جبرئیل

استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمی‌گردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام می‌کند.

پرسش:
چگونه خداوندي كه از رگ گردن انسان به او نزدیک‌تر است (سوره ق: 16) يا خداوندي كه واسطه ميان انسان و قلبش است، (انفال: 24) نيازمند واسطه و رسانه‌اي همچون جبرئيل است؟ یا نیازمند واسطه زبانی برساخته انسان‌ها است و معانی را از طریق الفاظ به پیامبر منتقل می‌کند و خودش آن‌ها را در ذهن و روح پیامبر جاگذاری نمی‌کند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
خداوند از طریق وحی، پیام‌هایی به انبیاء ارسال نموده است؛ ازاین‌رو، این اشکال پدید آمده که چرا خداوند به‌واسطه فرشته وحی و از طریق الفاظ، پیام‌ها را ارسال کرده؛ درحالی‌که طبق آیات قرآن، خداوند به انسان نزدیک است و به خاطر همین آیات، می‌تواند بدون واسطه، وحی را بر قلب و ذهن پیامبر جاری کند. در اینجا در قالب نکاتی به تشریح مسئله می‌پردازیم.
نکته اول:
خداوند به هیچ‌کس و هیچ‌چیز نياز ندارد و همه‌چیز وابسته به ذات اوست. بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست و ذاتشان عین نیاز به خداوند است. بر این اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الهی به مخلوق، فقط به‌عنوان این‌که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است. اينكه خداوند متعال، اموري را به ديگران (كه شامل فرشتگان و ملائکه الهي می‌گردد) محول كرده از باب واسطه بودن آنان در تدبير است نه اينكه جايگاهي مستقل و ربوبيتي بالذات براي آنان فرض گردد؛ اما همه آنچه به‌عنوان كارهاي فرشتگان براي ما تعریف‌شده، نوعي ساختار كامل ارتباط موجودات با يكديگر و نظام‌مندی در هستي است كه به قدرت و اراده و علم خداوند منتهي می‌گردد و اين بالاترين جلوه از شكوهمندي نظام آفرينش است. درعین‌حال چون قدرت و امكان انجام وظايف توسط آن‌ها از جانب ذات حق است، می‌توان به‌طورقطع انجام همه اين امور را مستقیماً به خداوند هم استناد داد. (1)
با این توضیحات مشخص می‌شود که فرشتگان كارگزاران الهي و مأمور اجراي امور عالم تكوين هستند و وظايف سنگيني ازجمله قبض روح، ضبط اعمال، حمل عرش و غیره بر عهده آن‏ها است كه یکی از آن موارد، حامل و رساننده وحي به پيامبران هست. (2)
پس خداوند متعال، بسیاری از امور را بر عهده فرشتگان و ملائکه گذاشته است.
نکته دوم:
پدیده «وحي» از مهم‌ترین مباحث علوم قرآني بشمار می‌رود؛ چراکه قرآنی که سخن خداوند و کتاب هدایت بشر است، از طريق «وحي» نازل‌شده است.
مرحوم علامه طباطبائي (ره) درباره «وحي» مي‌نويسد: «وحي يك نوع تكليم آسماني (غيرمادي) است كه از راه حس و تفكر عقلي درك نمي‌شود. بلكه با درك و شعور ديگري است كه گاهي در برخي از افراد ـ به‌حسب خواست خدائي ـ پيدا مي‌شود و دستورات غيبي يعني نهان از حس و عقل را از وحي دريافت مي‌كند. عهده‌دار اين امر نيز، نبوت ناميده مي‌شود.»(3)
پيامبران در راستاي رياضت و موهبت‌های الهي، روح خود را چنان تعالي دادند كه ميان ايشان و معارف و حقايق الهي تلاقي حاصل می‌شود و آن‌ها را واقعاً با چشم دل خودشان می‌بینند. آنان الهي بودن معارف دريافتي را از طريق علم حضوري و شهودي دريافت می‌کنند؛ و دريافت شهودي و حضوري خطا بردار نيست. ارتباط معارف وحياني با خاستگاه الهی‌اش چنان براي پيامبران روشن و بی‌ابهام است كه هیچ‌گاه در وحي بودن آنچه دريافت می‌کنند به شك و خطا نمی‌افتند و کوچک‌ترین ترديدي در الهي بودن آنچه دريافت داشته‌اند، ندارند.
نکته سوم:
«وحي» به سه صورت انجام مي‌گيرد:
1. خواب و رویای صادقه.
2. فرشته وحی.
3. مستقيماً از جانب خداوند.
و اما تفصیل این موارد:
1. رؤياي صادقانه:
امام باقر (علیه‌السلام) در اين رابطه مي‌فرمايد: «نبي» كسي است كه به نبوت خود از طريق رؤيا آگاه شود و مانند رؤياي ابراهيم (علیه‌السلام) و رؤياي محمّد (صلّي الله عليه و آله) كه مقدمات نبوت خود را از قبل در خواب ديد. اين‌كه جبرئيل با پيام رسالت از جانب خداوند بر وي نازل شد.(4)
رؤياي صادق، راهي براي نزول وحي بر پيامبر است و چه‌بسا در خواب دانستني‌ها به وي القاء مي‌شد. امام علي (علیه‌السلام) در اين زمينه مي‌گويد: «خواب پيامبران وحي است.»(5)
2. نزول وحي به‌وسیله جبرئيل: فرشته‌اي كه بر پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نازل مي‌شد و وحي را به وي ابلاغ مي‌كرد جبرئيل بود. جبرئيل كلام خدا را از راه گوش به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) القاء مي‌كرد و پيامبر (صلّي الله عليه و آله) گاهي او را مي‌ديد و گاه هم او را نمي‌ديد، ولي جبرئيل وحي را بر قلب او نازل مي‌كرد. چنانكه مي‌فرمايد: «روح‌الامین آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو تا (مردم را) انذار كني.» (6)
در قرآن كريم، درآیات متعدّدي نسبت به نزول قرآن از طريق جبرئيل تصریح‌شده است.
3. وحي مستقيم و بدون واسطه: قسمتي از وحي به‌طور مستقيم و بدون وساطت فرشته انجام مي‌گرفت. اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نقل كرده‌اند كه: هنگام وحي، فشار روحی شديدي به پيامبر دست مي‌داد، حالتي (شبيه بيهوشي) بر وي عارض مي‌شد (يعني همان‌گونه كه آدم بی‌هوش به اطراف خود توجهي ندارد حضرت نيز در هنگام نزول وحي به هیچ‌چیزی توجه نمی‌کرد و همچون افراد غش كرده به كسي جواب نمی‌داد)، سر او به زير مي‌افتاد، رنگ صورتش تغيير مي‌كرد و عرق از روي او جاري مي‌شد، حاضران در جلسه نيز تحت تأثير اين وضع قرار مي‌گرفتند و براثر اين منظره سرهاي آنان نيز به زير مي‌افتاد. از امام صادق (علیه‌السلام) پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) به هنگام وحي دست مي‌داد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هیچ‌کس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي مي‌كرد.»(7)
همچنین خداوند متعال مي‌فرمايد: «ما گفتار سنگيني را به تو القاء كرديم.»(8)
البته هميشه هنگام وحي مستقيمِ خداوند بر پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) چنين حالتي به ايشان دست نمي‌داد كه به‌عنوان نمونه به گفتگوي خداوند با پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در شب معراج مي‌توان اشاره نمود.
نکته چهارم:
متخصصان علوم قرآني و انديشمندان مسلمان (9) اتفاق‌نظر دارند كه الفاظ و معاني قرآن و همین‌طور نظم و ساختار آن‌ها، صنع وحي و كار خداست و پيامبر اكرم (صلی‌الله علیه و آله) هيچ نقشي در آن نداشته و کلمه‌ای كم يا زياد نکرده‌اند؛ و تنها آن حضرت مهبط نزول وحي و ظرف نزول قرآن و رساننده بي کم‌وکاست وحي الهي به مردم است. مهم‌ترین شاهد آن، عدم توان از آوردن چنين معارفي، با خصائص و امكانات بشري است. چنانكه خود پيامبر درآیات متعدد با صراحت، وحي را به خداوند نسبت داده، خود را فقط مأمور و واسطه انتقال وحي وصف می‌کند. كه به تغيير در ماهيت وحي قادر نيست. خداوند در قرآن می‌فرماید: «بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحي می‌شود پيروي نمی‌کنم.»(10)
اما چرا خداوند کلمات قرآن را نیز به خودش نسبت می‌دهد و آن را به پیامبر واگذار نکرد؟ دلیلش ازاین‌قرار است: ازآنجاکه خداوند حکیم است و کارهایش را محکم و با استحکامات لازم انجام می‌دهد، می‌خواهد پیامش عیناً به مردم منتقل شود؛ اگر معنا و مفهوم را به پیامبر (ص) می‌داد تا ایشان خودش آن را به لباس لفظ درآورد و به شکل کلامی برای مردم توصیف کند، کتاب الهی محصول خدا-انسان می‌شد و دیگر بزرگ‌ترین معجزه الهی و حجتی برای حقانیت پیامبر (ص) به‌حساب نمی‌آمد؛ بگذریم از این‌که همیشه به ذهن مخاطب می‌رسید که شاید پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از نزد خود این کلام را آورده است و متأثر از ذهنیت و تلقی او بوده و لازم نیست ما از آن پیروی کنیم؛ و درنتیجه، هدف از بعثت انبیاء که هدایت مردم به راه صحیح بود، نقض می‌شد و چون خدا حکیم است هیچ‌گاه غرض و هدف خویش را نقض نمی‌کند، بلکه کارهایش را به شکل هدفمند و با استحکامات لازم انجام می‌دهد تا به هدف مطلوب برسد.
نتیجه:
با توجه به اینکه وجود خداوند مستقل بوده و در انجام امور، نیازی به غیر نداشته، اما وسایل و وسایطی را در تدبیر عالم قرار داده که شکوه نظام‌مندی این عالم را به نمایش می‌گذارد. بااینکه استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمی‌گردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام می‌کند؛ اما ارسال وحی تنها به فرشته وحی ختم نشده و به‌صورت ارتباط مستقیم از جانب خداوند نیز صورت گرفته است. بنابراين پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) انواع گوناگون وحي را دارا بوده است که یکی از آن‌ها، وحی در قالب کلام لفظی از جانب خداوند است که پیامبر آن را عیناً دریافت و به همان شکل به مردم ابلاغ نمود تا خلوص و قداست آن به شکل کامل حفظ شود.
کلمات کلیدی:
وحی، فرشته، جبرئیل، کلام خدا، قرآن.
معرفی منابع مطالعاتی:
کریمی، مصطفی، وحی شناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1387 ش.
پی‌نوشت‌ها:
1.    طباطبايي، سید محمدحسین، تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏ 1374 ش، ج 20، ص 298.
2.    سوره نمل، آيه 102؛ سوره بقره، آيه 97؛ سوره عبس، آيه 16.
3.    طباطبائي، سيد محمدحسین، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج 1، ص 176؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج 18، ص 266.
5.    طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق، ص 215؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 11، ص 64.
6.    سوره شعراء، آیات 194 – 193.
7.    طاهري، حبيب‌الله، درس‌هايي از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251 ـ 258.
8.    سوره مزمل، آیه 5.
9.    خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، [بی‌تا]، ج 2، ذیل واژه وحی.
10.    سوره یونس، آیه 15.
 

آیا جبرئیل بر یهود نازل می شده است؟ (چون ظاهرا آیات بر حضرت موسی بی واسطه نازل می شده) و آیا بعد از آن هم بر یهود نازل شده؟ و اصلا چرا یهود اینقدر برای خدا مهم بوده اند که با وجود آن همه فرمان شکنی، خدا موقعیت ها و نعمت های فراوانی را در اختیار آنها قرار می داده که نمونه اش در هیچ قومی یافت نمی شود؟! ممنون از توجهتان

پاسخ:
اما اين كه آيا جبرئيل بر قوم يهود نازل مي شده است:
در پاسخ مي توان گفت:
اگر مقصود از قوم يهود، پيامبرشان حضرت موسي(ع) است كه به طور حتم جبرئيل بر ايشان نازل مي شده است، همان گونه كه بر حضرت عيسي(ع) نيز نازل مي شد و در قرآن آياتي در تاييد اين ادعا وجود دارد.
در بعضي از تفاسير بيان شده است كه علاوه بر جبرئيل، ملائكه اي هم بودند كه در رساندن وحي بر پيامبران جبرئيل را ياري مي كردند.
براى وحى (علاوه بر آن كه خود جبرئيل به طور مستقيم واسطه وحي مي شود)، ملائكه مخصوصى است كه متصدى حمل پيام آن و نيز رساندن آن به پيامبران اند، پس مى‏ توان گفت اين ملائكه اعوان و ياران جبرئيل اند و تحت أمر او كار مى‏ كنند.(1)
و اگر مقصود قوم يهود است كه جبرئيل جز به اراده الهي و انجام ماموريت نسبت به اقوام نازل نمي شده است.
البته در داستان مربوط به هلاكت فرعون و قوم ظالم او، نقل شده است كه جبرئيل واسطه مستقيم اين قوم در به هلاكت انداختن فرعون و يارانش وغرق ايشان در آب هاي خروشان بوده است. نوشته اند:
در مورد آيه شريفه"وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون"(2)
و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم در حالى كه شما تماشا مى‏ كرديد. كه اشاره به كيفيّت عجيب و حيرت آور شكافته شدن دريا براى بنى اسرائيل و عبور آن ها و پيروي فرعون و لشگريانش و نيز غرق شدن شان دارد، ... عيّاشى روايت نموده، اسب فرعون هنگام وارد شدن در دريا ترسيد و داخل آب نشد، در اين هنگام جبرئيل نزد فرعون به صورت مردي مجسّم شد كه سوار بر ماديانى بوده و از دريا عبور كرد، هم زمان اسب فرعون و لشگريانش در همراهي جبرئيل، داخل دريا و غرق شدند.(3)
برتري بني اسرائيل بر ساير اقوام:
خداي متعال در كتابش در باره قوم يهود فرمود:
"يا بَني‏ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‏ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ"(4)
اى بنى اسرائيل، نعمتى را كه بر شما ارزانى داشتم و شما را بر جهاني يان برترى دادم به ياد بياوريد
و اما اين كه چرا قوم يهود و بني اسرائيل در زمان خود قومي برتر بوده اند بايد با مراجعه به كتاب هاي تفسيري، علت برتري معلوم مي شود.
در تفاسير بيان شده است:
1. معناى برترى بنى اسرائيل بر تمامى عالميان اين خواهد بود كه ما آنان را در پاره‏اى جهات بر همه عالميان برترى داديم، مانند كثرت پيغمبرانى كه در آنان مبعوث شدند، و كثرت معجزاتى كه به دست انبياي آن ها جارى شد.(5)
2. برترى و فزونى بنى اسراييل از لحاظ تكوين و ذاتى بود، زيرا آنان از فرزندان پيامبران و از خانواده‏ هاى آنان بوده اند... و اين خصوصيّت و برترى ادامه داشت، تا زمانى كه نور اسلام از آستين پيغمبر خاتم أنبياء و از آيات معجز آساى قرآن مجيد كه از لفظ و معنا كلام إلهى بود، تابيدن گرفته، و خانواده رسول گرامى كه از هر جهت برترى بر گذشته و آينده داشتند، ظاهر و جلوه پيدا كردند، و اين معنى امروز صد در صد روشن و هويدا است.(6)
پس فضيلتي كه خداي متعال به قوم يهود داد به همان دليلي بود كه بيان شد نه اين كه بعد از فرمان شكني اشان خداي متعال به آن ها نعمت هاي فراواني داده و ايشان را بر ديگران برتري داده است.
درهر صورت، خداي متعال با هيچ قوم و قبيله اي عهد و پيمان نبسته كه اگر فضيلتي به ايشان داد به اين معنا باشد كه آن فضيلت دايمي است. حتي اگر معصيت الهي را انجام دهند، باز هم بر فضيلت خود باقي بمانند.
اگر به آيه بعدي توجه كنيم، متوجه مي شويم كه نزد خداي متعال قوم يهود را به سبب غرور شان تهديد كرده و به آن ها خطاب كرده كه بترسند از روزي كه روز حساب است و هيچ وساطت و شفاعتي در آن روز پذيرفته نيست و همه افراد هنگام حساب و دادن جزا يكسان اند.
خداي متعال فرمود:
"وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون"(7)
و از آن روز بترسيد كه كسى مجازات ديگرى را نمى ‏پذيرد و نه از او شفاعت پذيرفته مى‏ شود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه يارى مى ‏شوند.
خط بطلان:
مفسرين نوشته اند:
(خداي متعال دراين آيه) خط بطلانى بر خيال هاى باطل يهود مى ‏كشد، زيرا آن ها معتقد بودند كه چون نياكان و اجدادشان پيامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند كرد، و يا گمان مى‏ كردند مى‏توان براى گناهان فديه و بدل تهيه نمود، همان گونه كه در اين جهان متوسل به رشوه مى‏ شدند.(8)

پي نوشت ها:
1. طباطبايي محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، سال 1374 ه ش، ج‏20، ص 329
2. سوره بقره، آيه 50.
3. ثقفي تهراني محمد، تفسير روان جاويد، تهران، انتشارات برهان، چاپ سوم، سال 1398 ه ق، ج‏3، ص 42 با ويرايش كامل.
4. سوره بقره، آيه 47.
5. ترجمه الميزان پيشين، ج‏18، ص 252.
6. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب،چاپ اول، سال 1380 ه ش، ج‏1، ص 245.
7. سوره بقره، آيه 48.
8. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ اول، سال 1374 ه ش ج‏1، ص 222.
موفق باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم .سؤال من در رابطه عصمت است می خواستم بگویم با توجه به تعریفی که از عصمت در کتب کلامی شده فضیلتی برای معصوم ثابت نمی شود، زیرا وقتی گفته می شود عصمت یک موهبت است که در پرتو آن معصوم حقیقت و زشتی گناه را می یابد. خوب اگر دیگری هم چنین بود او هم معصوم می شد. این سؤال در مورد ملائکه هم مطرح است مثلا چرا جبرئیل بر بسیاری از ملائکه و انسانها بجز پیامبر و ائمه برتری دارد درحالی که ملائکه اصلا قدرت بر گناه ندارند.

پاسخ:
تصویری که از عصمت دارید، ناشی از جبری انگاشتن گناه نکردن توسط معصومان است، در حالی که حقیقت این گونه نیست؛
باید دید که حقیقت عصمت چیست و فرایند ترک گناه در معصومین به چه صورتی انجام می پذیرد .
اولا عصمت منحصر در انبیا و امامان نیست، بلکه اصل عصمت در اکثر افراد به نوعی وجود دارد اما حقیقت عصمت و درجات آن در خصوص افراد گوناگون شرایط متفاوتی دارد. عصمت در افراد عادی مانند ما با عصمت اولیا متفاوت است ؛ اصل عصمت هم در برخی مراتب ناشی از تلاش و کوشش خود فرد است و گاهی کاملا موهبتی الهی است .
اما در خصوص مرتبه عالی عصمت که مربوط به پیامبران و امامان است، باید گفت: این نوع عصمت گرچه یک موهبت الهی است امّا بدون دلیل و حکمت الهی تحقق نیافته است .لیاقت فردی این بزرگواران برای احراز مقام رسالت و امامت ، می طلبید که خداوند مقام عصمت از هر نوع خطا و گناه را به ایشان اعطا فرماید .
ما معتقدیم که مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم آن‌ها به حقیقت اعمال و محبتی که نسبت به خداوند متعال دارند، سرچشمه می‌گیرد، (1) درست همانند پرهیز از پاره ای از گناهان برای ما که به خاطر علم و آگاهی و معرفت مان به قبح و زشتی شان آن ها را ترک می‌کنیم ، مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان، قدم در کوچه و خیابان نمی‌گذاریم یا به قرآن بی حرمتی نمی کنیم.
اگر دقت کنید گروه زیادی از مردم نسبت به گناهانی مانند سرقت مسلحانه در شب یا قتل انسان‌های بیگناه و مانند آن عصمت دارند؛ یعنی دارای حالت درونی خاصی می‌باشند که عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آن ها، چنان محکوم و مورد تنفر می‌باشد که حتی به فکر آن نمی افتند؛ بنابراین بیش تر انسان‌ها از حد و درجه ضعیفی از عصمت برخوردارند.
عصمت معصومان نیز همین گونه است، یعنی ناشی از علم آنان به حقیقت و ‌آثار و عواقب گناه و محبتی که نسبت به خداوند و نفرتی که نسبت به معصیت خداوند دارند می شود، با این تفاوت که آن ها به تمام گناهان آگاهی دارند و از محبت و عشقی نسبت به خداوند برخوردارند که پشتوانه محکمی برای این علم می‌باشد ؛ موجب می‌شود که‌ گناه و خطایی انجام ندهند. پس این بزرگواران بی آن که اختیار آن ها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد ، به خاطر علم و محبت درونی، در رفتارهای خود گزینه ای را که موجب خشم و ناراحتی پروردگار گردد، انتخاب نمی نمایند .
نکته دقیق در این مساله آن است که ترک گناه به خاطر این علم و معرفت درونی عملی جبری و غیر ارادی نیست؛ مثلا اگر ما به سمت گناه زشتی مانند زنا نمی رویم ،بدان معنا نیست که در عدم ارتکاب این گناه در طول زندگی هیچ سختی و زحمتی متحمل نمی شویم ؛ آیا ممکن نیست فردی میل جنسی داشته باشد و شرایط انجام گناه برای او فراهم شود، ولی به خاطر خدا و علمی که به زشتی این عمل دارد، آن را ترک نماید و از ابتدا هم به خود اطمینان داشته باشد که مرتکب این گناه نمی گردد، اما در عین حال برای این ترک گناه فشاری متحمل گردد؟
مثال روشن تر این امر مثال وزنه برداری است که اطمینان دارد هیچ یک از حریفان وی تا کنون به رکورد وی دست نیافتند؛ در نتیجه مطمئن است که اگر همانند گذشته رکورد خود را تکرار کند، یقینا برنده خواهد بود و مربی وی و همه کارشناسان نیز این امر را پیش بینی می کنند؛ اما همه این آگاهی های پیشین دلیل آن نیست که وی نهایت تلاش خود را در بالا بردن وزنه به کار نبندد و بیتشرین فشار و مشقت را در این مسیر نبیند.
به همین نسبت، فرد معصوم هر چند از عصمت خود آکاه است؛ اما این امر به معنای ناتوانی در انجام گناه و معصیت نبوده وی در برابر آزمون های سخت خود و تکالیف دشواری که پیش رو دارد بیشترین زحمت و مشقت را تحمل می نماید، هرچند می داند در نهایت امر از این آزمون ها سربلند بیرون خواهد آمد؛ البته این آگاهی های پیشین منحصر در معصومان نیست و برخی بندگان صالح نیز از این حسن عاقبت و سرنوشت نیک مطلع می شدند.
مشهور است که افرادی نظیر ميثم تمار و شیعیان خالصی چون او گه گاهي به واسطه معصومين از فرجام نيك خود آگاه مي شدند؛ اما در عین حال در طول مدت حيات ، ذره اي از تلاش و كوشش و مجاهدت كوتاهي نكرده و با همه توان در برابر آزمون هاي الهي سربلند شدند و نويد معصومين تنها اميد بخش عمل آنان و كمكي براي طي كردن آزمون هاي سخت بود و در نهايت هر سرانجامي كه بدان رسيدند ، معلول تلاش و مجاهدت خودشان بوده و بس .
پس علم و محبت والای این بزرگواران، حقیقتی است که توسط خداوند به ایشان اعطا شده ، یعنی منشا عصمت عطیه ای خداوندی است ، اما چرا خداوند حکیم و عادل در بین همه موجودات این افراد خاص را برای اعطای این درجات برگزیده است؟
پاسخ در درک دقیق حقیقتی است که ما را به تفاوت رفتار شخصی این بزرگواران با دیگر انسان ها در شرایط کاملا مساوی رهنمون می سازد ؛ در حقیقت با اثبات عدل و حکمت خداوند در می یابیم که این تمایز و انتخاب خاص نمی توانسته بی دلیل و بدون حکمت باشد . اعطای این مقام به ائمه دلیل بر غیر اختیاری و به اصطلاح پارتی بازی بودن آن نیست، زیرا برای خداوند تحقق زمان برای درک لیاقت بندگان نسبت به نعمات ضرورت ندارد . خداوند از علم ذاتی خود می داند که هر بنده ای در شرایط عادی زندگی ،چه مقام و مرتبتی را در مسیر بندگی احراز می نماید .
خداوند می‏دانسته که آنان منهای عصمت هم با دیگران در مراتب اخلاص و فداکاری فرق داشته، توانایی بر عهده گرفتن مقام خطیر نبوت و امامت را دارند و از آن جا که مقام عصمت به عنوان یکی از مهم ترین لوازم نبوت و امامت محسوب می گردد، مقدمات آن از جانب خداوند به ایشان اعطا شد .
در عین حال نباید فراموش کرد که هر مقام و منزلت و نعمت خداوندی مسئولیت و تکالیفی مطابق با همان نعمت را به دنبال خواهد داشت . برخورداری از مقام عصمت برای امامان و دیگر مقامات و درجات معرفتی که به ایشان اعطا شده است ، ضرورت قرار گرفتن در برابر سخت ترین آزمایش الهی را در پی داشت و دشوارترین مسئولیت ها و تکالیف را برای ایشان رقم زد.در نتیجه نباید از این نکته مهم غفلت نمود و عصمت را ابزاری برای راحتی و بی دغدغه بودن این بزرگواران تلقی نمود و این حقیقت تجلی عدالت خداوند در برابر بندگان است .
این گونه نیست که این مقام را به کسی بدهند و او دیگر خیالش راحت و آسوده باشد، بلکه هر چه مقام بالاتر رود، مسئولیت‏ها بیش تر، تکالیف سنگین تر، هجمه‏های شیطانی بیش تر و تلاش و سختی و مصیبت و امتحان افزایش می‏یابد؛ بلکه رسیدن به مقام نبوت و یا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختی‏ها و تلاش‏ها و امتحاناتی سخت امکان پذیر است، مانند داستان حضرت ابراهیم (ع) و ذبح فرزند و...!!
در هر حال هر انسانی در هر موقعیت و وضعیتی که قرار دارد، اگر به وظایف و تکالیف خود عمل کند و از آزمون های خود نمره عالی کسب نماید، به موفقیت و سعادت کامل رسیده است. وضعیت انسانی عادی که از هوش و درک و معرفت و ایمانی متوسط برخوردار است، اما به همه وظایف خود عمل کرده،همانند وضعیت پیامبری است که با سطع بالای معرفت و عنایات الهی و امدادهای غیبی به وظایف سنگین خود عمل کرده، و در آزمون های خود، نمره عالی گرفته است.
وضعیت این دو فرد همانند سطح دانش آموز ابتدایی و دانشجوی دکترا است که اگر هر دو تلاش کنند، قادرند نمره بیست بگیرند؛ اگر هر دو بیست گرفتند - از یک جهت- وضعیتی مساوی داشته به یک اندازه قابل تقدیرند.شاید بتوان گفت روایاتی که اشاره به همجواری پیامبران با برخی افراد عادی در بهشت دارد(2)، بیانی از این مطلب و صورتی از همین حقیقت باشد.

پی‏ نوشت‏ ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن‏ ، طباطبايى ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم‏ ، قم‏ ، 1417 ق ، ج 5 ،ص 79‏.
2. شيخ صدوق‏ ، أمالي ، انتشارات اعلمى‏، بيروت‏ ، 1400 ق ، ص 298‏.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.