پرسش وپاسخ

هدف از آفرینش چیست؟خداوند چرا مرا آفریده ؟اینکه بعد از اینکه روح از جان جداشد چه صحنه ای را مشاهده میکند وچگونه رندگی خواهیم داشت وبعد از جواب و سوال شب اول قبر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چون شنیده ام که انسانها مانندنوزاد که از شکم مادر بیرون میاید ودنیا برایش ناشناخته است ما هم اینگونه وارد آن دنیا میشوییم وچرا حدیث میگوید که انسان بیناتر وشنواتر میشود؟اینکه چرا رقص وموسیقی حرام است ؟آیا سندی است که حرام بدانیم چون از بچگی به موسیقی گوش داده وبه آن عادت دارم وهم اینکه مدام به خاطر همین حرفها احساس گناه دارم ؟دیگراینکه من قبلا در مورد وسواس فکری پرسیده ام اما میخواهم بدانم به فرض که افکار وسواسی من درست باشدومن کسی را در گذشته کشته باشم با وجود اینکه اطرافیان همه میگویند فکر است هیچ راه بازگشتی با توبه امکان ندارد؟در ضمن اگر کتاب مفیدی در مورد آفرینش وراههای رسیدن به خداوند برایم بنوسید ممنون میشوم چون من مدام برای خود میخوانم که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر به کجا

پرسش 1:
سوالات مختلف شرح : هدف از آفرينش چيست؟خداوند چرا مرا آفريده ؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط با اين مركز
آفرينش هر يك از ما جزيي از آفرينش همه عالم و مخلوقات خداوند است ، در نتيجه فلسفه حقيقي خلقت ما نيز در خلال تبيين فلسفه اصلي آفرينش تعريف مي شود ؛ پرسش از فلسفه آفرينش از آنجا نشأت مي گيرد كه تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود يا رفع نياز است ؛ زيرا ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستيم و همواره اعمال ما به يکي از اين دو امر برمي گردد .
هدف انسان در كارهايش، رسيدن به كمال و سود يا رفع نقص است؛ مثلاً غذا مي‏خورد تا رفع گرسنگي كند. لباس مي‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ كند.ازدواج مي‏كند براي ارضاي نيازي كه احساس مي‏كند .اما خداوند چطور ؟،او كه هيچ نقصي ندارد كه با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد و هيچ كمالي را فاقد نيست، تا به كمال رسيدن براي او فرض شود. پس چرا مي آفريند ؟
در پاسخ بايد گفت در حقيقت خدايي او اقتضاي آفرينش دارد؛ زيرا «آفريدن» به معناي ايجاد كردن است و هر وجودي خير است و لازمه فياض(بخشنده) بودن خداوند، عطا كردن او است: «و ما كان عطاء ربك محظورا؛(1) و عطاي پروردگارت منع نشده است»، .
هر چيزي که اقتضاي وجود و هستي داشته يا امکان وجود داشتن آن باشد ، فيض وجود از خدا دريافت مي کند .خداوند بخل در وجود و هستي دادن ندارد ، تا موجودي که امکان وجود آن است ، وجود را دريافت نکند.
جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست ،به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند .
هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود فياض باشد ، اما فيضي نداشته باشد ، همان گونه که نمي تواند نور باشد اما روشنايي نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد! بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان و از جمله انسان نتيجه صفات خداوند است .
خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد؛ بنابراين جهان هستي ، نشان دهنده و نتيجه صفات خداوند است.
از اين رو خلقت جهان هستي ، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست .
خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده ، چون لازمه اين صفات آن است كه اولا جهان را بيافريند .
از سوي ديگر به حكم عقل خلقت خداوند بايد بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ،ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد و هر چه امکان تحقق دارد ، از طرف خداوند فيض وجود دريافت کند.
بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند.
آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت مانند شهوات وشيطان قرار داشته باشد.
اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او به همراه وسوسه هاي شيطان هم قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است و از سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.
چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.
اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند ،فراهم نمي كرد ،باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نبود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، چنين خلقتي لازم و ضروري است و گرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد.
اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است . هدف و مسيري است که در مورد خلقت حکيمانه انسان در نظر گرفته شده ، ابزار و راهکاري است که خداوند براي تعالي و رسيدن انسان به کمالي که در وجودش امکان تجلي دارد ،در نظر گرفته ؛ مقصدي است که در برابر خلقت حکيمانه خداوند ترسيم شده، نه هدف اصلي خلقت وآفرينش انسان .
در نتيجه خلقت هريك از ما بر اساس همين هدف بلند به شكوه و زيبايي اين مجموعه مي افزوده و بودن هريك از ما باارزش تر و مهم تر از نبوندما بوده و بر فرض تحقق شرايط و عوامل خلقت هر يك از ما، خداوند اين خير و نعمت وجود را از ما دريغ ننموده است .

پي‌نوشت:
1. اسراء (17) آيه‏ 20.

پرسش 2:
اينکه بعد از اينکه روح از جان جداشد چه صحنه اي را مشاهده ميکند و چگونه رندگي خواهيم داشت

پاسخ:
هنگامي كه روح از بدن جدا مي‏شود، پيش از آن كه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي باز گردد، در عالمي كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده مي‏شود، قرار خواهد داشت..
قرآن مي‏فرمايد: "تازماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد مي‏گويد: "پروردگارا! مرا باز گردان، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهي نمودم، عمل صالحي انجام دهم (به او مي گويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان مي‏گويد و پشت سر آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند".(1)
آيه فوق به وضوح اشاره به وجود چنين عالمي ميان دنيا و آخرت مي‏كند.
در روايتي از امام صادق(ع)مي‏خوانيم: "من از برزخ درباره شما مي‏ترسم". راوي گفت: برزخ چيست؟ فرمود: "برزخ قبر است از زماني كه انسان مي‏ميرد تا روز قيامت"(2)
بنابراين انسان پس از مرگ در عالم برزخ مي‏ماند، منتها منظور از قبر يا عالم برزخ محل دفن فرد نيست، بلكه عالم ويژه اي است كه روح انسان بر اساس اعمال و رفتار خود آمن را در وضعيت هاي گوناگون تجربه مي كند . به همين خاطر در روايات گفته شده كه قبر(برزخ) يا باغي از باغ‏هاي بهشت يا جايگاهي از جهنم خواهد بود.
در نتيجه انسان ها پس از مرگ و قبل از آغاز قيامت و حضور در صحراي محشر و انتقال به بهشت يا جهنم در عالم برزخ مي مانند و عالم ديگري را تجربه نمي كنند ، اما ممكن است براي همين عالم برزخ مراحل و عقبه ها و درجه هايي فرض شود كه انسان در طول حيات برزخي آن ها را بگذراند ، در مورد مواقف و حسابگاه هايي كه در آن به اعمال او رسيدگي مي شود، روايات بسيار نقل شده كه مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب "منازل الآخره" به طور كامل به آن ها اشاره نموده است .
انسان در برزخ نوعي تجربه كمرنگ و موقت از حيات اخروي و زندگي پس از قيامت را پشت سر مي گذارد . چه بسا تكاليف و وظايف ديني و اخلاقي و كمالات و ملكات روحي در آن عالم به شكل گردنه هايي در برابر او متجلي گردند كه بسته به وضع رفتاري خود در دنيا به آساني يا دشواري از اين مراحل خواهد گذشت يا در آن ها متوقف خواهد ماند .
در واقع اگر فرد اهل خوبي و پاكي دل و بندگي خدا بود و گرفتار مشكلات روحي و اخلاقي و رفتاري نبود يا چنين مراحلي را از اساس تجربه نكرده و يا به آساني از آن ها عبور خواهد نمود ، اما اگر از اهل شقاوت و بدي بود ، منزلگاه هاي بسيار و سخت را خواهد ديد .چه بسا عبور از هريك ساليان سال برايش طول كشيده ،رنج هاي بسيار در آن ها متحمل شود و در نتيجه زندگي بد و دردناكي را تجربه نمايد .

پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23)، آيه 99.
2 .کافي ،ج3 ص 243 ؛ ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 5، ص 446 و 447.

پرسش 3:
بعد از جواب و سوال شب اول قبر چه اتفاقي خواهد افتاد؟ چون شنيده ام که انسانها مانندنوزاد که از شکم مادر بيرون ميايد ودنيا برايش ناشناخته است ما هم اينگونه وارد آن دنيا ميشوييم وچرا حديث مي گويد که انسان بيناتر وشنواتر ميشود؟

پاسخ:
در اين باره مفسر حکيم علامه طباطبايي بر اساس آموزه‌هاي وحياني بيان کامل و دقيق دارد و گفته است: طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده مي‌شود، انسان بعد از مرگ و قبل از قيامت ،يک زندگاني محدود و موقتي دارد که برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است، انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتي که داشته و اعمال نيک و بدي که در دنيا انجام داده، مورد بازپرسي خصوصي قرار مي‌گيرد . پس از محاسبه اجمالي طبق نتيجه‌اي که گرفته شد، به يک زندگي شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محکوم گرديده، با همان زندگي در انتظار روز رستاخيز عمومي به سر مي‌برد. (1) طبق اين بيان معلوم مي‌شود که انسان بعد از مرگ، بدون تاخير بازپرسي شده ، جايگاه او در برزخ مشخص مي‌گردد يا در جوار پاکان و صالحان قرار مي‌گيرد يا در کنار ناپاکان و ناصالحان، اما اين يك جايگاه موقتي است . جايگاه اصلي در آخرت مشخص مي شود.
درباره فراز دوم پرسش بايد گفت هر دو مطلب خاستگاه قرآني دارد، زيرا قرآن کريم به صراحت فرمود: «و ننشکم في ما لا تعلمون» (2) و شما را در جايي که از آن بي‌خبريد آفرينشي دوباره بخشيم. در اين آيه تصريح شده که آدمي در جهان آخرت با عالم نوين و اشکال و شرايط تازه آفريده مي‌شود که از آن خبر ندارد. چون آن اصول و نظامات را که بر آن حاکم است نمي‌داند و حتي بيان حقيقت آن در قالب الفاظ نمي‌گنجد تنها... ازآن دور مي‌بينم. (3)
و در آيه ديگر فرمود: «لقد کنت في غفله من هذا فکشفنا عنک عطاک فبصرک اليوم حديد» (4) تو اي انسان از اين رو که نادان بودي سخت در غفلت بودي تا آن که ما پرده را از چشم تو بر انداختيم، و امروز چشم بصيرت تيز بين است. از اين آيه معلوم مي شود که در قيامت جشم آدميان باز مي‌گردد و پرده از جلو ديد او کنار مي‌رود و حقايق را بالعيان مشاهده مي‌کنند.
اما در مقام جمع بين اين دو رويکرد بايد گفت: آيه اول ناظر بدين حقيقت است که عالم آخرت براي آدمي و واقعا يک جهان ناشناخته است و همان طور که کودک بعد از تولد جهان برايش نشئه جديد است و او از آن شناختي پيش ندارد، عالم آخرت نيز براي آدمي چنين است و او عملا شناختي از آن ندارد گر چه بر اساس آموزه‌هاي وحياني اجمالا بدان اعتقاد دارد و چيزهاي کلي از آن را باورد دارد، ولي به طور عيني نشئه نوين براي اوست.
اما آيه دوم ناظر بدين مسئله است در قيامت وقتي حقايق بر انسان عرضه شد آنها را بالعيان مي بيند و جاي ترديد و انکار در آن جا نيست و پرده از جلو چشم انسان کنار مي‌رود. در نتيجه تعارض بين اين دو رويکرد نيست بلکه هر کدام ناظر به حقيقتي خاص است.
پي‌نوشت‌ها:
1. شيعه در اسلام ،ص 100 و 101.
2. واقعه، 61.
3. ر. ک: تفسير نمونه، ج 23، ص 244، الميزان ج 19، ص 230.
4. ق (50) آيه 22.

پرسش 4:
اينکه چرا رقص وموسيقي حرام است ؟آيا سندي است که حرام بدانيم چون از بچگي به موسيقي گوش داده وبه آن عادت دارم وهم اينکه مدام به خاطر همين حرفها احساس گناه دارم ؟

پاسخ:
موسيقي آهنگي است که از نواختن آلات موسيقي مثل ساز توليد مي شود و دو قسم است.
1 ـ موسيقى که به نظر عرف مردم، مطرب، و متناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي وعيش و نوش باشد. چنين مجالسي غالبا همراه با هرزه گي ها است. درچنين مجالسي معمولا انسان از ياد خدا غافل است و آلوده به گناه ومعصيت مي شود.
اين نوع موسيقي به سبب ويژگي که دارد، انسان را ازخداوند متعال وفضائل اخلاقي دور نموده ،به سمت بي بند وباري وگناه سوق مي دهد .چنين موسيقي حرام است . منظور از حال عادي خارج شدن حال رقص پيدا کردن نيست ،بلکه غافل شدن از ياد خدا است که معمولا منجر به گناه مي وشود.
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوى وادار نمي‌كند، مانند آهنگ هاي معروفي که اشعار مذهبي ، مرثيه ها و موزيک هاي نظامي و ورزشي با آن نواخته مي شود، حرام نيست.
مصاديق مشکوکي هم وجود دارد که به درستي شناخته نمي شود که آيا ازقسم اول است،يا ازقسم دوم .اينها اشکالي ندارد، گرچه خوب است که انسان احتياط کند . (1)
ترانه و موسيقي که حرام است، زيان هاي زيادي دارد که به خاطر آن مفاسد و مضرات حرام شده است.
در بررسي كوتاه‌، در موسيقي حرام به مفاسد زير برمي‌خوريم:
ا) تشويق به فساد اخلاق‌:
تجربه نشان داده است كه بسياري افراد، تحت تأثير آهنگ‌ها و غنا، پرهيزكاري را رها كرده‌، به شهوات و فساد روي مي‌آورند. مجلس غنا و موسيقي، معمولاً مركز انواع مفاسد است .آنچه به مفاسد دامن مي‌زند، غناست . چيزي كه پديد آورنده عوامل سوء باشد، نمي‌تواند در شريعت آسماني حلال شود: فاجتنبوا الرجس‌َ من الأَوثَان واجتنبوا قول الزور; از بت‌هاي پليد اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد".(2) يكي از مواردباطل كه حرام است، موسيقي و غنا است كه افراد را به سوي مفاسد سوق مي‌دهد.
ب‌) غافل شدن از ياد خدا:
غنا و موسيقي‌، انسان را مست شهوت‌ها و او را از ياد خدا غافل مي‌كند. قلبي كه از نغمه‌هاي شهوت‌انگيز عاشقانه پر شد، ديگر جايي براي ياد خدا در آن باقي نمي‌ماند .در قرآن از اين امر تعبير به لهو شده و آمده است‌:
"و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل‌ّ عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزوا. (3)
بعضي از مردم‌، سخنان بيهوده را مي‌خرند تا مردم را از روي جهل و ناداني گمراه سازند، آيات الهي را به استهزا مي‌گيرند، براي آن ها عذاب خوار كننده است‌" يكي از موارد "لهوالحديث‌" موسيقي و غنا است كه از عوامل ضلالت از "سبيل‌اللّه‌" شمرده شده و موجب "عذاب اليم‌" است‌.
ج‌) داشتن زيان‌هاي جسمي و اثرات شوم روي دستگاه اعصاب و روان‌:
موسيقي يكي از عوامل مهم تخدير اعصاب است كه تخدير از مجراي گوش صورت مي‌پذيرد . وقتي تحت نفوذ زير و بم آهنگ موسيقي قرار گرفت‌، نوعي رخوت و سستي بر اعصاب چيره شده ، از مفاهيم انساني‌، جز شهوتراني‌، عشقبازي و جمال‌پرستي چيزي در برابر ديدگان بي فروغ عقل وي مجسم نمي‌شود. چنان روي ادراك و نيروي خرد سرپوش گذارده مي‌شود كه مفاهيم مقدسي به نام‌: رحم‌، مروت‌، عفت‌، حيا، امانت‌، مساوات‌، برادري و مبارزه‌، و استقامت در راه هدف به فراموشي سپرده مي‌شود.
د)موسيقي وغنا، يكي از ابزار استعمار:
استعمارگران جهان‌، هميشه از بيداري مردم‌، مخصوصاً نسل جوان‌، وحشت داشته‌اند; به همين دليل‌، بخشي از برنامه‌هاي گسترده آن ها براي ادامه استعمار، فرو بردن جامعه‌ها در غفلت بي‌خبري‌، نا آگاهي و گسترش انواع سرگرمي‌هاي نا سالم است‌. امروز توسعه غنا و موسيقي‌، يكي از مهم ترين ابزاري است كه آن ها براي تخدير افكار مردم از آن استفاده مي‌كنند.(4)
اما در مورد رقص بايد بگوييم : مبناي حرمت رقصي که حرام است ، تحريک شهوت، يا دوري از ذکر و ياد خدا، اشتغال به لهو ذکر شده است و شايد كساني كه فتوا به حلال بودن در نزد شوهر داده اند، همان مبناي تحريك شهوت را لحاظ كرده اند كه براي شوهر اشكال ندارد.
اما اينکه شما از بچگي به موسيقي گوش داده ايد و به آن عادت داريد در صورتي که موسيقي از قسم دوم باشد اشکالي ندارد و چنانچه علاقه به هر نوع موسيقي، از جمله موسيقي حرام داريد، آن را كم كم به سوي موسيقي حلال كه باعث آرامش اعصاب و روان مي شود، هدايت كنيد.
پي نوشت ها:
1. سؤال تلفني از دفتر حضرت آيت الله سيستاني.(7741415).
2. حج(22)آيه 30.
3.لقمان(31)آيه 6.
4 تفسير نمونه، ج17 ،ص24.

پرسش 5:
ديگراينکه من قبلا در مورد وسواس فکري پرسيده ام اما ميخواهم بدانم به فرض که افکار وسواسي من درست باشدومن کسي را در گذشته کشته باشم با وجود اينکه اطرافيان همه ميگويند فکر است هيچ راه بازگشتي با توبه امکان ندارد؟

پاسخ:
به هيچ وجه افکار وسواسي شما درست نيست و گناهي نکرده ايد تا توبه لازم باشد.
پرسش 6:
در ضمن اگر کتاب مفيدي در مورد آفرينش و راههاي رسيدن به خداوند برايم بنوسيد ممنون ميشوم چون من مدام براي خود ميخوانم که از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا ميروم آخر به کجا
پاسخ:
خوش بختانه كتاب هايي در مورد خداشناسي چاپ و منتشر شده است كه مي تواند براي دانش آموزان مفيد و مؤثر باشد, كه بعضي را معرفي مي كنيم :
1 آموزش عقايد, ج 1ـ 3 از آقاي مصباح ;2 همه بايد بدانند, از آقاي اميني ;3 آفريدگار جهان , از آقاي مكارم ;4 پيام قرآن , در ده جلد, از آقاي مكارم ;
5 منشور جاويد, در ده جلد, از آقاي سبحاني ;6 بهترين راه شناخت خدا, از آقاي ري شهري ;7 مجموعه آثار استاد مطهري ;8 معارف اسلامي , چاپ دانشگاه ;9 درس هايي از قرآن , آقاي قرائتي .

مدتی ست دچار وسواس عملی هستم وخیلی اذیت میشموقتی هم به کسی که احکام بلد است میگوییم مسخره میکند

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
وسواس(فكري و عملي) يکي از اختلالات نسبتاً رايج در جهان است . متأسفانه درمان فوري و اورژانسي ندارد . نيازمند مشاورة حضوري (حداقل 20 جلسه)مي‌باشد . درمان‌هاي نوشتاري ثمره چنداني براي شما نخواهد داشت. با کوچک ترين شرايط اضطرابي ، باز به جاي اول تان بازگشت مي‌کنيد.
وسواس ريشه در اضطراب بالاي فرد دارد. ميزان وسواس متناسب با سطح اضطراب فرد در نوسان است . اگر به هر دليلي از جمله عوامل استرس‌زا محيطي ، اضطراب فرد افزايش يابد، وسواس هم فزوني مي يابد. پس هر چه فرد به کمک تکنيک‌هاي شناختي يا رفتاري، سطح اضطرابش را پايين بياورد، در کاهش وسواس موفق‌تر است.
با پيگيري جدي درمان خود، از پي‌جويي راه‌هاي خلاصه و... پرهيز کنيد ، چرا که شما را در چرخه معيوب قرار مي‌دهد و از آرامش کامل و رشد روحي و... باز مي‌دارد. درمان واقعي وسواس زير نظر متخصص حداقل 20 جلسه طول مي‌کشد و با چهار دستور عمل ساده(مثل مشاوره اينترنتي) قابل حل نخواهد بود.
توصيه مي شود به جاي مشاوره هاي غير حضوري و احياناً نامه نگاري هاي متعدد با تصميم جانانه به درمان دارويي، از طريق مراجعه به روانپزشک و روان درماني از طريق روانشناس متخصص اختلالات اضطرابي و وسواس بپردازيد.
مي‌توانيد براي آشنايي بيش تر با درمان وسواس، به کتاب رفتاردرماني شناختي، ترجمه حبيب‌الله قاسم‌زاده (دو جلدي، انتشارات ارجمند) و کتاب غلبه بر وسواس، انتشارات رشد (خريد از طريق سفارش اينترنتي) و هم چنين مطالعه مطالب سايت‌هاي مختلف اينترنتي در اين زمينه بپردازيد . مطالعه کتاب الکترونيکي «شفاي وسواس» که از سايت انجمن شفاي وسواس (www. ioashefa. org ) دکتر اسلامي نسب قابل دريافت مي‌باشد، در درمان شما بي‌تأثير نيست.
همچنين با خريد نوار و يا کتاب تن آرامي (ريلكسيشن) تمارين تن آرامي را روزي يکي دوبار انجام دهيد. از آن جا که مجالي براي پاسخ گويي کتبي به هر کدام از موضوعات مورد وسواس شما نيست ، مي توانيد با شماره 09640 بدون کد و هزينه (ترجيحاً با کارشناس فقهي کد81 ) تماس حاصل نماييد.
موفق باشيد.

اینجانب در خانه های دانشجویی در کشور هلند زندگی می کنم، چنانچه بعد از تغییر مکان و اجاره خانه جدید وارد خانه شوم آیا باید حمام، ظرفشویی، روشویی، دستشویی و ... را آبکشی کنم؟ مثلا وقتی می بینم زایده های روغن روی اجاق گاز است آیا باید همه رو پاک کرده و بعد آبکشی کنم؟ در بدو ورود ممکن است ندانم ساکنین قبلی اهل کتاب بودند یا خیر، اما اگر وارد خانه شوم و مدتی هم زندگی کنم و بعد از روی نامه های نفر قبلی که همچنان به آدرس این خانه می آید بفهمم نفر قبلی چینی بوده است حکم چیست؟ باز هم همه جا باید آبکشی شود؟ ضمن اینکه حمامی که معلوم است استفاده شده است رو نمی توان گفت یقین به نجس بودن آن ندارم، بللکه وقتی معلوم شود طرف چینی بوده است و حمام هم آثار ریختن قطرات آب یا صابون رو مشاهده می کنم پس یعنی ایشان از حمام استفاده کرده است و بنابراین همه چیز باید در بدو ورود آبکشی شود؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در فقه اسلامي قاعده اي است به نام قاعده طهارت . اين قاعده مي گويد: کل شي طاهر حتي تعلم انه قذر (هر چيزي پاک است مگر يقين به نجاست آن پيدا بکني ) بنابراين در خانه اي که وارد مي شويد، چون شک در نجاست اشياي مذکور داريد ، نجس محسوب نمي شوند . مي توانيد همه را پاک بدانيد . لزومي ندارد همه را آب بکشيد ، گرچه بدانيد فرد قبلي که در اين خانه زندگي مي کرده ،کافر بوده است.(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله مکارم ، رساله توضيح المسايل م136و 137 .

با عرض سلام وخسته نباشي اگر گربه اي روي زمين خيس بخوابد ايا زمين نجس مي شودوايا غائط گربه نجس است واگر جسد گربه اي روي زمين خشك قرار بگيرد ايا زمين نجس مي شود اگر خاك باغچه نجس شود ايا با باريدن باران واب دادن توسط شلنگ پاك ميشود اگر وارد توالت شوي و اطراف توالت نجاستي است كه خشك است (بولي كه قبلاورپاشيده است)وبعد از انجام كارمان و با باز كردن شلنگ نجاست با اب مخلوط شودو به طوريكه كمي از كف كفش نجس گردديعني كف كفش نجس شود در صورتي كه كف كفش ثابت است وما راه نرفته ايم ايابا راه رفتن به تعداد ده قدم يا كمي بيشتر اين نجاست كف كفش پاك ميگردد با تشكر فراوان ضمن اينكه با توجه به نوع سوالاتم حتما متوجه ايد من نسبت به اين گونه مسائل حساسيت دارم بنابراين به ساده ترين راه ممكن مرا راهنمايي كنيد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به نظر مي رسد كه وسواس داريد يا بيش از اندازه نسبت به طهارت و نجاست حساس هستيد . در فقه اسلامي قاعده اي است به نام قاعده طهارت . اين قاعده مي گويد :کل شي طاهر حتي تعلم انه قذر (هر چيزي پاک است مگر يقين به نجاست آن پيدا بکني ) . هر چيزي را که در نجاست آن شک داريد، پاک بدانيد.
اگر گربه زنده روي زمين خيس و يا زمين خشک بخوابد ، زمين نجس نمي شود ، چون گربه نجس نيست، ولي بول وغايط گربه نجس است . اگر جسد گربه مرده روي زمين خشک باشد ،باز زمين نجس نمي شود . اگر خاک باغچه نجس باشد، با آب باران و آب شيلنگ پاک مي شود. اگر وارد توالت شدي و کف کفش نجس شود، با راه رفتن پاک مي شود، گرچه کف کفش در حالت نشسته نجس شده باشد .(1)
پي نوشت:
1 . آيت الله بهجت، رساله توضيح المسايل مسئله هاي 184 و 42 و 147 و 88 .

از نظر آیت الله خامنه ای و بعضی از علما حرام است؟ در صورتی که گاهی همین بازی با پاسور جلوی انجام بسیاری از گناهان را گرفته

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز
مبناي حرمت انواع بازي ها دو چيز است:
1- ابزار قمار بودن،
2- برد و باخت.
در صورت اوّل اگر ثابت شود که وسيله بازي، جزء وسايل قمار است، يعني از اوّل كه اين وسيله ايجاد شده، براي قمار بوده و الآن نيز به عنوان وسيله قمار شناخته مي شود، بازي با آن حرام است، چه برد و باخت باشد و چه نباشد. علت اين حكم رواياتي است كه در اين موارد ذكر شده است.
در صورت دوم ممکن است وسيله قمار نباشد، اما شرط برد و باخت و سود و زيان مالي شود، در اين صورت هم حرام است، مثلاً بازي فوتبال يا بازي هاي كامپيوتري، با شرط برد و باخت، قمار و حرام محسوب مي شوند. چون کسب و پول در آوردن از راه غير مشروع است و مفاسد زيادي دارد.
بنابراين اگر پاسور اكنون وسيله قمار شمرده شود، بازي با آن در هر صورت مطلقا حرام است. (1)
اگر پاسور روزي واقعا از آلت قمار بودن بيفتد و عرفاً آلت قمار محسوب نشود و مکلف اين را احراز کند ،بازي با آن بدون برد و باخت اشکال ندارد.(2)
در احكام ديني ما بايد تابع حكم خدا و پيامبر باشيم. اينكه چيزي آلت و ابزار قمار باشد، ممكن است نوعي ترويج قمار و مانند آن باشد و به اين دليل يا دلايل ديگر بازي با آن حرام شده است. امروزه با پيشرفت هاي بسيار زياد، انوع و اقسام بازي ها وجود دارد، چه ضرورتي است كه بايد قمار بازي، يا چيزي كه ابزار قمار است، استفاده شود؟
اما اينكه اين بازي موجب جلوگيري از كار حرام مي شود، پس بايد بگوييم اشكال ندارد، سخن درستي نيست.
با فرض حرام بودن بازي با پاسور، خودش نيز حرام است . جلوگيري كردن آن از حرام ديگر، موجب حلال شدن نمي شود. اين مثل آن است كه بگوييد، اگر من غيبت كنم، به دنبال فلان كار حرام نمي روم، پس غيبت كردن در اين صورت اشكال ندارد.
اين سخن غير منطقي است.
پي نوشت ها:
1. آيت ا.. . خامنه اي، ‌استفتائات، ‌ص 246، ‌سؤال 1120.
2. همان، سؤال1115-1121.سوال حضوري از دفتر معظم له.

یک دخترویک پسرمجردکه همدیگررادوست دارندوهمدیگررامی خواهندبرای ازدواج اما بخاطرشرایط مالی پسروبردوش داشتن تامین رفاه خانواده اش فعلا برایش مقدورنسیت قدم پیش گذارد، این دو باهم تلفنی ویا مستقیم برای رفع نیازهای هم اشکالی ندارد رابطه جنسی داشته باشند؟ یعنی تحت چه شرایطی مانعی ندارد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
آنچه خوانده مي شود، الفاظ عربي است كه پيمان عقد و زناشويي با آن بسته مي شود، نه ‌آيه قرآن.
به فتواي برخي فقها در صورت ندانستن عربي، مي توان ترجمه فارسي آن را نيز خواند.
دستور خواندن عقد غير دائم (صيغه موقت) : اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آن كه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد : زوجتك نفسى فى المده المعلومه على المهر المعلوم ( خودم را به همسري تو در مدت معين با مهر معين در آوردم) بعد بدون فاصله مرد بگويد : قبلت ،صحيح است.
خوب است بلکه لازم است مطالب زير را بدانيد :
شرائط عقد: عقد ازدواج چند شرط دارد :
اول : به احتياط واجب به عربى صحيح خوانده شود، اگر خود مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، به هر لفظى كه صيغه را بخوانند صحيح است . لازم هم نيست كه وكيل بگيرند اما بايد لفظى بگويند كه معنى " زوجت و قبلت " را بفهماند .
دوم :مرد و زن يا وكيل آن ها كه صيغه را مى خوانند، قصد انشا داشته باشند؛ يعنى اگر خود مرد و زن صيغه را مى خوانند، زن با گفتن " زوجتك نفسى " قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد با گفتن " قبلت التزويج " زن بودن او را براى خود قبول نمايد.
سوم :كسى كه صيغه را مى خواند عاقل باشد، و بنابر احتياط واجب بالغ باشد.
چهارم . دخترى كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است ، يعنى مصلحت خود را تشخيص مى دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنابر احتياط واجب بايد از پدر يا جد پدرى خود اجازه بگيرد . ولي اگر دختر باكره نباشد، در صورتى كه بكارتش به واسطه شوهر كردن از بين رفته باشد، اجازه پدر و جد لازم نيست.(1)
پنجم: تعيين مدت .
ششم: تعيين مهريه.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .

پي‌نوشت‌:
1. امام خميني، توضيح المسائل، مسئله2363-2377.

با سلام من دختری 20 ساله هستم که مدت 5 ساله به خودارضایی مبتلا هستم اما تصمیم به ترک گرفتم و حدود یه ماهه که پاکم ام مشکلی که دارم اینه که در طول این مدت ترک بارها در خواب دیدم که دوباره این عمل رو انجام میدم و در همون لحظه از خواب میپرم اما حالت ارگاسم و دارم نمی دونم چرا این جوری میشم ایا این عمل خودارضاییه؟ چون هیچ چیزی به اختیار خودم نیست و اصلا دستم با بدنم در تماس نیت تو رو خدا کمکم کنید یه مشکل دیگه که داشتم اینه که مدتیه چشمام خیلی نسبت به نور حساس شده به طوری که وقتی از خونه میام بیرون چشمام به شدت درد میگیره ایا این از اثرات خودارضاییه؟ چیکار کنم خوب بشم؟ممنون

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز.
ترك عادتي كه مدت 5 سال با شما بوده، يك روزه و يا در يك زمان محدود ممكن نيست . برخي عوارض كه در نامه شما ذكر شده، امري طبيعي است و نبايد شما را نگران كند.
مسئله خواب نيز يكي از همان عوارض است. سال ها به آن عادت كرده بود و الان در حال ترك هستيد، بنابراين طبيعي است كه برخي از رفتارهاي گذشته در خواب براي شما پيش آيد، اما اين عمل چون در اختيار شما نيست، خودارضايي محسوب نمي شود و گناه نيست، اما اگر مطمئن شديد كه به ارگاسم رسيديد و در همان لحظه ترشحات نيز داشتيد، بايد غسل جنابت نماييد.
البته موضوع خواب مي تواند مربوط به اشتغالات، يا افكار روزانه باشد كه به سراغ شما مي آيد. در اين خصوص تفاوتي ميان دو جنس نيست و نبايد نگران آن باشيد.
ممكن است هنوز برخي از عوامل تحريكي سابق همچنان وجود داشته و از صحنه زندگي شما حذف نشده باشد. در طي روز آن را كنترل مي كنيد، اما در خواب قابل كنترل نيست. لازم است كه آن عوامل را حذف نماييد، حتي اگر عوامل فكري و ذهني يا محيطي باشد.
بعيد است كه حساسيت چشمي شما از عوارض ترك خود ارضايي باشد. در بسياري از افراد اين امر طبيعي است، اگر از عوارض خودارضايي باشد، در صورت ترك برطرف خواهد شد، اما اگر اين مسئله براي تان نگران كننده است، به پيش چشم پزشك مراجعه نماييد. اجازه ندهيد كه اين مسئله موجب اضطراب و نگراني شما شود. هر چيزي كه شما را به اضطراب دچار نمايد، در تحريك شما نيز موثر خواهد بود.

با عرض سلام اگر صفت رذیله حسادت در رفتار یک فرد به این صورت ظاهر شود که مثلا با حسرت به فرد محسود نگاه کند یا وقتی دیگران از شخص مورد حسادت او تعریف و تمجید می کنند فرد حسود سکوت کند و موضوع صحبت را عوض کند یا از زندگی خصوصی شخصی که مورد حسادت اوست زیاد سوال بپرسدو...به بیان دیگر آیا ظهور این نوع رفتارهای ناشی از حس حسادت وقتی رفتارهای خنثی باشد یعنی به شخص مورد حسادت ضرر مادی یا معنوی نرساند و باعث بروز گناهان دیگر مثل غیبت تهمت توهین و.. نشود جزو گناهان مربوط به حق الله است یا حق الناس؟چون به نظر می رسد در موارد بروز رفتار های خنثی فرد حسود حقی از شخص محسود ضایع نکرده و اگر گناهی کرده باشد به دلیل این است که حسادت در واقع زیر سوال بردن قدرت و حکمت پروردگار است و گناه مریوط به حق الله دارد به علاوه وقتی صفاتی مثل حسد و کینه ورزی در یک فرد باشد برای سلامت خودش هم ضرر دارد و می تواند به نوعی گناه حق النفس هم داشته باشد. اما اینکه به دلیل ظهور حسادتی که آسیب و ضرری به شخص محسود نرسیده مدیون او شویم یا گناه او را به اصطلاح شسته باشیم منطقی به نظر نمی رسد . از شما درخواست می کنم دقیقا مشخص بفرمایید آیا بروزاین نوع رفتارهای خنثی که ناشی از حسادت باشد گناه مربوط به حق الله دارد یا حق الناس؟یعنی آیا فرد حسود موظف است از شخص محسود یه دلیل اینکه مثلا از او درمورد زندگی خصوصی اش به دلیل حسادت زیاد سوال پرسیده است عذر خواهی کند و حلالیت بطلبد یا نه؟ (چون متاسفانه بعضی از اساتید پاسخگویی به منظور اصلی سوال من توجه نمی کنند و فقط یه کلی گویی در مورد تعریف حسد و اثرات آن می پردازند اما سوال من . راجع به حسادتی است که باعث بروز این نوع رفتارهای خنثی می شود و نمی دانم گناه آن مریوط به حق الله است یا حق الناس؟ با تشکر

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در صورتي که حسادت ظهور و بروز پيدا نکند و عملا رفتار حسودانه آشکار نشود، گناه نيست، ولي بروز دادن عملي حسد گناه و حرام است.
حسد از بيماري هاي روحي و رواني است که آرامش را از انسان حسود بر طرف مي کند . سبب ايجاد کينه نسبت به ديگران و از بين رفتن رابطه سالم بين مؤمنين مي گردد. چه بسا منشأ جنايات زيادي مي گردد.
حسد ازگناهان کبيره است که در روايات به شدت مذمت شده است .
امام صادق فرمود: «إِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ(1)؛ حسد ايمان را از بين مي برد ،همان طوري که آتش هيزم را مي خورد و از بين مي برد».
هم چنين در حديث ديگري امام فرمود: « آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ؛ آفت ( وسيله خراب کردن و از بين بردن دين )حسد است».
اظهار و آشکار کردن حسد و عکس العمل منفي در برابر ديگران به خاطر حسد حرام است.(2)
اگر کسي نسبت به ديگري حسادت پيدا کند، ولي عملا آن را آشکار نکند و مرتکب گناه ديگري نشود، صرف ايجاد حسد در درون انسان حرام نيست. اگر کسي در هنگام ايجاد حسد آن را آشکار کند و عکس العمل منفي نشان دهد ،به گونه اي که ديگران متوجه حسادت او شود ،جايز نيست. (3)
پي نوشت ها:
1. الكافي، ج 2،ص306 باب الحسد.
2، همان،ص 307.
3. سؤال تلفني (7840001-0251) از دفتر آيت الله مکارم شيرازي.

سلام خسته نباشید شما در مورد تشخیص خشکه های روی زخم گفتید اگر باشستن از بین برود خون است یا چند بار دست تر بکشیم رنگ خون بگیرد.خون است. این شستن به چقدار باید باشد مثلا بعضی را اگر کم بشوریم نمی رود واما اگر زیاد شسته شود می رود .و این رنگ که گفتید مثلا اگر با دستمال کاغذی تر روی زخم گذاشتیم و رنگ زرد یا زرد پررنگ یا تیره گرفت چطور آیا باز خون است؟در شستن آیا باید ناخن کشید یا فقط دست کشید آیا باید با فشار باشد یانه؟ خواهشا یک راهنمایی کامل بفرمایید با جزئیات تا مشکلم حل شود.در ضمن من مقلد آیت الله سیستانی هستم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
1- پوست سرخ رنگى كه بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودى روى زخم ظاهر مى‏شود، پاك است، مگر اين‏ كه يقين حاصل شود خون در آن است. چنانچه با شستن رنگ آن پاک نشود و يا اگر با دست تر چند مرتبه روي آن کشيده شود، دست خوني نشود و رنگ خون پس ندهد، خون نيست و پاک مي باشد. مقدار دست کشيدن و آب ريختن نيز به تناسب مقدار زخم متفاوت است.
2- اگر مايع چسبنده اي که از زخم خارج مي شود، همراه با خون نباشد، يعني خون در آن ديده نشود، پاک است. (1)
3- تا زماني كه يقين در خون بودن يا نجاست چيزي نباشد، حكم شرعي آن پاكي و طهارت است، بنابراين وارسي كردن و وسواسي بودن لازم نيست .ناخن کشيدن و فشار دادن باعث بدتر شدن زخم و خون آمدن دوباره مي شود و خيلي آرام مي توانيد دست بکشيد. مهم ترين عامل در بهبودي هر چه زودتر زخم ها دست نزدن و نکندن آن مي باشد. اگر در بدن خون زخم باشد، تا وقتي که زخم خوب نشده باشد، مي توان با آن خون نماز خواند و لازم نيست با زحمت آن خون را شست. بلي اگر زخمي باشد که زود خوب مي شود و شستن آن آسان باشد و خون به اندازه درهم(دوريالي) يا بيش تر باشد، بايد شسته شود.(2)
پي نوشت ها:
1. سؤال تلفني(7741415-0251) از دفتر آيت الله سيستاني .
2. همان، توضيح المسائل، م 836و837.

من هنوز پانزده سالم تمام نشده است، صدایم کلفت شده است و موی زیر آلت من زبر شده است ورویش کرده است و خارج شدن منی از بدن است، من قبلا زیاد هوسی می شدم ومنی از بدنم خارج می شد اما بعد توبه کردم و جلوی این عادت بد حیوانی را گرفتم اما امروز خوابیده بودم یک خواب بسیار هوسی کننده دیدم و بعد که بیدار شدم دیدم که روی شرتم منی ریخته است و حالا نمی دانم که خودش آمده به طور عادی و یا من از خواب بیدار شدم و این کار را کردم وبعد خوابیدم حکم از نظر شرعی چیست؟

با سلام و سپاس از اعتماد به ما و ارتباط با اين مركز.
با علائمي كه ذكر كرديد، به سن بلوغ رسيديد و تكاليف ديني بر شما واجب مي شود.
كسي كه مني از او خارج شده، چه در خواب باشد، يا در بيداري، جنب محسوب شده و بايد غسل جنابت نمايد؛ بنابراين خواب و بيداري فرقي در اين مسئله ايجاد نمي كند، اما خارج شدن در حال خواب و در حال بي اختياري گناه نيست، اما اگر در حال اختيار باشد، يا انسان با خود كاري كند كه مني خارج شود، اين كار گناه است.

منى در مردان سه علامت دارد:
ا) از روى شهوت و ارضاي غريزه باشد.
ب) با فشار و جستن بيرون آيد.
ج) هنگام بيرون آمدن، بدن سست شود. (1)
آب هايى كه از انسان خارج مى‏شود، به غير از بول و مني ،عبارتند از: مذى، ودى، وذى.
مذى؛ آبى است كه كمى لزج و چسبنده است و اغلب پس از شوخى و تحريکات جنسي و مانند آن خارج مى‏شود . معمولاً قبل از خروج منى خارج مى‏شود و پاك است . غسل و وضو را باطل نمى‏كند.
ودى؛ آبى است كه كمى سفيد رنگ است و گاهى بعد از بول خارج مى‏شود. در صورتى كه انسان يقين نداشته باشد كه با بول آلوده شده، پاك است و غسل هم ندارد.
وذى؛ آبى است كه گاهى بعد از منى خارج مى‏شود. در صورت يقين به اين كه با منى يا بول برخورد كرده ،فقط محل خروج را بايد تطهير كرد .
تا وقتى كه انسان يقين پيدا نكرده كه آنچه خارج شده منى است، غسل واجب نمى‏شود.

پي نوشت :
1 .آيت الله مکارم شيرازي ، توضيح المسائل ، ص 31 ، م 79.

صفحه‌ها