از امامت تا شهادت

چگونه جابر بن عبدالله انصاري در اربعين نابينا بوده است؟
در تطابق لازم نيست كه جابر بينا باشد، زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي كه نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري كرده و آن نسخه را پيش خود داشته ..

چگونه جابر بن عبدالله انصاري در اربعين نابينا بوده است در حاليكه سالها بعد با ديدن و شناختن امام باقر(ع) سلام رسول خدا(ص) را به ايشان رساندند؟

در تطابق لازم نيست كه جابر بينا باشد، زيرا در زمان بينايي، حديث لوح را از روي لوحي كه نزد حضرت زهرا بود، خوانده و نسخه برداري كرده و آن نسخه را پيش خود داشته، بارها در آن نظر كرده و كاملا در ذهنش بود. آن را به امام عرضه كرده و امام هم از روي اصل لوح، حديث را خوانده و تطابق را انجام داده اند.

امام باقر هنگام وفات امام صادق را خواند تا به او وصيت كند. فرزندش زيد عرض كرد: كاش شما مثل امام حسن و امام حسين(ع) عمل مي كردي و به من وصيت مي نمودي! امام فرمود: امامت عهد خدايي است و تمثيل بردار نمي باشد.

بعد جابر را فراخواند و فرمود: آنچه از حديث صحيفه ديده اي براي ما بگو.

در اين جا لازم نيست كه جابر بينا باشد، بلكه آنچه از صحيفه ديده بود، عرض كرد. (1)

2. رواياتي كه حكايت دارد كه امام از جابر نسخه اش را طلب كرده و با نسخه خود تطبيق داده، صراحت ندارند كه جابر آن زمان نابينا بوده، بلكه در موارد متعدد بر بينايي او تصريح شده است. نابينايي او در زمان زيارت اربعين هم مبنايي ندارد، بلكه با توجه به روايات متعدد ايشان در آن زمان و مدت ها بعد از آن بينا بود.

در روايتي كه مربوط به زيارت جابر در اربعين است، از قول عطيه كه همراه جابر بود، آمده است: " بعد از غسل و زدن عطر بر خويش، با پاي برهنه به طرف قبر ها رفت تا بر بالاي قبر ابي عبدالله ايستاد. سه بار تكبير گفت و بيهوش بر قبر افتاد. وقتي به هوش آمد، عرض كرد: سلام بر... سپس قبر را بوسيد و دو ركعت نماز خواند. متوجه قبور شهدا شد و عرض كرد: سلام بر... بعد به طرف قبر عباس بن علي آمد و عرض كرد: سلام بر... (2)

در كتاب بشاره المصطفي ضمن خبر زيارت جابر آورده كه جابر به همراهش گفت: "فالمسنيه فالمسته"(دست مرا بر قبر بگذار و من دستش را بر قبر گذاردم)؛ اين جمله(كه شايد با استناد بدان جابر را در آن زمان نابينا شمرده اند) دلالت بر نابينايي جابر ندارد، زيرا چه بسا شدت حزن و اندوه، بينايي او را در آن لحظه مختل نموده، يا اشك چشمانش را فراگرفته و مانع ديد او شده است. (3)

3. رسول خدا به جابر مژده مي دهد كه نوه اش- محمد بن علي بن الحسين(امام باقر) -را خواهد ديد. از جابر مي خواهد كه حامل سلام ايشان به او باشد. بنا بر روايات متعدد، جابر امام را ديده و ايشان را برانداز كرده و... (4)

4. در مورد نابينايي جابر در آخر عمر هم در روايات و تاريخ تصريحي نيست، بلكه شايد بينايي اش كم شده يا دور يا نزديك بيني اش را از دست داده باشد.

در ارشاد مفيد به نقل از امام باقر آمده: بر جابر بن عبدالله انصاري وارد شدم و بر او سلام كردم. بعد از جواب سلام پرسيد: كيستي؟ اين ملاقات بعد از آن بود كه نابينا شده بود و من خود را معرفي كردم و... (5)

اين روايت هم دلالت بر مطلب نمي كند، زيرا: -ممكن است دوربيني او ضعيف شده، نتوانسته از فاصله چند متري امام را ببيند و بشناسد.

-از روايات بر مي آيد كه جابر مكرر ابلاغ سلام رسول خدا را انجام داده، در مواضع مختلف اين مطلب را اظهار كرده تا مبلغ امامت و فضيلت امام باقر باشد. چه بسا اين ملاقات در آخر عمر او بوده و اولين ملاقات او با امام نبوده است.

-جمله "و اين ملاقات بعد از نابينايي او بود" ظاهرا از روايت نيست. جمله اي توضيحي از راوي است. احتمالا ايشان از سوال جابر برداشت كرده كه او امام را نمي ديده تا بشناسد. بدين جهت تصريح كرده كه در اين زمان بينا نبوده است.

- در بعضي از نقل هاي عالمان رجال دارد كه جابر در آخرهاي عمرش نابينا شده است. البته در رجال شيخ طوسي آمده: "و قد كان سقط حاجبيه علي عينيه"(6) (ابروان او بر چشم هايش افتاده بود)؛ شايد اين حالت كه معمولا سبب بسته شدن چشم مي شود، سبب شده كه نابينا تلقي شود.

اگر هم نابينا شده، در سال هاي آخر عمرش بوده كه زمان آن نامعلوم است.

در مورد سن جابر ابهام هست. ايشان را از كساني شمرده اند كه عمر طولاني كرده و از امام صادق نقل است كه او آخرين فرد از اصحاب رسول خدا بود كه از دنيا رفت. عامر بن وائله از اصحاب پيامبر سال 110 وفات كرد.(7) بنا به روايتي كه در بالا ذكر شد، هنگام وفات امام باقر يعني سال 114 هجري زنده بود. پس احتمال قوي دارد امام كه از نوجواني با او مصاحبت داشته، در آن زمان كه او بينا بوده، لوح را با نوشته او مطابقت داده و بعدا در آخرهاي عمر نابينا شده است.

جابر هنگام اولين ملاقات با امام باقر بينا بوده، زمان تطبيق نوشته او با اصل لوح كه نزد امام بوده، بينايي اش را داشته، اگر نابينا هم بود، مي توانست تطبيق را انجام دهد و از امام بخواهد از روي لوحي كه خدمت امام هست، مطلب را بخواند. شنيده اش را با مضمون نسخه خودش كه در ذهنش كاملا نقش بسته بود، تطبيق دهد.

پي نوشت ها:

1. قاموس الرجال، ج2، ص519.

2. بحار الانوار، ج98، ص329. (در اين جا نام همراه جابر "عطا " ذكر شده، ولي در روايات ديگر و مشهور او را "عطيه" گفته اند. )

3. كمال الدين و تمام النعمه، پاورقي، ص 309.

4. قاموس الرجال، ج2، ص514-516.

5. ترجمه ارشاد، ج2، ص156-157.

6. اختيار معرفه الرجال، ج1، ص205.

7. همان، ص237.

امام سجاد(ع) و اسراي كربلا چند روز طول كشيد كه به دمشق رسيدند؟
مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني(م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.

باسلام امام سجاد(ع) و اسراي كربلا چند روز طول كشيد كه به دمشق رسيدند و آيا همان سال براي چهلم امام حسين(ع) به كربلا بازگشتندԞ

مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني(م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.

في اليوم الاول، ادخل راس الحسين(ع) مدينه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سر حسين(ع) وارد دمشق شد.(1)

در خصوص اربعين و آمدن اسرا به كربلا بايد گفت:

شهيد مطهري در اين خصوص كه اهل بيت امام حسين در روز اربعين به كربلا آمده اند باور دارد كه آن را عقل تاييد نمي كند و در منابع دسته اول و معتبر نيامده است.(2)

برخي ديگر از مورخان هم به طور صريح و هم غير صريح اين مطلب را انكار نمودهاند.

شيخ مفيد در «مسار الشيعه» آورده است:

«روز اربعين، روزي است كه اهل بيت امام، از شام به سوي مدينه مراجعت كردند. نيز روزي است كه جابر بن عبدالله براي زيارت امام حسين ع وارد كربلا شد».(3)

شيخ طوسي در «مصباح المتهجّد»(4) و ابن اعثم در الفتوح (5) نيز همين مطلب را ذكر كردهاند.

ميرزا حسين نوري مينويسد:

«از عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي استفاده ميشود كه روز اربعين روزي است كه اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند. نه آن كه در آن روز به مدينه رسيدند.» (5)

در اين ميان سيد بن طاوس در «لهوف»، اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ايشان مينويسد:

«وقتي اسراي كربلا از شام به طرف عراق بازگشتند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراين آنها به محل شهادت امام حسين  آمدند. سپس در آن جا به اقامه عزا و گريه و زاري براي اباعبدالله پرداختند ...»(6 )

ابن نما حلي نيز روز اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا و ملاقات آنها با جابر و عدهاي از بني هاشم ذكر كرده است. (7)

 ميرزا حسين نوري پس از از نقل قول سيد بن طاوس به نقد آن پرداخته است.(8)

رسول جعفريان مينويسد: «شيخ مفيد در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسين، بلاذري در انساب الاشراف، دينوري در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبري، اشارهاي به بازگشت اسرا به كربلا نكردهاند».(9) شيخ عباس قمي هم داستان آمدن اسراي كربلا را در اربعين از شام به كربلا بسيار بعيد ميداند. (10) محمد ابراهيم آيتي (11) و شهيد مطهري ره نيز آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا، را انكار كردهاند. (12)

البته برخي آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا را قبول دارند.

پي نوشت ها:

1. ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي، آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، نشر ميراث مكتوب، 1380، ص 331.

2. حماسه حسيني، شهيد مطهري  ناشر: صدرا، ج 1، ص 30.

3. مسار الشيعة (المجموعة)، الشيخ المفيد، ص26، سال چاپ 1406، ناشر مكتب آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم.

4. مصباح المتهجد، الشيخ الطوسي، ص 787، چاپ اول، سال چاپ 1411 - 1991 م، ناشر مؤسسة فقه الشيعة - بيروت - لبنان.

4 . ابن اعثم كوفي، احمد، ترجمه محمد بن محمد بن مستوفي هروي، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 916.

 5 . النوري،  لولو و مرجان، تهران، فراهاني، 1364، ص 154.

 6. اللهوف في قتلى الطفوف،السيد ابن طاووس، ص114 ،چاپ اول، سال چاپ 1417، ناشر أنوار الهدى - قم - ايران.

 7 . مثير الأحزان، ابن نما الحلي، ص86، سال چاپ 1369 - 1950 م، ناشر المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف.

8 . نوري، پيشين، ص 152.

 9. جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، قم، ص 216، ناشر انصاريان.

 10. قمي، منتهي الامال، ج1، ص 525، موسسه انتشارات هجرت، قم، 1378.

 11. آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، ص139، ناشركتابخانه صدوق.

 12. مطهري، حماسه حسيني، ج1، ص 30.

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به شام
سر مطهر امام را همراه زنان و اسیران حركت دادند. نزدیك دمشق كه رسیدند، ام كلثوم كه جزو اسیران بود، نزد شمر رفت و گفت: ...

 وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به  شام را بیان كنید؟

سر مطهر امام را همراه زنان و اسیران حركت دادند. نزدیك دمشق كه رسیدند، ام كلثوم كه جزو اسیران بود، نزد شمر رفت و گفت: خواستهای دارم. گفت: چیست؟ گفت: وقتی ما را وارد شهر میكنی، از دروازهای وارد كن كه تماشاگران كم تری باشند و بگو این سرها را هم از بین محمل ها كنار ببرند. بس كه ما را در این حال تماشا كردند، خوار شدیم. در پاسخ خواستهاش، شمر از روی دشمنی و طغیان دستور داد سرها را بر نیزهها وسط كجاوه قرار دهند . آنان را همان طور از میان تماشاچیان ببرند تا به دروازه دمشق رسیدند . در آستانه در مسجد جامع نگه داشته شدند؛ جایی كه اسیران را نگه می داشتند. (1)

اهل بیت  در شام

خوارزمی  نقل میكند:

سهل بن سعد گفت: به سوی بیت المقدس بیرون شدم. به شام رسیدم، به شهری پر آب و سر سبز و چراغانی شده، با پردهها و مردمی خوشحال و خندان و زنانی كه مشغول ساز و آواز بودند. پیش خودم گفتم: شاید شامیان عیدی دارند كه ما بی خبریم. گروهی را دیدم كه با هم حرف میزدند، از آنان پرسیدم: آیا در شام عیدی هست كه ما نمیدانیم؟ گفت: به نظر غریبه میآیی مرد؟ گفتم: من سهل بن سعدم، صحابی پیامبر و راوی حدیث او. گفتند: ای سعد! آیا تعجب نمیكنی كه آسمان خون نمیبارد و زمین مردم را به كام خود نمیبرد؟! گفتم: برای چه؟ گفتند: این سر امام حسین ـ علیه السّلام، عترت پیامبر است كه از عراق به شام هدیه برده میشود و هم اینك میرسد. گفتم: شگفتا! سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را هدیه میبرند و مردم خوشحالند. از كدام دروازه وارد میشود؟ اشاره به دروازه ساعات كردند. آن طرف رفتم. همان جا بودم كه پرچم هایی پی در پی آمد. اسب سواری را دیدم كه نیزهای در دست داشت كه پیكانش را در آورده ،سری را بر آن زده بودند. شبیهترین چهره به پیامبر خدا بود. در پی آن زنانی سوار بر شترهای بی كجاوهای بودند. نزدیك یكی رفتم و گفتم: خانم! شما كیستید؟ گفت: سكینه دختر حسین. گفتم: آیا خواستهای از من نداری؟ من سهل بن سعدم كه جدت را دیده و از او حدیث شنیدهام. گفت: ای سهل! به نیزهداری كه سر را دارد ،بگو سر را جلو ما ببرد تا مردم مشغول نگاه به آن شوند و به ما نگاه نكنند. ما حرم رسول خداییم. گوید: نزدیك صاحب سرشدم و گفتم: آیا ممكن است با دریافت 400 دینار خواستهام را انجام دهی؟ گفت: چه خواستهای؟ گفتم: سر را جلو این خانواده‌‌ها ببر. چنان كرد. من هم آنچه را وعده داده بودم پرداختم. آن گاه سر را در صندوقی گذاشته ،پیش یزید بردند. من نیز همراه شان بودم. یزید بر تخت نشسته بود. تاجی گهرنشان بر سر داشت. تعداد زیادی از بزرگان قریش اطرافش بودند. صاحب سر وارد شد و نزدیك او رفت و شعری خواند با این مضمون:

ركابم را پر از طلا كن كه من سرور بزرگواری را كشتهام؛ كسی را كه از نظر نسبت، پاك ترین و بهترین پدر و مادر و دودمان را دارد.

یزید گفت: اگر میدانستی او بهترین مردم است، چرا او را كشتی؟ گفت: به امید جایزه. دستور داد گردنش را زدند. آن گاه سر را  روی طبق طلایی جلو او گذاشتند. گفت: چگونه دیدی ای حسین! (2)

راوندی از منهال بن عمرو نقل میكند:

به خدا من سر حسین ـ علیه السلام ـ را دیدم كه میبرند. من در دمشق بودم، پیشاپیش سر مردی سوره كهف میخواند تا آن كه به آیه «ام حسبت ان اصحاب الكهف...» رسید. خدا آن سر را به زبانی فصیح و روشن گویا كرد و گفت: شگفتتر از اصحاب كهف، كشتن من و بردن سر من است.(3)

ابن حمزه از منهال بن عمرو نقل میكند:

به خدا قسم سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را بر نیزه دیدم كه با زبانی فصیح و رسا سوره كهف میخواند تا به آیه «ام حسبت ان اصحاب الكهف....» رسید. مردی گفت: به خدا قسم یا ابا عبدالله! سر تو شگفتتر از شگفت است.(4)

سید بن طاووس از قول راوی نقل میكند:

پیرمردی به نزدیكی اهل بیت امام حسین ـ علیه السلام ـ آمد و گفت: خدا را شكر كه شما را كشت و كشور را از مردان شما راحت كرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز ساخت.

امام سجاد ـ علیه السّلام ـبه او فرمود: پیرمرد قرآن خواندهای؟ گفت آری. فرمود: آیا این آیه را میدانی « قل لا اسئلكم علیه اجراً الا الموده فی القربی»(5) (بگو جز مودت خویشاوندان از شما مزدی نمیخواهم). گفت: آری، خواندهام فرمود: ای پیرمرد ما همان «ذوی القربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای: كه«حق خویشاوندان را ادا كن.»(6) گفت: خواندهام. فرمود: ما همان «ذوالقربی» هستیم. آیا این آیه را خواندهای: بدانید آنچه غنیمت به دست آوردید، خمس آن مال خدا و پیامبر و ذی القربی است.(7) گفت: آری. حضرت فرمود: پیرمرد آن «ذی القربی» ماییم. آیا این آیه را خواندهای: «خداوند اراده كرده كه پلیدی را از شما خاندان دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.»(8) پیرمرد گفت: خواندهام. حضرت فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم كه خداوند آیه پاكی را مخصوص ما ساخته است.

راوی گوید: آن مرد ساكت ماند و از حرفی كه زده بود ،پشیمان شد و گفت: به خدا آیا شما همان هایید؟ امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: به خدا بیتردید ما همان هاییم. به حق جدمان پیامبر خدا ما همان هاییم. آن مرد گریست. عمامهاش را از سر افكند، سر به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا من از دشمنان خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت بیزاری میجویم. آن گاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟ فرمود: آری، اگر توبه كنی ،خدا میپذیرد و با مایی. گفت: توبه كردم. این خبر به یزید رسید، دستور داد او را كشتند.(9)

پي نوشت ها:

1 . اللهوف في قتلي الطفوف ،ص101 السيد ابن طاووس ، 1417، أنوار الهدي - قم .

2 .العوالم ، الإمام الحسين ، الشيخ عبد الله البحراني ،ص427 ، 1407 - 1365 ش، قم ، مدرسة الإمام المهدي (عج) بالحوزة العلمية .

3 . الخرائج و الجرائح ،قطب الدين الراوندي، ج 7، ص 557،ذي الحجة 1409، مؤسسة الإمام المهدي - قم المقدسة

4. الثاقب في المناقب، ابن حمزة الطوسي، ص 333 ، 1412 ،مؤسسة أنصاريان للطباعة والنشر - قم المقدسة

5 .  شوری(42) آیه 23.

6 . فات ذا القربی حقه ( روم، آیه 38).

7 . و اعملوا انما غنمتم .... ( انفال، آیه 41).

8 . انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل بیت ... (  احزاب، آیه 33).

9 . لهوف، ص 102.

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك
از حِمْص به بعلبك رفتند ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور زدند، حضرت امّ كلثوم آنان را نفرين نمود .

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك را بيان نماييد

 از  حِمْص به بعلبك رفتند  ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور  زدند، حضرت  امّ كلثوم آنان را  نفرين نمود (1 ) و گفت :خدایا زراعت و كشاورزی آنان را نابود كن ، آب را بر آنان گوارا مگردان، همواره ظالم بر آنان مسلط گردان . (2 )

پی نوشت ها:

 1.منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص774، انتشارات هجرت ، قم، 1378 .

2 .ناسخ التواریخ  ، ج 3 ،ص111

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل
همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ...

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل را بيان نماييد

چون  عامل موصل با خبر شد كه بناست اهل بیت (ع)از آن جا عبور كنند، امر كرد شهر را زينت بستند . خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت ، بعضي گفتند: مگر چه خبر است ؟ گفتند: سر خارجي مي آورند كه به نزد يزيد ببرند، مردي گفت : اي قوم ! سر خارجي نيست بلكه سر حسين بن علي عليهماالسّلام است. همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ،داخل موصل نشدند و از تلّ اعفر عبور كردند. پس به جبل سنجار رفتند.(1)

برخی نقل كرده اند كه اهل موصل راضی نشدند كه اهل بیت را وارد شهر كنند .در یك فرسخی موصل متوقف شدند كه برای آنان  آذوقه و علوفه فرستادند . در آن جا منزل كردند . سر مقدّس را بر روي سنگي نهادند. قطره خوني از حلقوم مقدس به آن سنگ رسيد . بعد از آن همه سال در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ مي آمد . مردم اطراف آن جا مجتمع مي شدند و اقامه مراسم تعزيه مي كردند . همچنين بود تا زمان عبدالملك مروان كه امر كرد آن سنگ را از آن جا كندند و پنهان نمودند . مردم در محل آن سنگ گُنبدي بنا كردند و آن را مشهد نقطه نام نهادند. (2 )

 

پی نوشت ها:

1. منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص773، انتشارات هجرت ، قم، 1378 ، چاپ سیزدهم .

2. همان ، ص 775 .

سرهای شهیدان كربلا چه شد؟
اقدام شنيع، سرها را ميان قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند...

سرهای شهیدان كربلا چه شد؟

اقدام شنيع، سرها را ميان قبايل تقسيم كرد تا آنان بدين وسيله به ابن زياد تقرّب جويند. قبيله كنده سيزده سر، به رياست «محمد بن اشعث كندی»، قبيله هوازن دوازده سر، به رياست «شمر بن ذی الجوشن»، تميم هفت سر، بنیاسد شانزده سر و بقيه قبايل تعدادی را كه در مجموع به 71 سر بريده میرسيد، حمل كردند و وارد كوفه شدند.

عبيدالله دستور داد تمامی سرها را از جلویِ كاروان اسرا حركت دهند و به شام ببرند. در شب اول ماه صفر، كاروان به دمشق رسيد. قبل از ورود آن، به دستور حكومت يزيد، شهر را آراستند. زنان و مردان، هلهلهكنان ايستاده و پس از آن كه اهل بيت پيامبر(ع) را در كربلا به خاك و خون كشيدند، عمر بن سعد دستور داد سرهای شهدا را قطع كنند.

پس از اين سرهای مقدس را بر نيزهها و كاروان مصيبت ديدگان اهل بيت را به دنبال آن مینگريستند. سر مقدس عباس بن علی(ع) جلوتر از همه و سر مقدس امام حسين(ع) در آخر سرها و در جلو زنان بر نيزه افراشته بود؛ گويی هنوز عباس بن علی(ع) جلودار و علمدار كربلا بود.

امّ كلثوم از رئيس قافله خواسته بود. سرها را جلوتر از كاروان وارد شهر كنند تا مردم متوجه سرها شده وبه حرم اهل بيت نگاه نكنند. هنگام طلوع آفتاب سرهای مقدس شهدا و كاروان اسرا از «باب الساعات» وارد مسجد اموی شد.

آنگاه به دستور يزيد لعنة الله، تمامی سرها به مدت سه روز بر دروازههای شهر و مسجد اموی آويزان گرديد. امام زين العابدين(ع) پس از چندی، موافقت يزيد را گرفت تا سرها را به بدنها ملحق سازد و لذا سر امام حسين(ع) و ساير شهدا را به كربلا برد و به اجساد مطهرشان ملحق كرد.

در عين حال، چند سر از شهدا را در پيرامون «باب الصغير» به خاك سپردند. امروز اين مكان كه حدود پنجاه متر بالاتر از درِ اصلی قبرستان باب الصغير و سمت چپ كوچه و در حقيقت خارج از قبرستان است، دارای محوطهای بزرگ است كه در وسط آن حجرهای كوچك بوده و سرهای مقدس در اين حجره دفن شدهاند.

بر اساس كتبيه سنگی بالای حجره، ضريح قبلیِ آن را كه از نقره بوده، فرمانده سپاه فاطمی مصر؛ يعنی جوهر صقلی ساخته كه متعلق به قرن چهارم است. اما در سالهای اخير به جای آن، ضريحی از نقره ساختهاند. هر چند كه بر سقف اين حجره، اسامی شانزده تن از شهدای كربلا نوشته شده، ليكن به احتمال قوی تنها سر سه تن از شهدای كربلا در اين مكان به خاك سپرده شدهاند.(1)

اين سرها عبارتاند از: 1. سر مقدس حضرت ابوالفضل العباس(ع) 2. سر مقدّس حضرت علی اكبر(ع) 3. سر مقدس حبيب بن مظاهر(ع).

سيد محسن امين ، در 1321ق . كتيبهای بر بالای درِ ورودی اين مقام، با اين عبارت ديده است: «هَذَا رأس عباس و علی بن الحسين(ع) و حبيب بن مظاهر.» (2)

پی نوشت ها:

1 . http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=386495

2 . اعیان الشیعه،. سید محسن امین ، بیروت ،دار التعارف للمطبوعات ،1418 ه ق ،چاپ پنجم ، تحقیق سید حسن امین . ج 2، ص 495 .

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود
حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود؟

حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

اولين اقدام امام: مخالفت امام حسين با خلافت يزيد

پس از هلاكت معاويه در رجب سال شصت، يزيد طبق قرار قبلي و بر اساس بيعتي كه از مردم براي وي گرفته شده بود، به خلافت رسيد. اين خبر هنوز به مدينه نرسيده بود كه يزيد همه‏ي كوشش خود را صرف گرفتن بيعت از مخالفيني كرد كه مخالفتشان مي‏توانست شورشي عليه او بر پا كند. (1) يزيد به وليد بن عتبه بن ابي‏سفيان، والي خود در مدينه، نوشت تا به سرعت از عبدالله بن زبير و حسين بن علي بيعت بگيرد. مروان، وليد را نيز واداشت تا همان شب در پي آنها فرستاده و اگر بيعت نكردند، همان جا گردنشان را بزند؛ چرا كه به نظر او گذشتن آن شب فرصتي بود تا آنها سر به مخالفت برداشته و مردم را به سوي خود دعوت كنند. (2)

امام پس از اصرار مروان در گرفتن بيعت فرمود: اگر قرار باشد كه يزيد سر كار آيد بايد فاتحه‏ي اسلام را خواند: «و علي الاسلام السلام» آن حضرت با استدلال به آيه‏ي شريفه‏ي تطهير، لياقت اهل بيت - عليهم السلام - را براي احراز خلافت اظهار كرد. (3).

اعزام مسلم به سمت عراق

اقدام بعدي امام پس از آنكه نامه هاي بسياري از حمايت كوفيان براي امام رسيده بود، فرستادن مسلم به كوفه بود. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: و ان رايت الناس مجتمعين علي بيعتي فعجل لي بالخبر حتي اعمل علي حسب ذلك. (4) اگر ديدي كه مردم يكپارچه به بيعت با من تمايل دارند، به سرعت خبر آن را به من برسان تا بر اساس آن من اقدام كنم.

مدت سي و پنج روز پس از ورود مسلم - پنجم شوال شصت - حدود هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند.

جاسوسان بني‏اميه، كه وضع نعمان بن بشير حاكم كوفه بسيار ناراضي بودند، در نامه‏اي به يزيد نوشتند: اگر نياز به كوفه دارد، درباره‏ي آن هر چه زودتر تصميم مناسبي بگيرد. (5) مسلم مشغول جمع‏آوري نيروها و سلاحهاي جنگي لازم بود.

ابن‏زياد پس از ورود به كوفه دستور داد، تمامي كوفه را خانه به خانه بگردند و مسلم را دستگير كنند. (6)

سرانجام مسلم را يافتند، پس از درگيري مختصري، او را نزد ابن‏زياد بردند و به وضعيت مخصوصي به  شهادت رساندند.

حركت امام به سمت عراق

نماينده‏ي رسمي امام، آمادگي مردم كوفه را تاييد كرد بود، و ديگر جاي تامل نبود. چرا كه به طور مطمين با توجه به نامه‏ها و نامه‏ي مسلم، شرايط براي قيام عليه بني‏اميه آماده شده بود. امام در رفتن تسريع كرد، به طوري كه در هشتم ذيحجه، عازم عراق گرديد.

امام در برابر سپاه عراق

نخستين برخورد امام با سپاه عراق، برخورد با سپاه هزار نفري حر بن يزيد رياحي بود. (7)

دستور بستن آب

چند روز قبل از عاشورا، دستور اكيدي از ابن‏زياد رسيده بود كه مانع از دسترسي امام حسين (ع) به آب شوند: «حل بين الحسين و الماء فلا يذوقوا منه قطره كما صنع بالتقي الزكي عثمان» (8) بين او و آب جدايي بيندازيد؛ به طوري كه نتواند قطره‏اي آب بردارد؛

روز عاشورا

صبح عاشورا دو سپاه در مقابل يكديگر صف‏آرايي كردند.

آغاز جنگ و شهادت

سيره‏ي امام علي(ع) اين بود كه جنگ را آغاز نمي‏كرد. امام نيز در كربلا جنگ را آغاز نكرد، بلكه عمر بن سعد بود.كه اولين تير را در كمان خويش نهاد و به سوي لشكر امام پرتاب كرد. او پس از اين اقدام خود گفت: نزد ابن‏زياد شهادت دهيد كه من نخستين تير را رها كردم. (9)

در آغاز، و پس از شهادت جمعي از اصحاب در تيراندازي عمومي دشمن، افراد باقي مانده، تك تك روانه‏ي نبرد شدند.

پس از آن طي نبردهاي چندي، ابتدا ياران و سپس به ترتيب افراد خانواده‏ي امام به شهادت رسيدند.

واقعه‏ي كربلا با شهادت امام و بيش از هفتاد تن از يارانش و نيز كشته شدن نزديك به هشتاد و هشت نفر از سپاه دشمن خاتمه يافت. (10)

براي آگاهي بيشتر رك: تاريخ واقعه كربلا از مدينه تا مدينه،عبد الرحمن انصاري و مصطفي اخوندي ،تاملي در نهضت عاشورا وحيات فكري و سياسي امامان شيعه نوشته رسول جعفريان

پي نوشت ها :

1. دينوي،اخبار الطوال، قم منشورات رضي، ص 227.

2. ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، ج 5، ص 11.

3. الفتوح، ج 5، ص 17.

4. همان، ج 5، ص 53.

5. همان، ج 5، ص 60، 59.

6. شيخ مفيد،الارشاد، قم، آل البيت، ج 2، ص 53 -51.

7. بلازري،انساب الاشراف، بيروت، ج 3، ص 170.

8. اخبار الطوال، ص 255.

9. الفتوح، ج 5، ص 183.

10. طبقات، ابن سعد، ترجمه الامام الحسين عليه‏السلام، قم، آل البيت، ص 75.

با سلام اخیرا در کلاس مدیریتی با عنوان رهبری (leadership) که اکثر شرکت کنندگان، جوان و از مدیران بخش خصوصی و دولتی بودند، سخنران محترم شبهه ای را به شرح زیر مطرح نمودند که متأسفانه کسی جواب نداد و با وجودی که معلوم بود اکثراً مخالف هستند ولی بخاطر کمی اطلاع و از طرفی سخنور بودن اداره کننده جلسه کسی لب به اعتراض نگشود تا آنکه بنده در انتها گلایه کلی نمودم. فلذا از شما درخواست دارم ضمن توضیح کامل، منابع و مآخذ را نیز معرفی کنید تا به ایشان ارائه نمایم. اینک عین کلام را می آورم.

.... در رهبری باید تعصب را کنار گذاشت یعنی باید انعطاف پذیر باشیم. یک شخصی را داشتیم بنام حسین، مثل مسیح، مثل کوروش و ... انسان بزرگی بوده است. ما در تاریخ هفت هشت انسان داریم که خیلی بزرگ بوده اند. ببینیم وقتی مذهب می آید جلو چه می شود؟ می گویند در روز عاشورا همه تشنه بودند، شب تاسوعا آب را می بندند. شتر تا 40 روز شیر می دهد کاروان از قبل که حرکت کرده بودند طبق رسم اعراب قدیم با خود بسیار آب حمل کرده بودند. از اینها مهمتر خود شتر 40 تا 80 روز می تواند شیر بدهد که 55 تا 60 درصد آن آب است، ولی براحتی برای اینکه تحریف بشود و ذهن ما را منحرف کنند به ما می گویند تشنه بودند. حسین لبش خشک بود در صورتی که اینطور نبوده ، شتر داشتند، شیر داشتند، بچه اگر تشنه می شد شیر می دادند شتر تا 48 روز از طریق کوهانش شیر می دهد... در صورتی که حسین تشنه چیز دیگری بوده! ... حسینی که در تاریخ آدم خیلی بزرگی است ما عمداٌ کوچکش کرده ایم.... البته ایشان در جای دیگری گفتند: تاریخ را آیندگان می نویسند پس دروغ می نویسند. اصلاً تاریخی وجود ندارد. و یا در جای دیگر: اگر یک احمق در جایی باشد و یک سیاست مدار، در آن صورت مذهب متولد می شود!!! ایشان از قول امام صادق علیه السلام حدیثی را بدین شرح مطرح کردند: آن قدر باید پول دربیاوری که خودت و سه نسل بعد از تو در آسایش زندگی کنند. به هر حال در میان مطالب به درد بخوری که در کلاس داشت یه مشت دری وری هم بخورد حاضرین داد اگر زحمتی نباشد جواب علمی و مستند برای مطالب بالا ارائه فرمایید تا ضمن آگاهی خودم آن سخنران و دیگر حاضرین را نیز مطلع سازم. انشاء الله. با تشکر

پاسخ:
مطالب شما در برگيرنده چند سؤال است كه يك به يك پاسخ خواهيم داد:
سوال اول شما مربوط به كيفيت تشنگي امام حسين(ع) و يارانش در صحراي كربلاست، كه در پاسخ بايد گفت:
از گزارش‏ هاى معتبر تاريخى، چنين به دست مى‏ آيد كه سه روز قبل از شهادت امام حسين (ع) (در روز هفتم محرّم) دستورى از عبيداللَّه بن زياد از اين قرار به عمر بن سعد ابلاغ شد كه: «بين حسين و آب فاصله انداز و مگذار كه قطره‏ اى از آن بنوشند» و اين عمل را نوعى انتقام در مقابل بستن آب بر عثمان تلقى كرد.(1)
ابن سعد به مجرد دريافت اين دستور، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شريعه فرات به منظور جلوگيرى از دسترسى امام (ع) و يارانش به آب كرد.(2) در اين دو سه روز امام (ع) و يارانش از طرق مختلف سعى در دسترسى به آب داشتند زيرا تحمل تشنگى در آن بيابان سوزان- به ويژه با آن كاروان مشتمل بر زنان و كودكان- بسيار طاقت فرسا بود.
در برخى از گزارش‏ ها چنين آمده است: امام حسين (ع) در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه‏ هايى كرده بود اما وقتى گزارش آن به ابن زياد رسيد و او دستور شدّت عمل بيشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ كرد.(3)
همچنين گزارشى از حمله شبانه حضرت عباس (ع) به همراه سى سوار و بيست پياده به پرچمدارى نافع بن هلال به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگيرى با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر كردن بيست مشك آب مى‏ شوند.(4)
زمان دقيق اين گزارش نقل نشده است. اما در آن عبارت «ولمّا اشتد على الحسين و اصحابه العطش» (چون تشنگى بر حسين و يارانش فشار آورد) آمده است.
برخى از گزارش‏ ها حكايت از ريختن آب از سوى امام (ع) بر چهره خواهرش زينب (س) در شب عاشورا دارد زيرا وقتى او اشعار آن حضرت مبنى بر نزديك بودن شهادتش را شنيد، از حال رفته بود.(5)
اين گزارش اجمالًا دلالت بر وجود آب در شب عاشورا مى‏ كند علامه مجلسى در بحارالانوار مسأله عدم مضيقه آب را در صبح روز عاشورا- حتى براى آشاميدن- با صراحت بيشترى مطرح مى‏ كند. در اين گزارش چنين آمده است:
«ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء يكن آخر زادكم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثيابكم لتكون اكفانكم ثم صلّى بهم الفجر»(6) «سپس امام (ع) به اصحاب خود فرمود: برخيزيد و آب بنوشيد كه آخرين آذوقه شما از دنيا است و وضو بگيريد و غسل كنيد و لباس‏ هاى خود را با آن بشوييد تا كفن‏ هاى شما باشد. آن‏گاه امام (ع) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند».
از عبارت «يكن آخر زادكم» و نيز از گزارش‏هاى مربوط به روز عاشورا چنين استفاده مى‏ شود كه پس از اتمام اين ذخيره آبى، ديگر دسترسى به آب ميسّر نشد و امام (ع) و ياران و خاندانش در آن گرماى طاقت فرساى كربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگين با دشمن با تشنگى شديد نيز دست به گريبان بودند.
علامه مجلسى (ره) در ادامه گزارش خود سخن از ريشخند يكى از لشكريان عمر بن سعد به نام تميم بن حصين خزارى به ميان آورده كه مى‏ گويد:
«اى حسين، و اى ياران حسين آيا به آب فرات نمى‏ نگريد كه چگونه همانند شكم مار مى‏ درخشد به خداوند سوگند از آن قطره‏ اى نخواهيد آشاميد تا آنكه مرگ را دريابيد»(7)
حرّ نيز در روز عاشورا و در هنگام نصيحت به كوفيان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسى امام (ع) و يارانش به آب فرات توبيخ كرده است.(8)
همچنين گزارش تلاش امام (ع) براى به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ريشخند او به آن حضرت و نفرين امام (ع) بر او در برخى از منابع آمده است.(9)
علامه مجلسى (ره) روايتى را نقل مى‏كند كه مضمون آن درخواست عباس بن علي براى مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام (ع) به منظور آوردن آب براى اطفال و كودكان حرم مى‏ باشد. همان‏گونه كه مشهور است، عباس (ع) موفق به آوردن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسيد.(10)
اما اينكه بخواهيم با طرح مدت زمان شير دهي شتر، تشنگي را رد كنيم، سخن منطقي نيست، چرا كه قبل از هر چيز بايد وجود شتران شير ده را ثابت كنيم. از طرفي بيش تر مركب هاي آنان هم اسب بود. به فرض آن كه چند شتر بين آن ها باشد و بپذيريم كه برخي از شترها شير ده بودند، نيز بپذيريم شير جايگزين آب باشد، شير اندك به چه كار مي آيد؟
نكته ديگر اينكه براي اينكه انسان دچار تشنگي شود، نياز نيست حتماً از چند روز قبل دسترسي به آب نداشته باشد، بلكه با توجه به نوع جنگ آن دوره كه تن به تن و با شمشير بوده، آن هم در هواي گرم و ممانعت دشمن از دسترسي به آب، قطعاً انسان را به شدت با تشنگي مواجه خواهد كرد.
مطلب ديگري كه اشاره كرده ايد در مورد دروغ بودن تاريخ است. اينكه در نقل هاي تاريخي مطالب غيرواقعي هم مطرح مي شود، امري غير قابل انكار است، اما اينكه بطور كلي مطالب تاريخي را دروغ بدانيم، سخني نادرست است. ما چه بخواهيم چه نخواهيم، مهمترين و اصلي ترين راه اطلاع از احوال گذشتگان مراجعه به منابع تاريخي است، منتهي براي اطلاع از درست يا نادرست بودن يك نقل بايد به متخصصين تاريخي مراجعه كنيم.
در پاسخ به اين سخن كه: اگر يك احمق در جايي باشد و يك سياست مدار، در آن صورت مذهب متولد مي شود!!!
بايد گفت:
هر چند عده اي با انگيزه ها و اهداف مختلف اقدام به ساخت اديان انحرافي كرده اند، اما اينكه بطور كلي مذهب را ساخته دست بشر بدانيم سخني بي پايه و اساس است، چرا كه در جاي خود الهي بودن اديان آسماني به اثبات رسيده است.
در مورد اين سخني هم كه از قول امام صادق(ع) نقل كرده اند:« كه آن قدر بايد پول دربياوري كه خودت و سه نسل بعد از تو در آسايش زندگي كنند». ما در منابع روايي چنين روايتي را نيافتيم، لازم است ايشان آدرس اين نقل را بفرمايند تا مورد بررسي بيشتر قرار بگيرد.

پى‏ نوشت‏ ها:
1. بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ط الأولى، 1977/1397. ج 3، ص180.
2. همان‏.
3. الفتوح، ابن اعثم الكوفى (م 314)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج 5، ص 91:«فقد بلغنى ان الحسين يشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورود عليك كتابى هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضيق عليهم و لا تدعهم يشربوا من ماء الفرات قطرة واحدة».
4. وقعة الطف،ابي مخنف، ص 152.
5. تاريخ يعقوبى، بيروت، دار صادر، بى تا. ج 2، ص 244.
6. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 44، ص 317.
7. بحارالانوار، ج 44، ص 317.
8. انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 189.
9. بحارالانوار، ج 45، ص 51.
10. بحارالانوار، ج 45، ص 41 و 42.
موفق باشید.

کتابی می خواهم که کاملا درباره قیام امام حسین و اتفاقاتی که رخ داده توضیح دهد و می خواهم دقیق باشد درواقع وقایع را دقیق بیان کند مثل یک زندگینامه که البته موثق و دقیق و معتبر باشد.

پاسخ:
به منابع زير مراجعه فرماييد:
- تاريخ واقعه كربلا از مدينه تا مدينه، عبدالرحمن انصاري و مصطفي آخوندي
- فرهنگ عاشورا، جواد محدثى
-درسي كه حسين(ع) به انسان ها آموخت، عبدالكريم هاشمي نژاد
- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
موفق باشید.

امام سجاد (علیه السلام) و اسرای کربلا چند روز طول کشید که به دمشق رسیدند و آیا همان سال برای چهلم امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگشتند.

پاسخ:
مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني (م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.
في اليوم الاول، ادخل راس الحسين(ع) مدينه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سر حسين(ع) وارد دمشق شد.(1)
در خصوص اربعين و آمدن اسرا به كربلا بايد گفت:
شهيد مطهري در اين خصوص كه اهل بيت امام حسين در روز اربعين به كربلا آمده اند باور دارد كه آن را عقل تاييد نمي كند و در منابع دسته اول و معتبر نيامده است.(2)
برخي ديگر از مورخان هم به طور صريح و هم غير صريح اين مطلب را انكار نموده‌اند.
شيخ مفيد در «مسار الشيعه» آورده است:
«روز اربعين، روزي است كه اهل بيت امام، از شام به سوي مدينه مراجعت كردند. نيز روزي است كه جابر بن عبدالله براي زيارت امام حسين ع وارد كربلا شد».(3)
شيخ طوسي در «مصباح المتهجّد»(4) و ابن اعثم در الفتوح (5) نيز همين مطلب را ذكر كرده‌اند.
ميرزا حسين نوري مي‌نويسد:
«از عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي استفاده مي‌شود كه روز اربعين روزي است كه اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند. نه آن كه در آن روز به مدينه رسيدند.» (5)
در اين ميان سيد بن طاوس در «لهوف»، اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ايشان مي‌نويسد:
«وقتي اسراي كربلا از شام به طرف عراق بازگشتند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراين آن‌ها به محل شهادت امام حسين آمدند. سپس در آن جا به اقامه عزا و گريه و زاري براي اباعبدالله پرداختند ...»(6 )
ابن نما حلي نيز روز اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا و ملاقات آن‌ها با جابر و عده‌اي از بني هاشم ذكر كرده است. (7)
ميرزا حسين نوري پس از از نقل قول سيد بن طاوس به نقد آن پرداخته است.(8)
رسول جعفريان مي‌نويسد: «شيخ مفيد در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسين، بلاذري در انساب الاشراف، دينوري در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبري، اشاره‌اي به بازگشت اسرا به كربلا نكرده‌اند».(9) شيخ عباس قمي هم داستان آمدن اسراي كربلا را در اربعين از شام به كربلا بسيار بعيد مي‌داند. (10) محمد ابراهيم آيتي (11) و شهيد مطهري ره نيز آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا، را انكار كرده‌اند. (12)
البته برخي آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا را قبول دارند.

پي نوشت ها:
1. ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي، آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، نشر ميراث مكتوب، 1380، ص 331.
2. حماسه حسيني، شهيد مطهري ناشر: صدرا، ج 1، ص 30.
3. مسار الشيعة (المجموعة)، الشيخ المفيد، ص26، سال چاپ 1406، ناشر مكتب آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم.
4. مصباح المتهجد، الشيخ الطوسي، ص 787، چاپ اول، سال چاپ 1411 - 1991 م، ناشر مؤسسة فقه الشيعة - بيروت - لبنان.
4 . ابن اعثم كوفي، احمد، ترجمه محمد بن محمد بن مستوفي هروي، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 916.
5 . النوري، لولو و مرجان، تهران، فراهاني، 1364، ص 154.
6. اللهوف في قتلى الطفوف،السيد ابن طاووس، ص114 ،چاپ اول، سال چاپ 1417، ناشر أنوار الهدى - قم - ايران.
7 . مثير الأحزان، ابن نما الحلي، ص86، سال چاپ 1369 - 1950 م، ناشر المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف.
8 . نوري، پيشين، ص 152.
9. جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، قم، ص 216، ناشر انصاريان.
10. قمي، منتهي الامال، ج1، ص 525، موسسه انتشارات هجرت، قم، 1378.
11. آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، ص139، ناشركتابخانه صدوق.
12. مطهري، حماسه حسيني، ج1، ص 30.
موفق باشید.

صفحه‌ها