براهين اثبات وجود خدا

چگونه می توان پذیرفت كه خداوند علتی نداشته باشد؟
اين سوال از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجود نياز به ابتدا و علت دارد، در حالي كه اصل عليّت كه مبناي برهان عليت در اثبات خدا ...

با قبول این قانون كلی كه هر موجودی احتیاج به علت دارد (قانون علیت)، چگونه می توان پذیرفت كه خداوند علتی نداشته باشد؟

اين سوال از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور ميشود كه هر موجود نياز به ابتدا و علت دارد، در حالي كه اصل عليّت كه مبناي برهان عليت در اثبات خدا محسوب مي شود اين نيست؛ اصل عليت مي گويد" هر «پديده» اي به علت نياز دارد "، يعني هر چيزي كه قبلا نبوده و بعدا وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد.

در نتيجه وقتي مي گوييم خدا نيازي به بوجود آورنده ندارد، يعني خداوند در زمره پديده ها نيست و طبيعتا داخل در قانون عام عليّت نمي شود، اما جهان به يقين پديده است و داراي سابقه عدم و نيستي است، پس نمي توان در مورد او گفت، نيازي به بوجود آورنده ندارد.

براي پاسخ دقيق تر به اين سؤال مي توان گفت اگر كسي سؤالات ذيل را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن ميدهيد :

رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟

شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست ؟

وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه ميكنيد و ميبينيد روشن است، از خود ميپرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است ؟ فوراً به خود پاسخ منفي ميدهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود ميجوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پاره‏اي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه ميرسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال ميكنيم روشني خود نور از كجا است؟

پاسخ اين است كه روشني نور از خود آن است. در هيچ نقطه جهان نمي توانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگري آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشناند و روشني جزء ذات آن‏ها است. به همين نسبت نيازمندي به علت و ايجاد كننده امري لازم براي همه موجودات نيست، هرچند در مورد همه موجوداتي كه مي بينيم مي توانيم بپرسيم از چه علتي به وجود آمده اما، در مورد اصل وجود و هستي نمي توان گفت علت ايجادي آن چيست.

 در مورد خداوند نيز نمي توان اين سوال را مطرح نمود. زيرا خداوند پديده و يا به تعبير فلاسفه ممكن الوجود نيست تا نيازمند علت ايجادي و پديد آورنده باشد و نبايد به طور مغالطه گونه عدم نيازمندي يك موجود ازلي و غير پديده را به يك پديده حادث تعميم داد.

بر اين اساس وقتي خداوند پديده نباشد يعني همواره بوده و در هيچ مقطعي فرض نبودن را نمي توان در مورد او داشت، پس علت داشتن هم در مورد او بي معناست و فروض بعدي شبهه گر كاملا بي مورد است.

چرا امكان ندارد كه خدای دیگری باشد كه به دنیای ما كاری نداشته باشد؟
اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست كه اگر دو خدا باشند ، با یكدیگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث بر سر این است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است یا...

یكی از ادله اثبات توحید این است كه اگر دو خدا وجود داشته باشد، جهان آفرینش دچار بی نظمی خواهد شد.حال این سوال پیش می آید كه چرا امكان ندارد كه خدای دیگری باشد كه به دنیای ما كاری نداشته باشد ؟

 اولا _ اعتقاد به توحید و یگانگی خدا به خاطر این نیست كه اگر دو خدا باشند ، با یكدیگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث بر سر این است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانی نقل شده است، از جمله دركتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5»، شهید مطهری 5 برهان برای استحاله وجود دو خدا ذكر نموده ‏اند كه یكی از آنها به دو برهان مستقل تقسیم می‏ شود. براهین عبارت است از:

1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگی مبدأ آن،

2- برهان عدم تناهی،

3- برهان صرافت و محوضت وجود،

4- برهان تمانع،

5- برهان فرجه،

6- برهان نبوت. (1)

 ثانیا _ پرسش از وقوع هر امری فرع بر امكان عقلی آن است. اگر چیزی عقلا محال بود ، دیگر سؤال از این كه اگر واقع شود ، چه مشكل و محالی لازم می آید ، معنا نخواهد داشت. عقلا این كه 2 + 2 بشود 5 محال است. چیزی كه به خودی خود محال باشد، واقع نخواهد شد و دیگر این سؤال كه اگر واقع شود ، مستلزم چه امر محالی است، زمینه ندارد.

با توجه به این نكته اگر نحوه وجود خدا را ( چنان كه استحاله آن براهین عقلی و فلسفی تبیین می كنند)، تعقل كنیم، پی خواهیم برد كه عقلا تعدد خدا مانند جمع شدن 2 طرف نقیضین محال است. بنا بر این نكته اساسی در مقام، تصور و داشتن ادراك صحیح از خدا و واجب الوجود است. اگر در این زمینه به یك تصور درست از وجود حق نائل شویم ، معلوم می شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانیت اوست ، به گونه ای كه به هیچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.

 ثالثا_ برداشت از مجموعه آیات و روایات و براهین عقلی در باره وجود خدا این است كه وجودی است اولا، نامتناهی ؛

 ثانیا، كمال مطلق و دارای همه كمالات وجودی و واحد است به وحدت حقیقی، نه عددی ؛نیز محض و صرف وجود است. هیچ شریكی در او راه ندارد. در این نحوه وجود عقلا تعدد محال است. هر یك از مفاهیم چهارگانه فوق حد وسط یك برهانی است بر این مدعی كه به صورت فشرده به بعضی اشاره می كنیم.

 1_كثرت فرع بر محدودیت است. آن جا كه محدودیت نیست، كثرت و تعدد معقول نیست. واجب الوجود وجود مطلق و بی نهایت است. همان طور كه وجود دو عالم جسمانی غیرمتناهی كه از نظر ابعاد غیر متناهی باشند تصور ندارد، زیرا با نبودن حد و مرزی برای عالم جسمانی هر چه را به عنوان عالم دیگر فرض كنیم، عین همین عالم خواهد بود ، نه عالمی دیگر ، هم چنین اگر وجودی را مطلق و غیرمتناهی تشخیص دادیم كه وجود حق این گونه است. چون هرگونه حد و قید مساوی با مقهوریت است و حال آن كه خدا« هو الله الواحد القهار». (2)

دیگر فرض وجود مطلق دیگر كه در عرض او باشد و بتوان آن را دوم این وجود فرض كرد، امكان ندارد.

 همان طور كه با فرض لا یتناهی بودن عالم جسمانی امكان كثرت و نفوذ منتفی است، با فرض وجود مطلق غیر متناهی نیز امكان وجود مطلق دیگری منتفی است. بله وجودات متناهی كه شأن و جلوه ای از خدا و در طول او و معلول هستند، نه در عرض او اشكال ندارد ، زیرا كل عالم جلوه ذات حق است.

 2_اگر دو خدا فرض كنیم ، باید بین آن ها تمایز باشد، زیرا با نبود هرگونه تمایز فرض دو بودن منتفی است. حال با دو احتمال مواجهه هستیم:

ا) یكی از آن دو كامل مطلق و دیگری ناقص و فاقد بعضی كمالات است. در این صورت فقط همان كامل مطلق خداست و این احتمال به وحدت می انجامد.

ب) هر یك از دو خدای مفروض دارای كمالی باشد كه دیگری فاقد آن است. در این صورت هیچ یك خدا نیستند. چون هر یك ناقص بود و ناقص طبق فرض نمی تواند خدا باشد.

دوم: مستلزم تركیب هر دو از وجدان كمال و فقدان كمال است اما در خدا تركیب راه ندارد.

 اگر بگوید احتمال سومی هم هست كه هر یك دارای تمام كمالات باشد می گوییم :دیگر دوئیت معنا ندارد ، چون تمایزی در بین نیست. (3)

با توجه به این نكته ها به روشنی به دست می آید كه فرض دو خدا و دو قایم به ذات محال است. فرض خدایی كه به ما و عالم ما كاری نداشته باشد، فرض وجود بی خاصیت و عبث و بی فیض است ، در حالی كه خدا فیاض و واجب الوجود مطلق و وجودش واجب و عدمش محال است.

پی نوشت ها:

1. مطهری، مجموعه آثار، ج 6 ، نشر صدرا ، 1377 ش، ص154.

2. زمر (39) آیه 4.

3. صادقی، نتایج كلامی حكمت صدرایی ، نشر بوستان كتاب، قم، 1389 ش، ص80.

علم در حال پيشرفت است
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت...

چون ما علت نظم را نمي دانيم آن را به خدا نسبت می دهيم. علم در حال پيشرفت است و ممكن است در آينده اي دور يا نزديك دانشمندان علت علمي آن را كشف كنند .

توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.

اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.

پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.

به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.

چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد. 

براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد
منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا ...

از نظر علمي و ديني وجود خدا را براي من اثبات كنيد

منظور شما از علم و دين چندان روشن نيست ، زيرا مرتبه اثبات خداوند قبل از پذيرش هر ديني است . وقتي به دنبال اثبات خداوند مي رويم كه داراي ديني نباشيم ، زيرا بعد از توحيد و نبوت نوبت به وحي و دستورات ديني و معارف درون اديان مي رسد .

اما در مورد علم بايد گفت: يقينا منظور شما علوم تجربي نمي تواند باشد ،زيرا علوم تجربي محدوده معيني دارند كه  ماده و امور مادي باشد ، در نتيجه قابليت بحث و بررسي در مورد امور ماورای ماده و مجرد از ماده را ندارند. در نتيجه با علم تجربي محض هم نمي توان خداوند را ثابت كرد ، هر چند علوم تجربي كمك شاياني به عقل در اثبات خداوند مي نمايند .

در واقع مهم ترين ابزار اثبات خداوند عقل و براهين عقلي است كه البته در محدوده علوم عقلي مانند فلسفه تعريف مي شود ، اما در زمره علوم تجربي نيست ، ولي در عين حال در تبيين مقدمات خود از علوم بسيار كمك مي گيرد ؛ پس بخشي از براهين اثبات خدا كه در متون ديني هم مورد اشاره قرار گرفته اند، وابسته و آميخته با شواهد و قرائن علوم تجربي هستند . مي توان گفت كه اثبات خداوند به نوعي مرتبط با علوم و دانش هاي تجربي است .

البته در زمینه اثبات وجود خدا، براهین بسیاري وجود دارد . كتاب های زیادي در این زمینه تألیف شده است . اگر علاقه‏مند به بیان ساده و روان و در عین حال استدلال محكم و منطقي هستید، كتاب آفریدگار جهان، تألیف آیت‏الله ناصر مكارم شیرازي و نیز كتاب خدا را چگونه بشناسیم، از همین مؤلف را به شما پیشنهاد مي‏كنیم.

در مورد اثبات وجود خدا ما به بیان یك برهان در این زمینه اكتفا مي‏كنیم . شما را به كتاب های فوق ارجاع مي‏دهیم.

* برهان نظم:

خداپرستان براي اثبات خداي جهان به دلایل فراواني استدلال كرده‏اند. در میان دلایل آن ها روشن‏ترین و قانع‏كننده‏ترین دلیلي كه جلب نظر مي‏كند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مي‏كند و هم وجدان را راضي مي‏سازد . از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و عالمان دینی بوده است.

 این برهان بر دو پایه اساسي قرار دارد:

1ـ در هر گوشه‏اي از این جهان پهناور آثار نظم و دقت و قانون و هدف به چشم مي‏خورد.

2- هر دستگاه یا مجموعه ای چنین باشد ، سازنده آن موجودی عالم و عاقل است.

اكنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.

پایه اول: در هر گوشه‏اي از جهان پهناور، دستگاه‏هاي منظم و سازمان‏هاي مرتب به چشم مي‏خورد. برنامه و حساب و قانون حتي بر كوچك ترین اجزای عالم حكومت مي‏كند ؛ جهان هستي درهم و برهم نیست . همه موجودات و حوادث در یك مسیر معین سیر مي‏كنند و یك نوع ارتباط و هماهنگي خاصي در میان تمام اجزا و موجودات عالم هستي مشاهده مي‏شود كه در اولین نظر محسوس است.

براي روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نكات زیر جلب مي‏كنیم.

1- بررسي اجمالي برخي از عظمت و نظم كرات و سیارات:

حركت سیارات یكي از شواهد بارز نظم است كه روي یك حساب منظم و دقیق و به طور یكنواخت در حركتند. به طوري كه طي هزاران سال كم ترین تغییري در وضع آن ها دیده نمي‏شود. خسوف و كسوف دلیل خوبی بر این ادعا است، زیرا مي‏توان وقوع آن ها را از سال‏ها قبل دقیقا پیش‏بیني كرد . این خود به خوبي حكایت مي‏كند كه گردش سیارات چقدر منظم و دقیق است.

 به طور كلي در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه كسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مي‏گیرد. پس از گذشتن این مدت باز كسوف و خسوف در اوقات معین تكرار مي‏شود. یعني در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبي، مشابه جریان قبل قرار مي‏گیرند.

2- نگاهي گذرا به نظم در كوچك ترین ذرات عالم:

 مطالعه در عالم «بي‏نهایت كوچك» اتم‏ها درس‏هایي به ما مي‏آموزد كه ما را به خداوند «بي‏نهایت بزرگ» راهنمایي كرده، به عظمت و قدرت و علم بي‏پایان او آشنا مي‏سازد.

در این جا كافي است كه ما چهار قسمت را كه بیش از همه جلب توجه مي‏كند و هر كدام نمونه بارزي از علم و قدرت آفریننده اتم مي‏باشد، مورد مطالعه قرار دهیم:

1- نظم اتم‏ها:

 104 عنصري كه تاكنون كشف شده ، همه داراي یك قاعده منظم و ترتیب مخصوصي مي‏باشد كه تعداد الكترون‏هاي آن ها به ترتیب از یك شروع شده ، تدریجا روی نقشه منظم و واحدي بالا مي‏رود. به طوري كه توانسته‏اند تمام آن ها را دسته‏بندي كرده و تحت یك جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم كنند.

2- تعادل نیروي جاذبه و دافعه:

دو «بار» مخالف الكتریسیته همواره یكدیگر را جذب مي‏كنند، یعني اگر یك جسم كه حامل الكتریسیته مثبت است ، با دیگري كه داراي الكتریسیته منفي است ، نزدیك شود، آن دو جسم به سوي یكدیگر حركت كرده و همدیگر را در آغوش مي‏فشارند و جرقه‏اي كه باید نام آن را برق عشق گذارد ، می جهد.

روي این حساب، الكترون‏ها كه داراي بار منفي و پروتون‏ها كه حامل بار مثبت هستند ، باید به فوریت یكدیگر را جذب كنند و این گردش‏هاي پرهیجان جاي خود را در دل اتم‏ها به سكون مرگباري بدهند. بدیهي است اگر چنین مي‏شد، جهان وضع دیگري به خود مي‏گرفت، ولي هرگز چنین حادثه‏اي در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد . این، روي یك حساب كلي دقیق و پایداري مي‏باشد كه این تعادل عجیب و نظم شگفت‏انگیز را در درون اتم به وجود آورده است.

رمز این مطلب در این است كه یك نظم و حساب معیني در اندرون اتم حكومت مي‏كند كه نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعني یك قوه دیگري كه در اثر گردش دوراني الكترون‏ها به دور هسته تولید مي‏شود و آن را قوه گریز از مركز مي‏نامند ،قوه جاذبه هسته مركزي را تعدیل مي‏بخشد.

«قوه گریز از مركز» كه در اثر حركت دوراني به وجود مي‏آید و قدرت آن متناسب با سرعت حركت مي‏باشد، همواره جسم متحرك را از هسته مزبور به عقب مي‏راند . از طرفي هم هسته مركزي با قوه جاذبه كه در اثر نزدیكي دو «بار» الكتریكي تولید شده، الكترون‏ها را به شدت به طرف خود مي‏كشاند.

اكنون فكر كنید كه براي حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الكترون‏ها به اندازه‏اي باشد كه قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوي آن باشد . اگر كوچك ترین تجاوزي از این حد و قانون معین رخ دهد ، دستگاه اتم از كار خواهد افتاد، یعني اگر كمي قوه گریز از مركز زیادتر شود، الكترون‏ها به زودي فرار كرده و اتم تجزیه مي‏شود .

اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزای اتم به زودي به هم نزدیك شده و از كار خواهد افتاد . به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فكر كنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوق‏العاده كوچك چه كار مشكلي است .

3- نیروي فوق‏العاده اتم:

هسته اتم كه از ذرات پروتون و نوترون تشكیل یافته است، داراي یك نیروي فوق‏العاده عظیمي مي‏باشد كه در دل هسته اتم نهفته است . به عبارت صحیح‏تر این ذرات چیزي جز «نیرو و انرژي متراكم» نیستند. وقتي این نیرو از هسته اتم آزاد مي‏شود ، تولید یك انرژي عظیم مي‏كند كه آثار خارق‏العاده‏اي به وجود مي‏آورد. ولي با این همه، این نیروي بزرگ به طور اسرارآمیزي در درون ذرات بي‏نهایت كوچك هسته اتم مهار شده و آزاد كردن آن به این سادگي و آساني هم امكان‏پذیر نیست، بلكه براي این منظور احتیاج به ماشین‏هاي عظیم الكتریكي دارد.

حال فكر كنید اگر این دیو دیوانه به زودي مي‏توانست زنجیر خود را پاره كرده و اتم را منفجر سازد ، چقدر زندگي در این جهان خطرناك و مشكل بود .

مطالعات این نكات توحیدي درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزي كه در هر قسمت از آن به كار رفته و نیروي فوق‏العاده‏اي كه در دل آن نهفته است ، ما را به یك منبع عظیم قدرت و علم كه به وجود آورنده آن است، راهنمایي مي‏كند.

راستي آیا ممكن است این همه دقایق و اسرار نظامي را كه در وجود یك موجود بي‏نهایت كوچكي به كار رفته است ، معلول علل و عواملي دانست كه كاملًا از آن ها بي‏اطلاع و بي‏خبر مي‏باشد و از عقل و شعور هیچ بهره ندارد؟

پایه دوم: سازماني با این نظم و دقت نمي‏تواند معلول تصادف و اتفاق باشد، یعني یك سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد كرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حكیم ممكن نیست). چنین نتیجه مي‏گیریم كه جهان داراي مبدئي دانا و توانا است كه این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصي ایجاد كرده و رهبري مي‏كند.

ادر اين خصوص علاوه بر كتاب هايي كه ذكر شد ،مي توانيد به كتاب هاي زير هم مراجعه نماييد :

- توحید ؛ تالیف شهید مطهری( از بهترین كتاب ها در این زمینه كه دارای بیان قوی و علمی در خصوص براهین مشهور اثبات خداوند است)

- خدا و علم (در برخی چاپ ها "خدا و دانش") اثر فیلسوف مشهور ژان گیتون و برادران بوگدانف ، منتشر شده توسط دفتر نشر تبلیغات اسلامی ، اثری مفید و خواندنی در پذیرش اصل خداست.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟
بر اساس آموزه‌هاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند.

منظور از فطرت كه یكی از راه های شناخت خداوند است، چیست؟

بر اساس آموزههاي وحياني، فطرت توحيدي امري همگاني است. همه آدميان بر آن مفطور و مخلوقند از اين رو قرآن كريم فرمود: « فطرت خداوند كه همه مردم بر آن هستند. (1)

از امام صادق (ع) در ذيل اين آيه نقل شده: «فطرهم جميعا علي التوحيد» (2) ايشان را همگي بر توحيد خلق كرد.

از رسول خدا نقل شده: «كل مولود يولد علي الفطره حتي يكون ابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه» (3) هر نوزاد بر فطرت توحيد زاده ميشود تا اين كه پدر و مادر او را يهودي يا نصراني يا مجوسي بار آورند.

از اين گونه آموزههاي متعالي به دست ميآيد كه فطرت توحيدي همگاني است. همه آدميان بر فطرت خداپرستي خلق ميشوند، ولي شرايط گوناگون باعث ميگردد كه از فطرت الهي و خداپرستي خارج شده و در مسير خلاف فطرت سير كنند، چون فطرت موجب سلب اختيار از انسان نميشود. انسان مختار است كه بر  فطرت اولي خود كه خدا پرستي و توحيد است سير نمايد و يا از آن عدول كند. بنابراين خداشناسي و خداپرستي هر دو امري فطري است. فطرت گواه بر آن است. انسان فطرتا گرايش به توحيد و يكتاپرستي دارد. اين خواست در فطرت همه انسانها نهفته است.

 وقتي ما ميگوييم يك خواست فطري در نهاد ما هست كه ميخواهد در مقابل خدا خضوع و پرستش كند، بدين معنا است كه انسان دنبال موجودي ميگردد كه كامل مطلق باشد. اگر خضوعهايي در مقابل ديگران مي كند، از اين جهت است كه مطلوب خودش را نيافته و گم شدهاش را پيدا نكرده است و دنبال مطلوب بدلي مي گردد، معشوق حقيقياش را پيدا نكرده . اگر معشوق بهتري و كاملتري بيابد، تدريجا معشوق اولي را فراموش ميكند. اگر ملاك عشق زيبايي بوده است، اگر معشوق زيباتري بيابد، به تدريج آن انس و دلبستگي را نسبت به معشوق اول از دست ميدهد و به سراغ دومي مي رود، باز اگر كامل تر از او پيدا كند، همين حالت را دارد. پس اين ها مطلوب حقيقي نيستند، بدلي هستند. آنچه فطرتش دنبال ميكند، كامل مطلق است كه هيچ عيبي ندارد، هيچ كمبودي ندارد، كمال فوق او تصور نميتوان كرد. جمالي بالاتر از او امكان ندارد، اگر او را يافت ، ديگر دست از او برنميدارد، او مطلوب حقيقي است، ارضاي حقيقي اين خواست فقط با پرستش الله تامين ميشود، پس در فطرت انسان شناختي نسبت به او وجود دارد ، هر چند ضعيف است و ما در اثر ضعف، اشتباه در تطبيق و مصداق پيدا ميكنيم. (4)

بنابراين خداشناسي و خداخواهي و خداپرستي حتي در نهاد و وجود و فطرت كفار وجود دارد، ولي آن ها راه فطرت را گم كرده و مصداق معبود، معشوق خود را به اشتباهي برگزيدهاند. 

 در باب فطري بودن خداپرستي و شناخت فطري خداوند جاي سخن بسيار است كه آوردن همه مطالب مربوطه از ظرفيت پاسخنامه بيرون است، ولي تاكيدا بايد گفت: اگر همگان بتوانند توجه شان از ماوراي خود قطع كنند و به درون و نهان خانه وجودشان بپردازند ، خواهيد دانست كه رابطه خاصي با مبدا هستي دارد كه معرفت و پرستش او ضرورت انكار ناپذير دارد، از اين رو سالكان و عارفان راستين معتقدند: سير عرفاني و راه رسيدن به معرفت شهودي و قلبي بر اين اساس است كه توجه انسان به درون متمركز شود و انسان در عمق دلش رابطهاي خود را با خدا بيابد.

شخص به حضور امام صادق عرض كرد: خدا را به من چنان معرفي كن كه گويي او را ميبينم .حضرت از او سوال كرد آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كردهاي؟ گفت: آري.

فرمود: اتفاق افتاده است كه كشي  در دريا بشكند؟ عرض نمود: بلي اتفاقا در سفري چنين قضيهاي واقع شد. حضرت فرمود: به جايي رسيدي كه .... از همه چيز قطع اميد شوي و خود را مشرف به مرگ بيابي؟ عرض كرد: بلي چنين شد.

حضرت فرمود: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: در آن جا كه وسيلهاي براي نجات تو وجود نداشت، به چه كسي اميدوار بودي؟ آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته ، در حدي كه گويي او را ميديده است. (5)

اين روايت به خوبي نشان ميدهد كه فطري بودن معرفت الهي و خداپرستي حقيقت انكارناپذير است. نداي فطرت در نهان خانه دل همگان بلند است، ولي بر اثر غفلت و توجه به امور مادي زندگي اكثر مردم از آن غافلاند، ولي بر اثر رخدادي پرده و حجابهاي غفلت كنار زده شده و همگان متوجه آن حقيقت مي گردند. از اين رو در قرآن كريم فرمود:

 خداوند  از همه فرزندان آدم پيمان گرفت كه به ربوبيت يگانه او باور داشته باشند. آنان هم بر اين پيمان الهي شهادت دادهاند. (6)

 در جاي ديگر تصريح نمود: «چون در كشتي نشينند، خدا را با اخلاص ميخوانند، و چون خدا آن ها را به خشكي رساند و نجات دهد ،باز مشرك ميشوند. (7)

از اين آيه به دست مي آيد كه حتي مشركان به خداوند در فطرت و باطن خود باور دارند، كه به هنگام احساس خطر خالصانه او را ميخوانند، ولي وقتي در آسايش شدند، به او شرك ميورزند.(8)

پينوشتها: 

1. روم (30) آيه 30.

2. اصول كافي، ج 2، ص 12، كتاب الايمان و الكفر، باب فطرت خلق بر توحيد ،حديث 3، نشر دار الكتب الاسلاميه، تهران، بيتا.

3. عوالي اللئالي، ج 1، ص 35، فصل چهارم، حديث 18،  مطبعه سيد الشهدا، قم، 1403 ق.

4. معارف قرآن، ص 35، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم 1380 ش.

5. توحيد صدوق، ص 231، انتشارات مكتبه الصدوق، تهران، 1388 ش.

6. اعراف (7) آيه 172.

7. عنكبوت (29) آيه 65.

8. معارف قرآن ص 26، تا ص 46، نشر موسسه آموزش و پژوهشي امام خميني، قم، 1380 ش.

چرا بعضی از انسانها منكر خدا و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟
فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و ...

با توجه به این كه خداجویی و خداپرستی فطری است، چرا بعضی از انسانها منكر خدا  و برخی دیگر مادی گرا و ... هستند؟

فطري بودن اعتقاد به خداوند به معناي آن است كه خداوند در وجود انسان ويژگي خاصي قرار داده كه انسان بر اساس آن قادر به شناخت وي مي باشند. البته ظهور فطرت و كاركردهاي خارجي آن متفاوت بوده و ممكن است برخي را از طرقي ديگري به خداوند برساند. اما مهم اين نوع خصوصيت و ويژگي است كه خداوند در وجود انسان مقرر كرده و ما از آن با عنوان فطرت ياد مي كينم اما پذيرفتن اين مطلب به معناي آن نيست كه اين امر،در همه حالات ظهور و بروز داشته باشد؛ مانند علاقه به زيبايي كه گاهي با اشتغال به امور ديگر مورد غفلت قرار ميگيرد. اعتقاد و گرايش به خدا و دين، فطري وذاتي انسان است؛ امّا عدول از فطرت و متجلي نشدن آثار آن به خاطر عوامل گوناگوني است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم

الف : گرايشهاي حيواني و مادي

گرايش انسان به راحت طلبي، هوسراني، بيبندوباري، فرار از مسؤوليت، تماميّت و رياستطلبي و دنيا گرايي اگر به وسيله قوه عقل كنترل نشوند، انسان را به حيواني خطرناك تبديل ميكنند كه فطرت و عقل، كارايي خود را از دست ميدهد و به تعبير قرآن، انديشه او از كار ميافتد آنچنانكه در سوره قيامه به اين امر اشاره كرده و مي فرمايد:" بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَه"(1) (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند

ب : خطا در تطبيق

خيلي از انسانها به اقتضاي فطرت خداگرايي به سوي معبود سوق داده ميشوند؛ اما موجودات ديگري را جايگزين خدا ميكنند و به راحتي متوجه اشتباه خود نميشوند مثلاً گروهي بت، و گروهي موجودات ديگر را  همان خداي واقعي مي دانند.

پ  : شبهات علمي

برخي از منكران خدا و كساني كه در آثار خود، دين و آموزههاي آن را نقد و انكار كرده‌‌اند، به اين جهت بوده كه از نظر فكري و علمي اقناع نشدهاند و براي آنها شبهاتي پديد آمده است كه پاسخ آنها را پيدا نيافتهاند؛ بدين سبب، همان شبهات منشأ اين شده كه دين و خداگرايي را غيرعلمي و غيرعقلاني دانسته، منكر آن باشند، نظير شبهاتي كه حس گرايان به آن دچار شدهاند و ميگويند: هر چه را با حواس ادارك نكنيم، وجود ندارد يا اگر هر چيزي علتي و خالقي دارد، علت و خالق خدا كيست.

 ت : سابقه و گذشته دين

بعد از نهضت رنسانس و مدرنيسم، دنياي غرب، پيشرفت و تمدن و شكوفايي و حيات دوباره خود را معلول رها شدن از محدوديتها و اسارتو پايبندي به دين دانسته و ظلمت و عقب افتادگي دوران قرون وسطا را به سلطه يافتن و مواضع كليسا و مسيحيت نسبت دادند و اينگونه به همه انسانها القاء شد كه راهي براي شخصيت يافتن انسان، پويايي و تمدن، خردورزي و پيشرفت علمي، برچيده شدن خشونت و جايگزيني مدارا و زندگي مسالمت آميز وجود ندارد، مگر اينكه خود را از پايبندي به دين آزاد سازيد.

ث:عوامل اجتماعي

يكي ديگر از علل خمود فطرت و شكوفا نشدن ذاتيات انسان، عوامل محيطي و اجتماعي است. تاثير محيط و اوضاع اجتماعي چه در هدايت و رشد و شكوفايي فطريات و چه در سركوب آن غير قابل ترديد است و بسياري از مردم به سمت و سويي گرايش دارند و ميروند كه دستگاههاي تبليغاتي و فرهنگ اجتماعي و عوامل محيطي براي آنها تعيين و ترسيم كردهاند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بديهي است كه اگر نخبگان و كارگردانان عوامل محيطي و اجتماعي منافع و موقعيت خويش را در دين ستيزي وفاصله مردم از مذهب و دين بدانند، با بهره گيري از همه امكانات كاري ميكنند كه آنها از دين فاصله بگيرند.

البته عوامل ديگري نيز وجود دارد كه براي رعايت اختصاز از ذكر آنها خود داري مي كنيم.

پي نوشت:

1. قيامه(75) آيه 5

اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟
در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه ...

آیا وجود خدواند بدیهی است؟ اگر بدیهی است چرا فلاسفه و علمای برزگ اسلام برای آن دلیل آورده اند؟

در مجموع می توان گفت اكثر اندیشمندان اسلامی بر بدیهی بودن وجود خداوند اعتقاد دارند و به همین دلیل برهان فطرت به عنوان یك عامل تبیین و درك اصل بداهت ارائه می گردد و روشن است كه دلیل فطری وجود خداوند نوعی علم حضوری به وجود اوست كه برهان فطرت تلاش می كند فرد را در برخورداری از این علم درونی متنبه سازد ؛ در هر حال اصل بدیهی بودن وجود خداوند در نزد بشر امری مورد قبول اندیشمندان اسلامی است هرچند بر آن تصریح نكرده باشند .

 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:

«  قرآن كريم اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند يعني عقل براي پذيرفتن وجود خداي تعالي احتياجي به برهان نمي‏بيند و هر جا از خدا صحبت كرده، عنايتش همه در اين است كه صفات او را از قبيل وحدت و يگانگي و خالق بودن و علم و قدرت و صفات ديگر او را اثبات كند.» (1)

اما در عین حال می توان گفت بدیهی بودن وجود خداوند به معنای بی معنا بودن براهین اثبات وجود خدا و بی ثمر بودن آن ها نیست زیرا هم اثبات اصل بدیهی بودن این امر و هم رسیدن به مرحله درك بداهت می تواند نیازمند به برهان باشد و به همین جهت است كه اندیشمندان اسلامی در كنار ذكر براهین اثبات خدا تاكید می نمایند كه این براهین تنبیهی هستند یعنی بداهت وجود خداوند را برای مخاطب آشكار می سازند .

به عبارت روشن تر بدیهیات از دو حال خارج نیستند یا بداهت آنان مورد تایید است كه در نتیجه مقصود و مطلوب در بدیهی حاصل است و نیازی به اثبات نمودن مدعی در آن نیست و این عین نتیجه ای است كه با اثبات یك گزاره حال می شود بلكه مقدم بر آن می باشد. و یا بداهت آنان مورد تایید فرد یا افرادی نیست كه در این صورت می توان بر بدیهی بودن این امر یا بر درستی نتیجه آن از طریق براهین تنبیهی براهینی را اقامه نمود .

با این اوصاف برهان ناپذیری در معنای خاص خود مخالف با ثابت بودن نتیجه براهین نیست و چه بسا چنین نتیجه ای از بیشترین درجه بداهت و روشنی و مقبولیت در نزد بشر برخوردار باشد .

پی نوشت :

1. علامه طباطبایی،  تفسير الميزان‏، ترجمه موسوي همداني سيد محمد باقر، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم‏ ، قم‏  1374 ش ، ج 1 ،ص 596 .

با سلام مدتي است كه براي من شبهه اي پيش آمده لطفا اين شبهه را برطرف نماييد نقض برهان نظم: آيا امكان ندارد چنين جهاني بدون ناظم به وجود آمده باشد؟ از لحاظ علم رياضي در احتمالات، احتمال شكل گيري چنين جهاني صفر نيست اما بسيار كم است چه دليلي هست براي اين كه "هر مجموعه منظم به ناظم نياز دارد"؟

انسان هر مجموعه منظمي كه در دنيا ديده است ناظم داشته بنا بر اين مي گويد: "هر مجموعه منظم به ناظم نياز دارد" برهان عليت:مثال:يك نفر يك گناهي را انجام مي دهد. مثلا بوسيله زبان كه زبانش از مغز دستور گرفته و مغز را خدا آفريده، پس آيا مي توان گفت كه او مجبور بوده؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
همانطور كه خودتان هم اشاره كرديد پيدايش اتفاقي جهان بر اثر برخورد ناگهاني و بدون برنامه ريزي اگر چه عددي مساوي صفر نيست و امكان وقوع آن وجود دارد، اما در عين حال احتمال آن در رياضي به قدري ضعيف است كه تقريبا از امور محال مي باشد. دانشمندان براي اين موضوع مثالهاي جالبي دارند. به اين نمونه توجه كنيد:
موجودات زنده از سلول‌هاي زنده تشكيل شده اند. هر يك از اين سلولها، تركيبي فوق العاده پيچيده و كوچك است كه در بافت شناسي (Cytology) مورد مطالعه قرار مي‌گيرد. يكي از اجزايي كه در تعمير و بازسازي اين سلول‌ها بكار مي‌رود، پروتئين است. پروتئين، يك تركيب شيميايي است كه از تركيب پنج عنصر به وجود مي‌آيد: كربن، هيدروژن، نيتروژن، اكسيژن و گوگرد. مولكول پروتئين تقريباً مشتمل بر چهل هزار اتم است.
حدود بيش از يكصد عنصر شيميايي در كائنات به صورت غيرمرتب پراكنده هستند. اينك اين پرسش مطرح مي شود كه چه ميزان از تركيب اين عناصر، در قانون احتمال مصداق مي يابد تا از تركيب انبوه غيرمرتب چندين عنصر، ماده ديگري درست شود و چنان با هم آميخته گردند كه خود بخود يك مولكول پروتئيني به وجود آيد؟ مي توان در اين برآيند مقدار ماده مورد نياز و مدت زمان لازم براي انجام اين عمل را محاسبه كرد.
يك رياضيدان سوئيسي به نام پروفسور چارلز ياگين، اين احتمال را محاسبه نموده و به اين نتيجه رسيده است كه امكان چنين احتمالي، ده به توان يكصد و شصت مي‌باشد. به عبارتي برابر با عدد ده مي‌باشد كه يكصد و شصت صفر به آن اضافه گردد؛ عددي كه در چارچوب زبان و اعدادِ قابل فهم و شمارش، نمي گنجد!
فقط براي به وجود آمدن يك مولكول به صورت اتفاقي، موادي بيش از ميلياردها برابر مواد موجود در دنيا مورد نياز است. اگر همه اين مواد، يك جا شده و تكان داده شود، امكان رسيدن به نتيجه مطلوب بعد از ده به توان 243 سال ممكن خواهد بود.
پروتئين از حلقه هاي بسيار طولاني آمينواسيدها (Amino-Acids) تشكيل شده است. مهمترين چيز در تركيبهاي پروتئيني، روشي است كه اين حلقه ها را به هم متصل مي‌كند. اگر اين مولكول با يك روش نابرابر تركيب شود، به جاي آنكه وسيله بقا و دوام زندگي باشد، به سمي مهلك و نابود كننده تبديل مي گردد. پروفسور ليتز (G.B.Leathes) پس از محاسبه دقيق مي‌گويد:
عناصر تركيبي يك پروتئين ساده، به روشهاي مختلف و بي شماري يكجا و تركيب مي گردد. اين احتمال كه اين همه عناصر تركيبي پروتئين با اين همه شيوه، به طور اتفاقي با هم تركيب شده باشند تا يك مولكول پروتئيني مشتمل بر چهل هزار از اجزاي تركيبي پنج عنصر مذكور به وجود بيايد، بكلي غيرممكن است.(1)
اشكال دوم شما هم يكي از اشكالات اصلي هيوم بر برهان نظم است. اشتباه بزرگ و اساسى هيوم در اين جا ناشى از تجربه‏گرايى اوست. او تنها راه دلالت ذهن از معلول به علت، و معلولات مشابه به علل مشابه را روش تجربى مى‏ انگارد. از اين رو گمان برده است كه الهيون همان‏طور كه با مشاهده ماشين‏هاى انسان ساخت يا به قول شما هر مجموعه منظمي، به قريحه سرشار سازنده‏اش پى مى‏برند، جهان را نيز ماشينى انگاشته‏اند كه مهندسى فوق‏العاده با هوش دارد. در حالى كه عقل و خرد بشرى بدون وساطت چنين قياسى در هر كجا و به هر سان نظمى مشاهده كند، بر اساس قواعد قطعى و مسلمى چون اصل عليت و سنخيت علت و معلولى به وجود علتى دانا و توانا پى مى‏ برد.
برهان نظم تماماً تجربى نيست، بلكه تنها مقدمه نخست آن تجربى است و كبراى آن، حداقل در برخى از قرائت‏هاى برهان، عقلى و مبتنى بر اصل عليت و فروع آن است. به عبارت ديگر آنچه كبراى برهان نظم دلالت دارد، رابطه نظم و هدفمندى با شعور و هدفدارى از نظر عقل و به طور عام و مطلق است؛ اعم از اينكه چنين چيزى مربوط به فعل انسانى باشد يا چيز ديگرى چون جهان؛ به تكرار تجربه ‏پذير باشد، يا نباشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: آيت الله سبحاني، جعفر، مدخل مسايل جديد در علم كلام، نشر موسسه امام صادق(ع)، قم، 1386ش، ج1.
در مورد سوال آخر هم بايد گفت تا جايي كه ذكر كرده ايد مغز را خدا آفريده، سخن درستي است اما از آفرينش عقل توسط خدا نمي توان نتيجه گرفت كه انسان در اعمال و مثلا گناهانش هم مجبور است. خدا عقل را آفريد اما چگونگي تفكر و استفاده بشر از اين موهبت، ارتباطي با خدا ندارد. انسان با عقل خود و با بهره گيري از اختياري كه خدا به او عطا كرده، اين امكان برايش مهيا است تا راه درست يا غلط را اختيار كند. به عبارت ديگر خدا عقل را آفريده اما انسان را مجبور به چگونگي استفاده از آن نكرده است و انسان مختار است هر گونه خواست از آن بهره بگيرد.

پي نوشت ها:
1. John William Navin Sullivan, The Limitations of Science, Viking Press, Michigan, 1933, p78.به نقل از سايت http://www.janahmolla.blogfa.com/post-19.aspx
موفق باشید.

بسمه تعالی

برهان نظم نمی تواند وجود خدا را ثابت بکند. ممکن است چون ما علت نظم را نمی دانیم آن را به خدا نسبت بدهیم. علم در حال پیشرفت است و ممکن است در آینده ای دور یا نزدیک دانشمندان علت علمی آن را کشف کنند.

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.
اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.
پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.
به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.
چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.
موفق باشید.

برهان «صرف الشئ لایتکرر ولایثبت» یعنی چه؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برهان صرف الشيء يكي از براهين توحيد ذاتي خداي متعال مي باشد به اين معنا كه اين برهان با استفاده از قاعده فلسفي و عقلي « صرف الشيء لايتثني و لايتكرر » اين مطلب را اثبات مي كند كه چون خداي متعال صرف الوجود است يعني حقيقت و اصل وجود است بدون داشتن قيدي از قيود، و از آن جائي كه صرف الشيء تكرار نمي شود و دو بردار نيست، (مانند آن كه ما دو حقيقت آب نداريم، بلكه حقيقت آب يكي است، ولي افراد آب كه حقيقت آب هستند به اضافه قيدي مثل آب ليوان، آب دريا ، آب چاه ووو، متعدد مي باشند) بنابراين ممكن نيست كه خدا دو باشد و شريك الباري داشته باشد چون صرف الوجود و حقيقت وجود است. به اين برهان برهان صرف الشيء گفته مي شود.(1)

پي نوشت:
1. براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك: مرتضي مطهري ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، بيتا، ج 6، ص 1018و 1019.
موفق باشید.

صفحه‌ها