مبادي علم اخلاق

برای خدا چه فرقی میكند كه ما چطور زندگی كنیم؟
قرآن می فرماید:«اگر شما و همه مردم روي زمين كافر شويد [زياني به خدا نمي‏رسد] زيرا خدا بي‏نياز و ستوده است».

برای خدا چه فرقی میكند كه ما چطور زندگی كنیم؟ خوب باشیم یا بد؟ عبادت بكنیم با نكیم؟ دینمان چه باشد؟ با تشكر

پرسش گر گرامی برای خدا هیچ فرقی نمی كند كه ما چطور زندگی كنیم؟ خوب باشیم یا بد؟ عبادت بكنیم با نكنیم؟ دینمان چه باشد؟

چون او غنی و بی نیاز مطلق است و به هیچ چیز و هیچ كس نیاز ندارد این تصریح قرآن كریم است :« وَ قالَ مُوسي‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميد» (1)و موسي [به بني‏اسرائيل‏] گفت: اگر شما و همه مردم روي زمين كافر شويد [زياني به خدا نمي‏رسد] زيرا خدا بي‏نياز و ستوده است. 

این ما هستیم كه به برنامه ای جامع برای درست زندگی كردن و به خوب بودن و به عبادت نیاز داریم تا  بتوانیم به كمال دنیوی و اخروی برسیم. خدا راضی نیست كه ما راه بی دینی را انتخاب كنیم و از سعادت دور شویم، چرا كه او دوست دارد همه شاكر باشند و به سعادت واقعی خود برسند. «إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضي‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري‏ ثُمَّ إِلي‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(2)

اگر ناسپاسی كنید خداوند از شما بی نیاز است و هرگز ناسپاسی را برای بندگانش نمی پسندد، سپس بازگشت همه شمابه سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد، چرا كه او به آنچه درون سینه هاست آگاه است.

پس خدایی كه ما را خلق كرده فرموده باید درست زندگی كنید و عبادت كنید،خوب باشید و دین تان، دین حق، یعنی اسلام باشد، تا بتوانید به سعادت برسید، وگرنه ضررش به خود شما برمی گردد، و روز قیامت از اعمال تان باخبر می شوید، و از نعمت های بهشت بی بهره خواهید ماند.و در صورت اشتباه و گناه، تاوان كارهای خود را پس می دهید.

پی نوشت ها :

1. ابراهیم (14) آیه 8.

2. زمر (39) آیه 7

خدا،پیامبران و امامان(ع) كه پیروانشان اقلیتند، شكست خوردگان تاریخند؟
همچنین انبیا و امامان شكست خوردگان تاریخ نبودند، چون آنچه كه در اسلام محوریت اهمیت دارد انجام وظیفه است.

عوامل درونی (عقل. فطرت وجدان) و عوامل بیرونی ( پیامبران و اینهمه تبلیغات دینی و اخلاقی) نتوانستند اكثریت انسانها را در مسیر حق قرار دهند؟ نه در حكومت علی ع و نه در حكومت اسلامی ایران؟ چرا؟ اگر اكثریت معیار درستی یا نادرستی شود . خدا . پیامبران و امامان شیعه (ع) كه پیروانشان اقلیتند. بزرگترین شكست خوردگان تاریخ اند. و ابلیس و پیروانش كه اكثریت اند پیروز اند. معیار اكثریت در مقبولیت حكومت اسلامی. در انتخابات . در سنجش علم و ایمان دانش آموزان و در نظر سنجی ها هنوز به كار می رود؟چرا؟

 در ابتدا باید گفت: عدم هدایت اكثر مردم مربوط به انبیا و امامان نیست، زیرا آنان همه سختی ها را متحمل و از همه پتانسیل ها استفاده نمودند كه مردم هدایت شوند، اما برخی انسان ها در تشخیص حق دچار مشكل شدند، لذا این امر را باید در عوامل دیگر جستجو نمود. همچنین انبیا و امامان شكست خوردگان تاریخ نبودند، چون آنچه كه در اسلام محوریت اهمیت دارد انجام وظیفه است ، كه آنان انجام دادند، مهمتر از همه اینكه عدم هدایت مردم به خود آنان وزمینه های دیگر بر می گردد د. - به آنها اشاره خواهدشد - قبل از بیان این عوامل لازم است به ارزش اكثریت اشاره نمائیم :مطالعه آيات روايات حضرت رسول(ص) و امامان ما را به اين نكته رهنمون مي‏سازد كه بر خلاف ديدگاه قرار داد اجتماعي ـ كه منشأ مشروعيت همه مسائل سياسي را در رأي اكثريت مي‏داند ـ در انديشه سياسي اسلام، اكثريت از آن جهت كه اكثريت است، اعتبار و ارزشي ندارد ، بلكه اكثريت از آن جهت ارزش دارد كه نمودار ارزش‏هاي انساني و اسلامی باشد. در قرآن و ديگر منابع اسلامي به اين دو نوع اكثريت اشاره شده است: بندگان خدا كساني هستند كه سخنان را مي‏شنوند و بهترينش را پيروي مي‏كنند.(1)،). اين آيه معيار «احسن» را براي گزينش مطرح مي‏كند، نه كميت افراد را. امام علي(ع) نيز مي‏فرمايد: درطريق هدايت و رستگاري، از كمي نفرات وحشت نكنيد؛ زيرا مردم در اطراف سفره‏اي اجتماع كرده‏اند كه مدت سيري آن كوتاه و گرسنگي آنطولاني است (2)از این رو در قرآن عبارات از این دست وجود دارد : اكثرهم لایعلمون واكثرهم لا یعقلون، این عبارات نشان می دهد كه اكثریت مطرح در اسلام ، با اكثریت كه در فلسفه غرب مطرح است تفاوت دارد، آنچه كه در اسلام وجود دارد اكثريت هوشمند، مؤمن و آگاه به مسايل، ارزش است. اگر جامعه در چارچوب اسلام و اصول و ارزش‏هاي آن و با آگاهي و هوشياري در مسايل سياسي وارد شود و در راهيابي به حقايق و عدالت و يا تشخيص قانون درست از نادرست، اختلاف پيش آيد، رأي چنين اكثريّتي بر رأي اقليّت ترجيح دارد؛ زيرا در اين صورت، اكثريت به واقعيات نزديك‏ترند و آراي چنين اكثريتي را عقل و شرع تأييد مي‏كند. رأي چنين اكثريتي بر وفق فطرت پاك و سرشت اوليه انسان‏ها مي‏باشد كه در قرآ ن به آن اشاره شده است: فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله...، (3) امام علي(ع) نیز انسان ها را به همراهی با اكثریت دین مدار فرا می خواند(4) بر این اساس باید گفت: آن دسته انساهای كه ارزش مدار نباشند، -اگر چه زیاد باشند- اكثر محسوب نمی شود.

نكته ديگري كه در اين جا لازم به ذكر مي‏باشد جايگاه اكثريت در ارتباط با تشكيل حكومت اسلامي است: اما قبل از پرداختن به آن بايد توجه شود مراد از مشروعيت، مشروعيت به مفهوم مقبوليت (agreement) و مورد رضايت مردم در حوزه جامعه‏شناسي سياسي نمي‏باشد بلكه منظور مشروعيت به مفهوم حقانيت (truthability) در برابر غصب (usurpation) يعني ناحق بودن حكومت مي‏باشد. بر اساس آيات و روايات متعدّد مشروعيت حاكم اسلامي(اعم از ائمه اطهار در زمان حضور و ولي فقيه در عصر غيبت) وابسته به رأي و رضايت مردم نمي‏باشد بلكه رأي و رضايت كمك و همدلي مردم باعث به وجود آمدن و تحقق حكومت اسلامي مي‏شود حضرت امير(ع) مي‏فرمايد: ا؛ اگر حضور بيعت‏كنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمي‏شد...رشته كار [حكومت] را از دست مي‏گذاشتم،(4) همچنين مي‏فرمايد: لا رأي لمن لا يطاع؛ كسي كه فرمانشپيروي نمي‏شود رأيي ندارد(5)

 بعد از بیان این مطالب به عوامل عدم هدایت پذیری مردم می پردازیم كه برخی از آنان عبا رتند :

ا)فرهنگی تربیتی

1- جهل و ضعف بینش و نداشتن آگاهی درست از ماهیت دین و نقش و كاركرد آن در تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان.

2- ابلیس و شیطانهای جنی و انسانی كه مهمترین نقش را در عدم گرایش انسان به حق دارند

3- تقویت بعد حیوانی

انسان دو بعد مادی و معنوی دارد. اگر انسان بعد مادی خود را تقویت نماید، از مسیر حقخارج میگردد.- متأسفانه- بیشتر انسانها به دلیل سطحی نگری و ظاهر بینی بیش تربه تقویت بعد مادی خود میپردازند و سعادت خود را در مال دنیا و زندگی زودگذر جستجو میكنند ،و این در حالی است كه بعد معنوی انسان مانند گرایش به خدا و معاد باوری مورد توجه انسانها قرار نمیگیرد، زیرا بعد مادی انسان به صورت غریزی می باشد- كه ملموس و محسوس است-، اما بعد معنوی انسان با تأمل و تفكر و طهارت باطنی حاصل شود. كه بیشتر مردم كمتر از عقل بهره می گیرند، از این رو در قرآن تعابیری همچون «أكثرهم لا یعقلون»، «أكثرهم لا یتفكرون» آمده ، و در تضاد بین غریزه جنسی و عقل، غریزه جنسی بر عقل غالب میگردد.

 ب) زمینههای خانوادگی

1- وراثت و ژنتیك

با توجه به قانون وراثت، بسیاری از خویهای زشت و زیبا، از طریق ژن به فرزندان منتقل میشود. خُلق و خویها و عملكردهای والدین و اجداد زمینه را برای افزایش یا كاهش گرایش انسان هابه حق را فراهم میسازد

2- سطح آگاهیهای دینی خانواده

 میزان توجه و اهمیت دادن به ترتیب هدایت، شیوه آموزشها و برخوردها از جمله مسایلی است كه میتواند در هدایت وعدم هدایت انسان ها موثر باشند، و بیشتر خانواده ها نمی توانند زمینه ای حق گرایی، فرزندان خود را فراهم نمایند.

3- تأثیر خودآگاه و منفی غذاهای حرام و شبه ناك در نطفه و بینشها و گرایشهای مذهبی.

ج) زمینههای اقتصادی

1- قدرت و ثروت

احساس بینیازی و همچنین كاخنشینی، روحیهای در انسان ایجاد میكند كه باعث گناه طغیان روحی و فكری میشود. زمینه را برای كاهش یا عدم پایبندی به مسایل دینی فراهم میسازد. قرآن كریم میفرماید: "ان الإنسان لیطغی ان راه استغنی؛ انسان چون خود را بینیاز ببیند، طغیان میكند".(6)

2- فقر و تهیدستی

د) زمینههای اجتماعی

1- محرومیتها و وازدگیهای اجتماعی

افرادی كه كارهایشان برای خدا و برپایه اخلاص و نزدیكی به خدا نیست،وابسته به جامعه هستند. تعریف و تكذیب جامعه، معیار خوشبختی و بدبختیآنها است. چنین افرادی اگر از جامعةخود، رانده و دلزده گردند، عقدة حقارت و احساس خودكمبینی میكنند، عقده در آنها كینه و عداوت به وجود میآورد، در نتیجه به سوی گناهان سوق داده میشوند.(7)

2- سیاست های حاكمان ظالم

 داده های تاریخی نشان می دهد كه حاكمان ظالم عوامل مهم گمراه مردم می باشند؛ درطول تاریخ این فرعون ها بودند كه با استفاده از همه ابزار وامكانات مردم را گمرا می نمودند ونمی گذاشتند كه مردم دنبال حق بروند، متاسفانه عملكرد آنان به گونه ای موثر بودكه مردم به نصایح انبیا ووجدان خود كم تر توجه می نمودند و تحت تاثیر تبلیغات وبر نامه های حكومت ها ورهبران ظالم قرار می گرفتند، البته حب دنیا ودنیا گرایی عامل مهم نیز عامل مهم حق گریزی مردم به حساب می آید.

پی نوشت ها :

1.زمر، آيه 18 .

2.صبح صالح،نهج‏البلاغه، خطبه 201، ص 319.

3.سوره روم، آيه30.

4. فیض الاسلام ، نهج‏البلاغه، تهران ، چاب آفتاب ، ص 43 ، خطبه3

5. همان ، خطبه 27.

6. علق، آیه 6.

7. محسن قرائتی، گناهشناسی ، انتشارات پیام آزادی،چاپ سوم ص 169.

آیا امام زمان گناه ما را می بیند؟
خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مي‏بينند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده مي‏شويد و شما را به آنچه عمل مي‏كرديد، خبر مي‏دهد».

آیا موقع گناه، امام زمان گناه ما را می بیند یا نه؟

شرح: آیا موقع گناه ائمه نیز ناظر اعمال ما هستند و اگر این چنین باشد لقب ستار العیوب خدا برای چیست؟ مگر نه او گناهان را می پوشاند، مثلا موقع گناه امام زمان گناه ما را می بیند یا نه؟

خداوند تعالي در مورد سؤال شما در قرآن كريم مي فرمايد:«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ (1) بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مي‏بينند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشكار، بازگردانده مي‏شويد و شما را به آنچه عمل مي‏كرديد، خبر مي‏دهد».

به گفته‏ي روايات، مراد از: «الْمُؤْمِنُونَ»، امامان معصومند كه خداوند آنان را از اعمال ما آگاه مي‏سازد. (2)

در ميان پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام با توجه به اخبار فراواني كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و امامان عليهم السّلام از اعمال همه امت آگاه مي‏شوند، يعني خداوند از طرق خاصي اعمال امت را بر آنها عرضه مي‏دارد. (3) اين عرضه، روزانه يا هر هفته و هر ماه انجام مي‏گيرد و اگر اعمال ما خوب باشد، اولياي خدا از ما شاد مي‏شوند و اگر بد باشد، نگران و اندوهگين مي‏گردند.                     

 در روايتي از امام علي بن موسي الرضا علیه السلام مي‏خوانيم كه شخصي به خدمتش عرض كرد براي من و خانواده‏ام دعائي فرما، فرمود: "مگر من دعا نمي‏كنم؟ و اللَّه ان اعمالكم لتعرض علي في كل يوم و ليله"به خدا قسم اعمال شما در هر روز و شب بر من عرضه می شود. (4)

در روایتی امام صادق علیه السلام در مورد علم امام می فرماید: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ ؛ (5) امام هرگاه بخواهد چیزی را بداند به او یاد داده می شود(خداوند به او یاد می دهد».

در نتیجه نیازی نیست امام ، لحظه به لحظه اعمال ما را ببیند. بلكه  علم پیدا می كند بر اعمال ما كه این علم یا روزانه هست یا هفتگی و یا هرگاه بخواهد می داند.

اما علم امام همانطور كه بیان شد هنگامی است كه امام بخواهد، و این خواستن امام وقتی است كه خدا بخواهد. اما اگر خدا نخواهد امام هم نمی خواهد، لذا علم پیدا نمی كند و خدشه ای بر ستار العیوبی خدا وارد نیست. و خدا اگر عمل بنده ای را بپوشاند و نخواهد كسی حتی امام علیه السلام از عمل بنده اش مطلع شود دیگر هیچ كس قادر نیست از این عمل  آگاه شود.

--------------------

پي نوشت ها:

1. التوبه(9) آیه 105 .

2. محمد بن محمدرضا  قمي مشهدي، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب،ج5،ص534، وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1368 ش.

3. بابايي احمد علي،برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص251، دار الكتب الاسلاميه، چاپ: سيزدهم، تهران،1382 ش.

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج8، ص126، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش.

5. شیخ كلینی، اصول كافی، ج 3،ص264، حدیث1. دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1365ش.

نفس لوامه چیست؟
از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه

  نفس لوامه چیست؟

انسان بر اثر طغیان غرائز گاهی دچار اشتباه می‏شود. اما با اندك تاملی پشیمان گشته و از درون خویش با ملامت و سرزنش روبرو می‏گردد. از ملامتگر درونی انسان به نفس لوامّه تعبیر گردیده است. قرآن مجید به آن قسم می‏خورد: «لا اقسم بیوم القیمْ و لااقسم بالنفس اللوامه؛ سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر»(1)

 گر چه در قرآن كریم خداوند به نفس لوامّه قسم یاد نموده اما الف و لامی كه بر نفس در آمده، الف و لام قسم نمی‏باشد، بلكه برای تعظیم است. نشانگر بزرگی و عظمت نفس می‏باشد زیرا این نفس یكی از نعمت­های الهی و الطاف خداوند می‏باشد. قسم خداوند به نفس لوامّه با كلمه لااقسم است. (2) بنابراین نفس لّوّامه نفسی است كه انسان را در دنیا بر معصیت ملامت می‏كند. قسم خداوند به این نفس از كلمه لااقسم به دست می‏آید، و جهت بزرگی این نعمت الهی است.

نفس لوامه وجدان اخلاقی است. كار نفس لوامه، قبل از عمل خیر و نیك، تشویق و در حین عمل، ترغیبب و بعد از آن تحسین است. كار آن در قبل از عمل بد، تهدید و در حین عمل، خویشتن داری و جلوگیری و بعد از عمل ملامت وسرزنش است.

پی نوشت ها :

1. مجمع البیان ج10 ص 193.

2. روح البیان، ج 10، ص 243؛المیزان، ج20، ص 113

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟
درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند

چرا با توجه به وجود فطرت در انسان، انسان ها باز هم گناه مي كنند؟

پرسش گر گرامي درست است كه فطرت خدا شناسي و توحيد در همه انسان ها هست ولي نيرو هاي ديگري نيز در انسان هست كه او را به گناه دعوت مي كند منشأ و انگيزه دروني گناهان، سه نيروي نفس مي باشد:

1. شهوت، 2. غضب و 3.وهم.

نيروي شهوت، انسان را به افراط در لذت خواهي نفساني مي كشاند و سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتي هاست.

نيروي غضب، انسان را به ظلم، طغيان، آزار رساني و تجاوز، وادار مي كند.

نيروي وهم، روح برتري طلبي، انحصارجويي، تكبر و خودخواهي را در انسان زنده مي كند و او را به گناهان بزرگي وارد مي كند.

به اين مثال توجه كنيد: آب، در عين حال كه مايه حيات تمامي جانداران مي باشد، اگر مهار نشود، به صورت سيلابي جريان مي يابد و باعث نابودي حيات بشر مي شود. بنابراين، اين پديده حيات بخش نيز نياز به سد سازي و مهار دارد و در صورتي براي بشر مفيد خواهد بود كه به هنگام نياز، در كانال كنترل شده خاصي قرار گيرد و از دريچه مخصوصي، به مقدار نياز، جريان يابد و در غير اين صورت، طغيان مي كند و به باغ ها، كشتزارها و خانه ها سرازير شده، همه را ويران خواهد ساخت.

در مورد انسان نيز نيروي غضب، براي دفاع و شهوت، براي بقاي نسل، لازم است؛ ولي اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگي طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويران گر و انحرافات جنسي و بي عفتي خواهند شد.

در نتيجه اگر بخواهيم  وجود خويش را از آلودگي گناه حفظ كنيم،فطرت كافي نيست، بلكه كنترل و تعديل غرايز و تمايلات نفساني نيز لازم است.

در ضمن از خارج هم موجودي به نام شيطان وجود دارد كه انسان را وسوسه مي كند و به گناه و ظلم و فحشا امر مي كند:«ِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر(1)هر كس پيرو شيطان شود (گمراهش مى‏سازد، زيرا) او به فحشا و منكر فرمان مى‏دهد.

در ضمن نقش ذكر و ياد خدا بسيار مهم است ،ذكر خدا، آثار مثبت فراواني دارد. ذكر، از آن جهت كه با ذاكر اتحاد وجودي مي يابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مؤمن است، موجب مي شود كه ذاكر، خود را در محضر خدا حاضر ببيند و از كمال قرب او بهره مند شود و در نتيجه، بر محور حيا، از بسياري از افكار پليد، اخلاق زشت و اعمال نكوهيده، پرهيز كند.

در ضمن اعمال و كارهايي ديگري نيز وجود دارد كه انسان را به گناه متمايل مي كند.

1. زمينه گناه مانند نگاه هاي چشم، بنابراين، انسان بايد تا حد امكان، از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز كند.

كنترل گوش؛ بايد از شنيدني هايي كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه ساز حرام هستند، پرهيز شود؛ مانند موسيقي حرام، صداي شهوت انگيز نامحرم و... .

ترك هم نشيني با دوستان ناباب؛ دوستاني كه باعث مي شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.

2-فكر گناه يكي از اسباب تحريك انسان به گناه و فراموشي فطرت و خداوند است ، بايد سعي شود كه فكر گناه را به ياد خدا تبديل كرد.

مي بينيد با اين همه محرك و ابزار و اسباب گناه، انسان ها گناه مي كنند ،البته در اين گناه كردن عذري ندارند، چون خداوند و فطرت نيز كمك هايي دارند و آن قدر در زندگي راه براي دوري از گناهان وجود دارد، كه براي گناه كار عذري باقي نمي گذارد.

پي نوشت:

1. سوره نور (24) آيه 21

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟
قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند.

چگونه مي توانم به خود شناسي و خدا شناسي برسم؟

در ابتدا بايد گفت: قرآن كريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز كرده اند. در سورة مائده آمده است: " اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، به خودتان بپردازيد. هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده است به شما زياني نمي‏رساند.(1)

 پيامبر گرامي(ص) خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت".(2)

تا انسان از شناخت صفات و ملكات خود غافل باشد،نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يك مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است كه در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي كه در هر يك از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، كه شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملكات اخلاقي.

از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي، خداشناسي، خودسازي.

شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به كسب اطلاع از اموري مي شود كه به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:

1ـ سرآغاز و اين كه از كجا آمده است.

2ـ وضعيت كنوني و اين كه چه بايد بكند.

3ـ سرانجام و اين كه به كجا خواهد رفت.(3)

منظور از اين كه انسان بايد خود را بشناسد،اين است كه: بايد وضعيّت هاي حاكم بر وجودش را بررسي كند. البته وضعيت هاي مذكور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلكه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد و موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص كند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاكم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:

1ـ شناخت كلّوجود خويش.

2- تأثير هريك از مراحل در شناخت مراحل ديگر.

در ديدگاه و آموزه هاي ديني،شناخت مراحل تكويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي كند. تعابيري كه قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به كار برده است، عبارتند از: خاك،(4) گل،(5) گل چسبنده،(6) لجن متعفّن،(7) نطفه،(8) آب جهنده(9) و لخته خون.(10)

آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي كند و وي را از غرور و تكبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يكي از عوامل كفر، شرك و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است.(11)

به اين جهت قرآن ما را به تفكر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي كند.(12) تا خود را بشناسيم و براي انجام تكاليف محوّل در دنيا آماده شويم.

با توجه به اين كه بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي كند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش كه هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امكان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.

پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفرينندة خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس كرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي شود. بنابراين خودشناسي از اين جهت (از جنبة ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه و زمينه اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشة راه انسان در وضعيّت كنوني است و او را براي خودسازي آماده مي كند. بنابراين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود كه با شناخت مرحلة سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، كامل شود.

در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم كردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحية شناخت ها.

پی­نوشت­ها:

1. مائده (5) آيةو سوره هاي فضلت (41) آية 53 و ذاريات (51) آيةو حشر (59) آية 19.

2. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحياء التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 2،ص 32، حديث 22.

3. ر.ك: دكتر رضا زارعي. درآمدي بر تعليم و تربيت، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه،چاپ تهران. 1390 ش .  ص 110،

4. حج (22) آية 5.

5. انعام(6) آية 2.

6. صافات (37) آية 11.

7. حجر (15) آية 26.

8. فاطر(35) آية 11.

9. طارق (86) آية5 و 6.

10. علقه (96) آية 1 و 2.

11. انفطار (82) آية 6 و 7.

12. يس (36) آية 77

صفحه‌ها