پرسش وپاسخ

آیا حیوانات روح دارند؟

آیا حیوانات روح دارند؟

پاسخ: فلاسفه نفس را به سه قسم: نباتي، حيواني و انساني تقسيم كرده و گفته اند: از ويژگي هاي نفس نباتي، تغذيه و رشد و توليد مثل است. هر گياهي در ابتدا از گياه ديگري به وجود مي آيد (تولّد) و سپس رشد و نمو مي كند و سرانجام منشأ توليد گياهان هم نوع خود مي گردد. ويژگي نفس حيواني ادراك جزئيات و حركت ارادي است. ويژگي نفس انساني نيز دارا بودن دوقوه عاقله و عامله است. قوّه عاقله مُدْرِك كليات و قوة عامله عضلات را بر اساس رأي صادر شده از عقل عملي، به حركت در مي آورد. انواع نفوس نباتي و حيواني و انساني از حيث درجات كمال وجودي در يك مرتبه قرار ندارند، مثلاً بين خزه و درخت نخل از حيث مرتبه وجودي، تفاوت فراواني هست، از همين رو درخت نخل منشأ آثار وجودي بيشتر و متنوع تري مي گردد. در حيوانات بين كرمي كه تنها قوه لامسه دارد، با حيواناتي كه داراي تمام قواي حيواني در حدّ كامل تر مي باشند، اختلاف شديدي وجود دارد. بنابراين حيوانات نيز داراي نفس و روح هستند. روح و نفس حيواني داراي قوايي هستند كه به دو دسته كلّي تقسيم مي شود: قواي محركه يا تحريكي، قواي مدركه يا ادراكي. قواي تحريكي و ادراكي نيز داراي تقسيمات فرعي ديگري هستند. گروهي از حكما بر اين باورند كه نفس حيواني جز مجموع اين قوا نيست، ولي جمعي ديگر معتقدند كه حقيقت نفس حيواني، قوّه وهْميه است و ساير قوا در خدمت آن مي باشند.(1) مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد كه حيوانات همانند انسان داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي وعاطفه و احساسات هستند. دشمني و دوستي را مي فهمند. ملاك تكليف و مسئوليت يعني قوّهء انتخاب , و قدرت اختيار در حيوانات امري قطعي است، اگر چه از ميزان و حدود آن اطلاع دقيقي نداريم . آن مفسر كبير در تفسيرالميزان مي فرمايد: "مطالعه و دقت در مراحل زندگي حيوانات اين حقيقت را روشن مي كند كه آن ها هم مانند انسان ها داراي افكار و انديشه هاي فردي و اجتماعي هستند .در راستاي تأمين نيازمندهاي خود با آگاهي لازم اقدام مي نمايند . همين آگاهي است كه آن ها را به جلب منفعت و دفع ضرر راهنمايي مي سازد. دانشمنداني كه درباره زندگي حيوانات تحقيق كرده اند, آثار بسيار شگفتي از زندگي اجتماعي در آن ها كشف كرده اند. كارهاي حيوانات بر همين تفكرات استوار است .آن ها را به بعضي از امور بر مي انگيزاند و از يك سلسله كارها باز مي دارد. گويي اعمال نيك و بد را مي فهمند. مي بينيم كه حيوانات عاطفه دارند و دشمني و دوستي را مي فهمند . اين موضوع در اعتقاد به حسن و قبح مؤثر است. بذل عواطف در حيات أخروي انسان نيز اثر دارد و ملاك حساب و كتاب به شمار مي رود . اين گونه امور حشر حيوان را روشن و منطقي مي سازد. ظلم وعدالت و زشتي و خوبي در حيوان، برخاسته از فطرت طبيعي و آيين تكوين الهي است. بنابراين اگر عميقاً مطالعه شود، انسان مي فهمد حيوانات نيز به گونة ضعيف از نعمت اختيار بهره مند مي باشند .در بسياري از حيوانات علائم ترديد را مشاهد مي كنيم".(2) نتيجة بحث؛ حيوانات همانند انسان داراي روح هستند كه از ويژگي هاي آن، قوة درك و شعور، قدرت انتخاب و اختيار و احساسات و عواطف است.بنابراين هنگام مرگ روح آنها نيز مانند انسان از بدن جدا خواهد شد (تعبير بهتر و صحيح تر آن قطع تعلق روح از بدن مي باشد).

پي نوشت ها:

1. شرح اسفار اربعه، استاد مصباح، ج 8، ص 257.

2. محمد باقر شريعتي، معاد در نگاه عقل و دين، ص 375ـ 374 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

عبارت " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"در بين آياتي آمده که مربوط به همسران رسول خداست ، يعني هم مخاطب آيات قبل و هم آيات بعد همسران است ، ولي مخاطب اين عبارت به دلايل متعدد همسران نيست، از جمله:
1- آيات قبل همه با صيغه جمع مونث مخاطب يا غايب آمده ،مثلا:"ان کنتن" ،"تردن"،"تعالين"، "امتعکن"و...؛ ولي به ناگاه در اين عبارت ضمير عوض شده و ضمير جمع مذکر مي آيد: "عنکم"،"يطهرکم"؛اين نشان مي دهد که مخاطب اين عبارت زنان نيستند.
2-آيات قبل و بعد خطاب به زنان پيامبر است و بر اين تصريح شده است. در ابتداي آيات آمده :"يا ايها النبي قل لازواجک ... "و باز در آيات بعد تصريح مي کند : "يا نساء النبي من ...يا نساء النبي لستن... " ولي به ناگاه در اين عبارت مخاطب را با عنوان "اهل البيت" ياد مي کند و اين هم نشان مي دهد مخاطب غير از مخاطب قبلي است.
3-اين عبارت دلالت بر اراده خاص خدا بر طهارت و عصمت اهل بيت دارد ، زيرا اراده عمومي خدا بر پاکي همه انسان ها است . ارسال کتب و مبعوث کردن پيامبران براي محقق ساختن آن اراده عمومي است . خداوند در سوره مائده بعد از بيان احکام وضو و غسل و تيمم مي فرمايد :
«ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليطهرکم و ليتم نعمته عليکم»(1)
در اين جا سخن از اراده اختصاصي است چون با "انما" آورده که دلالت بر انحصار دارد. پس غير از اراده عمومي است و به همين جهت دلالت بر عصمت دارد اما هيچ کس ادعا نکرده زنان پيامبر معصوم بوده اند، بلکه همه بر معصوم نبودن آنان اتفاق دارند ، به خصوص که قرآن بر گناهکار بودن بعضي صراحت دارد. در سوره تحريم راجع به بعضي زنان پيامبر آمده:
" ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا عليه فان الله هو موليه و ..."(2)
در سوره احزاب آمده :"ان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظيما"(3)
در همين سوره آنان به خانه نشيني بعد از پيامبر و دوري از سردمداري جريانات سياسي امر شدند :
"و قرن في بيوتکن"(4) اما بعضي از آنان از اين فرمان صريح سر پيچي کردند .پس معلوم مي شود زنان قطعا منظور نبوده اند.
4-"اهل بيت " که مخاطب آيه تطهير است، يک عنوان است که مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد . اهل خانه يک فرد مي تواند خودش ، زن يا زنانش، فرزندان، پدر و مادرش که با او زندگي مي کنند و کسان ديگري که تحت تکفل او هستند ، باشند. قرآن ساره ، همسر حضرت ابراهيم را جزو اهل بيت ايشان مي شمارد . ملائکه خطاب به ساره مي گويند:
"رحمت الله و برکاته عليکم اهل البيت"(5) .
علاوه اينکه ما شيعيان، علي را که داماد و پسر عمو ي پيامبر است و زهرا را که جزو دختران پيامبر است و حسن و حسين را که دختر زاده هاي پيامبرند، جزو اهل بيت مي شماريم ، حال آن که پيامبر دامادها و دخترها و دختر زاده هاي ديگر هم داشته است .
پس بايد گفت مصداق اهل بيت افراد فراواني مي تواند باشد، ولي در اين جا اهل بيت با وصف عصمت آمده و بسياري از اينان معصوم نبوده اند . نمي دانيم کدامين معصوم بوده اند. پس در اين جا براي شناسايي مصداق ها راهي جز مراجعه به شخص پيامبر نداريم.
5 - حديث رسول خدا که تنها راه شناسايي مصداق هاي اهل بيت است ، به ما اعلام مي کند اهل بيت فقط امام علي ، امام حسن، امام حسين و حضرت زهرا عليهم السلام بودند که اصحاب پنجگانه کسا را تشکيل دادند . ديگران هر چند از جانب پيامبر به خير و صلاح معرفي شدند، ولي از اهل بيت به شمار نيامدند . بنا بر روايات متعدد پيامبر بارها با پيچاندن عبا به دور خود و اين چهار نفر اعلام کرد اين افراد اهل بيت هستند و جز اين ها نيست . به همين جهت دو تن از همسران در دو بار که رسول خدا اهل بيت خود را زير عبا جمع و آن ها را معرفي و براي آن ها دعا مي کرد، خواستند به زير عبا و در جمع اهل بيت وارد شوند، ولي رسول خدا ضمن تاييد آن ها اجازه ورود آن ها به زمره اهل بيت را نداد ، همچنان که در مباهله پيامبر جز اين چهار کس را با خود نبرد.
بنا بر اين آيه تطهير دلالت بر عصمت اهل بيت دارد. اهل بيت گر چه مي تواند مصداق هاي مختلف داشته باشد، ولي اهل بيت معصوم را فقط خدا و پيامبر مي شناشد. جز معرفي پيامبر، هيچ راهي براي شناسايي آنان وجود ندارد. مي توانيم با دلايلي بفهميم که بعضي جزو اهل بيت نيستند ، زيرا گناه آشکار کرده اند، ولي نمي توانيم بدانيم چه کساني جزو اهل بيت هستند، چون عصمت امري دروني است و جز خدا کسي بدان علم ندارد . پس راه شناسايي اهل بيت معصوم فقط مراجعه به پيامبر است و پيامبر هم زنانش را جزو اهل بيت نشمرده است.
پي نوشت ها:
1. مائده(5)آيه6.
2. تحريم(66)آيه4.
3. احزاب(33)آيه 29.
4. همان،آيه33.
5. هود(11)آيه 73.

از ديدگاه اسلام انسان مي‌تواند هم از نعمت‌هاي دنيا بهره‌مند شود و هم در آخرت سعادتمند باشد، هم دنيا را داشته باشد و هم آخرت را.
قرآن مجيد از کساني مثل حضرت سليمان(ع) ياد مي‌کند که هم دنيا و هم آخرت را دارند و درباره حضرت ابراهيم(ع) مي‌فرمايد: «به وي در دنيا سعادت را عطا کرديم و او در آخرت از صالحان است».(1) درباره بعضي از مؤمنان مي‌فرمايد: «پس خداوند، پاداش دنيا و نيکي پاداش آخرت را به آنها عطا فرمود».(2) امام علي(ع) در مورد انسان هاي با تقوا مي‌فرمايد: «بدانيد که در مسابقه دنيا برد با پرهيزگاران است، زيرا آنان با مردم دنيا در دنياشان شريک گشتند اما مردم دنيا در آخرت آنان شرکت نداشتند».(3)
حضرت مي‌فرمايد: «برگزيده ‌ترين شما کسي است که آخرتش را به سبب دنيايش رها نکند و دنياي خود را براي رسيدن به آخرت ترک نگويد».(4)
امّا راهکارجمع نمودن لذت دنيا و مواهب آخرت چيست؟
پاسخ : پرداختن به دنيا در چارچوب ارزش‌هاي ديني وتنظيم زندگي برپايه احکام اسلامي است. امام علي(ع) مي‌فرمايد: «اگر دنيايت را تابع دينت قرار دهي، دين و دنيا را احراز کرده و در نتيجه هم از نعمت هاي خدا در دنيا بهره مي بري و هم در آخرت از رستگاران خواهي بود».(5)
حضرت به علاء بن زياد حارثي که خانه بزرگي خريده بود، فرمود:
«مي تواني با اين دنيا به آخرت هم برسي».(6)
در بياني ملامت‌آميز خطاب به کسي که دنيا را نکوهش مي‌کرد فرمود: «دنيا خانه راستي است براي کسي که آن را راستگو انگاشت... خانه بي‌نيازي است براي کسي که از آن توشه اندوخت ... دنيا مسجد و عبادتگاه دوستداران خداست».(7)
آن چه که از ظاهر بعضي روايات بر مي‌آيد که بين دنيا و آخرت تضاد است، مثل «دنيا و آخرت دو دشمن‌اند و دو راهند مخالف هم. آن که دنيا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت، آخرت را نپسنديد و دشمن انگاشت»(8) منظور دنيايي است که انسان را از آخرت باز ‌دارد. در واقع هم دلبستگي به دنيا و آن را هدف نهايي زندگي قرار دادن و هم زندگي سعادتمندانه اخروي را هدف نهايي دانستن ، متضاد است.

پي‌نوشت‌ها:
1. نحل (16) آيه 122.
2. آل عمران (3) آيه 148.
3. نهج البلاغه، نامه 27.
4. کنز العمال، ج 3، ص 732.
5. غرر الحکم، ج 3، ص 24.
6. نهج البلاغه، خطبه 209.
7. همان، قصار 131.
8. همان، قصار 103.

سيادت از حضرت زهراسلام الله به ائمه رسيده است و ايشان نيز زن هستند پس چرا سيادت از زنان منتقل نمي شود؟

منتسبان به پيامبر اکرم(ص)از طرف مادر هم از اولاد رسول اکرم محسوب مي شوند ومحترمند ولي ملاک ترتب آثار واحکام شرعي سيادت مانند گرفتن خمس، انتساب از طرف پدر است که هر کس از طرف پدر به هاشم جد دوم رسول خدا منتسب شود سيد است.
وائمه اطهار(ع) علاوه برانتساب از طرف حضرت زهرا(س) از طريق حضرت علي(ع) يعني از طريق پدر هم منتسب به هاشم هستند ، پس آنان نيز از پدر سيد محسوب مي شوند.

چرا بیشتر پیامبران در خاورمیانه بودند

يکي از مشکلات رخدادهاي تاريخي عدم شفافيت آن است. مکان ظهور پيامبران از مسايل تاريخي است که ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشکل است. اما با توجه به رهنمودهاي وحياني مي‌گوييم:ظهور پيامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد . طبق آموزه‌هاي اسلامي همه امت‌ها از خود پيامبر داشته اند:
و ان من امّة الا خلافيها نذير، (1 ) در هر امتي نذير و هشدار دهنده اي وجود دارد.
لقد بعثنا في کلّ أمة رسولاً أنِ اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتي پيامبري فرستاديم (تا به مردم بگويند) که خدا را بپرستيد و از بت اجتناب کنيد .
از اين آيات استفاده مي شود که هر کجا انسان هائي به صورت ( قوم ) يا ( امت ) بوده اند، از فيض نبوت بي بهره نبوده اند.
اگر در قرآن مجيد، تنها نام عدّه معدودي از پيامبران بزرگ برده شده؛ بدين معنا نيست که تعداد ايشان منحصر به همين افراد است؛ بلکه در قرآن تصريح شده است که بسياري از پيامبران بوده‏اند که نامي از ايشان در اين قرآن به ميان نيامده است: ورسلاً لم نقصصهم عليک، (3)
بنابراين نمي‏توان گفت که همه پيامبران در يک منطقه خاص ظهور نموده‏اند، بلکه طبق احاديثي که در مورد تعداد آنان رسيده ؛يعني124 چهار هزار نفر، از اين تعداد چند پيامبر مشخص مربوط به آسيا و خاورميانه است، از بقيه خبري نيست. (4 )
اين احتمال نيز بعيد نيست که بسياري از مناطق جهان همانند هند، چين، آمريکا و... نيز در گذشته‌هاي دور که امکان ارتباط وجود نداشته ، بر حسب ضرورت پيامبراني مبعوث شدند که ما از رندگي آنان اطلاعي نداريم .
از نظر عقلي نيز منطقه جغرافيايي پيامبر مهم نيست؛ بلکه آن چه مهم است، تسليم حقيقت شدن است، چنان که گروندگان به اسلام از نقاط مختلف دنيا بوده و هستند.
پيامبران بزرگ در منطقه خاور ميانه ظهور نموده اند . البته پيامبران اولوالعزم و صاحب شريعت و کتاب آسماني، از شرق ميانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست . مرکز دعوت ابراهيم(ع) عراق و شام بود، به مصر و حجاز نيز سفر کرد. موسي(ع) از مصر برخاست. چون که در زمان ظهور پيامبران، منطقه مسکوني عمده انسان‏ها مناطق آسيايي بود و خاور ميانه مهد تمدن قرار داشت.
مورخان بزرگ جهان تصريح مي‌کنند که مشرق زمين (مخصوصاً شرق ميانه) گهواره تمدن انساني است و منطقه اي که به نام هلال خصيب است.
تمدن مصر باستان که قديمي ترين تمدّن شناخته شده جهان است، تمدّن بابل در عراق، تمدن يمن در جنوب حجاز، همچنين تمدّن ايران و شامات، همه نمونه تمدن‌هاي معروف بشري هستند... قدمت تمدن انساني در اين مناطق به هفت هزار سال يا بيش تر باز مي‌گردد. (5 ) از سوي ديگر، رابطه نزديکي ميان تمدن انساني و ظهور پيامبران بزرگ است، زيرا انسان‌هاي متمدن نياز بيش تري به آيين‌هاي الهي دارند، تا هم قوانين حقوقي و اجتماعي را تضمين کرده، جلو تعديات و مفاسد را بگيرد، و هم فطرت الهي آن‌ها را شکوفا سازد. به همين دليل مي‌گوييم نياز بشر امروز مخصوصاً کشورهايي که از تمدن و صنعت سهم بيش تري دارند، به مذهب، از هر زمين بيش تر است.
بعيد نيست چنين ادعا شود که هبوط حضرت آدم(ع) و ثقل جمعيت بشري در منطقه خاوري بوده ، انسان‌ها از اين منطقه به ديگر مناطق کوچ کرده اند که اگر چنين باشد مي‌گوييم: بين ثقل جمعيت و تمدن و بعثت پيامبران ارتباط منطقي برقرار است.
پيامبران مهم از مناطق معتدل ظهور نموده اند، زيرا در مناطق معتدل به دليل ظهور دانش‌ها و صنعت، بيشتر زمينه کمال انسان‌ها فراهم مي‌شود و بيش تر آماده پذيرش پيامبران هستند.(6)
پي‌نوشت‌ها:
1. فاطر (35) آيه 24.
2. نحل (16) آيه 36.
3. نساء (4)آيه 124.
6 . منشور جاويد ج 10 ،ص100 ،جعفر سبحاني ، قم ، مؤسسه امام صادق (ع) ،1370 ،چاپ اول .
5 . پيام قرآن ، ج7 ، ص 368 ، ناصر مکارم شيرازي ، قم ،مدرسه الامام علي بن ابيطالب (ع) ،1375 ،چاپ سوم .
6. منشور جاويد ج10، ص100- 105؛پيام قرآن، ج7 ،ص368 -389 .

آيه اي از قرآن كه انسان را دعوت به انديشيدن درباره  محيط پيرامون خود مي كند بيان كنيد.

آيات متعددي از قرآن كريم انسان ها را به تفكر در خلقت آسمان ها و زمين و محيط پيرامون خود دعوت مي نمايد. تفكر در برخي از موارد آثار اعتقادي و در برخي از موارد آثار اخلاقي دارد.
در بُعد اعتقادي، تفكر و سير در خلقت، همانند نگاه كردن به آينه اي است كه انسان را به امر ديگري رهنمون مي سازد؛ يعني مخلوقات، آيه و نشانه اي از حقانيت وجود خدا هستند :
« سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏؛(1)
به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جان شان به آن ها نشان مى‏دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حق است‏».
خداوند از راه هاي گوناگوني انسان ها را به اهميت تفكر در خلقت خود و محيط پيرامون خود دعوت مي نمايد؛ در برخي از موارد در وصف انسان هاي عاقل مي فرمايد:
« الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاما وَ قُعُودا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2)
همان ها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، آن گاه كه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند . در اسرار آفرينش آسمان ها و زمين مى‏انديشند (و مى‏گويند:) بار الها! اين ها را بيهوده نيافريده‏اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!»
در برخي از موارد انسان هاي غافل را سرزنش مي نمايد و مي فرمايد:
« أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُون‏؛ (3)
آنان با خود نينديشيدند كه خداوند، آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است جز به حق و براى زمان معيّنى نيافريده است؟! ولى بسيارى از مردم (رستاخيز و) لقاى پروردگارشان را منكرند!»
اما آثار ديگري كه در تفكر پيرامون محيط خود وجود دارد، مربوط به بُعد اخلاق است . اثر آن بدين گونه است كه تفكر در احوال گذشتگان و آثار و بناهايي كه از آن ها به جا مانده، باعث عبرت گرفتن انسان هاي عاقل مي گردد . خداوند متعال انسان هاي غافل را سرزنش نموده و مي فرمايد:
« أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ؛(4)
روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آن ها بودند چه شد؟! همان ها كه نفرات شان از اين ها بيش تر، نيرو و آثارشان در زمين فزون تر بود امّا هرگز آنچه را به دست مى‏آوردند نتوانست آن ها را بى‏نياز سازد [و عذاب الهى را از آنان دور كند]».
پي نوشت ها:
1. فصلت(41) آيه 53.
2. آل عمران(3) آيه 191.
3. روم(30) آيه 8.
4. غافر(40) آيه 82.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

ایای معاد با همان جسم خارجی ماست

آیا معاد با همین جسم امروزین ماست؟ در بیانات آیت الله مصباح در «اصول عقاید» چنین استنباط کردم. حال آنکه چنین مطلبی اولا ضروری به نظر نمی‌رسد و ثانیا بر خلاف قانون پایستگی ماده است!

پرسش 1:
اعتقادي شرح آيا معاد با همين جسم امروزين ماست؟ در بيانات آيت الله مصباح در «اصول عقايد» چنين استنباط کردم. حال آنکه چنين مطلبي اولا ضروري به نظر نمي‌رسد و ثانيا بر خلاف قانون پايستگي ماده است؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه مبارك
دربارة معاد از جنبه‌هاي مختلف جاي سخن فراوان است ، ولي به طور کلي اين رويکرد مورد اتفاق نظر بسياري از علماي بزرگ اسلامي و شيعي است . متکلمان و فلاسفه اذعان کرده‌اند که معاد انسان هم جسماني و هم روحاني است.
اين نظريه که جامع‌ترين نظريه در باب معاد است ، سازگاري بيشتري با آموزه‌هاي وحياني دارد. بر اساس اين ديدگاه آدمي در آخرت با وجودي جسماني روحاني، حضور مي‌يابد و حيات اخروي او حياتي دو بُعدي است. مبناي انسان شناختي ديدگاه اين است که انسان موجود دو ساحتي است که از دو بُعد جسماني و روحاني فراهم آمده ، به گونه‌اي که هر دو در حقيقت او دخيل‌اند . چنين نيست که يکي (مثلاً ساحت جسماني) جنبه عارضي و موقتي داشته باشد. البته بُعد روحاني انسان در مقايسه با ساحات جسماني او از نوعي اصالت برخوردار است، اما فرعيت بُعد جسماني لزوماً به معناي خروج آن از حقيقت ذات آدمي نيست.
بنابر اين، اگر هر دو جنبة جسماني و روحاني را در ذات انسان دخيل بدانيم، چاره‌اي جز پذيرش معاد جسماني و روحاني نخواهيم داشت، زيرا حضور حقيقت هر فرد در سراي آخرت ضروري است، چرا که در غير اين صورت، حاضران در رستاخيز موجوداتي مغاير با انسان‌هايي که مدت زماني در دنيا به سر برده‌اند، خواهند بود . ديگر نمي‌توان گفت همان شخصي که در دنيا بوده است، اينک در پيشگاه الهي حاضر مي‌شود و پاداش و يا کيفر اعمال خود را مي‌بيند، بنابر اين لزوم حضور انسان با تمام حقيقت وجودي خود در آخرت، اقتضا مي‌کند که معاد او جسماني روحاني باشد.(1)
بنابر اين معاد جسماني با جسم که آدمي در عالم دنيا با آن اعمالي انجام داده ،حقيقت انکار ناپذير است . قرآن کريم در سوره ياسين در اين باره به صراحت مي‌گويد:
«قال من يحيي العظام وهي رميم؟ قل يحييها الذين أنشأها أوّل مرّة وهو بکلّ خلقٍ عليم؛(2) گفت چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است ،زندگى مى‏بخشد؛ بگو همان كسى كه نخستين‏بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر گونه آفرينشى داناست».
بنابر اين معاد جسماني و اين که بدن و جسم امروزين در قيامت دوباره زنده مي‌شود، جاي ترديد نيست، ولي آيا آن بدن ، بدن مادي است ، در حالي كه طبق برخي آيات ديگر نظام عالم ماده برچيده خواهد شد ؟ در اين جا فيلسوفان حكمت متعاليه مانند مرحوم صدرا و زنوزي نظرات خاصي اعلام كرده اند. طبق نظريه مرحوم زنوزي اگر چه معاد در قيامت جسماني و با همين بدن خواهد بود‌، اما صورت متكامل اين بدن در آخرت خواهد بود‌، نه صورت مادي آن . اين صورت متكامل همان چيزي است كه از آن به بدن اخروي تعبير مي كند . طبق اين نظريه اشكالي كه طرح كرده ايد ، مطرح نمي شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 256، نشر معارف، قم 1378ش.
2. يس (36) آيه 78 ـ 79.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها