1-میخواستم تاریخچه سکولاریسم در ایران را بدانم/افراد فعال در این زمینه در ایران چه کسانی هستند
2-تاریخچه سکولاریسم در جهان/آیا سکولاریسم به رونسانس مربوط میشود؟
من باید چهارشنبه در کلاس سر این موضوع کنفرانس بدم(اگه میشه سریعتر جواب رو بدین)
پرسش 1:
سکولاريسم در ايران شرح : 1-مي خواستم تاريخچه سکولاريسم در ايران را بدانم؟ افراد فعال در سکولاريسم ايران چه کساني هستند؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
نمي توان گفت تاريخ دقيق پيدايش سکولاريسم در ايران در چه مقطعي از زمان بوده است، چون اين گونه مباحث تاريخ مشخصي ندارد. همچنين ما درباره همه افراد سکولار فعال در ايران آگاهي نداريم، زيرا لازمه امر اين است که ما همه سکولارهايي را که در ايران هستد
بشناسيم .فعال و غير فعال آنان را شناسايي نمايم ، حال اينکه اين امر امکان ندارد.
افزون بر آن که سکولار و سکولاريسم قبل از آنکه يک جريان سياسي باشد،يک گرايش و مکتب و از موضوعات علمي است، بر اين اساس ممکن است افرادي باشند که از طرفداران تز جدايي دين از سياست باشند، اما از فعالان سکولار نباشند.
در مجموع مي توان طرفداران سکولار در جهان اسلام - از جمله در ايران- را به چند گروه تقسيم نمود:
گروه اول :
حاكمان جورى كه در صدر اسلام مىخواستند. جريان خلافت را به سلطنت تبديل كنند. مثلاً وقتى معاويه در سال چهل هجرى به خلافت رسيد، به عراق آمد و گفت:
« با شما بر سر نماز و روزه نمىجنگيدم . بلكه مىخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم»، (1). اين امر در طول تاريخ از سوي برخي حکومت ها تبليغ و ترويج گرديد . در ايران نيز بيش تر از حاکمان به شدت از سکولاريسم طرفداري مي نمودند ، زيرا در غير اين صورت لازم بود که عالمان ديني حکومت رابه دست بگيرند و آنان حق حکومت نداشته باشند. از سوي ديگر حکومت ديني با اهداف حکومتي آنان که لذت گرايي، قدرت طلبي وحب جاه ... بود، ساز گاري نداشتند. بر اين اساس بود که امام راحل فرمود:
سلاطين جور در هر دورهاى براى مبارزه با علماى دين، همواره سياست را جداى از دين و شأن علما را بالاتر از دخالت در سياست معرفى مىكردند. (2)
گروه دوم استعمارگران خارجى مي باشند . استعمار گران خارجي نيز از حکومت سکولار و جدايي دين از سياست تبليغ مي نمودند .امرزه نيز در قالب هاي مختلف از اين امر تبليغ مي کنند و وانمود مي نمايند که دين در عرصه حکومت دخالت ندارد. فرهنگى كه همواره از سوى استعمارگران براى ممالك اسلامى نسخه و ترويج مىشد، فرهنگ جدايى دين از سياست بود، (3 ) .استعمار نه تنها به تبليغ عليه حکمت ديني اکتفا نمي کند. بلکه از کشور هاي لائيک مانند ترکيه حمايت مي نمايد تا تز حکومت سکولار را مطرح و از آن به عنوان حربه عليه جمهوري اسلامي استفاده کنند .
قشر سوم:
جريان روشنفكرى بيمار بود كه از سوى تحصيل كردههاى غرب آغاز شده بود . سعى در تطبيق همان جريان جدايىدين از سياست در فضاى غرب بر حوزه اسلام كردند، غافل از اين كه اولاً اسلام غير از مسيحيت است و اسلام با حکومت رابطه دارد. در عصر حاضر برخي از روشنفکران بودند که سکولار شمرده مي شدند از جمله آقاي مهندس بازرگان (4)اين در حالي است که اساساً سكولاريسم با اسلام هيچ نسبتي ندارد. يعني اسلام و سكولاريسم به طور كلي بيگانه از همند. مطابق اين ديدگاه به كسي نميتوان گفت كه او يك مسلمان سكولار است. زيرا در ذات اسلام عينيت ديانت و سياست نهفته است. شعار شهيد مدرس هم كه ميگفت: سياست ما عين ديانت ماست، از همين جا سرچشمه ميگيرد. مسلماني كه معتقد به سكولاريسم باشد نداريم. زيرا اسلام و سكولاريسم متناقض يكديگرند و مسلمان سكولار نوعي پارادوكس به دست ميدهد كه با مفاهيم ديني نميخواند. امام را حل نيز شعار جدايي دين از سياست را تز استعماري خواند. حکومت ديني را ايجاد نمود تا عملا اثبات نمايد که دين با سياست رابطه داشته و سکولار و سکولاريسم در اسلام جايگاه ندارد .
جهت آگاهي بيش تر به منابع زير مراجعه فر ماييد:
ـ مبانى انديشه سياسى در اسلام، عميد زنجانى،
ـ محمدجواد نوروزى، نظام سياسى اسلام
ـ على ربانى گلپايگانى، ريشهها و نشانههاى سكولاريسم
ـ محمد قطب، سكولارها چه مىگويند؟
ـ محمدحسن قدردان قراملكى، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام
پي نوشت ها :
1.ابن ابىالحديد،شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 160،بيروت، لبنان بي تا.
2.صحيفه امام ،ج 3، ص 217، موسسه تنظيم نشروآثار امام ، قم.
3.محمد سروش، دين و دولت در انديشه اسلامى، ص 120 ـ 126 ، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1378، قم.
4. نشريه كيان، ش 28، ص 55.
پرسش 2:
تاريخچه سکولاريسم در جهان را بنويسيد.
پاسخ:
آنچه که محور بحث است اين است که خاستگاه اصلي سکولار در جهان غرب است . بحث از تاريخ سکولار در جهان چندان مورد توجه نيست، بر اين اساس بايد گفت : در اينکه خواستگاه سکولاريسم در جهان غرب است ترديدي نيست ، اما تاريخ پيدايش آن دقيقا معلوم نيست ، زيرا در شکل گيري سکولاريسم عوامل متعدد دخالت داشته اند که با گذشت زمان اين عوامل به وجود آمدند ، مثلا برخي باور دارند سكولاريسم به معناى جديدش در مغرب زمين با ماكياول (1527 - 1469) شروع مىشود. وى هر چند به تبع كليسا معتقد بود كه هدف سياست، جلب رضايت خداوند است، لكن پرسش دنبالهدار ماكياول آن است كه چگونه مشخص مىگردد كه انجام سياستِ به خصوصى خداوند را راضى مىنمايد؟ آيا ملاك همان مراجعه به كشيشان گذشته است؟
حال آنكه در اين زمان با اصلاحات دينى آن ها زير سؤال رفته بودند. از اين رو، ماكياول مطلب ديگرى را پيشنهاد مىنمايد و آن اينكه آنچه بنده خدا [بشر ]را راضى مىكند؛ خداوند را هم راضى مىكند. زيرا خشنودى بنده در خشنودى خداوند خلاصه مىشود.
اين، سرآغاز سكولاريسم است؛ بدين معنا كه «خدا محورى» به «انسان محورى» تبديل مىگردد و آنچه در انسان محك و معيار است، عقل مىباشد. بنابراين، ايمان به «اصالت عقل» در فردگرايى به جاى ارزش هاى كليسايى شكل مىگيرد. مشخصه اين دوره،
اولاً: رهايى فرد از قيود و فشارهاى كليسا است .
ثانياً شكل گرفتن كشورهاى مستقل ( State- Nation) است.
با تعميق و توسعه اين روند، سكولاريسم مساوى مىشود با نفى حكومت دينى و اعتقاد به بشرى بودن كامل امور سياسى. بر اساس اين مفاد، دين از شئون دنيوى انسان جداست . اداره اين شئون، اعم از سياسى و اقتصادى به انسان تعلق دارد؛ انسان بايد در سايه عقل و علم خودش، بدون استمداد از آموزههاى دينى، مناسبات اقتصادى و سياسى جامعه را سامان دهد. از سوى ديگر، سكولاريسم، آرمانها و غايات و ارزشهاى سياسى و اجتماعى بشر را كاملاً دنيوى مىبيند . از اين رو در راه شناخت اين اهداف و ارزشها و راه وصول به آن ها، هيچ نيازى به استمداد و تمسك به دين وجود ندارد.
اگر بخواهيم ماهيت سكولاريسم را به طور فشرده و خلاصه مطرح كنيم بايد بگوييم: سكولاريسم يعنى:
1- عمل كردن بر وفق انگيزههاى غيردينى؛
2- تفسير كردن جهان و حيات و انسان بر حسب مفاهيم و مقولات غيردينى؛
3- كشف استقلال مقولاتى چون علم، سياست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهاى اجتماعى و... از دين (1) .
برخي ادعا نموده اند اواژه سکولاريسم براي اولين بار توسط نويسنده? بريتانيايي، جورج هالي اوک در سال ???? استفاده شد. هر چند اين اصطلاح تازه بود، ولي مفهوم کلي آزادي که سکولاريسم بر پايه آن بنا شده بود، در طول تاريخ وجود داشتهاست.(2)
0
پي نو شت ها:
1. كتاب نقد، شماره (1) زمستان سال 75 13(بحث سکولار)
2.http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%...
پرسش 3:
آيا سکولاريسم به رونسانس مربوط مي شود؟
پاسخ:
رنسانس باسکولاريسم ارتباط دارد، زيرا سکولاريسم در دامان فرهنگ غرب و جامعه غربي - مسيحي بوده و از پديده هاي فرهنگي - سياسي عصر جديد ، يعني پس از علمي و نهضت اصلاحي ديني در غرب به شمار مي رود.
علم ودانش جديد در ظهور آن بي تاثير نبوده است. در حقيقت دوره رنسانس همراه با طرد كليسا و فراموشى واقعيت الهى و دينى شروع شد.براي توضيح بيشتر لازم است تعريفي از سکولار ارائه شود. اگرچه تعريف جامع ودقيق از آن ارائه نشده است ، در عين حال اصطلاح سكولار از ريشه لاتينى (suecularis) و (sueeculum) به معناى روزگار يا دنيا ريشه مى گيرد و در انديشه سياسى غرب، به صورت اصطلاحى در آمده است كه به جاى «دنيوى» در مقابل «دينى» به كار مى رود.
سکولار به معناي جدا انگارى دين و دنيا است. (1) در تفكر غربى، چيزى را كه مربوط به اين دنيا و بى ارتباط با مسايل دينى و اخروى باشد، سكولار مى گويند. پس از سپرى شدن قرون وسطا در غرب، هنگامى كه در ميان طبقه نوپاى سوداگر، اين طرز تفكر به وجود آمد كه كليسا، نبايد در مسايل كشور دخالت كند، از آن پس سكولاريسم نام مكتبى گرديد كه اساس تفكر آن اعتقاد به جدايى مسايل دنيوى، مانند سياست، اقتصاد و معيشت از مسايل مذهبى است.
در اين مكتب مذهب، تنها به عبادات و مراسم مخصوص خود و زندگى شخصى افراد مربوط مي شود و نبايد در سياست دخالت كند. اصطلاح مترادف ديگرى كه در فرهنگ غربى، براى اين مكتب به كار مى رود ، لاييسم است. واژه لائيك كه از ريشه يونانى (laikos) و (laos) گرفته شده به معناى «مردم» مى باشد . براى چيزى به كار مى رود كه مربوط به عوام ـ در مقابل اهل علم، روحانى و كليسا ـ مى باشد .لاييسم نوعى نظام سياسى كشوردارى است كه در آن، روحانيان مذهبى، نقشى ندارند.
مكتب سكولاريسم، مانند بسيارى از انديشه هاى انحرافى مغرب زمين، از يك سو محصول و نتيجه بدآموزى هاى مسيحيت تحريف شده و از سوى ديگر حاصل عملكرد غلط متوليان كليساست. زيرا مسيحيت تحريف شده، از يك سو بينشى پراكنده داشته و دين و دنيا و آخرت و دولت را به عنوان دو قطب متضاد و مخالف معرفى كرده است، چنان كه هر كس آخرت را بخواهد، بايد از دنيا، كنار بكشد، و هر كس، به امور دنيوى بپردازد، بايد از جهان آخرت، دست شويد.
از سوى ديگر، كليسا استبداد شديد مذهبى را ـ كه ظاهراً بر خلاف تعاليم خود مسيحيت است ـ برقرار ساخته و اداره امور سياسى را قبضه كرده بود. كليسا و تعاليمش، بزرگ ترين پشتوانه نظام فئودالى قرون وسطايى بوده است . وقتى طبقه سوداگر نوپا، مى خواست فئوداليسم را كنار بزند و قدرت را به دست گيرد، كليساى كاتوليك را بزرگ ترين مانع بر سر راه خود مى ديد. اين طبقه، براى خنثى كردن نفوذ كشيش ها و عبور از اين مانع بزرگ، اصل تفكيك دين و سياست را كه با بينش مسيحيت تحريف شده نيز سازگار بود، مطرح كرد. اين حربه، سبب شد كه دست كشيش ها و كليسا، از مسايل سياسى، اجتماعى و اقتصادى، كوتاه گردد (2)
پي نوشت ها :
1. محمدرضا باطنى، فرهنگ انگليسى ـ فارسى معاصر، ص 610،بي تا.
2.فرهنگ واژهها، عبدالرسول بيات و جمعى از نويسندگان، مؤسسه فرهنگ و انديشه دينى، 1381(واژه سکولار ).