تکامل

از سوی گروه علمی کلام مرکز ملی پاسخگویی برگزار شد:
در این نشست علمی رویکردهای مواجهه با بحث تکامل با محوریت پاسخگویی به سوالات شرعی مطرح شد.

به گزارش روابط عمومی مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، دکتر میلاد نوری در این نشست رویکردهای ضمن مقدمه ای به بررسی رویکرد الهیات به تکامل پرداخت.

این استاد دانشگاه در ابتدا سرفصل های مباحث را اینطور برشمرد: بینش جز به کل، بینش کل به جز، بینش دوسویه، تصویر امروزین از شکل گیری حیات زیستی در تکامل کیهانی، بینش تکاملی و مسائل الهیات و سپس به بحث حدوث جسمانی نفس و مسئلۀ الهیات پرداخت و خودآگاهی و الهیات.

وی با بیان ماهیت علم مدرن که جوهرگریز است و به جای پرسش از چیستی به پرسش از چگونگی می پردازد تا با توضیح عالم بتواند آن را به خدمت بگیرد، گفت: علم مدرن تلاش می کند دنیا را بر اساس بیان نسبت های ریاضی توضیح دهد و در نگاه مدرن انسان جزئی از این عالم یکپارچه است که با روند تکاملی از انفجار بزرگ آغاز گشته است و پیدایش انسان روندی متفاوت از این یکپارچگی ندارد و روند این نگاه از دکارت و ورود ریاضی برای توضیح پدیده ها آغاز گشت و با نیوتن که نیوتن تلاش کرد تا با تبیین قوانین اجزاء، کل عالم را توضیح دهد اوج گرفت و انیشتین با نسبیت عام یکپارچگی بیشتری بین قواعد عالم ایجاد کرد.

دکتر میلاد نوری در ادامه افزود: عنصر اساسی تشکیل موجودات زنده کربن است که در ستارگان دوردست میلیاردها سال قبل ساخته شده است و تکامل به معنی پیچیده تر شدن باعث شد تا ترکیب کربنی در قالب DNA قابلیت حفاظت از بقای خود را پیدا کند و در راستای این حفاظت دائما موجود هماهنگ تری با محیط خود به وجود آورد.

وی افزود: دنیای مدرن تلاش می کند همه وجود انسان را مادی توصیف کند ولی از توضیح ادراک انسان از منظر اول شخص عاجز است؛ ولی با حرکت جوهری ملاصدرا می توان بین تکامل به معنای مدرن و اثبات روح برای انسان آشتی برقرار کرده و آن دو را مکمل هم دانست به این صورت که علم مدرن مراحل تشکیل و تکامل جسم انسان را توضیح می دهد و حرکت جوهری بیان می کند بدن انسان در طی مراحل تکوین خود به چنان پیچیدگی می رسد که دارای ویژگی خودآگاهی برتری می گردد که با صرف جسم بودن قابل توصیف نیست.

استاد فلسفه دانشگاه شهید مطهری در جمع بندی مباحث گفت: ماده هست، اما ماده خود هستی نیست؛ الکترون و پروتون هستند، اما آنها خود هستی نیستند؛ کربن و آب هستند ولی آنها خود هستی نیستند؛ سلول زنده هست، ولی سلول زنده خود هستی نیست؛ گیاه هست ولی گیاه خود هستی نیست؛ حیوان هست؛ اما حیوان خود هستی نیست؛ نهایتا انسان هست، و هستی را می یابد و به این ترتیب اصل هستی، تمام پیکره جهان را چنان وحدت می بخشد که نهایتا انسانِ خودآگاه به مثابه خودآگاهی خود هستی و جهان به ظهور می رسد و انسان خودآگاهی جهان است و در طی حرکت تکاملی جهان به خوداگاهی دست یافته است و جوهر جهان در حرکت است و از مادۀ المواد تا ملکوت کشش پیدا کرده است. اما باید دانست که ماده، هستی نیست، بلکه از هستی بهره مند است و در بستر » هستی«  است که به ساحت خود آگاهی می رسد.

این جلسه با پرسش و پاسخ کارشناسان پاسخگوی گروه کلام به پایان رسید.

گفتنی است نشست‏های علمی در بخش‏ پشتیبانی علمی مرکز در گروه های قرآن و حدیث، احکام، اخلاق، مشاوره، کلام و تاریخ، با رویکرد پاسخگویی به طور پیوسته با حضور اساتید مبرز برگزار می‏شود.

در مورد نحوه خلقت انسان دو نظريه معروف "فيكسيسم" (اصالت انواع) و "ترانسفورميسم"(تكامل انواع) وجود دارد

به طور مقدمه بايد گفت:

در مورد نحوه خلقت انسان دو نظريه معروف "فيكسيسم" (اصالت انواع) و "ترانسفورميسم"(تكامل انواع) وجود دارد كه در اين جا نه مجالي براي توضيح آن و نه تفسير علمي اش در تعهد اين مركز مي باشد و در در مورد اين دو نظريه بايد گفت كه اين ها نظريه‏ هاي زيست شناختي هستند و جز با متد آن، قابل پاسخ گويي نيستند و بايد به تحقيقات مرتبط مراجعه كرد.

با اين حال مي توان گفت:

وقتي به منابع ديني اسلام رجوع مي كنيم، مي بينيم كه تعارض مطلق و كاملي بين اين دو نظريه وجود ندارد و به نوعي مي توان اين دو را با هم جمع كرد:

اصولا عقل مي گويد تكامل و پذيرش اجداد حيواني براي انسان هيچ گونه مخالفتي با اينكه انسان‏هاي موجود همه داراي پدر و مادر واحدي به نام آدم و حوا باشند ندارد، در اين صورت  جاي اين سوال خواهد بود كه خود آدم و حوا چگونه خلق شده و آيا خلقت آن ها از گل بوده يا از حيواناتي انسان نما به وجود آمده اند؟

ظاهر آيات قرآن مويد نظريه اول(اصالت انواع) است و بعضي از مفسران بزرگ نيز با استناد به آيات قرآن، نظريه تكامل انواع را در مورد نسل انسان صحيح نمي دانند؛ زيرا قرآن به صراحت نسل انساني موجود را به حضرت آدم و همسرش حوا متصل مي داند و آنان را نه تكامل يافته از موجودات قبلي، بلكه مخلوق مستقل خدا مي شمارد كه آنها را بدون سابقه قبلي آفريده است.(1)

البته آيات قرآن، نظريه تكامل انواع را در مورد انسان‏هاي قبل از اين نسل بشر (مانند انسان‏هاي نئاندرتال) به طور كامل رد نمي‏كند. ممكن است آيات قرآن در مورد آفرينش انسان از خاك چنين تفسير شود كه خاك پس از طي مراحل تكاملي بعد از ميليون ها سال به صورت خلقت كامل انسان در آمده است، همان گونه كه برخي از تفاسير و نيز دانشمندان، آيات قرآن را با نظريه تكامل تطبيق داده اند.

بحث آفرينش انسان در قرآن كريم به صورت هاي مختلفي بيان شده است. برخي آيات بيان گر كيفيت و منشأ آفرينش حضرت آدم است.

دسته دوم در مورد آفرينش نوع انساني بحث مي كند.

دسته سوم آفرينش حضرت آدم و نسل او را به صورت جداگانه مورد بحث قرار داده است، اما در خصوص كيفيت خلقت حضرت آدم (ع) بايد گفت: آياتي كه در مورد حضرت آدم بحث كرده است، دو گونه مي باشد:

يك قسم به صراحت كيفيت خلقت حضرت آدم را توضيح داده است، مثل:

 "انّ مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من تراب" (2) همانا مثال عيسي نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك خلق نمود.

 در قسم ديگر، از سياق آيات مي­توان فهميد كه منشأ آفرينش آدم چه بوده است. نظير داستان شيطان (3) كه به خدا مي­گويد:

"أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طينا"(4)آيا به كسي كه از خاك آفريدي، سجده كنم؟!"

و در جايي ديگر از قرآن، كيفيت و ماده اوليه آفرينش نخستين انسان را از ساير انسان ها به تفكيك بيان كرده:

 "و بدأ خلق الانسان من طين ثمّ جعل نسله من سلالة من ماءٍ مهين"(5) سوره سجده آيات 7 و 8 انسان اوليه يا آدم را از "طين" ولي نسل او را از "ماء مهين" يا نطفه آفريده است.

اگر حضرت آدم نيز از نطفه بود، ‌يعني از انسان تكامل نيافته اي مانند انسان هاي "نئاندرتال" يا ميمون خلق شده بود، ذكر كردن نسل بعد از خود انسان، وجهي نداشت. پس كاملاً روشن است كه آيه در مقام تفصيل است و بين خلق انسان اوليه و ديگر انسان ها تفاوت وجود دارد. (6) و به طور يقين از آيات گوناگون قرآن به دست مي آيد كه حضرت آدم از نوعي خاك آفريده شده است.

 در مجموع مي توان گفت: تئوري خلقت دفعي حضرت آدم از خاك؛ بيشتر مورد تاييد و توافق آيات و روايات است، اما كيفيت اين تبديل و تغيير و ماهييت آن براي ما روشن نيست و تعابير آيات و روايات در خصوص خلقت ايشان متفاوت و مختلف و جمع بندي در خصوص آن ها قدري دشوار است. 

 در هر حال هيچ مانعي ندارد كه قبل از نسل كنوني بشر كه به حضرت آدم و حوا عليهما السلام منتهي مي گردد، نسل هايي از موجوداتي شبيه انسان هاي كنوني هم وجود داشته اند كه آثار به جاي مانده از آن ها، هر از گاهي توسط باستان شناسان كشف و تاييد مي شود كه نسل آن ها قبل از آغاز نسل كنوني بشر منقرض شده است.

براي تاييد اين ادعا رواياتي از امامام معصوم سلام الله عليهم اجمعين به دست ما رسيده است .

ابو حمزه ثمالي نقل مي كند كه شنيدم امام سجاد سلام الله عليه فرمود:

"أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاكُمْ بَلَي وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ"(7)بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏25، ص 26.

آيا گمان مي كني كه خداي متعال غير از شما خلقي نداشته؟ به خدا قسم كه خداي متعال خلق كرده است هزار هزار آدم و هزار هزار عالم و به خدا قسم تو در آخر آن عوالم هستي(يعني آخرين دوره و نسل آدم و عالم)

اما در مورد سوال شما توضيح كوتاه اين است كه دكتر يد الله سحابي در كتاب خلقت انسان تحقيقاتي را به لحاظ زيست شناسي و با بررسي تطبيقي روي دستگاه هاي تنفسي، گردش خون و سلسله اعصاب روي موجودات زنده به دست مي آورد و سپس از جنين شناسي تطبيقي و مقايسه صفات و احوال جنين در انواع متفاوت جانوران و پس از آن با شواهدي از فسيل شناسي كه مطالعه و بررسي از روي بقايا و اثر موجودات زنده در سنگ ها و طبقات زمين است به دو نتيجه مهم مي رسد:

1. تكامل تدريجي موجودات زنده

2. پيوستگي و تكثير انواع تدريجي

ايشان پس از تشريح اين مراحل چه در فسيل شناسي چه در جنين شناسي و چه در زيست شناسي و بيان شواهد و مثال هايي درباره اصل تكامل و دو نتيجه مزبور به بررسي آيات قرآن در دو زمينه تكامل تدريجي و پيوستگي موجودات با يكديگر مي پردازد و آيات زيادي را شاهد مثال مي آورد كه در ذيل به دو مورد اشاره مي شود.

او در بحث خلقت تدريجي و تكاملي انسان ابتد به آيه يازدهم  سوره اعراف استشهاد مي كند كه خداي متعال فرمود:"وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ" ما شما را آفريديم سپس صورت بندي كرديم بعد به فرشتگان گفتيم: براي آدم خضوع كنيد! آن ها همه سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود. ايشان در ادامه به آيات 11 و 12 و 13 و 14 سوره مومنون  استشهاد  مي كند كه به اصل پيوستگي آفرينش اشاره دارد:"وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ ؛ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‏ قَرارٍ مَكينٍ؛ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ " و ما انسان را از عصاره‏اي از گِل آفريديم؛ سپس او را نطفه‏اي در قرارگاه مطمئن (رحم‏])قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته)، و علقه را به صورت مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده شده‏) و مضغه را بصورت استخوان هايي درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازه‏اي داديم پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است!.

با توجه به مطالب بيان شده، دكتر سحابي با پذيرش اصل تكامل و پيوستگي و اتصال همه موجودات از يك طرف به نقد آراي كليسا و از طرف ديگر به نقد برخي از نظريات كه از اصل تكامل بهره گرفته اند مانند اصل تبديل انواع داروين مي پردازد.(8)

ايشان در جاي ديگر از كتاب خلقت انسان باز روي اين موضوع پافشاري كرده است كه اصل تكامل، ارتباطي با نظريه داروين ندارد. داروين موضوع تنازع بقا را در انتخاب طبيعي و پيدايش گونه هاي تازه تكثير و تغيير تدريجي آنها موثر مي دانست، اما با مطالعه انتقادهايي كه بعد از آن به عمل آمد قطعي نبودن آن نظريه واضح شد. چنان كه خود داروين هم ناگزير شد عوامل فرعي ديگر را هم در تغيير تدريجي انواع موثر بداند. ... نظريه داروين به فرض آنكه قطعي باشد فقط بياني در علت تغيير تدريجي موجودات زنده است. اما چنين نظريه يي در ابتداي خلقت كه در آن موقع تنوعي از موجودات نبوده است، صادق و قابل انطباق نيست.

علوم زيستي امروز ثابت مي كنند به دلايل زمين شناسي هم تاييد شده كه موجودات زنده به تدريج تنوع يافته و نوع آنها تكثير پيدا كرده است؛ پس موقعي بوده كه حيات از يك جا شروع شده است و چگونگي پيدايش حيات از جسم بي جان و ماده غير زنده با تمام كوشش هاي علمي كه درباره آن شده، هنوز از مرحله فرض و نظريه خارج نشده و صورت قطعي به خود نگرفته است و نظريه داروين از نظر علمي انتقادهايي دارد و تئوري او شكل كلي و خالي از استثنا را نيافته است.(9)

خلاصه آنكه باز به قول دكتر سحابي؛ تقسيم بندي طبيعي موجودات كه داروين از نظر اتصال نسلي آنها كرده است امروز قطعيت علمي ندارد و علتي را هم كه او در تغيير تدريجي انواع موثر مي دانسته كاملاً مورد تاييد و اتفاق نيست. (10)

در اين ميان آيت اللّه مشكيني نيز آيات مربوط به خلقت را به پنج دسته تقسيم كرده است كه بعضي از آنان با نظريه تكامل انواع مخالفت ندارند و ايشان مي‏خواهد با اين بيان بگويد كه اولا زبان قرآن با علوم هماهنگ است و ثانيا نظريه تطور انواع با توحيد ناسازگار نيست.

ايشان نوشته است در قرآن هرگز چيزي كه مخالف عقل و منطق و قطعيت علمي (از طريق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعي بدين روش و به طور قطع به اثبات رسيد مسلماً قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغاير آن، ولي اگر بر خلاف واقعيت موضوع گام برداشته باشيم، نهايت امر كه نادرست بودن نتيجه تحقيق و اشتباه بودن نظريه معلوم خواهد شد، به خطاي خود در اين گونه برداشت و استفاده از قرآن، نيز پي خواهيم برد (مانند هيئت قديم و جديد در علم نجوم).(11)

 پي نوشت ها:

1. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج4، ص227.

2. سوره آل عمران، آيه 59.

3. ر ك،سوره  ص، آيه 76، سوره اعراف، آيه 12 و سوره حجر،آيات  26 و 28 و 33. 

4. سوره اسراء، آيه‌61.

5. سوره سجده، آيات 7 و 8.

6. مصباح محمدتقي،معارف قرآن، قم، انتشارات موسسسه امام خميني، ج 3 - 1، ص 237.

7. مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،چاپ مكرر، ج‏25، ص 26 .

8. ر ك، سحابي يد الله، خلقت انسان، تهران، انتشارات، شركت سهامي انتشار، سال 1375 ه ش، چاپ سيزدهم، صص ? و ?.

9. همان، ص ???.

10. همان، ص ???.

11. تكامل از ديدگاه قرآن، مشكيني علي، قم، انتشارات الهادي، سال 1386 ه ش، ص 25.   

 

 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.