.برداشتهای انحرافی از آموزههای اسلام:

یكی از علل مهم عقب ماندگی مسلمانان در زمینه‏های مختلف به ویژه علم نظامی و ظلمت، برداشت‏های انحرافی از آموزه‏های دینی است، برخی تصور كرده‏اند كه دین با علم و تكنولوژی مخالف بوده و  دین مردم را به آخرت گرایی فراخوانده است .بر این اساس مسلمانان به جای پرداختن به علم و نوآوری‏ها، به مسایل فردی پرداختند. این نگرش و رویكرد موجب شد كه مسلمانان از قافله علم و تمدن و عقب بمانند، حال آن كه اسلام نه تنها با علم و تكنولوژی و فنون نظامی مخالف نیست، بلكه همگان را به یادگیری علم فرا خوانده و برای یادگیری علوم، مرز جغرافیایی نشناخته (3) از علم وحكمت به عنوان «گمشده مؤمنان» یاد كرده است.(4)  یادگیری برخی از علوم را واجب شمرده است.(5) به سبب بهره‏گیری از علوم بود كه مسلمانان در صدر اسلام، به پیشرفت‏های مهم علمی و تمدن دست یافتند.

2. ترك جهاد و عدم تلاش برای توانمندی نظامی مسلمانان

قرآن با نگاهی جامع مسلمانان را فرا خواند كه از قوّت و قدرت نظامی برخوردار باشید . سلاح‏های همسو با شرایط زمان را داشته باشید.(6)ولی مسلمانان دستورها و آموزه‏های دینی را فراموش كردند. به تن پروری پرداختند. یكی از نویسندگان می‏نویسد: ... آری جهاد در صحنه‏های علمی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و نظامی به دست فراموشی سپرده شده ؛ حُبّ نفس و عشق به دنیا و راحت‏طلبی و كوته نگری و اغراض شخصی بر آن‏ها چیره شده، تا آن جا كه كشتگان شان به دست خودشان بیش از كشتگانی است كه دشمن از آن‏ها قربانی می‏گیرد .

3 . تلاشهای تخریبی دشمنان :

یكی از عوامل مهم عقب ماندگی مسلمانان، دشمنان اسلام و مسلمانان می‏باشند. قدرت‏های بزرگ كه تمدن و پیشرفت‏های مسلمانان را بر نمی‏تابیدند، سعی كردند كه با بهره‏گیری از ابزار مختلف، عقب ماندگی را به مسلمانان دیكته‏ كنند. متأسفانه سیاست‏های استكبار با عدم خود باوری مسلمانان همسو شده و زمینه عقب ماندگی مسلمانان را افزایش داد. امروزه نیز استكبار جهانی پیشرفت‏های ایران اسلامی را بر نمی‏تابد، از این رو سعی می‏كنند با بهره‏گیری از اهرم‏های مختلف نگذارد كه ایران قله‏های رفیع علم و تكنولوژی را فتح كند.

برای پیشرفت جهان اسلام و دست یابی به تمدن بزرگ اسلامی لازم است كه مسلمانان به هویت اسلامی خویش برگشته ؛ دستورها و آموزه‏های دینی را در خصوص علوم نظامی، اقتصادی و... رعایت كنند. از سوی دیگر شجره طیبه خود باوری را تقویت نمایند . بدانند كه اسلام با علم و صنعت مخالف نیست . در اسلام هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت مسلمانان لحاظ شده است.

4. حكومت‏های وابسته‏ در كشورهای اسلامی :

یكی از عوامل مهم عقب ماندگی مسلمانان حكومت‏ها هستند كه تحت تأثیر دشمنان خارجی قرار گرفته ، موجب شدند كه مسلمانان از پیشرفت‏های علمی و صنعتی محروم شوند، زیرا برخی از حكومت‏های جهان اسلام بقا و دوام خویش را در عقب ماندگی فرهنگی و تضعیف استعداد و قابلیت‏های مسلمانان جستجو می‏كردند.

5. اختلافات و چند دستگی‏های مسلمانان

 جنگ‏های داخلی جهان اسلام و جنگ‏های گروهی و فرقه‏ای در كشورهای اسلامی نیز موجب شد كه مسلمانان از پیشرفت‏های علمی و صنعتی بی بهره شوند.

غیر از كشورهای اسلامی برخی كشور های دیگر  نیز بوده و هستند كه از كاروان علم و تمدن عقب اند كه آن هم علل  خود را دارد .  برخی كشورهای آفريقایی نظیر اتيوپی  در فقر و عقب ماندگی به سر می برند ، در حالی كه برخی كشورهای اسلامی نظیر ایران ،تركیه و پاكستان  به لحاظ  پیشرفت و تمدن وضع مطلوبي دارند . خصوصا ايران در چند سال بعد از انقلاب پيشرفت هاي خوبي داشته، ولي استكبار جهاني شديدا با آن مخالفت و عليه آن كار شكني مي كنند.  علل عقب ماندگی كشورهای اسلامی را باید در عوامل مورد اشاره جستجو نمود و نه در اسلام . (7)

 

پینوشت‏ها:

1.  محمد باقر مجلسی،  بحارالانوار  ،ج 2، ص 99،نشر دار الاحیا ،بیروت،  1403 ق.

2. ناصر مكارم شیرازی ، اسرار عقب ماندگی شرق، نشر نسل جوان ، قم، 1375 ش.

3. محسن فیض كاشانی  ،محجة البیضاء، ج 1، ص 91، نشر مكتبه صدوق، 1339 ش.

4.    بحار الانوار، ج 1، ص 168.

5.   همان، ص 177.

6.  انفال (8)، آیه 60؛  تفسیر نمونه، ج 7 ص 220، نشر دار الكتب الاسلامیه،  تهران،  بی تا .

7.  تفسیر نمونه، ج 16، ص 350 - 351.

تعداد مسلمانان و شیعیان جهان ؟
بیش از یك میلیارد و 453 میلیون نفر مسلمان در كشورهای یادشده سكونت دارند كه از این میان، بیش از 206 میلیون تن آنان، شیعه و از پیروان مكتب اهل بیت(ع) هستند.

تعداد مسلمانان كل دنيا چقدر هستن و چقدرشون شيعه هستن ؟

 كاش  معلوم می كردید كه ناراحتی شما مر بوط به چیست ؟ اگر  مربوط به گروه های مختلف اسلامی است كه چرا گرو ه های زیاد وجود داشته و عقاید آن ها با هم تفاوت دارند ، باید بگوییم این امر اختصاص به امروز ندارد. از قبل این گروه ها و اختلافات  وجود داشت ، امروزه نیز این فرقه ها وجود دارد . نمی توان جلو تشكیل گروه و یا گسترش آن را گرفت و گفت باید یك گروه تشكیل شود و عقاید واحد داشته باشند.

 البته امروزه رسانه ها مانند ماهواره و اینترنت وجود دارد كه با برنامه و تبلیغات خود ، انسان را دچار مشكل می كنند . در این شرایط بهترین راه این است انسان از عقل ،آیات و روایات معصوم بهره گرفته و گروه های حق را از ناحق  تشخیص دهد و فكر كند كه عقاید و عملكرد كدام  بهتر و مطابق عقل، قرآن و روایات می باشد . كتاب های مفیدی هم در این باره سامان یافته اند كه با مطالعه می توان آن ها بیش تر با حقایق آشنا شد و حق را از ناحق و سره را از ناسره تشخیص داد.

می توانید برخی كتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه نمایید . همین طور كتاب آیین ما ، اثر مرحوم كاشف الغطا، تر جمه آیت الله ناصر مكارم شیرازی و كتاب رهبری امام علی (ع) از دیدگاه قرآن و سنت- ترجمه المراجعات علامه شرف الدین- ، ترجمه محمد جعفر امامی را. می توانید برای شناخت بهتر اسلام و فرقه ها ، با عالمان دینی مشورت و یا با مراكزی مانند این مركز مكاتبه نمایید.

 ما هم قبول داریم كه در میان گروه های اسلامی وهابیت فرقه خطرناك و به شدت علیه شیعه و مبانی  آن تبلیغ می كند . ده ها تن از شیعیان را به شهادت رسانده است . از سوی دیگر اسلام را وارونه معرفی ، و برخی را نسبت به اسلام بدبین نموده است. متاسفانه ما در برابر تبلیغات این گروه، تبلیغات نظام یافته و گسترده نداریم ، حال اینكه این امر ضروری است . یكی از بهترین راه شناخت این گروه مطالعه عملكرد و مبانی فرقه وهابیت می باشد . برای شناخت وهابیت برخی از كتاب ها، از جمله كتاب آیین وهابیت ، آیت الله جعفر سبحانی و وهابیان ، اثر علی اصغر فقیهی را مطالعه و با عالمان دینی و مراكز مربوطه مشورت نمایید.

 آمار دقیق  مسلمان و شیعیان در جهان وجود ندارد .داده های آماری در این باره اختلاف دارند :

به تازگی دانشنامه آنلاین «Wikipedia» آمار جالبی از جمعیت شیعیان و مسلمانان در 67 كشور جهان را منتشر كرده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، منبع اصلی این آمار كه بنا بر آخرین اطلاعات از 92 درصد جمعیت مسلمان جهان در سال 2005 درج شده، اطلاعات كلی سازمان جاسوسی آمریكا (CIA) است. هرچند به نظر میرسد تمام موارد آن دقیق نباشد.

در این آمار، تنها به كشورهایی اشاره شده كه دستكم یك درصد جمعیت آن ها را شیعیان تشكیل میدهند . «Wikipedia» نیز تأكید كرده كه احتمالا جمعیت شیعیان و مسلمانان بیش از این میزان است.

بنا بر این آمار، بیش از یك میلیارد و 453 میلیون نفر مسلمان در كشورهای یادشده سكونت دارند كه از این میان، بیش از 206 میلیون تن آنان، شیعه و از پیروان مكتب اهل بیت(ع) هستند.

پنج كشوری كه بیش ترین تعداد جمعیت شیعه را در خود جای دادهاند، به ترتیب ایران، پاكستان، هند، عراق و تركیه هستند

 درباره وضعیت و جمعیت مسلمانان ، به كتاب شناخت كشور های اسلامی ، اثر غلام رضا گلی زواره مراجعه فرمایید

جايگاه و پايگاه روحانيت كجاست ؟
هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص هایی ‌ در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه گذاری نماید. ‌

جايگاه و پايگاه روحانيت كجاست ؟

 

هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص هایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه گذاری نماید.

تخصص در علوم دینی نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن می گوید:  

شايسته نيست، مؤمنان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند. چرا از هر گروهي، طايفه‏اي از آنان كوچ نمي‏كند (و طايفه‏اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و   هنگام بازگشت به سوي قوم خود آن ها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند؟(1)

 خداوند متعال، جامعه انسانی را برای آشنایی به احكام حلال و حرام و امور دینی، مكلّف كرده ، دستور داده تا گروهی از آن جامعه جهت تخصص در این علوم الهی همت  بگمارند.

روحانیت به معنای امروز آن - كه به قشر خاص از جامعه گفته می‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زیرا در زمان حضور معصومان(ع) مردم مسایل شرعی و پرسش‏های خود را مستقیماً از آن ها می‏پرسیدند. آنان خود و یا نمایندگان آن ها پاسخ مسایل شرعی مردم را بیان می‏نمودند.

 البته بعضی از انسان‏ها بودند كه با عنوان «روحانی» از آنان یاد نمی‏شد، ولی وظایف روحانی را انجام می‏دادند، بدین معنا كه تبلیغ دین نموده و به هدایت مردم می‏پرداختند.(2) مانند این كه در صدر اسلام، پیامبر (ص) برخی را به عنوان مبلّغ و برخی را به عنوان قاری قرآن اعزام و نصب می‏نمود.

 ائمه(ع) نیز شاگردان و دانش‏آموختگانی داشتند كه عملاً وظایف روحانی را در عصر آنان انجام می‏دادند. امام علی(ع)  به قثم بن عباس كه از طرف او كارگزار مكه بود می نویسد : « ...  فأفت المستفتي، و علّم الجاهل، و ذاكر العالم ؛ (3) فتوا برای پرسشگر بیان كن و جاهل را تعلیم ده و با عالمان به بحث بپرداز .»

 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وأفت الناس فإنّی اُحبّ أنْ یری شیعتی مثلك(4)؛ در مسجد مدینه بشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مانند تو میان شیعیان دیده شوند.»

از جمله وظائف وخدمات روحانیون در این زمان:

1. تبیین معارف قرآنی:

قرآن ـ كه اساس اسلام است ـ به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن میگوید: وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آن را برای مردم توضیح دهی و بیان كنی. (5)

 بعد از نبی اكرم(ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان  حضرت؛ یعنی، ائمه اثنی عشر قرار گرفت. در زمان غیبت نیز بر عهده علما و دانشمندان راستین ـ كه در حقیقت پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند ـ می‏باشد.

2.  تبیین و تفسیر معارف و سنن نبوی و اهل البیت:

منبع دیگری در معارف اسلامی احادیث و سننی است كه از نبی اكرم(ص) و ائمه هدی(ع) به یادگار مانده است. این روایات نیز نیازمند بیان و تفسیر است. عالمان دینی با تخصصی كه درعلم الدرایه، علم الروایه و علم الحدیث دارند به تبیین و تفسیر روایات میپردازند.

3. اجتهاد و استنباط احكام:

 تطبیق احكام و موضوعات با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد كه این نیز یكی از وظایف خطیر عالمان دین است.

4. هدایت و تزكیه :

 خدمت و وظیفه یك روحانی بر محور هدایت و تزكیه مردم دور میزند. نیازهای جامعه انسانی، تنها در نیازهای جسمی خلاصه نمیشود.جامعه تنها به پزشك،مهندس و... (كه مربوط به جسم و بدن و نیازهای آن هستند) نیاز ندارد، بلكه علاوه بر آن، انسانها از نیازهای روحی و معنوی نیز برخوردارند. این نیازها نیز باید برآورده شده و به پاسخگویی نیاز دارند.

 بخش عمده برآورده كردن این نیازها بر عهده روحانیون است. در واقع نقش روحانیون در جامعه مانند پزشك و طبیب است.

5. تعلیم آموزههای دینی:

آشنا كردن مردم با معارف اسلامی از جمله خداباوری كه وظیفه انبیا و امامان(ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دین است. آنان به عنوان مرجع دینی به مسایل شرعی مردم پاسخ میدهند و به تعلیم و تربیت آنان میپردازند. این كار   انبیا است . به همین جهت در روایات از عالمان به عنوان وارثان پیامبران یاد شده است.(6)

 یكی از مصادیق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسلهای بعد و آشنا كردن مردم به دستورهای اسلام است.

 نیازهای جامعه امروز با گذشته  بسیار متفاوت است. فراوانی علوم، وجود مكتبهای متفاوت، طرح شبهات فراوان راجع به مسائل دینی، به و جود آمدن مسائل جدید  و... سبب شده علما و روحانیون برای انجام وظیفه خطیر خود، وقت فراوانی را صرف فراگیری علوم و مجهز شدن به فنون متفاوت مورد نیاز جامعه و پاسخگویی به پرسشهای مردم كنند.

اگر در گذشته ممكن بود مسائل فقهی مورد نیاز جامعه را در دو تا سه جلد كتاب جمعآوری نمود، در عصر ما مسائل مورد نیاز را در پنجاه جلد هم نمیتوان گردآوری كرد. این مسائل نیاز به بحث و بررسی و استدلال دارد كه وقت و فرصت زیادی را می طلبد، همان طور كه پزشكی امروز با پزشكی یك هزار و چهار صد سال قبل،از جهت كثرت مسائل قابل مقایسه نیست.

علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر و عقائد چنین می باشند. مسائل اقتصادی كه امروز در جامعه مطرح می باشد و بسیار پیچیده و گوناگون است، باید از نظر فقهی بحث شود. روحانیت باید  پاسخگوی تمام این مسائل باشد .

در طول تاریخ ،همواره روحانیت،مورد اعتماد و توجه مردم بوده، در مشكلات و سختی ها از آنان كمك می خواستند .  با تمام توان از مردم و خواسته های به حق شان ،حمایت و پشتیبانی می كردند .

  به  كتابهای زیر ،مراجعه نمائید .

1-مرجعیت و روحانیت، اثر برخی نویسندگان (مجموعه مقالات) از انتشارات شركت سهامی انتشار

2-چشم و چراغ مرجعیت، به كوشش مجبتی احمدی ، موسسه بوستان كتاب ، دفتر تبلیغات اسلامی

3-مرجعیت دینی، صادق حسینی شیرازی

پینوشتها:

1. توبه (9) آیه 122.

2.شهید مطهری، ده گفتار، ص 251.

3.  نهج البلاغه، نامه  . 67 .

4. سفينة البحار،شیخ عباس قمی ،واژه ابان.

5. نحل، آیه 44.

6.  كافی، ج 1، ص 33

آیا مرحوم كاشف الغطا مجروحیت حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشت
مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادي همراه دارد كه..

 آيا اين مطلب درست است كه مرحوم كاشف الغطا مجروح شدن حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشته است؟

 پاسخ به اين پرسش را از زبان علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كردهاند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره ميكنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نميكند ميگوييم:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نميشود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً اگر مسألهاي نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا ميبينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنا بر اين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليلهاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسانهاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او ميخواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن ميداد، به يقين احساسات وي را تحريك ميكرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت ميداد.

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيدهاش را بازگو ميكند و با صداي بلند فرياد ميزند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانهاش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبتهاي زهراي اطهر سخن سرايي ميكند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات ميرساند:

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وبالخيام ضرام النار من حطب

بباب دار ابنة الهادي تأججه

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمهها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود. (1)

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي ميداند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مينويسد:

كتابهاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشتهاند و بلكه همه كتابهايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شدهاند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشمها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح دادهاند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبتهاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كردهاند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.

و شاعراني كه پس از آنان آمدهاند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كردهاند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده ميپندارد و انديشه آزاد آن را ميپذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد. (2)

در نهايت: آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نميكنند.

اولاً: گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشتترين فجايع را مرتكب ميشوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نميدانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه ميدانيد، خيزران بچهاش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

جهت آگاهي بيشتر به كتاب رنجهاي حضرت زهرا، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران؛ رنج هاي حضرت زهرا (س)، سيد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمد سپهري، (ترجمه مأساة الزهرا) قم: انتشارات تهذيب، چاپ سوم، 1382 ش، ص 170 - 173.

2. كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ناشر دار الأضواء، بيروت: ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81

آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد ...؟
دودمان آل‌سعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كرده‌اند.

 آل سعود ريشه اش از كجا و به چه صورت به وجود آمد و كارشان و مقصدشان چه مي باشد و در كل ماهيت شان چيست؟

تبارنامه خاندان سعود

ملك عبدالله پسر عبدالعزيز پسر عبدالرحمن پسر فيصل پسر تركي پسر عبدالله پسر محمد پسر سعود پسر محمد پسر مقرن مرخان پسر إبراهيم پسر موسي پسر ربيعه پسر مانع پسر ربيعه المريدي و نتيجتا تبار آنان به بكر پسر وائل از بني أسد پسر ربيعه منتهي مي شود.(1)

اين قبيله به عدنان پسر ادد پسر اسماعيل فرزند ابراهيم مي رسد.

در تاريخ به مطلبي كه نشان از يهودي بودن تبار آل سعود باشد، برخورد نكرديم. (2)

آل سعود نام خاندان سلطنتي حاكم بر كشور عربستان است كه از اواسط قرن هجدهم ميلادي تاكنون بر بخشهايي از شبه جزيره عربستان حكومت ميكنند.

دودمان آلسعود قدرت را از سال ۱۹۳۲ ميلادي در كشور عربستان در دست دارد و نام كشور را منصوب به نام دودمان خود كردهاند.

در عربستان ۷ هزار اعضاي دودمان سلطنتي آلسعود، بر تمامي كشور و بيش از ۲۵ ميليون ساكنان آن حكمراني ميكنند. اين گروه علاوه بر در دستداشتن تمامي امور حساس كشور، ثروتهاي نجومي حاصل از فروش نفت و گاز و تمامي امور كشور را بدون حضور هر گونه نهاد انتخابي و يا نظارت مردمي در اختيار خود گرفتهاند.

 گسترش نفوذ سياسي - اقتصادي اين خاندان از قرن هجدهم تاكنون ميتوان به سه دوره تقسيم كرد:

۱- تاسيس دولت آل سعود در درعيه تا چيرگي مصريان.

۲- بازگشت به قدرت تا استيلاي ابن رشيد بر نجد.

۳- چيرگي ابن سعود بر رياض و آغاز دوران نوين فرمانروايي آل سعود.(3)

پي نوشت ها:

1. ركmousou3a.educdz.com؛موسوي بجنوردي،  دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، مركز دائرهالمعارف، تهران 1374ش، ج2، ص24تا 38.

2. همان، ج 12، ص 599.

3. برگرفته  ازسايت ويكي پديا، دانشنامهٔ آزاد

مبانی تفكر بابیت چیست؟
بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

مبانی تفكر بابیت چیست و چگونه بی بند و باری پیروان آن توجیه می شود؟

  بابيت و بهائيت، دو فرقه منحرف است كه حدود دو قرن پيش به وجود آمدند و اكنون بهائيت وجود دارد.

بابيه گروهي هستند كه خود را از پيروان علي محمد شيرازي (متوفاي 1266 ق) كه در شهر شيراز دعوت خود را اعلام نمود، مي دانند.

علي محمد در بيست و چهار سالگي ادعا كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - است. پس از اين، دعوت خود را آغاز كرد و عده اي از شيخيه به او پيوستند.

باب نخست مي گفت: من امام زمان هستم و مردم براي پي بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس و ازلي و ابدي بايد به ناچار از اين باب بگذرند تا به حقيقت برسند. وي پس از مدتي گام فراتر نهاد و گفت خداي تعالي كتاب "بيان" را بر من نازل كرده است. پس از اين كه وي چند بار دستگير و زنداني شد و شلاق خورد، سرانجام به فتواي علما و دستور شاه در 27 شعبان 1266 قمري در تبريز به دار آويخته و تيرباران شد. پس از كشته شدن وي ميان ميرزا يحيي نوري ملقب به صبح ازل و ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله اختلاف شد. بهائيان پيروان ميرزا حسينعلي بهاءالله هستند. و پيروان ميرزا يحيي نوري را ازلي و ازليه مي گويند.(1)

فرقه بهائيت تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست فعاليت مي كنند و از مصاديق بارز فرقه ضالّه مضلّه مي باشد؛ يعني فرقه گمراهي كه در راه گمراه نمودن ديگران تلاش مي كنند.(2)

چنين فرقه منحرفي كه ساخته دست هوا پرستان و هوس گراياني چون علي محمد شيرازي و پيروان او و تحت حمايت انگليس، آمريكا و صهيونيست است چگونه در اين كيش جعلي جائي بي بند وباري نباشد .

از آن رو كه اين كيش ساخته گي ،داراي پشتوانه الهي نبوده وبر مبناي دنيا پرستي و جاه طلبي است  طبعا تدوين آموزه هاي آنان بر همان مذاق صورت گرفته است.

دوم آنكه با نگاهي گذرا به آموزه دستورات و بايد و نبايد هاي اين كيش ساختگي به اين نكته پي ميبريم كه اين كيش بر مبناي اباحي كري و آزادي از قيود شريعت بنا شده است از اين رو بسياري ار محدوديتهاي و چارچوب هاي شرعي را  بر داشته اند. مانند حجاب، روابط زناشويي ، ازدواج ، نجاسات و بسياري از آموزه هايي كه بر مبناي اباحي گري استوار شده تا بتواننند افراد لا ابالي را به سمت خود جلب نمايند.

براي آگاهي بيشتر با فرقه بابيه و بهاهيت می توانید به این كتاب ها مراجعه داشته باشيد:

- بهائیان، رسول جعفریان، بعثه مقام معظم رهبری.

ـ بهائیان، سید محمدباقر نجفی

ـ بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات گلستان ادب

 

 

پي نوشت ها:

1. فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1375.

 ص 87ـ94.

2.محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري وبهايي گري ،ناشر گلستان ادب،ص98و107

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟
در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای، نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند.

چرا شورایی بودن ولایت فقیه از قانون اساسی حذف شد؟

شورای رهبری نهادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از اصلاح در سال ۱۳۶۸ بود كه مجلس خبرگان رهبری در صورت نبود برجستگی لازم برای رهبری در هیچ یك از مراجع تقلید نسبت به دیگری آن را تشكیل میداد. در بازنگری قانون اساسی شورای رهبری حذف شد.

در تاریخ 6/2/68 حضرت امام خمینی(ره) طی حكمی خطاب به رئیس جمهور وقت، حضرت آیت الله خامنه ای،بیست و پنج نفر از نخبگان علمی و فقهی را مامور اصلاح و بازنگری در قانون اساسی نمودند. در بخشی از آن حكم چنین آمده است:

«از آن جا كه پس از كسب 10 سال تجربه عینی و عملی از اداره كشور، اكثر مسوولین و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این عقیده اند كه قانون اساسی با این كه دارای نقاط قوت بسیار خوب و جاودانه است، دارای نقایص و اشكالاتی است كه در تدوین و تصویب آن به علت جو ملتهب ابتدای پیروزی انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایی جامعه، كم تر به آن توجه شده است؛ ولی خوشبختانه مساله تتمیم قانون اساسی پس از یكی دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یك ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامی و انقلابی ماست.

چه بسا تاخیر در آن، موجب بروز آفات و عواقب تلخی برای كشور و انقلاب گردد، و من نیز بنا بر احساس تكلیف شرعی و ملی خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.»(1)

در كمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری قانون اساسی،  شورایی بودن رهبری رد شده بود. اما این موضوع هنوز رسمیت نیافته و مصوب شورای بازنگری نگشته بود. طرفداران «نظریهفردي بودن رهبري» معتقداند:

اول؛ رهبري در عصر غیبت، ادامهرهبري پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و حضرت علي‏(علیهالسلام) است و ما در آنها، سابقهشورا نداریم. رهبری شورایی در جانشینی ولی فقیه وجههشرعی ندارد.

 دوم؛ با توجه به ناكارآمدی تجربهمدیریت شورایی در كشور كه حتی موجب بازنگری در قانون اساسی شده بود ، به نظر نمیرسید تجربهرهبری شورایی بتواند موفق باشد. به زعم طرفداران نظریهرهبری فردی، مقام رهبری باید قاطعیت داشته باشد و با مسایل مختلف با صراحت و قاطعیت برخورد كند. اما در رهبری شورایي ممكن است اختلافات و حتی مشاجراتی رخ دهد. در مقابل طرفداران نظریهرهبری شورایي معتقد بودند:

اول؛ رهبری شورایی در قانون اساسی ذكر شده است.

دوم؛ شخصیتی هم طراز امام خمینی(ره) برای رهبری وجود ندارد.

سوم؛ شورای رهبری طبعاً مركب از 3 یا 5 نفر است . تركیب ظرفیتهای فقهی، مدیریتی، سیاسی هر یك از این اشخاص میتواند كاستیها و كمبودهای محتمل را جبران نماید.

اما در این بین اتفاقی رخ داد كه در نهایت منجر به توافق نهایی بر روی رهبری فردی شد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با فصلنامهحكومت اسلامی اینگونه این رخداد را تشریح میكند:

«در واقع یك اجماع مركبي درست شده بود. البته تعبیر دقیق این است كه بگوییم اجماع نسبي بود و اكثریت مركبي بهوجود آمده بود، یك عده از علما كه بیشتر از جامعهمدرسین و همفكران آنها بودند، به آیتالله گلپایگاني توجه داشتند و رهبري فردي را ميگفتند؛ یعني آن شورایي را كه مد نظر ماها بود نميخواستند. عدهاي دیگر هم ميگفتند به طور مشخص آیتالله خامنهاي. این عده جمع زیادي بودند كه ایشان را براي این مقام صالح ميدانستند. این افراد ميگفتند ما نباید كار را معطل كنیم و باید آیتالله خامنهاي را انتخاب كنیم و البته این وقتي بود كه حرفهاي امام در جلسه نقل شد و اعضا با خبر بودند. بنا بر این یك عده به خاطر آقاي گلپایگاني و یك عده به خاطر آقاي خامنهاي علیه شورایي بودن رهبري رأي دادند و چون تا آن زمان هنوز كسي نظرش را روي فرد ابراز نكرده بود، آقایان جامعهمدرسین فكر ميكردند به آیتالله گلپایگاني ميرسند. جمع زیادي هم فكر ميكردند با پذیرش رهبریت فرد به آیتالله خامنهاي ميرسند.»(2)

 در نهایت در مجلس خبرگان رهبری رأی‌‌گیری شد كه 45 نفر به رهبری فردی و بیش از 20 نفر به شورای رهبری رأی دادند. بنا بر این قرار شد كه یك فرد به عنوان ولی‌‌فقیه انتخاب شود.

 

پي نوشت ها:

1. صحیفه نور, ج122/21; تاریخ 68/2/4.

2. مجلس خبرگان و انتخاب رهبر معظم انقلاب در گفت و گو با آیتالله هاشمي رفسنجاني، فصلنامهحكومت اسلامی، شماره41، ص 121.

صفحه‌ها