پرسش وپاسخ

 

امام على عليه‏السلام : آن كه بداخلاق باشد خانواده‏اش از او دلتنگ و بيزار شوند . غرر الحكم : 8595 منتخب ميزان الحكمة : 184

 

پرسش 1:
با توجه به نبود عبارت «أشهد أن عليا ولي الله » در صدر اسلام ، آيا گفتن اين عبارت از طرف شيعيان بدعت نيست؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
«اشهد أنّ علياً ولى اللَّه» چه در زمان پيامبر(ص) و چه بعد از آن و چه در زمان كنونى جزء اذان و اقامه نبوده و نيست. بندهاى اذان نزد شيعه هجده تا است؛ در آغاز چهار اللَّه‏اكبر، سپس اشهد ان لااله الاّاللَّه، اشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، حى على الصلاة، حى على الفلاح، حى على خير العمل، اللَّه‏اكبر و لااله الاّ اللَّه، هر كدام دوبار و بندهاى اقامه هفده تا است ،مانند بندهاى اذان با اين تفاوت كه لااله الاّ اللَّه آخر يكى است و «قد قامت الصلاة» دوبار اضافه شده و «اللَّه‏اكبر» دوبار گفته مى‏شود.
يكي از اتهاماتي كه به شيعه نسبت مي دهند، اين است كه مي گويند: شيعه جمله اشهد ان عليا اميرالمؤمنين را جزو اذان و گفتن آن را واجب مي دانند. اين ، اتهام و كذب است چون هيچ كدام از فقهاي شيعه نگفته اند كه اين جمله جزء اذان است و هيچ كدام گفتن آن را واجب نمي دانند. صاحب جواهر مي گويد:
ذكر جمله اشهد ان عليا امير المؤمنين در اذان ، اگر به قصد جزئيت نباشد، اشكالي ندارد و به موالات اذان ضرر نمي زند ،همان طوري كه ذكر جمله صلي الله عليه و آله بعد از اشهد ان محمد رسول الله به موالات اذان آسيب نمي رساند. (1)
آيت الله حكيم در مستمسك العروه مي گويد:
درباره شهادت به ولايت حضرت علي (ع )، شيخ طوسي در نهايه و مبسوط گفته است : روايات غيرقابل اعتمادي شهادت به ولايت را جزو اذان به حساب آورده است ولي نمي توان به آنها عمل كرد . اگر كسي اين جمله را بگويد، گناه نكرده است ولي بايد دانست كه اين جمله نه فضيلت اذان و اقامه است و نه از كمال اذان و اقامه است .
علامه در منتهي مي گويد: اخبار شاذي كه جمله «اشهد ان عليا اميرالمؤمنين» را جزء اذان و اقامه به حساب آورده ، قابل اعتماد نيستند. پس از اين آيه الله حكيم مي گويد:
اگر كسي اين جمله را به قصد استحباب مطلق بگويد ،اشكالي ندارد ،چون در حديثي آمده است : هر وقت كسي لا اله الا الله و محمد رسول الله گفت ، بايد علي اميرالمؤمنين هم بگويد.
بعد مي گويد: در عصر حاضر، جمله اشهد ان عليا ولي الله از شعارهاي تشيع گرديده است . اگر كسي به اين خاطر آن را بگويد، اشكالي ندارد و حتي ممكن است گاهي ذكر اين جمله واجب باشد.(2)
در مستند العروه آمده است : ما براي گفتن جمله اشهد ان عليا ولي الله نيازي به ورود نص نداريم ،چون ولايت ، از متممات رسالت ، از مقومات ايمان و كمال دين است و به خصوص در اين عصر هيچ گونه نيازي به امر ديگري نيست ،چون اين جمله روشن ترين شعار شيعه و آشكارترين رمز تشيع است . بر اين اساس ذكر اين جمله ، چه در اذان و چه در غير اذان هيچ گونه اشكالي ندارد. البته اين جمله جزو اذان نيست و اگر كسي به قصد اين كه جزء اذان است ، آن را بگويد، كار حرامي كرده است. (3)
اصلا چرا اين جمله مطرح شد؟
بني اميه تمام تلاش خود را به كار بردند تا نام و آثار حضرت علي (ع) محو شود. شيعه براي زنده نگه داشتن نام علي و ولايت حضرت در طول تاريخ با همه تلاش ، با ذكر جمله اشهد ان عليا ولي الله ، مانع موفقيت دشمن شده است . فخر رازي در تفسير سوره فاتحه ، در مسأله فقهي جهر به بسم الله مي گويد:
علي (ع) بسم الله الرحمن الرحيم را در نمازها بلند مي گفت و بر بلند گفتن تأكيد داشت . وقتي كه حكومت و دولت به بني اميه رسيد، آنان از بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم ممانعت كردند و در اين ممانعت بسيار تأكيد داشتند . علت اصلي ممانعت آنها اين بود كه آنان سعي داشتند آثار علي (ع) را از بين ببرند.
بعد مي گويد: دلايل عقلي موافق نظر ما است و عمل حضرت علي هم كمك ما است.هر كس علي را امام دين خود كند، در دين و جان خود به زنجير ناگسستني چنگ زده است . (4)
در آن زمان كه امويان حاكم بودند، در برخي از مناطق كشور اسلامي ياران مخلص حضرت علي(ع) را مي كشتند. حضرت را سب و نفرين مي كردند و حتي نمي گذاشتند كسي نام علي را براي بچه هاي خود انتخاب كند. بر هيچ كس پوشيده نيست كه چه بلاهاي از سوي امويان و عباسيان بر آل علي و سادات علوي رسيد. شيعه در برابر اين فشارها مقاومت كرد و علي را فراموش نكرد . به اين ترتيب علي ، ياد علي و مكتب علي زنده ماند.
پي نوشت:
1. جواهر الكلام ، ج 9، ص 86، چاپ بيروت.
2. مستمسك العروه ، ج 5، چاپ بيروت ، ص 544.
3. مستند العروه ، ج 2، ص 287.
4. تفسير كبير، ج 1، ص 160.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 

امام على عليه‏السلام : بدخويى ، مايه تيره روزى و شكنجه روح است . غرر الحكم : 5639 منتخب ميزان الحكمة : 184

 

پرسش 1:
007 شرح اگه کسي ندونه که شهوتي شدن و خود ارضايي به غسل احتياج داره و بعد از چند سال بفهمه تکليف نمازاش چيه؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر .
اگر در ياد گرفتن مسائل کوتاهي نکرده ايد ،روزه ها صحيح است و قضا ندارد، ولي نمازهايي را که در حال جنابت خوانده ايد ، در هر حال بايد قضا کنيد . ( 1 )
پي نوشت:
1. جامع المسائل، آيت الله فاضل لنکراني، ج 1 ،ص 151 فس 558

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : بد خويى ، گناهى نابخشودنى است . المحجّه البيضاء : 5 / 39 منتخب ميزان الحكمة : 184

 

پرسش 1:
رابطه ي دو صفت ستار و غيور بودن خدا ؟
پاسخ:
سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
ناموس از زبان يوناني به زبان عربي و از آن به فارسي آمده است. معاني مختلف دارد، از آن ميان : احکام شريعت و قانون الهي، منزل، خانه، صاحب منزل و خانه و سراي، صاحب راز
است.(1)
«قلب تو از نواميس الهيه است» بازتاب اين سخن حکما است : «القلب حرم الله، فلا تسکن في حرم الله غير الله؛ قلب حرم خداوند است، پس در حرم خدا غير خدا را جاي ندهيد».
بنابراين چون خداوند غيور است، دوست ندارد که در حرم امن او که قلب بندگانش است ، غير او جاي بگيرد. چون آمدن غير در قلب مؤمن ، ورود نامحرم در حرم امن و اختصاص خداوند است . خدا اجازه نمي‌دهد غيري در حرم او وارد شود. پس غيور گفته شده.
خداوند ستار العيوب است، يعني تا جايي که امکان دارد، اسرار بندگان خود را حفظ مي‌کند و عيوب را مستور مي‌دارد و نمي‌گذارد کسي اطلاع يابد، ولي از مجموع آموزه‌هاي ديني و مناجات ائمه(ع) به دست مي‌آيد که اسم ستار و غيور ظهور و تجلي خاص خود را دارد، مثلاً اسم ستار بيشتر در جايي تجلي مي‌کند که کسي از روي جهل و يا فريب شيطان و هواي نفس و نه از روي عناد و طغيان دست به گناه بزند، خداوند ستار العيوب است. با اسم ستار تجلي مي‌کند و نمي‌گذارد کسي بر گناه بنده‌اش اطلاع پيدا کند، ولي اگر معصيت و سرکشي از حد بيرون رفت و از روي طغيان و تکبر در برابر اوامر الهي که ناموس الهي است ظاهر شد، خداوند ممکن است با اسم غيور تجلي کند و او را رسوا سازد، چون غيرت الهي اجازه تکبر و طغيان به کسي نمي‌دهد، از اين رو وقتي ابليس در برابر او تکبر نمود، آن گونه او را روا ساخت و گرفتار لعن و نفرين ابدي نمود.

پي‌نوشت‌:
1. لغت‌نامه دهخدا، ماده ناموس.

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
كسى كه شكم خود را پر كند ، به ملكوت آسمانها و زمين وارد نشود . تنبيه الخواطر : 1 / 100 منتخب ميزان الحكمة : 22

پرسش 1:
اسارات زنان شرح در برخي بحث هاي اسلامي اين مطلب مطرح مي شود که گاهي زنان در جنگ ها شرکت مي کردند و در نتيجه آنها هم اسير مي شدند. اما گاهي بدون توجه به شرکت يا عدم شرکت زنان در جنگ اسارت صورت مي گيرد، مثل نبرد بني مصطلق يا بني قريظه...........
پاسخ:
پرسشگر ارجمند و گرامي..
در عصر پيامبر(ص) شرائط حاکم بر جامعه به صورتي متفاوت با عصر ما بود، در آن جامعه آن زمان، موضوع اسير شدن زنان و کودکان، امري متعارف و معمولي بلکه تا حدي ضروري به حساب مي‌آمد، زيرا بعد از کشته شدن مردان جنگجوي سپاه دشمن يا يک طايفه،‌اگر زنان و کودکان به عنوان اسارت برده نمي‌شدند و از آنان مراقبت و نگهداري نمي‌شد و هزينه زندگي آنان تأمين نمي‌گرديد،‌مشکلات زيادي براي خود ‌آنها به وجود مي‌آمد، چون زنان نمي‌توانستند امور زندگي خود و نيازهاي خانواده را تأمين کنند، بنابر اين ضرورت اجتماعي آن زمان چنين اقتضا مي‌کرد که زنان و کودکان به اسارت گرفته شوند تا هم از نظر معيشت تأمين گردند، هم از نظر اخلاقي و فرهنگي و تربيت داراي سرپرستي باشند که به آنان رسيدگي نمايد .
اين عمل نه تنها به ضرر و زيان آنان، در آن عصر نبود، بلکه نوعي خدمت به آنان به حساب مي‌آمد . در مورد اسلام نيز با تربيت و‌آگاهي از احكام و قواعد و آداب و اخلاق اسلامي نيز نوعي خدمت به آنها به حساب مي آمد.
آن عصر زنان کاملاً وابسته به مردان بودند و به شدت نياز به سرپرست داشتند . سرپرستي هم بايد توسط مردان انجام مي‌شد، همچنين اگر زنان و کودکان را رها مي‌کردند، مورد حمله و تجاوز طايفه‌ها و گروه‌ها و افراد قدرتمند ديگر قرار مي‌گرفتند.
البته اسلام بعد از به اسارت گرفتن زنان و کودکان و افراد ديگر زمينه‌هاي زيادي براي آزادي تدريجي آنان فراهم کرده که در کتاب‌هاي فقهي آمده است.
براي آگاهي بيشتر به کتاب‌هاي‌هايي مانند:
1) نگاهي به بردگي، از محمدعلي گرامي؛ 2) اسلام و مسأله آزادي بردگي،‌از موسوي زنجاني؛ 3) بردگي در اسلام،‌از صادق ايرجي، مراجعه نماييد.

 

پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم : آن كه غذا كم خورَد ، معده‏اش سالم ماند و صفاى دل يابد . و هر كه پرخور باشد معده‏اش بيمار و قلبش سخت شود . تنبيه الخواطر : 1 / 46 منتخب ميزان الحكمة : 22

 

پرسش 1:
لزوم تقليد از مرجع تفليد براي دانستن اول ماه (به طور خاص در مورد عيد فطر)
شرح با اجازه آيت الله شيخ علي آقاي صافي گلپايگاني بر تقليد از آيت الله بهجت (رحمه الله) باقي مانده ام. امسال وقتي از تلويزيون عيد فطر يکشنبه اعلام شد، صبح يکشنبه با اينکه شک داشتم اين نظر مرجع من هم باشد ، ولي به دليل تنبلي يا ... نرفتم در اينترنت که نظر مرجعم را هم از سايت ايشان ببينم. بعد از افطار کردن (پس ابطال روزه) اما به اينترنت رفتم و ديدم که در سايتشان اطلاعيه اي داده نشده است
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
به نظر آيت الله بهجت يكي از راه هاي ثابت شدن اول ماه ، حكم حاكم شرع است. امسال حاکم شرع حکم کرد که روز يکشنبه عيد فطر است بنابراين روز يکشنبه عيد بوده و براي شما هيچ مشکلي ندارد.(1)
پي نوشت:
1 .آيت الله بهجت ،توضيح المسائل ،ص268 راه ثابت شده اول ماه.

پرسش 2:
آيا آيت الله بهجت و شيخ علي آقاي صافي معتقد به همزمان بودن روز عيد فطر در تمام بلاد اسلامي (در هر کجاي زمين که قرار دادشته باشند) هستند؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
حضرت آيه الله العظمي بهجت ( ره ) مي فرمايد : اگر در شهري ماه ديده شد ، در صورتي براي ساکنين شهر ديگر مفيد است که يقين يا اطمينان بکنند . اگر در آسمان يا زمين مانعي نبود ،در آن جا هم ماه ديده مي شد ، چه در شرق باشد يا در غرب ، ولي اگر به اين مطلب يقين نداشته باشند ،نمي توانند به ديدن ماه در شهر ديگر اکتفا کنند . ( 1 )
بنا بر اين در هر جائي که ساکنان آن مناطق يقين يا اطمينان پيدا بکنند ، اگر در آسمان يا زمين مانعي نبود ،در آن جا هم ماه ديده مي شد ، چه در شرق باشد يا در غرب، براي آنان رؤيت هلال ثابت مي شود. اگر به اين مطلب يقين يا اطمينان نداشته باشند ،رؤيت هلال براي آنان ثابت نمي شود، بنا بر اين تا براي مقلدين هر مرجع رؤيت هلال ثابت نشود، نمي توانند افطار کنند .
در برخي موارد ممکن است براي مرجعي رؤيت هلال ثابت شود و براي مقلد او رؤيت هلال ثابت نشود و بالعکس هر کس بايد به وظيفه خود عمل کند و هيچ مشکلي به وجود نمي آيد .
حضرت آيه الله العظمي بهجت ( ره ) يکي از راه هاي ثبوت اول ماه را حکم حاکم شرع مي داند . امسال که سال 1388 خورشيدي مطابق 1430 قمري مي باشد ،رهبر معظم انقلاب حکم به عيد فطر نمودند و کساني که به استناد حکم آيت الله خامنه اي عيد گرفته اند، مشکلي ندارند.
پي نوشت :
1 . توضيح المسائل حضرت آيه الله العظمي بهجت ( ره ) ص 268 ، راه ثابت شدن اول ماه .

پرسش 3:
آيا آيت الله بهجت و شيخ علي آقاي صافي رؤيت توسط چشم مسلح را نيز قابل اعتبار براي اعلام روز اول ماه مي دانند؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
منابع فقهي از حضرت آيه الله العظمي حاج علي آقاي گلپايگاني در اختيار نداريم تا نظر ايشان را در باره رؤيت هلال در اختيارتان قرار دهيم . مي توانيد با دفتر معظم له که در دفتر سابق حضرت آيه الله العظمي بهجت ( ره ) مستقر شدند، با شماره تلفن 3ـ 7740220ـ0251تماس گرفته تا نظرات فقهي معظم له را در اختيارتان قرار دهند .
پي نوشت:

1 .آيت الله بهجت ،توضيح المسائل ،ص268 راه ثابت شده اول ماه.

 

امام على عليه‏السلام : با پُرخورى ، تن‏درستى‏اى نخواهد بود . مائة كلمة للجاحظ ، صفحه 32 ، حديث 16.

 

پرسش 1:
صيغه شرح ايا براي کسي که به سن ازدواج رسيده باشه ولي هنوز شرايط ازدواج براش مهيا نباشه مانند شغل و خونه مي تونه دختري صيغه کنه؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي اعمال.

از ديدگاه اسلام صيغه ( ازدواج موقت ) طبق شرائطي جايز بوده و اشکالي ندارد . يکي از شرائط آن است که :
اگر بخواهيد دختري را به عقد موقت خود در آوريد ، اگر باکره باشد ،بايد با اجازه پدر دختر باشد . اگر باکره نباشد، نيازي به اذن و اجازه پدر نيست . مي توانيد او را به عقد موقت خود در آوريد . پي نوشت:
1.توضيح المسائل مراجع ،ج 2 ،ص 387 ،م 2376

 

امام على عليه‏ السلام : هر كس خوردنش بسيار شود ، تن‏درستى‏ اش كاهش مى‏يابد و هزينه‏اش بر وى سنگين مى‏گردد . غرر الحكم ، حديث 8903 ، عيون الحكم والمواعظ ، صفحه 434 ، حديث 7500 دانش نامه احاديث پزشكي : 2 / 46

 

پرسش 1:
کسي که با استمنا به سن تکليف برسد چه حکمي دارد؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکراز ارتباطتان با اين مرکز
نشانه بالغ شدن يكى از سه چيز است: بنا بر اين هريک از اين سه نشانه به تنهائي علامت بلوغ و رسيدن به حد تکليف شرعي است .
1 - روييدن موي درشت زير شکم بالاي عورت .
2 - بيرون آمدن مني ، در خواب يا بيداري با اختيار يا بي اختيار .
-3 تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد و تمام شدن نه سال قمرى در زن 0 ( 1 )
بنابر اين اگر با استمنا از شما مني خارج شده باشد ، به سن تکليف رسيده ايد و بايد غسل جنابت کرده و نمازهاي خود را بخوانيد .
آن مقدار از نماز و روزه كه مي دانيد بعد از بالغ شدن انجام نداده ايد، آن ها را بايد قضا كنيد .
استمنا گناه است وضررهاي روحي وجسمي بسيار زيادي دارد.
پي‌نوشت‌:
1. توضيح المسائل مراجع م 2252.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .

امام صادق عليه‏السلام : براى قلب مؤمن چيزى زيانبارتر از پرخورى نيست . پرخورى موجب دو چيز مى‏شود : سنگدلى و تحريك شهوت . مستدرك الوسائل : 12 / 94 / 13615 منتخب م

 

امام صادق عليه‏السلام : براى قلب مؤمن چيزى زيانبارتر از پرخورى نيست . پرخورى موجب دو چيز مى‏شود : سنگدلى و تحريك شهوت . مستدرك الوسائل : 12 / 94 / 13615 منتخب ميزان الحكمة : 22

 

پرسش 1: امامت شرح 1. اشاره به آيه كرده ايد كه در آن به " اولو الامر " و اطاعت از آنها تاكيد شده است. چرا در اين آيه شريف يا ديگر آيات مستقسم به امامت كه مسئله بسيار مهمي است اشاره نشده؟ . پاسخ: نامه قبلي 9165-8802-8414-8564 چرا مساله مهمي مانند امامت به صراحت در قرآن نيامده ؟ اين طور نيست و اين مساله به صراحت و نص صريح در قرآن آمده ،همان گونه که نبوت و ديگر مسائل مهم اعتقادي در قرآن ذكر شده است . كلمه امام و ائمه كه به اصل مسئله امامت اشاره دارد به طور صريح در آيات متعدد آمده است. اما اگر منظور تصريح به اسم شخصي به عنوان امام بعد از پيامبر است‌،‌آري اين موضوع ، صراحتاً در قرآن نيامده است ، در عين حال به موضوع امامت بعد از پيامبر در آياتي اشاره شده است ، از جمله آيه اولوا الامر.و نيز آيه ولايت و ديگر آيات كه مساله امامت را بيان كرده و وجوب اطاعت از امام و ولي را به تصريح ( حتي با اشاره به برخي از صفات امام مانند عصمت ) بيان كرده است . وقتي كه خداي متعال امر مي كند به اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و نبي و همان اطاعت مطلق و بدون قيد و شرطي را كه براي نبي ثابت مي كند، براي ولي امر هم ثابت مي كند ، وقتي از حاكم اسلامي بعد از پيامبر به عنوان ولي امر ياد مي شود و محدوده زماني هم براي آن تعيين نمي شود ، آيا اين آيه هيچ پيامي در مورد اصل امامت ندارد؟ امام و ولي هم در آيه ولايت به صراحت و به نص ذكر شده است : « انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكاه و هم راكعون »(1) اين صراحت به ابلغ وجه خود در مي باشد ،يعني نص به صفت خاص كه از نص به اسم روشن ترو بليغ تر و نافذتر است . اين آيه به تصريح تمام مفسران شيعه و سني در شان علي بن ابيطالب عليه السلام نازل شده است . اين خصوصيت در تاريخ اسلام در مورد ايشان محقق شده كه در حال ركوع انفاق به مستحق داشته است . اسم علي در قرآن نيامده و دليلي هم بر لزوم اين مطلب موجود نيست . امر امامت بايد ذكر مي شد كه شده است ،آن هم به تصريح ابلغ ، فرد بايد مشخص مي شد ،كه مشخص شده است، به صفت خاص كه ابلغ من التصريح بالاسم العلم مي باشد (2) اما اينكه اسم بيايد كه مثلا علي بن ابيطالب امام است، ديگر لزومي ندارد ، كسي كه قبول نكند اين تصريحات و تنصيصات روشن را ،اگر اسم هم مي امد، اشكال مي كرد كه از كجا معلوم كه اين علي ، علي بن ابيطالب بن عبد المطلب بن هاشم است و علي بن ابيطالب ديگر نيست كه در تاريخ هم اين اسم بسيار بوده است. همان گونه كه صريح اسم پيامبر در كتاب هاي آسماني مانند تورات و انجيل تحريف شد. اما اين كه فرموده ايد بر فرض كه اين ولايت مورد بحث در آيه ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام باشد ولي چه ربطي به امامت دارد ؟ نامفهوم بود ؛ چرا كه ارتباط اين دو امر معلوم است چرا كه طرفداران ولايت علي ، امامت علي را گفته و قبول مي كنند و منكران ولايت هم همين امامت علي را منكرند و اين دو دو امر جداي از هم نيستند .كسي از مسلمين هم ( چه سني چه شيعه ) هم چنين تلقي از اين دو مساله ندارد . اما تداوم امامت دلائل خود را دارد ، علاوه بر اطلاقي كه در آيه اولو الامر آمده كه باز زماني مشخصي را تعيين نفرموده است . چرا خداوند كه مي گويد دين را كامل كردم ،باز با امامت آن را ادامه مي دهد ؟ امامت جزو دين و بلكه پايه و ركن اساسي دين است . اتمام دين در آيه مورد اشاره به روشن شدن امر امامت و ولايت مي باشد ،نه اينكه امامت و ولايت امري خارج از دين باشد و بعد اشكال كنيد كه خدا كه دين را كامل نموده، چرا امامت را دوباره وارد بحث كرده است. در واقع با وجود ابلاغ مسئله امامت بود كه دين كامل شد ، نه اينكه امامت يك مسئله خارج از دين باشد و دين كامل شده ديگر نيازي به امامت نداشته باشد. اكمال دين به معني بيان تمام آنچه كه بايد بيان مي شد و روشن شدن آنچه كه از اركان دين براي انسان بايد روشن مي شد ، مي باشد و امامت هم جزو همين اركان دين است . اكمال دين محدوده مشخص دارد كه خدا در عرض بيست و سه سال از عمر مبارك رسول اكرم اين امر را به انجام رساند ، لكن امامتامري مستمر است چرا كه فلسفه امامت در استمرار مي باشد كه عبارت است از حفاظت از كليت و بيان و تبيين اجزاي عقيدتي ، حقوقي و اخلاقي دين و اجراي احكام الله . اينكه گفتيد خدا مي ترسد كه امامت را طرح كند ، پاسخ آن را در سوال خودتان بيان شد كه ظاهراً‌ توجه نكرديد. گفتيد كه خدا به پيامبر گفته كه ترس نداشته باشد و بعد ترس خدا را عنوان كرديد ، آيا متوجه تناقض نشديد؟! وقتي سخن از ترس (نگراني) پيامبر است و خدا به او‌ارامش مي دهد ، ديگر عنوان كردن ترس خدا چه معنايي دارد!! اين كه مي فرمائيد خدا بي واسطه در عالم كاري را انجام داده و مي دهد ،با مشاهدات ما از سنت الهي در اين عالم و با نظر خود دين متفاوت است ؛ چرا كه هر آنچه ديده ايم، اعمال نفوذ خدا بود در اين عالم به واسطه وسائطي و اصلا اين مساله قانون خدا وسنت الهي است كه در حديث بيان شده است: « ابي الله ان يجري الامور الا باسباب و جعل لكل شيء سببا و ... »(3) بنا براين هرچيزي در عالم سببي دارد كه خدا به واسطه آن اعمال نفوذ در شي ديگر مي كند ( 4) حفظ دين هم اسبابي دارد كه يكي از اسباب مهم و اصلي و بلكه مهم ترين سبب آن وجود امام و حجت است كه به بيان و تبيين معارف دين بپردازد.نيز اجراي حدود و احكام الهي در جامعه بكند . ا تبيين معارف و اجراي حدود و احكام الهي در جامعه هميشه محتاج به امام است ،چه زماني كه نبي باشد ،چه نباشد لكن در زمان حضور نبي چه بسا نبي ،امام هم هست .چه بسا نيست، مثل زمان حضرت موسي عليه السلام كه هم نبي بود و هم امام و حضرت خضر در زمان ايشان و همين طور حضرت هارون عليهما السلام نبي بودند ولي امام نبودند . در مورد پيامبر اكرم هم نبي بودند و هم امام ، يعني هم وظايف نبوت كه گرفتن وحي و رساندن به مردم است ،انجام مي دادند و هم وظايف امامت را كه تبيين معارف و احكام و اجراي احكام و حدود الهي در جامعه مي باشد . به دليل نص صريح قرآن كريم ،نبوت ختم شده است، بنا به دلائلي كه دارد ( مثل اكمال دين كه بيان اصول و كليات دين است كه تا آخر عمر شريف حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم به انجام رسيد ) اما امامت و ملاك نياز به امامت يعني تبيين معارف دين و اجراي احكام و حدود الهي همچنان ادامه دارد كه اين امر به عقيده شيعه در امامت علي و يازده امام بعد از او متبلور شده است . به عقيده اهل سنت ( تمام اهل سنت ) در افراد ديگري متبلور شده است . بنابراين بنابر قاعده لطف امامت ادامه دارد ولي نبوت قطع شده است چرا كه لطف در امامت با لطف در نبوت فرق مي كند و اين به نوع كاري كه در جامعه بر عهده دارند برمي گردد ، پس اين گونه نيست كه اگر لطف هم ادامه داشته باشد ، لطف به طريق نبوت ادامه يابد . پس قانون لطف تغيير نكرده، بلكه نوع لطفي كه در نبوت است، با نوع لطفي كه در امامت است ( هر چند كه در اصل و ريشه يكي هستند ) فرق مي كند . نياز بشر به نبي به دليل اكمال دين كه وظيفه نبي رساندن دين به مردم بود ، رفع شده است ولي نياز بشر به امام هنوز به قوت خود باقي است ،پس ادامه دارد . امامت از اصول مذهب شيعه است و اگر كسي به‌ان اعتقاد ندارد ، از مذهب شيعه بيرون است ، نه از دين اسلام. هيچ فقيه يا متكلم شيعه بيان نكرده كه غير شيعه مسلمان نيست. اگر چه رواياتي از پيامبر در مورد حتي خروج از دين نيز نقل شده ، مانند كسي كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد ، به مرگ جاهليت مرده است كه در منابع اهل سنت نيز اين روايت آمده و در منابع شيعي روايات بيشتر و متنوع تر آمده است. امامت به عنوان يك اصل و پايه اي است كه بسياري از احكام و دستور و باورهاي ديني به آن پيوند خورده ، با تفاوت بينادي در آن ، تفاوت هاي بسياري در مراتب ديگر به وجود آمده است كه بخش احكام ديني تنها ، يك بخش از آن است. پي نوشت ها: 1- مائده، آيه 55 2- در اين رابطه مي توانيد به كتاب هائي كه در باب معاني و بيان و بديع در ادبيات عرب نوشته شده مثل كتاب المطول و شرح مختصر المعاني مراجعه كنيد . 3- اصول كافي ،ج 1 ،ص 183 4- حتي در مثالي هم كه شما فرموديد ،همين طور است لكن سبب و واسطه در هر موردي با مورد ديگر فرق مي كند كه در مثال شما اسباب حفظ كعبه ( دقت كنيد حفظ كعبه ،نه دين ) به واسطه پرندگاني بود كه سنگ هائي را حمل مي كرند . نيز به واسطه دعائي بود كه عبدالمطلب كرد و از خدا درخواست ياري نمود . اين طور هم نيست كه هميشه خدا از همين نوع از اسباب در همه جا استفاده كند كه حالت شبيه به معجزه دارند ،چرا كه در چندين مورد ديگر خدا چنين كاري را در همين مثال يعني حفظ كعبه نكرد و كعبه به دست دشمنان خدا با منجنيق ويران شد و در مواردي به آتش كشيده شد.

صفحه‌ها