نظام اسلامی

انشاء الله نظام جمهوری اسلامی، حتی بعد از ظهور هم باقی است چراکه به دنبال اجرای همان ارزش های اسلامی دوران ظهور است و اهمیت هیچ چیزی به حفظ نظام اسلامی نمی رسد.
گستره حفظ نظام جمهوری اسلامی

پرسش: 
آیا موقعیت‌ها و روش‌هایی وجود دارد که اگر میان «عمل به آن‌ها» و «از دست رفتن نظام جمهوری اسلامی» ناچار بودیم یکی را انتخاب کنیم، مجبور باشیم که دوّمی را برگزینیم؟ اگر بلی، لطفاً نام ببرید (از میان روش‌هایی که نظام‌های غیر اسلامی استفاده می‌کنند و ممکن است برای نظام جمهوری اسلامی نیز موضوعیت پیدا کنند)؟
 

پاسخ:
1. اهمیت حفظ نظام جمهوری اسلامی؛ 
حفظ نظام اسلامی، یکی از واجبات مهم است؛ اما برخی در میزان اهمیت آن، تشکیک نموده و از وجود حالتی که مجبور شوند از حفظ نظام دست‌بردارند، سؤال می‌پرسند و این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا موقعیت‌ها و روش‌هایی وجود دارد که اگر میان «عمل به آن‌ها» و «از دست رفتن نظام جمهوری اسلامی» ناچار بودیم یکی را انتخاب کنیم، مجبور باشیم که دوّمی را برگزینیم؟ نظام اسلامی که در عصر حاضر در جمهوری اسلامی تبلور پیداکرده است؛ یعنی عالی‌ترین بستر ظهور و تجلی نظام سیاسی مبتنی بر معارف دینی. همه انبیا و ائمه علیهم‌السلام به دنبال ساختار نظام‌مند گسترش معارف دینی بودند که ما از آن تعبیر به ‌نظام اسلامی می‌کنیم. فعالیت‌های نظام اسلامی همواره باید در جهت پیاده‌سازی دستورات خداوند باشد، به‌طوری‌که احکام و قوانین اسلامی در سایه آن حکومت، در جامعه اجرایی شود. در حقیقت حفظ نظام اسلامی همان حفظ اسلام است. علاوه بر این‌ها حفظ نظام اسلامی در عصر غیبت در هر شرایطی بر سایر مصالح فردی و اجتماعی ارجحیت دارد. 
حضرت امام خمینی (ره) در این خصوص فرموده‌اند: «و این‌یک تکلیف الهى است براى همه که اهم تکلیف‌هایی است که خدا دارد؛ یعنى، حفظ جمهورى اسلامى از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- اهمیتش بیشتر است؛ براى اینکه امام عصر هم خودش را فدا می‌کند براى اسلام. همه انبیا از صدر عالَم تا حالا که آمدند، براى کلمه حق و براى دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند. پیامبر اکرم آن‌همه مشقات را کشید و اهل‌بیت معظم او آن‌همه زحمات را متکفّل شدند و جانبازی‌ها را کردند؛ همه براى حفظ اسلام است. اسلام یک ودیعه الهى است پیش ملت‌ها که این ودیعه الهى براى تربیت خود افراد و براى خدمت به خود افراد هست و حفظ این بر همه‌کس واجب عینى است؛ یعنى همه مکلف هستیم حفظ کنیم تا آن وقتی‌که یک عده‌ای قائم بشوند براى حفظ او که آن‌وقت تکلیف از دیگران برداشته می‌شود».(1)

2. مفهوم حکومت اسلامی؛
نظام اسلامی به حکومتی اطلاق می‌شود که محور برنامه، عمل و فعالیتش دین و شریعت باشد و حفظ این نظام عبارت است از: حفظ کیان اسلام؛ حفظ کیان اسلام، تنها به معنای حفظ دین، آن‌هم در کتب و... نیست؛ بلکه مواردی مانند حفظ احکام، اتّحاد مسلمانان و حتی حفظ مرزهای اسلام در برابر دشمنان خارجی و حفظ مملکت مسلمانان، یا حفظ جان یا حتی قدرت آن‌ها را شامل می‌شود. به‌عنوان جامع‌ترین تعریف از نظام اسلامی می‌توان گفت که نظام اسلامی، همان حکومت دینى است؛ و این حکومت، حکومتی است «مطلوب دین» و «دین داور»، «دین‌مدار» و «دین‌باور». چنین نظام اسلامی، حکومتی است که در آن شبکه روابط اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، حقوقى و اخلاقى آن بر اساس دین و آموزه‌های آن تنظیم‌شده باشد.(2) در حقیقت دو معیار اصلى براى نظام اسلامى می‌توان نام برد: 1. افراد جامعه به دین مبین اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردى و اجتماعى خود متجلى سازند. 2. کلیه نظام‌های حقوقى و ساختارهاى سیاسى بر اساس دین مبین اسلام تنظیم‌شده باشد(3)؛ بنابراین از دیدگاه آموزه‌های اسلامی، ویژگی‌های نظام اسلامی را می‌توان به گونه زیر تبیین کرد.

3. ویژگی‌های نظام اسلامی؛
اولاً: فرد حاکم، واجد شرایط و ویژگی‌هایی باشد، که در اندیشه سیاسی اسلام برای حاکم اسلامی مشخص‌شده است. ثانیاً: طریقه و روش در دست گرفتن قدرت، مطابق با آموزه‌های اسلامی و بدون هیچ‌گونه اجبار، زور و تحمیل بر مردم باشد. ثالثاً: عملکردهای حکومت در عرصه‌های مختلف قانون‌گذاری و اجرا، کاملاً مطابق با تعالیم اسلامی باشد و کارگزاران حکومتی نیز مطابق موازین اسلامی انتخاب و عمل نمایند. نکته مهم توجه به‌مراتب حکومت اسلامى است. بدین معنا که به هر مقدار این دو معیار در نظام مبتنی بر اسلام لحاظ شود، درصد و میزان اسلامیّت آن نظام بالاتر می‌رود. با توجه به آنچه بیان شد، مراد از حفظ نظام، عبارت است از حفظ کیان اسلام؛ بنابراین جدا از زندگی و معیشت مردم، خود دین و اساس آن و به تعبیری دیگر، شریعت، مطلوب شارع است؛ که فقها از آن به «حفظ کیان اسلام» تعبیر نموده‌اند.(4) هرچند که در این معنا حفظ نظام به معنای حفظ کیان اسلام است؛ اما این بدین معنا نیست که تنها مواردی را شامل می‌شود که اساس دین در معرض خطر و نابودی واقع شود؛ بلکه شامل حفظ احکام اسلام و حتی حفظ اتحاد مسلمانان، حفظ معیشت آحاد مردم یا در مواردی شامل حفظ مرزهای اسلام در مقابل کفار نیز می‌شود. البته مقصود از حفظ دین، حفظ آن در کتاب‌ها یا تاریخ نیست؛ بلکه مقصود، طرد نشدن این دین در میان افراد جامعه و عمل و اجرای احکام و دستورات آن است. با این توضیح مشخص می‌شود که حفظ شریعت بدون حفظ صاحبان و عاملان به آن، یعنی مسلمانان، ممکن نخواهد بود؛ بنابراین یکی از مصادیق این عبارت، حفظ مملکت مسلمانان یا حفظ جان یا حتی قدرت و اتحاد آنان است.(5)

4. حفظ نظام اسلامی در روایات؛
از پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است که فرموده‌اند: «از کسی که خداوند کارها را به دست او سپرده، اطاعت کنید؛ زیرا او نظام دهنده احکام اسلام است».(6)
 بیانی از امام علی علیه‌السلام نیز درباره حفظ نظام اجتماعی مسلمانان نقل‌ شده که آن حضرت می‌فرمایند: «به تحقیق آنان (خوارج) براثر راضی نبودن به خلافت من، گرد هم آمده یکدیگر را کمک می‌کنند و من صبر می‌کنم و بر این صبر باقی هستم مادامی‌که بر جمعیت شما نترسیده باشم؛ زیرا ایشان اگر این اندیشه سست و نادرست را که پیش‌گرفته‌اند، به انجام رسانند و دنبال کنند، نظم و ترتیب مسلمانان به هم می‌خورد».(7)
حضرت علی علیه‌السلام در بیان دیگری نیز راه حفظ و ثبات نظام اسلامی را این‌گونه بیان می‌کنند: «آنگاه‌که مردم، حق رهبری را ادا کنند و رهبری نیز حق مردم را ادا کند، حق در آن جامعه، عزت می‌یابد و راه‌های نیل به دین، آشکار و علائم و نشانه‌های عدالت برقرار می‌شود و ... و هرگاه مردم، بر رهبری چیره شوند، (از او فرمان نبرند)، یا رهبری بر مردم ستم کند، وحدت کلمه از بین می‌رود و علائم و نشانه‌های ستمگری آشکار می‌شود و نیرنگ بازی در دین، آشکار می‌گردد». پس در نظام سیاسی سالم، هر کار یا شخص و یا نهادی، می‌باید دقیقاً در جای خود قرارگرفته و انجام‌وظیفه کند و تداخل وظایف، عدالت را در حاکمیت مخدوش ساخته و بروز ظلم را زمینه‌سازی می‌کند.(8) بروز ظلم خود باعث از دست رفتن نظام اسلامی می‌شود.
از روایات فوق، ارزش و جایگاه حفظ نظام اسلامی به‌خوبی دانسته می‌شود. هیچ موقعیتی نمی‌تواند به سببی بالاتر از حفظ اصل نظام اسلامی که همان اسلام ناب در دوره جمهوری اسلامی است، تبدیل بشود. ثبات ارزش‌ها و قوانین بنیادی به‌هیچ‌روی، مانع از تأمین مصالح متغیّر و موسمی نمی‌شود؛ بلکه بر اساس همان ارزش‌های ثابت، مقررات خاص و جزئی وضع می‌شود و به‌وسیله آن، مصلحت‌ها و نیازهای متغیّر تأمین می‌گردد. نظام اسلامی بر مبنای توسعه عدالت و نفی ظلم و به پا داشتن ارزش‌های اخلاقی بنانهاده شده است و تابع ارزش‌ها و هنجارهای خاصی است. اگر امام‌ علی علیه‌السلام اهل‌ مسامحه در دین‌ و زیرپا گذاشتن اصول اسلامی بود، پس‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ زمام‌ قدرت‌، درگیر سه‌ جنگ‌ مهم‌ نمی‌شد و دولتش‌ آن‌قدر آجل‌ نبود. وی‌ خود فرمود: «به‌ خدا قسم‌ معاویه‌ از من‌ زیرک‌تر نیست؛ ولی‌ او اهل‌ پیمان‌شکنی‌ و گنه‌کاری‌ است. اگر پیمان‌شکنی‌ ناخوشایند نمی‌نمود، زیرک‌تر از من‌ کس‌ نبود.(9)
لذا اگر ملاک،‌ تنها حفظ‌ و توسعه‌ قدرت‌ باشد، از هر وسیله‌ای برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ هدف‌ می‌توان‌ استفاده‌ کرد؛ اما اگر ارزش‌ها و اهدافی‌ مافوق‌ قدرت‌ مطرح‌ باشد، مصلحت‌اندیشی‌ و پیمان‌شکنی‌ ممنوع‌ می‌شود.

نتیجه: 
نظام جمهوری اسلامی حتی بعد از ظهور حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه باقی است؛ چون‌که هم ذات حکومت نبوی و علوی بوده و همان ارزش‌های اسلامی که در آن دوران به دنبال اجرای آن بودند، در عصر جمهوری اسلامی هم به دنبال اجرای آن هستند. تفاوت موجود فقط در شکل ظهور جمهوریت بوده که از «بیعت» به «انتخابات» تغییریافته است (بنا به اقتضائات زمان). از دست دادن نظام اسلامی، یعنی زوال عبودیت جمعی که در بطن آن، ظهور ربوبیت الهی است؛ پس هیچ‌ چیزی اهمیتش به تشکیل، تقویت و حفظ نظام اسلامی نمی‌رسد. 

 

پی نوشت:
1 . خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 15، ص 364.
2. میرمدرسی، سید موسى، جامعه‌ی برین، صص 209-210.
3. شاکرین، حمیدرضا، حکومت دینى، ص 201.
4. زرگری نژاد، غلامحسین، احکام الجهاد و اسباب الرشاد، ص 171.
5. رشیدی، علی و جعفری هرندی، محمد، «تأملی بر ادله حفظ نظام اسلامی با رویکردی بر روایات»، ص 84؛ إسمَعوا وأطیعُوا لِمَن وَلّاهُ الأَمر فإنّهُ نظامُ الأسلام.
6. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، ص 272.  
7. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه 160؛ اِنَّ هؤلاء قَدْ تَمَألَئوا عَلَى سَخْطَه إِمَارَتِی، وَسَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِکُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَیَالَهِ هَذَا الرَّأیِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ؛
8. نگرش امام علی علیه السلام به عدالت و ظلم:  - http://hawzah.net
9. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ 200؛ وَ اللّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی، وَ لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ. وَ لَوْ لاَ کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ.
 

مطلب مهمی که باید نسبت به آن توجه داشته باشیم این است که رأی ما غیرازاینکه در انتخاب اصلح و سرنوشت ما تأثیر دارد، در تضمین اقتدار و امنیت ما نیز مؤثر است.
تاثیر انتخابات در زندگی مردم

پرسش:
چرا باید در انتخابات شرکت کرد؟ مگر تاکنون شرکت در انتخابات چه تأثیری در زندگی ما داشته است؟
 

پاسخ:
بسیاری از مردم معتقدند که شرکت ما در انتخابات اهمیتی ندارد و هر بار با هزار امید پای صندوق‌های رأی رفتیم بازهم مشکلات و گرفتاری‌های بیشتری نصیبمان شد. گرانی بیشتر، بیکاری و مشکلات و هزار مسئله ریزودرشت دیگر که چه ما رأی بدهیم و چه ندهیم فرقی ندارد. هرکسی می‌آید، وعده‌هایی می‌دهد و یک امیدی ایجاد می‌کند و بارأی ما بر کرسی می‌نشیند و بعد ما می‌مانیم و مشکلات زندگی.
برخی هم معتقدند که با چند رأی بالا و پایین اتفاقی برای انتخابات نمی‌افتد و ما و رأیمان تأثیری در انتخابات نداریم.

1. شرکت و عدم شرکت در انتخابات، نتایج و تبعاتی در پی دارد. اگر تصور کنیم که شرکت یا عدم شرکت ما در انتخابات هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌کند، طبق شواهد تاریخی سخت در اشتباهیم. کنار رفتن و اهمیت ندادن به یکی از مهم‌ترین رویدادهای سیاسی کشور، عواقب قابل‌توجهی دارد که در یک جامعه توسعه‌یافته، ابداً قابل‌گذشت نیست.
وضعیت ایران به نحوی است که مؤثرترین و بالاترین سرمایه سیاسی آن، ملت و مردم است. رویکرد دشمنان قدرتمند خارجی و شرایط منطقه‌ای، معادلات قدرت در منطقه را به نحوی رقم‌زده است که استشمام کوچک‌ترین ضعفی در شرایط اجتماعی و سیاسی ایران، به تلاش مضاعف سایرین در به‌هم زدن تعادل اقتصادی و سیاسی ایران منجر می‌گردد. به عبارت واضح‌تر هر زمان که فرصت‌طلبان خارجی احساس کنند که پیوستگی سیاسی ایرانیان ضعیف است، از ضربه زدن به ملت ایران برای رسیدن به اهداف خود، ابداً دریغ نخواهند کرد. درنتیجه انتخابات موجب اقتدار نظام است و اگر گزینه انقلاب و سقوط نظام را در دست نداریم، بیشترین آسیب یک نظام ضعیف و غیر مقتدر را مردم تحمل می‌کنند.
دقیقاً به همین دلیل است که مقام معظم رهبری در سال 1394 توصیه کردند: «اینکه ما تکیه می‌کنیم، تأکید می‌کنیم، اصرار می‌ورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات و من بارها این را قبلاً گفته‌ام -حالا چند بار یادم نیست- که حتّی آن‌کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، عیبی ندارد، امّا انتخابات مال رهبری نیست، مال ایران اسلامی است، مال نظام جمهوری اسلامی است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب می‌شود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری آن و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند -که خب بحمدالله امروز هست- این موجب می‌شود که ملّت ایران در چشم ملّت‌های دیگر آبرو پیدا کند و اعتبارش بالا برود؛ در چشم دشمنانش ابهت پیدا کند ملّت ایران؛ انتخابات این است».(1)

2. مطمئناً نامزدهای انتخاباتی بهتر و بدتر دارند. چراکه به‌طور یقین، نامزدها با یکدیگر تفاوت جدی در توانمندی، شیوه عملکرد و البته تفاوت جدی در پیام سیاسی درنتیجه رقابت و انتخاب خود دارند. حتی در میان افراد همفکر، تفاوت بسیار زیادی در سطح عقل سیاسی و مدیریتی وجود دارد، چه رسد به جریان‌های سیاسی مختلف. یقیناً سیاست‌های هر منتخب، می‌تواند تا مدت‌ها سرنوشت ما را تحت تأثیر خود قرار دهد. اگر نامزدهای انتخاباتی باهم تفاوتی در عملکرد و رویکرد نداشتند، این‌همه دعوای سیاسی و فکری جدی در کشور و در میان کنشگران سیاسی رخ نمی‌داد. چیزی به اسم انتخاب میان بد و بدتر هم‌معنا ندارد. افراد به نسبت با یکدیگر در اداره کشور، سالم‌تر، قوی‌تر و کارآمدتر و یا برعکس آن هستند.

3. مسئله مهارت‌های سیاسی بایستی جدی گرفته شود. اگر عادت به رأی دادن و رأی گرفتن کم‌رنگ شود، جایگزین خطرناکی به نام استبداد در میان تمام کنش‌گران سیاسی به وجود خواهد آمد. غیر از اینکه مسئولانی که پشتوانه رأی ملت را دارا هستند، تعلق‌خاطر بیشتری به مردم‌دارند، اگر معادلات قدرت، خارج از صندوق رأی رقم بخورد، اغتشاشات خیابانی، گروه‌های فشار، تشکیلات فاسد و مافیای قدرت و گروه‌های مسلح و بروز جنگ‌های داخلی، دور از ذهن نیست.  البته اگر می‌خواهیم انتخابات جدی باشد باید آن را جدی بگیریم. مشارکت آگاهانه، وسیع و رقابتی، دقت جامعه را بالابرده و افزایش هوش سیاسی جامعه منجر به تعدیل حکمرانان می‌شود.

4. منتخبانی که با رأی کم‌رمق مردم متصدی اداره کشور می‌شوند، توانمندی و پشتوانه لازم را ندارند. اگر یک منتخب، در پی یک رقابت ضعیف و شکننده بخواهد پنجه در پنجه مسائل و بحران‌های کشور بیندازد، زانویی سست خواهد داشت. این منتخبِ اراده یک ملت بودن است که به مسئولین شجاعت و اعتمادبه‌نفس بیشتری در تصمیمات می‌بخشد.

5. در نظر گرفتن مسئله تکلیف سیاسی نیز مهم است. انتخابات، هم حق شهروندان در یک حکومت جمهوری است و هم یک تکلیف در جامعه و نظام اسلامی. وقتی هر رئیس و نماینده‌ای سرنوشت میلیون‌ها نفر را تغییر می‌دهد، هم حضور و انتخاب کردن، حق ما است و هم انتخاب آگاهانه، تکلیف و مسئولیت ما است. کنار نشستن و تماشاچی بودن، عمل به وظیفه شهروندی نیست.

6. دریا و اقیانوس، متشکل از قطرات است. اگر هر فردی بگوید که من در دریای ملت چه تأثیری دارم، دریایی شکل نخواهد گرفت. همین من‌ها جمع می‌شود و ما و انتخاب ما را تشکیل می‌دهد.

نتیجه:
حضور و مشارکت حداکثری در انتخابات، موجب تقویت و استحکام کشور و تقویت منتخبین می‌شود و رأی ما غیرازاینکه در انتخاب اصلح و سرنوشت ما تأثیر دارد، در تضمین اقتدار و امنیت ما نیز مؤثر است. در طول تاریخ انتخابات نظام جمهوری اسلامی در میان نامزدها، تکثر و تفاوت زیادی در افکار، عملکرد و آثار وجود داشته و دارد و این‌طور نیست که عدم مشارکت و عدم دقت در انتخاب آگاهانه، تفاوتی نداشته باشد.

پی‌نوشت:
1.    حسینی خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم قم، خامنه‌ای دات آی آر، 19 دی1394:
 https://khl.ink/f/46976

آيا درباره مثلا آقاياني كه الان سران فتنه خوانده مي شوند، مي توان توهين روا داشت. پا را فراتر بگذارم آيا مثلا به خلفاي اهل سنت، به خارج نشين ضد انقلاب، به شاه ملعون مي توان توهين كرد. خيلي عذرخواهي مي كنم مثلا مي توان گفت: اون شاه الاغ و ...؟ حرف هايي از جنس زير آيا مصداق توهين دارد: مصاحبه بی سواد جامع التجاوز با الاغ نیوز *سران فتنه از ابن ملجم فقط خریتش را به ارث برده *فلاني سگ كي باشه. *حق با حاج منصور نیست؛ شما از عمرسعد بدترید.(شهردار فلان شهر) *حاج منصور عزیز که قربانش بروم و فدای یک “یا حسین” اش بشوم، این شبها ورد زبانش به شوخی و جدی شده “کره خر”. آن وبلاگ نویس ۱۵۰ تومانی که حتی به ماه هم دروغ می بندد اما کره خر نیست؛ چون هیچ کره خری دروغ نمی گوید! به صرف عرعر کردن آدمی، نمی توان شان کره خر را پایین آورد. , ... بعد از اين همه صحبت، فردي استناد به قرآن و به گمانم سوره جمعه و انعام كرده است: "خداوند چون که شخصیت واقعی و حقیقت وجودی آن گروه خاص را معرفی می کند و آن ها شخصیت وجودی والایی ندارند تا این گونه سخن، توهین به آن ها باشد." فرض مي گيريم كه من نوعي اصلا مخالف ولايت فقيه هستم و ضد انقلاب آيا مستحق توهين هاي بالا خواهم بود. آيا اگر خدا گروهي را حمار خطاب مي كند ما هم به پيروي از اين آيه اين اجازه را خواهيم داشت؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
وظيفه مسلمانان آن است که در گفتگوها و برخوردهاي اجتماعي اخلاق اسلامي را رعايت و در برابر دشمنان مشترک متحد باشند. اما آنچه را که شما درباره آقاي حاج منصور گفته ايد اطلاعي نداريم، ا ز اين رو در اين باره نمي توانيم اظهار نظر نماييم. افزون بر آن وظيفه ما اظهار نظر درباره گفتار و رفتار افراد نمي باشد. صرف اين که کسي ولايت فقيه را قبول ندارد. و يا از نظام اسلامي انتقادمي نمايد توهين به آن جايز نيست. اسلام- حتي -اجازه نداده است به غير مسلمانان توهين و فحش داده شود. در آيه 108 سوره انعام مي خوانيم: شما مومنان آناني که غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد، مبادا‌ آنان از روي دشمني و ناداني خدا را دشنام دهد» بدينسان رفتار ما بايد نسبت به مخالفان ولايت فقيه مبتني بر اخلاق اسلامي و دور از هر گونه توهين و اهانت باشد. البته در اين ميان از مخالفان ولايت فقيه نيز انتظار مي رود که با مخالفت هاي غير اصولي زمينه توهين و اهانت را فراهم نکنند.
اساسا توهين و فحاشي و لعن و نفرين بر کسي جائز نيست مگر دليل شرعي بر برائت و بيزاري جستن از آن ها داشته باشيم.
در قرآن ظالمان(1)، پيمان‌شكنان‌(2)، كافران(3)، اذيت كنندگان خدا و رسول(4) و تهمت زنندگان به زنان پاكدامن(5)، منافقان(6)، مشركان و فرعونيان(7) لعن شده‌اند.
در روايات نيز بعضي افراد و گرو ه ها مثل ربا خواران ، گواهي دهندگان و شاهدين ربا، مورد لعن قرار گرفته‌اند(8)‍. اين گروه با كردار ناپسند خود، جامعه و نظام اسلامي را چه از نظر اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي به خطر انداخته‌اند كه نشان مي‌دهد نفرين به امور مهم كلان و افراد خاص( كه مرتكب خطاهاي فاحش شده‌اند) تعلق مي‌گيرد، نه به امور غير مهم و جزئي.

پي‌نوشت‌ها:
1. هود (11) آيه 18.
2. مائده (5) آيه 13.
3. احزاب (33) آيه 64.
4. همان آيه 57.
5. نور (24) آيه 23.
6. توبه (9) آيه 68.
7. فتح (48) آيه 6.
8. ميزان الحكمه، ج 8، ص 508.