دانش تاريخ

چرا پيامبر(ص) دستور ترور مخالفان را صادر مي كرد؟
هرگز اينگونه نبوده است كه آن حضرت به صرف هرگونه مخالفتي، به ترور شخص مخالف اقدام كرده باشند.

  چرا پيامبر(ص) دستور ترور مخالفان را صادر مي كرد؟              

به فرموده خداوند متعال در قرآن كريم پيامبر اسلام(ص) رحمة للعالمين است.(1) نمونه بارز اين رحمت و بخشش را مي توان در عفو عمومي آن حضرت بعد از فتح مكه مشاهده كرد و هرگز اينگونه نبوده است كه آن حضرت به صرف هرگونه مخالفتي، به ترور شخص مخالف اقدام كرده باشند. با مطالعه تاريخ مشخص مي شود تعداد افرادي كه به دستور و يا رضايت آن حضرت ترور شده اند، از تعداد انگشتان يك دست هم كمتر است.

اين افراد از آنجايي كه در قالب شعر به هجو و توهين و بدگويي نسبت به پيامبر خدا(ص) و اهانت به مسلمانان بويژه زنان مسلمان و همچنين تحريك دشمنان بر عليه مسلمانان مي پرداختند،مورد برخورد شديد حكومت اسلامي قرار گرفتند.

 از جمله معروفترين اين افراد «كعب بن اشرف» است. قبل از بيان اقدامات كعب بن اشرف كه منجر به ترور او شد، از باب مقدمه لازم است به اين نكته تاريخي اشاره كنيم كه:

« يهوديان قبيله بني قريظه و بني نضير و بني قينقاع نزد پيامبر آمدند و عهدنامه اي نوشتند مبني بر آنكه اگر بر ضد مسلمين خصمانه يا مسلحانه اقدام كنند خونشان هدر است و اموالشان مصادره مي شود.»(2)

بعلاوه در قانون اساسي مدينه يا «عهد موادعه » قيد شده بود كه:« يهود بر كيش خود و مسلمانان بر كيش خويش اند، در اين حكم هم پيمانان يهود و خودشان برابرند، مگر كسي كه ستم كند و گناه (خيانت) ورزد كه در اين صورت كسي جز خود را به هلاكت نخواهد افكند.»(3)

اكنون با بررسي اقدامات كعب بن اشرف، مشخص خواهد شد كه كعب بن اشرف طبق مفاد آن پيمان نامه محكوم به مرگ بود.

كعب بن اشرف، يهودي مالداري بود كه بعد از جنگ بدر به مكه رفت تا مشركان را با اشعار خود بر ضد پيامبر اسلام بشوراند و كينه ها را در دلهايشان بجوش آورد!(4)

وي در برابر بت هاي مشركان سجده كرد تا آنها باوركنند آيينشان برتر از اسلام است تا به جنگ پيامبر بشتابند. او به مشركان وعده داد كه اگر به مدينه حمله كنند آنها را ياري كند.(5)

واقدي و ديگران مي نويسند چون ابونائله نزد كعب بن اشرف آمد و گفت من و دوستانم مي خواهيم مقداري خرما از تو بخريم و كالايي نزدت گرو بگذاريم، كعب پاسخ داد: « فماذا ترهنوني ابناءكم و نسائكم؟ يعني: چه چيزي را نزد من گرو ميگذاريد آيا پسران و زنانتان را گرو مي دهيد؟!»

ابونائله گفت: « زنانمان را به تو بسپاريم با آنكه از همه اهل يثرب خوشگذرانتري؟» (6)

كعب پس از آنكه مشركان مكه را به جنگ با پيامبر تحريك كرد به مدينه بازگشت و بجاي سكوت، درباره زنان مسلمين اشعار عاشقانه مي سرود! و با اين كار مردم مسلمان را آزار مي داد.»(7)

طبري نمونه اي از اشعار زشت و عاشقانه كعب درباره «ام الفضل بنت حارثه»را آورده  كه مي توانيد به جلد 2 تاريخ طبري زير اين عنوان رجوع كنيد.

جابر بن عبدالله انصاري درباره كعب ابن اشرف گويد:« با پيامبر پيمان بسته بود كه نه كسي را بر ضد پيامبر ياري دهد و نه خود به جنگ پيامبر آيد»(8) ولي بر خلاف پيمانش تلاش زيادي كرد تا مشركان و دشمنان پيامبر را به جنگ با آن حضرت وادار كند.

با توجه به اينگونه اقدامات كعب بن اشرف بود كه پيامبر(ص) فرمودند: « من لنا من ابن اشرف؟ كيست كه در برابر كعب بن اشرف از ما دفاع كند؟ او آشكارا به دشمني و هجو مسلمانان پرداخته و بسوي قريش رفته آنان را به جنگ با ما گرد آورد و خداوند مرا از اينكار آگاه كرد. سپس در ناپاكترين راهي كه از قريش انتظار داشت گام نهاد بدين معني كه قرار گذاشت پيشقدم شده به همراه آنان به پيكار با ما روي آورد. آنگاه پيامبر آياتي را در باره گرايش كعب و يارانش به بت هاي مشركان بر مسلمانان خواند.»(9)

 سرانجام محمد بن مسلمه، كه برادر رضاعي كعب بود،اعلام آمادگي كرد كه شرّ كعب را از سر مسلمانان كم كند و اينكار را هم انجام داد.و از آنجايي كه زشتي اقدامات كعب براي خود يهوديان هم مشخص بود، دوباره پيمان نامه اي با پيامبر(ص) نوشتند.(10)

 بنابراين كشتن و ترور افرادي همچون كعب بن اشرف به خاطر كارهايي بود كه بر خلاف پيمان مدينه مرتكب شده و ضمن تحريك دشمنان به جنگ با مسلمانان، موجبات ناراحتي پيامبر(ص) و ديگر مسلمانان را فراهم مي كردند.

پي نوشت ها:

1. سوره انبياء،آيه 107.

2. زيني دحلان، سيره نبويه، ج 1، ص 157؛ طبرسي، اعلام الوري، ص 69.

3. سيره ابن هشام، ج 1، ص 501 ؛ ابن كثير،البداية و النهاية ج 2، ص 322.

4. سيره ابن هشام، ج 2، ص 51؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 488.

5. ابن تيميه،الصارم المسلول علي شتم الرسول، چاپ قاهره، ص 76.

6. ابن هشام، ج 2، ص 55.

7. ابن هشام ج2 ص 54.

8. الصارم المسلول علي شتم الرسول، ص 77.

9. همان.

10. واقدي، المغازي، ج 1، ص 192.

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟ تفسیری از كار های وی را شرح دهید؟
در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايي را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداي در همين شهرستان به انجام رساند...

شهید محمد علی رجایی چه كسی بود ؟ تفسیری از كار های وی را شرح دهید؟

شهيد محمد علي رجايي ، در سال 1312 هجري قمري در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايي را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداي در همين شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگي از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادر مهربان و منيع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد يعني در 1328 وارد نيروي هوايي شد. در مدت 5 سال خدمت در نيروي هوايي ، دوره متوسطه را با تحصيل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراي عالي رفت و به سال 1338 دوره ليسانس خود را در رشته رياضي به پايان برد و به سمت دبير رياضي به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتيب در شهرستانهاي خوانسار، قزوين و تهران به تدريس ، اشتغال ورزيد.

شهيد رجائي در مدت تدريس ، هميشه آموزگاري دلسوز، پركار و شايسته بود و ضمن تدريس ، به فرا گرفتن علوم اسلامي و انجام فعاليتهاي سياسي همت مي گماشت . در سال 1340 به عضويت نهضت آزادي در آمد كه منجر به دستگيري وي (در ارديبهشت 1342) و پنجاه روز زندان شد. پس آزادي از زندان با شهيد باهنر به سازماندهي مجدد هيات موتلفه پرداخت و براي پرورش افرادي كه بتوانند نبردي مسلحانه را اداره نمايند به اعزام داوطلباني به جبهه فلسطين دست زد. در همين رابطه و براي تكميل برنامه مزبور (در سال 1350) خود شخصا به خارج از كشور سفر كرد. ابتدا به فرانسه و تركيه رفت و از آنجا عازم سوريه شد.

شهيد رجايي همگام با فعاليتهاي سياسي لحظه اي نيز از خدمات فرهنگي غافل نبود از آن جمله تدريس در مدارس كمال و رفاه ، همكاري با بنياد رفاه و تعاون اسلامي با همكاري شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي و شهيد دكتر باهنر و آيت الله هاشمي رفسنجاني .

ايشان با نهايت شجاعت و شهامت مدت دو سال ، در زندانهاي انفرادي رژيم پهلوي انواع و اقسام شكنجه ها را تحمل نمود و چون كوهي استوار مقاومت كرد. در اثر اين مقاومتها او را به زندان قصر و سپس به اوين فرستادند. او در زندان به ماهيت واقعي منافقين پي برد و از آنها تبري جست . دوران زندان مجموعا چهار سال به درازا كشيد و شهيد رجائي در سال 1357 با اوج گيري انقلاب اسلامي همراه ديگر زندانيان سياسي آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سياسي و فرهنگي گرديد و به اتفاق عده اي از همكارانش براي بسيج و سازماندهي مبارزات مخفي معلمان مسلمان ، تلاش گسترده اي را آغاز كرد و موفق به ايجاد انجمن اسلامي معلمان شد. او در راه پيماييهاي عظيم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان كوشيد و نقش موثري در فعاليتهاي تبليغاتي آنها داشت .

شهيد رجائي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در سال 1358، مسئوليت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتي كردن كليه مدارس شد. سپس به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي انتخاب گرديد و به دنبال تمايل مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 18/5/1359 به عنوان اولين نخست وزير جمهوري اسلامي ايران به مجلس معرفي و با راي قاطع به نخست وزيري انتخاب شد. شهيد رجائي در اين مسئوليت خطير، علي رغم اين كه به فاصله بسيار كوتاهي با توطئه عظيم استكبار جهاني در ايجاد جنگ تحميلي از سوي رژيم صدام روبرو شد و همچنين كارشكني هاي بني صدر و متحدانش و خرابكاريهاي منافقين و ساواكيها را در پيش رو داشت ، اما توانست به بهترين وجه از عهده انجام وظايف و مسئوليتهاي سنگين خود بر آيد.

به دنبال عزل بني صدر از رياست جمهوري ، شهيد رجائي با راي اكثريت مردم محرومي كه شاهد تلاشهاي صادقانه ((اين فرزند صديق ملت و مقلد با وفاي امام ((ره )) بودند به رياست جمهوري انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي كه توان تحمل وجود اين مايه اميد مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند در هشتم شهريور ماه 1360 او را به همراه يار قديمي اش شهيد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيري به شهادت رساندند. (1)

پی نوشت:

www.ghadeer.org/site/dowran/mash/ma1/raja.HTM.1     

شهيد محمد جواد باهنر چه كسي بود و تفسير ي از كارهاي وي را بيان فرماييد
در سال 1312 در يك خانواده پيشه ور ساده در شهر كرمان به دنيا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت ...

شهيد محمد جواد باهنر چه كسي بود و تفسير ي از كارهاي وي را بيان فرماييد؟

شهيد حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر، در سال 1312 در يك خانواده پيشه ور ساده در شهر كرمان به دنيا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت و سپس به تحصيل علوم ديني در مدرسه معصوميه آن شهر پرداخت . همزمان ، تحصيلات ابتدايي و متوسطه را نيز ادامه داد و پس از اخذ ديپلم در سال 1332 به قم رفت و سطوح عالي علوم اسلامي را در حوزه علميه قم طي كرد. وي فقه را در محضر مرحوم آيت الله بروجردي، فقه و اصول را در محضر امام خميني ((ره )) و تفسير و فلسفه را نزد علامه طباطبايي فراگرفت. شهيد باهنر سپس به تحصيلات دانشگاهي رو آورد و حدود سال 1337 موفق به اخذ ليسانس در رشته الهيات و بعد از آن موفق به اخذ فوق ليسانس در رشته علوم تربيتي و سپس دكتراي الهيات از دانشگاه تهران شد. شهيد باهنر ضمن تدريس و ايراد خطابه و برنامه ريزي، ديني، به تاليف كتب درسي اشتغال ورزيد و حدود سي كتاب و جزوه تعليمات ديني را براي تدريس (از دوره ابتدايي تا دانشسرا) تاليف كرد؛ وي همزمان، فعاليت هاي اجتماعي خود را نيز ادامه داد و در تاسيس ((دفتر نشر و فرهنگ اسلامي )) كانون توحيد و ((مدرسه رفاه) نقش موثري داشت.

 شهيد باهنر در سال 1341، همكاري خود را با نهضت اسلامي و سياسي روحانيت به رهبري امام خميني ((ره )) آغاز كرد و در اسفند ماه 1342 پس از ايراد سخنراني هايي در مساجد، ((هدايت ))، ((الجواد)) و ((حسينيه ارشاد))، به مناسبت سالگرد حادثه ((فيضيه ))، دستگير شد و پس از آن متناوبا شش بار به زندانهاي كوتاه مدت محكوم شد و از سال 1350 ممنوع المنبر گرديد و بالاجبار در جلساتي كه به عنوان كلاس درس برپا مي شد، سخنراني و به بيان نقطه نظرات اسلامي، انقلابي خود مي پرداخت.

وي در سال 1357 به فرمان امام ((ره )) و به همراه چندتن از ياران، مامور تنظيم اعتصابات شد و در همان سال نيز با فرمان امام ((ره )) به عضويت شوراي انقلاب اسلامي در آمد.

ديگر مسئوليتهاي شهيد باهنر پس از پيروزي انقلاب اسلامي عبارتند از:

مسئوليت نهضت سواد آموزي، نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان، نماينده شوراي انقلاب اسلامي در وزارت آموزش و پرورش، نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي.

شهيد باهنر كه به سرنوشت آموزش كشور و آينده نونهالان انقلاب بي اندازه توجه داشت و مدام در فكر بهبود و پيشرفت آن بود، سرانجام در كابينه محمد علي رجائي به سمت وزير آموزش و پرورش منصوب شد. پس از فاجعه شوم بمب گذاري در دفتر حزب جمهوري اسلامي و شهادت دكتر بهشتي، شهيد باهنر به عنوان دبير كل حزب جمهوري اسلامي انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهيد رجائي به سمت رياست جمهوري، به عنوان نخست وزير جمهوري اسلامي به مجلس معرفي شد كه با راي قاطع مجلس به تشكيل كابينه خود پرداخت.

 اين شهيد فرزانه و سراسر اخلاق و اخلاص و تواضع، كه خود را وقف خدمت به مردم ستمديده كرده بود، سرانجام پس از سالها مبارزه تلاش، به همراه يار و ياور ديرينه اش ((محمد علي رجائي )) رئيس جمهور اسلامي ايران، در هشتم شهريور 1360 در انفجار ساختمان نخست وزيري كه به دست منافقين كوردل صورت گرفت به مقام منيع شهادت دست يافت(1) همچنين ايشان داراي آثار متعدد مي باشد كه غالباً با همكاري شهيد بهشتي و علي گلزاده غفوري و سيدرضا برقعي نوشته شده است.

پس از شهادت، بسياري از مقالات و سخنراني‌‌هاي وي با نامهاي «انسان و خودسازي»، «گفتارهاي تربيتي»، «فرهنگ انقلاب اسلامي»، «اسلام براي نوجوانان»، «مواضع ما در ولايت رهبري» و «گذرگاههاي الحاد» از سوي دفتر نشر فرهنگ اسلامي در تهران به چاپ رسيده است.

 جهت آگاهي بيشتر ب آدرسهاي زير مراجعه نماييد:

- كتاب روزها و رويدادها ج2، جمعي از نويسندگان. زندگي شهيدبا هنر.

http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/-8Shahrivar/87/Bahonar/Bi

-http://www.tebyan.net/Archive/Society_Politics/2004/8/26/8068.html

پي نوشت :

1. http://www.ghadeer.org/site/dowran/mash/ma1/bahonar.HTM

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود
حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

حوادث و اتفاقات زندگي امام حسين (ع) از شروع خلافت يزيد تا شهادت چه بود؟

حوادث و اتفاقات بسيار است به اهم حوادث اشاره نموده و شما رابه مطالعه منابعي كه ذيلا معرفي مي كنيم ارجاع مي دهيم .

اولين اقدام امام: مخالفت امام حسين با خلافت يزيد

پس از هلاكت معاويه در رجب سال شصت، يزيد طبق قرار قبلي و بر اساس بيعتي كه از مردم براي وي گرفته شده بود، به خلافت رسيد. اين خبر هنوز به مدينه نرسيده بود كه يزيد همه‏ي كوشش خود را صرف گرفتن بيعت از مخالفيني كرد كه مخالفتشان مي‏توانست شورشي عليه او بر پا كند. (1) يزيد به وليد بن عتبه بن ابي‏سفيان، والي خود در مدينه، نوشت تا به سرعت از عبدالله بن زبير و حسين بن علي بيعت بگيرد. مروان، وليد را نيز واداشت تا همان شب در پي آنها فرستاده و اگر بيعت نكردند، همان جا گردنشان را بزند؛ چرا كه به نظر او گذشتن آن شب فرصتي بود تا آنها سر به مخالفت برداشته و مردم را به سوي خود دعوت كنند. (2)

امام پس از اصرار مروان در گرفتن بيعت فرمود: اگر قرار باشد كه يزيد سر كار آيد بايد فاتحه‏ي اسلام را خواند: «و علي الاسلام السلام» آن حضرت با استدلال به آيه‏ي شريفه‏ي تطهير، لياقت اهل بيت - عليهم السلام - را براي احراز خلافت اظهار كرد. (3).

اعزام مسلم به سمت عراق

اقدام بعدي امام پس از آنكه نامه هاي بسياري از حمايت كوفيان براي امام رسيده بود، فرستادن مسلم به كوفه بود. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: و ان رايت الناس مجتمعين علي بيعتي فعجل لي بالخبر حتي اعمل علي حسب ذلك. (4) اگر ديدي كه مردم يكپارچه به بيعت با من تمايل دارند، به سرعت خبر آن را به من برسان تا بر اساس آن من اقدام كنم.

مدت سي و پنج روز پس از ورود مسلم - پنجم شوال شصت - حدود هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند.

جاسوسان بني‏اميه، كه وضع نعمان بن بشير حاكم كوفه بسيار ناراضي بودند، در نامه‏اي به يزيد نوشتند: اگر نياز به كوفه دارد، درباره‏ي آن هر چه زودتر تصميم مناسبي بگيرد. (5) مسلم مشغول جمع‏آوري نيروها و سلاحهاي جنگي لازم بود.

ابن‏زياد پس از ورود به كوفه دستور داد، تمامي كوفه را خانه به خانه بگردند و مسلم را دستگير كنند. (6)

سرانجام مسلم را يافتند، پس از درگيري مختصري، او را نزد ابن‏زياد بردند و به وضعيت مخصوصي به  شهادت رساندند.

حركت امام به سمت عراق

نماينده‏ي رسمي امام، آمادگي مردم كوفه را تاييد كرد بود، و ديگر جاي تامل نبود. چرا كه به طور مطمين با توجه به نامه‏ها و نامه‏ي مسلم، شرايط براي قيام عليه بني‏اميه آماده شده بود. امام در رفتن تسريع كرد، به طوري كه در هشتم ذيحجه، عازم عراق گرديد.

امام در برابر سپاه عراق

نخستين برخورد امام با سپاه عراق، برخورد با سپاه هزار نفري حر بن يزيد رياحي بود. (7)

دستور بستن آب

چند روز قبل از عاشورا، دستور اكيدي از ابن‏زياد رسيده بود كه مانع از دسترسي امام حسين (ع) به آب شوند: «حل بين الحسين و الماء فلا يذوقوا منه قطره كما صنع بالتقي الزكي عثمان» (8) بين او و آب جدايي بيندازيد؛ به طوري كه نتواند قطره‏اي آب بردارد؛

روز عاشورا

صبح عاشورا دو سپاه در مقابل يكديگر صف‏آرايي كردند.

آغاز جنگ و شهادت

سيره‏ي امام علي(ع) اين بود كه جنگ را آغاز نمي‏كرد. امام نيز در كربلا جنگ را آغاز نكرد، بلكه عمر بن سعد بود.كه اولين تير را در كمان خويش نهاد و به سوي لشكر امام پرتاب كرد. او پس از اين اقدام خود گفت: نزد ابن‏زياد شهادت دهيد كه من نخستين تير را رها كردم. (9)

در آغاز، و پس از شهادت جمعي از اصحاب در تيراندازي عمومي دشمن، افراد باقي مانده، تك تك روانه‏ي نبرد شدند.

پس از آن طي نبردهاي چندي، ابتدا ياران و سپس به ترتيب افراد خانواده‏ي امام به شهادت رسيدند.

واقعه‏ي كربلا با شهادت امام و بيش از هفتاد تن از يارانش و نيز كشته شدن نزديك به هشتاد و هشت نفر از سپاه دشمن خاتمه يافت. (10)

براي آگاهي بيشتر رك: تاريخ واقعه كربلا از مدينه تا مدينه،عبد الرحمن انصاري و مصطفي اخوندي ،تاملي در نهضت عاشورا وحيات فكري و سياسي امامان شيعه نوشته رسول جعفريان

پي نوشت ها :

1. دينوي،اخبار الطوال، قم منشورات رضي، ص 227.

2. ابن اعثم كوفي، الفتوح، بيروت، ج 5، ص 11.

3. الفتوح، ج 5، ص 17.

4. همان، ج 5، ص 53.

5. همان، ج 5، ص 60، 59.

6. شيخ مفيد،الارشاد، قم، آل البيت، ج 2، ص 53 -51.

7. بلازري،انساب الاشراف، بيروت، ج 3، ص 170.

8. اخبار الطوال، ص 255.

9. الفتوح، ج 5، ص 183.

10. طبقات، ابن سعد، ترجمه الامام الحسين عليه‏السلام، قم، آل البيت، ص 75.

چرا فقط حضرت فاطمه(س) ارث مي برد و ديگر مسلمانان بي بهره اند؟
فدك از بيت المال نبود تا متعلق به همه مسلمانان باشد، بلكه از اموالي بود كه اختصاص به پيامبر اسلام داشت.

 آيا  فدك غنيمت است براي پيامبر(ص) يا بخشش سران يهود به پيامبر كه اگر در صورت اول مسئله درست باشد، چرا فقط حضرت فاطمه(س) ارث مي برد و ديگر مسلمانان بي بهره اند؟

 در مورد فدك و علت اعطاي آن توسط پيامبر به حضرت فاطمه(س) آمده است: فدك از بيت المال نبود تا متعلق به همه مسلمانان باشد، بلكه از اموالي بود كه اختصاص به پيامبر اسلام داشت، كه هر جا صلاح ميدانست، به مصرف مي‏رساند. فدك از اموال خالصه پيامبر(ص) بود. (1)

اموال خالصه به اموالي گفته مي‏شود كه متعلق به حاكم اسلامي است. پيامبر(ص) به عنوان ولي مسلمانان در آن تصرف مي‏كند. مصرف پيامبر در امور جنگي و غيره نيز به صلاح ديد ايشان بوده است.

در مباحث فقهي بابي است به نام "فيئ" كه در كتاب جهاد و يا احياناً در باب صدقات از آن بحث مي‏شود: "فيئ" در لغت به معناي بازگشت است. مقصود ازآن سرزمين هايي است كه بدون جنگ و خونريزي به تصرف حكومت اسلامي درآيد. ساكنان آن تحت شرايطي تابع حكومت اسلامي شوند. اين نوع اراضي كه بدون مشقت و جنگ در اختيار پيامبر قرار مي‏گرفت، مربوط به حكومت اسلامي بود. سربازان مسلمان در آن حقي نداشتند. پيامبر(ص) در آمد آنها را در مصالح اسلامي به مصرف مي‏رساند. گاهي ميان افراد مستحق تقسيم مي‏كرد. (2)

محدثان و سيره نويسان اتفاق دارند كه فدك "فيئ"بود، از اين رو از اموال خالصه پيامبر مي‏باشد، زيرا فدك هرگز به جنگ و غلبه فتح نشد، بلكه هنگامي كه خبر شكست خيبريان به دهكده فدك رسيد، اهالي آن جا حاضر شدند با پيامبر از در صلح وارد شوند. نيمي از اراضي فدك را در اختيار حضرت بگذارند. در برابر آن در انجام مراسم مذهبي خود كاملاً آزاد باشند. متقابلاً حكومت اسلامي امنيت منطقه آنان را تأمين كند. طبق صريح آيات و روايات اين گونه سرزمين‏ها از اموال خالصه حاكم اسلامي است. در آيه‏هاي 6 و 7 سوره حشر مي‏خوانيم: "آنچه را خداوند به رسولش از آنها(يهوديان) باز گرداند، چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن(زحمتي نكشيديد، نه اسبي تاختيد و نه شتري. . . آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه را خداوند از اهل اين آبادي‏ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان. . . او است ".

مضمون آيه اين است: اگر كفار، بدون جنگ چيزي را براي صلح و تسليم شدن دادند، مانند ساير غنايم جنگي نيست كه يك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن ميان مجاهدان تقسيم شود، بلكه آنان سهمي ندارند و همه آنها در اختيار پيامبر قرار مي‏گيرد. (3)

امام رضا(ع) فرمود: هنگامي كه آيه "و آتِ ذالقربي حقه" نازل شد، پيامبر به فاطمه فرمود: فدك از اموالي است كه بدون جنگ گرفته شده است و به من اختصاص دارد. و سپس آن را در اختيار حضرت زهرا قرار داد.

روايات و شواهد نشان مي‏دهد كه اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) طبق دستور خداوند بود. پيامبر(ص) با بخشيدن فدك به حضرت زهرا دستور خدا را اطاعت كرده است. (4)

ابان بن تغلب گويد: به امام صادق(ع) گفتم: آيا فدك را به فاطمه داد؟ امام فرمود: فدك از طرف خداوند براي فاطمه بود. (5)

جمعي از مفسران شيعي و سني شأن نزول آيه "فأتِ ذالقربي حقَّه. . . " را خويشاوندان پيامبر(ص) دانسته‏اند. (6)

جلال الدين سيوطي از مفسرين اهل سنت(متوفاي 909 هجري قمري) در تفسير خود مي‏نويسد: وقتي اين آيه نازل گرديد، پيامبر(ص) فاطمه را خواست و فدك را به او داد. (7)

ابو مريم گويد: هنگامي كه آيه "آت ذالقربي حقّه. . . " نازل شد، پيامبر فدك را به فاطمه اعطا كرد. ابان بن تغلب كه آن جا حاضر بود، به امام باقر(ع) عرض كرد: پيامبر فدك را به فاطمه داد، امام باقر فرمود: خدا فدك را به فاطمه داد. (8)

تاريخ زندگي پيامبر و خاندان او به خوبي گواهي مي‏دهد كه آنان هرگز دلبستگي به دنيا نداشته و چيزي كه از نظر آنان ارزشي نداشت، ثروت دنيا بود. با اين حال پيامبر(ص) فدك را به حضرت زهرا و خاندان علي(ع) اختصاص داد. به نظر مي‏رسد. در خصوص اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) عوامل متعددي تأثير گزار بوده‏اند كه به بعضي اشاره مي‏شود

1- زمامداري مسلمانان پس از فوت پيامبر طبق تصريح مكرر حضرت، با اميرمؤمنان(ع) بود. اين مقام به هزينه سنگيني نياز داشت. حضرت علي(ع) براي اداره امور وابسته به منصب خلافت مي‏توانست از درآمد فدك به بهترين گونه استفاده كند. گويا دستگاه خلافت از پيش بيني پيامبر(ص) آگاه شده بود كه در همان روزهاي نخست، فدك را از دست خاندان پيامبر خارج كرد.

2- بي ترديد اموال حضرت خديجه درگسترش اسلام و روند زندگي شخصي پيامبر(ص) بسيار تأثير گزار بود. پيامبر با اعطاي فدك به حضرت زهرا(س) - يگانه دختر خديجه - زحمات و ايثارگري‏هاي خديجه را خواست جبران كند. از اين رو فدك را به فاطمه(س) بخشيد.

3-ممكن است اعطاي فدك جنبه سياسي داشته باشد، يعني به گونه اي زمينه سازي براي امامت حضرت علي(ع) و فرزندان معصومش باشد، با اين تحليل فدك تنها در ارتباط با حضرت فاطمه(س) نبود، بلكه متعلق به فرزندانش نيز بود. برخورد حكومتها در طول چند قرن اول با مساله فدك اين نظر را تقريب ميكند كه تعاملات در فدك به گونهاي رنگ سياسي داشت، به همين خاطر برخي از حاكمان آن را به فرزندان حضرت فاطمه ميدادند و برخي ديگر از دست آنان ميگرفتند.

بنابراين فدك مربوط به شخص پيامبر(ص) ودراختيار آن حضرت بود. مسلمانان هيچ حقي نسبت به آن نداشتند و حضرت براساس فرمان الهي به فاطمه بخشيد.

پينوشتها:

1. محمدباقر صدر، فدك في التاريخ، ص 36-35؛ مصطفي دشتي، معارف و معاريف، ج 7، ص 748.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 23، ص 59 - 58.

3. دانشنامه امام علي(ع)، ج 8، ص 356.

4. همان، ص 359؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 128.

5. عياشي، تفسير عياشي، ج 2، ص 287.

6. تفسير نمونه، ج 16، ص 441.

7. سيوطي، الدرالمنثور، ذيل آيه 16، سوره اسراء.

8. مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 121.

توسعه اسلام در گذشته بیشتر بوده یا الآن؟
توسعه اسلام مراحل متعددی را گذارنده است، كه بحث دراین باره نیاز به زمان دیگر دارد، در عین حال می توان گفت: اسلام در دهه هایی اخیر یكی از زمانهایی كه گسترش یافت

توسعه اسلام در گذشته بیشتر بوده یا الآن؟ سرعت توسعه اسلام بیشتر بوده یا فرقه های دیگر از جمله شیطان پرستی؟ اگه میشه نمودار هاشو برام ارسال كنید

توسعه اسلام مراحل متعددی را گذارنده است، كه بحث دراین باره نیاز به زمان دیگر دارد، در عین حال می توان گفت: اسلام در دهه هایی اخیر  یكی از زمانهایی كه گسترش یافته است. 

بنا بر اطلاعات معتبر وگزارش های مستند- نفوذ اسلام در قاره اروپا روز به روز در حال افزایش است. (1) برخی از شخصیت های فرهنگی اروپا در این باره اظهار می كنند:"ما شاهد افزایش باور نكردنی تعداد مسلمانان در قاره اروپاییم و هر ساله تعداد زیادی در اروپا به اسلام می گروند."(2)

پرفسور "اشناین باخ" محقق و سرشناس معروف آلمانی در سخنرانی خود در سمیناری در دانشگاه برلین با بیان این كه "اروپای آینده،اروپای سیاسی و اقتصادی و حتی تاریخی نخواهد بود." اظهار داشت: آینده اروپا مانند گذشته اش نیست، ادیان جهان به خصوص اسلام در آینده نقش موثری خواهند داشت و دیگر نمی توان آینده اروپا را اروپایی مسیحی تصور كرد.(3) روزنامه ایل جورنالد چاپ ایتالیا با چاپ مقاله ای با عنوان" اسلام اروپا را تسخیر می كند" با صراحت می نویسد: "اگر اوضاع به همین منوال پیش برود تا دویست سال دیگر اروپا مسلمان خواهد شد و تمامی شاخص ها از جمله رشد جمعیت این پیش بینی را تایید می كند". این روزنامه می افزاید: "با گسترش اسلام خواهی در میان شهروندان اروپایی كشورهایی چون فرانسه، انگلیس، آلمان،سوئد، اتریش،هلند، ایتالیا، اسپانیا، دانمارك و.... به فهرست كشورهایی كه شاهد ازدیاد سریع آمار تازه مسلمانان می باشند پیوسته اند. پژوهشگران بر این عقیده اند:" اسلام با سرعت خیره كننده ای اروپا را به تسخیر خود در می آورد. هم اكنون تعداد مسلمانان در انگلیس، آلمان و فرانسه به چهار تا شش میلیون رسیده و در كشورهای دیگر اروپایی نیز صدها هزار مسلمان زندگی می كنند."(4)

در اروپا قبل از سال 1979 تشكیلات بسیار وسیع اسلامی وجود نداشت اما امروزه هیچ كشوری در اروپا نیست كه در یك شهر آن چند تشكیلات اسلامی وجود نداشته باشد مثلاً در شهر منچستر انگلیس شانزده تشكیلات اسلامی وجود دارد، در اتریش 85 مسجد وتنها در وین پایتخت آن 33 مسجد وجود دارد. اكنون در تمام اروپا حدود 25-30 ملیون مسلمان وجود دارد. در انگلستان شاهد پارلمان ویژه مسلمانان هستیم ودر پارلمان هلند و آلمان نماینده مسلمان داریم، این در حالی است كه این آمار از سوی منابع دولتی تایید شده است. (5)

 درضمن توسعه اسلام نسبت به فرقه شیطان پرستی، به مراتب بیشتر است، زیرا اسلام دین جهانی است و برنامه های آن با عقل و فطرت همسویی دارد، و این در حالی است كه این فرقه منحرف ریشه الهی نداشته و دارای عقاید فاسد می باشد. لذا - این فرقه علی رغم اینكه ازسوی برخی دولت ها حمایت می شود-، ولی مانند اسلام در حال توسعه نیست.

برای اطلاع بیشتر- درباره گسترش اسلام به كتاب عصر امام خمینی، میر احمدرضا حاجتی مراجعه نمایید.

پي‏نوشت‏ها:

1 روزنامه آلموندو، چاپ اسپانیا، به نقل از هروه لگرانداز، از رهبران مسیحی فرانسه، ابرار، 28/8/1370.

2. احمد هوبر،روزنامه نگار و اندیشمند تازه مسلمان سوئدی، در مصاحبه با كیهان هوایی،1/1/1375.

3. ماهنامه رایزنی جمهوری اسلامی. ایران در آلمان مورخ 5/5/1375.

4. الكسی مالاشنكو، محقق علوم اسلامی بنیاد كارانگی(شعبه روسیه)،روزنامه كیهان، 4/5/1378.

5.پرفسور محمدحسین هدی: ماهنامه اسلام و غرب، دفتر تحقیقات اسلامی وزارت امور خارجه ش 28 آذر 1378.

آيا تاريخ طبري كتاب معتبري است؟
به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب مي‌آيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، ولي از كتاب‌هاي معتبر به حساب نمي‌آيد،

 آيا تاريخ طبري كتاب معتبري است؟

كتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوك ـكه از آن به عنوان تاريخ طبري ـ نيز ياد ميشود،به رغم اينكه از منابع كهن تاريخي به حساب ميآيد و مطالب مفيد و ارزشمند در آن وجود دارد، ولي از كتابهاي معتبر به حساب نميآيد، زيرا در سندبرخي مسايل و وقايع تاريخي سيف بن عمر قرار دارد كه خود طبري نيز به او اعتماد نداشته است.

 برخي سيف بن عمر را متهم به زنادقه نموده و گزارشهاي وي را فاقد ارزش دانستهاند.

جهت آگاهي بيشتر نظر شما را به مطالب زير جلب مينايم:

محمد بن جرير طبري (223/  5 310) ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبري از مورخان نامي دوران اسلامي است. كار عمده او در فقه بوده اما دو اثر مشهور او ، يكي در دانش تفسير و با نام جامع البيان و ديگري دانش تاريخ با نام تاريخ الرسل و الامم والملوك شهرت بسزايي برايش به ارمغان آورده است. تاريخ او از همان ابتدا مقبوليت عام يافت. چنين مقبوليتي مربوط به ويژگي هاي كتاب، از حيث تفصيل و استناد و متعادل بودن آن، از نظر جامعه اهل ست است. اين مقبوليت سبب شد تا كتاب هاي تاريخي بعدي، بر نقل هاي آن تكيه كرده و خلاصه اي از آن را بياورند. ابن مسكويه و ابن اثير وابن كثير چنين كاري را كرده اند.

طبري درآغاز كتاب ، با اشاره به اين كه نقل ها را مسند آورده، خواسته تا خود را به خاطر نقل مطالب نادرست تبرئه كند. چنين شيوه اي در عين حال كه سبب شده حجم زيادي از نقل هاي تاريخي محفوظ بماند، به دليل گزينش هاي نادرست طبري از نقل ها، به خصوص نقل از افراد دروغگويي چون سيف بن عمر، به حق مورد انكار برخي از محققان قرار گرفته است.

جواد علي نوشته است كه طبري در استفاده از مآخذ اصول اهل حديث را درنظر نگرفته و از چهره هاي ضعيف هم روايت كرده است. او روايات سيف بن عمر را در قضاياي رده بر روايات واقدي و مدائني ترجيح داده است. اين در حالي است كه او متهم به زندقه بوده و حتي خود طبري نظر مساعدي نسبت به وي نداشته است.  حضور سيف در تاريخ طبري ازجنگ هاي رده آغاز شده و تا پايان جنگ جمل ادامه مي يابد و بدين صورت ، طبري در حساس ترين مقطع تاريخي كه بخشي از تاريخ مذهبي براي همه فرقه هاست، تاريخ خود را با نقل هاي كذب سيف بن عمر مشوه مي كند.

 اين اخبار از طريق وهب بن منبه است كه بيش از هر كس در اواخر قرن نخست هجري اين قبيل اخبار را ميان مسلمانان منتشر كرد.

طبري كتاب تاريخي خود را در فاصله سال هاي 283 تا290 املا كرد، اما بعد از آن وقايع را تا ربيع الثاني سال 303 هجري برآن افزود. افزون بر آن كتابي با عنوان ذيل المذيل در شرح حال صحابه و تابعين بر اساس سال درگذشت آنها نوشت كه تنها تخليص آن توسط عريب بن سعد (م 370) انجام شده، باقي مانده و با عنوان المنتخب من ذيل المذيل در پايان تاريخش به چاپ رسيده است.

چندين نفر از نويسندگان دوره بعد، ذيولي بر كتاب تاريخ طبري نوشتند. عريب بن سعد حوادث تا سال 320 را عنوان صلة تاريخ الطبري نوشت. ثابت بن سنان صابي (م 363) آن را تاسال 360 ادامه داد. هلال بن محسن صابي تا سال 448 را نوشت. عيون التواريخ ادامه آن تا سال 479 است. پس از آن محمد بن عبدالملك همداني (م 521) تا سال 478 را نوشت. طبري به دليل بينش خاص تاريخي كه داشته، تفصيل بسيار راجع به حوادث آورده و در موارد متعددي ، اين تفصيلات در هيچ مأخذ ديگري نيامده است. طبيعي است كه شيوه طبري نمي توانسته دربرگيرنده آگاهي هاي اجتماعي باشد. او تنها به نقل متكي است و نقل ها صرفا تاريخي با به عبارتي صرفا سياسي هستند. در اين صورت ، يافتن آگاهي هايي در زمينه هاي تمدني و فرهنگي آن چنان كه در آثار مسعودي مي توان يافت، در تاريخ طبري بي ثمر است. موارد اندكي را بايد استثنا كرد.

طبري حوادث تا پيش از اسلام را به صورت موضوعي و ترتيب كلي تاريخي آورده است. اما پس از اسلام ، حوادث را به صورت سال شماري ارائه كرده است.

جواد علي شرح مبسوطي درباره منابع طبري به دست داده است. به عقيده وي، مآخذ طبري در بخش تاريخ انبيا و ايران پيش از اسلام، اخبار و آثار تفسيري بوده كه در مكتب شاگردان ابن عباس در شرح آيات قرآني با استفاده از مآخذ مختلف تا آن زمان فراهم آمده بود است. در مورد ايران ، بيشتر از آثار ترجمه شده از فارسي مانند آثار ابن مقفع و نيز كتاب هاي كلبي كه در اين زمينه بسيار غني بوده، استفاده كرده است. وي در اين بخش ها، نام آثر و يا مؤلفان را به طور غالب ياد نكرده و با تعبيرهايي مانند قال بعض العجم مطالب را نقل كرده است.

در بخش تاريخ عرب قبل از اسلام ، از آثار كلبي بهره برده، به ويژه درباره تاريخ عراق كه به طور منحصر از او نقل كرده است. در مورد تاريخ يمن از مطالب ابن اسحاق استفاده كرده كه او هم از وهب بن منبه و محمد بن كعب قرظي برگرفته است. در واقع دو نقر اخير به ضميمه كعب الاحبار، منبع اخبار مربوط به تاريخ انبيا ر مجلد نخست تاريخ طبري هستند. درباره تاريخ روم در قياس با آنچه درباره ايران آورده ، مطلب مهمي نيامده است . در بخش اول سيره اصل بر سيره ابن اسحاق است. اما موارد فرواني هم از عروة بن زبير، ابان عثمان بن عفان، شرحبيل، بن سعد وهيثم بن عدي آورده است. همان گونه كه اشاره شد، تكيه طبري بر جريانات رده تا پايان جمل ، بر روايات سيف بن عمر است.

پس ازآن در بيان حوادث عراق تا پايان عصر اموي، به طور عمده از ابومخنف نقل شده و روايات مدائني، عوانة بن حكم، واقدي، عمر بن شبه و كلبي در ادامه آورده مي شود.

بالاترين ارزش كتاب طبري، از آن روست كه از بسياري مكتوبات تاريخي رايج يا غير رايج آن عصر را كه در اختيار داشته استفاده كرده و امروزه جز آن چه طبري ازآن كتاب ها براي ما نگاه داشته، اثري بر جاي نمانده است . شايد يكي از بهترين آثار كتاب مقتل الحسين (ع ) ابومخنف بوده كه بخش مهم آن تنها از طريق تاريخ طبري حفظ شده است. همين امر درباره آثار وهب بن منبه در زمينه اخبار انبياي سلف، آثار عبيد بن شريه، اسمعي، شعبي و كلبي، درباره تاريخ عرب و فرس پيش از اسلام، نيز نسخه اصل سيره ابن اسحاق در بخش مغازي صادق است.(1)

براي آگاهي بيشتر درباره نقد و بررسي متون تاريخي به كتاب هاي الصحيح من سيره النبي الاعظم تاليف جعفر مرتضي العاملي و سيره رسول خدا و منابع تاريخ اسلام، هر دو تاليف  رسول جعفريان مراجعه نماييد.

پي نوشت:

1. رسول جعفريان، منابع تاريخ اسلامي، ص 159. قم، انتشارات انصاريان، 1382 چاپ دوم

چند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟
-سيره پيشوايان، سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، منتهي الامال، زندگي دوازده امام،

   چند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟ چون از ائمه چيزي نمي دونم...Ԟچند كتاب خوب و مفيد درباره ي زندگي ائمه معرفي كنيد؟ چون از ائمه چيزي نمي دونم...

   در اين باره به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد:

-سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي،

-سيري درسيره ائمه اطهار (ع)، مرتضي مطهري،

- منتهي الامال، شيخ عباس قمي،

-زندگي دوازده امام، هاشم معروف حسني، ترجمه محمد رخشنده

آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟
حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجة‌الوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند

 آخرين حج پيامبر چه نام داشت؟

اسامي مختلفي براي آخرين حج رسول خدا ذكر شده است: حجه الاسلام، حجه البلاغ و حجةالوداع و دليل اين نام گذاري به حجه الاسلام اين است كه حضرت غير از اين حجي از مدينه(بر مبناي مناسك تشريعي در اسلام) به جا نياوردند و حجه الوداع به اين دليل كه پيامبر خدا در اين سفر با پيامبر وداع نمود و حجه البلاغ به اين دليل كه پيامبر در اين حج شرع الهي را با قول و عمل ابلاغ نمودند.(1)

پي نوشت:

1. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج5، ص109.

در مورد زندگي حضرت ابراهيم توضيح دهيد؟
ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)

 در مورد زندگي حضرت ابراهيم  توضيح دهيد؟

ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن سروج بن رعوبن فالج بن عابربن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح(ع)(1). برخي محل تولد وي را محلي بنام "كوثي ربي" ذكر نموده است. كوثي نهري است در عراق (2)

برخي گفته اند كه ابراهيم در شهر ((شوش )) متولد شده است. و برخي ديگر شهر ((بابل را مكان ولادت او دانسته اند. جمعي ديگر بر آنند كه در شهر وركاء متولد شده است.... بعضي گفته اند: در (حران بدنيا آمده و به اتفاق پدرش به بابل هجرت كرده است . (3)

  تولد وي نيز به اين صورت آغازگرديد: چون ستاره شناسان سال ولادت ابراهيم را به نمرود خبر دادند، او دستور داد تا همه زنان باردار را در يك محل گرد آورند. تنها مادر ابراهيم در ميان زنان نبود، زيرا آثار حمل در او مشاهده نشد. جاسوسان و كارگزاران نمرود كودكان پسر را مي كشتند. مادر ابراهيم به هنگام وضع حمل به غاري پناه برد. ابراهيم در غار چشم به جهان گشود. ولادت ، رشد و نمو، كودكي و نوجواني ابراهيم با ديگران فرق داشت و براي همه شگفت آور بود. گويند: نمرود نزديك به صد هزار كودك را بكشت. تارخ پدر ابراهيم از عناصر مورد اعتماد نمرود بود. او پاسدار شهر بابل بود. وقتي آثار حمل را در همسرش مشاهده كرد، براي نجات فرزندش از بابل به اور، يا رامهرمز رهسپار شد.

ابراهيم پس از ولادت در غار، در همان مكان گذاشته مي شود و مادرش براي شير دادن او به غار مراجعه مي كند. اين كار بدور از چشم جاسوسان و با نهايت دقت و زحمت انجام مي شد. 13 سال چنين بود... حضرت ابراهيم از همان آغاز زندگي بابت پرستي مبارزه نمود، از اين رو از فرصت ها استفاده مي نمود تا به اين امر اقدام كند تا اينكه  در يك روز تعطيل رسمي ، نمرود دستور داد تا مردم در مراسم آن روز شركت كنند. شهر از سكنه خالي بود و ابراهيم در انتظار چنين فرصتي . او با تبر و طناب وارد بتخانه بزرگ و مركزي شهر شد و با تبر بجان بتان سنگي و... افتاد. سرانجام تبر را با طناب به گردن بت بزرگ آويزان كرد و از بتكده بيرون شد. نمروديان در بازگشت به شهر و زيارت معبد دچار حيرت شدند. تنها ابراهيم بود كه در نمايش هاي نمرودي شركت نمي كرد و از آنان بيزار بود. ابراهيم دستگير شد و به محاكمه كشيده شد: قاضي القضاة نمرود با ريشي انبوه و هيكلي چون كوه و صدائي از اعماق گلو، به همراه هيئت داوران فرياد زدند كه: قالو: اءانت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم؟(انبيا،آيه 62)تو با خدايان ما چنين كردي اي ابراهيم قال: بل فعله كبيرهم،هذا، فسئلو هم ان كانوا ينطقون .(انبيا،آيه 63) آن بت بزرگ، آن بزرگشان با آنها چنين كرد، باور نمي كنيد از خودش بپرسيد، البته اگر مي توانند حرف بزنند! و اين كلام ابراهيم ضربه اساسي و كوبنده اي بر اذهان بت پرستان نمرودي وارد كرد و آنگاه پي در پي استدلال هاي بيدار كننده ابراهيم نمروديان را بخود آورد. قاضي القضاة و ديگر كارگزاران نظام نمرودي براي جلوگيري از رسوائي بيشتر، ابراهيم را محكوم كردند تا در آتش ، زنده سوخته شود. نمروديان آتشي عظيم افروختند و قبل از آن ابراهيم را بر فراز آن كوه هيزم گذاشتند. در اينجا بود كه اراده خداوند چنين تعلق گرفت تا آتش سرد و سلامت بر ابراهيم باشد و چنين شد: يا ناركوني بردا و سلاما علي ابراهيم، (انبيا، آيه69)

آتش نمرودي چند روز زبانه مي كشيد. تماشاچيان پس از فرو نشستن آتش، ابراهيم را به سلامت يافتند كه مردم را به توحيد و عبادت خداي يكتا فرا مي خواند.(4)

حضرت ابراهيم (ع) باسارا از دواج نمود. پس از گذشت سال ها از ازدواج حضرت ابراهيم (ع) با سارا -چون بچه دار نشد- با هاجر كه كنيز سارا بود ازدواج كرد و از وي صاحب فرزند پسري به نام اسماعيل شد. ساره از  علاقه بيشتر ابراهيم (ع) به هاجر حسادت بردو هاجر وفرزندش را از خانه بيرون كرد. از طرف خداوند وحي بر حضرت ابراهيم (ع) نازل شد كه آن ها را به منطقه بياباني بين دو كوه صفا و مروه برده و رها سازد و آن حضرت نيز اين كار را كرد. پس از تمام شدن ذخيره آب هاجر، اسماعيل از تشنگي بي قراري مي كرد؛ مادر به دنبال آب بر قله دو كوه صفا و مروه سراب آب مي ديد و براي آوردن آب هفت مرتبه مسافت بين دو كوه را طي كرد. در آن لحظه به اذن خدا ي توانا و مهربان از ضربه پاي اسماعيل (ع) بر زمين چشمه اي جوشيد و خروشان شد.

سال ها گذشت تا اين كه روزي حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند جهت قرباني كردن فرزندش اسماعيل (ع) راهي آن جا شد. با ديدن فرزندش كه اينك جواني زيبا و برومند شده بود، ابتدا او را نشناخت. از اين كه بايد او را قرباني مي كرد بسيار غمگين شد ولي چون امر خداوند لازم الاجرا بود و به بزرگي و مهرباني خداوند ايمان داشت ؛ اين امر را با اسماعيل (ع) در ميان گذاشت. اسماعيل (ع) هم كه به خداوند يكتا ايمان داشت فرمان خدا را پذيرفت و به همراه پدرش راهي قربانگاه شد. در بين راه شيطان براي منحرف كردن حضرت ابراهيم (ع) بار ها ظاهر شد و هر بار آن حضرت سنگي به طرف شيطان پرتاب مي نمود تا اين كه به محل مورد نظر رسيدند. حضرت ابراهيم (ع) چاقو را بر گردن اسماعيل (ع) نهاد ولي چاقو نبريد. ناگهان جبرائيل گفت: ابراهيم، تو از امتحان خداوند سربلند بيرون آمدي و اينك اين گوسفند را به جاي فرزندت، در راه خدا قرباني كن.

چند سال بعد حضرت ابراهيم (ع) از جانب خداوند مامور بازسازي خانه خدا شد و اين كار را به كمك فرزندش اسماعيل (ع) انجام داد. (5)

 درباره مدت عمر وي اختلاف مي باشد. محل دفن حضرت ابراهيم ،(ع) سرزمين فلسطين بنام حبرون، جايي كه اكنون به شهر ابراهيم خليل معروف است مي باشد(6)

پي نوشت ها :

1.محمدجرير طبري ،تاريخ طبري ، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه ج1، ص 162 ؛ هاشم رسولي محلاتي، تاريخ انبيا،تهران ،انتشارات علميه اسلاميه،ج1، ص110.

2. محلاتي ،همان،ص 116.

3. طبري، همان.

4.عبد الله مبلغي،تاريخ اديان ومذاهب ،قم،انتشارات منطق(سينا)،1373،چاپ اول،ج2، ص853؛محمدجرير طبري، همان،ج1،ص 160 .

5.رك:مبلغي،همان،ص857،محلاتي ،همان،ص130.

6.محلا تي،همان،ص 155.

صفحه‌ها