پرسش وپاسخ

man dar hengam khab dochare erza shodegi shodam va vaghti be dastshooei raftam bad az edrar maie birang va ghalizi az man kharej shod,aya man bayad ghosl konam ya na? ,

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر هنگام ارضا در خواب از شما مايع(مني) خارج شده باشد، غسل جنبات بر شما واجب مي شود، اما مايعي كه بعد از ادار خارج شد، نياز به غسل ندارد.
غير از مني و بول آب هاي ديگري از انسان ممکن است خارج شود که عبارتند از:
«مذي» آبي است که گاهي بعد از بازي کردن با همسر و پس از تحريک جنسي خارج مي شود . نشانه هاي مني را ندارد. «مذي» پاک است.
«وذي» آبي است که گاهي بعد از خارج شدن مني ، از انسان بيرون مي آيد . اگر به واسطه برخورد با مني نجس نشده باشد، پاک است و غسل هم ندارد.
«ودي» آبي است که گاهي بعد از بول(ادرار) بيرون مي آيد. از نظر ظاهر شبيه مني است اما حکم مني را ندارد . نشانه هاي خارج شدن مني را هم ندارد . اگر بول به آن نرسيده باشد، پاک است.
اگر انسان بعد از بول استبرا کرده باشد و رطوبتي از او خارج شود و شک کند که بول است يا يکي از از اين سه آب، آن رطوبت پاک مي باشد و غسل هم ندارد.
نشانه هاي خروج مني در مردان سه تا است:
1- با جستن و پرش خارج مي شود.
2- همراه با لذت و شهوت خارج مي شود.
3- همراه باسستي بدن است.(1)
اگر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير اين ها، اگر هيچ يك از اين سه نشانه يا بعضى از اين ها را نداشته باشد، حكم منى را ندارد، غسل هم ندارد و لباس و بدن را هم نجس نمي کند . وضو هم باطل نمي شود.
در صورت شك نيز حكم مني را ندارد.
پي نوشت:
1.آيت ا... خامنه اي،استفتاآت،س177.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باتوجه به اينکه برده داري و کنيز داري امري قبيح و زشت هست و پاتوجه به اينکه اسلام دين رافت و محبت هست ،چرا اين امر که بالذات امري زشت هست، در قوانين اسلامي مجاز شمرده مي شود؟

با سلام وتشكر از تماسي كه با اين مركز برقرار كرديد ؛
در هر بحث تحقيقي وجستجوي درست علمي يكي از مهم ترين اصول و مباني رسيدن به نتايج قابل قبول رها شدن از احساسات و گرايش هاي عاطفي و محور قرار دادن عقل و منطق به عنوان ميزان و معيار است ؛ در رد يا قبول هر ديدگاه و عقيده اي اگر پاي احساسات وعواطف به ميان كشيده شود، رسيدن به نتيجه مشترك ناممكن خواهد بود، زيرا احساسات و عواطف در افراد كاملا متفاوت ومتغير است ،به خلاف عقل وادراكات عقلي كه اگر بر اساس ساختار منطقي و منضبط بر آن تكيه شود، نتايجي مقبول همگان را مي توان از آن به دست آورد ؛ اگر به سوال خود نگاهي دوباره بيندازيد ،ريشه هاي اين تاثير گذاري احساسات را مي بينيد ؛
فرض كنيد فردي به قانون رعايت توقف پشت چراغ قرمز معترض باشد و در خصوص مضرات وبدي هاي آن به ايراد سخن بپردازد. اگر دراين ميان موارد عديده اي مانند از دست رفتن مريضي كه به خاطر توقف خودروي حاملش پشت چراغ قرمز جان خود را از دست داد ، براي ما نقل كند ،چه بسا در مورد درستي اين قانون دچار ترديد بشويم ،در حالي كه در خصوص اين موارد قانوني لازم است به دور از دخالت احساسات و عواطف ، با محوريت عقل در خصوص آثار مثبت و منفي آن قانون تامل كرده، به جمع بندي برسيم .
نمي توان قانوني كامل از هر جهت را ارائه كرد، ولي بهترين قانون در هر حوزه اي آن است كه كم ترين تبعات منفي را در عين بيش ترين آثار مثبت دارا باشد .
اما در خصوص برده داري در اسلام پاسخ اشكالات شما را در ضمن نكاتي بيان مي كنيم :
1 - درست است كه در اسلام آيه اي به صراحت در مذمت برده داري بيان نشده اما آيه اي هم به صراحت آن را تاييد و ترويج ننموده است ؛ نظير اين مورد هم كم نيست كه در خصوص مساله اي اشاره مستقيمي در قرآن كريم نشده ، بنا هم نيست كه در قرآن همه امور به صراحت بيان گردد ؛ بلكه منظومه معرفتي اسلام از لابلاي اشارات كلام خدا وكلام معصومين كه قرآن ناطقند، به دست مي آيد ؛آنچه از آيات قرآن به دست مي آيد، اين است كه اسلام با بردگان به عنوان حقيقتي موجود در جامعه برخورد كرده ،احكام وراهكارهايي در خصوص مواجهه با اين حقيقت موجود ارائه داده است ؛ راهکارهايي اسلام اگر چه به شکل مخالفت صريح با برده داري نيست ، اما اين ادعا که هيچ کوششي براي رفع اين مسئله و آزادي بردگان نکرده است ، ادعاي کاملاً نادرست است . با يک نگاه اجمالي به احکام دين اسلام مي توان به راحتي اشتباه اين ادعا را دريافت.
در احکام و رواياتي اسلامي هر گاه خواسته اند اهميت يک مسئله و بزرگي و عظمت آن را بيان کنند ، آن عمل پسنديده را همانند ازادي بردگان تشبيه کرده اند. اين مورد در روايات ديني ما بسيار آمده است ، به گونه اي که آزادي بردگان در فرهنگ اسلامي کاملاً امري جا افتاده و مأنوس با ذهنيت مسلمانان در آمده بود.
اما مثال زدن برده با آزاد ، به معناي تحقير بردگان نبوده است ؛ زيرا در هر نوع مثال و تشبيهي بايد به دنبال وجه تشبيه باشيم ، نه اينکه ذهنيت خود را بر آن تحميل کنيم ، يا اين مورد تشبيه را با مورد ديگر مقايسه کرده و حکم آن را در اين مورد نيز جريان دهيم.
با توجه به برده بودن ، آن شخص داراي آزادي برابر با صاحب برده نبود و از حقوق يکساني برخورد نبود و... در غير اين صورت آزادي برده يا اصلاً مفهوم برده معنا نداشت ؛ بنابراين تفاوت برده با ازاد کاملاً امر روشني است و اين دو يکسان نبودند ، اما مي توان چنين برداشت کرد که برده انسان نبود ؟ از کجاي تشبيه چنين برداشتي مي شود؟
2 - در خصوص برده كردن افراد از نظراسلام ظاهرا دچار اشتباه فاحشي هستيد ؛ اسلام به هيچ وجه به برده داري به عنوان يك اصل و ضرورت نگاه نمي كند بلكه تنها راهكارهايي براي برخورد درست با اين حقيقت موجود ارائه مي دهد . اساس اين امر را بسيار محدود نموده است .راه ورود افراد جديد به حوزه بردگي را بسيار محدود نموده است؛ مثال حمله به قبيله ديگر كه مطرح كرديد ،بسيار بي معناست، زيرا در مدينه ساليان سال زنان يهودي ومسيحي به عزت واحترام زندگي مي كردند و احدي كوچك ترين تعرضي در خصوص آن ها نداشت حتي جامعه اسلامي خود را ملزم به حفظ جان ومال و عرض آن ها مي ديد.جنگ هاي اسلام غالبا دفاعي بوده، نه به جهت قتل وغارت وبرده گيري . در شرايط عادي چنين حمله هايي صورت نمي گرفت .
در عصر بعثت رسول گرامي اسلام(ص) براي بردگي راه هاي متعددي وجود داشت. وجود هر يك از اين راه ها به بردگي رسميت مي بخشيد و قانوني به حساب مي آمد .آن راه ها بدين قرار بود:
ـ اسارت درجنگ ها:
طبيعي است كه دو طرف درگير در جنگ از يكديگر اسير بگيرند. اسيران به صورت برده به خدمت گرفته مي شدند.
ـ خواست حاكم و سرپرست:
حاكم و سرپرست ستمگر افراد زير دست را به بردگي مي گرفت و در مزارع و دامداري ، به كار مي گماشت . احياناً آنان را به عنوان برده مي فروخت.
ـ تبعيت طفل از مادر خويش كه برده و كنيز بود، اگر چه پدرش آزاد بود، ولي به جهت كنيز بودنِ مادر، طفل هم محکوم به بردگي بود.
ـ فرار از لشكر، امتناع از جنگيدن و خدمت سربازي.
ـ فراريان از كشوري و پناهنده شدن به دولت ديگر و خود را تسليم آن حكومت نمودن .
اين كار براي حكمرانان كشوري كه بدان پناهنده شده بودند، ايجاد حق مي كرد و آنان مي توانستند پناهندگان را به بردگي بگيرند.
ـ ارتكاب جرايمي همانند قتل،‌ دزدي و ... (جريان به بردگي گرفتن ساختگي بن يامين، برادر حضرت يوسف(ع) به جرم سرقت گوياي اين امر است).
ـ فقري كه به موجب آن شخص خودش را به ديگري بفروشد و خود را ملزم سازد براي مولايش كار كند.
ـ فروختن فرزند؛ پدر حق داشت فرزند خويش را جهت تنگدستي به عنوان برده بفروشد.
ـ فروختن همسر؛ شوهر حق داشت همسر خويش را به عنوان برده به فروش برساند.
ـ آدم ربايي، فرد دزديده شده به عنوان برده فروخته مي شد، مانند زيد بن حارثه كه ربوده و به عنوان غلام فروخته شد.
ـ باختن در قمار؛ گاهي فرد قمار باز خود را گرو قمار قرار مي داد و در صورت باختن ، برده مي شد.
اسلام همه اين راه ها و سرچشمه هاي بردگي را مسدود نمود، و تنها اوّلي را با شرايطي پذيرفت. آن را هم هرگز به عنوان جنبه الزامي اعلان نكرد؛ در واقع در صورت پيروزي در جنگ ،گرفتن برده الزامي نبود، بلكه دستور اسلام در اين مورد اين است كه بعد از پايان جنگ با كفار، افرادي كه اسير مي شوند، به چند صورت با آنان برخورد شود:
- از آنان فديه گرفته شده، آزاد شوند;
- با اسيران مسلمان مبادله شوند;
- با انجام اموري نظير آموختن سواد خواندن ونوشتن به مسلمانان آزادي خود را به دست آورند ؛
در مواردي كه راه هاي قبلي به صلاح يا ممكن نبود، به جاي اين كه آنها را بكشند، اسيرشان كرده و براي خدمت، به كار بگمارند و بين مردم تقسيم كنند.
3 - در خصوص قوانين برخورد با بردگان وكنيزان و نمونه هاي مورد اشاره در كتب فقهي متوجه نكته شرم آوري كه ذكر كرديد نشديم ؛ اصولا ذكر حدود ومرزهاي دقيق يك قانون معقول و مستدل نه تنها شرم آور و نادرست نيست بلكه ضروري ولازم است.عدم توجه به اين جزئيات مي تواند به اشكالات ومفاسدي منتهي گردد كه در يك نظام قانون مدار قابل پذيرش نيست ؛ مشكل شما اين است كه قبل از اينكه به اصل قضيه با نگاهي عقلاني ومنصفانه بپردازيد، با پيش داوري به جزييات و فروع آن با گرايش عاطفي واحساسي توجه نموده ايد ؛ در نتيجه پذيرش اين ها براي شما دشوار است .
بگذاريد مساله برده ها را از ابتدا ببينيم ؛فرض كنيد دولتي كافر به جامعه اسلامي حمله كرده و در نتيجه اين نبرد افرادي از سپاه دشمن به اسارت در آمدند ؛ تكليف اين عده چيست و حكومت اسلامي چگونه بايد با آن ها برخورد كند؟جواب از چند مورد بيرون نيست ؛ يا بايد آن ها را از دم تيغ بگذراند يا در زندان اسير كرده و يا آن ها را آزاد نمايد ؛ اگر دقت كنيم همه اين موارد دچار مشكلات عديده اي است ؛زنداني كردن اسرا علاوه بر همه مفاسدي كه اصل قانون زندان در پي دارد، بار مالي سنگيني را بر دولت اسلامي تحميل مي كرد .جداي آن كه با نياز مالي بسيار مسلمانان در آن مقطع زماني وكمبودهاي فراوان و حجم زياد اسرا اين امر امكان پذير نبود .
كشتن همه اسرا هم نتايج مثبتي در پي نداشت زيرا بسياري از اين افراد شناخت كاملي از اسلام نداشتند .چه بسا با آشنايي درست به اسلام مي گرويدند . به علاوه كشتن بيش تر افراد آثار ونتايج سوء فرهنگي ورواني در پي داشت كه با فلسفه اسلام همخواني نداشت .
از طرف ديگر آزادي همه اسرا هم كاري بسيار نامعقول بود ،زيرا اين افراد كساني بودند كه با اسلام ومسلمانان به جنگ برخاسته ،حتي برخي از آنان را كشته بودند . به علاوه آزادي آن ها همان وبازگشت به آغوش كفار و آمادگي براي شركت در نبرد بعدي همان ؛ پس ناچار لازم بود بدون آن كه نگهداري آن ها هزينه وفشاري بر جامعه اسلامي وارد كند، اين افراد در متن جامعه به نوعي وارد شوند كه هم آثار مثبت اقتصادي و رفاهي براي جامعه در پي داشته باشند و هم زمينه آشنايي آن ها با حقايق اسلام و بستر ميل وگرايش به اسلام در آن ها فراهم گردد و اين همان قانون برده داري مورد امضا وتجويز اسلام بود كه اعمال شد .
هرچند اين نوع برده ها در نهايت ندرت بودند زيرا بسياري از اين افراد با دادن فديه يا با تعليم خواندن و نوشتن به مسلمانان آزادي خود را به دست مي آوردند . اكثر بردگان وكنيزان جامعه برده زادگان و كساني بودند كه توسط دلالان و تجار برده از مناطق آفريقايي و مانند آن اسير مي شدند و در مناطق مختلف دنيا به فروش مي رسيدند.
کاملاً روشن است وقتي مسئله اي به نام برده وجود داشت ، بايد اين مسئله احکام و قوانيني داشته باشد، مواردي که ذکر کرديد ، برخي از همان قوانين است.
اصلاً معنا دارد که اصل قانون برده وجود داشته باشد ، اما هيچ حکم و دستوري براي آن نباشد و هم برده و هم صاحب او در برخورد با او در بلاتکليفي به سر ببرد؟! اينکه دو نفر ادعاي برده را نماييد ، آيا نبايد قانوني وجود داشته باشد که حکم اين قضيه را روشن کند؟ آيا اگر قانوني بيايد و حکم را روشن کند ، اين موجب شرمندگي است ، آن گونه که از کتاب شهيد اول مثال آورديد.
4 - اما مساله كنيز كه حساسيت زيادي در مورد آن به خرج داده ايد ،چيزي جداي از ساير بردگان نيست ؛ كنيز زني است كه به اسارت گرفته مي شود . در فلسفه اسارت او و راهكارهاي برخورد با او تفاوتي با مرد اسير ندارد .اصولادر جامعه اسلامي کنيزان از دو راه وارد مي شدند:
1- زناني که در ميدان هاي جنگ شرکت مي کردند و اسير مي شدند. (در قديم در جنگ ها قبيله در جنگ در گير بود ؛يعني زنان و مردان و کودکان همگي اعضاي ميدان نبرد بودند و براي پيروزي بر طرف مقابل تلاش مي کردند . سهم زنان کمتر از مردان نبود و وقتي يک طرف شکست مي خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالي که در ميدان بود ،به اسارت طرف مقابل در مي آمد.)
2- زناني که قبلا در جامعه غير اسلامي اسير و کنيز شده بودند ، برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامي مي آوردند و مي فروختند.
در خصوص گروه دوم در انتها بحث خواهيم كرد اما در مورد گروه اول بر اساس تحليلي كه در بالا ارائه داديم ،نه مي توان گفت آزاد كردن آن ها صلاح بود و نه كشتن آن ها ؛اسارت هم كه تبعات منفي و مشكلات خاص خود را داشت. در نتيجه لازم بود اين زنان هم در متن جامعه به خدمت گرفته مي شدند تا زمينه اسلام آوردن آن ها فراهم گردد ؛ اما مساله بهره مندي جنسي از آن ها را بايد به مقتضاي شرايط خاص در همان دوران و نتايج تحريم اين مساله جستجو كرد .
اولا : هرچند اصرار داريد بردگي زنان را تنها نوعي بهره كشي جنسي بدانيد اما حقيقت امر اين گونه نبوده است، زيرا كنيزان در بسياري از موارد فعاليت هاي بيش تري از غلامان انجام مي دادند . امور داخلي منزل و مسائل مرتبط با آن بر عهده آنان بود ؛ به علاوه مساله نياز جنسي امري طرفيني است كه در جامعه آن روز بسيار معقول تر و شفاف تر با آن برخورد مي شد.به بهانه هاي واهي بر آن سرپوش نهاده نمي شد ؛ اگر قرار بود اين زنان در جامعه اسلامي حضور داشته و به مناطق خود باز نگردند، ولي کامجويي از آن ها جايز نباشد ، هم به دليل فقر موجود در جامعه زمينه اي براي ورود اين افراد در متن جامعه نبود و مسئوليت آن ها بر عهده حكومت مي افتاد . هم بستر صحيح و ضابطه مند برطرف كردن نيازهاي غريزي براي آن ها فراهم نمي شد كه خود مي توانست زمينه ساز مشكلات ومفاسد بي شمار براي آنها و جامعه باشد .
دوم : مسائل مرتبط با هر جامعه اي را بايد در همان فرهنگ ورسوم ودر همان وضعيت خاص زماني و مكاني مورد توجه قرار داد ؛ بسياري از اموري كه در جامعه ما قابل درك نبوده، نا معقول به نظر مي رسد ،در جامعه خشك زمان بعثت طبيعي و قابل قبول بود ،مثلا اينكه زني در طول زندگي شوهران متعددي داشته باشد كه حتي برخي از آن ها دشمنان قبلي قبيله او بلكه قاتلين بستگان او باشند، با توجه به كثرت جنگ ها ونزاع ها وقوانين آزاد ازدواج يا انواع بهره مندي جنسي از زنان در آن زمان امري متداول بود .
به علاوه رفتار خشن وخشك در جامعه آن زمان با زنان به گونه اي بود كه زن همانند كالايي از خانه اي به خانه ديگر منتقل مي شد. در نتيجه اينكه زني بعد از شكست قبيله اش با مسلمانان به جامعه اسلامي وارد شده و در تملك مردي مسلمان (كه بر اساس آموزه هاي اسلامي با او رفتاري محترمانه و كريمانه داشته باشد) دربيايد ،نه تنها غير قابل تحمل و نامطلوب نبود، بلكه تا حد زيادي مطلوب بوده، حتي مورد توجه زنان مشرك قرار مي گرفت. برخي از آن ها از جامعه شرك آلود مكه فرار كرده ،خود را به مدينه مي رساندند وخواستار قرار گرفتن در پناه جامعه اسلامي مي شدند .
سوم :در اسلام ارزش در حوزه عقايد و باورها تعيين مي گردد، نه امور ديگر؛ كسي كه در شرك وكفر وانحراف عقيدتي غوطه ور است ،در ديدگاه اسلام از درجه انساني پايين تر برخوردار است تا جايي كه در موارد عديده قرآن ارزش اين فرد را از يك برده يا كنيز مومن پايين تر مي داند ؛قرآن درباره انتخاب همسر به مؤمنان و مسلمانان مي فرمايد:
« وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ؛(1) با زنان مشرک تا وقتى ايمان نياورده اند، ازدواج نکنيد .بدانيد يک کنيز مؤمن، از يک زن آزاد مشرک بهتر است . با مردان مشرک ازدواج نکنيد، مگر اين که مؤمن شوند و ايمان بياورند، زيرا يک غلام مؤمن از يک مرد آزاد مشرک بهتر است.»
بنابراين بر خلاف تصوري که در سوال مطرح شده ، ملاک برتري انسان ها نه به برده و آزاد بودن، بلکه به ايمان و تقوا است. در نتيجه اگر همه اين حوادث و قوانين به شكلي تنظيم شود كه در نتيجه يك زن از جامعه شرك و كفر كنده شده ،به جامعه اسلامي و نور ايمان متصل گردد -چنان كه در اكثر موارد پس از ورود اين زنان در جامعه اسلامي و آشنايي با فرهنگ اسلام و تعلق جنسي كه به مردان مسلمان پيدا مي نمودند، اين اتفاق مي افتاد- ارزش آن براي آن زن در دنيا و آخرت از همه تبعات و تالمات روحي كه در اين مسير براي او متصور است، بالاتر و برتر است؛ هرچند تاريخ نشان مي دهد در اكثر موارد مساله بدين صورت نيز نبوده است.شرائط روحي وعاطفي زنان اسير نيز مورد توجه قرار مي گرفته مانند اسارت خواهر حاتم طايي و يا اسارت دختران يزدگرد پادشاه ايران ؛
اما مساله عمده بردگان موجود در جامعه كه غير از مساله اسارت در جنگ ها از قبل به عنوان برده در جامعه به وفور يافت مي شدند و اسلام در آغاز مطلقا آن ها را آزاد نكرد ؛ اصلي ترين سوال در اين حوزه اين است كه اصولا چرا اسلام در ابتدا اساس برده داري را مردود ندانست؟
براي پاسخ به اين پرسش توجه به چند نكته لازم است :
1. اصلاح عادات غلط و فرهنگ نادرست به زمان نيازمند است .نمي توان يك فرهنگ عميق و رسوخ كرده در اعماق جامعه را برخوردي ناگهاني و انقلابي برطرف كرد. چنين برخوردهاي شعاري شايد در آغاز اعمال مي شد اما هيچ ضمانت عملي بر دوام آن ها وجود نداشت .چه بسا طرح اين قوانين عجين شده در اعماق امور فرهنگي واجتماعي و اقتصادي جامعه ،به اصل ايمان و اعتقاد مسلمانان نو ايمان لطمه وارد مي ساخت ؛ البته نبايد فراموش كرد كه اين نوع برخورد مختص مساله برده داري نبود ،بلكه نظير همين برخورد در خصوص حرمت شراب و لزوم حجاب هم اعمال شد .
2. در آن زمان بردگان فراواني وجود داشتند . گاهي بخش عظيمي از جامعه را تشكيل مي دادند. اگر از ابتدا بردگي به طور كلّي ملغا مي شد، رهايي بردگان باعث نابودي آنان و خانواده هاي شان مي شد؛ زيرا بردگان در آن زمان نه كسب و كار مستقلي داشتند و نه زندگي مستقلي.
حداقل اثر سوء آزاد كردن اين جمعيت انبوه، مختل كردن امنيت جامعه بود. بررسي دقيق ابعاد اين مساله نشان مي دهد كه برخورد ضربتي و يک باره با مسائلي مانند برده داري، امري غير حكيمانه، بلكه غير ممكن است؛ از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسأله به اصلاح تدريجي پرداخت.تاريخ بعدها روش صحيح مبارزه تدريجي با اين رسم جا افتاده را تاييد کرد . خط بطلان بر مبارزه سريع و بي برنامه کشيد ؛ در تاريخ آمده که رييس جمهور آمريکا بدون ايجاد مقدمات لازم به يکباره برده داري را لغو و ممنوع اعلام کرد، ولي بردگاني که به ظاهر آزاد شده، ولي روحا آزاد نشده بودند، نتوانستند خود را اداره کنند . از صاحبان خود به التماس مي خواستند مثل سابق آنان را به بردگي بگيرند و...
3. بندگان در آغاز اسلام منبع اقتصادي و نيروي نظامي نيرومندي براي مشركان و حتي مسلمانان بودند. مشركان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاي جنگ به كار مي گرفتند؛اگر اسلام در ابتدا دستور آزادي بردگان را مي داد، بديهي بود كه تنها مسلمانان به آن عمل كنند، چرا كه مشركان به آن اعتقادي نداشتند. اين شيوه ، پيامدهاي بسيار ناخوشايند و ضربه مهلكي براي جامعه اسلامي نوپا در پي داشت. از جمله:
ا: مسلمانان به يكباره از نيروي اقتصادي و نظامي عظيمي محروم مي شدند و اين ضربه مهلك اقتصادي به آنان بود.
ب: بندگاني كه به اسيري گرفته مي شدند، چنانچه آزاد مي شدند، چون جا و مكان و درآمد مناسبي نداشتند، به ناچار پيش مشرکان باز مي گشتند .آنان دوباره، از اينان براي تقويت بنيه اقتصادي و نيروي نظامي استفاده مي كردند ،اما آزادي بندگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادي و نظامي مسلمانان شد؛
اما راهكار اسلام براي ريشه كن ساختن برده داري :
ا) بستن سرچشمه بردگي: اسلام اكثر راه هاي معمول برده گيري در آن زمان را ردّ كرد و نپذيرفت .
ب) گشودن دريچة آزادي: اسلام، تمهيداتي گوناگون براي آزادي بردگان انديشيده است، از جمله :
ـ آزادي اسير را يكي از كفارات قرار داده است(2) يعني گناهاني ساده كه ارتكاب آن ها زياد رخ مي داد مانند باطل كردن روزه با آزادي بردگان پاك مي شد.
ـ با ازدواج زني كه برده است با يك انسان آزاد و بچه دار شدن زن، فروش زن ممنوع مي شود تا از سهمية ارث فرزندش آزاد شود.(3) (در نتيجه نكته اي كه به ان اشاره كرده ايد ،كاملا غلط است ؛ فرزند انسان مسلمان آزاد چه از زن آزاد باشد و چه كنيز به هيچ وجه برده محسوب نمي شود ،بلكه ولادت اين كودك مقدمه آزادي مادرش خواهد بود، يعني با ولادت اين كودك فروش مادرش به ديگري حرام است و با فوت پدر به صورت قهري مادر آزاد مي شود )
ـ سهمي از زكات براي خريد برده و آزاد كردن آنان قرار داده شد . بدين ترتيب بودجه دايمي براي اين كار از بيت المال در نظر گرفته شده و تا آزادي كامل همه بردگان ادامه خواهد يافت.(4)
ـ آزادي بردگان يكي از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيش قدم بوده اند تا آن جا كه گفته شده حضرت علي بن ابي طالب با دسترنج خود هزار بنده را آزاد كرد.(5)
ـ اگر يك برده متعلق به چند نفر بود؛ هر كس سهم خود از برده مشترك را آزاد كند، سهم شريك ديگر به طور قهري آزاد مي شود.(6)
ـ هرگاه كسي مالك يكي از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايي، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزادة خود از راه ارث و... شود، آنها فوراً آزاد مي شوند.(7)
ـ در برخي موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازات هاي سختي انجام دهد، برده خود به خود آزاد خواهد شد.(8 )
-برده مى تواند با كار كردن ، بهاى خود را به خريدارش پرداخته و آزاد شود. يعنى بنده و مولى قرارداد مى بندند كه هرگاه بنده فلان مبلغى را پرداخت ،آزاد مى شود. اگر پرداخت مبلغ را تا يك ماه به تأخير انداخت، مستحب است كه مالك صبر كرده و به وى مهلت دهد. مبلغ مذكور مى تواند تقسيط شود . مبلغ نيز نبايد بيش از مبلغى باشد كه مالك براى خريد بنده پرداخت كرده است .
-چند عامل نيز موجب آزادى خودبه خودى بنده مى شود: كورى ، جذام ، زمينگير شدن و اسلام آوردن در محل جنگ و...
در نتيجه اين برنامه دقيق و سفارش اخلاقي اسلام در خصوص بردگان و سيره عملي معصومين در مورد آن ها چندي نگذشت كه اساس برده اي در جامعه اسلامي وجود نداشت ،در حالي كه برده داري به شديد ترين نوع آن تا قرن هاي اخير در جوامع مختلف غير اسلامي كاملا وجود و رسوخ داشت .
پي نوشت :
1. بقره(2)221آيه
3. مكاسب، شيخ انصاري، ص 175، سطر 14،چ دارالحكمة.
4. تفسير نمونه، مكارم، ج 12، ص 418، چ اسلامية تهران.
5. بحارالانوار، مجلسي، ج 41، ص 43، چ اسلاميه تهران.
6. جواهرالكلام، شيخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چ بيروت
7. تفسير نمونه، ج 21، ص 42
8. وسائل الشيعه، ج 16، ص 26(20 جلدي)

شکیات نماز چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
شکيات نماز 23 قِسْم است؛ هشت قسم آن شک‌هايي است که نماز را باطل مي‌کند. به شش قسم نبايد اعتنا کرد . نُه قسم صحيح است.
از بين هشت قسمي که نماز را باطل مي‌کند، به دو قسمت که بيش تر مورد نياز است، اشاره مي‌کنيم:
1- شک در شمار رکعت‌هاي نماز سه رکعتي(نماز مغرب)،
2- شک در شمار رکعت‌هاي نماز دو رکعتي مثل نماز صبح و نماز مسافر. شک در نمازهاي مستحبي نماز را باطل نمي‌کند.
مواردي که انسان نبايد به شکش اعتنا کند، شش قسم است:
1- شک در چيزي که محلّ به جا آوردن آن گذشته باشد،
2- شک بعد از سلام،
3- شک بعد از گذشتن وقت نماز،
4- شک کسي که کثير الشکّ است،
5- شک امام جماعت يا مأموم،
6- شک در نمازهاي مستحبّي.
در نُه موردي که شک در شمار رکعت‌هاي نمازهاي چهار رکعتي باشد، با شرايطي نماز صحيح است:
1- شک بين دو و سه در نماز چهار رکعتي. اگر شک بعد از اتمام سجدة دوم باشد، بنا را بر سه مي‌گذارد . يک رکعت ديگر مي‌خواند. بعد از سلام نماز يک رکعت نماز احتياط ايستاده يا دو رکعت نشسته مي‌‌خواند.
2- شک بين دو و چهار بعد از اتمام سجده دوم، که بنا را بر چهار مي‌گذارد و نماز را تمام مي‌کند . بعد از نماز دو رکعت نماز احتياط ايستاده مي‌خواند.
3- شک بين دو و سه و چهار ، که بعد از اتمام دو سجده، بنا را بر چهار مي‌‌گذارد . بعد از نماز دو رکعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو رکعت نماز احتياط نشسته مي‌خواند.
4- شک بين چهار و پنج ، که بعد از اتمام دو سجده بنا را بر چهار مي‌گذارد و نماز را تمام مي‌کند . بعد از نماز دو سجده سهو به جا مي‌آورد.
5- شک بين سه و چهار، که در هر جاي نماز باشد، بنا را بر چهار مي‌گذارد و نماز را تمام مي‌کند. بعد از نماز يک رکعت نماز احتياط ايستاده يا دو رکعت نشسته به جا مي‌آورد.
6- شک بين چهار و پنج در حال ايستاده که بايد بنشيند و تشهد بخواند و سلام دهد. يک رکعت نماز احتياط ايستاده يا دو رکعت نشسته به جا آورد.
7- شک بين سه و پنج در حال ايستاده که بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد . دو رکعت نماز احتياط ايستاده به جا آورد.
8- شک بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده که بايد بنشيند و تشهد بخواند . بعد از نماز دو رکعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو رکعت نشسته به جا آورد.
9- شک بين پنج و شش در حال ايستاده که بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد . دو سجدة سهو به جا آورد.(1)
توضيح بيش تر و موارد ديگر ذکر نشده در پاسخ را مي‌توانيد در توضيح المسائل مطالعه فرماييد. چنانچه ابهامي در پاسخ بوده و يا سؤال ديگري داشتيد ، مجددا با ما مکاتبه نماييد.

پي‌نوشت‌:
1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 619 تا 636، با تلخيص.

سلام من بعضی مواقع خوابهای شهوانی میبینم که متاسفانه از اختیار من خارج است و در این زمان دچار حالات شهوانی میشوم اما مایعی از من خارج نمیشود ایا در این شرایط انجام غسل جنابت بر من واجب است یا خیر خواهش میکنم هر چه سریع تر به پرسش من پاسخ دهید متشکرم.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
چنانچه مايع(مني) از شما خارج نشود، غسل(جنابت) بر شما واجب نيست.

پرسش: چند تسبیحات اربعه در نماز واجب است؟

پرسش: تسبيحات اربعه
شرح : چندتسبيحات اربعه در نماز واجب است؟
پاسخ :
با سلام
به فتواي آيت الله مکارم شيرازي، در رکعت دوم و سوم نماز هاي سه رکعتي و چهار رکعتي يک مرتبه گفتن تسبيحات اربعه واجب است (1) . بهتر است سه مرتبه گفته شود .اگر سه مرتبه گفته شود ،ثواب آن بيش تر است.
پي نوشت:
1.آيت الله مکارم شيرازي، توضيح المسائل، مسأله918.

به نام خدا با سلام و عرض تشكر به خاطر پاسخگويي به سوالات و تشكر به خاطر فعاليت خوبتون راستش در يكي از سايت ها مطلبي رو خوندم كه در ادامه براي شما قرا ميدهم (حضرت آيت الله مكارم شيرازي امروز دوشنبه در ادامه بحث تفسير سوره كهف که هر روز در حرم مطهر حضرت معصومه (س) برگزار می شود، با اشاره به این مطلب که قرائت با قرآن‌هایی که دارای رسم الخط های متفاوتی هستند، مصداق دروغ بستن به خدا و بطلان روزه نمی‌شود، گفتند: «در قرآن هيچ گونه تحريفي وجود ندارد، ولي رسم الخط قرآنها با هم متفاوت است و بعضي از آنها دچار مشكل هستند». ایشان در این باره به رسم الخط "عثمان طه" اشاره کرده و افزودند: «با تحقيقاتي كه بنده انجام دادم شش نوع غلط در اين نوع رسم الخط وجود دارد، كه فقط كساني كه با آن آشنا هستند، مي‌توانند آن را صحيح بخوانند؛ ولي اكثر مردم غلط قرائت مي‌كنند و اين باعث عوض شدن معاني آيات مي‌شود،‌مانند آيه:" ان ما توعدون لصادق" كه در نسخه عثمان طه "انما توعدون لصادق" آمده است، که "ما" در این آیه موصوله است و بايد از "إن" جدا باشد؛ اما در اين رسم الخط سر هم آمده و غلط است». حضرت آيت الله مكارم شيرازي تصریح کردند: «البته اگر كسي از روي اين رسم الخط بخواند دروغ بر خدا نبسته تا روزه اش باطل شود، ولي اشتباه خوانده است، و لذا لازم است علماء براي رفع اين مشكل اقدام كنند».)اين مطلب در سايت مرجعيت شيعه امده حال شبه اي كه براي من پيش امده كه با توجه به اياتي كه در خود قران موجود است و هر گونه تبديل و تحريفي را نسبت به قران رد ميكند حال چگونه اينچنين موضوعي پيش امده است با تشكر

پاسخ: با سلام و تشکر از ارتباطتان
شيعه و سني اعتراف دارند که به قرآن نه چيزي اضافه شده و نه چيزي از آن کم شده است . البته منظورشان اين است که آيات و سوره هايي از قرآن کم و زياد نشده و قرآن نازل بر پيامبر 114 سوره بوده و آيات سوره ها با مختصر اختلافي که در شمارش پيش آمده، عين همان است که بر رسول خدا نازل شده است.
قرآن هم وعده داده که محفوظ بماند و چيزي بر آن افزوده نشده يا کم نگردد اما اضافه شدن کلمه يا تغيير کلمات در حدي که کليت معنا تغيير پيدا نکند، با وعده قرآن منافات ندارد.
با توجه به کتابت اوليه و اين که کاتبان هم خيلي زبده و ماهر نبودند حتي در قرآن زمان ابوبکر چند غلط املايي بود که مسلمانان براي در امان ماندن قرآن از تحريف، اجازه اصلاح آن ها را هم ندادند، ولي اختلاف قرائت ها و غلط هاي املايي در تغيير معنا اثر زياد ندارد . معنا را واژگونه و باطل نمي گرداند. به چند نمونه توجه کنيد:
مثال نخست: سوره مريم (19) آيه 19
قرائت حفص :قال أنما أنا رسول ربك إليك لأهب لك غلاماً زكياً.
قرائت ورش :قال أنما أنا رسول ربك إليك ليهب لك غلاماً زكياً.
قرائت ديگر: قال أنما أنا رسول ربك إليك أمرني أن أهب لك غلاماً زكياً

مثال دوم : سوره مريم 19 آيه 25
قرائت حفص: وهزي إليك بجزع النخلة تُساقط عليك رطباً جنيا
قرائت اعمش: وهزي إليك بجزع النخلة يسّاقط عليك رطباً جنيا
قرائت ابوناهيک: وهزي إليك بجزع النخلة تسقط عليك رطباً جنيا
کتاب الاعراب از نحاس: وهزي إليك بجزع النخلة نٌساقِط عليك رطباً جنيا
قرائت مسروق: وهزي إليك بجزع النخلة يُساقِط عليك رطباً جنيا
قرائت ابوحي: وهزي إليك بجزع النخلة تَسقُط عليك رطباً جنيا
قرائت ابو الاسمال: وهزي إليك بجزع النخلة يُسقط عليك رطباً جنيا
مثال سوم: سوره مريم 19 آيه 26
قرائت حفص: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت زيد بن علي :فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صياماً فلن أكلم اليوم أنسيا
قرائت عبد الله بن مسعود: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت ابي بن کعب: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
قرائت انس بن مالک: فكلي وأشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحد فقولي أني نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أكلم اليوم أنسياً
در اين سه مورد توجه کنيد و منصفانه بگوييد آيا جز تفاوت اندک لفظي در معناي اين عبارات تفاوتي حاصل شده است؟
آيا اين اندازه اختلاف قرائت مشکلي ايجاد مي کند و وحيانيت قرآن را خدشه دار مي سازد؟ غالب اين اختلاف قرائت ها نتيجه اين است که در صدر اسلام که رسول خدا آيات را تلاوت مي فرمود، گاهي براي توضيح و رفع اجمال و اشتباه، کلمه اي تفسيري در وسط آن نقل مي کرد يا نويسنده از خودش و براي اين که بعدا هنگام خواندن اين آيه منظور اصلي را متوجه شود، کلمه اي توضيحي اضافه مي کرد . بعدا کساني که به اين نسخه ها دست يافتند، اين عبارات هاي کوتاه تفسيري را از خود وحي تصور کردند و بسياري از اختلاف قرائت ها از اين جا ناشي شد.
خوشبختانه صحابه پيامبر زود متوجه اين نقطه نفوذ شدند . زمان عثمان از روي نسخه اي که در زمان خليفه اول جمع آوري شده بود، چند نسخه تکثير کردند . نسخه هاي ديگر که افراد براي خود نوشته بودند و در لابلاي آن ها کلمات تفسيري بود که ممکن بود بعد ها از وحي تصور شود، جمع آوري و معدوم شد.
مورد فوق هم از همان موارد غلط املايي است که با وجود غلط بودن، درست تلاوت مي شود و معنا تغيير نمي يابد. همه مفسران در ترکيب اين جمله گفته اند : "انّ" از حروف مشبهه و "ما" موصول و اسم آن و "لصادق" خبر آن مي باشد.
بله اگر تلاوت کننده آن را "انما" بخواند و از ادات حصر بداند، در معنا تفاوت حاصل مي شود ،ولي غالبا اين گونه نيست.
آيت الله مکارم اين جملات را براي اثبات اين معنا گفته که شيعه و جمهوري اسلامي نسبت به حفظ قرآن از تحريف عنايت ويژه دارد، به نحوي که در قرآن چاپ اين کشور هيچ غلط املايي هم يافت نمي شود، ولي در کشورهاي عربي با همه ادعاها، در قرآن با کتابت عثمان طه که مورد تاييد مجامع عمده قرآن شناسي اهل سنت واقع شده، با اين وجود چند غلط املايي هست.

پرسش: دختری 27 ساله هستم 4 ماه است که عقد کرده ام. متوجه شده ام که شوهرم مرجع تقلیدی ندارد.علی رغم اینکه نماز میخواند روزه میگیرد و محرمات را انجام میدهد.هرچه من و خانواده ام به او میگوییم قبول نمیکند و میگوید انها همش حرف است.من کسی را جز خدا قبول ندارم.از بین مراجع تقلید فقد آیت الله بهجت ررحمت الله علیه را قبول دارد.اما دیگر برای مرجع قرار دادن ایشان دیر شده.ومن وخانواده ام ایشان را برای داشتن مرجع ترغیب و اجبار کرده ایم اما دیگر برای پذیرفتن آیت الله بهجت دیر شده بود.سوالات احکام که برایش پیش میاید با دلیل و حکم دینی برایش توضیح میدهیم اما باز هم راضی نمیشود. به من بگویید چه کنم؟ آیا نداشتن مرجع تقلید از طرف ایشان گناهی رابه گردن من به عنوان یک دختر مسلمان میاندازد؟ 

با سلام
وظيفه شما تنها آگاه كردن او است و وظيفه ديگري نداريد. همسر يا نامزد شما مانند برخي از افراد هستند كه در مسايل ديني شناخت درستي ندارند، يا سوال و شبهه اي براي آن ها وجود دارد كه پاسخ آن را نمي دانند و به همين خاطر به انكار اصل مسئله اجتهاد و تقليد مي پردازند.
به نظر مي رسد كه ايشان از اصل موضوع اجتهاد و تقليد آگاهي ندارند و گرنه چنين سخني بيان نمي كردند. اصل مسئله اجتهاد و تقليد حكم عقل است و در برخي از آيات نيز مي توان براي آن دلايلي ذكر كرد.
پاسخ ذيل، به سوال مشابه با ديدگاه همسر شما براي كاربر ديگري ارسال شده بود كه مي گفت فقط قرآن را قبول دارد و به اجتهاد و تقليد اعتقادي ندارد.
قرآن اگر چه منبع اصلي احکام و معارف ديني است، اما بايد از اين شخص پرسيد : ايشان نماز هايش را چگونه مي خواند و روزه اش را چگونه به جا مي آورد و نيز واجبات و تکاليف ديگر را؟ آيا همه آن ها با تمام جزئيات و شرايط و اجزا و مبطلات در قرآن آمده است؟ ايشان كه فقط خدا را قبول دارند، در كجا سخن خدا آمده كه نماز را چگونه بخوانيد و روزه را با تمام شرايط و جزئيات و رعايت مبطلات و... چگونه به جا آوريد؟ آيا غير از اين است كه اين ها در سنت پيامبر و ائمه(ع) وارد شده است؟
حال آيا او سنت و روايات پيامبر و ائمه را جستجو كرده اند، آيا خودشان تحقيق و اجتهاد كردند و متوجه شدند كه در روايات ديني نحوه نماز خواندن و شرايط و اجزا و ... چگونه بيان شده است؟ مطمئناً ايشان مجتهد نيستند و طبعاً از همان چيزهايي كه در توضيح المسايل آمده و به شكلي به ايشان رسيده عمل مي كنند و اين چيزي جز همان تقليد نيست، اما اشتباه او اين است كه از شخص خاصي تقليد نمي كند و طبعاً دچار مشكل خواهد شد، چون معلوم نيست كه در شك و شبهه و سوال و موارد ترديد چه خواهند كرد؟
روش عقلي و منطقي در انجام اعمال ديني آن است که اگر نمي خواهد تقليد کند، بايد يا خودش مجتهد باشد وبه نظر خود عمل کند ؛يا بايد به احتياط عمل کند ؛يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام و بعضى مباح مى دانند، آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى واجب مى دانند، آن را حتماً به جا آورد،
دليل تقليد:
انتخاب مرجع تقليد براي اين است که انسان بتواند به وظيفه خود درمورد احکام عمل کند.
تقليد، سؤال از اهل ذكر يا رجوع به مجتهد و متخصّص است، همان طور كه مردم چه مسلمان و چه غير مسلمان در مسائلى كه تخصّص ندارند، ‌به متخصّصان مراجعه مى كنند، مثلاً اگر ماشين شان خراب شد، به مكانيك مراجعه مى كنند؛ اگر بيمار شدند، به پزشك مراجعه مى كنند؛ اگر بخواهند شهر يا خانه بسازند، به مهندس و معمار مراجعه مى كنند. حتى كسانى كه در يك رشته تخصص دارند، ‌در رشته هاى ديگر تقليد مى كنند، ‌مثلاً مراجع تقليد در بيمارى، به پزشك مراجعه مى­كنند؛ مهندسان و معماران هنگامى كه ماشين شان خراب شد، به مكانيك مراجعه مى­كنند.
بنابراين همان طور كه عقلا در اكثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پيروى مى كنند، در مسائل دينى نيز اگر متخصّص نيستند، بايد به متخصّص (مرجع تقليد) مراجعه كنند. اين مراجعه را «تقليد» مى گويند.
اگر كسى كه بايد تقليد كند، تقليد نكند و اعمالى را انجام دهد مانند بيمارى است كه خودسر دارو مصرف كند. چه بسا عوض اين كه بهبودى حاصل شود، بيمارى اش افزون شود. در روايات نيز اين حكم عقل مورد تأييد قرار گرفته است. از امام عسكري(ع) آمده است:
«امّا من كان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً على هواه مطيعاً لامر مولاه فللعو ام أن يقلّدوه؛(1) از بين فقها آنان كه حافظ و نگهبان دين­اند و خود را از گناه و آلودگى حفظ مى كنند و با هواهاى نفسانى مبارزه مى­كنند و مطيع اوامر الهى و جانشينان اويند، بر عوام لازم است كه از آنان تقليد كنند».
مراد از عوام يعنى كسانى كه در علوم اسلامى مجتهد و متخصص نيستند، گرچه در علوم ديگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه يا پزشك در علوم اسلامى مجتهد نباشد، بايد تقليد كند، چنان كه مرجع تقليد در مسائل پزشكى و مهندسى از پزشك و مهندس تبعيت و تقليد مى كند.
شوهرتان اگر آيت الله بهجت را نيز قبول داشته باشد، خوب است رساله از آيت الله بهجت را براي ايشان تهيه نماييد و احكام اجتهاد و تقليد در ابتداي رساله را به ايشان نشان دهيد. بگذاريد ايشان از همان ‌آيت الله بهجت تقليد كند، چون در ابتداي توضيح المسايل ايشان نيز حكم تقليد از ميت آمده و اگر طبق آن عمل كند، در اين صورت خود به خود به طرف يكي از مراجع زنده بايد رجوع كند.
پي‌نوشت‌:
1.بحار الانوار، ج 2، ص 88

پرسش: آیا دیدن موی بریده شده سر زن توسط نامحرم حرام است؟

پاسخ:
با سلام وتشکر از ارتباط با اين مرکز
ديدن موهاي بريده شده زن نامحرم، اشکال دارد .(1)
پي نوشت :
1. سوال تلفني از دفتر (7746666-0251) آيه الله خامنه اي

صفحه‌ها