دانش تاريخ

مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟
جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین رخ داد.

لطف كنید توضیح مختصری درباره جنگ صفین بیان فرمایید ؟ علت نام گذاری و محل وقوع،نتیجه

جنگ صفین از مهمترین نبردهای زمان خلافت امام علی علیه السلام بود كه در سال 37 هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین كه در ناحیه غربی عراق بین رقه و بالس قرار دارد رخ داد، و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت.

امام علی علیه السلام در آغاز خلافت، معاویه را كه كارگزار حكومت در شام بود، از مقامش عزل فرمود و شخص دیگری را به جای وی منصوب كرد ولی معاویه نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت.

امیرمؤمنان خلیفه مسلمانان بار دیگر، پس از نبرد جمل، جریر بن عبدالله را برای مذاكره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم تسلیم نشد بلكه به بهانه خونخواهی عثمان سپاه شام را برای مقابله با امام علی علیه السلام آماده ساخت.

امیر مؤمنان نیز چون چارهای ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از كوفه حركت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد كرد. و به این ترتیب، نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.

پس از چند روز نبرد، سپاه امیرمؤمنان در آستانه پیروزی بود كه عمرو بن عاص برای گریختن از شكست، به نقشهی شوم قرآن بر سر نیزه كردن متوسل شد. به این ترتیب، جمع زیادی از سپاه عراق با دیدن این صحنه دست از جنگ كشیدند. سرانجام جنگ صفین با ماجرای حكمیت به پایان رسید و به شكست سپاه امام علی منجر شد.

جنگ فرسايشي «صفين» علاوه بر خسارات جاني و مالي براي هر يك از دو سپاه، نتايجي از سود و زيان دربر داشت از جمله آنها:

1- بروز اختلاف شديد ميان سپاهيان عراق پس از بازگشت، بگونه اي كه برخي شديدا از متاركه ي جنگ تأسف خوردند و نسبت به عامل اصلي آن كينه پيدا كردند. اين عداوت و كينه به حدي بود كه برادر از برادر پسر از پدر اظهار تنفر مي كرد و حتي گاهي به زد و خورد منجر مي گشت.

2- هر چند معاويه تلفات سنگيني متحمل شد ولي سرانجام موفق شد به وسيله ي حيله ي عمروعاص موقعيت سياسي خود را تثبيت نمايد. وي تا آن هنگام به عنوان يك كارگزار معزول و باغي بر حكومت اميرمؤمنان (ع)، شناخته مي شد؛ ولي پس از جنگ بر پايه ي قراردادي كه تنظيم شد هم رديف امام (ع) قرار گرفت و رسما به عنوان رهبر شام شناخته شد.

3- هر چند در اين نبرد، تعداد كمي از سپاهيان، هشيار و بيدار شدند و راه حق را برگزيدند؛ ولي گروه زيادي از سپاهيان نادان و ظاهربين عراق به تحريك افراد منافق و قدرت طلب، سرنوشت خود و اسلام را بدست فردي نيرنگ باز و خيانتكار به نام عمروعاص و مردي كج انديش همچون «ابوموسي» سپردند و آن همه گرفتاري به بار آوردند.

4- نتيجه ي مهم ديگر جنگ كه در حقيقت ثمره ي لجاجت و خودسري افراد نادان عراق بود بسته شدن نطفه ي يك آشوب و فتنه ي ديگر بود؛ بدين گونه كه اشعث، قرارداد حكميت را برداشت و در ميان دو سپاه به راه افتاد و مفاد آن را براي همه خواند. شاميان با شنيدن مفاد آن شادمان شدند و پذيرفتند؛ ولي سربازان عراق برخي اظهار رضايت، و عده اي به دل اكراه داشتند. و گروهي هم سخت مخالف و معترض بودند. (2)

پي نوشت ها :

1. جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ، قم ، انتشارات صحیفه ،1368 ،چاپ اول ،ص494 به بعد

2. حكميت در صفين و نتايج آن رك <http://www.rasekhoon.net/article/print-29605.aspx>

ماریه قبطیه چگونه شخصی بوده؟
ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است.

ماریه قبطیه  چگونه شخصی بوده كنیز یا آزاد ? كنیز چه كسی ? چگونه به همسری پیغمبر در آمده؟

1ـ پیامبر در 25 سالگی با حضرت خدیجه كه چهل سالش بود و قبلاً یك یا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی كرد و همسر دیگری نگرفت.

2ـ همه همسران پیامبر (جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن كه به همسری پیامبر در آیند، یك یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر در آمدند.

3ـ عمده ازدواج های پیامبر در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسیار ناراحت كننده بود.

4ـ پیامبر از قبایل مهم عرب مانند: تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب كرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.

دقت در این امور به ما می فهماند كه ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است. مثلا یكی از اهداف ازدواج رسول خدا با كنیزان این بود كه به مردم بفهماند كه ازدواج با كنیزان اشكال ندارد، یعنی اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جویریه و صفیه كنیز بودند. پیامبر این دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود.

 ازدواج رسول خدا (ص) با ماریه قبطیه نیز بر اساس اهداف عالیه صورت گرفته است ،وآنچه را كه برخی گفته اند ونوشته اند واقعیت ندارد . زندگی ماریه نیز این امر را نشان می دهد:

ماریه قبطیه همسر گرامی رسول­خدا (ص) دختر شمعون (1) از مادر رومی­اش (2) در قریه­ی (حَفن) در یكی از مناطق­ (اَنصِنای) مصر به دنیا آمد. (3) در سال هفتم هجری، رسول­خدا (ص) حاطب بن ابی­بلتعه را به همراه نامه­ای به سوی مقوقس حاكم مصر و اسكندریه می­فرستد تا او را به اسلام دعوت كند. (4)

مقوقس در پاسخ به دعوت پیامبر (ص) ماریه را كه از دختران ملوك مصر بود به همراه خواهرش "سیرین" (5) و به نقلی "شیرین" (6) به همراه هدایایی دیگر، برای رسول­ خدا (ص) می­فرستد. مقوقس همراه این هدایا نامه­ای نیز برای رسول­خدا (ص) می­نویسد كه در بخشی از آن چنین آمده: «من فرستاده تو را اكرام كردم و به سوی تو دو كنیز فرستادم كه در سرزمین " عظیم قبط "، دارای منزلت هستند». (7) نقل است كه عایشه نیز از او به عنوان (دختر حاكم) یاد كرده­است. (8)

 روایت شده كه در بین راه حاطب بن ابی­بلتعه اسلام را بر آن دو عرضه می­دارد و آن ها می­پذیرند و مسلمان می­شوند. (9) ماریه از زنان خوب پیغمبر و مورد عنایت حضرت و علاقمند به حضرت فاطمه و علی علیه السلام بود. پیغمبر برای آسایش او خانه ای  در باغچه ای كنار مدینه تهیه كرد كه به آن "مشربه ام ابراهیم" گویند. ماریه قبطیه، بعد از وفات رسول خدا در زمان خلافت عمر بن الخطاب سال 16 هـ ق از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (10)

 بر این اساس ماریه قبطیه كنیز حضرت بوده است و ازدواج با كنیز اشكال ندارد.

پی نوشت ها :

1. ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجبل، چاپ اول، 1992،ج4، ص1912.

2. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، دارالفكر، چاپ اول، 1996، ج1، ص449.

3. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص249 و ابن سعد؛ طبقات الكبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1990،ج1، ص107 و زركلی، خیرالدین؛ الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986،ج5، ص225 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا،ج1، ص191.

4. انساب الاشراف، پیشین، ص448 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1378، ج11، ص617

 5. ابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عكاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للكتاب، چاپ دوم، 1992، ص312 و طبقات الكبری، پیشین، ص107 و انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617.

6. انساب الاشراف، پیشین،ص449.

7. طبقات الكبری، پیشین، ص200 .

8. ابن كثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفكر، 1407،ج5، ص304.

9. انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617 و ابن اثیر؛ اسدالغابه، بیروت، دارالفكر، 1989،ج8، ص311.

10. http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=109

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك
از حِمْص به بعلبك رفتند ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور زدند، حضرت امّ كلثوم آنان را نفرين نمود .

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه بعلبك را بيان نماييد

 از  حِمْص به بعلبك رفتند  ، اهالی بعلبك خوشحالي كردند و طبل و شیپور  زدند، حضرت  امّ كلثوم آنان را  نفرين نمود (1 ) و گفت :خدایا زراعت و كشاورزی آنان را نابود كن ، آب را بر آنان گوارا مگردان، همواره ظالم بر آنان مسلط گردان . (2 )

پی نوشت ها:

 1.منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص774، انتشارات هجرت ، قم، 1378 .

2 .ناسخ التواریخ  ، ج 3 ،ص111

آیا مادر امام سجاد علیه السلام در ری مدفون است؟
با رجوع به منابع مختلف درمي‏یابیم (1)كه از میان امامان شیعي بیش ترین اختلاف درباره نام مادر امام سجاد(ع) وجود دارد

آیا مادر امام سجاد شهربانو است و در ری مدفون است؟

با رجوع به منابع مختلف درمي‏یابیم (1)كه از میان امامان شیعي بیش ترین اختلاف درباره نام مادر امام سجاد(ع) وجود دارد(2) تا جایي‏كه برخي از محققان با استفاده از منابع مختلف چهارده نام(3)و برخي دیگر تا شانزده‏(4) نام براي مادر حضرت ذكر كرده‏اند(5). مجموع این نام‏ها چنین است:1. شهربانو، 2. شهربانویه، 3. شاه زنان، 4. جهان شاه، 5. شه زنان، 6. شهرناز، 7. جهان بانویه، 8. خوله، 9. برّه،  10. سلافه، 11. غزاله، 12. سلامه، 13. حرار، 14. مریم، 15. فاطمه، 16. شهربان.

با آن كه در منابع تاریخي اهل سنّت روي نام‏هایي چون سلافه، سلامه، غزاله بیش تر تأكید شده(6)اما در منابع شیعي و به خصوص منابع روایي آنان، نام شهربانو بیش تر مشهور شده است. (6)

بنا به نوشته برخي از محققان(7): اولین بار این نام در كتاب «بصائر الدرجات» محمد بن حسن بن فروخ صفار قمي (م290ه. ق) دیده شده است. (8) بعدها محمد بن یعقوب كلیني، محدّث معروف شیعي (م 329 ه. ق) روایت همین كتاب را در كتاب كافي آورد. (9). بقیه منابع یا از این دو منبع بهره گرفته و یا آن كه روایاتي ضعیف و بدون سند معتبر را در نوشته‏هاي خود آورده‏اند. (10)

در این روایت آمده است:

چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه براي تماشاي او می آمدند. بعد از گفتگویی كه بین دختر یزدگرد و عمر پیش آمد، امام علی(ع) به عمر فرمود: به او اختیار ده كه خودش مردي از مسلمانان را انتخاب كند و در سهم غنیمتش حساب كن. عمر به او اختیار داد. دختر آمد و دست خود را روي سر حسین(ع) گذاشت. علي(ع) به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه. حضرت فرمود: بلكه شهربانویه باشد. سپس به حسین فرمود: اي اباعبدالله! از این دختر بهترین شخص روي زمین براي تو متولد مي‏شود. علي بن حسین(ع) از او متولد گشت. حضرت را ابن الخیرتین (پسر دو برگزیده) مي‏گفتند؛ زیرا برگزیده خدا از عرب «هاشم» بود و از عجم «فارسي». (11)

این روایت از جهت سند و متن محل بحث واقع شده است. از جهت سند در آن افرادي مانند ابراهیم بن اسحاق احمر(12) و عمرو بن شمر وجود دارند كه به غلوّ متهم شده اند. علمای شیعه آن دو را مورد تأیید قرار نداده‏اند. (13) از جهت متن نیز اشكالاتی دارد، از جمله: اسارت دختري از یزدگرد در زمان عمر و به ازدواج امام حسین درآمدن محل تردید است. در هیچ‏ یك از منابع معتبر شیعي به جز این روایت، لقبي با عنوان «ابن الخیرتین» براي امام سجاد نقل نشده است.

از مهم‏ترین اسناد تاریخی كه می‏توان درباره مادر امام سجاد(ع) به آن استناد كرد، نامه‏های منصور به محمد بن

عبدالله معروف به «نفس زكیه» است كه رهبری مخالفان طالبی (اولاد ابوطالب) را در مدینه بر عهده داشت و همیشه میان او و منصور نزاع و درگیری بود.

در یكی از این نامه‏ها كه منصور قصد ردّ ادعاهای محمد مبنی بر افتخار به نَسَب خود را داده چنین می‏نگارد: «ما وُلِدَ فیكم بعد وفاة رسول الله(ص) افضل من علی بن الحسین و هو لاُُمّ ولد».(14) یعنی، بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) در میان شما شخصیتی برتر از علی بن حسین «امام سجاد(ع)» ظهور نكرده، در حالی‏كه او فرزند ام ولد (كنیز دارای فرزند) بود.

جالب آن است كه هیچ اعتراضی ـ نه از سوی محمد و نه از سوی دیگران ـ به این فقره شنیده نمی‏شود كه علی بن حسین(ع) فرزند كنیز نبود؛ بلكه فرزند شاهزاده‏ای ایرانی بود! در حالی‏كه اگر این داستان واقعیت داشت، حتماً محمد بن عبدالله برای پاسخ دادن، به آن استناد می‏كرد.

شهید مطهری نیز ازدواج شهربانو دختر یزدگرد سوم را با امام حسین مشكوك دانسته و مینویسد:

مورخان عصر حاضر عموماً در این قضیه تشكیك میكنند و آن را بی اساس میدانند... وسعید نفیسی در تاریخ احتماعی ایران، آن را افسانه میداند.(15)

مجموعه این قرینه‏ها ما را به این نتیجه می‏رساند كه دست جعل در ساختن مادری ایرانی با این اوصاف برای امام سجاد(ع) دخالت داشته و عمداً دیدگاه‏های دیگر درباره مادر آن حضرت(ع) ـ بویژه دیدگاه‏هایی كه او را از كنیزكان بلاد دیگر همانند سند می‏داند ـ نادیده گرفته است. در حالی‏كه تا قبل از اواخر قرن سوم بیشتر ناقلان، او را از كنیزان سِند یا كابل می‏دانستند.(16)

در این باره باید بگوییم كه تقریباً تمام منابع متقدم شیعی ـ كه به زندگانی مادر امام سجاد(ع) پس از اسارت پرداخته‏اند ـ چنین نگاشته‏اند: او در هنگام تولد امام(ع) در همان حالت نفاس از دنیا رفت.(17) وقبر وی معلوم نیست .

مرقد بی‏بی شهربانو

از مطالب قبل و اثبات عدم حیات مادر امام(ع) بعد از تولد امام(ع). همچنین از سوی محققان معاصر با دلایل قطعی ثابت شده است كه بقعه بی‏بی شهربانو - كه در كوهستان شرق ری معروف به كوه بی‏بی شهربانو پدیدار است - هیچ ربطی با مادر امام(ع) ندارد و بنایی است كه در قرون بعدی ساخته شده است. چنان‏كه تاریخ ساخت صندوق منبت كاری آن سال 888 ق را نشان می‏دهد و درب منبت كاری آن كار عهد صفوی است و الحاقاتی از هنر دوره قاجاریه دارد.(18)

عدم ذكر چنین بقعه‏ای در آثار شیخ صدوق - كه خود سالیان دراز در ری می‏زیسته و به آن آشنایی كامل داشته - مؤید دیگری بر عدم وجود این بقعه در قرن چهارم و در زمان شیخ صدوق (متوفی 381 ق) است.

دیگر نویسندگانی هم كه به ذكر احوال عبدالعظیم حسنی و شخصیت‏های بزرگ مدفون در ری پرداخته‏اند، نامی از چنین بقعه‏ای نبرده‏اند.

این احتمال وجود دارد كه در قرون بعدی زنی پارسا با نام شهربانو در این مكان دفن شده و با گذشت سالیان، مردمان آن سامان او را با مادر امام سجاد(ع) - كه در آن زمان مشهور به شهربانو بوده - اشتباه گرفته‏اند و یا برخی این اشتباه را در زبان مردم انداخته و با انگیزه‏هایی به تقویت آن پرداخته‏اند.(19)

 برای آگاهی بیش تر به كتاب زندگانی علی بن الحسین (ع) از دكتر جعفر شهیدی مراجعه كنید

پی نوشت ها:

1. ملاآقا دربندي، اكسیر العبادات في اسرار الشهادات، ج 3، ص 110. بي تا بي جا ؛مهدی پیشوائی ، سیره پیشوایان ،قم ،موسسه امام صادق (ع) ،1379 ،چاپ یازدهم ،ص234 .

2. سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1374 ش، چاپ ششم.، ص11.

3. همان ص 10 و 11.

4. مقاله «حول السیدة شهربانو» نوشته شیخ محمد هادي یوسفي، مندرج در مجله رسالة الحسین(ع)، سال اوّل، شماره دوّم، ربیع‏الاول 1412.

5. علامه مجلسي ، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر : دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ر، ج 46، ص 8-13.

6.  افتخارزاده، محمودرضا، شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی، ص‏305 .

7. ‏زندگاني علي بن الحسین(ع)، ص 12.

8. بحارالانوار، ج 46، ص 9، ح 20.

9.. الشيخ الكليني ، الكافي، تحقيق، تصحيح و تعليق : علي أكبر الغفاري ، ناشر : دار الكتب الإسلامية، طهران ،  ج 1، ص 466 ،

10. براي آگاهي از سیر تاریخي شهربانو در منابع ر. ك: شعوبیه ناسیونالیسم ایراني، ص 289-337.

11. اصول كافي، ج 1، ص 467 .

12. آیت الله خویي، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 202 و ج 13، ص 106.

13. همان.

14 ابن اثير. الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر . ج 2، ص 570

15 شهید مطهری. خدمات متقابل اسلام و ایران، ، قم ، انتشارات جامعه مدرسین ،1362 ه ش ، ص108-109 ،

16. حول السیده شهر بانو، ص 28.

17 ..شیخ صدوق ، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص  ؛127بحار الانوار ،ج 46،ص 7  ؛ زندگانی علی بن الحسین(ع)،ص 26 .

18 شعوبیه، ص 326.

19. ر.ك : ری باستان (نوشته كریمیان) و دانشنامه ایران و اسلام، ذیل كلمه شهربانو.

و از ايشان امام محمد باقر متولد شده است؟
امام زين العابدين(ع) با دختر امام حسن مجتبي(ع) ازدواج كرد و از ايشان امام محمد باقر(ع) متولد شد. نام او را ام عبد الله، ذكر كرده اند

 آیاامام زين العابدين(ع) با دختر امام حسن مجتبي(دختر عمويشان) ازدواج كرده اند و از ايشان امام محمد باقر متولد شده است؟

بلي، امام زين العابدين(ع) با دختر امام حسن مجتبي(ع) ازدواج كرد و از ايشان امام محمد باقر(ع) متولد شد. نام او را ام عبد الله، ذكر كرده اند.(1)

پي نوشت :

1. شيخ مفيد، ارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، علميه اسلاميه، ج 2، ص154

با توجه به اینكه علی اكبر(ره) فرزند بزرگ امام حسین(ع) بوده،
در این كه حضرت علی‌اكبر در چه زمانی متولد شد، در كتاب‌های معتبر تاریخی مطلبی یافت نشد . اصولاً درباره اینكه حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.

 با توجه به اینكه علی اكبر(ره) فرزند بزرگ امام حسین(ع) بوده، و اینكه امام سجاد(ع) و فرزندش امام محمد باقر(ع) در واقعه كربلا حضور داشته اند؛ آیا واقعاً می توان گفت كه علی اكبر(ره) جوان بوده و فرزندی هم نداشته است!؟

در این كه حضرت علیاكبر  در چه زمانی متولد شد، در كتابهای معتبر تاریخی مطلبی یافت نشد . اصولاً درباره اینكه  حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.

برخی هیجده ساله و گروهی نوزده ساله و بعضی بیست و پنج ساله ذكر كردهاند. در ترجمه نفس المهموم آمده كه علیاكبر(ع) در زمان حكومت عثمان متولد شد . در آن جا نقل شده مشهور این است كه  حضرت بیست و پنج سال سن داشته است.(1)

در كتاب فرهنگ عاشورا آمده كه  حدود بیست و پنج سال سن داشت.(2)  اشارهای به زمان تولد وی نكرده است.

شیخ مفید در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسی در بحار الانوار، و سایر مورخان و محدثان بزرگ شیعه به تاریخ ولادت  حضرت اشارهای نكردهاند.

در كتاب نگاهی نو به جریان عاشورا كه اخیراً چاپ شده و درباره حضرت علیاكبر مفصل بحث كرده ،به تاریخ ولادت اشاره نكرده ، از مقتل خوارزمی نقل میكند كه سن  حضرت بیست و هشت سال بود.(3)

محدث قمی می نویسد : اختلاف در سنّ شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت هيجده ساله يا نوزده ساله بوده و از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام كوچك تر بوده يا بزرگ تر و به سنّ بيست و پنج سالگي بوده ؟ بين  عُلما در اين باب اختلاف است ،  به هر تقدير، مدّتي كه در دنيا بود ،عمر شريف خود را صرف عبادت و زهد و مكارم اخلاق می نمود .(4 )

،شيخ مفيد از علمای بزرگ شیعه امام  سجّاد عليه السّلام را بزرگ تر حضرت علیاكبر می داند :

براي حسين عليه السّلام شش فرزند بود: علي بن الحسين «اكبر» كنيه‏اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود. علي بن الحسين «اصغر»  و مادرش ليلي دختر أبي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي بود.(5 )

بنا براین به صورت دقیق نمی توان ادعا كرد كه  حضرت علیاكبر از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام بزرگ تر بوده، افزون براین جزئیات زندگی حضرت علیاكبر در تاریخ نیامده، تا انسان بتواند علت ازدواج نكردن او را بیان كند. اگر سن او زیاد بوده ،قطعا عواملی موجب شده كه ازدواج نكند .شاید ازدواج كرده و در تاریخ نیامده است .

پینوشتها:

1.  دمع السّجوم ، ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ،ترجمه نفس المهموم  ،  شیخ عباس قمی ،مترجم ابو الحسن شعرانی، ص 330 .

2. فرهنگ عاشورا، فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، قم، نشر معروف ، 1378 ، چاپ چهارم . ص 322

3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ،، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ، ص 89 ـ 91.

4 .منتهي الآمال، ج1، شیخ عباس قمی ، ص589 ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه چاپ سیزدهم ، ص

 693.

5 . ارشاد ،  ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه ،ج 2  ،ص 137.

چرا مختار بر خلاف امام سجاد علیه السلام دست به انتقام گرفت؟
قيام نكردن امام سجاد (ع) علل و عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد در باره تقيه مي تواند يكي ازدلايل باشد.

مگر امام سجاد(ع) تقيه نكرده بودند براي انتقام گرفتن از قاتلان پدرشان، پس چرا مختار بر خلاف امام (ع) عمل كرده و دست به انتقام گرفت؟ آيا كار مختار درست بود؟

قيام نكردن امام سجاد (ع) علل و عوامل مختلفي داشته است؛ آنچه بيان نموديد در باره تقيه  مي تواند يكي ازدلايل باشد. اما دلايل مهمتر ديگري در بين بوده مثلاً يكي از علت‏هايي كه ائمه(ع) دست به قيام نمي‏زده‏اند، نداشتن اصحاب و ياران واقعي است.

 در زمان امام سجاد وضع به گونهای بود كه امام از این وضع رنج برده و فرمود: «در تمام مكه و مدینه، بیست نفر نیستند كه ما را دوست بدارند».(1)

این جملات امام دقیقاً وضع جامعه عصر امام و عدم حمایت مردم از خاندان پیامبر را نشان میدهد. امام سجاد در چنین وضع چگونه میتوانست قیام  كند ؟!

 مهمترين علت قيام نكردن امام سجاد(ع) نيز همين مسأله بوده است. در زمان امام حسن(ع) عده زيادي اطراف حضرت بودند، ولي بيش تر آن ها سست عنصر و بي‏وفا بودند، تا چه رسد به زمان امام زين‏العابدين(ع).

نيز ساير شرايط در قيام لازم است كه فراهم باشد.

مي توان بين شرايط امام سجاد و مختار مقايسه انجام داد و چنين نتيجه گرفته شود.

نخست آْنكه جايگاهي كه امام سجاد در آن قرار داشت به عنوان امام شيعيان شرايط خاص به خود را مي طلبيد كه بسياري از اين شرائط را سايرين دارا نبودند .بنا بر اين شرائط قيام براي امام با شرائط قيام براي مختار متفاوت مي باشد و  معیار هائی كه امام در قیام رعایت می كند با معیار های مختار بسیار متفاوت است .

دوم آنكه برخي شرايط براي مختار فراهم بوده است. اما براي امام سجاد فراهم نبوده ؟

فراهم بودن شرايط قيام براي مختار نمي‏تواند دليل بر اين باشد كه براي امام هم شرايط فراهم بوده است.

خطر شهادت و از بين رفتن نور امامت را خداوند متعال در كربلا دفع نمود . تقدير الهي بر اين رقم خورده بود كه امام سجاد چهارمين پيشواي شيعيان زنده بمانند. قيام حضرت قطعا به كشته شدن وي وفقدان جبران ناپذير امام منجر مي شد . همان گونه كه با چنين عاقبتي مختار به شهادت رسيد .

آنچه در اين بين نبايد مورد غفلت قرار گيرد ، هدف قيام است ، هدفي كه امام حسين به خاطر آن به شهادت رسيد (حفظ اسلام و زدودن جهالت از دل ها)همان هدف را امام سجاد با نهضتي ديگر كه در ادامه نهضت حسيني است، ادامه داده است. ديگر نيازي به ریختن خون نبود. نيازي به انتقام گيري به وسيله امام سجاد نبود.

    پس از شهادت امام حسين«عليه السلام» حضرت امام سجاد زين‏العابدين«عليه السلام» نقش بسيار مؤثري در بيدار كردن مردم و زنده كردن مظلوميت پدر بزرگوارشان داشتند، چه در قالب خطبه ها و چه در قالب دعا و نيايش كه معارف و روشنگري هاي خويش  را به مردم ارائه مي نمود .

 يكي از كارهاي بسيار مؤثر حضرت خطبه‏هايي بود كه در راه اسارت خواند . يكي از خطبه‏ها در  مسجد امويان در شام بود . در خطبه‏ها جنايات يزيد را برملاء كرد . فضائل جدش خاتم‏الانبياء«صلي الله عليه وآله» و حضرت علي مرتضي«عليه السلام» را براي مردم بيان كرد . نقش ديگري كه حضرت ايفا كرد، گريه مستمر و عزاداري  حضرت براي پدرش بود . امام در خلال اين صحنه‏ها مظلوميت و شهادت پدر و برادران و ياران پدرش را يادآور مي‏شد. اين ها در حركت هايي كه بعد عليه حكومت بني‏اميه صورت گرفت كه منجر به سقوط خاندان آن ها شد، مؤثر بود.

پي نوشت:

1.بحار الانوار ،علامه مجلسي، ج 46، ص 143.سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان.

چرا امام سجاد(ع) خودشان به خوانخواهی از امام حسین (ع) برنخاستند؟
يكي از علت‏هايي كه ائمه(ع) دست به قيام نمي‏زده‏اند، نداشتن اصحاب و ياران واقعي است ...

چرا امام سجاد(ع) خودشان به خوانخواهی از امام حسین (ع) برنخاستند؟

قيام نكردن ائمه(ع) علل و عوامل مختلفي داشته است؛ مثلاً يكي از علت‏هايي كه ائمه(ع) دست به قيام نمي‏زده‏اند، نداشتن اصحاب و ياران واقعي است. در روايتي امام صادق(ع) مي‏فرمايد: «اگر ما تعدادي ولو محدود، شيعه واقعي داشتيم، قيام مي‏كرديم».

    علت قيام نكردن امام سجاد(ع) نيز همين مسأله بوده است. در زمان امام حسن(ع) عده زيادي اطراف حضرت بودند، ولي بيش تر آن ها سست عنصر و بي‏وفا بودند، تا چه رسد به زمان امام زين‏العابدين(ع).

شايد منشا چنين پرسشي فراهم بودن شرايط براي قيام مختار،باشد.مي توان بين شرايط امام سجاد و مختار مقايسه انجام  و چنين نتيجه گرفته شود. چرا شرايط براي مختار فراهم است. اما براي امام سجاد فراهم نبوده ؟

فراهم بودن شرايط براي مختار نمي‏تواند دليل بر اين باشد كه براي امام هم شرايط فراهم بوده است.

خطر شهادت و از بين رفتن نور امامت را خداوند متعال در كربلا دفع نمود . تقدير الهي بر اين رقم خورده بود كه امام سجاد چهارمين پيشواي شيعيان زنده بمانند . قيام حضرت قطعا به كشته شدن وي منجر مي شد همان گونه كه مختار به شهادت رسيد .

آنچه در اين بين نبايد مورد غفلت قرار گيرد ،هدف قيام است ، هدفي كه امام حسين به خاطر آن به شهادت رسيد (حفظ اسلام و زدودن جهالت از دل ها)همان هدف را امام سجاد با نهضتي ديگر كه در ادامه نهضت حسيني است، ادامه داده است. ديگر نيازي به ریختن خون نبود. نيازي به انتقام گيري به وسيله امام سجاد نبود.

    پس از شهادت امام حسين«عليه السلام» حضرت امام سجاد زين‏العابدين«عليه السلام» نقش بسيار مؤثري در بيدار كردن مردم و زنده كردن مظلوميت پدر بزرگوارشان داشتند، چه در قالب خطبه ها و چه در قالب دعا و نيايش كه معارف  و روشنگري هاي خويش  را به مردم ارائه مي نمود .

 يكي از كارهاي بسيار مؤثر حضرت خطبه‏هايي بود كه در راه اسارت خواند . يكي از خطبه‏ها در كوفه و ديگري در مسجد امويان در شام بود .در  خطبه‏ها جنايات يزيد را برملاء كرد . فضائل جدش خاتم‏الانبياء«صلي الله عليه وآله» و حضرت علي مرتضي«عليه السلام» را براي مردم بيان  كرد . نقش ديگري كه حضرت ايفا كرد، گريه مستمر و عزاداري  حضرت براي پدرش بود كه به شكل گريه در صحنه‏هاي مختلف همراه با مصائب حضرت صورت مي‏گرفت . امام در خلال اين صحنه‏ها مظلوميت و شهادت پدر و برادران و ياران پدرش را يادآور مي‏شد. اين ها در حركت هايي كه بعد عليه حكومت بني‏اميه صورت گرفت كه منجر به سقوط خاندان آن ها شد، مؤثر بود.

آيا مولوي با مدح هايي كه از خلفاي اهل سنت در اشعارش داشته
نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا زندگي ايشان ناشناخته مي باشد...

آيا مولوي با مدح هايي كه از خلفاي اهل سنت در اشعارش داشته ميتواند محب اهل بيت (ع) باشد؟ تعريف و تمجيد هايي كه از خلفاي اهل سنت كرده اين تقيه بوده يا واقعا سني بوده؟

به اين گفتار توجه نمائيد:

نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا زندگي ايشان ناشناخته مي باشد. از سوي ديگر با توجه به شرايط زمان به گونه اي رفتار شده است كه گويا هم سني هستند و هم شيعه. از اين رو برخي با دلايل و شواهد اثبات نموده اند كه مولوي سني بود، به دليل اينكه وي در اشعار متعددي از خلفا يعني ابوبكر و عمر عثمان و حتي معاويه ستايش كرد. افزون بر آن اساتيد و پدر وي سني بودند. در اين ميان عده اي وي را شيعه دانسته اند. آنان نيز با دلايل و شواهدي بيان نموده اند كه وي گرايش شيعي داشت. زيرا به مدح اهل بيت به ويژه امام علي (ع)پرداخت. به رهبري حضرت تصريح كرد. به دوازده امام شيعيان اشاره كرده آنان را ستايش نموده است.

اگر برخي از خلفا را ستايش كرد، بر اساس تقيه بود. شرايط زمان اقتضا مي كرد كه وي چنين رويكردي داشته باشد.

حساسيت هايي كه امروزه در باره شيعه و سني بودن افراد مطرح مي باشد، در آن عصر مطرح نبود. اين طيف شخصيت ها به گونه اي رفتار مي نمودند كه شيعه و سني بودن آنان مشخص نباشد، ولي نمي توان از مولوي به عنوان انسان گمراه ياد نمود. وي انسان عارف بود و نسبت به اهل بيت(ع) عشق مي ورزيد. اگر برخي از منابع از وي به عنوان انسان گمراه ياد كرده اند، نبايد اعتنا كرد. جهت آگاهي بيش تر به ديدگاه برخي طرفداران سني و شيعه بودن مولوي پر داخته مي شود.

مدعيان سني گري مولوي گفته اند: مولوي با اينكه از گروه صوفيه بود، در اشعار و آثار خود نشان داد كه از فيض ارتباط با اهل بيت (ع) محروم بود، در اين زمينه حتي از بعضي اقران صوفي مشرب خود نيز عقب ماند تا آن جا كه دشمنان اهل بيت چون معاويه را مشمول الطاف صوفيانه خود قرار داد و براي آن ها انواع كرامت ها تراشيد. در حالي كه مثلاً سنايي يعني همان شخصي كه مولوي شديداً به او علاقه مند و اشعــارش مــورد تـوجه وي بود، درمورد معاويه مي گويد:

داستان پســـــــــــــر هند مگر نشنيدي

كه از او و سه كس او به پيمبر چه رسيد

شواهد و قرائني براي سني بودن مولوي:

الف ـ پدر مولوي، بهاء ولد ـ اولين استاد و مربي او ـ سني حنفي بود.

ب ـ اساتيد ديگر مولوي كه عمدتاً در دمشق و حلب يعني محل تحصيل مولوي سكونت داشتند، سني بودند.

ج ـ پير و مراد معشوق مولوي يعني شمس تبريزي شيعه نبود و ارتباطي با مكتب تشيع نداشت.

د ـ مصادر و منابعي كه شرح حال مولوي را نوشتند و نزديك به عصر وي بودند، مولوي را فقيه حنفي معرفي كردند و نام او را در طبقات و تراجم حنفي ها آوردند.

هـ ـ مريدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوي (سلطان ولد ) نيز سني و نوعـاً حنفي هستند. سخنـان و اشعار آن ها ( به خصوص سلطان ولد) كاملاً بر اين مطلب گواهي مي دهد.

تسنن و حنفي بودن (همچنين تصوف) ميراث خانوادگي مولوي است. تا آن جا پيش رفتند كه سلطان ولد در زمان علامه حلّي و شيعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانيه مي كند تا از اين مصيبت به خيال خود يعني تشيع سلطان و تبعات آن جلوگيري كند.

نمونه ها و نشانه هاي زياد ديگري وجود دارد. مبني بر اينكه مولوي سني مي باشد. مانند مدح وي از عمر و ابوبكر . وي تصريح مي كند:

چون ابوبكر آيت توفيق شـــــد

با چنان شه صاحب و صديق شد

چون عمر شيداي آن معشوق شد

حق و باطل را چو دل فاروق شد

در جاي ديگر مولوي پا را فراتر مي گذارد و در مجالس سبعه مي گويد: «امير المؤمنين عمر بن الخطاب آن محتسب شهر شريعت ،آن عادل اصل مسند طريقت،آن مردي كه چون در ره عدل دست در امضاي اقتضاي عقل گرفت،ابليس را زهره آن نبود كه در بازار وسوسه خويش دست به طراري و دزد جيب ولي بشكافد،عاشقي بود بر حضرت.» بعد در كمال ناباوري حديثي سراسر كذب جعل مي كند كه:«لو لم ابعث لبعثت يا عمر(يعني رسول فرمود :اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم، تو مبعوث مي شدي)».

اي مخاطب خطاب حسبك...اگر مرا كه محمدم به حكم پيغامبري از حجره«لولاك لما خلقت الافلاك »بيرون نفرستادندي، تو را كه عمري به حكم عدل اهليت آن بودي كه يا منشور بلغ به ميدان رسالت آخر زمانيان فرستادندي. (مجالس سبعه، ص 50)

مدعيان شيعه گري مولوي

در مقابل عده اي نيز به شدت از گرايش شيعي مولوي دفاع كرده و مدعي هستند كه وي شيعه بود. طرفداران اين مبنا به اثبات اين مطلب پرداخته و ادله مخالفان را نقد نموده اند. از جمله دلايل تشيع او اين است كه اساس تشيع، مبتني بر اصل امامت يا ولايت يا انسان كامل است. در ادبيات عرفاني معرفت و محبت و تبعيت از مقام و منزلت امام علي(ع) و اهل بيت و اعتقاد به اصل تولي و تبري جايگاه ويژه اي دارد. در عمق انديشههاي مولانا در مثنوي معنوي، جنبهاي از معرفت، محبت و تبعيت از امام علي و آلعلي نهفته است كه با اساس تشيع به معنا و مفهوم عام، قابل تطبيق است.

در مثنوي مولوي، از سويي به پيروي از ولايت و ضرورت معرفت به امام علي و آل علي تأكيد شده است. از سوي ديگر، مولانا بر اهميت انسان كامل و ضرورت پيروي از مرشد و شيخ و قطب ـ كه معادل اصطلاح امام در علم كلام و ولي يا اوليالامر در قرآن است ـ تأكيد بسيار دارد.

مقام امامت و ولايت و مرشديت، داراي مراتب متعدد است؛ ولي مطلق، حضرت حق است. پيامبر اسلام و ائمه اطهار از امام علي تا حضرت بقيةاللهالاعظم، ولي كامل و مصداق بارز انسان كامل در عرفان هستند. از آن جهت كه بحث انسان كامل و ولايت از اركان عرفان به شمار ميرود و انسان كامل مترادف با اصل امامت در تشيع است؛ پايه عرفان بر مبناي اصل «تشيع حقيقي» است. در جاي جاي مثنوي مولوي سخن از عشق و محبت علي و آل علي است.

مولانا بنا بر حديث شريف نبوي «من كنت مولاه فعلي مولاه» ـ كه شيعه و سني، آن را روايت كردهاند ـ بارها در مثنوي معنوي، مقام ولايت حضرت علي را مطرح كرده است.

مولانا در آغاز دفتر اول مثنوي معنوي در اولين داستان ـ داستان شاه و كنيزك ـ مسئله پير ـ حكيم حاذق (ابيات 63ـ65) را طرح ميكند؛ سپس به لقب حضرت علي، يعني «مرتضي» اشاره ميكند و امام را مولاي قوم مينامد:

«مرحبا يا مجتبي يا مرتضـــــي

ان تغب جاءالقضا ضاق الفضا

انت مولي القوم من لا يشتهـي

قد ردي كلا لئن لم ينته»

مولانا در داستان دوازدهم در پايان دفتر اول مثنوي، در توصيف صاحب نفس مطمئنه، در ابيات 3721ـ 3991 به تفصيل راجع به حضرت علي به عنوان مصداق ولي سخن ميگويد. در دفتر ششم مثنوي معنوي، بار ديگر مفاد حديث نبوي را در باب حضرت علي طرح كرده، در مورد ولايت حضرت ميگويد:

گفت هركو را منم مولا و دوست

ابن عـــم من علي مولاي اوست

به اين ترتيب، مثنوي مولوي با اصل ولايت علي(ع) آغاز ميشود و پايان مييابد.

مولانا در آخرين داستان دفتر اول مثنوي معنوي ـ داستان دوازدهم ـ در وصف حضرت علي گويد:

«چون كه وقت آيد كه گيرد جان جنين

آفتابــش آن زمـــــان گــردد معــين

اين جــنين در جنبــش آيــد ز آفتاب

كافتابـــش جـــان همي بخشد شتاب »

وي در ابيات 790ـ 792 عشق به امام حسين را در ادامه عشق به پيامبر(ص) دانسته، همچنان كه عشق به گوش، عشق به گوشواره را در پي دارد.

روز عاشورا نمي داني كه هست

ماتم جاني كه از قرنـي به است

پيش مؤمن كي بود اين غصه خوار

قدر عشق گوش، عشق گوشوار

پيش مؤمن ماتم آن روح پاك

شهرهتر باشد ز صد توفان نوح

مولانا در ادامه، روح امام حسين را روح سلطاني؛ يعني همان روح قدسي و اعلي مرتبه ارواح توصيف ميكند.

روح سلطاني ز زنداني بجست

جامه درانيم و چون خاييم دست

چون كه ايشان خسرو دين بودهاند

وقت شادي شد چو بشكستند بند

به قول مرحوم استاد جلالالدين همايي؛ اساس تشيع كه معرفت علي و خاندان رسول باشد، در روح مولوي كاملا رسوخ داشت. همان‌‌گونه كه در روح بسياري از علما و بزرگان اهل سنت و جماعت و حتي ائمه اربعه(رهبران فقهي سنيان) وجود داشت، اما در پرده تعصبات جاهلي و سياستهاي شوم پوشيده شده است.

هر يك از دفاتر ششگانه مثنوي مولوي، شامل دوازده داستان بلند (Discourse) و در مجموع 72 داستان است. تكرار عدد دوازده در شش دفتر مثنوي معنوي، اتفاقي نيست، بلكه اشارتي به دوازده امام است و عدد 72 اشاره به شهداي كربلاست كه در سماع مولويه نيز از آنان به نام «شهداي دشت كربلا» ياد ميشود. در مقبره حضرت مولانا در قونيه نيز نام چهارده معصوم در گرداگرد سقف حك شده است كه به وضوح، بيانگر تشيع حضرت مولانا، جلالالدين محمد بلخي خراساني است.

استاد مطهري در باره وي گويد:

ايشان از عارفان بزرگ مي باشد. اكثر اشعار وي بوي و رنگ عرفاني داشته،در بيان مضامين بلند عرفاني موفق است. البته مولوي از آن دسته صوفيان هستند كه مباني و انديشه هاي آنان مطابق معيارها و ارزش هاي اسلامي است. متأسفانه برخي از انسان ها خود را عارف مي دانند و حال آن كه با الفباي عرفان آشنايي نداشته، در تفسير تصوف دچار مشكل شده اند. مي توان از آن ها به عنوان مدعيان تصوف ياد نمود؛ از اين رو هر گاه به مولوي صوفي گفته مي شود، تصوف به معناي مثبت آن است. اگر مقصود از صوفي، معناي اسلامي آن باشد كه شاخه اي از عرفان است.(1)

مطالب ارائه شده، استقصا و استقراي كامل نيست، بلكه نمونهاي از ديدگاه مولانا در بخشهايي از مثنوي است، و گرنه در ديوان كبير و ديگر آثار مولوي، مطالب بسياري در باب ولايت علي(ع) بيان شده است.

پي نوشت:

1. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 70 - 71. نشر صدرا 1378 ش.

برگرفته از :www.pasokhgoo.ir/node/87829

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل
همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ...

وقايع اسراي كربلا هنگام ورود به منزلگاه موصل را بيان نماييد

چون  عامل موصل با خبر شد كه بناست اهل بیت (ع)از آن جا عبور كنند، امر كرد شهر را زينت بستند . خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت ، بعضي گفتند: مگر چه خبر است ؟ گفتند: سر خارجي مي آورند كه به نزد يزيد ببرند، مردي گفت : اي قوم ! سر خارجي نيست بلكه سر حسين بن علي عليهماالسّلام است. همين كه مردم چنين فهميدند ،چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند ،داخل موصل نشدند و از تلّ اعفر عبور كردند. پس به جبل سنجار رفتند.(1)

برخی نقل كرده اند كه اهل موصل راضی نشدند كه اهل بیت را وارد شهر كنند .در یك فرسخی موصل متوقف شدند كه برای آنان  آذوقه و علوفه فرستادند . در آن جا منزل كردند . سر مقدّس را بر روي سنگي نهادند. قطره خوني از حلقوم مقدس به آن سنگ رسيد . بعد از آن همه سال در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ مي آمد . مردم اطراف آن جا مجتمع مي شدند و اقامه مراسم تعزيه مي كردند . همچنين بود تا زمان عبدالملك مروان كه امر كرد آن سنگ را از آن جا كندند و پنهان نمودند . مردم در محل آن سنگ گُنبدي بنا كردند و آن را مشهد نقطه نام نهادند. (2 )

 

پی نوشت ها:

1. منتهی الامال ، عباس قمی ،ج 1، ص773، انتشارات هجرت ، قم، 1378 ، چاپ سیزدهم .

2. همان ، ص 775 .

صفحه‌ها