اخبار

محمد باقر شریعتى سبزوارى

معناى دعا
((و اذا سئلك عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان1)).

نخست به مبادى تصوریه دعا پرداخته, سپـس, موانع, شرایط و مشكلات آن را بازگو مى كنیم. ((دعا)) در فرهنگ لغت به مفهوم خواندن, صدا زدن و عبادت و نیایش است; خواندن, گاهى تواءم با خواستن است و زمانى به شكل راز و نیاز و تضرع و ابتهال مى باشد.

اقبال لاهورى مى نویسد: ((نیایش خواه به شكل فردى و خواه به صورت اجتماعى, تجلى اشتیاق درونى انسان براى دریافت جوابى در سكوت است))2. كم نیستند كسانى كه اعتقاد به مبداء متعال ندارند, لیكن براى تسكین دردها و آلام درونى, حوایج قلبى خویش را در قالب دعا مطرح مى سازند; در این صورت, اگرچه چنین خواندنى, دعاى اصطلاحى نیست (زیرا مدعوى در میان نیست), ولى بیانگر ضرورت دعا براى بشر, است. بنابراین, اگر بخواهیم تعریف جامع ترى از دعا ارائه بدهیم, باید بگوئیم دعا تجلى عشق به خدا براى نیل به تكامل و رفع نیازمندیهاست; ((الدعاء الرغبه الى الله));3 نیایش, گرایش و كشش به سوى خدا است.

درخصوص دعا تعریف هاى زیادى شده است كه نمونه هایى از آن ها را مىآوریم:

ـ دعا مطالبه آن چیزهایى است كه انسان به لیاقت و كار و اندیشه باید به دست آورد.

ـ دعا منبع و كانون عظیم تغذیه روح انسانى است; همان گونه كه جسم مركز تغذیه نیازهاى مادى بشر مى باشد.

ـ دعا احیاى خواسته ها, آرمان ها و ایدهآل هاى راستین انسان است.

ـ بالاخره حقیقت دعا عشق به خالق زیبایى ها, عظمت ها, جهش به سوى كمال مطلق و علم مطلق و پرواز بسوى بى نهایت و معبود لایتناهى است. به عقیده دكتر ((كارل)) دعا و نیایش عبارت است از تضرع و ناله و طلب یارى و استعانت و گاهى یك حالت كشف و شهود روشن و آرامش درونى و مستمر دورتر از اقلیم همه محسوسات.

الگوهاى دعا
دعا, گاهى براى جلب منفعت و سود مادى و زمانى به منظور دفع ضرر و زیان و گاهى در قالب نفرین است. زمانى هم به شكل پوزش و عذرخواهى از قصور و تقصیرها و گاهى براى جلب بهره هاى معنوى و كرامات اخروى است. صدا زدن را دعوت مى گوییم و دعوت شونده را مدعو; این قسم از دعا در میان مردم معروف و رایج است.

((علامه طباطبایى)) مى فرماید: ((دعا و دعوت عبارت است از اینكه دعا كننده نظر مدعو را به سوى خود متوجه كند و پـس از جلب توجه, فایده و نعمتى را از وى درخواست نماید. بنابراین, ((سوال)) به منزله غرض و نتیجه دعا مى باشد, و این مفهوم به تمام موارد سوال منطبق است, مانند پرسش در مورد مجهولات و سوال به معنى محاسبه و پرسش در زمینه تقاضاى كمك مادى و معنوى.

خداى تبارك و تعالى چیزى را كه زبان در آن دخالت دارد سوال نامیده است.

((وآتاكم من كل ما ساءلتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها4)); و از انواع نعمت هایى كه از او درخواست كردید به شما عطا فرمود كه اگر نعمت هاى خدا را بخواهید به شماره در آورید هرگز حساب آن نتوانید كرد.

البته این درخواست به زبان ظاهرى نیست بلكه به زبان فقر و استحقاق وجودى و فطرى است.

((دعوت)) با ((نداء)) نیز فرق دارد; زیرا ندا اختصاص به لفظ و صوت دارد, ولى دعا مى تواند از مقوله لفظ باشد و یا از طریق اشاره و با توجه قلبى انجام بگیرد ((ادعوا ربكم تضرعا و خفیه))5.

((راغب اصفهانى)) مى گوید: دعا مثل نداست, جز آنكه ندا گاهى فقط خواندن است, بدون ذكر اسم, ولى دعا غالبا با ذكر اسم است و ندا به مجرد بلند كردن صدا گفته مى شود.6

نیازبه دعا از منظر عقل و دین
نیاز بشر به دعا از جهات متعددى قابل بررسى است و آثار حیاتى مهمى دارد كه بعضى از آن ها را مىآوریم:

یكم ـ فقر ذاتى انسان به اضافه ضعف و ناتوانى همه جانبه, او را به قدرت بى نیاز و لایزال مى كشاند و از خودخواهى باز مى دارد و انسان مى فهمد كه بدون مشیت ذات اقدس متعال كارى سامان نمى گیرد, چرا كه انسان به مجرد تاءمین صحت, ثروت و كسب قدرت مغرور مى شود و طغیان مى كند و به قول قرآن ((ان الانسان لیطغى اءن رآه استغنى))7, كه نتیجه سركشى جز خسران چیزى نیست.

دعا توحید افعالى را به انسان مىآموزد كه عامل موثر و مسبب الاسباب را خدا مى داند و او را در همه جا حاضر و ناظر مى شمارد ((و هو معكم اءینما كنتم));8 و ((ان ربك لبالمرصاد))9 او باور دارد ((والله خلقكم و ما تعملون))10, پـس عمل و تلاش انسان از دایره مشیت بیرون نمى باشد. زیرا انسان ها را خلق كرده و آنچه انجام مى دهند نیز به یك معنى, فعل خداست. قرآن این واقعیت دینى را چنین مىآموزد. ((یا اءیها الناس اءنتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحمید11)); نیازمندى وجودى انسان در حدوث و بقا و به هنگام بلا و مصائب, جاى تردید نیست. انسان گاهى از دفع پشه و مگسى ناتوان شده و, در برابر بیمارىها, تصادفات, تصادمات, سكته ها و مرگ و میرها, بیچاره و مضطر شده, خدا را مى خواند. قرآن مى گوید:

2 ـ ((قل اءراءیتكم ان اتیكم عذاب الله او اتتكم الساعه اغیر الله تدعون ان كنتم صادقین بل ایاه تدعون فیكشف ما تدعون الیه ان شاء و تنسون ما تشركون12)). ((قل من ینجیكم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن انجانا من هذه لنكونن من الشاكرین قل الله ینجیكم منها و من كل كرب ثم اءنتم تشركون13)); این آیات انسان با وجدان و خردمند را به این حقیقت متوجه مى كند كه پناهگاه واقعى بشر ذات خلاق عالم است, چرا كه هركسى از طریق دل, راهى به خدا دارد, حتى شقى ترین و معاندترین افراد, و شاهد زنده آن توجه و تضرع و زارى آن ها در بن بست هاست, وقتى از علل و اسباب مادى ناامید مى شوند بى اختیار به قدرت لایزال پناه مى برند, ولى در مواقع عادى به قدرت هاى مادى و عقاید خرافى پناهنده مى شوند: به جادوگران, ریاضت كشان, رمالان, فالگیران, ساحران و كاهنان و ... .

دوم ـ دعا از مصادیق روشن ((ذكر الله)) است

یاد خدا باعث آرامش روح و روان مى باشد. ((اءلا بذكر الله تطمئن القلوب))14, این آرامش با تكامل روح قرین است و آرامش كاذب و موقت نیست. این آرامش با خیالات شاعرانه و تصورات موهوم تاءمین نمى گردد. زندگى دریایى است پر از طوفان, دلهره و اضطراب. تنها امید و اتكاء دعا و نیایش با حق تعالى است كه آرام بخش روح و روان است.

چه غم دیوار امت را كه داردچون تو پشتیبان
چه باك ازموج بحر آن را كه باشدنوح,كشتیبان
(سعدى)
انسانى كه با دعا سر و كار دارد هرگز یاءس و ناامیدى بر او غالب نمى شود و با دعا و نیایش مشكلات مادى و معنوى خود را از او مى خواهد و اجابت را باور دارد.

سوم ـ روح تضرع و زارى

دعا و تضرع در مقابل معبود واقعى در نهاد جان و فطرت انسان گذاشته شده است. انسان پیوسته مایل است از گناهان توبه كند و از قصور و تقصیرها عذرخواهى نماید. دعا در اسلام به منزله اقناع روح و تضرع و زارى است, چنین فردى هرگز ناامید نمى شود و تا آخرین نفـس با امید و نشاط با خدا سخن مى گوید; به عبارت دیگر دعا مبادله عشق و پیام است. اصولا بشر میل شدیدى دارد كه در برابر معبودش به راز و نیاز و عذرخواهى از تقصیر بپردازد و حدیث درد فراق را با او در میان بگذارد شكایت و گلایه كند, از بى وفایى ها, مكرها و فریب ها سخن بگوید و آلام درونى خود را بدین سان تسكین دهد.

((دكتر كارل)) مى نویسد: ((حقیقتا چنین به نظر مى رسد كه احساس عرفانى, جنبشى است كه از اعماق سرشت ما سرچشمه گرفته و یك غریزه اصلى است. این احساس بخش بسیار مهمى از هستى ماست كه ما اجازه داده ایم به ضعف گراید و غالبا, به كلى نابود شود)). و همو مى گوید: ((دعا مانند غذا یكى از نیازهاى ضرورى انسان است كه از عمق جان انسان سر مى كشد و روح را در یك حركت تكاملى به طرف كانون معنوى جهان به پرواز در مىآورد)).

چهارم ـ حفظ دستاوردهاى مادى و معنوى

خداوند متعال به انسان موقعیت, نعمت, حكومت بر دل ها, آبرو و حیثیت, سلامت, ثروت و قدرت و معنویت مى بخشد. باید پیوسته دعا كند كه از وى نعمت و ثروت و حال عبادت سلب نشود. اگر نسل مومنى دارد, پیوسته از خدا بخواهد بر ایمان و معنویت آنان بیفزاید. اگر از نعمت امنیت و سلامت برخوردار است, دعا كند كه خدا باقى بدارد. انسان نباید فقط در حال اضطرار و مصیبت به یاد خدا بیفتد و دعا كند, بلكه در حال صحت و مرض, تنگدستى و تمكن, روز بى كسى و عزت و قدرت, همواره باید دست به دعا بردارد. قرآن كریم كسانى را كه فقط در مواقع بدبختى دست به دعا برمى دارند توبیخ كرده است. ((و اذا مـس الانسان الضر دعانا لجنبه اءو قاعدااوقائما))15.

پنجم ـ دفع زیان هاى احتمالى و حوادث غیر مترقبه

انسان در دنیا پیوسته در معرض حوادث قرار دارد, سكته ها, تصادف ها, زلزله ها, حوادث و مصائب ناگهانى و غیر مترقبه و همچنین بلاهایى كه به صورت قضا و قدر مى خواهد نازل شود. در حدیث دارد:

((ادفعوا امواج البلاء عنكم بالدعاء قبل ورود البلاء فوالذى فلق الحبه و براء النسمه, البلاء اءسرع الى المومن من انحدار السیل من اءعلى التلعه الى اءسفلها)). 16 ((ادفعوا اءبواب البلاء بالدعا)).17 در احادیث بسیارى آمده كه دعا, حتى قضاى مبرم و محكم را نیز دفع مى كند:

((عن زراره قال: قال لى ابوجعفر(ع) الا ادلك على شى لم یستثن فیه رسول الله(ص)؟ قلت بلى قال الدعا یرد القضاء و قد ابرم ابراما و ضم اصابعه)).18

در روایت خود ((دعا و نیایش)) از قضا و قدر الهى به شمار رفته است. ((الدعا هو القضا)); بنابراین قضا مى تواند قضاى دیگرى را به اذن خدا خنثى كند.

ششم ـ دعا براى جلب عنایت و رحمت الهى

قرآن مجید مى فرماید: اگر دعا و تضرع و ابتهال شما نبود, خداوند هیچ عنایتى به شما نداشت; ((قل ما یعبوبكم لولا دعائكم)).19

((قل من ینجیكم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعا و خفیه لئن اءنجانا من هذه لنكونن من حلشاكرین قل الله ینجیكم منها و من كل كرب ثم اءنتم تشركون)); بگو كیست كه شما را در تاریكى هاى خشكى و دریا نجات مى دهد, در حالى كه او را با تضرع و زارى در خلوت و جلوت مى خوانید و مى گویید اگر خدا از این مهلكه ها نجات دهد, از شاكران خواهیم بود. بگو خدا شما را از ظلمات خشكى و دریا و از هر غصه و اندوهى نجات مى دهد, ولى باز شما مشرك مى شوید.

انواع دعا
دعا نیز مثل عبادت و تسبیح و تنزیه حق تعالى بر دو قسم است:

تشریعى و تكوینى.

((دعاى تكوینى)) یعنى همه موجودات به زبان طبیعت و هستى خویش ـ كه جز فقر ذاتى چیزى نیست ـ از خداى هستى بخش یارى مى جویند; هر موجودى به میزان استعداد و ظرفیت فیض, از خدا طلب مى كند كه آیه ((یسئله من فى السموات والارض كل یوم هو فى شاءن))20.

اشاره بدین حقیقت است.

همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلبكار
تمام موجودات به زبان حال, خدا را مى خوانند, به ویژه موجودات زنده در حال اضطرار به زبان خود دعا مى كنند.

((دعاى تشریعى (اختیارى))), این دعا مخصوص موجودات مختار و با اراده است كه طبق درجه معرفت, از قدرت مافوق مطالباتى دارند ولى غالبا بر اثر فاصله گرفتن از تعلیمات پیامبران, بشر به غیر خدا پناه مى برد اما هنگامى كه بفهمد ملك و قدرت و عزت و ذلت دست خداست به قدرت فناناپذیر روى مىآورد این نوع دعا در تكامل انسان آزاد و مختار تاءثیر بسزایى دارد. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مى نویسد: ((دعا در مورد آفریدگار جهان گاهى تكوینى است یعنى ایجاد موجودى براى شیى دیگر, گویى خداوند متعال آن را بطرف آن شیى فرا مى خواند.

((یوم یدعوكم فتستجیبون بحمده));21 روزى كه شما را فرا مى خواند و با سپاس پاسخ مى دهید. كه مقصود دعوت به زندگى اخروى است. هركـس مى میرد و در واقع دعوت خدا را لبیك مى گوید. و گاهى تشریعى است كه مى فرماید: ((قل ادعوا الله اءو ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنى))22. نیایشگران واقعى, دعا را به منظور پاسخ به نیاز ذاتى و فقر وجودى انجام مى دهند. از تضرع و ابتهال و ارتباط با حضرت حق لذتى وصف ناپذیر مى برند.

سخن گفتن با محبوب و راز دل گشودن براى آنان از همه دنیا عزیزتر است.

((دكتر كارل)) مى گوید: نیایش در مرحله عالى ترش از سطح درخواست و عرض حال بالاتر مى رود, انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مى دهد كه او را دوست دارد, نعمت هاى او را سپاس مى گذارد و آماده است تا خواسته هاى او را ـ هرچه باشد ـ انجام دهد. در اینجا نیایش به صورت یك سیر روحانى و مكاشفه درونى در مىآید)). 23 خداوند متعال براى رسیدن به اهداف مقطعى و مادى, علل و اسبابى قرار داده است كه بشر ناگزیر باید آن مقدمات را طى كند تا به نتیجه برسد; به عبارت دیگر دنیا دار علل و اسباب است.

در حدیث آمده: ((اءبى الله اءن یجرى الاشیاء الا بالاسباب))24 در قرآن مجید مى فرماید: ((فلیرتقوا فى الاسباب));25 بنابراین دعا چه نقشى مى تواند ایفا كند؟ در پاسخ باید گفت:

اولا ـ دعا و نیایش آموزش عالى ترین مسایل اخلاقى و عرفانى و اعتقادى است, دعا یك نوع جهان بینى عمیق و لطیف و مفید است.

ثانیاـ انگیزه دعا به حسب ظرفیت و شناخت متفاوت مى باشد, بعضى دعا را كلید موفقیت در امور اقتصادى مى دانند و بـس; این افراد مفهوم دعا را نفهمیده اند. این نوع برداشت ها در ذهن روشنفكران شیعه و سنى, تصویرهاى ناموزونى از دعا گذاشته است كه دعا براى افرادى بى خبر از قانون علت و معلول و ارتباطات جهانى است و همراه دعا انسان هاى گوشه گیر و ساده لوح و خوش باور و خیال باف در ذهن آنان تداعى مى كند.

غافل از اینكه فاعل بر دو گونه است: یكى آنكه احتیاج به ابزار كار دارد وگرنه نمى تواند كارى بكند, مثل نجار و بنا كه بدون ابزار نه ساختمان درست مى شود و نه میز و صندلى, ولى گاهى فاعل بدون ابزار اثر مى گذارد, مانند كسى كه با اراده و با حرارت و انرژى خاص چیزى را مى اندازد و بیمارى را درمان مى كند (انرژى درمانى).

ملائكه و قواى غیبى این عالم به مشیت الهى بر سامان دادن امور جهان ماءمورند گاه با ابزار و گاهى بدون ابزار; ((والمدبرات اءمرا))26. دعا معارضه با طبیعت نیست تا بگوییم طبیعت مقهور موجودات غیبى هستند, بلكه طبیعت هم به تدبیر قواى عاقله این عالم است. اگر خدا بخواهد بیمارى كه اجل محتوم دارد, گاهى به دارویى شفا مى دهد و گاهى به دعا و توسلى, چون علت شفا, منحصر به یك چیز نیست.

((صاحب تفسیر المنار)) استجابت دعا را منحصر به جایى دانسته كه اسباب طبیعى نیز در میان باشد و دعا آن است كه از خداوند بخواهند اسباب طبیعى را فراهم سازد تا داعى به مقصود برسد, مثلا فقیر, وسائل كسب و كار از خدا بخواهد و مریض دارو. البته گاهى خداوند متعال, بدون اسباب و عوامل مادى دعا را مستجاب نمى كند, ولى این تخصیص و انحصار درست نیست; چون به غیر اسباب طبیعى نیز مى تواند حاجت ها را برآورد, علل و عوامل روحانى مى تواند شفا بخش باشد. ولى گروهى فراتر از این ها فكر مى كنند, آن ها دست به دعا برمى دارند, نه براى حوایج مادى, بلكه نفـس دعا كردن براى آنان موضوعیت دارد. ما قاعده و لزوم دعا را قبلا ذكر كردیم, این قسمت را كه هدف اصلى و اساسى دعاست بیشتر باز مى كنیم.

در اینجا نیایش به صورت یك سیر روحانى و مكاشفه رحمانى در مىآید, در این برداشت, دعا به مفهوم پرواز روح به سوى عالم بالاست و ارتباط مجذوبانه قلب است با خدا, شریف ترین و گران سنگ ترین حالات انسان است. اگر از دكتر كارل ها سخن مى گوییم بدین علت است كه وى این مفاهیم معنوى بلند را از طریق چالش هاى تجربى و یا كاوش هاى عقلانى مبتنى بر تجربیات شخصى به دست آورده; او به معانى بلند دعا در اسلام و به مضامین عالى دعاهاى امامان معصوم(علیهم السلام) برخورد نداشته, او دعاى عرفه و مناجات شعبانیه را ندیده و صحیفه سجادیه را نخوانده است.

در این برداشت, دعا یك نوع عبادت است و تمرد از دعا و احساس استغنا, یك نوع تكبر مى باشد, و سرانجام متكبران دخول در آتش است; ((و قال ربكم ادعونى اءستجب لكم ان الذین یستكبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین))27.

امام زین العابدین در صحیفه سجادیه مى فرماید: ((فسمیت دعائك عباده و تركه استكبارا و توعدت على تركه دخول جهنم داخرین));28 دعا و خواندن خود را عبادت نامیده اى و ترك آن را استكبار, و تهدید كرده اى كیفر ترك آن, با خوارى وارد جهنم شدن است.

امام صادق(ع)فرمود: ((علیكم بالدعاء فانكم لا تقربون بمثله));29 شما را به دعا سفارش مى كنم. زیرا با هیچ عمل دیگرى همچون دعا, به خدا نزدیك نمى شوید. پـس دعا, درمان عطش قلب و تسكین سوزش جان و عروج به عالم بالاست.

در دعاى شعبانیه كه تمام ائمه(علیهم السلام) بر آن مواظبت مى كردند و حضرت امام خمینى(ره), بخشى را پیوسته در قنوت مى خواندند. ((الهى هب لى كمال الانقطاع الیك)).

((لقائك قره عینى و وصلك منى نفسى و الیك شوقى و فى محبتك ولهى... و فى مناجاتك روحى و راحتى و عندك دواء علتى و شفاء غلتى و برد لوعتى)).30

رفت موسى آتشى آرد به دست
آتشى دید او كه از آتش برست
بهرنان شخصى سوى نانوا دوید
دادجان چون حسن نانوا رابدید
لذا حال دعا براى اهل دل, پیش از آنكه طلب باشد مطلوب است و به جاى مقدمه, نتیجه و غایت و محصول است, دردها و رنج ها بهانه یى است براى كوبیدن در محبوب و راز دل گفتن با او ((یا منى قلوب المشتاقین و یا غایه آمال المحبین))31.

1اى اخى دست از دعا كردن مدار1با اجابت یا رد اویت چكار؟1 گر اجابت كرد او را, بـس نكوست1ور كند موقوف, آن هم لطف اوست1 تمام شكوه و جلال نیایش از دعاى با توجه و حال برمى خیزد, نه صرف لقلقه زبان كه نه عشقى وشورىدارد و نه سوز و گدازى و نه اهتزازى در جان مى افكند. چند نمونه روایات مىآوریم:

رسول خدا فرمود: ((واعلموا اءن الله سبحانه لا یستجیب دعاء من قلب غافل));32 بدانید كه خداى سبحان خواندن بدون توجه قلبى را پاسخ نمى دهد.

امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله لا یستجیب دعاء بظهر قلب ساه33 فاذا دعوت فاءقبل بقلبك));34 خدا, خواندن بدون توجه قلب را باسخ نمى دهد. پـس هرگاه خداى را مى خوانى, قلبت را به سوى خدا متوجه كن.

آب كم جو, تشنگى آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
هركه جویا شد بـیابد عاقـبت
مایه اش درد است و اصل مرحمت
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست
چون گرست ازبحر رحمت موج خاست
هركه او بیدارتر پر دردتر
هركه او آگاه تر رخ زردتر
پیش حق یك ناله از روى نیاز
به كه عمرى بى نیازاندر نماز
چون خداخواهد كه مان یارى كند
میل ما را جانب زارى كند
اى خدا زارى زتو مرهم زتو
هم دعا از تو اجابت هم ز تو35
از منظر عقل فلسفى واقعیت مخلوق جز فقر و نیاز به خالق نیست.

معلول عین ربط به علت است و انسان عین تعلق به وجود مطلق مى باشد, لذا نمى تواند در جوهر ذات خود از دعا و تضرع و ابتهال انفكاك پیدا كند, چون در اصل و اساس آفرینش در حال دعاست; بلكه هویت مخلوقات به دعا و تسبیح است: ((و لله یسجد ما فى السموات و ما فى الارض من دابه والملائكه و هم لا یستكبرون)). 36

تربیت هاى نادرست, حجاب هاى جهل و علم و قدرت, چهره شفاف فطرت را مستور مى سازد و او را از فقر و نیاز ذاتى غافل مى كند. تنها در تنگناها و مصایب روانى, فطرت بیدار مى شود و سپـس رو به افول مى گذارد; به فرموده قرآن:

((وجائهم الموج من كل مكان وظنوا اءنهم احیط بهم دعوا الله مخلصین له الدین))37.

این حالت, موقت و گذراست و براى همه پیش مىآید, ولى خاصان درگاه احدیت در نعمت و نقمت حال دارند.

عقل مى گوید ضرر احتمالى را چه یقینى باشد و چه مشكوك و محتمل, باید به وسیله اى رفع كرد و چون انسان به تنهایى قدرت بر رفع مصائب و ناملایمات ندارد, ناگزیر باید به دعا پناه ببرد و از خداى خالق قهار بخواهد.

دنیا دار بلا و مصیبت است و فرارى از آن نیست جز به سوى خدا:

((ففروا الى الله لاملجاء و لا منجى منه الا الیه)); به سوى خدا بگریزید زیرا هیچ پناه گاه و نجات بخشى جز او نیست.

حضرت على(ع) درباره نیازمندى بشر به دعا مى فرماید:

((ما المبتلى الذى قد اشتد به البلاء باحوج الى الدعاء من المعافى الذى لا یاءمن البلاء قال رسول الله افزعوا الى الله فى حوائجكم والجووا الیه فى ملماتكم و تضرعوا الیه و ادعوه فان الدعاء مخ العباده و ما من مومن یدعوالله الا استجاب فاما اءن یعجله له فى الدنیا اءو یوجل له فى الاخره واما اءن یكفر من ذنوبه بقدرما دعاه ما لم یدع بماءثم));38 آنان كه در آسایش اند و در معرض بلا, به دعا محتاج ترند از كسانى كه دچار بلاهاى سخت هستند. رسول خدا(ص) فرمود:

در نیازهاى خود, نزد خدا فغان و فریاد كنید و در بلاهاى شدید به او پناه برید و تضرع كنید.

زیرا دعا, مغز و اصل بندگى است و هیچ مومنى خدا را نمى خواند مگر اینكه مستجاب شود. و این قبولى دعا یا در دنیا و یا در آخرت است و یا اینكه موجب پوشش و محو گناهان است تا زمانى كه گناه تازه اى از مومن سر نزده باشد. در تمام نیازها باید به خدا پناه برد.

قال الصادق: ((یا میسر ادع و لا تقل ان الا مر قد فرغ منه ان عند الله عزوجل منزله لا تنال الا بمساءله و لو اءن عبدا سد فاه و لم یساءل لم یعط شیئا فسل تعط یا میسر انه لیس من باب یقرع الا یوشك اءن یفتح لصاحبه)); پیوسته خدا را بخوان, چه به حاجت برسى یا نرسى, كه در پیشگاه خدا براى انسان منزلت و مقامى است كه جز از طریق دعا امكان پذیر نیست. اگر بنده دهانش را ببندد و چیزى سوال نكند, به وى اعطا نمى شود. پـس بخواه تا اعطا شود. اى میسر, انسان وقتى درى را بكوبد بالاخره به رویش باز مى شود.

گفت پیغمبر كه گر كوبى درى
عاقبت زان در برون آید سرى39

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشت‏:
1ـ بقره, 186
2ـ تفكرات اسلامى, 108
3ـ تاج العروس
4ـ ابراهیم, 34
5ـ اعراف, 55
6ـ المیزان, ج 2, ص 24
7ـ علق, 7 و 8
8ـ حدید,4
9ـ فجر,14
10ـ صافات, 96
11ـ فاطر, 15
12ـ انعام, 40 و 41
13ـ همان, 63 و 64
14ـ رعد, 28
15ـ یونس, 12
16ـ بحار الانوار, ج 10, 99
17ـ بحار الانوار, ج 93, ص 288
18ـ كافى, ج 2, ص 469
19ـ فرقان, 77
20ـ الرحمن, 29
21ـ اسراء, 52
22ـ همان, 110
23ـ نیایش, ص 20
24ـ بحار الانوار, ج 2, ص 90
25ـ ص, 10
26ـ نازعات, 5
27ـ غافر, 60
28ـ صحیفه, دعاى 45
29ـ المحجه البیضا, ج 2, 283
30ـ مناجات المریدین, از دعاى خمسه عشر
31ـ بحارالانوار, 94, ص 149
32ـ المحجه البیضاء, ج 2, ص 294
33ـ قلب ساه: یعنى عارى از توجه
34ـ المحجه, ابیضا ج 2, ص 292. بحار الانوار ج 93, ص 305
35ـ مثنوى معنوى
36ـ نحل, 49
37ـ یونس, 22
38ـ بحار الانوار, ج 93, ص 303
39ـ مثنوى معنوى مولانا

سید حسین موسوى راد لاهیجى

روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت‏بدن و ابعاد دیگر داراى فواید فراوانى است، روزه در سلامت معده و پاكسازى آن از انواع غذاها كه موجب انواع بیمارى‏هاست اثرات فوق العاده‏اى دارد.

مركز بیماریها معده است
پیامبر خدا فرمود: «المعدة بیت كل داء، و الحمئة راس كل دواء» (1)
معده مركز و خانه هر دردى است، و پرهیز و اجتناب (از غذاهاى نامناسب و زیاد خورى) اساس و راس هرداروى شفابخش است.

پیامبر(ص) سه باب از علوم بروى ما گشود
پیامبر عظیم الشان اسلام در یك بیانیه كوتاه، اثرات و فوائد سه چیز را به این شرح بیان مى‏فرماید: «اغزوا تغنموا، و صوموا تصحوا، و سافروا تستغنوا» اول، جنگ و جهاد كنید تا مستغنى شوید، كه غنائم جنگى باعث استغنا مى‏باشد، دوم، روزه بگیرید تا صحت و سلامتى خویش را تضمین كنید، سوم، سفر كنید تا مالدار شوید، زیرا مسافرت و حمل كالاى تجارتى از شهرى به شهر دیگر یا از كشورى به كشور دیگر باعث رفع نیازمندى‏هاى جامعه و عمران كشورها مى‏گردد، در این سه جمله پیامبر(صلى الله علیه و آله) سه باب از درهاى علم: جهاد (كه خود باعث تمكن و امكانات مالى مى‏شود)، بهداشت جسم و اقتصاد جامعه را بر روى ما مى‏گشاید.

امام على(ع) در فلسفه روزه چه مى‏فرماید؟

ما اگر پویاى فلسفه روزه و حكمت تشریع آن باشیم و از خواص و فوائد آن بخواهیم اطلاعات بیشترى پیدا كنیم و به اشكال تراشیهاى منتقدین پاسخ اقناع كننده بدهیم به سخنان حكیمانه و درربار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه گوش فرا مى‏دهیم در قسمتى از این خطبه امام مى‏فرماید: «و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات، تسكینا لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم، و اذهابا للخیلاء عنهم لما فى ذلك من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحقوق البطون بالمتون من الصیام تذللا» (2) امیرمؤمنان علیه السلام به دنباله مطالب ارزشمندى مى‏فرماید: از خدا بترسید و از كیفر تباهكارى در دنیا، و از زیان ستمگرى در آخرت ... و خداوند بندگان مؤمنش را حفظ مى‏فرماید، به وسیله نمازها و زكاتها، ( و سپس فوائد و پاره‏اى از علل و فلسفه روزه را بیان مى‏فرماید) و كوشش در گرفتن روزه در روزهاى واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام و دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و چشم به زیر انداختنشان و فروتنى جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون كردن كبر و خودپسندى از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهاى نیكو براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را به زمین براى اظهار كوچكى و «ذلت‏به پیشگاه با عظمتش‏» و در روزه رسیدن شكمها به پشتها براى خضوع و ناچیز دانستن خویش كه روزه و نماز و زكات فلسفه‏اش سازندگى و تزكیه، و تذلل و تقلل به پیشگاه حضرت حق است، و از چیزهائى است كه مى‏تواند آدمى را از چنگ شیطان نجات بخشد، و از انواع بیماریهاى ظاهرى و باطنى برهاند، و مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را عملا یاد آدمى دهد، مخصوصا روزه است كه از امتیازات بخصوص برخوردار است، كه پاداش آن فقط به خداوند بزرگ برگزار شده است. كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجائى دیگر مى‏فرماید:«و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (3)

روزه براى آزمایش اخلاص مردم است
خداوند روزه را براى آزمایش اخلاص مردم واجب فرموده است، كه روزه در اخلاص عمل بسیار مؤثر است، یعنى كسى كه روزه مى‏گیرد و تمامى روز را با همه امكان بخوردنیها و آشامیدنى‏هایى كه در اختیار دارد، در عین حال امساك مى‏نماید، جز اخلاص به پیشگاه حضرت حق مفهومى دیگر ندارد، و در قسمتى از نهج البلاغه مى‏فرماید: «و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب‏» (4) و یكى از دلائل وجوب روزه این است كه روزه ماه رمضان سپر است از عقاب الهى، یعنى روزه موجب غفران و آمرزش گناهان و معاصى انسان است، كه به وسیله روزه نجات از آتش جهنم و عقوبت پروردگار به دست مى‏آید.

خدایا از گرسنگى بتو پناه مى‏آوریم
فوائد كم خورى از نظر بهداشت و تندرستى جسم و روح، درست است كه آدمى تاب گرسنگى زیاد را ندارد، و اسلام هم نخواسته است كه انسان خود را در زحمت تحمل گرسنگى زیاد قرار دهد، بلكه در بعضى روایات رسیده است: «اللهم اعوذبك من الجوع‏» (5) خدایا از گرسنگى به تو پناه مى‏برم، ولى در عین حال باید متوجه بود، كه مقدارى از گرسنگى براى انسان لازم است! و فوائد بسیارى در بردارد، و بر عكس پورخورى و سیر بیمارى زیادى به همراه مى‏آورد.

از نظر بهداشت و تندرستى، باید غذا كمتر مصرف شود، و هنوز اشتهاء تمام نشده، دست از غذا خوردن بكشد، به تجربه ثابت‏شده است. افرادى كه كم مى‏خورند، از كسانى كه همیشه سیر مى‏خورند سالم‏تر مى‏باشند، و تن درست‏ترند.

ابعادى در فلسفه روزه از بیان امام صادق(ع)

هشام بن حكم از رئیس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد (علیهما السلام) مى‏پرسد از علت و فلسفه روزه، امام مى‏فرماید: «انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و القیر و ذلك ان الغنى لم یكن لیجد مس الجوع، فیرحم الفقیر، لان الغنى كلما اراد شیئا قدر علیه، فاراد الله تعالى ان یسوى بین خلقه، و ان یذیق الغنى مس الجوع و الالم لیرق على الضعیف و یرحم الجائع‏» (6)

حضرت صادق(علیه السلام): براستى خداوند روزه را واجب كرد، تا به وسیله او بین اغنیاء و فقراء مساوات و برابرى به وجود آید، و این براى آن است كه ثروتمندانى كه هرگز درد گرسنگى را احساس نكرده‏اند، به فقراء ترحم نمایند، زیرا اغنیاء هرگاه (خوردنى و آشامیدنى را) اراده نمودند (و هوس هر نوع ماكولات و مشروبات كردند) برایشان میسر است، پس خداوند متعال «روزه را واجب نموده‏» كه تا بین بندگانش از فقیر و غنى، برابرى به وجود آورد، و اینكه سرمایه داران مسلمان الم جوع و گرسنگى را لمس نمایند، تا بر ضعفاء رقت آوردند، و بر گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مكتبى كه به حال گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مكتبى كه به حال گرسنگان و محرومان مى‏اندیشد اسلام است.

خصال هفتگانه مخصوص روزه‏داران
در حدیثى طویل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) چنین نقل مى‏فرماید كه پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارك و تعالى له سبع خصال: اولها یذوب الحرام من جسده، و الثانیة یقرب من رحمة الله عزوجل، و الثالثة قد كفر خطیئة ابیه آدم، و الرابعة یهون الله علیه سكرات الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش یوم القیمة و السادسة یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنة، و السابعة یعطیه الله عزوجل برائة من النار، قال: صدقت‏یا محمد» (7) .

هیچ مؤمنى نیست كه ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگیرد، مگر آنكه خداى تبارك و تعالى فت‏خصلت را براى او واجب و لازم گرداند: 1- هر چه حرام در پیگرش باشد محو و ذوب گرداند، 2- به حمت‏خداى عزوجل نزدیك مى‏شود، 3- (با روزه خویش) خطاى پدرش حضرت آدم را مى‏پوشاند، 4- خداوند لحظات جان كندن را بر وى آسان گرداند، 5- از گرسنگى و تشنگى روز قیامت در امان خواهد بود، 6- خداى عزوجل از خوراكیهاى لذیذ بهشتى او را نصیب دهد، 7- خداى و عزوجل برائت و بیزارى از آتش دوزخ را به او عطا فرماید. (پرسش كننده در این حدیث مفصل، عالم یهودى بود) كه عرض كرد راست گفتى اى محمد.

فلسفه و دلائل وجوب روزه از امام رضا(ع)

امام رضا(علیه السلام) در فلسفه و دلائل وجوب روزه مى‏فرماید: «انما امروا بالصوم لكى یعرفوا الم الجوع و العطش، فیستدلوا على فقر الآخرة، و لیكون الصائم خاشعا ذلیلا مستكینا ماجورا و محتسبا عارفا، صابرا على ما اصابه من الجوع و العطش، فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساك عن الشهوات و یكون ذلك واعظا لهم فى العاجل و رائضا لهم على اداء ما كلفهم و دلیلا لهم فى الآجل و لیعرفوا شدة مبلغ ذلك على اهل الفقر و المسكنة فى الدنیا فیؤدوا الیهم ما افترض الله لهم فى اموالهم‏» (8)

وقتى از حضرت درباره فلسفه روزه مى‏پرسند، مى‏فرماید: همانا (مردم) مامور به روزه شدند تا بشناسند درد و ناگواریهاى گرسنگى و تشنگى را، و آنگاه استدلال كنند بر سختیهاى گرسنگى و تشنگى و فقر آخرت، (كه پیامبر صلى الله علیه و آله در خطبه شعبانیه مى‏فرمود: و اذكروا بجوعكم و عطشكم جوع یوم القیمة و عطشة، یاد آورید از گرسنگى و تشنگى روزه داریتان گرسنگیها و تشنگیهاى روز قیامت را، كه این یادآورى انسان را به فكر تدارك قیامت مى‏اندازد كه تا سعى كند، جد و جهد بیشترى در كسب رضاى خداوند و كمك به مخلوق ضعیفش بنماید و آنان را از امكانات مادى و غیر مادى خویش بهره‏مند سازد).

(آنگاه امام علیه السلام خصوصیات صائم را این چنین توصیف مى‏فرماید) و هر آینه روزه‏دار باید (به پیشگاه خداوند) بنده‏اى خاشع و ذلیل و داراى استكانت و وقار باشد، (و خود و عمل خویش را) ماجور و مثاب دانسته، (و بداند كه اعمال و زحماتش) به حساب مى‏آید، (و نادیده گرفته نمى‏شود) و در همه حال به آنچه كه انجام مى‏دهد از عبادات عارف باشد، و بر آنچه كه از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد صبر كند، و در آن هنگام با امساك از شهوات (و پیروى نكردن از نفس اماره بسوء) مستوجب ثواب فراوانى مى‏شود، (و خداوند اجر و ثواب عبادت روزه‏داریش را به او مرحمت‏خواهد فرمود) و این اوصاف حمیده (كه براى صائم ذكر شد) واعظ خوبى براى روزه‏داران در دنیا خواهد شد، (كه اثرات وضعى این اوصاف كاملا در چهره و اعمال و رفتار آنان مشهود خواهد گشت) و رائض و راغب است‏بر روزه‏داران بر اداء آنچه كه مكلف به آنند و راهنماى خوبى براى آنان است در عالم عقبى، و آنان باید بشناسند شدت و اهمیت مشكلات فقرا و بیچارگان را كه تا رحمت آورند بر فقراء و مساكین در دنیا، سپس اداء نمایند حقوق آنان را كه خداوند در اموالشان مقرر فرموده است. (یعنى اینطور نباشد كه خود خوب بخورند و بپوشند و دیگران گرسنه باشند).

شاعر عرب «حاتم بن عبد الله طائى‏» مى‏گوید:

و حسبك داء ان تبیت‏ببطنة و حولك اكباد تحن الى القد! (9)

یعنى: این درد براى تو بس است كه شب با شكم پر بخوابى و در گردت جگرها باشد كه قدح پوستى را آرزو كنند (و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنكه طعام داشته باشند.

بحثى دیگر در فلسفه روزه از امام رضا(ع)

امام رضا (علیه السلام) در یك پرسش دیگر از فلسفه روزه چنین مى‏فرماید: «علة الصوم لعرفان مس الجوع و العطش لیكون العبد ذلیلا مستكینا ماجورا محتسبا صابرا فیكون ذلك دلیلا على شدائد الآخرة، علت روزه از براى فهمیدن الم و درد گرسنگى و تشنگى است، تا بنده ذلیل و متضرع و ماجور و صابر باشد و بفهمد شدائد آخرت را، مع ما فیه من الانكسار له عن الشهوات و اعظاله فى العاجل دلیلا على الآجل لیعلم مبلغ ذلك من اهل الفقر و المسكنة فى الدنیا و الآخرة‏» (10) علاوه بر این كه در روزه انكسار شهوات و موعظه هست از براى امر آخرت تا بداند حال اهل فقر و فاقه را در دنیا و عقبى. بلى این است قسمتى از فلسفه روزه از بیان حضرت رضا علیه آلاف التحیة و الثناء.

بلى روزه از افضل طاعات است، زیرا كه روزه مشتمل بر انكسار شهوات بهیمیه است كه شریعت آسمانى و احكام الهى نیامده مگر براى تعدیل شهوات و توقیف و مهار آنها كه در حد اعتدال انجام گرفته، و براى تزكیه و طهارت نفس و تصفیه آن از اخلاقیات رذیله، زیرا مقصود از صوم مجرد امساك از اكل و شرب و مباشرت با نسوان نیست، بلكه غرض نهائى آن كف نفس و نگهدارى آن از شهوترانى‏هاى حیوانى است، چنان كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: الصوم جنة فاذا صام احدكم فلا یرفث و لا یجهل و ان امرء جادله او شاتمه فلیقل انى صائم: كه روزه سپرى است از براى شخص، زیرا یكى از شما اگر روزه گرفت‏سخن زشت نگوید، و كارهاى بیهوده نكند، و اگر كسى با وى مجادله كند یا او را شماتت نماید، او بگوید من روزه هستم، مراد از این حدیث‏شریف نبوى (صلى الله علیه و آله) این است: كه روزه وقایه‏اى است كه نگه مى‏دارد آدمى را از انحرافات و لغزشها، كه به واسطه آن از دشمنانى بزرگ چون شیطان نفس، دشمن درونى، خلاصى مى‏جوید، پس نفس را كنترل مى‏نماید از شهوات نابجا، و شیطان را از خود دور مى‏نماید.

مجراى نفوذ شیطان را با روزه ضیق نمائید
بر این مبنا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه بالجوع‏»، كه شیطان جریان مى‏یابد و نفوذ مى‏كند در فرزندان آدم، مانند جریان خون در بدن پس مجارى شیطان را در وجود خود به واسطه گرسنگى یعنى روزه تنگ نمائید، (11) و الحق، كه روزه بدون اثر چه فایده و ثمرى دارد؟ آرى فائده و اثرى ندارد كه آدمى غذاى ناهار خویش را به افطار تاخیر اندازد، و از امساك و اجتناب از یك سرى مبطلات روزه، انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و شهوترانى‏ها و هتك حرمت‏خلق الله و حفظ نكردن ناموس خویش از نامحرمان و سوء تربیت فرزندان و سرعت غضب به حادثه كوچكى و ایجاد ضرب و شتم و صدها گناه دیگر مرتكب شود و بگوید من روزه هستم خیر؟ این نوع روزه اثرى و فایده‏اى ندارد، باید روزه قدرت ساختن و اصلاح نفس داشته باشد و روزه این قدرت را دارد، لكن این مائیم ارزش و اهمت او را تشخیص ندادیم، و از این نوع روزه‏هاى بى اثر ثمرى جز گرسنگى و تحمل تشنگى عاید ما نمى‏شود، و چه فایده‏اى است از براى روزه‏دار كه فریضه‏اى اداء كند و كبیره‏اى مرتكب گردد، و با خیانت‏بر بندگان خدا در مال و عرض ایشان تجاوز نماید

روزه رابطه مستقیم با اخلاص دارد
خلاصه كنم و این بخش را «فلسفه روزه و حكمت مشروعیت‏» به سخن مولاى متقیان (علیه السلام) مزین نمایم كه امام علیه السلام در آنجا كه فلسفه پاره‏اى از احكام را تشریح مى‏فرماید: «و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (12)

خداوند، روزه را براى آزمایش اخلاص مردم مقرر و فرض فرموده است، و كسى كه به پیشگاه حضرت حق اخلاص ورزد، تمامى اوصافى كه در فلسفه روزه بیان شده است‏شامل حالش مى‏شود، و روزه كاملا با اخلاص روزه‏دار، در رابطه است.

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشت‏:
1- اركان الاسلام، ص 108 این عبارت حدیثى است كه از پیامبر اسلام در بحار الانوار، ج 14 روایت‏شده است، لكن این كتاب بحارث بن كلده نسبت داده است.
2- نهج البلاغه فیض، ص 798.
3- از حكمت 244 نهج البلاغه فیض الاسلام.
4- نهج البلاغه، چاپ صبحى صالح، ص 163.
5- مجمع البحرین، ماده جوع.
6- وسائل الشیعه، ج 7، ص 3 - و من لا یحضره الفقیه، ص 73، ج 2.
7- خصال شیخ صدوق، ص 386.
8- وسائل الشیعه، ج 7، ص 4.
9- حاتم به عبد الله طائى.
10- علل الشرایع صدوق علیه الرحمه.
11- از مجموعه‏اى از سخنان پیشوایان معصوم(ع) استخراج شده است.
12- نهج البلاغه، ص 1197.

منبع :روزه، درمان بیماریهاى روح و جسم ص 81

سید مصطفى علامه مهرى

اشاره:
اندیشه پیروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان كه‏برگرفته از متن قرآن كریم است، بارقه‏اى از نور امید در دل‏ها تابانیده وهمه را چشم به انتظار شخصى گذاشته كه منادى حق است و سفیر نور، كشتیبان‏هدایت است و قافله‏سالار رهایى; مجدد حیات بشریت است و احیاگر اخلاق خدایى،این شخصیت‏بزرگ را در روایات اسلامى «مهدى‏» علیه السلام مى‏نامند.

چنین انتظارى افضل عبادات شمرده شده است. زیرا این انتظار با امید،تعهد، تحرك با مسوولیت و سازندگى و رفع ناامیدى از جامعه همراه مى‏باشد.

منتظران واقعى، خود را در حال مهیاى جامعه‏اى مى‏بینند كه انتظار موعودى‏را مى‏كشد، بنابراین براى حضور حضرتش شرایطى لازم است كه هم زمینه‏سازقدومش باشد و هم پذیراى حكومت عدل او، زیرا تحمل عدالت‏خود نیاز به‏سازندگى دارد. و الا، پذیرایى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابراین،ما براى خودسازى به یكى از بهترین راه‏ها كه طریق پرورش یافتگان مكتب‏انسان‏ساز اسلام; یعنى یاوران خاص ولى‏عصر(عج) است متمسك مى‏شویم، ویژگى‏هاى‏آن‏ها را بشناسیم و به كار بندیم تا زمینه‏ساز حضور حضرتش باشیم. زمینه‏سازحكومت‏حضرت، خیزش ایمان است نه ازدیاد فساد. ما در این نوشتار به برخى‏از خصال یاوران باوفاى حضرت اشارتى خواهیم داشت.

ایمان یاوران مهدى (ع)
ایمان از مهم‏ترین مایه‏هاى یك انسان خداجو است.

پایدارى، شجاعت، رشادت، ایثار، فداكارى و... یك انسان مومن ریشه درایمان وى دارد. یاوران مهدى از مومنانى هستند كه ایمانشان آن‏ها را به‏مرحله‏اى رسانده است كه هرگونه شك و ریبى در دلشان راه نمى‏یابد. همان‏كسانى كه به نقل روایات در ترنم روح‏بخش تلاوت قرآن و مناجات شبانه آن‏هاهم چون صداى زنبوران عسل درهم پیچیده و شب را تا به صبح به راز و نیازبا خداى خویش مشغولند. و خودخواهى‏ها و منیت‏ها را در زیر آسیاب تهجدسورمه كرده و با آن چشم دل را روشن نموده‏اند. خدا را با معرفت‏شناخته وایمان به خدا در اعماق جانشان نفوذ كرده است. لذا در راه ایمان و اجراى‏فرامین الهى از هیچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هیچ سرزنش كننده‏اى بیم‏به دل راه نمى‏دهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كریم اوصاف آن‏ها رابیان داشته و به ایمان آن‏ها و راهشان سفارش مى‏كنند: سلیمان بن هارون‏مى‏گوید: به آن جناب عرضه داشتم بعضى از این عجلیان گویند كه شمشیر رسول‏خدا(ص) نزد عبدالله بن حسن است! فرمود: به خدا سوگند، نه او و نه پدرش‏با هیچ یك از دو چشمانش آن را ندیده، مگر آن كه پدرش آن را نزد حسین(ع)دیده باشد، و البته براى صاحب این امر محفوظ است، پس، مبادا به راست وچپ روى آورى، كه به خدا سوگند امر روشن است. به خدا سوگند اگر اهل آسمان‏و زمین هم‏دست‏شوند كه این امر را از جایگاهى كه خداوند آن را در وى قرارداده برطرف سازند نخواهند توانست، و چنان چه همه مردمان كفر ورزند تاجایى كه هیچ كس باقى نماند; همانا خداوند براى این امر كسانى را خواهدآورد كه او شایستگان آن باشند. سپس فرمود: آیا نمى‏شنوى كه خداوندمى‏فرماید:

«اى كسانى كه ایمان آورده‏اید هر كدام از شماها از دین خودمرتد شوید پس به زودى خداوند قومى را كه دوست مى‏دارد و آن‏ها نیز خدا رادوست مى‏دارند و نسبت‏به مومنان فروتن و بر كافران سرافراز و مقتدرند به‏نصرت اسلام بر مى‏انگیزد...»

تا آخر آیه را تلاوت فرمود و در آیه دیگرفرمود:

«پس اگر این قوم به آن كفر ورزند، همانا قومى را كه هرگز به‏آن كافر نشوند بر آن برگماریم‏».

سپس حضرت فرمود:«همانا (اهل) این آیه همان اهل آن آیه مى‏باشند.»

آیه‏اى كه امام صادق علیه السلام - آن را تلاوت فرموده‏اند اوصاف مومنانى كه‏باید این رسالت‏بزرگ را انجام دهند چنین بیان مى‏دارد:

1. آن‏ها به خدا عشق مى‏ورزند و جز به خشنودى او نمى‏اندیشند: «یحبهم ویحبونه‏»

2. در برابر برادران دینیشان خاضع و فروتن هستند: «اذله على المومنین‏»

3. نسبت‏به كافران ستم‏گر و كج‏اندیش، سرسخت، خشن و سرافرازند:«اعزه على الكافرین‏»;

4. براى بسط عدل و اجراى فرامین الهى همواره درراه جهاد فى سبیل‏الله هستند: «یجاهدون فى سبیل الله‏»;

5. در جهت‏نابودى كافران و برچیدن بساط ستم‏گران كوشا و از هیچ ملامتى پروا ندارند:«و لایخافون لومه لائم‏».

این‏ها همه از اعتقاد به خدا و ایمان به مقصد و میل به هدف آن‏ها نشات‏گرفته و از آن‏ها انسان‏هایى ساخته كه در حقیقت علاوه بر قدرت جسمانى چنان‏شهامتى دارند كه از شكستن سنت‏هاى غلط و مخالف با اكثریتى كه راه انحراف‏را پیش گرفته‏اند، و با تكیه بر كثرت عددى خود دیگران را به استهزامى‏گیرند، پروایى ندارند. بسیارى از افراد را مى‏شناسیم كه صفات ممتازى‏دارند، اما در مقابل غوغاى محیط و هجوم افكار عوام و اكثریت‏هاى منحرف‏بسیار محافظه‏كار، ترسو، و بى‏جرئتند، و زود در مقابل آن‏ها میدان را خالى‏مى‏كنند، در حالى كه براى یك رهبر سازنده و افرادى كه براى پیاده كردن‏افكار او وارد میدان مى‏شوند، قبل از هر چیز چنین شهامتى لازم است.

عوام‏زدگى، محیطزدگى، و امثال آن كه همگى نقطه مقابل این امتیاز عالى‏روحى هستند، سد راه بیش‏تر اصلاحات محسوب مى‏گردند.» آرى به دست آوردن این‏امتیازات و موفقیت‏ها در هر درجه‏اى كه باشد علاوه بر كوشش خود فرد، مرهون‏فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد و شایسته بیند عطا كند و حاصل لطف‏اوست: «ذلك فضل الله یوتیه من یشاء».

عبادت یاران مهدى(ع)
همان گونه كه اشاره شد آنان پارسایان شب‏اند كه تا بامدادان به ذكر و رازو نیاز و بر قیام و قعودند. آتش عشق به معشوق و عرفت‏به ذات بارى‏تعالى‏خواب را از دیدگان آنان ربوده است:

جز خم ابروى دلبر هیچ محرابى ندارم

جز غم هجران رویش من تب و تابى ندارم

گفتم اندر خواب بینم چهره چون آفتابش

حسرت این خواب در دل ماند چون خوابى ندارم

سر نهم بر خاك كویش، جان دهم در یاد رویش

سر چه باشد، جان چه باشد، چیز نایابى ندارم

مردانى كه شب هنگام زمزمه تلاوت قرآن و ذكر مناجاتشان، هم چون‏صداى زنبوران عسل درهم پیچیده و هیبت الهى آن‏ها را به قیام واداشته وبامدادان سوار بر مركب‏ها شوند، آنان راهیان شب‏اند و شیران روز.

گفتیم همه این عبادت‏ها و نیایش‏ها، رشادت‏ها و شهامت‏ها و... از ایمان یك‏فرد مومن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ایمان نهفته در قلب اواست. كه در این اعمال ظهور مى‏یابد و هر چند درجه ایمان فزونى یابد دراین اعمال نیز فزونى خواهد یافت و هیچ امرى سد راه آنان نخواهد شد، نه‏تنها جهاد و كوشش آن‏ها را از عبادت و راز و نیاز به درگاه الهى بازنمى‏دارد، بلكه این تلاش‏ها سبب مى‏گردد تا حلاوت ایمان بیش‏تر در كام خودچشند و همه رفتارهاى خود را رنگ و جلوه الهى دهند كه چه رنگى بهتر ازرنگ الهى: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون‏».

آمرین به معروف و پیكاركنندگان با منكر
رسالت‏حضرت مهدى و یاران باوفایش احیاء دین خدا و اتمام رسالت انبیا واولیا و اصلاح زمین كه ظالمان و فاسدان با بدعت‏ها و ظلم‏هایشان روز خاكیان‏را مبدل به شب دیجورى كرده با شراره سم ستمشان، سیماى سپیده را روشنى‏بخشند و نقاب تزویر را از چهره مزوران بركشند و رسالتش را در دو عنوان‏سبز بسط در «قسط‏» و «عدل‏» خلاصه گرداند. «یملا الارض قسطا و عدلا كماملئت ظلما و جورا». سیره رسول گرامى اسلام و همه معصومین(ع) بر امر به‏معروف و نهى از منكر بود، و از بدو دوران كودكى تا واپسین لحظات حیات آن‏را پاس داشته‏اند. یعقوب سراج، خدمت امام صادق(ع) مى‏رسد در حالى كه حضرت‏در كنار گهواره فرزندش حضرت موسى بن جعفر(ع) ایستاده و با او سخن‏مى‏گوید. یعقوب گوید: من نشستم تا امام از سخن گفتن با فرزندش فارغ شد،پس برخاستم، امام صادق(ع) به من فرمود:

نزدیك سرورت بیا و او را سلام گوى. من نزدیك گهواره رفتم و به كودك سلام‏كردم، امام موسى بن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصیح و گویا سلام راپاسخ گفت فرمود: «اذهب و تغیر اسم ابنتك التى سمیتها امس فانه اسم‏یبغضه الله‏» برو و آن نام را كه دیروز بر دخترت نهاده‏اى تغییر ده زیرااین اسم را خدا دشمن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندم‏عمل كن تا هدایت‏یابى. من نیز به دستور آن حضرت عمل كردم و نام‏«حمیرا» دختر یك روزه‏ام را تغییر دادم.» بنابراین، یكى از اوصاف بارزیاران حجت، امر به معروف و نهى از منكر مى‏باشد.

امام صادق(ع) در تفسیرآیه «الذین ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور».

مى‏فرمایند: براى آل‏محمد(ص) مهدى(ع) و اصحاب او، خداوند متعال مشارق و مغارب زمین را به‏تصرف آن‏ها درآورد، و دین را آشكار سازد، و خداوند متعال به وسیله او ویارانش بدعت‏ها و باطل را از بین مى‏برد، هم چنان كه سفیهان حق را میرانده‏باشند، تا جایى كه اثرى از ظلم دیده نشود و امر به معروف و نهى از منكرخواهند نمود و عاقبت كارها به دست‏خداست.

ایمان و اطاعت از رهبرى
امامت و رهبرى، از اركان دین مبین اسلام و محور و اساس همه كارها اعم ازعبادى و غیرعبادى است:

«و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحا...»

و همه اعمال اعم از فردى و اجتماعى به نوعى وابسته به امامت‏است. لذا ایمان به رهبرى زمینه‏ساز فلاح و رستگارى مسلمانان است. همین‏ایمان و اطاعت از رهبرى و پیامبر بود كه در مدتى بسیار كم مسلمانان صدراسلام از حضیض ذلت‏به اوج عزت رسیدند و پوزه ظالمان و متكبران را به خاك‏مالیدند چرا كه به فرمان خدا به آن چه پیامبر مى‏فرمود گردن مى‏نهادند:

«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»

و بعد از رسول خداشیعیان اهل بیت همان عقیده و ایمان را نسبت‏به ائمه اطهار داشته و یاران‏حجت(ع) در بالاترین درجه آن نسبت‏به امام زمان علیه السلام دارند كه‏این عشق و ایمان در وجود آن حضرت متمركز گردیده:

«یتمسحون بسرح الامام علیه السلام یطلبون بذلك البركه‏»

این عشق به امام است كه سر از پانشناخته براى اطاعت و اجراى فرامین او شب و روز را نمى‏شناسند و در راه‏فرمان‏بردارى او از یك كنیز نسبت‏به مولایش مطیع‏تراند و در هنگام خطرات‏براى دفاع از وجود او جانشان را فدا مى‏كنند:

«و یخفون به یقونه بانفسهم فى الحروب و یكفونه ما یوید... هم اطوع له من الامه لسیدها»

از وجود مباركش و آن چه متعلق به اوست تبرك و شفا مى‏جویند:

كیست كاشفته آن زلف چلیپا نشود

دیده‏اى نیست كه بیند تو و شیدا نشود

ناز كن ناز كه دل‏ها همه در بند تو اند

غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پیدا نشود

سر به خاك سر كوى تو نهد جان از دست

جان چه باشد كه فداى رخ زیبا نشود

این عشق و علاقه امام و یارانش به حدى به هم گره خورده كه «آن چه شخص‏امام بدان وصف شده‏اند، آنان نیز به آن توصیف گشته‏اند:

«انهم اذا ساروا الرعب امامهم سیره شهر;هنگامى كه به طرف مكانى حركت مى‏كنند، ترس ازآنان پیشاپیش در دل مردمان افتد.»

«لایكفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل; آنان دست از شمشیرهاى خود در پیكار با دشمنان دین باز نمى‏گیرندتا آن كه خداى تعالى راضى شود.»

این همه به سبب آن است كه یاران مهدى‏شیعه كاملى براى مولاى خود بوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات‏امام علیه السلام مى‏باشد.

شجاعت‏یاوران مهدى علیه‏السلام
وصف بارزى كه در روایات براى اصحاب آقا امام زمان علیه‏السلام‏برشمرده شده شجاعت‏یاران حضرت است، شجاعت وصفى ذاتى است كه‏داراى لوازماتى است كه بر روى هم این صفت‏براى فرد حاصل مى‏گردد كه اصحاب‏آقا واجد آن اوصاف بوده و ما به برخى از آن‏ها اشاره مى‏كنیم:

عدم ترس
ترس و جبن از خصلت‏هاى مذموم یك انسان است، چرا كه ترس نشات گرفته‏از ضعف ایمان و یقین و عاجز بودن نفس است: «شده الجبن من عجز النفس وضعف الیقین.» شخص ضعیف النفس و ضعیف الایمان مایه امید از او گرفته شده،یقین به رحمت الهى و پاداش روز جزا نداشته همواره در نوعى بیم و ترس به‏سر مى‏برد. ترس از آن دارد كه هر لحظه این دفتر عمر بسته شود و به دیارنیستى كوچ كند. اما شخص مومن در اقیانوسى از امید به سر برده و در همه‏مشكلات تكیه‏گاهش را خدا مى‏داند و یقین دارد كه:

«ولله العزه و لرسوله و للمومنین.»

دلیلى ندارد كه احساس ضعف و ترس كند، بلكه ترس را عار و ننگ‏و نقصى براى خود دانسته و سعى در دورى از آن مى‏كند:

«احذروا الجبن فانه عار و منقصه‏» یاران مهدى علیه‏السلام كه قلبشان مالامال از عشق‏به خدا و یقین به روز جزا و یارى پروردگار است از هیچ كس هراسى به دل‏ندارند.

یاد روى تو غم هر دو جهان از دل برد

صبح امید همه ظلمت‏شب باطل كرد

عشق به شهادت
از محك‏هایى كه خداوند افراد راستگو و با ایمان را از افراد دروغگوجدا مى‏سازد «تمناى مرگ است‏» یك فرد مومن كه آینده‏اى درخشان و زیبابراى خود پیش‏بینى مى‏كند و عاشق كوى یار و قرب الى‏الله و هم‏نشینى اولیاءالله را در دلش زمزمه مى‏كند همواره تمناى مرگ دارد:

آتش بجانم افكند شوق لقاى دلدار

از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار

«لولا اجل الذى كتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عین‏شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.»

اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفت‏شناخته و ایمان به راه و هدفش دارند وبه او عشق مى‏ورزند و همه هستیشان را فانى در وجود او مى‏دانند، عاشق‏شهادت در راه وى هستند:

«یدعون بالشهاده و یتمنون ان یقتلوا فى سبیل‏الله شعارهم یالثارات الحسین علیه‏السلام‏»

بنابر این، فردى كه جانش را ازهدفش بیش‏تر دوست دارد نمى‏تواند شجاعت ورزد، بلكه او باید همواره حافظجانش باشد تا به او آسیبى نرسد لذا شجاعت‏شیرانى چون یاوران مهدى(عج) رامى‏طلبد.

قلب نورانى و دل فولادین
از دیگر اوصافى كه یاوران مهدى علیه السلام داراهستند «قلب قوى و پولادین‏» است كه در روایات مختلفى تعبیر به «پاره‏هاى‏آهن‏» شده است: «تجیى‏ء الرایات السود من قبل المشرق كان قلوبهم زبرالحدید» و در روایات دیگر مى‏خوانیم كه قلب‏هاى آن‏ها سخت‏تر از پاره‏هاى‏آهن است «... و ان قلب رجل منهم اشد من زبر الحدید».

آرى قلب‏هاى آن‏ها پنجره‏هایى به آسمان معنا گشوده‏اند و دل‏ها را به ریسمان‏الهى پیوند داده‏اند خانه دل را با قندیل‏هاى ایمان روشن نموده‏اند:

«كان قلوبهم القنادیل و هم من خشیه الله مشفقون.»

اینان با پشتوانه‏اى ازایمان به خدا و یقین به روز جزا و هدفى مقدس «هم‏چون مشعل‏هاى فروزانندكه دل‏هاى استوارشان بسان قندیل‏هاى نور در سینه‏هاى سترگشان آویخته است واین رادمردان تنها دل به خداى خویش داده‏اند و تنها از او هراس دارند» وقلب را به یاد او قوت بخشیده‏اند: «الا بذكر الله تطمئن القلوب.»

اجسم قوى
قدرت جسمانى از دیگر لوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحب‏الامر(عج) شمرده شده و در روایات قدرت آن‏ها را برابر با چهل مرد قرارداده است: «فان الرجل منهم یعطى قوه اربعین رجل‏» قدرت جسمانى برگرفته‏شده از ایمان راسخ به خدا و یقین به امامت و حقانیت هدف او است; یاوران‏مهدى(ع) با این قدرت جسمانى و روحیه عالى بوده كه مى‏توانند خط بطلان برجمیع مفاسد كشیده و ظلم و جور را از صحنه گیتى براندازند.

موالا با افراد ضعیف الجسه و ضعیف‏الایمان كه چنین مهمى امكان ندارد كمااین‏كه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ «دیان بن صلت‏» كه از او سوال‏مى‏كند كه آیا شما صاحب این امر هستید؟! حضرت در جواب مى‏فرماید:

«من صاحب‏این امر هستم ولكن من آن كسى نیستم كه زمین را پر از عدل و قسط كنم‏چنان‏كه پر از جور و ستم شده; چگونه من مى‏توانم با این ضعف جسمانیم زمین‏را پر از عدل و قسط كنم و به درستى كه قائم، آن كسى است كه وقتى خروج‏مى‏كند با این كه داراى سن زیادى مى‏باشد، ولى جوان است‏بدن او قوى حتى‏اگر دست‏هاى مباركش را به طرف بزرگ‏ترین درخت دراز كند و او را به طرف‏زمین آورد مى‏آورد و مى‏شكند، حتى اگر صیحه‏اى بین كوه‏ها زند از فریاد اوكوه‏ها درهم ریزند...»

حال برگردیم به سخن اصلى; یعنى شجاعت اصحاب آن‏حضرت، با این اوصاف است كه آن‏ها سدى محكم، نیزه و شمشیرى برنده، و ركن‏ركینى هستند كه حضرت لوط علیه السلام هنگام رویارویى با قوم كافر ومنحرف خود تمناى آن ها را مى‏كرد.

«قال ابو عبدالله(ع) ما كان یقول‏لوط(ع) «لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شدید» الا تمنا لقوه القائم‏علیه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم یعطى قوه اربعین رجلا وان قلبه لاشد من زبر الحدید و لو مروا بجبال الحدید لتدكدكت [لقطعوها]، لایكفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل‏»

این روایت كه بیان گویایى از شجاعت‏آن عزیزان است، ما را از ذكر دیگر احادیث‏بى‏نیاز مى‏كند. در تشبیه قلب‏هاى‏آن‏ها به پاره‏هاى آهن یا به قطعات سنگ، براى تاكید بیش‏تر بر عظمت و شهامت‏آنان و نفى هرگونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مى‏باشد. پرواضح است كه‏به كارگیرى، واژه‏هاى شمشیر و نیزه نیز فقط به لحاظ تاثیر مادى آن‏هانیست، بلكه نشانى بر توان فعالیت موثر آن‏ها مى‏باشد; یعنى آن‏ها در زمینه‏عمل و مبارزه دلیرتر از شیر و برتر از نیزه هستند. در بیان امام علیه‏السلام كه مى‏فرماید: «به هر فردى از آن‏ها نیروى چهل مرد داده مى‏شود»مقصود محدود نمودن این نیرو نیست، بلكه تقریبى است‏براى میزان فوق‏العاده قدرت ایشان و اشاره است، بر اثر عملى فعالیت‏هاى هر یك از اصحاب‏مهدى(ع) كه از كوشش گروهى مركب از چهل نفر نیز فزون‏تر است.

... هنگامى كه تلاش انسان با توانایى طبیعى، براى انجام كارى توام‏مى‏گردد; مثل دوران جوانى، نتیجه كارها بهتر و كامل‏تر خواهد شد. و شایدبه همین جهت است كه بیش‏تر یاران «حضرت مهدى علیه‏السلام‏» را جوانان تشكیل مى‏دهند،زیرا به سبب این‏كه به صراحت‏با حق مواجه مى‏شوند و آن را عمیقا درك‏مى‏نمایند و با اخلاص تمام اطاعت امام خویش را پى مى‏گیرند، هر كدام ازتوان و نیروى بزرگى برخوردارند. و حاصل تلاششان به نحوى است كه گروه‏هاى‏بزرگ نیز از عهده آن برنمى‏آیند. بیانات ائمه علیهم السلام مبنى براین كه به هر كدام از یاران مهدى(ع) نیروى چهل مرد داده مى‏شود.

گویاى این نكته نیز هست كه خداوند این توانایى را از راه‏هاى طبیعى، و نه‏از سر اعجاز، به آنان عطا مى‏كند، چرا كه نفس انسانى قابلیت این تكامل وترقى را در شرایط معین و تحت تربیت‏خاصى دارا است . و این پرورش و شجاعت‏نه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است، بلكه شامل تمام مومنان مى‏شود.

چرا كه همه مومنان به نحوى جزء لشكر امام زمان هستند از این جهت است كه‏در روایات آمده: «فلایبقى مومن الا صار قلبه اشد من الحدید و اعطاه الله‏عزوجل قوه اربعین رجلا; هیچ مومنى نمى‏ماند مگر آن كه قلبش هم چون پاره‏هاى‏آهن گشته و خداوند به هر یك از آنان قدرت چهل مرد عطا گرداند.»

--------------------------------------------------------------------------------

ماهنامه پاسدار اسلام شماره 204

آیة الله مكارم شیرازى

بعضى از ناآگاهان چنین پنداشته‏اند كه انتظار ظهور مهدى (ع) بر اساس آیات فوق(كه درمقاله قبل آمده است) ممكن است سبب ركود و عقب ماندگى یا فرار از زیر بار مسؤولیتها و تسلیم در برابر ظلم و ستم گردد، چرا كه اعتقاد به این ظهور بزرگ مفهومش قطع امید است از اصلاح جهان قبل از او حتى كمك كردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمینه ظهور آن حضرت فراهم گردد.

این سخنى است كه سالهاست بر سرزبان مخالفان و منكران قیام مهدى (ع) است و ابن خلدون به آن اشاره كرده است، درحالى كه مطلب كاملا برعكس است و انتظار این ظهور بزرگ آثار بسیار سازنده‏اى دارد كه در ذیل به طور فشرده مى‏آوریم تا معلوم شود آنها كه چنین قضاوت كرده‏اند قضات عجولانه و حساب نشده‏اى است در برابر مساله‏اى كه هم در قرآن مجید به آن شاره شده و هم در احادیث متواتره كه در كتب معروف اهل سنت و منابع مشهور شیعه آمده با صراحت مطرح شده است .

* * *
حقیقت انتظار و آثار سازنده آن
سخن در این بود كه آیا ایمان به ظهور مهدى (ع) با آن برنامه جهانیش كه عالم را پر از عدل و داد مى‏كند و ریشه‏هاى ظلم و ستم را قطع مى‏نماید اثر سازنده تربیتى دارد یا آثار منفى ؟

آیا ایمان به چنین ظهورى انسان را چنان در افكار رؤیایى فرو مى‏برد كه از وضع موجود خود غافل مى‏گردد و تسلیم هرگونه شرایط مى‏كند ؟

و یا این كه به راستى این عقیده یك نوع دعوت به قیام و سازندگى فرد و اجتماع است ؟

آیا ایجاد تحرك مى‏كند یا ركود؟

آیا مسئولیت آفرین است یا مایه فرار از زیر بار مسئولیتها ؟

وبالاخره آیامخدر است یا بیدار كننده ؟

ولى قبل از توضیح و بررسى این سؤالات توجه به یك نكته كاملاً ضرورى است و آن این كه سازنده‏ترین دستورات و عالیترین مفاهیم هرگاه بدست افراد نا وارد یا نالایق یا سوء استفاده چى بیفتد ممكن است چنان مسخ شود كه درست نتیجه‏اى بر خلاف هدفى اصلى بدهد و در مسیرى بر ضد آن حركت كند و این نمونه‏هاى بسیار دارد و مسئله «انتظار» بطورى كه خواهیم دید در ردیف همین مسائل است .

بهر حال براى رهایى از هر گونه اشتباه در محاسبه در این گونه مباحث باید به اصطلاح آب را از سرجشمه گرفت تا آلودگیهاى احتمالى نهرها و كانالهاى میان راه در آن اثر نگذارد.

یعنى ما در بحث انتظار مستقیما به سراغ اصلى اسلامى رفته و لحن گوناگون روایاتى راكه روى مسئله انتظار تاكید مى‏كند مورد بررسى قرار مى‏دهیم تا از هدف اصلى آگاه شویم .

اكنون با دقت با این چند روایت توجه كنید:

1- كسى از امام صادق (ع) پرسید: چه مى‏گوئید درباره كسى كه داراى ولایت پیشوایان است و انتظار ظهور حكومت حق را مى‏كشد و در این حال از دنیا مى‏رود؟

امام (ع) درپاسخ فرمود: هو بمنزله من كان مع القائم فى فسطاطه - ثم سكت هنیئه - ثم قال هو كمن كان مع رسول الله:«او همانند كسى است كه با رهبر این انقلاب در خیمه او(ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس كمى سكوت كرد - و فرمود مانند كسى است كه با پیامبر اسلام (ص) در «مبارزاتش» همراه بوده است».( 1 )

عین این مضمون در روایات زیادى با تعبیرات مختلفى نقل شده است .

2- در بعضى «بمنزله الضارب بسیفه فى سبیل الله»:« همانند شمشیر زنى در راه خدا».

3- و در بعضى دیگر «كمن قارع مع رسول الله بسیفه»: «همانند كسى است كه در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بكوبد».

4- در بعضى دیگر «بمنزله من كان قاعدا تحت لواء القائم»: «همانند كسى است كه زیر پرچم قائم بوده باشد».

5- و در بعضى دیگر«بمنزله المجاهد بین یدى رسول الله (ص): «همانند كسى است كه پیش روى پیامبر جهاد كند».

6- و بعضى دیگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله : «همانند كسى است كه با پیامبر شهید شود».

این تشبیهات هفتگانه كه در موردانتظار ظهور مهدى (ع) در این شش روایت وارد شده روشنگر این واقعیت است كه یك نوع رابطه و تشابه میان مسئله «انتظار از یك سو، و «جهاد»، و مبارزه با دشمن در آخرین شكل خود از سوى دیگر وجود دارد.

7- در راویت متعددى نیز انتظار چنین حكومتى را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفى شده است .

این مضمون در بعضى از احادیث از پیامبر و در بعضى از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده است، در حدیث مى‏خوانیم كه پیامبر فرمود: افضل اعمال امتى انتظار الفرح من الله عزوجل»: «بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه خدا كشیدن است».( 1 )

و در حدیث دیگرى از پیامبر مى‏خوانیم « افضل العباده انتظار الفرج»:( 3 )

این تعبیرات همگى حاكى از این است كه انتظار چنان انقلابى داشتن همیشه توام با یك جهاد وسیع و دامنه دار است این را در نظر داشته باشید تابه سراغ مفهوم انتظار رفته سپس از مجموع آنها نتیجه‏گیرى كنیم .

مفهوم انتظار
(انتظار» معمولا به حالت كسى گفته مى‏شود كه از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مى‏كند .

فى المثل بیمارى كه انتظار بهبودى مى‏كشد، یا پدرى كه در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند نارحتند و براى وضع بهترى مى‏كوشند.

همچنین تاجرى كه از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادى مى‏باشد این دو حالت را دارد «بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر».

بنابراین مسئله انتظار حكومت حق و عدالت مهدى و قیام مصلح جهانى در واقع از دو عنصر است عنصر نفى و عنصر اثبات عنصر نفى همان بیگانگى است با وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهترین بودن است .

و اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه دار حلول كند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد

این دو رشته اعمال عبارتند از ترك هر گونه همگارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و حتى مبازره با آنها از یك سو، و خود سازى و خودیارى و جلب آمادگیها جسمى و روحى و مادى و معنوى براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى و مردمى از سوى دیگر .

و خوب كه دقت كنیم مى‏بینم هر دو قسمت آن سازنده‏و عامل تحرك و آگاهى و بیدارى است .

با توجه به مفهوم اصلى «انتظار» معنى روایات متعددى ه در بالا درباره پاداش و نتیجه كار منتظران نقل كردیم به خوبى درك مى‏شود. اكنون مى‏فهمیم چرا منتظران واقعى گاهى همانند كاسنى شمرده شده‏اند كه در خیمه حضرت مهدى (ع) یا زیر پرچم او هستند یا كسى كه در راه خدا شمشیرى مى‏زند، یا به خون خود آغشته شده، یا شهید گشته است .

آیا اینها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست كه متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است ؟

یعنى همانطور كه میزان فداكارى مجاهدان راه خدا و نقش آنهابا هم متفاوت است، انتظار و خود سازى و آمادگى نیز درجات كاملا متفاوتى دارد كه هر كدام از اینها با یكى از آنها از نظر مقدمات و نتیجه‏گیرى شباهت دارد هر دو جهادند و هر دو آمادگى مى‏خواهند و خود سازى كسى كه در خیمه رهبر چنان حكومتى قرار گرفته یعنى در مركز ستاد فرماندهى یك حكومت جهانى است نمى‏تواند یك فرد غافل و بیخبر و بى تفاوت بوده باشد آنجا جاى هر كس نیست جاى افرادى است كه به حق شایستگى چنان موقعیت و اهمیتى را دارند.

همچنین كسى كه سلاح در دست دارد ودر برابر رهبر این نقلاب با مخالفان حكومت صلح و عدالتش مى‏جنگد آمادگى فراوان روحى و فكرى ورزمى باید داشته باشد .

براى آگاهى بیشتر از اثرات واقعى انتظار ظهور مهدى (ع) به توضیح زیرتوجه كنید .

انتظار یعنى آماده باش كامل
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى باشم كه طعمه شمشیرش خون ستمگران است ؟

من اگر آلوده و ناپاكم چگونه مى‏توانم منتظر انقلابى باشم كه شعله اولش دامان آلودگان را مى‏گیرد؟

ارتشى كه در انتظار جهاد بزرگى است آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى‏برد و روح انقلاب در آنها مى‏دمد و هرگونه نقطه ضعفى را اصلاح مى‏كند.

زیرا چگونگى انتظار همواره متناسب با هدفى است كه در انتظار آن هستیم .

انتظار آمدن یك مسافر عادى از سفر .

انتظار بازگشت یك دوست بسیار عزیز.

انتظار فرارسیدن چیدن میوه از درخت و درو كردن محصول .

هر یك از این انتظارها آمیخته با یك نوع آمادگى است، در یكى باید خانه را آماده كرد و وسایل پذیرایى فراهم ساخت، در دیگرى ابزار لازم و داس و كمباین و... .

اكنون فكر كنید آنها كه انتظار قیام یك مصلح بزرگ جهانى را مى‏كشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحولى را دارند كه وسیعترین و اساسى‏ترین انقلابهاى انسانى در طول تاریخ بسر است .

انقلابى كه بر خلاف انقلابهاى پیشین جنبه منطقه‏اى نداشته بلكه هم عمومى و همگانى است و هم تمام شئون و جوانب زندگى انسانهارا شامل مى‏شود، انقلابى است سیاسى، فرهنگى ، اقتصادى و اخلاقى .

نخستین فلسفه - خود سازى فردى
چنین تحولى قبل از هر چیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است كه بتوانندبار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را در جهان بدوش بكشند و این در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پیاده كردن آن برنامه عظیم است. تنگ نظریها، كوته بینیها، كج فكریها، حسادتها، اختلافات كودكانه و نابخردانه و بطور كلى هر گون نفاق و پراكندگى با موقعیت منتظران سازگار نیست .

نكته مهم این است كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى هرگز نمى‏تواند نقش تماشاجى را داشته باشد باید از هم اكنون حتما در صف انقلابیون قرار گیرد.

من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى‏توانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هیچگونه نقشى ندارند بلكه مطرود و منفور خواهند بود روز شمارى كنم .

آیا این انتظار براى تصفیه روح و فكر و شستشوى جسم و جان از لوث آلودگیها كافى نیست ؟

ارتشى كه در انتظار جهاد آزادگى بخش به سر مى‏برد حتمابه حالت آماده باش كامل در مى‏آید سلاحى را كه براى چنین میدان نبردى شایسته است بدست مى‏آورد، سنگرهاى لازم را مى‏سازد آمادگى رزمى افراد خود را بالا مى‏برد.

روحیه افراد خود را تقویت مى‏كند و شعله عشق و شوق براى چنین مبارزه‏اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى‏دارد ارتشى كه داراى چنین آمادگى نیست هرگز در انتظار به سر نمى‏برد و اگر بگوید دروغ مى‏گوید.

انتظار یك مصلح جهانى به معناى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى، مادى و معنوى براى اصلاح همه جهان است فكر كنید چنین آماده باشى چقدر سازنده است .

براى تحقق بخشیدن به چنین انقلابى مردانى بسیار بزرگ و مصمم و بسیار نیرومند و شكست‏ناپذیر، فوق العاده پاك و بلندنظر كاملا آماده و داراى بینش عمیق لازم است .

و خود سازى براى چنین هدفى مستلزم به كاربستن عمیق‏ترین برنامه‏هاى اخلافى و فكرى و اجتماعى است، این است معناى انتظار واقعى آیا هیچكس مى‏تواند بگوید چنین انتظارى سازنده نیست ؟

فلسفه دوم - خویاریهاى اجتماعى
منتظران راستین در عین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند بلكه مراقب حال یكدیگر باشند و علاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بكوشند زیرا برنامه عظیم و سنگینى كه انتظارش را مى‏كشند یك برنامه فردى نیست برنامه‏اى است كه تمام عناصر انقلاب باید در آن شركت جویند، باید كار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد، كوششها و تلاشها باید هماهنگ گردد و عمق و وسعت این هماهنگى باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد كه انتظار آن را دارند.

دریك میدان وسیع مبارزه دسته جمعى هیچ فردى نمى‏تواند از حال دیگران غافل بماند بلكه موظف است هر نقطه ضعفى را در هر كجا ببیند اصلاح كند و هر موضع آسیب پذیرى را ترمیم نماید و هر قسمت ضعیف را تقویت كند زیرا بدون شركت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده كردن چنان برنامه‏اى امكان‏پذیر نیست .

بنابراین منتظران واقعى علاوه بر اینكه به اصلاح خویش مى‏كوشند وظیفه خود مى‏دانندكه دیگران را نیز اصلاح كنند.

این است اثر سازنده دیگرى‏براى انتظار قیام یك مصلح جهانى واین است فلسفه آن همه فضیلتها كه براى منتظران راستین شمرده شده است .

فلسفه سوم - منتظران راستین در فساد محیط حل نمى‏شوند
اثر مهم دیگرى كه انظار مهدى دارد حل نشدن در مفاسد محیط و عدم تسلیم در برابر آلودگیها است .

توضیح این كه هنگامى كه فساد فراگیر مى‏شود و اكثریت یا جمع كثیرى رابه آلودگى مى‏كشاند گاهى افراد پاك در یك بن بست سخت روانى قرار مى‏گیرند، بن بستى كه از یأس اصلاحات سرچشمه مى‏گیرد.

گاهى آنها فكر مى‏كنند كه كار از كار گذشته و دیگر امیدى به اصلاح نیست و تلاش و كوشش براى پاك نگاهداشتن خویش بیهوده است این نومیدى و یاس ممكن است آنها را تدریجا به سوى فساد و همرنگى با محیط بكشاند و نتوانند خود را به صورت یك اقلیت صالح در برابر اكثریت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایى بدانند.

تنها چیزى كه مى‏تواند در آنها امید بدمد و به مقاومت و خویشتن دارى دعوت كند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند امید به اصلاح نهایى است تنها در این صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براى حفظ پاكى و اصلاح دیگران بر نخواهند داشت .

و اگر مى‏بینیم در دستورات اسلامى یأس از آمرزش یكى از برزگترین گناهان شمرده شده است و ممكن است افراد ناوارد تعجب كنند كه چرا یأس از رحمت خدا اینقدر مهم تلقى شده است حتى مهمتر از بسیارى از گناهان، فلسفه‏اش در حقیقت همین است كه گناهگار مأیوس از رحمت هیچ دلیلى ندارد كه به فكر جبران بیفتد و یا لااقل دست از ادامه گناه بردارد و منطق او این است اكنون كه آب از سر من گذشته است چه یك قامت چه صد قامت، من كه رسواى جهانم غم دنیا هیچ است. بالاتر از سیاهى رنگ دیگر نیست، آخرش جهنم است من كه هم اكنون آنرا براى خود خریده‏ام از چه مى‏ترسم و مانند این منطقها...

اما هنگامى كه روزنه امید براى او گشوده شود، امید به عفو پروردگار، امید به تغییر وضع موجود نقطه عطفى در زندگى او خواهدشد و او را به توقف كردن در مسیر گناه و بازگشت به سوى پاكى و اصلاح دعوت مى‏كند .

به همین دلیل امید را مى‏توان همواره به عنوان یك عامل موثر تربیتى در مورد افراد فاسد شناخت همچنین افراد صالحى كه در محیطهاى فاسد گرفتارند بدون امید نمى‏توانند خویشتن را حفظ كنند.

نتیجه این كه انتظار ظهور مصلحى كه هر قدر دنیا فاسدتر مى‏شود امید ظهورش بیشتر مى‏گردد اثر فزاینده روانى در معتقدان دارد و آنهارا در برابر امواج نیرومند فساد بیمه مى‏كند آنهانه تنها با گسترش دامنه فساد محیط مأیوس نمى‏شوند بلكه به مقتضاى «وعده وصل چون شود نزدیك * آتش عشق تیزتر گردد» وصول به هدف را در برابر خویش مى‏بینند و كوششان براى مبارزه با فساد و یا حفظ خویشتن با شوق و عشق زیادترى تعقیب مى‏گردد.

از مجموع بحثهاى گذشته چنین نتیجه مى‏گیریم كه اثر تخدیرى انتظار تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ یا تحریف شود همانگونه كه جمعى از مخالفان تحریفش كرده‏اند و جحمعى از موافقان مسخش - اما اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پیاده شود یك عامل مهم تربیت و خود سازى و تحرك و امید خواهد بود.

از جمله مدارك روشنى كه این موضوع را تایید مى‏كند این است كه در ذیل آیه وعدالله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض...)

«خداوند به آنها كه ایمان دارند و عمل صالح انجام مى‏دهند وعده داده است كه حكومت روى زمین را در اختیارشان بگذارد» از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده است كه منظوراز این آیه « هو القائم و اصحابه»: مهدى و یاران او هستند». ( 4)

و در حدیث دیگرى مى‏خوانیم (نزلت فى المهدى) :این آیه درباره مهدى (ع) نازل شده است».

در این آیه مهدى (ع) و یارانش به عنوان (الذین آمنوا منكم و عملوا الصالحات) «آنها كه ایمان و عمل صالحى دارند» معرفى شده‏اند بنابراین تحقق این انقلاب جهانى بدون ایمان مستحكم كه هر گونه ضعف وزبونى و ناتوانى را دور سازد و بدون اعمال صالحى كه راه را براى اصلاح جهان بگشاید اماكن‏پذیر نیست و آنها كه در انتظار چنین برنامه‏اى هستند هم باید سطح آگاهى و ایمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خویش بكوشند.

تنها چنین كسانى هستند كه مى‏توانند نوید شركت در حكومت او بخود دهند، نه آنها كه باظلم و ستم همكارى دارند و نه آنها كه از ایمان و عمل صالح بیگانه‏اند. نه افراد ترسو وزبونى كه بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتى از سایه خود مى‏ترسند.

ونه افراد سست و بى حال و بیكاره‏اى كه دست روى دست گذارده و در برابر مفاسد محیط و جامعه شان سكوت اختیار كرده و كمترین تلاش و كوششى در راه مبارزه با فساد ندارند.

این است اثر سازنده قیام مهدى (ع) در جامعه اسلامى .

خداوندا! دیدگان ما را به جمالش روشن كن، و ما را از یاران وفادار و سربازان فداكارش قرار ده !

--------------------------------------------------------------------------------

1- محاسن برقى طبق نقل بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 13، ص 136.

2- كافى بنا به نقل بحار، ج 13، ص 137.

3- كافى بنا به نقل بحار، ج 13، ص 136.

4- بحارالانوار قدیم، ج 13، ص 14.

پیام قرآن ،جلدنهم

آیت الله صافى گلپایگانى

سرغیبت

پیش از آنكه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راه‏هاى عادى تحصیل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشى‏ء» است در مقابل بى نهایت و این در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم. و اما اگر علم یك عالم، و دانش یك دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امیر المؤمنین(ع) مى‏گوید:

«سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك و ما أصغر عظیمها فى جنب ما غاب عنا من قدرتك»

«منزهى تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو مى‏بینیم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».

حال دیگران معلوم است.

بنابر این كسى نمى‏تواند نسبت به وجود یكى از پدیدهاى این جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض كند و یا پاره‏اى از نظامات و قوانین عالم تكوین را بى فایده وبى مصلحت بداند. هیچ كس هم نمى‏تواند بطور یقین ادعا كند كه در كوچك‏ترین پدیده و حوادث جهان، سرى و نكته‏اى نهفته نیست همچنانكه كسى نمى‏تواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درك را براى خود افتخار دانسته و گفته‏اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد

كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز

معلومم شد كه هیچ معلوم نشد

به جائى رسیده دانش من

كه بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حكیم عرب گوید:

ماللتراب و للعلوم وانما

یسعى لیعلم انه لایعلم

معروف است: زنى از بزرگمهر - حكیم مشهور ایرانى - مسأله‏اى پرسید؛ حیكم در پاسخش گفت: نمى‏دانم.

زن گفت: اى حكیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه مى‏دهد كه با سر انگشت علم و حكمت خویش، گروه از مشكلات مردم بگشائى، شرم نمى‏دارى كه در جواب مسأله من به جهل و نادانى خود اقرار مى‏كنى؟

حكیم گفت: آنچه را شاه به من مى‏هد در برابر معلومات و دانائیهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته‏هاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد كم داده است.

پس بشر باید در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در یك جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.

همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى میكروسكپهاى ذره بین نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بینى و میلیونها كرات غیر مكشوف آسمانى شود.

همانطور كه حیواناتى كه همه رنگها را نمى‏بینند یا همه را به یك رنگ مى‏بینند نمى‏تواند رنگهائى را كه انسان با جلوه‏هاى گوناگون مى‏شناسد انكار نمایند. همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت سمعى و امواج فوق سمعى راكسى نمى‏تواند انكار كند.

این قاعده كه بیان شد در عالم تكوین و در عالم تشریع هر دو جارى است. در عالم تشریع، مواردى داریم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تكوین مطابق شده همانطور كه در علم تكوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.

بله اگر در هر یك از این دو ناحیه ( تشریع و تكوین) به موردى بر خوردیم كه عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مى‏توانیم ناراحت شویم؛ ولى تا حال چنین موردى در عالم تكوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.

بعد از این مقدمه مى‏گوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیك از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً مى‏دانیم كه مصالح و فواید بزرگى در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما ، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطه‏اى نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمه‏اى وارد نمى شود.

غیبت آن حضرت امرى است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیارى ار بزرگان در این مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نایل شده‏اند، پس میان این مطلب بعنى ندانستن سر غیبت و صحت امكان وقوع آن هیج ارتباطى اصلا و قطعاً و جود ندارد مى‏توانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمى‏دانیم و مع ذلك به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینكه فایده بسیارى از چیزها را نمى‏دانیم ولى به وجود و هستى آنها عالم و داناییم.

سخنى در فوائد غیبت

باید دانست كه پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانى كه غیبت آن حضرت شروع شد و بلكه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتى كه پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدى(ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:

چرا غیبت مى‏نماید؟و فایده غیبت چیست؟

و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع مى‏گردند؟

در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه - بشارت داده‏اند، پاسخ هائى فرموده‏اند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها این است.

1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقى غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى - علیه‏السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور كه فایده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مى‏شود.

2 - حكمتها و اسرار معلومى در این غیبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهى ظاهر مى‏شود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشكار مى‏گردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائى كه روى مى‏دهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل مى‏آید كه شرح آن در اینجا میسر نیست.

و از جمله آن اسرار این است كه در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج براى ظهور آن مصلح حقیقى و سامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پیدا كنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانیان مبنى بر حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه، شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگى با كارهاى آنها است كه انجام این امور نیاز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتاب‏هاى بسیار پر ارزشى كه در موضوع غیبت تألیف شده مانند كتاب «غیبت نعمانى»، «غیبت شیخ طوسى» و «كمال الدین و تمام النعمه» جلب كنم؛ زیرا مطالعه این كتابها براى درك قسمتى از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.

حكمت و فلسفه غیبت

بیشتر مردم گمان مى‏كنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس كرده‏اند به حقیقتش رسیده‏اند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس كرده‏اند به حقیقتش رسیده‏اند و شاید كمترین توجه و عنایتى به مجهولات خود نداشته باشند.

آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است، تصور مى‏كند هیچ چیز از اشیائى كه با آنها سروكار دارد از زمین و خاك و خاشاك و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نیست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مى‏كنند دست كم چیزهاى زیر نظر خود را شناخته‏اند.

افرادى كه كم و بیش درس خوانده‏اند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء مى‏شمارند.

مهندس برق، معدن، كشاورزى، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیك دان، استاد شیمى و دیگران مى‏خواهند همه پدیده هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتى را نشان نمى‏دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعریفات ( به اصطلاح) حقیقى داناتر مى‏شوند.

جهان یك سلسله الغاز و رشته بسیار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه‏هاى این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحیر مى‏نماید.

«لیدى استور» مى‏گوید: اگر هر انسانى سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عمیق بر سراسر جهان حكومت خواهد یافت(68)

«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روكفلر مى‏گوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانى پیروز مى‏شود؟ در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مى‏دهد گرفتار پرسشهاى بیشتر مى‏شود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مى‏رود ظلمات جهل را طولانى‏تر مى‏بیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس كه تقدم نمى‏یابد به حال خود باقى است. زیرا روز به روز حجم چیزهائى كه ادراك مى‏كنیم و آنها را نمى‏فهمیم و نمى‏شناسیم ضخیم‏تر مى‏گردد.(69)

آرى بشرى كه توانسته است بر اساس علوم آزمایشى و حسى، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشكافد، این همه وسایل صناعى مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... كارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك این حقایقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مى‏كند عاجز و ناتوان است.

نه حقیقت برق، نه حقیقت خاك، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصى چند، چیزى كشف نكرده و تمامى این اشیاء براى او هنوز هم معما است.

به گفته یكى از متفكرین، آن كسانى كه انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف مى‏كنند در حالى كه این تعریف را مى‏نمایند و غرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مى‏كنند حقیقت انسان و اسب را شناخته‏اند. ولى و قتى از مركب این غرور پیاده شوند، مى‏فهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیده‏اند و نه با این تعریف كسى را به حقیقت انسان و حیوان آشنا كرده‏اند وبهتر این است كه این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.

بشر از شناخت نزدیك‏ترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزى نزدیك‏تر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا مى‏تواند حقیقت روح و حیات را توصیف كند؟

آیا به حقیقت یك سلسله امور و جدانى خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟

اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر مى‏تواند وجود این حقایق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقیقت آنها منكر شود؟ یا مى‏تواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نماید؟

آیا مى‏تواند اسرار و خواص و فواید و معانى كلمات این كتاب قطور آفرینش را منكر شود؟

آیا مى‏تواند بگوید چون من چیزى را ندیده‏ام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزى را كشف نكرده‏ام آن چیز بى فایده و بى سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوى بیتشر خود را تبرئه مى‏كند.

صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش كه در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگى نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مى‏شمردند اشتباه نمى‏كردند؟

عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح مى‏داند و این ظواهر را گنجینه حقایق مى‏شناسد وعالم را مدرسه‏اى مى‏بیند كه باید در آن حكمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاى این عالم لذت مى‏برد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او كه نتیجه یك عمر تحصیل و كاوش است ، بهترین لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هیچ لذتى با آن برابر نمى‏شود.

او جهان را مانند یك مسأله پیچیده ریاضى و هندسى مى‏بیند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مى‏شود هر چه جلوتر مى‏رود غموضت و دشوارى و پیچیدگى آن را بیشتر مى‏فهمد. این منظره براى شخص متفكر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و مى‏خواهد كه حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببیند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت كند:

«ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله»(70)

«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریاى دیگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».

و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما هم چنان در اول وصف تو مانده‏ایم‏

مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسى‏ها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا مى‏شود و مى‏فهمد كه در این عالم بى نظمى نیست و هیچ پدیده‏اى را نمى‏توان بى فایده و بیهوده شمرد.

این مختصر شبح و دریچه‏اى است از عجز بشر و چگونگى درك، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او

با این وصف اگر از درك فلسفه‏اى از فلسفه‏هاى پدیده‏هاى عالم تكوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر كند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن كوتاه دید، نمى‏تواند منكر فایده آن شود.

مثال عالم معانى و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهى است و معانى و اشیاء نامتناهى است و محدود و متناهى، نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت .

كامل‏ترین و وافى‏ترین بیانى كه این حقیقت را بیان كرده قرآن مجید است كه در یك آیه مى‏فرماید:

«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً»(71)

«اى پیامبر، بگو اگر دریا براى نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دریا خشك خواهد شد هرچند دریائى دیگر ضمیمه آن كنند».

قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مى‏شود با فصیح‏ترین بیان، عظمت و كثرت بى نهایت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بیشتر نمى‏شناخت در مقام مبالغه در بیان كثرت چیزى، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس مى‏كردند.

از حضرت صادق(ع) روایت است كه در مقام بیان قصور فهم بشر از درك حقایق مى‏فرماید:

«یا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم یشبعه و بصرك لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض»(72)

پس از این مقدمه، به كسانى كه سر غیبت را مى‏جویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مى‏طلبند مى‏گوئیم.

بپرسید و كاوش و دقت كنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضى نداریم. سؤال كنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلى غیبت و واقع این سر دست پیدا نكنید، بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شوید و بسا كه این جستجو و كاوش شما را به یك سلسله دانستنیها رهبرى نماید؛ ولى اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مى‏خواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتاده‏اید و نمى‏توانید جائى را خراب و ایمان و عقیده‏اى را متزلزل سازید.

هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمى‏شود آیا مجهولات شما همین یك موضوع است؟

آیا در برابر تمام استفها مهائى كه بشر نسبت به اجزاى این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا كرده‏اید؟

آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى فایده مى‏دانید؟

و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟

یا آنكه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حكمتها دلیل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مى‏شمارید؟

و معتقد هستید كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیع‏تر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه مى‏شدید؟اگر به این سؤالات، یك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف مى‏كند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم مى‏شود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمى‏گیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهاى بى شمار خواهد بود.

پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امرى حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفى ورد آن نیست.

پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلى آن بر ما مجهول است.

و این است معناى احادیث شریفه‏اى كه در آنها تصریح شده به اینكه سر غیبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمى‏شود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.

صدوق در كتاب كمال الدین و كتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمى روایت كرده است كه گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته براى صاحب این امر غیبتى است كه چاره‏اى از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شك مى‏افتد.

عرض كردم: چرا؟ فدایت شوم.

فرمود: براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حكمت در غیبت او چیست؟

فرمود: وجه حكمتى كه در غیبت حجتهاى خدا پیش از آن حضرت بود.

به درستى كه وجه حكمت غیبت كشف نمى‏شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى ( حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى، كشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از براى حضرت موسى - علیه‏السلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یكدیگر.

اى پسر فضل این «غیبت» امرى است از امر خدا تعالى و سرى است از سر خدا و غیبى است از علوم غیبى خدا. و پس از آنكه ما دانستیم خداوند حكیم است، گواهى داده‏ایم به اینكه كار و گفتارهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد(73).

مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرین اسلام استفاده مى‏شود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسى و توضیح قرار مى‏دهیم ان شاء الله تعالى.

بیم از كشته شدن

«و أوحینا الى ام موسى أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیك وجاعلوه من المرسلین»(74).

و ما به مادر موسى وحى كردیم كه طفلت را شیر بده و چون ترسان شدى او را به دریا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مى‏گردانیم و او را پیامبر قرار مى‏دهیم.

«ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلین»(75).

آنگاه كه از ترس شما گریختم، خداى من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.

كلینى و شیخ طوسى قدس سرهما در كتاب «كافى» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت كرده‏اند كه گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) فرمود:

براى قائم(ع) پیش از آنكه، قیام فرماید غیبتى است، عرض كردم: براى چه؟

فرمود: براى آنكه از كشته شدن بیم دارد.

چنانچه از این حدیث و بعضى احادیث دیگر استفاده مى‏شود، یكى از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از كشته شدن است كه هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اینكه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانى، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم مى‏شود. زیرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنیده بودند و مى‏دانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان على و فاطمه(ع) شخصیتى پیدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده مى‏شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسى(ع) رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاى باستانى و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنى عباس است - معلوم مى‏شود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حكایت «اسعمیل هر قلى» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده مى

‏شود كه المستنصر بالله خلیفه و بانى مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطاى هزار دینار به اسمعیل مى‏خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خلیفه از شدت ناراحتى و تأثر گریست.

حاصل اینكه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام(ع) را به عنوان یك خطر جدى براى خود تلقى مى‏كرده شكى نیست. و اگر مى‏توانستند بى درنگ آن حضرت را شهید مى‏كردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى - علیه‏السلام - از فرعونیان مخفى شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نیافتند.

اما بیان ارتباط بقاى غیبت با خوف از قتل این است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جریان این جهات را خداوند بر مجارى اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پیغمبر اكرم(ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مى‏شد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت كرد.

سؤال

چرا آن حضرت مانند نیاكان خود ظاهر نمى‏شود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا كشته و شهید گردد؟

پاسخ

ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومى در زیر پرچم اسلام و یكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجید در سراسر گیتى است.

و پر واضح است كه مجرى این برنامه باید در شرایطى قیام كند كه موفقیت و پیروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضیح داده شد مانعى از نزول امداد غیبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در میان نباشد.

و اگر به صورت دیگر كه منتهى به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعده‏هاى الهى بماند.

بگردن نداشتن بیعت

یكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان علیه‏السلام این است كه بیعت هیچ كس و هیچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر مى‏شود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتها غیر اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نیست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصیت و مقامى از اینكه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقیه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثیر استفاده مى‏شود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.

پس یكى از حكم و مصالح غیبت این است كه آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمى‏شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتى كه ظاهر مى‏شود هیج بیعتى در گردن او نیست و هیچ حكومتى را بر خود غیر از حكومت خدا و احكام و قوانین قرآن حتى به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.

و این معنى از چند حدیث كه در «كمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و كتابهاى دیگر روایات شده استفاده مى‏شود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق(ع) مى‏فرماید:

«یقوم القائم ولیس فى عنقه بیعة لاحد»

«قائم(ع) قیام مى‏كند در حالى كه در گردن او بیعت براى احدى نیست».

و نیز در روایت حسن به على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسكرى(ع) داد پرسید براى چه؟ حضرت رضا(ع) فرمود: براى آنكه در گردن او بیعت براى كسى نباشد چون به شمشیر قیام كند.

تخلیص و امتحان

یكى از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه مى‏دانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یكى از سنن الهى كه همواره جارى و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده‏گیرى و بزگزیدن است. زندگى و مرگ، بینوائى و توانگرى، تندرستى و بیمارى، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالى‏ها و شادمانى‏ها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و براى ظهور كمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.

بطور كه از اخبار استفاده مى‏شود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدى(ع) از شدیدترین امتحانان است(76):

جهت اول: چون اصل غیبت كه بسیار طولانى مى‏شود، بیشتر مردم در ریب و شك مى‏افتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مى‏نمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم(ص) در ضمن روایت معروفى كه جابر روایت كرده است فرمود:

«ذلك الذى یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان»(77)

و معلوم است كه ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانى غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غیبى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و نشانه ایمان به قدرت الهى، و علامت قوت تسلیم و تمكین از برنامه‏هاى دینى است. براى اینكه ایمان كامل و صادق به امور غیبى حاصل نمى‏شود مگر براى اهل یقین و پرهیزكاران و كسانى كه از تاریكى وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه دیندارى و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.

جهت دوم: شدتها و پیش آمدهاى ناگوار و تغییرات و تحولاتى است كه در دوره غیبت، روى داده و مردم را زیر و رو مى‏سازد بطورى كه حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار مى‏گردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى‏شود چنانچه از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسى است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستى كه براى صاحب این امر غیبتى است پس باید هر بنده خداى بپرهیزد و باید به دینش متمسك گردد.(78)

در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب مى‏شود، اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حیوانى بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مى‏گیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جاگسترده مى‏شود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا كنند، كسب‏هاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یك درهم حلال آسان‏تر باشد، مادیات و دنیا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگسارى و فروش شراب و قمار و بى عفتى و فحشاء علنى گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابكاران و اراذل و بى دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهى از منكر ترك و عكس آن رایج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.

شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند. اهل حق خانه نشین و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. و بطورى كار حفظ ایمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بیرون رفته و كافر شده باشد.

از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: این امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدى. نه به خدا نمى‏آید تا شما ( مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مى‏گردد و سعید گردد هر كس سعید مى‏گردد.(79)

و در روایت ابن عباس است كه پیامبر اعظم(ص) فرمود: كسانى كه در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از كبریت احمر كمیاب ترند.

پس جابر به پا خاست و عرض كرد: یا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غیبت است؟

فرمود: آرى سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص كند و كفار را محو سازد. اى جابر، این امرى است ( كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است(80).

و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین(ع) مى‏فرماید: از ما دوازده نفر مهدى «هدایت شده) باشند؛ كه نخستین ایشان امیر المومنین على بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمین را پس از مردگى به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براى او غیبتى است كه جمعى در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود ( چه وقت قائم قیام كند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غیبت او بر اذیت و تكذیب، مانند جهاد كننده با شمشیر در پیش روى پیغمبر خدا است(81)

آماده شدن اوضاع جهان

یكى از مصالح غیبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنى بر رعایت امو ظاهرى و حكم به ظواهر نیست بلكه مبنى بر رعایت حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه و مسامحه نكردن در امور دینى و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.

آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان داده‏اند، باطل و خراب مى‏كند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضایع كرده‏اند، همه را اجراء و زنده مى‏سازد و اسلامى را كه جدش پیغمبر اعظم(ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانى مى‏دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مى‏گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مى‏نماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشى و مداهنه‏اى ننماید و حكومت جهانى اسلام را تشكیل دهد.

معلوم است كه انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحیه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامدارى آن رهبر عظیم الشأن مى‏باشد. باید اصحاب خاص كه در یارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت كامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هیئت‏هاى حاكم در رژیمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمى‏آیند، و كتب‏هاى سیاسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمى‏كنند و اجتماعات و كنفرانس‏ها و سازمانهاى بین المللى و طرحها و كوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ایفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام این طرحها كه امروز و فردا مطرح مى‏شود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روایات است بى عفتى و فحشاء بقدرى رواج پیدا كند كه در كنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا آنها از میان برود.

چنانچه مى‏بینیم طرحهائى كه داده مى‏شود و پى ریزى هائى كه مى‏كنند، در مسیر مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى وعقده‏هاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبه‏هاى حیوانى و جسمى توجه مى‏شود و به جنبه‏هاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.

وقتى اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن ( منهاى انسانیت) كنونى همه بستوه آمدند و تاریكى جهان را فرا گرفت ظهور یك رجل الهى و پرتو عنایات غیبى با حسن استقبال مواجه مى‏شود و تاریكى‏ها از هم شكافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مى‏دهد و در كالبد این بشر دل مرده، روح نو مى‏دمد كه‏

«اعلموا ان الله یحیى الارض بعد موتها»(82)

«بدانید كه خداوند زمین را بعد از مردن، زنده مى‏گرداند».

در این شرایط، پذیرش جامعه از نداى روحانى یك منادى آسمانى بى‏نظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.

ولى اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیرى كه در ظهور آن حضرت، حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدى كه از این ظهور منظور است حاصل نمى‏گردد.

پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامى كه شرایط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد، انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتى براى آن معین كند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق(ع) روایت است كه فرمود: از براى ظهور، وقتى نیست براى آنكه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینكه فرمود: براى ظهور مهدى ماكسى وقتى معین نكند، مگر آن كس كه خود را شریك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است.(83)

پیدایش مؤمنان از پشت كفار

چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفه‏هاى بسیارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل كفار و رفع جزیه، عملى نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع مى‏شود.

آیا كسى پیش بینى مى‏كرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت كم یافت شده، مردى چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت(ع) پیدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب على(ع) و اهل بیت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟

كه از جمله قصائد او قصیده معروفى است كه مطلع آن این شعر است.

یا صاحب القبة البیضاء على النجف‏

من زار قبرك و استضفى لدیه شفى(84)

آیا كسى گمان مى‏كرد از فرزندان سندى بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر(ع) یكى از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد ( كشاجم) پیدا شود كه تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت على(ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائى و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.

پس این موضوع خروج نطفه‏هاى مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمى است كه ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار و دیعه‏اى بافى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - على نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا كفارا»(85)

«و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمى‏رسد».

ظهور جهانى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - نیز در چنین موقعیتى واقع مى‏شود.

و به همین معنى آیه شریفه:

«لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا منهم عذابا ألیماً»(86)

«اگر شما عناصر كفر و ایمان از یكدیگر جدا مى‏گشتید همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مى‏ساختیم».

در روایات متعددى كه در تفسیر برهان و صافى و بعضى تفاسیر دیگر و كتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.

و مضمون آن رویات این است كه قائم(ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنى خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

كلام محقق طوسى

فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصیر الدین طوسى در رساله فیلسوفانه و محققانه‏اى كه در امامت تألیف فرموده، فصلى كامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:

«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فیكون معى المكلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمكین و الظهوریجب عندزوال السبب»(87)

«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست كه از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختى، - از مردم و مكلفین است و آن خوف غالب و تمكین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنى مردم تمكین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب مى‏شود».

چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام این استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت این موضع را بررسى و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضى وجوهى است كه در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمكین نكردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مى‏شود پس سزاوار نیست بندگان با آنكه سبب غیبت خود آنها هستند اشكال و ایراد نمایند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكین دهد وعده‏اى را كه در قرآن شریف در آیه كریمه:

«وعد الله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»(88)

خدا به كسانى كه از شما بندگان ایمان آورده و نیكو كار گردد وعده فرموده كه در زمین خلافت دهد چنانكه امت‏هاى صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمكین و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى كامل دهد.

به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر یك روز از دنیا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانى سازد تا مهدى(ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

علت تولد امام مهدى (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟

سوال: مصلحت اینكه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمرى طولانى ظاهر مى‏شود چیست؟

مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پیش از ظهور كسى را كه صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟

و فایده اینكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟

پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگرى نیست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال مى‏دهیم.

پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلكه یكى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقاى شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضى احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر كه از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیارى كه دلالت دارند بر آنكه زمین هیچگاه خالى از حجت نمى‏شود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین(ع) روایت است كه فرموده:

«اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته»(89)

«خدایا، آرى خالى نماند زمین از كسى كه قائم باشد از براى خدا به حجت یا ظاهر و آشكار یا بیمناك و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».

مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یكدیگر است و بقاى جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولىّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالى نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.

و فایده دیگر این است كه چناچه از اخبار هم استفاده مى‏شود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع كثیرى از بلیات است پس وقتى مؤمن وجودش این فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولى الله اعظم فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و بركاتى است كه دیگران استعداد و لیاقت آنكه مستقیماً آن بركات و افاضات را تلقى و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانى و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یك مصلحتش همین است كه فیوض ربانى در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتى كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوم: این است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نیستند و مخالفت مى‏ورزند. چنانچه با نیاكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مى‏شد و در این جهت فرقى بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسى در تجرید همین جواب را فرموده است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(90)

«اصل وجود امام، لطف ( مقرب به طاعت و نزدیك كننده به مصالح و مبعد از معاصى و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است».

حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانى قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضاى صفات كمالى مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه:

«الیوم أكملت لكم دینكم»(91)

اكمال و اتمام مى‏فرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام كسى حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیارى از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، این رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرینش آن نعمتها نمى‏شود و كسى نباید بگوید چون مردم انتفاع نمى‏برند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها على السوا است بلكه در اینجا باید بگویند: چرا با اینكه خداوند فیاض فیض بخشى نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمت‏ها انتفاع نمى‏برند و چرا كفران نعمت مى‏نمایند؟

پاسخ سوم: این است كه ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در امورى كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.

پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنى نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان مى‏باشند بلكه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مى‏شود آن حضرت در ایام حج حاضر مى‏شود و حج به جا مى‏آورد و اجداد گرامش را زیارت مى‏كند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مى‏شود و از بیچارگان فریاد رسى مى‏نماید و بیماران را عیادت مى‏فرماید و بساكه شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرماید.

پاسخ پنجم: این است كه، بر امام واجب نیست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مى‏تواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امیر المؤمنین و ائمه(ع) از طرف خود در شهرهائى كه حاضر نبودند، دیگران را منصوب مى‏فرمودند، امام هم در زمان غیبت صغرى كسانى را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت كبرى بطور عموم فقهاء و علماى عادل را كه دانا با احكام هستند، براى قضاى فصل خصومات و اجراى سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالى اسلامى نصب و تعیین كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحى كه در كتابهاى فقه مذكور است داراى ولایت مى‏باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى و قوت روح بندگان خدا و كسانى كه سالك سبیل هدایت هستند مى‏باشد و به عبارت دیگر یك نقطه اتكاء براى سالكان سبیل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاى همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولى وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یك دلگرمى و قوت قلب خاص براى مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت كه حتى شخصیتى مثل حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمود:

«كنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله(ص) فلم یكن أحد منا أقبر الى العدومنه»(92).

«ما هرگاه آتش جنگ سرخ مى‏شد ( جنگ شدت مى‏یافت) به رسول خدا(ص) پناه مى‏بردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد مى‏كرد احدى از ما از او به دشمن نزدیك‏تر نبود».

خود این موضوع كه امام حى و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدى بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مى‏گیرند و همت مى‏طلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسى و مهم است.

در مثل مناقشه نیست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را دید كه دلاورانه جنگ مى‏كند و سپاه دشمن را به هم مى‏زند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو كجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.

پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانى و نقطه اتكاى مؤمنان، لازم و واجب است و این یك فایده بزرگى است كه براى آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

پی نوشت ها :
68) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.

69) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اكتبر 1959.

70) سوره لقمان، آیه 27.

71) سوره كهف، آیه 109.

72) حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.

73) منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

74) سوره قصص، آیه 7.

75) سوره شعرا، آیه 21.

76) مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

77) منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

78) كمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.

79) كمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

80) كمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

81) كمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانى» و «غیبت» شیخ و «كمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر .

82) سوره حدید، آیه 17.

83) اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

84) اى صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زیارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.

85) سوره نوح، آیه 27.

86) سوره نوح، ایه 25.

87) این رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.

88) سوره نور، آیه 57.

89) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 497، كلام 147.

90) تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.

91) سوره مائده، آیه 3.

92) نهج البلاعه، ص 214، نهمین كلام از كلمات غریبه امام(ع).

منبع : امامت و مهدویت ، جلد 3

آیة الله مكارم شیرازى

بر خلاف آنچه بعضى از ناآگاهان تصور مى‏كنند اعتقاد به قیام مهدى (ع) و حكومت جهانى او مخصوص شیعه و پیروان مكتب اهل بیت (ع) نیست، بلكه تمام فرق اسلامى بدون استثناء ظهور مردى از دودمان پیامبر را در آخر زمان به نام مهدى كه دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند پذیرفته‏اند، و روایات آن را در كتب خود از پیامبر اكرم (ص) نقل كرده‏اند .

كتابهاى فراوانى در این زمینه به وسیله دانشمندان اهل سنت و علماى شیعه نگاشته شده است كه به قسمتى از آن در بحثهاى آینده شاره مى‏شود.

این روایات متواتر و قطعى است كه همه محققان اسلامى - صرف نظر از مذهب خاص خود - آن را پذیرفته‏اند، تنها عده محدودى مانند «ابن خلدون» و «احمد امین مصرى» در صدور این روایات از پیامبر تردید كرده‏اند، و قرائنى در دست داریم كه انگیره آنها از این كار ضعف روایات نبوده بلكه شاید فكر مى‏كردند كه روایات مربوط به قیام مهدى مشتمل بر خارق عاداتى است كه به سادگى نمى‏توانند آن را باوركنند .

این در حالى است كه متعصب‏ترین فرق اسلامى یعنى «وهابى‏ها» نیز آن را پذیرفته و به متواتر بودن احادیث آن اعتراف كرده‏اند .

شاهد این مدعا بیانیه‏اى است كه چند سال قبل از طرف رابطه العالم الاسلامى كه شدیداً زیر نفوذ وهابیان و دولت سعودى است، در پاسخ سؤالى كه از آنها درباره ظهور حضرت مهدى شده بود صادر گردید .

این بیانیه در پاسخ یكى از اهالى «كنیا» به نام «ابو محمد» و به امضاى دبیر كل «رابطة العالم الاسلامى» «محمد صالح القزاز» بود، در این بیانیه آمده است كه :

«ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان احادیث مربوط به مهدى (ع) را نیز پذیرفته است سپس به رساله‏اى كه پنج تن از علماى معروف حجاز در این زمینه تهیه كرده‏اند مى‏پردازد:

در قسمتى از این رساله مى‏خوانیم :

«به هنگام ظهور فساد در جهان و نشر كفر و ظلم، خداوند جهان رابه وسیله «مهدى» پر از عدل و داد مى‏كند آنگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، او آخرین خلیفه راشدین دوازده گانه است كه پیامبر طبق كتب صحاح ازآن خبر داده است... .

احادیث مربوط به مهدى را بسیار از صحابه پیامبر (ص) نقل كرده‏اند از جمله عثمان بن عفان، على بن ابى طالب، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن عباس، عماربن یاسر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید خدرى، ثوبان، قرة بن ایاس مزنى، عبدالله بن حارث، ابوهریره، خذیفه بن یمان، جابر بن عبدالله، ابوامامه، جابربن ماجد، عبدالله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصین و ام سلمه .

اینها بیست نفر از كسانى هستند كه روایات مهدى را نقل كرده‏اند، افراد زیاد دیگرى غیر آنها نیز وجود دارند.

سخنان فراوانى نیز از خود صحابه درباره ظهور مهدى نقل شده است كه آنها را نیز مى‏توان در ردیف روایت پیامبر شمرد، زیرا این مساله از مسائلى نیست كه بتوان با اجتهاد پیرامون آن سخن گفت (بنابراین صحابه این مطالب را از پیامبر شنیده‏اند).

سپس مى‏افزاید: این دو مطلب (روایات پیامبر (ص) و روایت صحابه كه در اینجا در حكم حدیث است) در بسیارى از متون معروف اسلامى و كتب اصلى حدیث اعم از «سنن» و «معاجم»و «مسانید» آمده است .

از جمله سنن ابى داود، سنن ترمذى، ابن ماجد، ابن عمرو، مسند احمد، و ابن لیلى، و بزاز، و صحیح حاكم، و معاجم طبرانى، و دار قطنى و ابونعیم، و خطیب بغدادى و ابن عساكر و غیر آنان .

سپس مى‏افزاید: این مطلب آن اندازه اهمیت دارد كه بعضى از دانشمندان اسلامى كتابهاى مخصوص در زمینه اخبار مهدى تالیف كرده‏اند از جمله ابو نعیم اصفهانى،«در اخبار المهدى»، «ابن حجر هیثمى» در «القول المختصر فى علامات المهدى»،«شوكانى»در «التوضیح فى تواتر، جاء فى المنتظر و الرجال و المسیح »و «ادریس عراقى مغربى» در كتاب «المهدى »و ابو العباس ابن «عبدالمومن المغربى» در كتاب «الوهم المكنون فى الرد على بن خلدون».

بعد از اضافه مى‏كند: گروهى از دانشمندان بزرگ اسلام از قدیم و جدید در نوشته‏هاى خود تصریح كرده‏اند كه احادیث درباره مهدى در حد تواتر است (و به همین دلیل قابل انكار نیست).

از جمله از «سخاوى» در كتاب «فتح المغیث» محمد بن احمد سفاوینى در كتاب «شرح العقیده» و ابوالحسن الابرى، در كتاب «مناقب الشافعى» و ابن تیمیه در كتاب فتاوایش، و سیوطى در «الحاوى »و ادریس عراقى در كتاب خود و شوكانى در «التوضیح» و محمد جعفر كنانى «نظم التنامر».

و در پایان این بحث مى‏گوید: تنها «ابن خلدون» است كه خواسته احادیث مهدى را مورد ایراد قرار دهد، ولى بزرگان دین و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده‏اند، و بعضى مانند «ابن عبدالمؤمن» كتاب ویژه‏اى در رد او نوشته‏اند .

كوتاه سخن اینكه حافظان حدیث و بزرگان دین تصریح كرده‏اند كه احادیث مهدى مشتمل بر احادیث صحیح و حسن است و در مجموع متواتر مى‏باشد .

و در پایان چنین نتیجه مى‏گیرد:«بنابراین اعتقاد به ظهور مهدى بر هر مسلمانى واجب است، واین جزء عقائد اهل سنت و جماعت است، و هیچكس جز افراد نادان و بیخبر یا بدعتگذار آن را انكار نمى‏كنند.(586)

اشاره به این نكته نیز لازم است كه به اعتقاد گروهى از محققین، اعتقاد به وجود مهدى منحصر به مسلمانان نیست، بلكه سایر پیروان مذاهب نیز همواره در انتظار مصلحى بزگ براى جهان هستند، و در منابع مختلف آنها این معنى یادآورى شده است، و شرح حال بیشتر آنراباید در كتبى كه درباره ظهور مهدى نوشته شده است مطالعه كرد.(587)

* * *
اكنون به سراغ آیاتى مى‏رویم كه به این ظهور بزرگ اشاره مى‏كند :

1- حكومت صالحان در زمین
در سوره انبیاء مى‏خوانیم: ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادى الصالحون - ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدین :

«ما در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتیم (و مقرر داشتیم) كه بندگان صالح من (حكومت) زمین رابه ارث مى‏برند در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروه عبادت كنندگان»(انبیاء - 105 - 106)

این آیات، به دنبال آیاتى كه پاداش اخروى صالحان را بیان مى‏كند قرار گرفته، و در واقع بیانگر پاداش دنیوى آنان است و پاداش بسیار مهمى كه زمینه ساز سعادت‏و اجراى احكام الهى و صلاح و نجات جامعه انسانى است .

با توجه به اینكه «ارض» به طور مطلق تمام كره زمین و سراسر جهان را شامل مى‏شود(مگر اینكه قرینه خاص در میان باشد) این آیه بشارتى است در زمینه حكومت جهانى صالحان و از آنجا كه این معنى در گذشته تحقق نیافته است باید در آینده در انتظار آن بود و این همان چیزى است كه به عنوان «حكومت جهانى مهدى» از آن یاد مى‏كنیم .

این نكته نیز قابل توجه است كه آیه مى‏گوید،«ما این وعده را در كتب انبیاء پیشین نیز نوشته‏ایم اشاره به اینكه این وعده تازه نیست بلكه امرى است ریشه‏دار كه در مذاهب دیگر نیز آمده است .

منظور از «زبور» به احتمال قوى همان «زبور داود» است كه مجموعه‏اى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر مى‏باشد كه در كتب عهد قدیم (كتب وابسته به تورات) به عنوان «مزامیر داود» از آن یاد شده است .

جالب اینكه در همین كتاب مزامیر داود - با تمام تحریفاتى كه در كتب عهد قدیم به مرور زمان صورت گرفته - باز این بشارت بزرگ دیده مى‏شود .

در مزمور 37 جمله 9 مى‏خوانیم :

«... زیرا كه شریران منقطع مى‏شوند و اما متوكلان به خداوند وازث زمین خواهند شد، و حال اندك است كه شریر نیست مى‏شود، هر چند مكانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد شد»!

و در جمله یازدهم همین «مزمور» آمده است:«اما متواضعان وارث زمین شده و از كثرت سلامتى متلذذ خواهد شد».

و نیز در همین «مزمور» در جمله 7 همین معنى با عبارت زیر آمده است :

«زیرا متبركان خداوند وارث زمین خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد»

و در جمله 29 آمده است:«صدیقان وارث زمین شده ابدا در آن ساكن خواهند شد».

روشن است تعبیراتى مانند«صدیقان»،«متوكلان»،«متبركان »و «متواضعان» اشاره به همان «مؤمنان صالحان» است كه در قرآن آمده .

منظور از «ذكر» در آیه فوق نیز به اعتقاد بسیارى از مفسران تورات است و آیه 48 همین سوره انبیاء، به آن گواهى مى‏دهد: و لقد اتینا موسى و هارون الفرقان و ضیاء و ذكرى للمتقین:«ما به موسى و هارون چیزى كه وسیله جدایى حق از باطل و روشنایى و یادآورى پرهیزگاران بود بخشیدیم».

بعضى نیز احتمال داده‏اند كه منظور از«ذكر»، «قرآن »است، و از «زبور» تمام كتب انبیاى پیشین است (بنابراین معنى آیه چنین مى‏شود ما در تمام كتب انبیاى پیشین علاوه بر «قرآن» این بشارت را داده‏ایم...».

به هر حال این بشارت در پاره‏اى از ملحقات تورات مانند كتاب «اشعیاءنبى» نیز آمده است چنانكه در فصل یازدهم این كتاب مى‏خوانیم :

«ذلیلان رابه عدالت حكم، و براى مسكینان زمین به راستى تنبیه (و مایه بیدارى) خواهد بود.

كمربند كمرش عدالت

و وفا نطاق میانش خواهد بود

و گرگ با بره سكونت داشته

و طفل كوچك شبان ایشان خواهدبود...

زیرا كه زمین از دانش خداوند مثل آبهایى كه دریا را فرو مى‏گیرند پر خواهد شد!

در خود تورات نیز اشاره هایى به این معنى دیده مى‏شود از جمله درفصل 13 شماره 15 آمده است: «زمین را به یكى از اولاد ابراهیم مى‏دهیم اگر كسى غبار را بشمارد ذریت او را خواهد شمرد».

و در فصل 17 جمله 20 آمده است :او (اسماعیل) را بركت دادم و او را بارور گردانیده (فرزندانش را) به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور به وجود خواهد آورد و او را امت عظیمى خواهد داد»!.

به جمله دوازده سرور به وجود خواهد آورد كه نشان مى‏دهد امامان و پیشوایان دوازده گانه همه از فرزندان او هستند توجه كنید .

و در فصل 18 جمله 18 آمده است:« جمیع اقوام دنیا در او متبرك خواهند بود».

و تعبیرات و اشارات دیگرى از این قبیل كه ذكر همه آنها به طول مى‏انجامد.

* * *
در روایات اسلامى - علاوه بر اشاره روشنى كه در آیه فوق نسبت به قیام مهدى (ع) شده - نیز این مساله به طور صریح آمده است، از جمله مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» در ذیل همین آیه از امام باقر (ع) چنین نقل مى‏كند :

«هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان»:«آنها(بندگان صالحى را كه خداوند در این آیه بعنوان وارثان زمین ذكر فرموده است) یاران مهدى (ع) در آخر الزمان هستند».

در تفسیر قمى نیز در ذیل آیه چنین آمده است :

«قال القائم و اصحابه»:«منظور از این آیه (قائم) و یاران او هستند».

شك نیست كه بندگان صالح خدا ممكن است بخشى از حكومت روى زمین را در اختیار بگیرند، همانگونه كه در عصر رسول الله (ص) و بعضى از اعصار دیگر واقع شد، ولى قرار گرفتن حكومت تمام روى زمین در اختیار صالحان تنها در عصر مهدى (ع) صورت مى‏گیرد و روایات فراوانى كه از طرق اهل سنت و شیعه در این زمینه رسیده است در سر حد تواتر است .

«شیخ منصور على ناصف»نویسنده كتاب «التاج الجامع للاصول» (كتابى كه اصول پنجگانه معروف اهل سنت در آن گرد آورى شده و تقریظهاى مهمى از علماى الازهر بر آن نوشته‏اند) در كتاب مزبور چنین آورده است :

اشتهر بین العلماء و خلفا انه فى آخر الزمان لابد من ظهور رجل من اهل البیت مسمى المهدى یستولى على الممالك الاسلامیه و یتبعه المسلمون و یعدل بینهم و مؤید الدین :

«در میان دانشمندان امروز و گذشته مشهور است كه در آخر زمان به طور یقین مردى از اهل بیت (ع) ظاهر مى‏شود كه برتمام كشورهاى اسلامى مسلط مى‏گردد و همه مسلمانان از او پیروى مى‏كنند و در میان آنها عدالت را اجرا مى‏نماید و دین را تقویت مى‏كند».

سپس مى‏افزاید :و قد روى احادیث المهدى جماعه من خیار الصحابه و اخرجها اكابر المحدثین: كابى داود و تزمذى و ابن ماجه و الطبرانى و ابى یعلى و البزاز و الامام احمد و الحاكم (رض) .

احادیث مهدى را گروهى از اصحاب خوب پیامبر (ص) نقل كرده و بزرگان اهلبیت مانند ابو داود و ترمذى و ابن ماجه و طبرانى و ابویعلى وبزاز و امام احمد و حاكم در كتابهاى خود آورده‏اند.(588)

حتى ابن خلدون كه معروف به مخالفت با احادیث مهدى است نیز شهرت این احادیث را در میان همه دانشمندان اسلام نتوانسته انكاركند.(589)

از كسان كه تواتر این اخبار را در كتاب خود آورده‏اند «محمد شبلنجى» دانشمند معروف مصرى در كتاب «نورالابصار» است مى‏گوید:

تواتر الاخبار عن النبى (ص) على ان المهدى من اهل بیته و انه یملاء الارض عدلا:«اخبار متواترى از پیامبر به ما رسیده كه مهدى از خاندان او است و تمام روى زمین را پر از عدالت مى‏كند».

این تعبیر در بسیارى از كتب دیگر نیز آمده است تا آنجا كه «شوكانى» از علماى معروف اهل سنت در كتابى كه پیرامون تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) و خروج دجال و بازگشت مسیح نوشته بعد از بحث مشروحى در زمینه تواتر احادیث مربوط به مهدى (ع) مى‏نویسد: هذا یكفى لمن كان عنده ذرة من الایمان و قلیل من انصاف:«آنچه گفته شده براى كسانى كه یك ذره ایمان ویك جو انصاف دارند كافى است».(590)

خوب است در اینجا حداقل چند روایت نخبه كه در معروفترین منابع اسلامى آمده است به عنوان مشت نمونه خروار بیاوریم :

1- «احمد حنبل »از ائمه چهارگانه اهل سنت در كتاب «مسند» خود از «ابو سعید خدرى» نقل مى‏كند كه پیغمبر اكرم (ص) فرمود: لا تقوم الساعة حتى تمتلا الارض ظلما و عدوانا، قال ثم یخرج رجل من عترتى او من اهل بیتى یملاها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و عدوانا:«قیامت بر پا نمى‏شود تا آن زمانى كه زمین پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردى از عترت یا اهل بیت من قیام مى‏كند و زمین را پر از قسط و عدل مى‏سازد آن گونه كه ظلم و ستم آن را پر كرده بود».(591)

2- همین معنى را حافظ ابو داود سجستانى در كتاب «سنن» خود با مختصر تفاوتى نقل كرده است.(592)

3- ترمذى محدث معروف به سند صحیح (طبق تصریح منصور على ناصف در التاج) از عبدالله از پیغمبر نقل مى‏كند كه فرمود: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلك الیوم حتى یبعث رجلا منى او من اهل بیتى یواطئ اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابى یملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا:«اگر باقى نماند از عمر دنیا مگر یك روز، خداوند آن یك روز را چنان طولانى مى‏كند كه مبعوث كند مردى را از من یا از اهل بیت من (تردید از راوى روایت است و مفهوم و محتوا یكى است) كه اسم او اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است.(593) زمین را پر از عدل و داد مى‏كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.(594)

شبیه همین حدیث را با مختصر تفاوتى حاكم نیشابورى در «مستدرك» آورده و در پایان آن مى‏گوید: این حدیث صحیحى است هر چند بخارى و مسلم آن را ذكر نكرده‏اند.(595)

4- و نیز در صحیح «ابى داود» از ام سلمه نقل شده است كه مى‏گوید كه من از رسول خدا شنیدم چنین مى‏گفت: المهدى من عترتى من ولد فاطمه:«مهدى از خاندان من است و از فرزندان فاطمه».(596)

5- حاكم نیشابورى در مستدرك، حدیث مشروحترى در این زمینه از ابو سعید خدرى از پیامبر(ص) نقل مى‏كند كه فرمود:ینزل بامتى فى آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم، لم یسمع بلاء اشد منه حتى تضیق عنهم الارض الرحبه و حتى یملا الارض جورا و ظلما لا یجد المؤمن ملجأ یلتجأ الیه من الظلم فیبعث الله عزوجل رجلا من عترتى فیملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا یرضى عنه ساكن الارض السماء و ساكن لاتدخر الارض من بذرها شیئا الا اخر جته و لا السماء من قطرها شیئا الا صبه الله علیهم مدرارا: «در آخر زمان بلاى شدیدى بر امت من از سوى سلطان آنها وارد مى‏شود بلایى كه شدیدتر از آن شنیده نشده تا آنجا كه زمین وسیع و گسترده بر آنها تنگ مى‏شود و تا آنجا كه زمین پر از جور و ظلم مى‏گردد و مؤمن پناهگاهى براى پناه جستن به آن از ظلم نمى‏یابد در این هنگام خداوند متعال مردى از عترتم را مبعوث مى‏كند كه زمین را پر از عدل و داد كند آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده بود ساكنان آسمان از او خشنود مى‏شوند و همچنین ساكنان زمین، زمین تمام بذرهاى خود را بیرون مى‏فرستد و بارور مى‏شود و آسمان تمام دانه‏هاى باران را بر آنها فرو مى‏بارد (و همه

جا را سیراب و پر بركت مى‏كند».(597)

حاكم بعد از ذكر حدیث مى‏گوید این حدیث صحیح است هر چند بخارى و مسلم آن را در كتاب خود نیاورده‏اند .

و این گونه احادیث از راویان مختلف در منابع مشهور فراوان است و نشان مى‏دهد كه سرانجام حكومت جهانى به دست با كفایت مهدى (ع) بر پا مى‏شود و همه جا پراز عدل و داد مى‏گردد و مضمون آیه، فوق ان الارض یرثها عبادى الصالحون تحقق مى‏یابد.

آیه سوره نور
در آیه 55 این سوره مى‏خوانیم :وعدالله الذین امنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكننّ لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدلنهّم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشركون بى شیئا ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون :

«خداوند به كسانى از شما كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده داده كه آنها را به یقین خلیفه روى زمین كند، آن گونه كه پیشینیان آنها را خلافت (روى زمین) بخشید و دین و آیینى را كه براى آنها پسندیده است پا برجا و ریشه دار سازد و بیم و ترس آنهارابه آرامش و امنیت مبدل كند آن چنان مى‏شود كه تنهامرا مى‏پرستند و چیزى را شریك من نخواهند كرد و كسانى كه بعد از آن كافر شوند آنها فاسقند».

در این آیه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است كه سرانجام حكومت روى زمین را در دست خواهند گرفت و دین اسلام فراگیر خواهد شد و ناامنیها و وحشتها به آرامش و امنیت مبدل مى‏گردد شرك از سراسر جهان برچیده مى‏شود و بندگان خدا با آزادى به پرستش خداى یگانه ادامه مى‏دهند و نسبت به همگان اتمام حجت مى‏شود به گونه‏اى كه اگر كسى بعد از آن بخواهد راه كفر را بپوید مقصر وفاسق خواهدبود.(مخصوصا در بخش آخر آیه دقت كنید )

گرچه این امور مهم كه مورد وعده الهى بوده است در عصر پیامبر (ص) و زمانهاى بعد از آن در مقیاس نسبتا وسیعى براى مسلمین جهان تحقق یافت و اسلام كه روزى در چنگال دشمنان گرفتار بود كه مجال كمترین ظهور و بروزى به آن نمى‏دادند و مسلمانان دائما در ترس و وحشت به سر مى‏بردند، سرانجام نه فقط شبه جزیره عرب بلكه بخشهاى عظیمى از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبهه‏ها شكست خوردند ولى با این حال حكومت جهانى اسلام كه سراسر دنیا را فرا گیرد و شرك و بت پرستى ر ابكلى ریشه كن سازد و امنیت و آرامش و آزادى و توحید خالص را همه جا گسترش دهد هنوز تحقق نیافته پس باید در انتظار تحقق آن بود.

این امر مطابق روایت متواتره كه قبلا به آن اشاره شد در عصر قیام مهدى (ع) تحقق خواهدیافت، بنابراین یكى از مصادیق این آیه در عصر پیامبر و اعصار مقارن آن حاصل شد و شكل وسیعترش در عصر قیام مهدى (ع) خواهد بود و این دو با هم منافاتى ندارد و این وعده الهى در هر دو مرحله باید تحقق یابد.

منظور از استخلاف و جانشنین شدن در اینجا همان جانشینى از اقوام كافر پیشین است كه حكومت آنها زائل مى‏شود و حكومت حق بحاى آن مى‏نشیند نظیر آنچه در آیه 14 یونس آمده است:«ثم جعلناكم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كیف تعملون:«سپس شما را جانشینان آنها (آن اقوام ظالم) در روى زمین قرار دادیم تا بنگریم چگونه عمل خواهید كرد».

شبیه همین معنى در آیه 69و74 اعراف آمده است .

بنابراین كسانى مانند فخر رازى كه پنداشته‏اند آیه دلیل روشنى بر صحت خلافت خلفاى چهارگانه نخستین است چرا كه آنها بودند كه جانشین و خلیفه پیامبر شدندو وعده الهى در عصر آنان تحقق پیدا كرد گرفتار اشتباهى شده‏اند زیرا آیه فوق ناظر به خلافت پیامبر نیست بلكه خلافت و جانشینى اقوام پیشین است آنگونه كه در ایات سه گانه بالا آمد و آن گونه كه در آیه 137 سوره اعراف آمده است: و اورثنا القوم الذین كانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فیها وتمّت كلمه ربك الحسنى على بنى اسرائیل بما صبروا:

«ما مشرقها و مغربهاى پر بركت زمین را به آن قوم تضعیف شده (بنى اسرائیل) واگذار كردیم و وعده نیك پروردگارت بر آنها به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق یافت».

به هر حال آیه بشارت و نوید حكومت مؤمنان صالح را بر سراسر جهان مى‏دهد كه در مقیاس وسیعى در عصر پیامبر اسلام (ص) و بعد از آن تحقق یافت، هر چند همه جهان را فرا نگرفت، ولى نمونه‏اى از تحقق این وعده الهى بود، اما به صورت حكومت جهانى بر تمام روى زمین هنوز تحقق نیافته و مصداق نهایى آن با فراهم شدن زمینه‏ها به مشیت الهى با حكومت حضرت مهدى (ع) تحقق خواهد یافت كه طبق روایات پیامبر (ص) و سایر معصومین تمام دنیا را پر از عدل و داد مى‏كند بعد از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد و ما در انتظار این وعده قرآنى هستیم .

روایاتى كه در تفسیر این آیه در منابع مختلف نقل شده نیز این واقعیت را تأیید مى‏كند.

از جمله مفسر معروف «قرطبى» در تفسیر «الجامع لاحكام القرآن» ذیل این آیه از «سلیم بن عامر» از «مقداد بن اسود» نقل مى‏كند كه از رسول خدا (ص) شنیدم كه مى‏فرمود: ما على ظهر الارض بیت حجر ولا مدر الا ادخله الله كلمة الاسلام «هیچ خانه‏اى از سنگ یا گل بر صفحه زمین باقى نمى‏ماند مگر اینكه خداوند اسلام را در آن وارد مى‏كند.(598)

و در تفسیر «روح المعانى »از امام على بن الحسین» چنین نقل شده است كه در تفسیر این آیه فرمود:هم والله شیعتنا اهل البیت یفعل ذلك بهم على ید رجل منا و هو مهدى هذه الامه و هو الذى قال رسول الله (ص) فیه لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله تعالى ذلك الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا:

«آنها به خدا سوكند شیعیان ما هستند خداوند این كار را به دست مردى از ما انجام مى‏د هد و او مهدى این امت است و او همان كسى است كه رسول خدا درباره‏اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا مردى از عترت من كه نام او نام من است حاكم زمین شود و آن را پر از عدل و داد مى‏كند، آن گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد».

این حدیث را با مختصر تفاوتى در بسیارى از منابع اهل بیت (ع) مى‏توان یافت.

گرچه «آلوسى» در روح المعانى این حدیث را با نظر موافق ارزیابى نكرده ولى در ذیل آن مى‏گوید از طرق ما پاره‏اى از روایات وارد شده كه مؤید این معنى است - هر چند كه مابر آن تكیه نمى‏كنیم - مانند چیزى كه «عطیه» از پیامبر اكرم نقل كرده است كه پس از تلاوت این آیه فرمود: اهل البیت هیهنا:«اهل بیت (ع) در اینجا هستند» و اشاره به سوى قبله فرمود.(599)

قرطبى حدیث دیگرى نیز در این زمینه نقل مى‏كند كه پیامبر اكرم (ص) فرمود: زویت لى الارض فرأیت مشارقها و مغاربها وسیبلغ ملك امتى ما زوى لى منها:«زمین براى من گرد آورى شد، و تمام مشارق و مغارب آن را دیدم وبه زودى حكومت امت من بر تمام آنچه در نظر من جمع و پیجیده شد(برتمام روى زمین) استقرار خواهد یافت».(600)

توضیح این كه: همانگونه كه گفتیم تحقق این وعده الهى مراحلى دارد: یك مرحله از آن در مورد مؤمنان صالح در عصر پیامبر (ص) واقع شد، و بعد از فتح مكه و سیطره اسلام بر جزیرة العرب، مسلمانان در سایه اسلام و پیامبر (ص) امنیت نسبى پیدا كردند و حاكم بر بخش عظیمى از منطقه شدند و آنچه در شان نزول این آیه آمده است تحقق یافت .

(در شان نزول این آیه در بسیارى از تفاسیر، از جمله اسباب النزول، مجمع البیان، فى ظلال، و قرطبى (با تفاوت مختصرى) آمده است هنگامى كه پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان به مدینه هجرت كردند و انصار با آغوش باز از آنها استقبال نمودند تمامى عرب بر ضد آنان قیام نمودند آن چنان كه ناچار بودند اسلحه رااز خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخیزند ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمد، بعضى مى‏پرسیدند تا كى این حالت ادامه خواهد یافت؟ آیا زمانى خواهد فرارسید كه شب را با خیال راحت استراحت كنیم واز هیچ كس جز خدا نترسیم؟ آیه فوق نازل شد و بشارت داد كه چنین زمانى فرا خواهد رسید ).

مرحله دیگر آن در زمان خلفا واقع شد كه اسلام بخشهاى عظیمى از جهان را زیر بال وپر خود گرفت و امنیت و آرامش بیشتر براى مسلمین فراهم گشت .

ولى مرحله سوم و نهایى یعنى عالمگیر شدن اسلام و حاكمیت بر كل جهان توأم با امنیت و آرامش و پیروزى سپاه توحید بر لشكر شرك هنوز تحقق نیافته و تنهادر عصرقیام مهدى (ع) صورت خواهد پذیرفت، و این معانى سه گانه كه سلسله مراتب یك واقعیت است هیچ منافاتى با هم ندارد.

ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود كه این وعده الهى مخصوص افرادى است كه داراى ایمان و عمل صالح باشند و به یقین در هر عصر وزمانى این دو شرط تحقق یابد مرحله‏اى از این حاكمیت الهى براى مسلمین فراهم خواهد شد و در نقطه مقابل هر گاه شكستنى رخ دهد و مسلمین در چنگال دشمنان ناتوان و خوار گردند باید دانست كه آن دو اصل كه دو شرط وعده الهى است به فراموشى سپره شده: ایمانها ضعیف گشته و عمل‏ها آلوده گردیده است !

* * *
3- آیه ظهور حق
در آیه 33 سوره توبه مى‏خوانیم: هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و لوكره المشركون:«او كسى است كه رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه آیینها غالب گرداند هر چند مشركان ناخوش دارند».

قابل توجه اینكه این آیه، بعد از آیه یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم ویأبى الله الا ان یتم نوره ولو كره الكافرون: «آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش كنند ولى خدا جز این نمى‏خواهد كه نور خدا راكامل كند هر چند كافران كراهت داشته باشند» قرار گرفته است .

در اینكه منظور از پیروزى اسلام بر تمام ادیان چیست؟ مفسران احتمالات زیادى داده‏اند .

فخر رازى پنج تفسیر در اینجا ذكر مى‏كند كه پاسخى است بر سوالات مربوط به چگونگى این غلبه :

1- منظور غلبه نسبى و موضعى است چرا كه اسلام در هر منطقه‏اى بر هر دین و آیینى پیروز شده است .

2- منظور پیروزى بر ادیان در جزیرة العرب است .

3- منظور آگاه ساختن پیامبر (ص) از جمیع ادیان الهى است (در اینجا جمله «لیظهر» به معنى آگاه ساختن تفسیر شده)

4- منظور پیروزى و غلبه منطقى است، یعنى خداوند منطق اسلام را بر سایر ادیان پیروز مى‏گرداند.

5- منظور پیروزى نهایى بر تمام ادیان و مذاهب به هنگام نزول عیسى (ع) و قیام مهدى (ع) است كه اسلام جهان گیر خواهد شد.

بى شك تفسیر آیه به پیروزى منطقى آن هم به صورت وعده‏اى براى آینده مفهوم درستى ندارد، زیرا پیروزى منطقى اسلام از همان آغاز آشكار بود، به علاوه ماده «ظهور» و «اظهار» (لیظهره على الدین كله) به طورى كه از موارداستعمال آن در قرآن مجید استفاده مى‏شود به معنى غلبه خارجى و عینى است چنانگه در داستان اصحاب كهف مى‏خوانیم :انهم ان یظهروا علیكم یرجموكم:«اگر آنها بر شما دست یابند و پیروز شوند سنگسارتان خواهند كرد»(كهف - 20).

و در آیه 8 سوره توبه مى‏خوانیم :كیف و ان یظهروا علیكم لایرقلوا فیكم الا ولا دمه: «چگونه پیمان آنها ارزش دارد در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندى با شما را مى‏كنند و نه پیمان را».

بدیهى است نه بت پرستان قوم اصحاب كهف، و نه بت پرستان مكه هرگز پیروزى منطقى بر خداپرستان نداشند، غلبه آنها تنهاغلبه خارجى بود، بنابراین منظوراز غلبه اسلام بر تمام ادیان غلبه خارجى و عینى است نه غلبه منطقى ذهنى .

این غلبه - همان گونه كه نظیر آن در بحث گذشته آمد مراحل مختلفى دارد:

یك مرحله آن در عصر پیامبر واقع شد و مرحله وسیعتر آن در قرون بعد و مرحله نهایى به هنگام قیام مهدى (ع) حاصل مى‏شود، چرا كه آیه شریفه سخن از غلبه اسلام بر تمام ادیان بدون هیچ قید و شرط مى‏گوید. و غلبه مطلق و بى قید و شرط در صورتى به طور كامل تحق مى‏یابد كه سراسر روى زمین را فرا گیرد همان گونه كه در روایت پیامبر اسلام (ص) آمده است كه فرمود: لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر ولا و بر الا ادخله الله كلمة الاسلام:«هیچ خانه‏اى بر صفحه روى زمین باقى نمى‏ماند نه خانه هایى كه از سنگ وگل ساخته شده و نه خیمه هایى كه از كرك و مو بافته‏اند - مگر اینكه خداوند كلمه اسلام را در آن وارد مى‏كند».(601)

شبیه همین معنى در تفسیر«الدرالمنثور» از «سعید بن منصور» و «ابن منذز» و «بیهقى» در سننش از «جابربن عبدالله» نقل شده است كه در تفسیر این آیه گفت: لایكون ذلك حتى لایبقى یهودى و لا نصرانى صاحب ملّة الا الاسلام: «این معنى تحقق نمى‏یابد مگر آن زمانى كه هیچ یهودى ونصرانى صاحب مذهب و ملت نخواهند بود مگر (همگى در سایه اسلام قرار خواهند گرفت و همه جا سخن از اسلام وكلمه توحید و عظمت خداوند یكتا است)»(602)آرى در آن روز بزرگ این وعده بزرگ تحقق مى‏یابدو:

همه جا نغمه قرآن و دعا خواهد بود
همه جا غلغل تسبیح و ثنا خواهد بود
بانگ تكبیر زهر بام و درى برخیزد
عیش دجّال مبدل به عزا خواهد شد
عالم آن گونه كه از ظلم و ستم پر گشته
پرزانوار عدالت همه جا خواهد شد
اهرمن خیمه زاطراف جهان بر چیند
همه جا مظهر انوار خدا خواهد شد!
همین معنى از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است ،فرمود: والله مانزل تاویلها بعد و لاینزل تاویلها حتى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق كافر بالله العظیم: «به خدا سوگند هنوز مضمون این آیه در مرحله نهایى تحقق نیافته است وتنهازمانى تحقق مى‏پذیرد كه حضرت قائم (ع) خروج كند وبه هنگامى كه او قیام نماید كافرى نسبت به خداونددرتمام جهان باقى نمى‏ماند.(603)

این نكته نیز حائز اهمیت است كه جمله «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله» در سه سوره از قرآن آمده است: اول سوره توبه آیه 33 (چنانكه گذشت) دوم سوره فتح آیه 28 سوم سوره صف آیه 9.

این تكرار نشان مى‏دهد كه قران مجید با تاكید هر چه بیشتر این مساله را پى‏گیرى كرده است .

در حدیث دیگرى كه در منابع اهل سنت از ابوهریره نقل شده است كه مى‏خوانیم: منظور از جمله لیظهره على الدین كله خروج عیس بن مریم (ع) است (و مى‏دانیم خروج عیس بن مریم (ع) طبق روایات اسلامى به هنگام قیام مهدى (ع) است.(604)

* * *
این بحث را با حدیث دیگرى كه از «قتاده» مفسر معروف نقل شده است به پایان مى‏بریم، او در تفسیر این آیه مى‏گوید: الادیان سته: الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین والنصارى و المجوس، والذین اشركوا فالادیان كلها تدخل فى دین الاسلام: «در عالم شش دین وجود دارد الذین آمنوا (مسلمانان) یهود، ستاره پرستان، نصارى، مجوس و مشركان، همه این ادیان داخل در اسلام مى‏شوند».(605)

روشن است كه این معنى به طور نهایى هنوز تحقق نیافته و جز در عصر قیام مهدى حاصل نمى‏شود.

این نكته نیز قابل ملاحظه است كه منظور از میان رفتن آیین یهود و مسیحیت به طور كامل نیست بلكه منظور حاكمیت اسلام بر همه جهان است (دقت كنید).

--------------------------------------------------------------------------------
586- از نامه مورخ 21 یوما 1976 كه به امضاء مدیر مجمع فقهى اسلامى محمد منتظر كنانى رسیده است، این رساله نتیجه بحث نامبرده و چهار نفر دیگر از فقهاى معروف حجاز: شیخ صالح بن عثیین، و شیخ احمد محمد جمال، و شیخ احمد على، و شیخ عبدالله خیاط.

587- در این زمینه مى‏توانید به كتاب انقلاب جهانى مهدى مراجعه فرمایید.

588- التاج الاجامع للاصول، ج 5، ص 341 (این مطلب به صورت پاورقى در آن صفحه آمده است).

589- ابن خلدون، صفحه 311 (چاپ بیروت)

590- نقل از كتاب التاج، ج 5، ص 360 (چاپ داراحیاء تراث العربى).

591- مستدرك احمد، جمله 3، ص 36.

592- سنن ابى داود، ج 4، ص 152.

593- بعضى ازبزرگان علما تصریح كرده‏اند كه صحیح در اینجا، اسم ابیه اسم ابنى (اسم پدرش اسم فرزند من مى‏باشد) و به این ترتیب با نام مبارك حضرت مهدى به عقیده شیعه (محمد بن الحسن العسكرى) كاملاً موافق است .

594- التاج، ج 5، ص 343.

595- المستدرك، ج 4، ص 558.

596- صحیح ابى داود، ج‏2، ص 207.

597- المستدرك على الصحیحین، ج 4، ص 465 (طبع حیدر آباد دكن).

598- تفسیر قرطبى، ج 7، ص 4692.

599- روح البیان، ذیل آیه مورد بحث.

600- تفسیر قرطبى، ذیل آیه مورد بحث.

601- مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.

602- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

603- نورالثقلین، ج 2، ص 212.

604- الدرالمنثور، ج 3، ص 231.

605- همان مدرك.

پیام قرآن ،جلدنهم

اعتقاد به امام مهدى(ع) به عنوان مصلحى الهى و جهانى در بسیارى از مذاهب و ادیان وجود دارد. نه تنها شیعه كه اهل تسنن و حتى پیروان ادیان دیگر، مانند یهود، نصارا، زردشتیان و هندویان نیز به ظهور مصلحى بزرگ و الهى اذعان دارند و آن را انتظار مى‏كشند.

آیین هندوها

در كتاب «وید» كه نزد هندویان از كتب آسمانى است، چنین آمده است:

پس از خرابى دنیا پادشاهى در آخرالزمان پیدا شود كه پیشواى خلایق باشد و نام او منصور(1) باشد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا بخواهد بر آید.(2)

در یكى دیگر از كتب مقدس هندوها آمده است:

دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پیشواى ملائكه و پریان و آدمیان باشد. حق و راستى با او باشد. آن چه در دریا و زمین‏ها و كوه‏ها پنهان باشد همه را به دست آورد و در آسمان‏ها و زمین آن چه باشد خبر مى‏دهد. از او بزرگ‏تر كسى به دنیا نیامد.(3)

هم‏چنین در كتاب معروف هندوها چنین اشاره شده است:

پادشاهى به دولت دنیا، به فرزند سیّد خلایق در دو جهان (كشن) تمام شود و كسى باشد كه بر كوه‏هاى مشرق و مغرب دنیا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و فرشتگانْ كاركنان او باشند، جن و انس در خدمت او شوند و از «سودان» كه زیر خط استواست تا سرزمین «تسعین» كه زیر قطب شمالى است و ماوراى بحار را صاحب شود و دین خدا زنده گردد. و نام او «ایستاده» (قائم) باشد و خدا شناس باشد.(4)

به بیان زیباتر، در كتاب مهابا راتا و كتاب پورانه‏ها در این خصوص آمده‏است:

همه ادیان معتقدند كه در پایان هر دوره‏اى از تاریخ، بشر از لحاظ معنوى و اخلاقى رو به انحطاط مى‏رود و چون طبعاً و فطرتاً، در حال هبوط و دورى از مبدأ است و مانند احجار به سوى پایین حركت مى‏كند و نمى‏تواند به خودى خود به این سیر نزولى و انحطاط معنوى و اخلاقى خاتمه دهد، پس ناچار روزى یك شخصیت معنوىِ بلند پایه كه از مبدأ وحى و الهام سرچشمه مى‏گیرد، ظهور خواهد كرد و جهان را از تاریكى جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد و....(5)

اصولاً فتوریسم (Fotorism) یعنى اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجى، عقیده‏اى است كه در كیش‏هاى آسمانىِ یهودیت (جودایسیم)، و زردشت (زوراستریانیسم)، مسیحیت (در سه مذهب عمده آن، یعنى كاتولیك، پروتستان و اردتدوكس) و خصوصاً دین مقدس اسلام به مثابه یك اصل مسلم گرفته شده است. درباره آن در مباحث تئولوژیك مذاهب آسمانى، رشته تئولوژى بیبلكیال، كاملاً شرح و بسط داده شده است.(6)

آیین زردشتى

در كتاب‏هاى اوستا، زند، جاماسب نامه، داتستان دینیك، زراتشت نامه، موعودهایى معرّفى شده‏اند كه آنان را سوسیانت مى‏نامند. این موعودها سه تن بوده‏اند كه مهم‏ترین آنان آخرین ایشان است و او را «سوسیانت پیروزگر» خوانده‏اند. این سوشیانت، همان موعود است. چنان‏كه گفته‏اند: سوشیانت مزدیسنان، به منزله گریشناى برهمنان بوداى پنجم بودائیان،(7) مسیح یهودیان، فارقلیط عیسویان و مهدى مسلمانان است.

آیین یهود

یهودیان نیز كه خود را پیروان حضرت موسى(ع) مى‏دانند، منتظر موعودند. در آثار دینى یهود، اسفار تورات و دیگر كتاب‏هاى انبیاى آنان همواره به موعود اشاره شده است. اما این قوم، به حضرت مسیح(ع) و به حضرت محمد(ص) نگرویدند. بنابر این، در برابر مسأله موعود و انتظار بسیار حساس و نگرانند. یهودیان نباید به سادگى و غفلت از این همه بشارت‏ها و اشارت‏ها بگذرند، بلكه باید از دیگر منتظران، منتظرتر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگى براى ظهور فكر كنند و از این همه ظلم، خیانت، تجاوز و انسان كشى دست بردارند و از عواقب ظلم و ستم بترسند. آنان دو موعود كتاب‏هاى خود، یعنى مسیح(ع) و محمد(ص) را نپذیرفتند. اما از دست موعود سوم رها نخواهند شد.(8)

به هر حال، یهودى حق پوش چه بپذیرد یا نپذیرد در كتاب‏هاى یهودیت، عهد عتیق و دانیال پیامبر، كتاب حجى (حكا) ى پیامبر، صفینیاى پیامبر، اسعیاى پیامبر و زبور داود مطالبى درباره موعود آخر الزمان آمده است. پاره‏اى از علائم آخرالزمان، رجعت و شخصیت حضرت حجة بن الحسن المهدى(عج)، حتى اشاراتى درباره واقعه عاشورا در كتاب بشارات عهدین آمده است.

قرآن كریم مى‏فرماید:

(وَ لَقَد كَتَبنا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكر اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحوُن)(9)؛

علاوه بر ذكر تورات در زبور نیز نوشتیم كه بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد.

در متن زبور آمده است:

قوم‏ها را به انصاف داورى خواهد كرد، آسمان شادى كند و زمین مسرورگردد، دریا و پرى آن غرّش نمایند، صحرا و هر آن چه در آن است به‏وجد آید. آن‏گاه تمام درختان جنگل مترنم خواهند نمود.(10) اما منتظران‏خداوند، وارث زمین خواهند شد، ... اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، زیرا كه بازوان شریر شكسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأیید مى‏كند.(11)

آیین مسیحیت

در این آیین، بشارت‏هاى روشن‏ترى درباره موعود آخرالزمان(عج) رسیده است. یكى از علل آن قرب زمان است، زیرا از نظر زمانى حضرت مسیح(ع) به امام مهدى(عج) نزدیك‏تر است و از سویى، تحریف كمترى در این آیین نسبت به یهودیّت صورت گرفته است. در این خصوص مى‏توان به اناجیل متى، لوقا، مرقس، برنابا و مكاشفات یوحنا مراجعه كرد.

در انجیل متى فصل 24 مى‏خوانیم:

چون كه برق از مشرق بیرون مى‏آید و تا به مغرب ظاهر مى‏گردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود.... خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهاى آسمانى مى‏آید با قدرت و جلال عظیم!

و در انجیل لوقا فصل دوازدهم آمده است:

كمرهاى خود را بسته و چراغ‏هاى خود را افروخته دارید و شما مانند كسانى باشید كه انتظار آقاى خود مى‏كشند تا هر وقت بیاید و در را بكوبد، بى درنگ براى او باز كنید!

در كتاب‏هاى قدیم چینیان، در عقاید هندیان، در بین اهالى اسكاندیناوى و حتى در میان مصریان قدیم، بومیان آمریكایى، اهالى مكزیك و نظایر آن مى‏توان چنین انتظارى را مشاهده كرد. بنابراین، عقیده به ظهور رهایى بخشى بزرگ، برچیده شدن بساط ظلم و ستم از میان انسان‏ها و برپایى حكومت حق و عدالت، منحصر به شرقى‏ها و مذاهب شرقى نیست، بلكه اعتقادى عمومى و جهانى است كه چهره‏هاى مختلف آن در عقاید اقوام گوناگون دیده‏مى‏شود و همه روشن گر این حقیقت است كه این اعتقاد كهن در فطرت و نهاد انسان و در دعوت همه پیامبران ریشه داشته است.

«برنارد بارلر» جامعه شناس آمریكایى در رساله نهضت منجى گرى وجود چنین اعتقادى را حتى در میان سرخ‏پوستان آمریكایى نقل كرده، مى‏گوید:

در میان قبایل سرخ پوست آمریكایى این عقیده شایع است كه روزى گرد سرخ‏پوستان ظهور خواهد كرد و آنها را به بهشت زمین رهنمون خواهدساخت.(12)

در خاتمه این بحث باید گفت: السلام على مهدى الأُمم و جامع الكلم؛ سلام بر مهدى، كه امت‏ها از او سخن گفته‏اند، همو كه همه اقوام و افكار را متحد مى‏كند و زیر یك پرچم گرد مى‏آورد.

مهدى(عج) در منابع اهل سنت

مدارك و روایات موجود درباره مهدى و ظهور ایشان، منحصر به یك مذهب از مذاهب اسلامى، یعنى شیعه نیست، بلكه كتاب ها و مدارك همه مذاهب اسلامى دیگر، از جمله حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى نیز سرشار از روایات نبوى درباره مهدى و ظهور او است. در كتاب‏هاى حدیث، تفسیر، تاریخ، مناقب و فضایل، كلام و اعتقادات، حتى لغت و ادبیات، تصوف و عرفان، جغرافیا و بلدان و دیوان‏هاى شاعران به ذكر احادیث و مطالبى پرداخته شده كه مربوط به مهدى است. این اتفاق نظر به حدّى است كه حتى تندروترین گروه‏هاى اسلامى، یعنى وهابیان نیز این موضوع را پذیرفته و به‏طور جدّى از آن دفاع كرده‏اند و آن را از عقاید قطعى و مسلم اسلامى مى‏دانند. بیانیه رابطة العالم الاسلام كه از بزرگ‏ترین مراكز دینى وهّابى‏ها در مكه است، در این خصوص جالب توجه است.

یك سند زنده
حدود سه سال قبل شخصى به نام ابو محمد از كنیا سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از این مركز كرده است. دبیر كل رابطه، محمد صالح القزاز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن تصریح به این كه «ابن تیمیه» مؤسس مذهب وهابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدى را پذیرفته و متن رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف فعلى حجاز در این زمینه آماده كرده‏اند براى او فرستاد. در این رساله پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او، یعنى مكه آمده است:

به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم خداوند به وسیله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مى‏كند، همان‏گونه كه از ظلم و ستم پر شده است. او آخرین خلفاى راشدین دوازده گانه است كه پیامبر(ص) در كتب صحاح از آنها خبر داده است. احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابه نقل كرده‏اند.(13)

در ادامه مى‏گوید:

در بسیارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر(ص) اعم‏ازسنن، معاجم و مسانید آمده است، از جمله سنن ابو داود، ترمذى،ابن‏ماجه، ابن‏عمرو دانى، مسند احمد، و ابى‏یعلى و بزّار، مستدرك‏حاكم، معاجم طبرانى (كبیر و اوسط)، خطیب در تاریخ بغداد، ابن‏عساكر در تاریخ دمشق و....

در خاتمه آمده:

بنابر این، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب است و این جزء عقاید اهل سنت و جماعت محسوب مى‏شود و جز افراد نادان و بى‏خبر یا بدعت‏گذار آن را انكار نمى‏كنند.(14)

سخنان عالمان اهل سنّت

اكنون مناسب است سخنان عالمان اهل سنّت را درباره حضرت مهدى(عج) در این‏جا بیاوریم:

ابن حجر هیثمى شافعى:

ابوالقاسم، محمد، الحجّه، عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود، خداوند در همین عمر، به او حكمت ربانى عطا كرد. او را «قائم منتظر» گویند. اخبار متواتر رسیده است كه مهدى از این امت است و عیسى(ع) از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر مهدى نماز خواهد خواند.(15)

عمادالدین ابن كثیر دمشقى:

مقصود از پرچم‏هاى سیاه (كه در روایات مهدى ذكر شده است)، پرچم‏هاى‏سیاهى نیست كه ابو مسلم خراسانى برافراشت و دولت بنى‏امیه راساقط كرد، بلكه مقصود پرچم‏هاى سیاهى است كه یاران مهدى خواهندآورد.(16)

ابن ابى الحدید:

میان همه فِرَق مسلمین اتفاق قطعى است كه عمر دنیا و احكام و تكالیف پایان‏نمى‏پذیرد، مگر پس از ظهور مهدى(عج).(17)

صدرالدین قونوى:

پس از مرگ من، آن چه از كتاب هایم كه درباره طب و حكمت است و همچنین كتاب‏هاى فلسفه، همه را بفروشید و پول آن را به فقرا صدقه بدهید و كتاب‏هاى تفسیر و حدیث و تصوف را در كتابخانه نگاه دارید. در شب اوّل مرگ من، هفتاد هزاربار كلمه توحید (لا إله إلّا اللّه) را بخوانید و سلام مرا به مهدى(عج) برسانید.(18)

محمد بن بدرالدین رومى:

خداوند به وسیله حضرت محمد(ص) نبوت تشریعى را ختم كرده و دیگر تاروز قیامت پیامبرى نخواهد آمد. هم‏چنین خدا به وسیله فرزند صالح‏پیامبر، همو كه داراى نام پیامبر (محمد) و كنیه پیامبر (ابوالقاسم) است ولایت تامه و امامت عامه را ختم خواهد كرد و این ولى، همان كس است كه مژده داده‏اند كه زمین را چنان‏كه از جور و ستم لبریز شده باشد، از عدل و داد لبریز بسازد و ظهور او به ناگهان اتفاق بیفتد. خداوندا! این همه پریشانى و گرفتارى را از این امت به بركت ظهور و حضور او برطرف فرما!إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بعیداً وَ نَراه قَریباً؛ كسانى ظهور او را بعید و ناشدنى مى‏پندارند و ما آن را شدنى و نزدیك مى‏دانیم.(19)

شیخ عبدالحق دهلوى:

احادیث بسیارى كه به حد تواتر رسیده است وارد شده كه مهدى از اهل بیت پیامبر است، از اولاد فاطمه(س).(20)

احمد امین مصرى:

اهل سنت به مهدى و مسأله مهدى یقیناً ایمان دارد.(21)

شیخ محمد عبده:

خاص و عام مى‏دانند كه در اخبار و احادیث ضمن شمردن علائم قیامت، آمده‏است كه مردى از اهل بیت پیامبر(ص) خروج مى‏كند كه نام او مهدى است. او زمین را، پس از آن كه از جور و بیداد آكنده باشد، از عدل و داد آكنده مى‏سازد.(22)

نظر متفكران غربى درباره مهدویت

«برنارد شاو» فیلسوف برجسته انگلیسى صریحاً به زنده بودن دین اسلام اعتراف كرده، اعلام نمود:

من همیشه نسبت به دین محمد(ص) به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آور آن نهایت احترام را داشته‏ام. به نظر من اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مى‏كنم و هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود.(23)

آن‏گاه كه برناردوشاو جهان گیر شدن آیین اسلام را پیش بینى مى‏كرد وآن‏را مورد قبول مردم اروپا مى‏دانست و معتقد بود كه تنها اسلام مى‏تواندمشكلات جهان را حل كند، اروپاییان با بى‏اعتنایى از كنار این‏نظریه‏مى‏گذشتند. اما امروز حقیقت سخنان او و سایر متفكران آزاداندیش براى غربیان آشكار شده است. گرایش روز افزون مردم جهان به اسلام نشانه بارزى است براى صحت پیش بینى‏هاى او. امروزه كسانى كه در آمریكا و اروپا به اسلام مى‏گروند همان حقایقى را مى‏یابند كه متفكران غربى، آنها را از ویژگى‏هاى اسلام معرفى مى‏كنند كه عامل نجات بخش بشریت و پناهگاه امن معنوى براى انسان‏هاى سرگشته غربى است. یك تازه مسلمان آمریكایى مى‏گوید:

این آیین قادر است فشارهاى جامعه بى‏بنیاد و مصرفى آمریكا را كه متوجه افراد است، برطرف كند. اسلام نه تنها یك دین، بلكه یك شیوه درست زندگى نیز مى‏باشد.(24)

«داگلاس جانسون» از مركز تحقیقات بین المللى و استراتژیك و نویسنده كتاب مذهب عنصر مفقوده در فن حكومت مى‏گوید:

جهان به مذهب روى مى‏آورد. هنگامى كه حكومت‏هاى غیر مذهبى نیازهاى مردم را بر آورده نكنند، پیام‏هاى مذهبى فضاى خالى را پر مى‏نمایند.(25)

بنابراین، نوعى خود آگاهى و رشد معنوى در دنیاى در حال تكامل و رشد، دیده مى‏شود كه فراتر از مادیات عمل كرده و حتى مادیات را عامل توقف و مانع رشد و تكامل مى‏داند، افرادى نظیر «تدد انلیز» اهل «فیلاد لفیا» هر هفته ادبیات سال 2000 را بررسى مى‏كند، شدیداً به این باور ایمان دارد كه هزاره بعدى زمان ظهور منجى آخرالزمان است.(26)

صاحب الزمان(عج) از نگاه هانرى كربن

پروفسور «هانرى كربن» ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى خود تمایل قلبى و یقین عینى و عقلانى به وجود مبارك امام عصر(عج) و معنویت بى‏بدیل سایر ائمه شیعه(ع) یافته‏بود.

به عقیده كربن، مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، همان هدایت ارشادى امام است كه «اسرار» اصول عقاید را مى‏آموزد. این مفهوم از سویى، شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر، واجد معناى محبت؛ یعنى معرفتى كه فى‏نفسه متمركز و نیرومند است.(27)

كربن در بخشى از كتاب تاریخ فلسفه اسلامى ضمن نقل روایتى مشهور از پیامبر اكرم(ص) كه مى‏گوید:

اگر تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذرّیه من كه نامش نام من و كنیه‏اش كنیه من خواهد بود، ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت چنان‏كه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است.

به تفسیر این روایت پرداخته و مى‏نویسد:

روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است.

كربن پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شده‏اند، مى‏نویسد:

وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، مى‏بینیم مسأله به هیچ روى شبیه به اتحاد اُقنومى در طبیعت نیست، امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند، قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه باز مى‏گرداند، پس بدین‏گونه امامان هم چون ظهور الهى، بى‏هیچ كم و بیش «اسماء الله» مى‏باشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.(28)

--------------------------------------------------------------------------------

1. در زیارت عاشورا «مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)» و دعاى ندبه «أین المنصور على من اعتدى علیه» شاید به همین مناسبت باشد. محدث نورى در كتاب نجم الثاقب مى‏نویسد: در ذخیره و تذكره آمده كه منصور اسم آن جناب در كتاب وید براهمه است.

2. بشارات عهدین، ص 245، به نقل از: پیشواى دوازدهم، حجةبن الحسن المهدى(عج).

3. سبك از كتاب مقدس هندوها.

4. اوپانیشاد، ص 737.

5. معارف اسلامى در جهان معاصر، ص 245.

6. مجموعه حكم، سال سوم، شماره 1 و 2، مقاله سید هادى خسروشاهى.

7. دائرة المعارف فارسى، ج 1، ص 1373.

8. در بعضى از روایات آمده كه جماعتى از یهودیان گرد «دجّال» را مى‏گیرند و با ظهور مهدى، فرود آمدن عیسى(ع)، كشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام مى‏شوند.

9. انبیاء (21) آیه 105.

10. مزامیر، مزمور 10 - 13.

11. مزامیر، مزمور 37.

12. ر. ك: مكارم شیرازى، حكومت جهانى مهدى(عج)، ص 58 - 59.

13. بیست نفر از صحابه از جمله على(ع)، عثمان، طلحه، عبدالرحمن عوف، عبدالله بن عباس، عمار یاسر، عبدالله بن مسعود، و... را آورده است.

14. به نقل از: حكومت جهانى مهدى، ص 144 - 155 با تلخیص.

15. المهدى الموعود، ج 1، ص 200.

16. همان، ج 2، ص 72.

17. لطف اللَّه صافى، منتخب الاثر، ص 3 - 5.

18. محمد سعید موسوى هندى، الامام الثانى عشر، ص 77.

19. همان، ص 77.

20. منتخب الاثر، ص 3.

21. شیخ محمد جواد مغنیه، المهدى المنتظر و العقل، ص 59.

22. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 57.

23. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

24. روزنامه جمهورى اسلامى، 73/5/24، ص 11.

25. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «نقش كلیدى مذهبى در سیاست بین المللى» ترجمه: فریند پرتو، 6ژوئیه 1996، ص‏1.

26. موعود، شماره 9، ص 66، به نقل از: مقاله «در جستجوى آخرالزمان»، نوشته ژان سبایستین ستلى، 30 دسامبر 1995، ص 1.

27. امین میرزایى، موعود، شماره چهاردهم.

28. هانرى، كربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى.

سپیده امید ، سید حسین اسحاقى

غلامحسین اعرابى

امام سجاد (ع) با شش خلیفه معاصر بود كه هیچ یك بااهل‏بیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند . این خلفا عبارتند از :

1- یزید بن معاویه

2- عبدالله بن زبیر

3- معاویه‏بن یزید

4- مروان بن حكم

5- عبدالملك بن مروان

6- ولیدبن عبدالملك

امام سجاد (ع) پس از شهادت پدر ، درایام اسارت و در شرایط‏اختناق ، امامت را به عهده گرفت . این شرایط سخت تا پایان‏امامت وى ادامه یافت . مسعودى نوشته است : «قام ابومحمد على‏بن الحسین (ع) بالامر مستخفیا على تقیه شدیده فى زمان صعب .

»حضرت سجاد (ع) امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و درزمانى دشوار عهده دار گردید .

در چنین مقطع زمانى ، آیا امام (ع) مى‏توانست دست‏به‏مبارزات سیاسى و فعالیتهاى گسترده فرهنگى و اجتماعى بزند ؟ به نظر مى‏رسد پاسخ منفى است ; به دو دلیل :

1- جو اختناق و كنترل شدیدى كه حكومتها پس از شهادت امام حسین(ع) به وجود آورده بودند ; این اختناق سبب شد مبارزات سیاسى‏یا مسلحانه نتیجه‏اى جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد . چنان كه‏مبارزات زمان آن حضرت تماما به شكست انجامید . براى درك این‏وضعیت اسفبار ، توجه به دو روایت زیر سودمند است :

الف) «سهل بن شعیب‏» ، یكى از بزرگان مصر ، مى‏گوید :روزى به حضور على بن الحسین (ع) رسیدم و گفتم : حال شماچگونه است ؟

فرمود : فكر نمى‏كردم شخصیت‏بزرگى از مصر مثل شما نداند كه‏حال ما چگونه است ؟ اینك اگر وضع ما را نمى‏دانى ، برایت توضیح‏مى‏دهم :

وضع ما ، در میان قوم خود ، مانند وضع بنى‏اسرائیل در میان‏فرعونیان است كه پسرانشان را مى‏كشتند و دخترانشان را زنده نگه‏مى‏داشتند . امروز وضع ما چنان دشوار است كه مردم با ناسزاگویى‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها ، به دشمنان ما تقرب مى‏جویند.»

ب) زراره بن اوفى مى‏گوید : دخلت على على ابن الحسین (ع) فقال : یازراره الناس فى‏زماننا على ست طبقات : اسد و ذئب و ثعلب و كلب و خنزیر و شاه‏فاما الاسد فملوك الدنیا یحب كل واحد منهم ان یغلب و لا یغلب واما الذئب فتجاركم یذمو (ن) اذا اشتروا و یمدحو (ن) اذاباعوا و اما الثعلب فهولاءالذین یاكلون بادیانهم و لایكون فى‏قلوبهم ما یصفون بالسنتهم و اما الكلب یهر على الناس بلسانه ویكرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزیر فهولاءالمخنثون واءشباههم لایدعون الى فاحشه الا اءجابوا و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و كلب و خنزیر .»

حضرت در این روایت ، حاكمان را به شیران درنده و مسلمانان رابه گوسفندان اسیر در چنگ درندگان ، تشبیه كرده است .

2- شرایط نا سالم فرهنگى آن روزگار; براثر فعالیتهاى ناسالم‏حكومتهاى وقت و انگیزه‏هاى مختلفى كه در آن زمان وجود داشت‏مردم به طرف بى‏بندوبارى سوق داده شدند و با چنین مردمى هرگزنمى‏شد كارهاى بنیادى انجام داد مگر این كه تحولى معنوى در آنان‏به وجود آید . در این موقعیت ، تمام تلاش حضرت سجاد (ع) این‏بود كه شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها ونیایشها و تذكارهاى مقطعى حضرت به خوبى از عهده آن برآمد .

ممكن نبود .

در مورد رواج فرهنگ غلط بى‏بندوبارى و فحشا در آن عصر ، یكى‏از محققان مى‏نویسد : «در مدینه مجالس غنا و رقص برپا مى‏شد و چه بسا زنان ومردان با یكدیگر بودند و هیچ پرده‏اى نیز در میان نبود .

(الشعر والغنافى المدینه و مكه ، ص 250) . . . عایشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپامى‏كرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى‏خواند .

(الاغانى ، ج 10 ، ص 57)

. . . مدینه پر از زنان آوازه‏خوان شده بود و آنها نقش فعالى‏در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه‏خوانى و اشاعه‏بى‏بندوبارى و فساد داشتند . . . .»

در تاریخ الادب العربى ، ج 2 ، ص 347 چنین آمده است : «گویى این دو شهر بزرگ حجاز (مكه و مدینه) را براى‏خنیاگران ساخته بودند ، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى ، بلكه‏فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان مى‏شتافتند .»

در این موقعیت ، امام سجاد (ع) براى تبیین معارف اسلام وبرپاداشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت ، از سلاح‏دعا استفاده كرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمردهد .

یكى از نویسندگان معاصر در باره صحیفه سجادیه كه در بردارنده‏دعاهاى امام (ع) است . مى‏نویسد : «. . . صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابى را تشكیل داده وامت اسلامى نیز نیاز به تكیه گاهى كامل و انقلابى داشته است .

نیاز امت در آن هنگام ، سخن و یا اشعار كینه برانگیز و عواطف‏لحظه‏اى و زودگذر نبود ، بلكه به یك نظریه كامل و انقلابى نیازداشته است . امام زین العابدین (ع) این نظریه را تنها درصحیفه سجادیه كه چكیده اصول تربیتى امام (ع) است . تبیین‏نكرده ، بلكه خود امام زبور ناطق بوده است .»

این نویسنده در مورد تاثیر صحیفه سجادیه در هدایت انقلابیان‏و حركتهاى اسلامى مى‏نویسد : «من گمان نمى‏كنم كه پس از قرآن كتابى همچون صحیفه سجادیه‏باشد كه این گونه قلب محرومان را تسلى بخشد و خون انقلاب را دررگهاى مستضعفان به جوش آورد و دلهاى مجاهدان را به درخشش خودروشن كند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد . . .»

عنوان صحیفه ، دعا و نیایش است ; اما از موضوعات مبارزاتى وسیاسى تهى نیست . موارد زیر بر درستى این سخن گواهى مى‏دهد :

1ك دعاى چهل و هشتم صحیفه :
حضرت در این دعا به صراحت از مسایل زیر كه جنبه سیاسى دارد یاد مى‏كند :

الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیاى الهى است .

ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است .

ج) احكام خدا تبدیل گشته و كتاب خدا مورد غفلت قرار گرفته‏است .

د) واجبات الهى تحریف شده است .

ه) سنت پیامبر (ص) متروك گشته است .

متن دعا چنین است : «. . . اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفیائك و مواضع‏امنائك فى الدرجه‏الرفیعه التى خصصتهم بها قد ابتزوها و انت‏المقدر لذلك لایغالب امرك و لا یجاوز المحتوم من تدبیرك كیف شئت‏و انى شئت و لما انت اعلم به غیر متهم على خلقك و لا لارادتك حتى‏عاد صفوتك و خلفاوك مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حكمك مبدلا وكتابك منبوذا و فرائضك محرفه عن جهات اشراعك و سنن نبیك متروكه‏اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم واشیاعهم و اتباعهم اللهم صل على محمد و آل محمد انك حمید مجیدكصلواتك و بركاتك و تحیاتك على اصفیائك ابراهیم و آل ابراهیم وعجل الفرج و الروح و النصره و التمكین و التاییدلهم . . .»

2ك دعاى چهل و هفتم :
درزمانى كه اهل‏بیت (علیهم السلام) در فشار به سر مى‏بردند وامیرمومنان (ع) بر فراز منبرها لعن مى‏شد ، حضرت در دعاى چهل‏و هفتم (دعاى روز عرفه) به مسایل مهم زیر اشاره مى‏كند :

الف) مقام امارت و رهبرى از آن اهل‏بیت (علیهم السلام) است

ب) ائمه (علیهم السلام) از هر پلیدى پیراسته و شایسته‏وساطت‏بین خالق و خلق‏اند .

ج) دین به وسیله امام منصوب از سوى خداوند تقویت مى‏شود .

د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته است .

فرازى از دعاى عرفه آن حضرت چنین است : «رب صل على اءطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرك و جعلتهم‏خزنه علمك و حفظه دینك و خلفائك فى‏ارضك و حججك على عبادك وطهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتك و جعلتهم الوسیله الیك‏و المسلك الى خبتك . . .»

«. . . اللهم انك ایدت دینك فى كل اوان بامام اقمته علمالعبادك و منارا فى بلادك بعد ان وصلت‏حبله بحبلك و جعلته‏الذریعه الى رضوانك و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت‏بامتثال اوامره . . . و اته من لدنك سلطانا نصیرا وافتح له‏فتحا یسیرا . . . .»

3ك دعاى چهاردهم :
این دعا سراسر شكوه از ستمگران است كه در نظر آن حضرت مصداقى‏جز حكام وقت ندارد .

4ك دعاى بیستم : (دعاى مكارم الاخلاق)
حضرت در این دعا از خداوند مى‏خواهد او را از سلطه ستمگران‏نجات بخشد و پیروزش سازد : «اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى یدا على من ظلمنى ولسانا على من خاصمنى و ظفرا بمن عاندنى وهب لى مكرا على من‏كایدنى و قدره على من اضطهدنى . . .»

5ك دعاى چهل و نهم :
حضرت در این دعا از فراوانى دشمنانش و از برنامه‏هاى حساب شده‏آنان جهت آزار و حتى قتل امام به خدا شكوه مى‏كند : «فكم من عدو انتضى على سیف عداوته و شحذلى ظبه مدیته وارهف لى شباحده و داف‏لى قواتل سمومه و سدد نحوى صوائب سهامه ولم تنم عنى عین حراسته و اضمر ان یسومنى المكروه و یجر عنى‏زعاق مرارته فنظرت یا الهى . . . .»

بارخدایا ! چه بسا دشمنى كه شمشیر عداوت آخت و بر من تاخت وبراى كشتن من خنجر خویش تیز كرد و با دم برنده آن آهنگ جان من‏نمود و زهر كشنده به آب من بیامیخت و خدنگ جان شكار خویش دركمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بیدار ،دیده از من برنمى‏گرفت و در دل داشت كه مرا گزندى سخت رساند وشرنگ كینه خویش به كامم ریزد ; آنگاه اى خداوند من ! دیدى كه ... .»

--------------------------------------------------------------------------------

ماهنامه كوثر شماره 34

صفحه‌ها