براهين اثبات وجود خدا

با سلام مدتي است كه براي من شبهه اي پيش آمده لطفا اين شبهه را برطرف نماييد نقض برهان نظم: آيا امكان ندارد چنين جهاني بدون ناظم به وجود آمده باشد؟ از لحاظ علم رياضي در احتمالات، احتمال شكل گيري چنين جهاني صفر نيست اما بسيار كم است چه دليلي هست براي اين كه "هر مجموعه منظم به ناظم نياز دارد"؟

انسان هر مجموعه منظمي كه در دنيا ديده است ناظم داشته بنا بر اين مي گويد: "هر مجموعه منظم به ناظم نياز دارد" برهان عليت:مثال:يك نفر يك گناهي را انجام مي دهد. مثلا بوسيله زبان كه زبانش از مغز دستور گرفته و مغز را خدا آفريده، پس آيا مي توان گفت كه او مجبور بوده؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
همانطور كه خودتان هم اشاره كرديد پيدايش اتفاقي جهان بر اثر برخورد ناگهاني و بدون برنامه ريزي اگر چه عددي مساوي صفر نيست و امكان وقوع آن وجود دارد، اما در عين حال احتمال آن در رياضي به قدري ضعيف است كه تقريبا از امور محال مي باشد. دانشمندان براي اين موضوع مثالهاي جالبي دارند. به اين نمونه توجه كنيد:
موجودات زنده از سلول‌هاي زنده تشكيل شده اند. هر يك از اين سلولها، تركيبي فوق العاده پيچيده و كوچك است كه در بافت شناسي (Cytology) مورد مطالعه قرار مي‌گيرد. يكي از اجزايي كه در تعمير و بازسازي اين سلول‌ها بكار مي‌رود، پروتئين است. پروتئين، يك تركيب شيميايي است كه از تركيب پنج عنصر به وجود مي‌آيد: كربن، هيدروژن، نيتروژن، اكسيژن و گوگرد. مولكول پروتئين تقريباً مشتمل بر چهل هزار اتم است.
حدود بيش از يكصد عنصر شيميايي در كائنات به صورت غيرمرتب پراكنده هستند. اينك اين پرسش مطرح مي شود كه چه ميزان از تركيب اين عناصر، در قانون احتمال مصداق مي يابد تا از تركيب انبوه غيرمرتب چندين عنصر، ماده ديگري درست شود و چنان با هم آميخته گردند كه خود بخود يك مولكول پروتئيني به وجود آيد؟ مي توان در اين برآيند مقدار ماده مورد نياز و مدت زمان لازم براي انجام اين عمل را محاسبه كرد.
يك رياضيدان سوئيسي به نام پروفسور چارلز ياگين، اين احتمال را محاسبه نموده و به اين نتيجه رسيده است كه امكان چنين احتمالي، ده به توان يكصد و شصت مي‌باشد. به عبارتي برابر با عدد ده مي‌باشد كه يكصد و شصت صفر به آن اضافه گردد؛ عددي كه در چارچوب زبان و اعدادِ قابل فهم و شمارش، نمي گنجد!
فقط براي به وجود آمدن يك مولكول به صورت اتفاقي، موادي بيش از ميلياردها برابر مواد موجود در دنيا مورد نياز است. اگر همه اين مواد، يك جا شده و تكان داده شود، امكان رسيدن به نتيجه مطلوب بعد از ده به توان 243 سال ممكن خواهد بود.
پروتئين از حلقه هاي بسيار طولاني آمينواسيدها (Amino-Acids) تشكيل شده است. مهمترين چيز در تركيبهاي پروتئيني، روشي است كه اين حلقه ها را به هم متصل مي‌كند. اگر اين مولكول با يك روش نابرابر تركيب شود، به جاي آنكه وسيله بقا و دوام زندگي باشد، به سمي مهلك و نابود كننده تبديل مي گردد. پروفسور ليتز (G.B.Leathes) پس از محاسبه دقيق مي‌گويد:
عناصر تركيبي يك پروتئين ساده، به روشهاي مختلف و بي شماري يكجا و تركيب مي گردد. اين احتمال كه اين همه عناصر تركيبي پروتئين با اين همه شيوه، به طور اتفاقي با هم تركيب شده باشند تا يك مولكول پروتئيني مشتمل بر چهل هزار از اجزاي تركيبي پنج عنصر مذكور به وجود بيايد، بكلي غيرممكن است.(1)
اشكال دوم شما هم يكي از اشكالات اصلي هيوم بر برهان نظم است. اشتباه بزرگ و اساسى هيوم در اين جا ناشى از تجربه‏گرايى اوست. او تنها راه دلالت ذهن از معلول به علت، و معلولات مشابه به علل مشابه را روش تجربى مى‏ انگارد. از اين رو گمان برده است كه الهيون همان‏طور كه با مشاهده ماشين‏هاى انسان ساخت يا به قول شما هر مجموعه منظمي، به قريحه سرشار سازنده‏اش پى مى‏برند، جهان را نيز ماشينى انگاشته‏اند كه مهندسى فوق‏العاده با هوش دارد. در حالى كه عقل و خرد بشرى بدون وساطت چنين قياسى در هر كجا و به هر سان نظمى مشاهده كند، بر اساس قواعد قطعى و مسلمى چون اصل عليت و سنخيت علت و معلولى به وجود علتى دانا و توانا پى مى‏ برد.
برهان نظم تماماً تجربى نيست، بلكه تنها مقدمه نخست آن تجربى است و كبراى آن، حداقل در برخى از قرائت‏هاى برهان، عقلى و مبتنى بر اصل عليت و فروع آن است. به عبارت ديگر آنچه كبراى برهان نظم دلالت دارد، رابطه نظم و هدفمندى با شعور و هدفدارى از نظر عقل و به طور عام و مطلق است؛ اعم از اينكه چنين چيزى مربوط به فعل انسانى باشد يا چيز ديگرى چون جهان؛ به تكرار تجربه ‏پذير باشد، يا نباشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: آيت الله سبحاني، جعفر، مدخل مسايل جديد در علم كلام، نشر موسسه امام صادق(ع)، قم، 1386ش، ج1.
در مورد سوال آخر هم بايد گفت تا جايي كه ذكر كرده ايد مغز را خدا آفريده، سخن درستي است اما از آفرينش عقل توسط خدا نمي توان نتيجه گرفت كه انسان در اعمال و مثلا گناهانش هم مجبور است. خدا عقل را آفريد اما چگونگي تفكر و استفاده بشر از اين موهبت، ارتباطي با خدا ندارد. انسان با عقل خود و با بهره گيري از اختياري كه خدا به او عطا كرده، اين امكان برايش مهيا است تا راه درست يا غلط را اختيار كند. به عبارت ديگر خدا عقل را آفريده اما انسان را مجبور به چگونگي استفاده از آن نكرده است و انسان مختار است هر گونه خواست از آن بهره بگيرد.

پي نوشت ها:
1. John William Navin Sullivan, The Limitations of Science, Viking Press, Michigan, 1933, p78.به نقل از سايت http://www.janahmolla.blogfa.com/post-19.aspx
موفق باشید.

بسمه تعالی

برهان نظم نمی تواند وجود خدا را ثابت بکند. ممکن است چون ما علت نظم را نمی دانیم آن را به خدا نسبت بدهیم. علم در حال پیشرفت است و ممکن است در آینده ای دور یا نزدیک دانشمندان علت علمی آن را کشف کنند.

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
توجه داشته باشيد كه هر برهاني در زمينه خداشناسي مسووليت خاصي بر عهده دارد و داراي محدوده خاصي است و بيش از آن را نمي توان از يك برهان خاص انتظار داشت. متكلّمان الهى با طرح برهان نظم در صدد آن اند تا اثبات نمايند كه نظم جهان طبيعت حاكى از دخالت عقل و شعور در پديد آمدن ‏آن است و هرگز اين نظم را نمى‏توان به عامل ناآگاه منسوب ساخت. امّا اين كه عامل دانا و توانا چه كسى است، واجب الوجود است يا ممكن الوجود، فناپذير است يا فناناپذير، اين برهان از پاسخ گفتن به آن ناتوان است.
اين برهان با اثبات نظم حاكم بر جهان، ناظمي آگاه و حكيم را اثبات مي كند كه خالق اين نظم است. هر برهانى پيامى ويژه اي دارد و چه بسا يك ‏برهان، بخشى از مدّعا را ثابت كند، نه همه آن را.
پس از آن كه از برهان وجوب و امكان و ديگر براهين عقلى، منتهى گشتن سلسله‏ هستى‏هاى امكانى به واجب‏الوجود بالذات را اثبات كردند و روشن شد كه نظم حاكم برطبيعت، فعل و كار اوست، آنگاه از برهان نظم براى اثبات صفات كمال او، مانند علم وقدرت و حيات و حكمت، بهره مى‏گيريم.
به هر حال، نبايد از كاربرد اين برهان، كه به روشنى دخالت عقل و شعور را در آفرينش‏نظم ثابت مى‏كند، غفلت كرد؛ زيرا نتيجه مزبور در ابطال عقيده مادّي گرايان كافى است و اين خود يكى از اهداف بلند حكيمان الهى است. در مورد شما هم اين قضيه صادق است.
چرا كه اولا تا چيزي ثابت نشده است نمي توان به براهين اثبات شده فعلي خدشه وارد كرد. هر زمان چنين مساله اي به روشني اثبات شد، آنگاه در حواشي آن بحث خواهيم كرد. ثانيا اگر منظور از دليل علمي دليل مادي باشد بايد گفت كه علت مادي فاقد شعور و آگاهي است و نمي تواند خالق اين همه نظم در دنيا باشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، عليرضا جمالي نسب و محمد محمدرضايي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى، قم.
موفق باشید.

برهان «صرف الشئ لایتکرر ولایثبت» یعنی چه؟

با سلام و عرض تبریک سال نو و آرزوي سال پرخیر و برکت برای شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برهان صرف الشيء يكي از براهين توحيد ذاتي خداي متعال مي باشد به اين معنا كه اين برهان با استفاده از قاعده فلسفي و عقلي « صرف الشيء لايتثني و لايتكرر » اين مطلب را اثبات مي كند كه چون خداي متعال صرف الوجود است يعني حقيقت و اصل وجود است بدون داشتن قيدي از قيود، و از آن جائي كه صرف الشيء تكرار نمي شود و دو بردار نيست، (مانند آن كه ما دو حقيقت آب نداريم، بلكه حقيقت آب يكي است، ولي افراد آب كه حقيقت آب هستند به اضافه قيدي مثل آب ليوان، آب دريا ، آب چاه ووو، متعدد مي باشند) بنابراين ممكن نيست كه خدا دو باشد و شريك الباري داشته باشد چون صرف الوجود و حقيقت وجود است. به اين برهان برهان صرف الشيء گفته مي شود.(1)

پي نوشت:
1. براي مطالعه بيشتر در اين رابطه ر.ك: مرتضي مطهري ، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، بيتا، ج 6، ص 1018و 1019.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید با توجه به اینکه همه ی انسانها معتقدند که هر معلولی علتی مادی (طبیعی) دارد یعنی مثلا علت اینکه پرهای طاووس آنقدر زیباست ایجاد یک سری فعل و انفعالاتی بوده که در سنین رشد در طاووس به و جود آمده و یا اینکه مثلا علت اینکه خون به همه ی قسمتهای بدن می رسد وجود قلب است پس در وجود همه ی چیزها، علت و معلول همه مادی هستند و مثل یک زنجیره به هم مرطبتند، پس با این و جود نمی توان با استفاده از برهان نظم یا علیت وجود خدا را اثبات کرد چون تمام علت و معلول مادی است.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
چنين سخني درست نيست كه هر معلولي نياز به علت مادي داشته باشد. بلكه آنچه كه دراين رابطه صحيح و برهاني است اين است كه هر معلولي نيازمند به علت است و هر معلول مادي نيازمند به علت مادي نيز مي باشد، بنابراين اگر معلول غير مادي بود، نياز به علت مادي نيز نخواهد داشت.(1) بنابراين آنچه كه در اول سوال مطرح كرديد مبني بر اين كه « همه انسانها معتقدند كه هر معلولي علتي مادي(طبيعي) دارد» سخن صحيحي نمي باشد.
بر اين اساس نتيجه گيري از اين مقدمه نيز مبني بر اين كه « پس با اين وجود نمي توان با استفاده از برهان نظم يا عليت وجود خدا را اثبات كرد. چون تمام علت و معلول مادي است.» نتيجه باطل و غير قابل قبولي مي باشد.
علاوه آنكه مادي بودن معلول ارتباطي به مادي بودن علت ندارد يعني معلول مي تواند مادي باشد. ولي علت موجده اش غير مادي باشد. منظور از علت مادي كه در معلول هاي مادي گفته مي شود اين نيست كه معلول مادي در خارج از خودش يك علتي دارد كه آن هم مادي است. بلكه منظور از علت مادي در اشياء، همان قابليت و استعدادي است كه اشياء براي پذيرفتن صورتهاي مختلف دارند. مثلا وقتي گفته مي شود دانه سيب علت مادي ميوه سيب است به اين معني است كه دانه سيب استعداد و قوه تبديل شدن به سيب را دارد. نه اينكه دانه سيب، ميوه سيب را به وجود بياورد.(2)
اصولا مراد دقيق از علت يك معلول، علت تامه است نه مانند رابطه تاثيري بين دانه و سيب و يا پدر و مادر و فرزند كه در هيچ كدام عليت تامه وجود ندارد. بلكه همه اين مقدمات در زمره جزء العله يا مُعِدّات و مبادي شكل گيري يك معلولند نه علت تامه آن ها.

پي نوشت:
1. ر.ك :عبدالرزاق لاهيجي، گوهر مراد، قم، موسسه امام صادق(ع)، 1383هـ.ش، ص 220.
2. همان. همچنين به اين لينك مراجعه كنيد: http://www.ghadeer.org/author/motahary/56/pages/1.html
موفق باشید.

در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود می آمد و چیزی وجود نداشت. پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلول های جهان است. و آن خداوند یکتا است. اما سوال:

1- با این دلیل فقط خلقت همه جهان از وجودی مطلق اثبات می شود. این وجود می تواند همان توده عظیم باشد (در نظریهbig bang). وطبق قانون بقا ماده و انرژی، ماده وجود ذاتی دارد و فنا ناپذیر است. (برهان نظم هم رد می شود به طور خلاصه همون توده عظیم ناظم این مجموعه هست و بعد از نا منظمی ها و برخوردها کهکشان ها و سیارات با جاذبه فیزیکی خود نظم نسبی پیدا کردند که همچنان هم برخوردهایی وجود دارد پس نظم دلیل بر ناظم عاقل نیست بلکه هم خود نظم قابل بحث است* و هم اینکه این نظم به صورت اتفاقی و بعد از نا منظمی های بسیار باقی مانده. در مورد نظم زمین هم همینطور کلیه ی جانداران روی زمین باقی مانده هستند آنها که درون همان آب و هوا و شرایط بوجود آمدند مسلما تطبیق اندام داشته اند تا منقرض نشدند. مثال معروف دایناسورها نابود شدند چون نظم و سیستم سازگاریشان با محیط سازگار نبود.)

2- نظم به دلیل ناظم عاقل است پس بی نظمی ها در جهان اثر چیست؟ بی نظمی ناظم نمی خواهد پس کلا این مسایل مربوط به روابط اجسام و فیزیک است. و رویدادها کاملااز جهت فیزیکی و عقلی قابل بررسی است. ممنون.

پاسخ1: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نكته مهمي كه در بيان خود از آن غفلت كرديد آن است كه فلاسفه علاوه بر لزوم وجود علت العلل يا همان علت نخستين، در مورد ماهيت و حقيقت آن هم به نكات دقيق و روشني رسيده اند و به درستي تبين كرده اند كه اين علت نخست كه حقيقت واجب الوجود است لزوما داراي ويژگي هاي خاص و صفات معيني است و حتي اگر يكي از اين صفات معين را نداشته باشد نمي تواند در جايگاه علت نخستين قرار بگيرد.
به عبارت روشن تر ايفاي نقش موجود نخستين از عهده هر موجود متصور و محتملي بر نمي آيد و تنها يك موجود معين با صفاتي مشخص مي تواند در جايگاه واجب الوجود و علت العلل قرار بگيرد؛ البته ما اصراري نداريم كه حتما همان موجودي كه اديان آن را " خدا " مي خوانند، آن علت نخستين باشد، بلكه آن موجود مي تواند هر چيز ديگري باشد، به شرطي كه داراي صفات مشخص واجب الوجود باشد و صفات او بتواند حقيقت بي نيازي از علت را بربتابد، والا داراي صفات امكاني خواهد بود و موجودي ممكن الوجود محسوب مي شود.
بر اين اساس مي توان به آساني دريافت كه ماده يا انرژي كه در عالم مي بينيم و مي شناسيم داراي صفات و ويژگي هاي واجب الوجود نيستند و ممكن نيست كه واجب الوجود باشد؛ ماده يا انرژي هر چه باشند و ميزان و مقدار آن هر چه باشد، باز به دلايل گوناگون داراي وجودي ممكن است، چون داراي نقص، نياز، تغيير، محدوديت ، جزء، حدوث، تركيب و ديگر خصوصيات ممكنات است.
در واقع حتي اگر شكل گيري كائنات را بر مبناي بيگ بنگ هم بدانيم باز همان ماده اوليه يا توده كوچك اوليه مخلوط از ماده و انرژي به يقين داراي صفات موجود ممكن مانند محدوديت و تغيير و حدوث و ... است و ممكن نيست كه بتواند واجب الوجود باشد، زيرا موجود واجب داراي همه مراتب وجود و كمالات وجودي است و هيچ نقص و محدوديت و تغييري در او راه ندارد.
البته بد نيست در مورد ناكار آمدي قانون پايستگي ماده و انرژي در اين بحث هم اشاره كوتاهي داشته باشيم:
" لاوازيه" در قانون معروف خود مي گويد: "در هر دستگاه معيني، مقدار ماده ثابت است. هيچ وقت ماده معدوم نمي شود و به وجود هم نمي آيد. فقط مواد مختلف به هم تبديل مي شوند"، اما برخي از فيزيك دانان بر اساس برخي آزمايشات علمي، انطباق كامل ميزان تبديل شده از ماده به انرژي و بر عكس را انكار كرده، آن را غير دقيق مي خوانند (1) كه مي توانيد مشروح اين ديدگاه را در منابع فيزيكي دنبال بفرماييد.
اما اگر اين تئوري كاملا صحيح هم باشد باز نمي تواند دليلي بر بي نيازي ماده و يا انرژي اوليه از وجود علتي در وراء خود باشد؛ استاد مصباح يزدي در خصوص شبهه واجب الوجود بودن ماده و انرژي مي فرمايد:
«... هميشگي و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژي، به معناي بي نيازي از آفريننده نيست؛ بلكه هر قدر عمر جهان طولاني تر باشد، نياز بيش تري به آفريدگار خواهد داشت؛ زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگي ذاتي آن است، نه حدوث و محدوديت زماني آن، تا با فرض نامحدود بودن ماده يا انرژي، نياز آن ها نيز منتفي باشد». (2)
بر اين اساس، ماده يا انرژي اوليه ممكن است وجود ازلي داشته باشند؛ اما نمي توان گفت وجود، ذاتي آن ها است؛ زيرا تنها در صورتي مي توان ذاتي بودن وجود را براي آن ها متصور دانست كه ضرورتي موجود بودن آن ها را اقتضا كند؛ چنان كه در واجب الوجود اين گونه است و فرض نبودن، براي او محال است؛ در حالي كه در مورد ممكنات، ضرورت وجودي وجود ندارد و از نبودن همه عالم هيچ محال عقلي لازم نمي آيد. پس عالم ممكن است و نمي توان وجود او را ضروري و ذاتي دانست.

پي نوشت ها:
1. رك : شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج 4، ص 159.
2. مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 108، انتشارات چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، تهران، 1377 ش.
-------------------------------------

پاسخ2: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد برهان نظم ابتدا بايد توجه داشت كه اصولا انديشمندان ديني هم از برهان نظم با همين رويكرد شناخته شده در مقام اثبات وجود حخدا با همه ويژگي هاي شناخته شده واجب الوجود نيستند و در نهايت از اين برهان وجود ناظمي را براي عالم منظم ثابت مي كنند؛ هرچند در يك بررسي عقلاني چنين ناظم قادر و داراي شعور و حكمتي منطبق بر همان خداي معرفي شده اديان قرار مي گيرد و دليل موجهي در برابر انكار منكران چيزي غير در وراء طبيعت مي شود. زيرا در اثبات ناظم از نظم عالم استفداه مي شود و ناظم به عنوان علت ايجادي اين نظم در درون مجموعه منظم تعريف نمي شود.
به عبارت روشن تر ما در برهان نظم از نظم موجود در اجزاء عالم و در كل كائنات به وجود ناظمي در ماوراء اين مجموعه پي مي بريم، يعني وجود ناظمي را در بيرون از اين مجموعه منظم تعريف مي كنيم، در نتيجه پاسخ احتمال شما هم اين خواهد بود كه خود آن توده اوليه و ماده ابتداي شكل گيري بيگ بنگ با نظم و هماهنگي بي بديلي به مرحله انفجار رسيد و سرعت و شدت آن انفجار و كم و كيف جرم اوليه آن اگر ذره اي تفاوت مي داشت، كائنات به شكلي كه امروزه مي شناسيم شكل نمي گرفت و شايد هيچ گاه به وضع كنوني نمي رسيد. (1)
پس اگر گفته شود كه نظم مموجود در عامب از طريق همان انفجار ايجاد شده بايد پرسيد نظم بي نظير موجود در بيگ بنگ و هماهنگي عجيب بين اجزاء ماده اوليه از كجا ناشي شد؟ آيا انفجار بزرگ قبل از ايجاد خود يا در حين ايجاد به خود نظم داد؟
به علاوه، رابطه نظم و ناظم نوعي رابزطه دقيق علّي و معلولي است و ممكن نيست كه ما با نظمي هدفمند و دقيق مواجه شويم و آن را به ناظمي عاقل و داراي شعور نسبت ندهيم، زيرا عقل تحقق چنين نظمي را از ناظمي بدون شعور محال مي داند همانند آن كه شما ساعتي زيبا و كامل را در حيات خانه ببينيد و احتمال بدهيد كه اين وسيله در نتيجه رعد و برق هاي شب گذشته ايجاد شده است؛ بديهي است كه لزوما بايد بين نظم و ناظم هماهنگي و تشابه مشخصي باشد و به همين نسبت نسبت دادن نظم عجيب و پيچيده موجود در كائنات و در تك تك موجودات عالم به ماده فاقد ادراك و شعور و انفجاري طبيعي بي معناست .
در حقيقت نسبت دادن اين نظم به ناظم فاقد شعور و شكل گيري تدريجي و طبيعي حيات و موجودات زنده در روي زمين بر مبناي همين فرايند چيزي جز انجار نظم و ادعاي تحقق تصادفي عالم و حيات موجود در زمين نيست ؛ كه اگر فرض نشأت گرفتن نظم موجود در عالم را نتيجه چنين تصادفي بدانيم هرچند اين امر از نظر احتمال عقلي هيچگاه صفر نمي شود، اما به درجه اي از استبعاد مي رسد كه در نظر عقلائي هيچگاه مورد توجه و اعتنا قرار نمي گيرد.
زيرا نظم موجود در عالم ما از چنان پيچيدگي و رمزآلودي برخورداراست كه تصور به وجود آمدن آن در پي قواعد تصادفي و آزمون و خطا، حتي بر اساس قواعد علمي جبر واحتمال قابل قبول نيست؛ تا جايي كه برخي دانشمندان تصريح مي كنند عمر كنوني زمين شايد براي درست شدن تصادفي يك سلول زنده وهماهنگ شدن كامل اسيدهاي آمينه در آن كفاف ندهد، چه رسد به چنين تحول و تكامل و هدفمندي، آن هم در اين مدت محدود از عمر زمين بلكه كائنات. (2)
به علاوه نبايد از ياد برد كه اصولا فارغ از نظم موجود در عالم، اصل وجود ماده در عالم توجيه روشني ندارد و علم نتوانسته براي ابتداي اين داستان كه مرحله قبل از انفجار بزرگ و همچنين مديريت اين انفجار و فاعل اين حادثه عظيم و دقيق پاسخ روشني بدهد.
در مورد مساله تكامل موجودات زنده و تداوم حيات در روي زمين كه مرتبط با نظريه تكامل است در صورت تمايل مي توانيم در نوبت هاي بعد به بحث تفصيلي بنشينيم .

پي نوشت ها :
1. در مورد درك جزئيات انفجار بزرگ مي توانيد به كتاب «خدا و علم » نوشته فيلسوف مشهور «ژان گيتون» و دو دانشمند فيزيك كوانتوم مراجعه نماييد .
2. رك : همان ، فصل تصادف در شكل گيري كائنات.
موفق باشید.

باسلام من برهان امکان و وجوب و بعض براهین دیگر را مطالعه کرده ام ولی هیچ برهانی به اندازه ی برهان صدیقین سخت نبود! می دانم این برهان مستقیما از ذات الهی به اثبات خدا می رسد ولی نمی دانم چگونه. لطفا بطور ساده توضیح دهید تا متوجه شوم. درضمن ما که قادر به شناخت ذات الهی نیستیم پس چطور می توانیم از ذات او به وجودش پی ببریم؟ باتشکر

پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز

برهان صدیقین دارای تقریرهای گوناگونی است که تقریر ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه از این برهان نیازمند تبیین چندین مقدمه فلسفی است و به همین جهت درک دقیق برهان صدیقین برای فردی در سطح تحصیلات شما مناسب به نظر نمی رسد؛ اگر بخواهیم به طور کاملا مختصر و مجمل آن را بیان کنیم می توانیم بگوییم:
ما یقین داریم که در عالم واقعیتی هست و نمی توان گفت در عالم چیزی نیست، پس ما واقعیت داشتن هستی را درک می کنیم. این واقعیت هستی، ذاتا نابودی و زوال را نمی ‏پذیرد، حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم اثبات آن است. زیرا اگر فرض کنیم واقعیت از بین رفته است، باز اثبات یک واقعیت را پذیرفته ایم و این یعنی اثبات مجدد اصل واقعیت در عالم.
اصل واقعیت ذاتا عدم و بطلان را نمی‏ پذیرد و معنا ندارد که واقعیت از بین برود و این یعنی همان واجب الوجود بودن واقعیت. پس در عالم واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد و ما فهمیدیم که در عالم حقیقتی واجب الوجود هست که واقعیت عالم را تشکیل می دهد و دیگر اشیایی که واقعیت دارند و واجب الوجود نیستند در هستی خود محتاج و قائم به آن واجب الوجود هستند.
در این برهان ما در حقیقت در می یابیم که همان امر مسلم و قطعی که آن را کاملا می فهمیم و ادراک می کنیم همان خداوند است، یعنی همان حقیقت غیر قابل انکار در عالم را به درستی می شناسیم و در می یابیم که همان گمشده ماست و به این جهت گفته می شود که برهان صدیقین ما از ذات واجب الوجود به اثبات آن می رسیم بدون آن که در نهایت جزئیات حقیقت وجودی این موجود واجب بر ما روشن شود.
به عبارت روشن تر ما حقیقتی را می یابیم که هست بدون آن که بدانیم آن حقیقت کیست، با برهان صدیقین می فهمیم که او خداست، اما هنوز دقیقا نمی دانیم آن حقیقت چیست؛ پس رسیدن به خدا از خود خدا منافاتی با این حقیقت ندارد که شناخت کامل ذات خداوند بر احدی مقدور نیست؛ در مقام تمثیل این همانند آن است که ما می فهمیم درون رشته سیم چیزی جریان دارد و بعد می فهمیم که این چیز جریان الکتریسیته است، اما هنوز نمی دانیم حقیقت جریان الکتریسیته چیست، اما یقین داریم که هست و همان جریان نامرئی درون سیم است .

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام، سوالی درمورد برهان یا امر ترغیبی دفع خطر محتمل داشتم، چگونه اثبات می شود که اگر دنیای دیگری باشد خدا پرستان جزای خیر می بینند و کفار عقاب می شوند؟ ممنون ومتشکر از توجه شما

با سلام و شادباش فرا رسيدن سال نو و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

به نظر مي رسد سوال شما به جهت عدم تقرير مناسب از اين برهان است. تقرير اين برهان به صورت خلاصه به صورت زير است:
در امور زندگي انسان ها وقتي که احتمال خطر قابل توجهي را مي دهند به بررسي و جستجو مي پردازند تا آنجا که مطمئن شوند خطر از بين رفته يا احتمال تحقق آن بسيار ضعيف گشته و اين حکم و الزام يک حکم عقلاني است نه شرعي .
عقل است که در چنين مواردي ما را ملزم به تحقيق مي سازد تا گرفتار خطر نشويم. بلکه لزوم تحقيق و بررسي در موارد خطر و ضرر ولو احتمال آن قدر واضح و روشن است که بعضي دانشمندان بحث عقايد فرموده اند: فطرت انسان در چنين مواقعي او را ملزم به تحقيق مي کند. از اين رو واژه وجوب دفع ضرر محتمل به معناي الزام و ضرورت عقلي است نه شرعي. از جمله موارد به کارگيري اين قانون عقلي يا فطري اعتقاد به خدا و احکام الهي در مورد فرداي قيامت است.(1)
توضيح اين که بر فرض که در مورد عالم قيامت و عذاب دوزخ ما اعتقاد به هيچ کدام از حقايق ديني نداشته باشيم. همين که احتمال وجود ضرر و خطر دوزخ را بدهيم کفايت مي کند که عقل ما را ملزم سازد به کارگيري يک سلسله تمهيدات لازم در جهت دفع خطر محتمل که اين مقدمات و تمهيدات چيزي نيست جز ايمان به خدا و کتاب آسماني و انبياء الهي و حضرات معصومين(ع) و در يک کلمه دين.
بايد توجه داشته باشيد كه اين برهان بر اين پايه استوار است كه اگر خدايي وجود داشته باشد و او افرادي را براي هدايت بشريت فرستاده باشد و به آنها عقايد و دستوراتي را در غالب دين تعليم داده باشد تا مردم را به كمال برسانند، ديگر جاي سوال شما باقي نمي ماند و به عبارت ديگر اين برهان يا شبه برهان با اين پيش فرض صورت بندي مي شود كه احتمال وجود خداوند با تمام جوانب آن در نظر گرفته شده است و بدون اين احتمال ديگر ضرر محتملي باقي نمي ماند كه در صدد رفع آن باشيم.
در انتها كلامي از امام رضا(ع) مي آوريم كه به زيبايي جواب اين مساله را داده است: يكي از منكران وجود خدا نزد امام رضا(ع) آمد، در حالي كه گروهي در محضر آن حضرت بودند. امام به او فرمود:
اگر حق با شما باشد ـ كه نيست ـ و خدايي وجود نداشته باشد، در اين صورت ما و شما برابريم و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيان نخواهد رسانيد ولي اگر حق با ما باشد و خدايي باشد ـ كه هست ـ در اين صورت ما رستگار و شما زيانكار و در هلاكت و خسران خواهيد بود.(2)

پي نوشت ها:
1. امامي و آشتياني، محمدجعفر و محمدرضا، عقايد اسلامي(سطح 1)، معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1366ش، ص10.
2. كليني، محمد بن يعقوب، الکافی، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش، ج1، ص78.
جهت تسهیل و تسریع در امر پاسخگوئی از این پس، پرسشهای فقهی و احکام شرعی را تنها از طریق سامانه پاسخگوئی پیامکی به شماره 30009640 ، نشانی اینترنتی http://www.30009640.ir/sms و یا تلفن 09640 مطرح نمایید.

1- در برهان علیت می گوییم که جهان معلول است و هر معلولی نیاز به علت دارد و... سوال این است که:

بر چه اساسی می گوییم جهان معلول است؟ شاید جهان اولیه ای به صورت ازلی وجود داشته و آرام آرام به صورت فعلی در امده است.

2- در اثبات روح می گوییم که ما گاهی چیزهایی را در خواب می بینیم که بعدها عینا"در عالم واقع اتفاق می افتد و باعث تعجب ما می شود، با توجه به این که ماده نمی تواند خارج از محدوده مکان و زمان حرکت کند بخش غیر مادی در وجود ما هست که آن را روح می گوییم. حال در اینجا هم سوال این است که:

بر چه اساسی می گوییم ماده نمی تواند خارج از محدوده مکان و زمان حرکت کند؟ مواد مختلف تحت شرایط خاص مختلف این امکان را می توانند داشته باشند که خارج از محدوده ی مکان و زمان حرکت کنند. در هر دو حالت فوق ما ابتدا یک موضوع را که صحت آن قابل تردید است می پذیریم و بر اساس آن فرض خود را اثبات می کنیم.

پاسخ 1:
چنان كه از سوالتان بر مي‌ آيد، منظور از جهان عالم ماده است كه متشكل از موجودات گوناگوني است. البته در برهان علیت گفته می شود که جهان پدیده یا ممکن الوجود است و هر پدیده ای نیازمند علت است نه این که جهان معلول است و .... ؛ به همین جهت آنچه اکنون لازم است اثبات شود پدیده بودن جهان یا همان حادث و ممکن الوجود بودن آن است.
در مورد موجودات مادی و عالم ماده باید گفت که تحقیقات دانشمندان علوم تجربی بهترین شاهد بر حدوث این مجموعه است، زیرا دانشمندان فیزیک کوانتوم سال هاست که به نتیجه مورد اتفاقی در مورد عمر عالم و کائنات رسیده، بر اساس داده های علمی عمری معین را برای عالم ماده تخمین زده اند.(1)
از طریق قانون آنتروپی(كاهش انرژی و حرارت جهان و اين كه تمام اجسام از گرمى رو به سردى مى گرايند) ازلی بودن را نمی توان برای عالم ماده ثابت دانست؛ (2) پس یقینا عالم حادث است، اما اگر عالم را از نظر زمانی حادث هم ندانیم و بگوییم جهان از ازل بوده است، باز دلیلی بر معلول نبودن آن نخواهد بود؛ زیرا مراد اندیشمندان دینی از معلول بودن عالم و حدوث آن حدوث زمانی نیست. بلکه حدوث رتبی و ذاتی است.
توضیح آنکه :
حدوث دو معنا دارد، حدوث زمانی و حدوث رتبی و ذاتی؛ حدوث زمانی یعنی چیزی در زمانی نبوده و بعد به وجود آمده است، اما حدوث رتبی آن است که یک چیز همواره بوده، اما همواره چون علتش وجود داشته، او هم وجود داشته، یعنی نیاز او به علت ایجاد کننده اش ضروری و دائمی است. همواره تا علتش بوده، او هم وجود داشته، اما در عین حال رتبه وجودی او بعد از علتش است.(3)
فلاسفه بر این باورند که عالم به لحاظ زمان حادث نیست، بلکه حادث ذاتی است، یعنی چون زمان هم جزو عالم است، پس همانند عالم حادث است، ولی به حدوث ذاتی و گرنه این طور نیست که روزی زمان بوده و عالم نبوده، بعد عالم ایجاد شده باشد تا عالم حادث زمانی تلقی شود. پس عالم ازلی نیست، بلکه حادث است، ولی طبق نظریه فلاسفه حدوث عالم ذاتی است و طبق نظریه متکلمین حدوث عالم زمانی، ولی در هر دو صورت عالم ازلی نیست، بلکه حادث است.(4)
بر این اساس حتی اگر عالم را قدیم زمانی هم بدانیم، تردیدی وجود ندارد که عالم حادث رتبی و ذاتی است و چون وجود لازمه ذات او نیست ، حتما علتی آن را ایجاد نموده است و در نتیجه عالم یقینا حادث است و در مرتبه بعد از علت خود قرار دارد.
به علاوه که ممکن الوجود بودن این عالم از طریق برخورداری از صفات محدودیت و ترکیب و تغییر و... که خود نیز بدان اشاره کرده اید کاملا ثابت می شود.

پی نوشت ها :
1. http://ipho.blogfa.com/post-73.aspx
2. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، تهران 1374 ش، ج 4، ص 176.
3. علامه طباطبایی، نهایة الحکمه، قم، المركز العالمي للدراسات الإسلامية . بي تا، مرحله دهم -فصل اول و ششم.
4. محمد سعیدی مهر ، آموزش کلام اسلامی، نشرطه، قم 1383 ش، ج 1، ص 193.
.....................................................

پاسخ 2:
زمان بر اساس حرکت ماده اعم از حرکت ‏های عرضی و جوهری تولید می‏گردد و جسم با حرکت خود مقدار حرکت خود را که همان زمان است‏ می ‏سازد و در حقیقت حرکت، پدید آرنده زمان می باشد(1) بر این اساس ماده در زمان حاضر خود به نوعی سازنده زمان است و زمان آینده بر اساس وجود آن شکل می گیرد. لذا زمان آینده هنوز محقق نشده و با وجود ماده، آن به آن و به ناچار زمان تحقق می کند و معنا ندارد ماده خارج از زمان باشد. مگر آنکه در این میان کسی تعریف جدیدی از زمان ارائه دهد.
بنابراین برای ماده به تنهایی، امکان ارتباط خارج از زمان وجود ندارد. بلکه اساساً بدون آن، زمانی وجود ندارد تا ماده بخواهد در آن از حوادث آینده مطلع شود و اینکه در برخی از موارد از رویاهای صادقه برای اثبات روح استفاده می کنند بدان جهت است که روح در عالم خواب از بدن مادي ما تا حد زيادي فاصله گرفته و وارد عالم مثال و بدن مثالي مي شود و به سير خود ادامه مي دهد و این عالم اگر چه برخی از آثار ماده را دار است. اما در عین حال از زمان و مکان دنیایی، که برای ماده قابل تصور است، خالی است(2) و از آنجا که برخی از حقائق آینده، در آن عالم وجود دارد روح می تواند با ورود به آن، برخی از حقائق را کشف کند.
به علاوه آنکه فارغ از اشکال فوق اساساً اگر وجود روح را نپذیرفته و انسان را منحصر در این ماده بدانیم، امکان ارتباط این ماده که در فلان نقطه از زمین بدون حرکت به زمین افتاده با شخصی که احیاناً از دنیا رفته و در عالم خواب به او خبری از آینده داده، چگونه محقق می شود به عبارت دیگر این دو شخص با فرض انحصار در بدن مادی که هر کدام در نقطه از عالم قرار دارند، چگونه با هم ارتباط بر قرار می کنند؟
بنابراین با فرض پذیرش رویاهای صادقه، چاره ای جزء پذیرفتن روح نیست حال بر فرض این امر صحیح بوده و خوابهای صادق بر اساس خروج ماده از زمان و مکان باشد، دلیل بر عدم وجود روح نمی شود. چرا برای اثبات وجود روح ادله قطعی دیگری وجود دارد مثلاً آدمی در این نکته تردیدی ندارد که وجود دارد. علم به وجود خود دارد. از خود تعبیر به (من) می‌کند. این (من) از آغاز تا پایان عمر یک واحد بیش تر نیست (من امروز) همان (من دیروز)، همان (من بیست سال قبل) می‌باشد.
به همین دلیل همه مردم از آغاز تا پایان عمر مرا یک آدم می‌شناسند اکنون حساب کنیم و ببینیم این موجود واحد که سراسر عمر ما را پوشانده چیست؟آیا ذرات و سلول‌های بدن ما و یا مجموعه سلول‌های مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ اینها که در طول عمر ما بارها عوض می‌شوند و تقریباً در هفت سال یکبار تمام سلول‌ها عوض می‌گردند، از این روشن می‌شود که غیر از اجزای مادی،‌یک حقیقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد که همانند اجزای مادی تعویض نمی‌شود این همان چیزی است که از آن به روح یاد می‌شود.

پی نوشت ها:
1. رك: مطهرى مرتضي، مجموعه‏آثار، چ صدراء، تهران 1370 ه.ش ، ج 6 ص 837.
2. آيه اله مكارم، تفسیر نمونه، چ دارالکتب الاسلامیه،تهران،بی تا،ج 14، ص 314.

سلام علیکم،

یکی از براهین معروف برای اثبات وجود خدا، که بین عوام نیز بسیار مطرح است، برهان نظم است. برهان نظم از نظم هدفمند جهان، استدلال به وجود ناظم می کند و این ناظم را خدا می خواند. حالا پرسش من:

اثبات ناظم برای نظم جهان، چگونه می تواند دلیل بر وجود خدا باشد و یا در واقع چگونه می توان ثابت کرد که این ناظم، خالق جهان است؟

توضیح اینکه، ما وجود کسی را در برهان نظم ثابت می کنیم که به جهان نظم می دهد، ولی ثابت نمی کنیم که این ناظم کسی است که مواد اوّلیه این جهان را خلق کرده است. در واقع این برهان، وجود خدا را قطعی نمی کند، چون این «احتمال» را می دهد که این ناظم فقط بین مواد اوّلیه جهان نظم ایجاد کرده است. لطفاً در این مورد توضیح بفرمایید.

به امید ظهور

پرسشگرگرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
رسالت برهان نظم در معنای رایج آن بیش از این نیست که ثابت کند جهان طبیعت، معلول و مخلوق است. بر اساس طرح و تدبیر آگاهانه و حکیمانه پدید آمده است. اما این که صفات آفریدگار و ناظم جهان چیست، از نظر کمالات وجودی متناهی است یا غیر متناهی، بسیط است یا مرکب، ماهیت دارد یا ندارد، صفاتش عین ذاتش می باشد یا زائد بر ذاتش، از برهان نظم به دست نمی آید. باید از استدلال های دیگر بهره گرفت.
ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز ماوراء الطبیعه سوق می دهد. این برهان همین قدر ثابت می کند که طبیعت، ماورایی دارد. اما این که آن ماورا واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از حدود این برهان خارج است. این ها مسائلی است که بر عهده فلسفه الهی است که با براهین دیگری اثبات می کند». (1)
راه دیگری برای اثبات نظم جهان آفرینش وجود دارد که آن بعد از اثبات وجود بسیط الحقیقه و این که آن ذات عین علم نامحدود و قدرت نامحدود و حیات سرمدی و مانند آن می باشد چنین ثابت می شود که اثر او جز نظام احسن چیز دیگری نخواهد بود. (2)
البته با یک بیان دقیق می توان از برهان نظم به علت هستی بخش نیز رسید.
توضیح مطلب:
نظم را می توان به لحاظ های گوناگون در نظر گرفت: گاه نظم و هماهنگی در پیوند و ربط بین فعل و فاعل است به این معنا که سلسله حوادث به گونه ای یکنواخت تکرار می شود. مانند آتش که همواره آب را گرم می کند و این نوع از نظم را " نظم علی" گویند. گاه غایت و هدف واحدی است که اعضای مختلف در جهت آن سازمان می یابند که از این به " نظم غایی" یاد می کنند .
حال یکنواختی افعالی که از هر فاعلی سر می زند اگر به مسانخت و همگون بودن فعل با فاعل باز گشت کند از جمله احکام علیت خواهد بود و اگر در تحلیلی عمیق تر ناظر به غایتی مشخص باشد که هر فعل ناگزیر از آن است حکایت از علت غایی برای هر فعل دارد و همانگونه که سلسله علل فاعلی با کمک از امکان ماهوی (موجود ممکن الوجود در وجود نیازمند به علت است و وجود مستقلی از خود ندارد) و یا با کمک استحاله تسلسل در علل ( محال است سلسله علت های موجود امکانی، به علتی که خود نیاز مند به علت است ختم شود؛ بلکه به ناچار باید به علتی که بی نیاز از علت است منتهی شود که همان واجب الوجود است) به علت العلل ختم می شود و علت العلل که همان علت حقیقی و بالذات است به عنوان موجودی که از ضرورت ازلی بهره مند بوده و بی نیازی او عین ذات اوست که همان واجب است سلسله علل غایی نیز در نهایت به غایت بالذات ختم خواهد شد و آن عین واجب است.
برهان نظم اگر به غایتی بازگشت نماید که در هر فعل بالضروره آن غایت یافت شود در سلسله غایات ناگزیر به غایتی ختم خواهد شد که به ذات خود غایت بوده و عین ذات فاعل است و در این حال برهان نظم، واجبی را اثبات خواهد کرد که هم اول و هم آخر است و در واقع همه وابسته به اویند و او علت العلل و خالق دیگر موجودات خواهد بود. (3)
در برهان نظم بر مدار علت غایی اینگونه بحث پی گیری می شود که:
درصورتی که مقدمه اول حسی نباشد به این صورت خواهد بود که هر فعل علاوه بر آن که نیازمند به علت فاعلی است محتاج غایت هم می باشد به عبارت دیگر "هر فعل را غایتی است"مقدمه دوم عبارت است از اینکه "غایت هر فعل، بالفعل موجود است " حال غایتی که بدین ترتیب برای یک فعل اثبات می شود اگر غایت بالذات نباشد و خود فعلی باشد که دارای غایتی دیگر است حتما سلسله غایات به غایت بالذات منتهی خواهد شد. زیرا تا غایت بالذات بالفعل موجود نباشد دیگر غایات که در ربط با او هستند فعلیت نخواهند یافت و حال اینکه طبق فرض، دیگر غایات از جمله غایت فعل مورد نظر، بالفعل موجود است(4)

پی نوشتها:
1. مرتضی مطهری. مجموعه آثار. صدرا. تهران .1370. ص550.
2. عبد الله جوادی آملی. تبیین براهین اثبات خدا. نشراسراء. قم . چاپ اول. ص41 .
3. همان.ص228-229.
4. همان.ص240-242.

با سلام. پسری هستم مسلمان و تا جایی که از دستم برمی آید در مسایل دینی کوتاهی نمی کنم. با توجه به اینکه سال ها در خارج از کشور زندگی می کنم متأسفانه در برخورد با افراد نمی توانم از دینم طرفداری کنم. برای مثال بر سر وجود خداوند متعال خیلی وقت است که با دوست دخترم جروبحث داریم و من متأسفانه نمی توانم مثالی ساده برای او بیاورم و یا بیان کنم که هرکس به نحوی موجودی را می پرستد. خواهش دارم از شما که در این زمینه مرا یاری فرمایید و با توجه به هوش بالای دوست دخترم مثال می بایست ساده و قوی باشد. ممنون می شوم اگر کمکم کنید.

پاسخ: اثبات خداوند نيازمند بيان براهين و ادله دقيق عقلي است، مخصوصا براي مخاطبي كه داريد و با مثال هاي ساده مشكل حل نمي شود ؛ اصولا در زمان كنوني كه مباحث انكار خدا به جديت و با تلاش همه جانبه گروه هاي ضد دين پي گيري مي شود و شواهد و قرائن گوناگوني براي آن در كتاب ها و فيلم هاي تهيه شده مطرح مي شود، نمي توان با بياني ساده و تمثيلي به مقابله با آن ها برخاست .
پيشنهاد مي شود با دقت و تامل برخي از براهين ساده اثبات خدا را با توجه به ابعاد گوناگون و جزييات دقيق اشكال و جواب هاي آن مورد مطالعه قرار دهيد. آن گاه در فضايي ايده آل ادعاي خود در خصوص ضرورت وجود خدا را با هر كه مي خواهيد -و البته رابطه با او مورد رضايت خدا و تاييد شريعت است!! - در ميان بگذاريد كه يقينا نتيجه مطلوب خود را خواهيد گرفت، چون مخالفان هرچند قانع نشوند اما دليلي متقن براي ردّ أدله دقيق عقلي اثبات خدا ندارند .
در ضمن اينكه هر كس موجودي را مي پرستد، به جنبه فطري و روحي انسان ها برمي گردد. هرچند با تبييني خاص مي تواند بيانگر لزوم خداوند در عالم باشد، اما مطلوب شما را كه اثبات خدايي با ويژگي هاي معيني است ،در پي خواهد داشت. به علاوه ممكن است در جواب گفته شود كم نيستند افرادي كه هيچ خدايي را نمي پرستند.
در پايان يك برهان ساده و معروف را ارائه كرده، در صورت نياز به تكميل و توضيح بيش تر منتظر نامه هاي بعدي تان خواهيم بود .
* برهان عِلّيت:
برهان عليت برهاني كاملا معقول و عام است كه با اندكي تامل در اجزاي آن مي توان دريافت كه امكان انكار و ترديد در آن وجود ندارد؛ اين برهان از يك اصل كاملا بديهي و ضروري تشكيل شده است كه مي گويد: «هر پديده اي نياز به پديدآورنده دارد». در متن اين قانون پديده بودن لحاظ شده، يعني چيزي که پديده است، البته برداشت اشتباهي از اين قانون صورت مي گيرد و به جاي هر پديده، هر موجود گذاشته مي شود، آن گاه گفته مي شود که هر موجودي نياز به علت دارد و اين کاملاً اشتباه است.
اين اصل مي گويد هر چيز که پديده است، يعني هر چيز که نبود و بود شد، هر چيز که حادث و ايجاد شده است و سابقه نبودن دارد و به عبارت فلسفي هر چيز که « ممکن الوجود» است -يعني الان هست اما بودنش ضرورتي ندارد و مي توانست نباشد- ، نياز به علت دارد. دليل آن هم كاملا واضح است، زيرا هر يك از ما به راحتي با مراجعه به عقل مان در مي يابيم كه هر پديده اي پديد آورنده اي مي خواهد ،زيرا نمي تواند خودش را به وجود آورد، چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا اين كار را بكند. بدون هيچ علتي هم معقول نيست كه از نيستي به هستي تبديل شود. پس حتما علتي غير ازخودش براي به وجود آمدن داشته است.
بر اين اساس هرچه در جهان هستي يافت مي شود كه داراي عمر معيني بوده، در زمان خاصي پديد آمده يقينا پديدآورنده اي داشته است. پديد آورنده در نهايت بايد به موجودي ختم شود كه خود پديده نباشد. اگر همه موجودات عالم از قسم پديده باشند و هر يك ديگري را به وجود آورده باشد، اوليه پديده بي علت خواهد ماند زيرا همه پديده هاي ديگر معلول او محسوب مي شوند و بعد از او به وجود آمده اند، ولي خود او داراي علتي نيست كه اين امر محال است .
همه جهان هستي كه ما مي شناسيم و مرزهاي بيكران كائنات داراي عمر معيني بوده و در زمان خاصي و بر اساس داستان معيني (بيگ بنگ يا نظريه رسيمان يا هر فرضيه ديگري) به وجود آمده است؛ در واقع اختلافي كه در نظر دانشمندان در خصوص عمر كائنات وجود دارد ،به مقدار اين امر برمي گردد، نه به اصل ايجاد و حدوث آن، در نتيجه يقينا آنچه به عنوان موجودات عالم مي شناسيم، همه در زمره پديده ها هستند و نيازمند به علت. علت ها هم در نهايت بايد به علتي برگردند كه خود معلول علت ديگري نيست؛ اين موجود همان چيزي است كه ما نام او را « خدا » مي گذاريم.
البته اگر موضوع قانون را «موجود » بگذاريم، اصلا عقل ما اين قانون را منطقي نمي داند. لااقل نمي تواند کليت آن را تاييد كند، يعني مي پرسد از كجا معلوم كه همه موجودات علتي داشته باشند؟ موجود بودن که نياز به دليل ندارد، چه بسا موجودي همواره بوده و خواهد بود و نياز به علت در باره او بي معناست؛ بلکه بايد گفت يك موجود چون قبلاً نبوده و بعدا وجود يافته ، نياز به دليل دارد، نه چون الان وجود دارد.
بر اين اساس اشكالي كه برخي مطرح مي كنند و مي گويند اگر هرچيزي علتي مي خواهد ،پس علت خدا چيست، هم از اساس بي معنا خواهد بود، زيرا ذات خدا چيزي نيست که قبلاً نبود و بعد به وجود آمد تا به دنبال علت او باشيم. او ازلي است. بله اگر در زماني نبود و بعد به وجود آمد، بايد سراغ علتش برويم، و اين فرض با خدا بودن، واجب الوجود بودن و ازلي بودن سازگار نيست.
البته ممكن است گفته شود چطور ممكن است يك موجود وجودش ذاتي باشد و اين وجود را از چيز ديگر نگرفته باشد، يعني علت نداشته باشد؛ در پاسخ مي توان گفت: اين امر هرچند براي ما كه همواره با موجودات ممكن و پديده سروكار داريم، نامأنوس است اما از نظر عقل وجود چنين موجودي محال نيست، بلكه با دقت و تامل مي توان دريافت كه لازم و ضروري است.
اين امر در امور متداول و عادي زندگي ما هم نمونه هايي دارد، مثلا مي توان گفت: روشنايي هر چيزي كه روشن شده، به وسيله نور است، ولي نمي توان گفت: پس روشني خود نور از چيست؟ چون نور خودش ذاتاً روشن و نور است، معني ندارد دنبال علت ديگر براي آن بر آييم. چيزي که نور نبود و نور شد، بايد دنبال علت نورش بود، نه چيزي که ذاتش فقط همان نور است.

صفحه‌ها