مبادي علم اخلاق

انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است
براساس تعاليم اسلام، روح انسان، هم براي تكامل استعداد دارد و هم براي سقوط و تنزل ...

چرا در غرب متمدن انسان مفهوم و معناي بلندش را از دست داده انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است؟

1. براساس تعاليم اسلام، روح انسان، هم براي تكامل استعداد دارد و هم براي سقوط و تنزل.(1) تكامل انسان در «قرب الهي» است. هرچه انسان در مراتب قرب بالاتر رود به همان نسبت نيز روحش متكاملتر ميگردد. يگانه راه رسيدن به «قرب الي اللّه» نيز عبوديت و بندگي است(2)

2. كمال انسان كمالي اختياري است و اختيار ملازم با اين است كه دو يا چند راه پيش روي انسان وجود داشته باشد، به طوري كه انسان از هر راه كه بخواهد، بتواند برود. از اين رو خداوند هم خير و خوبي را به انسان شناساند و هم شناخت شر و بدي را در نهاد او قرار داد.(3) انسان هم ميتواند به اعلي عِلّيّين برسد و هم اين استعداد را دارد كه به اسفل سافلين سقوط كند. و هدايتگر و ياري رسان انسان در سير صعودي به مراتب كمال، خداي تبارك و تعالي است و طلايه دار مسير سقوط و اسفل السافلين نيز شيطان است؛ همان كه قسم ياد كرده كه همه انسان ها را به اين حضيض سقوط بكشاند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(4) به عزتت سوگند كه همگي را از راه به در خواهم برد.

با توجه به اين دو نكته؛ اگر بخواهيم با صرف نظر از آيات و روايات، و صرفاً با اتكاي به عقل تحليل كنيم كه چه چيز باعث ميشود انسان هم پاي حيوانات و بلكه بدتر از آنها بشود و يا به تعبير شما مفهوم و معناي بلندش را از دست داده و  انسان به معناي واقعي تهي از معني و مبدل به يك ماشين عظيم است بايد بگوييم:

ممكن است گفته شود، غفلت از «خود انساني اش». اگر انسان «خودِ انساني» خويش را فراموش كند به چنين ورطهاي از سقوط گرفتار ميآيد.

اما اين پاسخ مبهم است. «خود انساني» چيست؟ در پاسخ ميتوان گفت: ما در بسياري از چيزها با ساير حيوانات مشتركيم. حيوانات غذا ميخورند، ما هم ميخوريم. حيوانات تشنه و گرسنه ميشوند، ما هم ميشويم. حيوانات خستگي دارند و نياز به استراحت پيدا ميكنند، ما نيز همينگونه هستيم. حيوانات غريزه و نياز جنسي دارند، ما نيز داريم. اين قبيل چيزها را ميتوانيم «خود حيواني» «خود طبيعي»، «خود مادي» (يا تعبيراتي از اين قبيل) بناميم. قطعاً مراد از توجه پيدا كردن، توجه به اين قبيل امور نيست؛ چون اولا حيوانات هم به اين امور توجه دارند و ثانياً، همه انسان ها، حتي كفار و مشركان نيز در طول زندگي خود از خور و خواب و شهوت و لذت هاي حيواني و مادي غافل نيستند. بنابراين غفلت از اين امور نيست كه موجب شقاوت انسان ميگردد. بايد چيزهايي را پيدا كنيم كه «انسانيت انسان» بسته به آنها است. غفلت از آن امور است كه انسان را از انسانيت تنزل ميدهد و به جرگه حيوانات و بلكه بدتر از آنها وارد ميكند.

فراموشي انسانيت، پي آمد غفلت از خدا

قرآن كريم در اين زمينه سرنخي را به دست داده است؛ ميفرمايد: اَلَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ(5) كساني كه خدا را از ياد بردند، پس خدا خودشان را از ياد ايشان برد. از اين آيه معلوم ميشود آن «خود انساني» انسان هرچه هست، با «خدا» ارتباط دارد؛ چرا كه از ياد بردن خدا با از ياد بردن خودْ ملازم دانسته شده است. اگر كسي خدا را فراموش كرد خود را نيز فراموش خواهد كرد. اگر كسي از خدا غافل شد از خود نيز غافل خواهد شد. عقوبت فراموشي خدا اين است كه انسان خود را نيز به ياد نخواهد آورد! اگر خدا را فراموش نميكرد به اين عقوبت دچار نميشد. از همين جا ميتوان رابطه و ملازمه ديگري را نيز كشف كرد و آن اين كه، اگر كسي به خود حقيقي و انساني خود توجه داشته باشد و آن را فراموش نكند، به خدا نيز توجه خواهد داشت و خدا را نيز از ياد نخواهد برد.

كم نيستند انسان هايي كه تحليلشان از خودشان اين است: «من موجودي هستم كه گرسنه و تشنه ميشوم، نياز به آب و غذا دارم، هيجانات جنسي در من وجود دارد كه از راه هاي به خصوصي ارضا ميشود، نياز به خواب و استراحت و تفريح دارم، آرزو دارم خانه و ماشيني شيك داشته باشم، ميخواهم خوش باشم و لذت ببرم.»

اگر كسي چنين تصوري از خودش داشته باشد، حيواني بيش نيست؛ حتي د رمتمدن ترين جامعه زندگي كند و علم صدها و هزاران كتاب را در سينه خود حمل كند! مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً(6)مَثَل كساني كه علم تورات به آنها داده شد اما آن را به كار نبستند، هم چون مَثَل الاغي است كه كتاب هايي را بر پشت خود ميكشد! نهايت تفاوتش اين است كه مثلاً الاغ كت و شلوار ندارد و تميزي و آراستگي و زيبايي ظاهرش مثل اين انسان نيست! آن حيوان هم هر وقت گرسنه ميشود دنبال غذا ميرود، اگر احساس خستگي كرد استراحت ميكند، اگر تشنه شود آب ميخورد و اگر هيجان جنسي پيدا كند به دنبال جنس مخالفش ميگردد. باز آن حيوان نسبت به بعضي انسان ها يك پله شرف دارد؛ او به دنبال جنس مخالفش ميرود، اما بعضي انسان ها به هنگام هيجان جنسي دنبال هم جنس خود نيز ميروند!

براي مطالعه مطالب تكميلي در اين خصوص، به كتاب " به سوي او " اثر آيت الله مصباح يزدي مراجعه نماييد.

پي نوشت ها:

1. شمس (91)آيات 7 ـ10.

2. ذاريات (51)آيه 56.

3. شمس (91)آيه 7ـ 8.

4. ص (38)آيه82.

5. حشر (59)آيه 19.

6. جمعه (62)ايه 5.

آیا سركوب خود با "عزت نفس" تناقض ندارد؟
منظور حافظ از حجابی که مانع کمال و تقرب الهی است ، گناه است، اما آن « خود» یا «من» که باید سرکوب شود ،«خود» یا «من» مجازی است نه حقیقی...

تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز

خوشا كسی كه در این راه بی‌حجاب رود.  چگونه می توان این حجاب را برداشت.  اگر قرار باشد كه  "خود" را سركوب كنیم پس علت وجود غریزه ای به نام "حب ذات" در انسان چیست. آیا سركوب خود با "عزت نفس"  تناقض ندارد؟

منظور حافظ از حجابی که مانع کمال و تقرب الهی است ، گناه است بنابراین راه رفع حجابی را که حافظ می گوید روشن است.(1)اما آن « خود» یا «من» که باید سرکوب شود ،«خود» یا «من» مجازی است نه حقیقی.چه آن که دو "من"  یا خود  در انسان است يكي "من" و شخصيت واقعي و حقيقي انسان، كه روح الهي در آن وجود داشته و مرتبط با خدا است. ديگري "من" و شخصيت مجازي انسان كه از طريق تقويت نفس اماره و پيروي آن ،در  درون انسان شكل مي گيرد و ساخته مي شود.

عزت نفس مربوط به "من" و حقيقت واقعي انسان یعنی انسانيت انسان است. تكبر، غرور، خودپسندي و خودبيني، مربوط به "من" و شخصيت مجازي و غير حقيقي انسان است كه از آن به شخصيت و "من" كاذب تعبير مي شود.حب ذات یا خویشتن بانی مراتب دارد. نگامی که انسان از خود حقیقی خویش نگهبانی و پاسداری می کند ، صاحب کرامت و عزت نفس می شود، وبه کمال مطلق و قرب الهی نزدیک می شود . چنین حب ذاتی ممدوح و پسندیده است . ولی هنگامی که حب ذات منسوب به خود مجازی و نفس اماره شد ، مذموم و ناپسند می گردد و از آن تعبیر به خود خواهی و خود محوری می شود. (2)

 

پی نوشت ها :

1. جهت آگاهی بیشتر به کتاب عرفان حافظ شهید مطهری رجوع شود .

2. جهت آگاهی کامل و مفصل از این مقوله به کتاب ارزشمند « انسان کامل » شهید مطهری رجوع شود . 

در مورد خودشناسي و راه رسيدن به آن را توضيح دهيد.
مهم ترين رابطة انسان با خودش اين است كه خويش را بشناسد. منظور شناخت استعدادها و لياقت‌هاي روحي و جسمي خود و شناخت جايگاه و موقعيت خويش در جهان آفرينش مي باشد

 در مورد خودشناسي و راه رسيدن به آن را توضيح دهيد.

مهم ترين رابطة انسان با خودش اين است كه خويش را بشناسد. منظور شناخت  استعدادها و لياقتهاي روحي و جسمي خود و شناخت جايگاه و موقعيت خويش  در جهان آفرينش  مي باشد . انسان  نميتواند به شخصيت و ارزش وجودي خود پي ببرد و به هدف نهايي از آفرينش خويش دست يابد، مگر آن كه خود و توانايي ها و موقعيت خويش را در جهان بشناسد.

أديان آسماني و پيشوايان ديني و علماي اخلاق، تأكيد زيادي به خودشناسي و لزوم پرداختن به خويش دارند، البته اصرار و توصيه آن ها ارشادي است به يك حقيقت فطري و عقلي.

قرآن كريم و روايات معصومين (ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه­اي را باز كرده اند. در سوره مائده آمده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ؛ (1) اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رساند.»

مرحوم آمدي در كتاب شريف غررالحكم و دررالكلم، در اين زمينه، قريب به سي روايت را با مضامين گوناگون از مولاي متّقيان علي(ع)، جمع آوري نموده است. معروف ترين روايت در اين زمينه، از پيامبر گرامي (ص) مي­باشد كه خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند:«من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ (2) هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت».

تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.

از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي خداشناسي خودسازي.

شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:

1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.

2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.

3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.

علي (ع) فرمود: «رحم الله امرءً عرف من أين و في أين و إلي أين؛ (3) خدا رحمت كند كسي را كه بداند از كجا آمده و در كجا قرار گرفته است و به سوي كجا مي رود».

منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد، اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:

1ـ شناخت كلّوجود خويش.

2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.

در ديدگاه و آموزه هاي ديني، شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك، (4) گل، (5) گل چسبنده، (6) لجن متعفّن، (7) نطفه، (8) آب جهنده (9) و لخته خون. (10)

آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است. (11)

به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند. (12) تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.

با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.

پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفريننده خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي­شود.

بنابر اين خودشناسي از اين جهت (از جنبه ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه در زمينه­اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشه راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي­كند. بنا بر اين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه­ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحله سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود.

در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحيه شناخت ها. (13)

نتيجه:

1ـ خود شناسي صرفاً در بُعد اخلاقي مطرح نمي­شود، بلكه شامل تمام ابعاد وجودي (اعم از مادي و معنوي) است، اگر چه نتيجه آن صرفاً اخلاقي و معنوي است، چرا كه انسان براي گزينش مناسب در بُعد روح و روان، ناچار است.

خود را به طور كامل بشناسد.

2- خودشناسي امري دروني نيست، بلكه كسب اطلاعاتي براي شناخت هر چه بيشتر خود مي باشد كه داراي سه مرحله است:

الف) خودشناسي خلقتي، يعني شناخت استعدادهاي به كار رفته در آفرينش انسان و كيفيّت تكوين او.

ب) خودشناسي دنيوي، يعني شناخت موقعيّت و جايگاه خود در دنيا.

ج) خودشناسي اخروي يعني شناخت سرانجام حيات خود.

3- خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خود سازي است.

4- ثمره خودشناسي و خداشناسي در خود سازي و تربيت خويش ظاهر مي شود. بنا بر اين بدون شناخت انسان به موضوع هاي تربيتي، امكان گذشتن از وضعيّت موجود [در انسان] و رسيدن به وضعيت مطلوب امكان نخواهد داشت.

نكته:

انسان ها در وجدان ناخودآگاه خويش، از اين معرفت (خودشناسي) كم و بيش بي بهره نيستند، چنان كه آيه سي ام سوره روم به آن اشاره شده است، ولي اكثر مردم در وجدان خود آگاه خويش از آن غافل اند. به عبارتي:

بيشتر مردم، آگاهي به وجدان و احساس فطري خويش ندارند و به اصطلاح علم به علم ندارند.

يكي از موضوعاتي كه در خودشناسي و شناخت انسان مهم است، كمال خواهي است؛ چرا كه انسان طالب كمال است و عامل فطرت نيز او را به سوي كمال دعوت ميكند، چرا كه تا انسان كمال خويش را نشناسد، از تهذيب نفس و خودسازي باز ميماند.

يكي ديگر از موضوعات مهمي كه در خودشناسي و ارتباط و تقرّب به خداوند نقش دارد، جاودانگي است، يعني انسان دوست دارد كه به حيات جاودان برسد، چرا كه انسان از مرگ ترس دارد، زيرا خيال مي كند كه با مرگ، زندگي اش به پايان مي رسد. براي او زندگي از هر چيزي عزيزتر است و بالاتر از اين آرزوي رسيدن به حيات ابدي است و اين مهمّ در اطاعت خداوند (و با خودشناسي و خداشناسي - خودسازي) رقم مي­خورد.

پي نوشت ها :

1. مائده (5) آيه 105.

2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 2،ص 32، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق.

3. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر تعليم و تربيت، ص 110، تهران.

4. حج (22) آيه 5.

5. انعام(6) آيه 2.

6. صافات (37) آيه 11.

7. حجر (15) آيه 26.

8. فاطر (35) آيه 11.

9. طارق (86) آيهو 6.

10. علقه (96) آيه 1 و 2.

11. انفطار (82) آيه 6 و 7.

12. يس (36) آيه 77.

13. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، ص 139 - 110، با اقتباس و تخليص.

نعمت اون دنيا به چه كار من مياد؟ من الان نياز دارم.
« زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاي شما را مي‏دهد و اموال شما را نمي‏طلبد»

من شنيدم وقتي خدا چيزي رو از ما بگيره حتما اون دنيا اون نعمت رو بهمون ميده نميدونم درسته يا نه! ولي ميخوام بدونم اين نعمت اون دنيا به چه كار من مياد؟ من الان نياز دارم. من خيلي از نعمتايي كه دختراي ديگه دارن؛ ندارم اين منو خيلي عذاب ميده. منظورم از لحاظ مالي نيست من از لحاظ جسمي خيلي چيزا رو ندارم. اينجوري بگم من خيلي تو زندگيم بدشانسم. اخه چرا من؟ اگه مربوط به گناه باشه كه خيلي از دختراي ديگه هم گناه ميكنند چرا اون ها مثل من نيستن. من حتي به حجابمم اهميت ميدم ولي هنوز علت اين نقص ها مو نميدونم

در مورد  نقص جسمی خود خیلی اجمالی اشاره نمودید. ولی به هر حال  چند نكته محضرتان ارائه می نمائیم:

1.این نكته حقیقت دارد كه خداوند حكیم و قادر و مهربان، حتما تبعیضها و نابرابری هاو سختیهای ناخواسته ای كه در دنیا نصیب برخی از افراد مؤمن می گردد جبران می نماید، اما نحوه جبران آن با تلقی ذهنی شما متفاوت است. یعنی این جبران صرفا به  معنای دادن همان نعمت (مثل صورت زیبا و بدنی سالم و جسمی توانمند و ...) در آخرت به افراد مؤمن و صالح محروم شده در دنیا  نیست  بلكه این گونه نعمتها در مقایسه با دیگر  نعمتهای بهشتی و در كنار آن لذتهای متنوع معنوی ویژه كه بسیاری از آنها به لحاظ عظمت حتی اكنون  در تصور  انسان نمی گنجند(1) و  اصلا قابل مقایسه نمی باشد.

2. افراد مؤمن كه در دنیا با  كاستی ها و نواقص جسمی و معنوی و مریضیها و ... مواجه شده اند و در عین حال با رضایت به تقدیر الهی و  تحمل مؤمنانه این كاستی ها و تلاش در جهت جبران این نواقص با برجسته نمودن دیگر توانائی ها و داشته های خود، این آزمون الهی را با تحمل همه سختی ها پشت سر می گذارند در قیامت در قبال كوچك ترین این سختی ها چنان پاداش عظیمی دریافت می نمایند كه  آرزو می كنند كه ای كاش در دنیا تمام زندگی ما سرشار از این بلاها و سختیها و كاستیها بود و اكنون در قبال آن به ما پاداش عطا می شد.(2)

3. اینگونه نیست كه  نواقصی كه در جسم و جان افراد بوجود می آید ،بخصوص نواقصی كه از بدو تولد همراه انسان می باشد مثل نقص در چهره و زیبائی و یا نقص در چشم و یا گوش و یا دست و پا و دیگر اعضا ،كه خود افراد در انتخاب آن نقشی نداشته اند، مربوط به گناه وخطای آنها باشد. بلكه علت و عوامل خاص خود را دارد، و لذا همانطور كه خود شما اشاره نمودید بسیاری از افراد كه در مقایسه با دیگران  گناه بیشتر و خطاهای بیشتری مرتكب شده اند و می شوند فاقد بسیاری از این نواقص می باشند. بسیاری از این نواقص معلول عوامل طبیعی خود مثل ارث  از والدین و یا قرار گرفتن ناخواسته افراد در معرض پرتوهای جهش زای ژنتیكی و یا خوردن برخی غذاهای خاص  در دوران بارداری و ... می باشند كه نمی توان كسی را در رخ دادن آنها مقصر تلقی نمود، ولی به هر حال برای برخی از افراد كم وبیش اتفاق می افتد ،اما با توجه به چند نكته ان شاء الله نگرش شما در مورد بد شانسی خود بر طرف می گردد:

اول:نگرش واقعی به ارزش داشته های دنیوی و تاثیر آنها در تامین سعادت اخروی: یعنی در عین حال كه می پذیریم بسیاری از این نواقص ما را در زندگی دنیوی مان از بسیاری از لذتها و نعمتها و همراهی با همسالان و هم نوعان محروم نمودند. اما حقیقتا مانع رشد معنوی و حقیقی ما نخواهند بود بلكه بالعكس بسیاری از این محرومیتها زمینه توجه بیشتر به توانمندیهای دیگر جسمی و معنوی را ناخواسته فراهم می نماید و در نهایت باعث سعادت فرد می گردد ولو در نظر ظاهری دیگران در دنیا محروم تلقی گردد.

دوم: هیچ انسان عادی در دنیا از تمام نعمتهای دنیوی بهره مند نیست اگر چه افراد سعی می كنند خود را اینگونه نشان دهند ولی با دقت در  زندگی ظاهری آنها و گفتار خودشان نواقص متعدد آنها آشكار می گردد ،توجه به این نواقص(البته بدون كنجكاوی زیاد از حد  وبدون  تجسس)مشخص می گردد  كه بسیاری از آن نواقص در ما وجود ندارد  كه این آگاهی انسان را در قدر شناسی نسبت به نعمتهائی كه دارد ولو كمتر از دیگران باشد كمك می كند.

سوم: البته شما توضیحی در مورد آنچه نواقص خود گمان می كنید بیان نفرمودید، ولی اطمینان داریم كه دارائی ها و توانمندی های شما كمتر از آنچه نواقص خود می انگارید نیست كه با تكیه بر آنها و تقویت و بر جسته سازی آنها به جلب اعتماد به نفستان هم برای خودتان و هم در مقابل دیگران كمك تاثیر زیادی خواد داشت.

همانطور كه از كلام شما مشخص می باشد شما دختری اهل تقوا و ایمان هستید ،همین خصلت شما یكی از برترین داشته های شما می باشد كه در صورت تكیه بر آن و اتكاء به خداوند و رعایت حریم الهی مطمئن باشید نصرت ویژه الهی شامل حال شما خواهد شد.

خداوند متعال می فرمایند:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ »؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر (آيين) خدا را ياري كنيد، شما را ياري مي‏كند و گامهايتان را استوار مي‏دارد.»(3 )

«إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ » ؛« زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي است و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداشهاي شما را مي‏دهد و اموال شما را نمي‏طلبد»(4)

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ »؛«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براي شما وسيله‏اي جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مي‏دهد (روشن‏بيني خاصّي كه در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهانتان را مي‏پوشاند و شما را ميآمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است»(5)

پی نوشتها:

1. نمل (27)، آیه 21 / فرقان (25)، آیه 16 / زمر (39)، آیه 34 / فصلت (41)، آیه 31 / شوری (42)، آیه 22/ زخرف(43)، آیات 71 و 70 و سوره  ق (50)، آیه 35.

2. كلینی،الكافی ،ج2، ص255،دارالكتب الاسلامی، 1365ش

3. محمد(47) آیه7.

4. محمد(47) آیه 36.

5. انفال(8) آیه29.

ازدواج وطلاق دست خود انسان است؟
انسان در ازدواج یا طلاق مختار است، چنین نیست كه پیوند دو نفر از قبل در آسمان بسته شده باشد و مجبور به ازدواج یا طلاق باشند.

 ميخواستم بپرسم كه آيا قسمت در ازدواج وجود دارد يا اينكه ازدواج وطلاق دست خود انسان است؟

با ذكر یك مقدمه به جواب تان می پردازیم.

مقدمه : قضا و قدر، همان مشیت الهی است كه در نظام هستی، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون‏مند و سازگار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان، مبتنی بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدی نیست كه هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمی‏افتد. برگی كه از درخت ساقط می‏شود و یا كاری كه از انسان سر می‏زند ،هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد؛ زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگر موجودات دارد و آن اینكه دارای اختیار است . مشیت انسانی كارهای اختیاری انسان آن است كه اراده  در آن دخالت داشته باشد.

 خداوند خواسته است كه انسان مختار باشد . به اختیار خود بتواند كاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته كه انسان توان خواستن و انتخاب كردن را داشته باشد. از همین رو اگر علت‏ها و عوامل كاری را كاملا فراهم و بر آن اقدام كردید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد؛ مثلا اگر آتش، بنزین و اكسیژن را  كنار هم قرار

دادید، قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است.

مشیت خدا چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن  اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست. در مورد انسان هم

مشیت او بر آزاد و مختار بودن  است. بنابراین فعالیتهای ارادی انسان جبراً از او صادر نمی‏شود . مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد؛ به این معنا كه اگر تكویناً نمی‏خواست چنین بشود، به او آزادی و اختیار نمی‏داد . مانند دیگر اجزای طبیعی در مسیر واحدی انسان را به حركت در می‏آورد.

 قضا و قدر الهی به عمل انسان با تمام خصوصیاتش از جمله اراده  تعلق می‏گیرد. در واقع خداوند خواسته كه انسان آزاد و مختار باشد. پس خواست بالذات خداوند آزاد بودن انسان است . لازمه آزادی انسان صدور افعال ارادی از اوست . در واقع افعال ارادی انسان خواست بالتبع خدا می‏باشد.

خدا می‏خواهد كه انسان با اختیار خود عملی را انجام دهد.  قضا و قدر الهی در چارچوب نظام علت و معلول تحقق می‏پذیرد . اراده انسان یكی از علل افعال اختیاری اوست. البته واضح است كه این گونه نیست كه هر آنچه انسان اختیار كند، حتما تحقق می‏یابد، زیرا بسیاری از عوامل   یك واقعه برای ما یا پنهان است و یا خارج از اختیار ما است.

 علل مؤثر در عالم طبیعت به دو دسته كلی می‏باشد:

 علل مادی و علل معنوی. علل معنوی قوی‏تر از علل مادی است، البته تأثیر علل معنوی نیز در چارچوب نظام علت و معلول است.

یكی از عوامل بسیار مؤثر در سرنوشت انسان علل معنوی است . یاری گرفتن از آن ها تا حدودی در اختیار انسان است . نباید از آن غافل شد (مثل دعا، توسل، صدقه، ذكر و...) اعمال انسان نیز در سرنوشت او مؤثر است.

ذكر روایتی در این جا خالی از لطف نیست. علی(ع) از سایه دیوار كجی به كنار دیوار دیگری رفت. شخصی گفت: آیا از قضا و قدر الهی فرار می‏كنی. امام فرمود: «از قضا خدا به قدر او پناه می‏برم» (1) یعنی، از یك قضای الهی به قضای دیگری پناه می‏برم . قضا و قدر انسان در این موارد حتمی نیست.

متأسفانه باید اقرار كرد كه اندیشه جبر در فرهنگ دینی عوام ما رسوخ كرده و بسیاری از سخنان رایج ما بوی جبر می‏دهد، مثل این تعبیر رایج كه «تقدیر بود كه چنین شد» یا «هر چه تقدیر باشد ،همان می‏شود» و امثال آن. این تعابیر یك معنای درست دارد و یك معنای نادرست ،ولی اكثر افراد از  تعابیر، معانی جبری اراده كرده و می‏فهمند.

معنای صحیحی كه برای قسمت و سرنوشت وجود دارد ،قضا و قدر الهی است . ازدواج یكی از موارد

سرنوشت ساز است . اراده انسان تا حدودی در سرنوشت او مؤثر است.  اراده انسان تنها عامل تعیین‏كننده رخدادهای زندگی او نیست .چه بسا انسان اراده كاری را دارد، ولی موانع بسیاری برای او پدید می‏آید یا اراده چیزی را ندارد اما آن امر برای او به راحتی محقق می‏شود.

 سرتاسر زندگی انسان ابتلا و امتحان الهی است. ابتلا هم برای مؤمن است و هم فاسق. (2) ابتلا منحصر در موارد شر و نامطلوب انسان نیست، بلكه در خیر و نعمت هم ابتلا می‏باشد: و نبلوكم بالشر و الخیر فتنه.(3) در نعمت‏ها باید شكرگزار بود . در سختی‏ها صابر».(4)

 انسان در انتخاب همسر، همچنین طلاق دادن او آزاد و مختار است . هرگز چنین نیست كه پیوند دو نفر از قبل در آسمان بسته شده باشد و آن دو نفر مجبور باشند حتما با هم ازدواج كنند، یا از هم جدا شوند ، هر چند نتیجه برخی از اعمال انسان می‏تواند در مراحل انتخاب همسر تأثیر بگذارد و انسان را به سمت و سوی خاصی و تصمیم‏گیری خاصی سوق دهد.

آن چه بین مردم معروف است، قسمت به معنای عدم تأثیر فرد در سرنوشت خود و تعیین همسر از قبل و سلب اختیار از انسان می‏باشد ، كه از نظر اسلام مردود است، چون خداوند به آدمی، اختیار و اراده داده است . در همه امور از جمله ازدواج، حق انتخاب و گزینش محفوظ می‏باشد. شاهد آن روایات زیادی است كه همگان را به دقت در انتخاب همسر فراخوانده و ضوابطی را در این امر منظور داشته‏اند. امام صادق(ع) می‏فرماید: «زن همچون گردنبندی است كه شخص آن را بر گردن خود آویزان می‏كند، پس بنگر چه چیزی را بر گردن آویخته‏ای!».(5)

از رسول اكرم(ص) نقل شده: «فردی مناسب برای ازدواج را در نظر بگیرید و انتخاب كنید، زیرا زنان تان فرزندانی شبیه خواهران و برادران خود متولد می‏كنند».(6) اگر انسان در انتخاب همسر نقشی نداشته باشد، این روایات معنی ندارد.

ازدواج و طلاق مانند امور دیگر،در قلمرو علم الهی است،یعنی خداوند می‏داند فلان شخص با چه كسی ازدواج خواهد كرد، ولی علم پرودگار اختیار را از او نمی‏گیرد، زیرا علم الهی به عمل اختیاری انسان تعلق گرفته است.

پی‏نوشت‏ها:

1. توحید صدوق،شیخ صدوق ، ص 369، ج 8، چاپ جامعه مدرسین قم.

2. انفال(8) آیه 17؛ اعراف (7) آیه 163.

3. انبیاء(21) آیه 35.

4. بقره(2) آیه 155.

5. میزان‏الحكمه، محمدی ری شهری ، انتشارات دارالحدیث ،ج 2، ص 1182.

6. همان، ص 1183.

دارم بیراهه می رم به هردری زدم تا یكی بشه هادی من !!! اما جوابی نگرفتم
مطمئن باشید در دنیا و آخرت، هیچ كس شما را به اندازۀ خداوند دوست ندارد. شما مخلوق اویید و او به شما عشق می ورزد.

شدیدا محتاج به كمكتون هستم. دارم بیراهه می رم به هردری زدم تا یكی بشه هادی من !!! اما جوابی نگرفتم تو رو خدا به هر چیزی كه واستون مقدسه یه كاری كنید بیام سمت خدا، دنیای من خدام بود؛ اما الان خدایی ندارم كه باهاش حرف بزنم خودم با گناهام كاری كردم كه فراموشم كنه یا راحت بگم فراموشش كردم دیگه نمی دونم چی بگم تا دل سیاهم آروم بگیره شماها اگه صدای دلمو شنیدین یه نفرو به من معرفی كنید تا باهاش حرف بزنم؟

خواهر گرامی!

اگر قرآن كریم را پیش روی خود باز كنید، می بینید خداوند كتاب خود را با «بسم الله الرحمن الرحیم» با دو صفت جمالی و رحمت آغاز كرده است و خبری از صفات جلالی او نیست. در بند 19 دعای جوشن كبیر هم آمده: «یا من سبقت رحمته غضبه»؛ «ای كسی كه رحمتش بر غضبش سبقت دارد».

در دعای كمیل هم می خوانیم: «اللهم انی اسئلك برحمتك التی وسعت كل شیء»؛ رحمتی كه همۀ اشیا را در بر گرفته است. پس برخورد خدا با مخلوقات، از روی رحمت و محبت است. حال كه چنین است، چرا بنده از روی دوستی و محبت با خدا رفتار نكند؟ محبتی كه منشأ همۀ خیرها است. 

مطمئن باشید در دنیا و آخرت، هیچ كس شما را به اندازۀ خداوند دوست ندارد. شما مخلوق اویید و او به شما عشق می ورزد. قبل از این كه شما دوستش بدارید، اوست كه شما را دوست دارد؛ زیرا در كلام خود می فرماید: «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه‏». (1) ابتدا دوست داشتن خدا ذكر شده، بعد دوست داشتن بندگان.

برای این كه خود را از شرّ گناه حفظ نمایید، چاره ای ندارید جز این كه ارتباط خود را باگناه قطع كنید و با خداوند ارتباط برقرار نمایيد.

خداوند  در آیه ای به بندگان بشارت داده كه: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ (2) «بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است»‏.

با وجود این آیۀ شریفه، جایی برای نا امیدی باقی نمانده است. پس از توبه، از دوستان خدا شمرده می شوید؛ زیرا خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ»؛ (3) «خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را نیز دوست دارد». چه پیامی لذت بخش تر از این سخن الهی كه انسان گناهكار، پس از توبه، محبوب خدا شود.

پس با این پیام الهی معلوم است كه هیچ گاه در رحمت خداوند به روی انسان ها بسته نیست.

پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - نیز فرمودند: «التائب مِن الذنب كمن لا ذنب به»؛ (4) «توبه كننده از گناه، مثل كسی است كه هیچ گناهی را مرتكب نشده است». البته توبه واقعي، شرايطي دارد. در اين مورد، امير مؤمنان - عليه السلام - مي فرمايد: «توبه، به دل پشیمان شدن و به زبان آمرزش خواستن و به اندام ترك نمودن است».(5)

بنابراین، توبه سه ركن دارد:

1. پشيماني؛ 2. استغفار زباني؛ 3. تصميم بر ترك گناه براي هميشه.

وقتی توبه كنید و به طرف خدا بروید، باز مطمئناً حضورش را حس خواهید نمود و توجه اش را بيش از پيش خواهيد ديد.

در تماس بعدی، از ویژگی ها و شرایط خود بنویسید تا در زمینه پیشرفت معنوی شما را راهنمایی كنیم. همچنین می توانید با بخش تلفنی مركز به شماره 09640 ارتباط برقرار كرده و در امور مختلف مشاوره بگیرید.

موفق و پیروز باشید.

 

پی نوشت ها:

1. المائده (5)، آيه 54.

2. الزمر (39)، آیه 53.

3. البقره (2)، آیه 222.

4. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، دنیای دانش، تهران، 1382ش.

5. محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 2، ص 997، ماده "ذنب"، دار الحديث، 1416 ه.ق. 

مرا راهنمایی كنید تا به او ثابت كنم كه اشتباه می كند
دوست خود را تحت فشار قرار ندهید و با او به محبت رفتار كنید و در تماس بعدی شك و تردید های او را مطرح كنید تا كارشناسان اعتقادی راهنمایی های لازم را ارایه کنند.

مدتی است دوستم دچار شك هایی شده و حرفهای كفر میزند. البته این سوال دوستم هست لذا خواهشمندم مرا راهنمایی كنید تا به او ثابت كنم كه اشتباه می كند

بروز شك و تردید در بارهء خدا و دین در سن جوانی، امری طبیعی است و خداوند به مصلحت چنین حالتی را برای جوانان قرار داده تا دین آنان حاصل تحقیق باشد و این امر ،ناشی از پلیدی فرد نیست؛ خصوصا این حالت در افرادی كه دارای ذهن قوی تری هستند، بیشتر و قوی تر است. البته این وضعیت می تواند در شرایط فشار های عصبی یا مطالعهء بی حساب كتب یا ... تند تر شود.

دوست خود را تحت فشار قرار ندهید و با او به محبت رفتار كنید و در تماس بعدی حرف ها و شك و تردید های او را مطرح كنید تا كارشناسان محترم كلام و اعتقادات راهنمایی های لازم را به شما ارایه كنند. موفق باشید

---------------

چرا عقل، فطرت، جدان، پیامبران و اینهمه تبلیغ نتوانست انسانها هدایت کند
عدم هدایت اكثر مردم مربوط به انبیا و امامان نیست، زیرا آنان همه سختی ها را متحمل و از همه پتانسیل ها استفاده نمودند كه مردم هدایت شوند ...

عوامل درونی (عقل. فطرت وجدان) و عوامل بیرونی ( پیامبران و اینهمه تبلیغات دینی و اخلاقی) نتوانستند اكثریت انسانها را در مسیر حق قرار دهند؟ نه در حكومت علی ع و نه در حكومت اسلامی ایران؟ چرا؟ اگر اكثریت معیار درستی یا نادرستی شود . خدا . پیامبران و امامان شیعه (ع) كه پیروانشان اقلیتند. بزرگترین شكست خوردگان تاریخ اند. و ابلیس و پیروانش كه اكثریت اند پیروز اند. معیار اكثریت در مقبولیت حكومت اسلامی. در انتخابات . در سنجش علم و ایمان دانش آموزان و در نظر سنجی ها هنوز به كار می رود؟چرا؟

در ابتدا باید گفت: عدم هدایت اكثر مردم مربوط به انبیا و امامان نیست، زیرا آنان همه سختی ها را متحمل و از همه پتانسیل ها استفاده نمودند كه مردم هدایت شوند، اما برخی انسان ها در تشخیص حق دچار مشكل شدند، لذا این امر را باید در عوامل دیگر جستجو نمود. همچنین انبیا و امامان شكست خوردگان تاریخ نبودند، چون آنچه كه در اسلام محوریت اهمیت دارد انجام وظیفه است ، كه آنان انجام دادند، مهمتر از همه اینكه عدم هدایت مردم به خود آنان وزمینه های دیگر بر می گردد د. - به آنها اشاره خواهدشد - قبل از بیان این عوامل لازم است به ارزش اكثریت اشاره نمائیم :مطالعه آيات روايات حضرت رسول(ص) و امامان ما را به اين نكته رهنمون مي‏سازد كه بر خلاف ديدگاه قرار داد اجتماعي ـ كه منشأ مشروعيت همه مسائل سياسي را در رأي اكثريت مي‏داند ـ در انديشه سياسي اسلام، اكثريت از آن جهت كه اكثريت است، اعتبار و ارزشي ندارد ، بلكه اكثريت از آن جهت ارزش دارد كه نمودار ارزش‏هاي انساني و اسلامی باشد. در قرآن و ديگر منابع اسلامي به اين دو نوع اكثريت اشاره شده است: بندگان خدا كساني هستند كه سخنان را مي‏شنوند و بهترينش را پيروي مي‏كنند.(1)،). اين آيه معيار «احسن» را براي گزينش مطرح مي‏كند، نه كميت افراد را. امام علي(ع) نيز مي‏فرمايد: درطريق هدايت و رستگاري، از كمي نفرات وحشت نكنيد؛ زيرا مردم در اطراف سفره‏اي اجتماع كرده‏اند كه مدت سيري آن كوتاه و گرسنگي آنطولاني است (2)از این رو در قرآن عبارات از این دست وجود دارد : اكثرهم لایعلمون واكثرهم لا یعقلون، این عبارات نشان می دهد كه اكثریت مطرح در اسلام ، با اكثریت كه در فلسفه غرب مطرح است تفاوت دارد، آنچه كه در اسلام وجود دارد اكثريت هوشمند، مؤمن و آگاه به مسايل، ارزش است. اگر جامعه در چارچوب اسلام و اصول و ارزش‏هاي آن و با آگاهي و هوشياري در مسايل سياسي وارد شود و در راهيابي به حقايق و عدالت و يا تشخيص قانون درست از نادرست، اختلاف پيش آيد، رأي چنين اكثريّتي بر رأي اقليّت ترجيح دارد؛ زيرا در اين صورت، اكثريت به واقعيات نزديك‏ترند و آراي چنين اكثريتي را عقل و شرع تأييد مي‏كند. رأي چنين اكثريتي بر وفق فطرت پاك و سرشت اوليه انسان‏ها مي‏باشد كه در قرآ ن به آن اشاره شده است: فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله...، (3) امام علي(ع) نیز انسان ها را به همراهی با اكثریت دین مدار فرا می خواند(4) بر این اساس باید گفت: آن دسته انساهای كه ارزش مدار نباشند، -اگر چه زیاد باشند- اكثر محسوب نمی شود.

نكته ديگري كه در اين جا لازم به ذكر مي‏باشد جايگاه اكثريت در ارتباط با تشكيل حكومت اسلامي است: اما قبل از پرداختن به آن بايد توجه شود مراد از مشروعيت، مشروعيت به مفهوم مقبوليت (agreement) و مورد رضايت مردم در حوزه جامعه‏شناسي سياسي نمي‏باشد بلكه منظور مشروعيت به مفهوم حقانيت (truthability) در برابر غصب (usurpation) يعني ناحق بودن حكومت مي‏باشد. بر اساس آيات و روايات متعدّد مشروعيت حاكم اسلامي(اعم از ائمه اطهار در زمان حضور و ولي فقيه در عصر غيبت) وابسته به رأي و رضايت مردم نمي‏باشد بلكه رأي و رضايت كمك و همدلي مردم باعث به وجود آمدن و تحقق حكومت اسلامي مي‏شود حضرت امير(ع) مي‏فرمايد: ا؛ اگر حضور بيعت‏كنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمي‏شد...رشته كار [حكومت] را از دست مي‏گذاشتم،(4) همچنين مي‏فرمايد: لا رأي لمن لا يطاع؛ كسي كه فرمانشپيروي نمي‏شود رأيي ندارد(5)

 بعد از بیان این مطالب به عوامل عدم هدایت پذیری مردم می پردازیم كه برخی از آنان عبا رتند :

ا)فرهنگی تربیتی

1- جهل و ضعف بینش و نداشتن آگاهی درست از ماهیت دین و نقش و كاركرد آن در تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان.

2- ابلیس و شیطانهای جنی و انسانی كه مهمترین نقش را در عدم گرایش انسان به حق دارند

3- تقویت بعد حیوانی

انسان دو بعد مادی و معنوی دارد. اگر انسان بعد مادی خود را تقویت نماید، از مسیر حقخارج میگردد.- متأسفانه- بیشتر انسانها به دلیل سطحی نگری و ظاهر بینی بیش تربه تقویت بعد مادی خود میپردازند و سعادت خود را در مال دنیا و زندگی زودگذر جستجو میكنند ،و این در حالی است كه بعد معنوی انسان مانند گرایش به خدا و معاد باوری مورد توجه انسانها قرار نمیگیرد، زیرا بعد مادی انسان به صورت غریزی می باشد- كه ملموس و محسوس است-، اما بعد معنوی انسان با تأمل و تفكر و طهارت باطنی حاصل شود. كه بیشتر مردم كمتر از عقل بهره می گیرند، از این رو در قرآن تعابیری همچون «أكثرهم لا یعقلون»، «أكثرهم لا یتفكرون» آمده ، و در تضاد بین غریزه جنسی و عقل، غریزه جنسی بر عقل غالب میگردد.

 ب) زمینههای خانوادگی

1- وراثت و ژنتیك

با توجه به قانون وراثت، بسیاری از خویهای زشت و زیبا، از طریق ژن به فرزندان منتقل میشود. خُلق و خویها و عملكردهای والدین و اجداد زمینه را برای افزایش یا كاهش گرایش انسان هابه حق را فراهم میسازد

2- سطح آگاهیهای دینی خانواده

 میزان توجه و اهمیت دادن به ترتیب هدایت، شیوه آموزشها و برخوردها از جمله مسایلی است كه میتواند در هدایت وعدم هدایت انسان ها موثر باشند، و بیشتر خانواده ها نمی توانند زمینه ای حق گرایی، فرزندان خود را فراهم نمایند.

3- تأثیر خودآگاه و منفی غذاهای حرام و شبه ناك در نطفه و بینشها و گرایشهای مذهبی.

ج) زمینههای اقتصادی

1- قدرت و ثروت

احساس بینیازی و همچنین كاخنشینی، روحیهای در انسان ایجاد میكند كه باعث گناه طغیان روحی و فكری میشود. زمینه را برای كاهش یا عدم پایبندی به مسایل دینی فراهم میسازد. قرآن كریم میفرماید: "ان الإنسان لیطغی ان راه استغنی؛ انسان چون خود را بینیاز ببیند، طغیان میكند".(6)

2- فقر و تهیدستی

د) زمینههای اجتماعی

1- محرومیتها و وازدگیهای اجتماعی

افرادی كه كارهایشان برای خدا و برپایه اخلاص و نزدیكی به خدا نیست،وابسته به جامعه هستند. تعریف و تكذیب جامعه، معیار خوشبختی و بدبختیآنها است. چنین افرادی اگر از جامعةخود، رانده و دلزده گردند، عقدة حقارت و احساس خودكمبینی میكنند، عقده در آنها كینه و عداوت به وجود میآورد، در نتیجه به سوی گناهان سوق داده میشوند.(7)

2- سیاست های حاكمان ظالم

 داده های تاریخی نشان می دهد كه حاكمان ظالم عوامل مهم گمراه مردم می باشند؛ درطول تاریخ این فرعون ها بودند كه با استفاده از همه ابزار وامكانات مردم را گمرا می نمودند ونمی گذاشتند كه مردم دنبال حق بروند، متاسفانه عملكرد آنان به گونه ای موثر بودكه مردم به نصایح انبیا ووجدان خود كم تر توجه می نمودند و تحت تاثیر تبلیغات وبر نامه های حكومت ها ورهبران ظالم قرار می گرفتند، البته حب دنیا ودنیا گرایی عامل مهم نیز عامل مهم حق گریزی مردم به حساب می آید.

پی نوشت ها :

1.زمر، آيه 18 .

2.صبح صالح،نهج‏البلاغه، خطبه 201، ص 319.

3.سوره روم، آيه30.

4. فیض الاسلام ، نهج‏البلاغه، تهران ، چاب آفتاب ، ص 43 ، خطبه3

5. همان ، خطبه 27.

6. علق، آیه 6.

7. محسن قرائتی، گناهشناسی ، انتشارات پیام آزادی،چاپ سوم ص 169.

تعريف معرفه النفس چیست؟ آيا به معرفه الله ارجحيت دارد؟
معرفت نفس يعني خود شناسي، خود شناسي اخلاقي بدان معناست كه انسان به تامل درباره خود بپردازد و صفات، استعدادها و ملكات مثبت و منفي خود را در قدم اول بشناسد ...

تعريف معرفه النفس چیست؟ آيا به معرفه الله ارجحيت دارد؟ راه تحصيل آن چیست؟ منابع تحصيل آن كدام است؟

معرفت نفس از مباحث بسيار مهم و ارزشمند در حوزه اخلاق و عرفان اسلامي است كه جنبه هاي مختلفي دارد.

معرفت نفس يعني خود شناسي، خود شناسي اخلاقي بدان معناست كه انسان به تامل درباره خود بپردازد و صفات، استعدادها و ملكات مثبت و منفي خود را در قدم اول بشناسد و در قدم دوم به يك سازندگي اصولي دست بزند. مسلم است كه انسان تا از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد، نمي تواند به اصلاح خود بپردازد.

در آيات و روايات، بر خودشناسي تاكيد فراواني شده است كه ما چند نمونه را ذكر مي كنيم:

1. قرآن كريم ضمن توجّه خاصي كه به مسئله خودشناسي دارد، مي فرمايد:

 "عليكم أنفسكم لا يضرّ كم من ضلّ إذا اهتديتم؛به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رسانداي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد."(1)

2.نبي مكرم اسلام نيزدر رواياتي ضمن تاكيد بر اسباب معرفت نفس و آثار آن، خودشناسي را راه خداشناسي دانسته و فرموده اند:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت".(2)

حضرت علي(ع) هم در اين باره مي فرمايند:

3. غَايَةُ الْمَعْرِفَةِ أَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ نَفْسَه‏؛ بالاترين حد شناخت، خود شناسي است.(3)

4. أَعْظَمُ الْجَهْلِ جَهْلُ الْإِنْسَانِ أَمْرَ نَفْسِه‏؛ بزرگترين ناداني، جهل انسان نسبت به خود است.(4)

5. نَالَ الْفَوْزَ الْأَكْبَرَ مَنْ ظَفِرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْس‏؛ كسي كه به شناخت خويش دست يابد، به بالاترين سعادت رسيده است.(5)

6. مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهَي إِلَي غَايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْم‏؛هر كه خود را بشناسد، به نتيجه و غايت هر شناخت و دانشي دست يافته است.(6)

-بي ترديد، شناخت صفات و حالات مثبت و منفي نفس، كار يك شبه نيست، بلكه همواره و در هر لحظه از زندگي نبايد از چنين كاري غافل بود. يكي از مهمترين عوامل موفقيت در اين مسير، واقع بيني است. كسي مي تواند خود را بشناسد كه با خودش تعارف نداشته باشد و بداند هرگز نمي تواند خود را فريب دهد. خود را از هرگونه نقص و عيبي مبرا دانستن، مهمترين مانع در پروسه شناخت نفس است. انسان بايد از روي حقيقت جويي به تجزيه و تحليل احوال دروني خود بپردازد و بداند كه با اغفال خود و ديگران، واقعيت عوض نمي شود و كسي از اين راه، به سعادت نمي رسد. از سوي ديگر، صبر و بردباري نيز از كليدهاي موفقيت از اين راه است. مراحل تكامل را همچون پله هاي نردبان يكي پس از ديگري طي كرد تا به مقصد نهايي رسيد.

خلاصه آنكه بايد عزم را جزم كرد و دامن همت را بالا زد و در اين راه گام برداشت. بي ترديد كسي كه در اين راه گامهاي اوليه را بپيمايد خداوند در پيمودن بقيه راه او را كمك خواهد كرد به ويژه اگر طي اين مسير با توسل به اهل بيت و توكل توام باشد.

-راه تحصيل:

1. راه علمي كه با مطالعه و كلاس رفتن به دست مي آيد.

2. راه عملي كه نياز به مجاهدت دارد و بطور خلاصه عبارتند از:

أ- به خدا توكل كنيم، چه در شروع راه و چه در امتداد آن.

ب- به اهميت و ارزش خودشناسي توجه كنيم و روحيه غفلت را از خود بزداييم.

ج- با پا گذاشتن روي هواي نفس سعي در كشف امتيازات و معايب خود داشته باشيم.

د- در صدد رفع رذايل اخلاقي و معايب خود برآييم.

ه- اهتمام به انجام واجبات و ترك محرمات بداريم.

و- تفكر و تدبر در آيات قرآن. و...

براي رفع معايب نيز مي توان از شيوه مشارطه، مراقبه و محاسبه بهره گرفت: در ابتداي هر روز با خود عهد كنيم و شرط ببنديم كه فلان عيب يا عيوب مورد نظر را ترك كنيم (مشارطه)، در طول روز در اعمال و گفتار خود دقت كافي داشته باشيم(مراقبه) و در پايان روز، اعمال روزانه خود را مورد بررسي قرار دهيم؛ نسبت به اعمال صالح و ترك اعمال ناشايست خدا را شكر كنيم و نسبت به موارد عدم رعايت عهد خدا، توبه كنيم و در صدد جبران برآييم(محاسبه).

-خودشناسي ارزشمندترين شناخت ها و مقدمه خداشناسي است، معرفت نفس نه تنها بر معرفت الله ارجحيت ندارد، بلكه وسيله اي است براي بهتر شناختن خدا؛ پس اصل، معرفت رب العالمين است كه براي رسيدن به آن بايد از ابزار و وسايلي از جمله شناخت نفس استفاده كرد.

براي مطالعۀ بيشتر به لينك زير كه آدرس انجمن گفتگوي ديني مركز ملي است رجوع فرماييد:

http://www.askdin.com/thread21314.html

-منبع براي مطالعه:

1. تهذيب نفس يا خودسازي: استاد ابراهيم اميني

2. خودشناسي براي خودسازي: استاد مصباح يزدي

3. مباني خداشناسي: محمدي ري شهري

4. معارف قرآن: استاد محمدتقي مصباح يزدي

5. معرفت نفس: استاد حسن زاده آملي

6. حكمت عملي يا اخلاق مرتضوي، علامه حسن زاده آملي

7. مجموعه آثار شهيد مطهري، خصوصا كتاب هاي ايمان، انسان و سرنوشت

پي نوشت ها:

1. مائده (5) آيه 105.

2. علامه مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بيروت، 1404 ه ق، ج 2،ص 32.

3. تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، دفتر تبليغات‏، قم، ‏1366 ش‏، ص 232

4. همان.

5. همان.

6. همان.

اگر بخواهیم خودمون رو بشناسیم از طریقه علم روان شناسی‌برسیم چطور؟
علم روانشناسی علمی است كه رفتارها و اعمال انسان را مورد بررسی قرار می دهد و با معرفت نفس و خود شناسی دینی و اسلامی تفاوت دارد.

 اگر بخواهیم خودمون رو بشناسیم از چه راهی می تونم و اگر از طریقه علم روان شناسی‌برسیم چطور؟ چون كه می گن اگر خودتو بشناسی خدای خودتو بهتر می شناسی؟

علم  روانشناسی علمی است كه رفتارها و اعمال انسان را مورد بررسی قرار می دهد و با معرفت نفس و خود شناسی دینی و اسلامی تفاوت دارد. اگر از طریق علم روانشناسی دنبال خود شناسی باشید، تنها به بخشی از وجود انسان علم پیدا می شود و به تمام حقیقت انسان معرفت كسب نمی شود.

 مهم ترین رابطة انسان با خودش این است كه خویش را بشناسد.

 تا انسان خود را نشناسد و از استعدادها و لیاقتهای روحی و جسمی خود آگاه نشود و موقعیت خود را در جهان آفرینش نشناسد، نمیتواند به شخصیت و ارزش وجودی خود پی ببرد و در رسیدن به هدف نهایی از آفرینش خویش  استفاده نماید.

 خودشناسی به معنای این است كه انسان مقام واقعی خود را درك كند و حقوقی را كه هر یك از اعضا و جوارح بر او دارند بشناسد و ادا نماید. انسان از طریق خودشناسی میفهمد كه آزاد، مختار و مسئول آفریده شده،  هدف از خلقت او قرب به درگاه الهی، رسیدن به مقام عبودیت و بندگی و آراستگی به اخلاق و صفات كمال و جمال حق گشتن است، كه این بالاترین سیر كمال بشر است.

آن چه خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده، نشانههای روشنی از علم و قدرت و حكمت پروردگار است، و در میان مخلوقات هیچ موجودی به اندازة انسان دارای این همه سرّ و حكمت نیست.

شناخت انسان در شناخت خدا نقش مهمّی دارد و  خودشناسی راهی به سوی خداشناسی است: "من عرف نفسه فقد عرف ربّه"(1) انسان با خودشناسی به قابلیتها، توانمندیها، تحولات و ویژگیهای فطری و غیر فطری خود پی برده،  ضعف، فقر، نیازمندی و تعلق به قدرت لایتناهی پروردگار را در خود حس خواهد كرد، و این مقدمهای برای سلوك عملی و رفتن به سوی خدا و كمال مطلوب خواهد بود. در روایات، خودشناسی برترین و نافعترین شناخت، شمرده شده است

"راههای خودشناسی": خودشناسی از دو راه امكانپذیر است:

 1. با سیر درونی (انفس)، و مطالعه، تفكر و تعقّل در درون انسان اعم از جسم و روح.

 2. با سیر بیرونی (آفاقی)، و این كه انسان در بین موجودات جهان هستی چه جایگاهی دارد؟  چرا به عنوان "خلیفة الله" (جانشین خدا در زمین) قرار داده شده است؟ و...

سیر آفاقی (بیرونی) و انفسی (درونی) به شكلهای گوناگون امكان پذیر است:

الف) از طریق وحی و مطالعة كتاب و سنت و این كه قرآن و روایات دربارة انسان چه گفته است مانند آیات:

 "هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ; (غافر، 67):

 "إِنَّ الاْ نسان خُلِقَ هَلُوعًا ; (معارج، 19)

 "خُلِقَ الانسان مِنْ عَجَلٍ; (انبیأ، 37)

 "لَقَدْ خَلَقْنَا الاْ نسان فِیَّ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ; (تین، 4)، و آیات: نحل، 78; مؤمنون، 12 - 16; حج، 5; روم، 54; واقعه، 57 - 62; یس، 77; انسان، 1 - 3; نبأ، 8; عبس، 18 - 24; انفطار، 7 - 19; و...(2)جهت آگاهی بیشتر ر.ك: مبانی خداشناسی، محمدی ری شهری، ص 91 - 154، دارالحدیث ؛ معارف قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ص 321ـ442، مؤسسة در راه حق.

در یكی از اشعار منسوب به امیرالمؤمنیننیز آمده است : أتزعم انك جرم صغیر  و فیك انطوی العالم الاكبر؛ گمان میكنی  جسم كوچكی هستی، در حالی كه این گونه نیست، بلكه  درونت عالم بزرگی نهفته است". (3)

ب) از طریق مطالعة كتابهایی كه در مورد خصوصیات جسمی و روحی انسان و شناخت: چشم، گوش، پوست، مغز، اعصاب، قلب، سلولها، استخوانها و ... نوشته شده است .

 این گونه مطالعات اگر با تفكر و تعقل صحیح همراه باشد انسان را به شناخت خدا خواهند رساند. قرآن مجید می فرماید:

"وَ فِی خَلْقِكُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَایَـَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ؛ و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع‏] جنبنده [ها] پراكنده مي‏گرداند، براي مردمي كه يقين دارند نشانه‏هايي است."(4)

ج) سیر و شناخت از راه عرفان و شهود كه انسان به وسیلة تقوا، تزكیه نفس و سیر و سلوك عملی به آن نائل میگردد.

به بیان دیگر یكی از ره های خود شناسی  راه اصلاح نفس و تهذیب اخلاق و پرورش ملكات والای انسانی  است. انسان ازاین طریق  به كرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی كه پرتوی از انوار الهی است، پی میبرد و از همین راه خالق خویش را شناخته و مسیر عبودیتش را طی مینماید . 

برای اطلاع بیشتر به كتاب "معرفت نفس" علامه حسن زاده آملی،"انسان كامل" شهید مطهری مراجعه نمائید.

 

پی نوشت ها:

 1 . عبد الواحد تميمي آمدي‏،غرر الحكم ، ج 5 ، ص 194 ، مادة عرف.شرح آقا جمال الدين خوانساري‏،دانشگاه تهران‏،تهران،1366ش.

2.  مبانی خداشناسی، محمدی ری شهری، ص 91 - 154، دارالحدیث ،قم؛ معارف قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی، ص 321ـ442، مؤسسة در راه حق، قم.

3. الاربعین، الشیخ الماحوزی، تحقیق: سید مهدی رجائی، ص 281، طبع امیر.

4. جاثیه ‌(45) آیه 4

صفحه‌ها