سلام
من در خصوص خلقت انسان یک عقیده دارم و آن اینکه اساس خلقت بر اساس جبر بوده است.
منطق عقل، اینگونه می پذیرد که تکالیف و تعهدات بایستی پس از آگاهی از شرایط و قبول آن از جانب شخص وضع گردند. لیکن اساس خلقت دقیقا بر خلاف این است یعنی خدا بهشت و دوزخش را به کسی نشان نداد که آنها بخواهند قبول یا رد کنند بلکه به اجبار و با توسل به قدرت مطلقش دستور داد که ای انسان تو باید خلق شوی و انسان هم راهی جز پذیرفتن نداشت. سپس راه و چاه را به این انسان نشان داد و برایش راهنما فرستاد و در عواقب عدم پذیرش دستورات راهنمایان بیم و انذارش نمود و از نعمت های وصف ناپذیر بهشتی برایش سخن گفت و او را ترغیب و تهدید به انجام آنچه خود می خواست نمود. جالب اینکه گفته است: "در پذیرش دین اکراهی نیست". ولی می دانیم هر کس نخواهد این دین را بپذیرد طبق کلام قرآن باید جاودانه در جهنم بسوزد و این است مفهوم "لا اکراه فی الدین!!!"
سوال من از شما این است که اگر کسی نخواهد به بهشت برود چرا باید جاودانه در عذاب باشد ؟ (لازم نیست در وصف بهشت سخن بگویید می دانیم که خیلی خوب است!) ولی فرض کنید کسی آن نعمتهای خوب بهشتی را نخواهد و در عوض قصد هم نداشته باشد دستورات دین را اجرا کند (البته به شرط آنکه سلب آسایش همنوعانش را نکند) چرا این شخص را راحت نمی گذارند؟ چرا قصد عذاب کردنش را دارند؟ اگر کسی نخواهد هدیه شما را بپذیرد ، خب بنا را بر این بگذارید که ظرفیت دریافت این هدیه را نداشته است! پس دیگر عذاب کردنش چه توجیهی دارد؟! این منطق اسلام است ؟ این رحمت الهی است ؟ حقیقت این است که ما در ورودمان به عرصه هستی مختار نبوده ایم و در رفتن از این عالم هم مختار نخواهیم بود و اگر بدقت بنگریم در بین این دو نیز مختار نیستیم ! تنها و تنها یک راه وجود دارد و به اجبار باید آن را پذیرفت , پس بهتر آنکه خود را اذیت نکنیم و سعی کنیم این ظلم را قبول کنیم و با آن کنار بیاییم و به جای این حرف های مایوس کننده به این فکر کنیم که دانش بي نهايت ، حكمت متقن ، رحمت واسعه ، محبت بي مرز سراغ مشتي خاك مرده آمده و آن را تبديل به نطفه ، سپس علقه ، سپس مضغه ، سپس جنين كرده ، و در تاريك خانه رحم به او صورت و سيرت و جسم و جان ، و عقل وخرد داده و از خود بپرسیم آیا تبديل خاك مرده به چنين منبعي بزرگ از عقل و علم ، و اختراع و كشف ، و درس و بحث و هنرمندي و استادي كه كاري صد در صد عالمانه وحكيمانه و آفرينشي فوق العاده شگرف بوده شایسته شکر گذاری نیست ؟ به آن نعمت های بهشتی فکر کنیم و از عذاب اخروی بترسیم و در حالت خوف و رجاء که برایمان پسندیده اند مابقی عمرمان را سپری کنیم و هماهنند دین داران دیگر آنچه از ما خواسته اند انجام دهیم.
موفق باشید./
پاسخ:
با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز.
سوال زيبا و همراه با تعابير شاعرانه تان را خوانديم و لذت برديم ، هرچند در اين نامه كوتاه به چندين پرسش اشاره نموده ايد كه پاسخ به هر كدام جوابي مبسوط مي طلبد ، اما سعي مي كنيم در پاسخي مختصر به همه بپردازيم :
در خصوص جبري بودن خلقت ما بايد گفت ؛ بله ، حق با شماست ؛ در واقع ما انسان ها همانند همه موجودات ديگر در آفرينش مان اختياري نداشتيم چون نمي توانستيم اختيار و انتخابي هم در اين امر داشته باشيم اما اين همه داستان نيست .
انسان داراي دو نوع زندگي و حيات است:
1- حيات جبري طبيعي:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان و ديگر موجودات مشترك است.اموري از كم و كيف حيات انساني و جزييات زماني و مكاني و ويژگي ها و شرايط زندگي انسان را شامل مي شود . در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا :
اوّلاً: قبل از خلقت كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه مايل است خلق شود يا نشود يا به چه گونه و با چه كيفيتي خلق شود . اختيار دادن در خلق شدن و چگونگي آن ، مشروط به اين است كه كسي باشد تا از او سؤال شود دوست داري خلق شوي يا نه! اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري بي فايده است، چون تحقق يافته است. اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات عقلاً ممکن نبود نه آنکه ممکن بود و خدا آن را از ما دريغ کرد.
دوّم: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود؛ يعني آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديدهها بر اساس قانون عليّت و در بستر خاص زماني و مكاني و با همه شرايط و ويژگي هاي خاص خود است و معلول و پديده در به وجود آمدن خود، هيچ نقشي ندارد.
در هر حال بايد پذيرفت در عالم جبرهاي بسياري وجود دارد که همه آن ها ناپسند نيستند مانند جبر تحقق معلول پس از تحقق علت ؛ بنابراين اراده واختيار داشتن انسان در اصل خلقت غير منطقي و غير عقلاني است و اين گونه نيست كه اين امر حقي است كه انسان مي توانست داشته باشد اما از او دريغ شد .
2- حيات انساني و معنوي كه حيات فكري و عقلاني است و از مختصات آدمي است.
به خاطر اين نوع از خلقت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را دارد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همين حيات اختياري است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم؛ اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حيات تان است".(1)
بنابر اين درست است كه انسان به اختيار خود نيامده است و اكنون نيز مقهور شرايط خاص زماني و مكاني و ديگرشرايط و ابعاد ويژه حيات خود است و امكان تغيير بسياري از آن ها را ندارد ، اما اين بدين معنا نخواهد بود كه هيچ اختياري در كيفيت زندگي خود و به جائي كه خواهد رسيد نداشته باشد.
جمادات، گياهان، حيوانات و ملائك و انسان هر كدام در مرتبهاي از كمال قرار دارند . اشرف مخلوقات انسان مي¬باشد كه تمامي كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مي¬باشد كه با سعي و اختيار خويش به آنها فعليّت مي بخشد. هر كدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش به وجود آمدهاند و جماداتي مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.
هرچند امور دور از دسترس اختيار در زندگي بشر كم نيست ، اما بديهي است كه بشر در کارهاي ارادي خود مانند سنگ و گياه و حيوان نيست که به حکم غريزي کارهايي را انجام دهد. انسان هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري ندارد که فقط يکي از آن ها را انتخاب کند ؛ ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يکي از آن ها به نظر، فکر، اراده و خواست شخصي او مربوط است. يعني طرز فکر و انتخاب او است که يک راه خاص را معين مي کند.(2)
بنابراين آنچه انسان مورد بازخواست و مواخذه از آن قرار مي گيرد، حيات مادي و جبري و غير اختياري انسان نيست که اگر چنين بود، اشکال سؤال تان وارد بود، بلکه سؤال از انسان و پاداش و جزا و مجازات او در مورد چيز هايي است که به اختيار و خواست خود انجام داده، نه چيزي که ناخواسته بوده است. اگر هم ندانسته و از روي جهل باشد، خداوند آن را با توبه و پشيماني انسان از اعمال بد خود مي بخشد.
انسان تنها در مقابل چيزهايي مورد سؤال و مواخذه مي شود که با آگاهي و انتخاب خود انجام مي دهد و پاداش ها نيز براي اعمال نيکي است که از روي انتخاب و اختيار و آگاهي صورت گيرد . هرچند ورود او در اين عالم جبري است اما خروج او مي تواند در اختيارخود باشد . كيفيت زندگي او درطول زمان حيات يقينا و بدون هيچ ترديدي بر اساس انتخاب هاي آزادانه در برابر گزينه هاي پيش روي اوست.جبري بودن زندگي دنيايي بي معنا و خلاف بديهيات وجداني است .
اما در خصوص مساله عدم اكراه در دين و منافات آن با عذاب بايد گفت كه اصولا اين تصور و تلازم، غير منطقي و اشتباه است ؛ زيرا آزادي در عقيده و دين كه در قرآن بيان شده ،با دستورات و اوامر و نواهي شرعي و وعده و وعيدهاي مرتبط با آن تفاوت دارد ؛ آنچه در آيه عدم اكراه در دين بيان شده ، اشاره به حقيقتي تكويني در عالم دارد كه همان آزادي انسان در عقيده و باورهاي دروني خود است ،به اين معنا كه اصولا در دين و عقيده كه امري قلبي است ، اكراه و اجبار بي معناست ، زيرا محال است كه بتوان با اجبار عقيده اي را در درون قلب كسي جاي داد .
اما همان طور كه انسان در انتخاب دين و باور دروني خود مختار و آزاد است ، در عين حال نبايد تصور كرد كه براي انتخاب عقيده و باور ديني تفاوتي بين گزينه ها وجود ندارد و از جانب خداوند بين انتخاب دين حق و اديان باطل تفاوتي لحاظ نشده ؛ در واقع آزادي در انتخاب يك حقيقت است . تفاوت در نتيجه و تفاوت در برخورد در انتخاب هاي گوناگون امري ديگر است .
خداوند همان طور كه تاكيد فرموده در دين اكراه و اجباري نيست ، بارها با استدلال و برهان تلاش نموده كه مسير صحيح و عقيده درست را به انسان نشان دهد ، تا او به بيراهه نيفتد و انتخاب نادرست انجام ندهد . در اين مسير از راهكارهاي گوناگون نظير امور تشويقي و تهديدي بارها استفاده نموده تا در نتيجه همه اين امور انسان ها در انتخاب آزاد خود گزينه درست را برگزينند و دچار اشتباه نگردند.
مانند اينكه خداوند بگويد كه انسان ها در انتخاب راه نيك و بد آزادند( انسان يا شاكر است و يا كفور) اما در عين حال راه نيك و درست را به انسان ها ياد داده و آن ها را به رفتن در راه نيك فرمان داده است .روشن است كه تخلف از فرمان، مجازات الهي را به همراه خواهد داشت؛ بنابراين آزاد بودن انسان ها در انتخاب نيك و بد از جهت تكوين، دليل نمي شود كه در مقابل كارهاي نيك پاداش داده نشود، يا براي كارهاي بد مجازات نشود.
اين امر همانند آن است كه پليس راهنمايي و رانندگي كسي را مجبور به چگونه رانندگي كردن نمي كند .البته نمي تواند چنين كاري كند؛ زيرا هر فرد مالك وسيله نقليه خود و در اختيار دارنده كيفيت هدايت و راندن آن است. اوست كه تصميم مي گيرد خودروي خود را چگونه براند و مقررات را رعايت نمايد يا خير ؛ اما در عين حال پليس براي كيفيت رانندگي هر راننده اي مقرراتي را وضع كرده تا نحوه صحيح اين امر روشن باشد . براي جلوگيري از تخلف افراد جريمه هاي معين يا جوايز تشويقي را هم قرار داده تا در نتيجه تعداد متخلفان كاهش پيدا نمايد .
اما اين كه فردي بگويد من نه نعمت را خواستم و نه پاداش را ،پس عذاب را هم نبايد بر من تحميل كرد، بايد گفت: اين امر در حيطه اراده و اختيار ما نيست ؛ اصولا اين كه كسي دوست نداشته باشد به دنيا بياييد و از به دنيا آمدنش و رسيدن به نعمت وجود ناراضي است، امري دروني و در اختيار خودش و كاملا مربوط به خود او است ، اما اين امر واقعيت ها را تغيير نمي دهد ، مثلا بنده دوست دارم كه زمستان گرم باشد و تابستان سرد ، يا اصلا فصل سردي نباشد ، يا در برابر ويروس ها بيمار نشوم و... اما قوانين و قواعدي در عالم برقرار است كه بر اساس اصول خود عمل مي كند .ميل و خواسته من و شما در عملكرد آن ها تاثيري نخواهد داشت .
اصل به دنيا آمدن ما هم از همين قبيل است ؛در واقع بر اساس يك رابطه علٌي و معلولي و در نتيجه ازدواج و پيوند والدين مان خلق شده و به دنيا آمديم ، همانند ولادت همه موجودات ديگر و رخ دادن همه حوادث ريز و درشت عالم كه تابع علل است ؛ چنان كه نسل هاي بعدي هم از نتيجه ازدواج ما به وجود خواهند آمد ، اين يك قانون عام در عالم است كه به صورت حتمي و جبري در عالم جريان دارد و قابل تغيير هم نيست .
در هر حال چه در قرار گرفتن در اين وضع راضي باشيم و چه نباشيم ، با عقل مان درك مي كنيم كه وضع آينده ما چه در اين دنيا و چه در دنياي ديگر ، مرتبط با نحوه رفتارهاي ما در دنياست. مي توانيم با حركتي حساب شده و عاقلانه وضع مناسبي را براي آينده خود رقم بزنيم و اين امر ارتباطي با نعمت هاي دنيا و مانند آن ندارد ، بلكه ضرورتي كاملا عقلاني و منطبق بر رهيافت هاي عقل بشري است كه دفع هر ضرري را از خود لازم مي داند .
البته از منظر ديگري نيز مي توان به اين پرسش آخر پاسخ گفت كه فعلا از پرداختن به آن خودداري مي كنيم . در صورت تمايل در گفتگوهاي بعدي به طور مبسوط به آن مي پردازيم .
پي نوشتها:
1. انفال (8) آيه 24.
2. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، ص386.